جنبش اسلامی افغانستان: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'اخوان المسلمین' به 'اخوانالمسلمین') |
جز (جایگزینی متن - ' گرا ' به 'گرا ') |
||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
با وجود این کاستیها که در نهضت افغانستان وجود داشت، دهه 1960، اوج خیزشهای اسلامی، تجددگرایی و اصلاحطلبی به شمار میآید. بررسی دیدگاهها و مواضع گروههای اسلامی که بعد از این تاریخ وارد عرصه سیاسی و اجتماعی افغانستان شدند، تحت دو عنوان امکان پذیر خواهد بود: | با وجود این کاستیها که در نهضت افغانستان وجود داشت، دهه 1960، اوج خیزشهای اسلامی، تجددگرایی و اصلاحطلبی به شمار میآید. بررسی دیدگاهها و مواضع گروههای اسلامی که بعد از این تاریخ وارد عرصه سیاسی و اجتماعی افغانستان شدند، تحت دو عنوان امکان پذیر خواهد بود: | ||
<br> | <br> | ||
1. نهضت و گروههای اسلامگرایی اهل سنت: هسته اولیه گروههای سنی را «نهضت جوانان مسلمان» تشکیل میدهد که در سال 1348 در دانشگاه کابل پایهگذاری شد و هدف از آن انجام اصلاحات در جامعه افغانستان بود. این نهضت از همان ابتدا دارای دو گرایش سنتی و اصلاحطلبی بود. گروههای | 1. نهضت و گروههای اسلامگرایی اهل سنت: هسته اولیه گروههای سنی را «نهضت جوانان مسلمان» تشکیل میدهد که در سال 1348 در دانشگاه کابل پایهگذاری شد و هدف از آن انجام اصلاحات در جامعه افغانستان بود. این نهضت از همان ابتدا دارای دو گرایش سنتی و اصلاحطلبی بود. گروههای سنتگرا مثل؛ اتحاد سیاف، حزب اسلامی یونس خالصی، محاذ ملی و... بیشتر متأثر از جنبشهای اسلامی شبه قاره هند (شاه ولی اللّه ) و جنبش وهابیت بودند. اما گروههای اصلاحطلب تحت تأثیر افکار تجددخواهی و اصلاحطلبی جهان عرب و به ویژه جنبش اخوانالمسلمین مصر قرار داشتند. اصلاحطلبان که در ابتدا به عنوان «جنبش جوانان مسلمان» فعالیت میکردند، در سال 1354 بر سر روش برخورد با حکومت «داوود» دچار اختلاف شدند. «گلبدین حکمت یار» که خط مشی تندروانه داشت، حزب اسلامی را تشکیل داد. این حزب که در بین پشتوها نفوذ فراوان دارد، از همان ابتدا مورد استقبال گروههای مذهبی پاکستان واقع شد و جماعت اسلامی پاکستان به رهبری «ابوالاعلی مودودی» و جامعه روحانیت به رهبری «مولانا مفتی محمود»، از آن پشتیبانی کردند. | ||
<br> | <br> | ||
در زمان تجاوز شوروی به افغانستان نیز بیشترین کمکهای خارجی را از پاکستان دریافت میکرد. اما شاخه دیگر جنبش جوانان که محافظه کار بودند، به رهبری «برهان الدین ربانی» جمعیت اسلامی را تشکیل دادند که طرفداران آن بیشتر تاجیکها هستند. غیر از این دو حزب، گروههای دیگری نیز در جامعه اهل سنت ظهور کردند و تمام آنها بعد از تجاوز شوروی به افغانستان، به پاکستان پناه بردند. با وجودی که بسیاری از این احزاب از آغاز پیدایش، خواهان حکومت اسلامی بودند، ولی در عمل اختیاری از خود نداشتند و سیاست مداران پاکستانی بودند که به آنها خط میدادند. | در زمان تجاوز شوروی به افغانستان نیز بیشترین کمکهای خارجی را از پاکستان دریافت میکرد. اما شاخه دیگر جنبش جوانان که محافظه کار بودند، به رهبری «برهان الدین ربانی» جمعیت اسلامی را تشکیل دادند که طرفداران آن بیشتر تاجیکها هستند. غیر از این دو حزب، گروههای دیگری نیز در جامعه اهل سنت ظهور کردند و تمام آنها بعد از تجاوز شوروی به افغانستان، به پاکستان پناه بردند. با وجودی که بسیاری از این احزاب از آغاز پیدایش، خواهان حکومت اسلامی بودند، ولی در عمل اختیاری از خود نداشتند و سیاست مداران پاکستانی بودند که به آنها خط میدادند. |
نسخهٔ ۱۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۳۵
جنبش اسلامی افغانستان که از دهه شصت میلادی اوج میگیرد و سرانجام به قیامهای عمومی میانجامد، علل زیادی دارد که تحت دو عنوان به آن اشاره میکنیم:
الف. داخلی: در صحنه داخلی، عوامل پدیدآورنده نهضت اسلامی منحصر به مسایل و رخ دادهایی است که در داخل کشور وجود داشت.
ب. خارجی: تجاوز ارتش سرخ به افغانستان، تأثیرگذاری جنبشهای اسلامی معاصر، پیروزی انقلاب اسلامی ایران.
جنبش اسلامی افغانستان
افغانستان، سرزمینی کوهستانی است که رشته کوههای عظیم و صعب العبور هندوکش، در مرکز این کشور قرار دارد. افغانستان به علت واقع شدن در منطقه حساس آسیای مرکزی، از موقعیتی مهم و راهبردی برخوردار است؛ زیرا این کشور از یک سو به شبه قاره هند و از سوی دیگر به آسیای مرکزی و چین و از سمت دیگر به آسیای غربی متصل است.[۱]
افغانستان به خاطر واقع شدن در مرکز آسیا، نه تنها گذرگاه و محل تلاقی و برخورد اقوام و فرهنگهای گوناگون در طول تاریخ بوده است، بلکه پیش از آنکه دریاها به راههای عمده بینالمللی و تجاری تبدیل شوند، جاده ابریشم که غرب را به شرق پیوند میداد، از دشتهای شمالی، جنوبی و گذرگاههای کوهستانی این سرزمین میگذشت. کاروانهای بازرگانی که از جاده ابریشم عبور میکردند، معمولاً در بلخ چند روزی توقف مینمودند و از آن جا کالاهایی را که از چین آورده بودند از راه هندوکش به هندوستان و یا از غرب به بغداد انتقال میدادند. این موقعیت تاریخی در دوران کهن، افغانستان را به مرکز تمدنهای اقوام و ادیان مختلف تبدیل کرده بود. متأسفانه آثار باستانی این کشور در اثر تهاجمات مداوم خارجیان به این سرزمین، جنگهای ویرانگر و قتل و غارت شهرهای افغانستان، به کلی از بین رفته است.
اسلام در سال 18 یا 22 هجری، بعد از فتح هرات به دست سردار لشکر اسلام، «اخنف بن قیس تمیمی» وارد افغانستان شد و به سرعت در سراسر این کشور گسترش یافت. قبل از ورود اسلام به این سرزمین، دین بودایی در آنجا رواج داشت. از اوایل قرن اول هجری به این سو، دین بودایی کم کم از بین رفت و اسلام جای گزین آن شد.
در افغانستان، تا کنون سرشماری دقیقی صورت نگرفته است، اما بر اساس برآورد سال 1922، جمعیت این کشور بیش از 20 میلیون نفر گزارش شده است و از این تعداد 99 درصد مسلمان میباشند که شیعیان اثنی عشری 25 تا 30 درصد و بقیه مسلمان سنی و بیشتر پیرو مذهب حنفی هستند. بیشتر شیعیان در مناطق مرکزی افغانستان زندگی میکنند. تاریخ پیدایش تشیع، به عقیده برخی پژوهشگران، به دوره خلافت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و به دست خود آن حضرت برمیگردد.
تاریخ مبارزات مردم مسلمان افغانستان
افغانستان تا قرن هجدهم میلادی، دولت مستقل نداشت و به صورت ملوک الطوایفی اداره میشد و بیشتر مناطق این کشور جزو قلمرو خراسان بزرگ به شمار میرفت. در سال 1757، این سرزمین بر اساس پیمان پاریس، از ایران جدا شد و «احمدخان ابدالی» اولین دولت مستقل افغانستان را تشکیل داد.
سرزمین افغانستان برای نخستین بار در سال 1838 مورد تجاوز استعمارگران غربی و دولت بریتانیا قرار گرفت، شهرهای قندهار و کابل اشغال گردید و «شاه شجاع» با کمک انگلیسیها در سال 1839 قدرت را در دست گرفت. با روی کار آمدن دولت دست نشانده انگلیس در افغانستان، مبارزات مردم این کشور با غلبه تجاوز خارجی شروع شد. تا سال 1841 قیامهای عمومی همه جا را فراگرفت و در ژانویه 1842، در شورشهای مردمی تمام نیروهای بریتانیا قتل عام شدند و تنها یک افسر پزشک انگلیسی به نام «دکتر بریدون» از معرکه جان سالم به در برد.
دومین نبرد افغانستان و انگلیس در سال 1880 رخ داد که در پی آن حکومت «امیر شیر علی خان» سرنگون و «امیر عبدالرحمن» که یک عامل انگلیس بود، قدرت را به دست گرفت و چندین سال بر این کشور حکومت کرد. پس از درگذشت او، پسر بزرگش «امیر حبیب اللّه » به قدرت رسید.
سومین جنگ افغانستان و انگلستان در سال 1918 و در زمان حکومت «حبیب اللّه خان» واقع شد و نیروهای انگلیسی، سرانجام به دلیل مبارزات گسترده مردم با آنان، مجبور به خروج از افغانستان شدند و به این ترتیب، این کشور استقلال خود را در سال 1919 به دست آورد.
بعد از اعلام استقلال افغانستان به خاطر روحیه ضد انگلیسی مردم آن، «امان اللّه خان» به شوروی تمایل پیدا کرد و افغانستان، اولین کشوری بود که دولت سوسیالیستی شوروی را به رسمیت شناخت و با آن رابطه دوستانه برقرار نمود.
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که از سال 1920 به بعد پای کمونیستها در افغانستان باز شد، ولی فعالیت آنها تا زمان سلطنت «ظاهرشاه» بیشتر مخفیانه و در محیطهای دانشگاهی ادامه داشت. در دهه 1970 گروههای کمونیستی، آشکارا وارد عرصههای سیاسی و اجتماعی افغانستان شدند و مبارزه بین کمونیستها و دانشجویان مسلمان آغاز شد. در هفدهم جولای 1973 «داوودخان» به کمک روسها نظام پادشاهی را سرنگون و نظام جمهوری را روی کار آورد. از این تاریخ، افغانستان صحنه رقابت شرق و غرب شد. کمکهای کشورهای طرفدار غرب، موجب شد تا «داوود خان» به طرف غرب تمایل پیدا کند. شاه ایران در سال 1974 یک کمک دو میلیارد دلاری برای برنامههای هفت ساله افغانستان در نظر گرفت.
نزدیک شدن «داوود» به غرب، خشم مقامات کرملین را برانگیخت و «برژنف»، در دیدار ژوئن 1974 «داوودخان» از شوروی، به شدت از سیاستهای او انتقاد کرد و هشدار داد که از نزدیک شدن به کشورهای اقمار غرب پرهیز کند. وقتی شوروی از «داوود خان» ناامید شد، با آشتی دادن حزب خلق و پرچم، کودتای 7 نور 1357 (27 آوریل 1977) را به سرکردگی «نورمحمد زکی» با هدف ایجاد یک حکومت کمونیستی در افغانستان ترتیب داد. با روی کار آمدن کمونیستها در این کودتا، فشار بر روی اسلامگرایان افزایش یافت و عده زیادی از علما و رهبران جامعه دستگیر و زندانی شدند. این امر باعث قیام عمومی در سراسر افغانستان گردید و مقاومت در برابر کمونیستها روزبه روز ابعاد تازه تری پیدا کرد و مبارزات مسلحانه در بیشتر مناطق آغاز شد.
در سال 1358 ه . ش (1979 م) شوروی به طور رسمی افغانستان را مورد تجاوز نظامی قرار داد. هدف از این تجاوز، نجات دولت در حال سرنگونی کابل، رویارویی با نفوذ امواج انقلاب اسلامی ایران، گسترش ایدئولوژی مارکسیستی و رسیدن به آبهای گرم جنوب و... بود؛ ولی مبارزات بی امان مردم مسلمان افغانستان، نه تنها مانع رسیدن اتحاد شوروی به این خواستهها شد، بلکه در دهه 80 ، «گورباچف»، تجاوز نظامی شوروی به افغانستان را اشتباه خواند و در ژوئیه 1986، اعتراف کرد که افغانستان به جراحتی خونین برای سیاست شوروی تبدیل شده است.
مبارزات رهایی بخش مردم افغانستان که بیش از یک دهه ادامه یافت، سرانجام ارتش سرخ را به زانو درآورد و آنها ذلیلانه در بهمن 1368 (15 فوریه 1989) خاک این کشور را ترک کردند. بعد از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، حکومت دست نشانده آنها به رهبری دکتر «نجیب اللّه » در سال 1371 ه . ش (1992 م) سقوط کرد و مجاهدین وارد کابل شدند.
نهضت اهل سنت افغانستان
تاریخ پیدایش جنبش اسلامی در میان جامعه اهل سنت، به سال 1348 ه . ش (1969 م) برمیگردد. در این زمان، جنبش اسلامگرایی در محافل روشن فکری اهل سنت به رهبری «غلام محمد نیازی» با نام «نهضت جوانان مسلمان افغانستان» شروع به کار کرد. این حرکت، هسته اولیه نهضت اهل سنت را در افغانستان تشکیل میداد. «نیازی» که فارغالتحصیل دانشگاه الازهر بود، تحت تأثیر افکار «اخوانالمسلمین» مصر قرار داشت و به همین دلیل «جوانان مسلمان» در کابل به اخوان معروف بودند.
نهضت جوانان از همان ابتدا دارای دو گرایش تندرو و میانه رو بود، با وجود این دو گرایش، نهضت در زمان «نیازی» از اتحاد لازم برخوردار بود و سعی کرد با نفوذ در ارتش، از قدرت گرفتن کمونیستها جلوگیری کند؛ اما در 8 خرداد 1358 (1979 م) با کشته شدن «نیازی» به دست رژیم مارکسیستی کابل در زندان، نهضت جوانان دچار اختلاف گردید. میانه روها با رهبری ـ «برهان الدین ربانی»، «حزب جمعیت اسلامی» و تندروها با رهبری «گلبدین حکمتیار»، «حزب اسلامی» را به وجود آوردند.
اختلاف بین این دو جریان اهل سنت تا زمان روی کار آمدن کمونیستها در افغانستان بسیار شدید بود. بعد از 7 ثور 1357 ه . ش که مقاومتهای اسلامی شکل گرفت، این دو حزب به همراه احزاب دیگر جامعه اهل سنت، پاکستان را پایگاه اصلی خود قرار دادند و از آنجا جنبش اسلامی را در داخل هدایت و به آن کمکهای مالی و تسلیحاتی میکردند.
با شدت گرفتن مبارزات مردم افغانستان و احساس نیاز به همبستگی مبارزان اسلامی، گروههای اهل سنت در سال 1358 ه . ش ائتلاف هفت گانه را مرکب از هفت حزب عمده سیاسی (حزب اسلامی، جمعیت اسلامی، جبهه نجات ملی، حرکت انقلاب اسلامی، حزب اسلامی یونسی خالصی، محاذ ملی و اتحاد اسلامی سیاف) در پاکستان به وجود آوردند و تا سال 1371 ه . ش با همین نام به فعالیتهای سیاسی و نظامی خود ادامه دادند.
نهضت شیعیان افغانستان
شهید «سید اسماعیل بلخی» از پیشگامان نهضت اسلامی در میان شیعیان افغانستان به شمار میآید. او در سال 1329 ه . ش طرح یک کودتای انقلابی را برای براندازی نظام سلطنتی پی ریزی نمود که در اثر خیانت یکی از همکارانش به نام «گل جان وردک»، قیام «بلخی» ناکام ماند و او به همراه همکارانش دستگیر و زندانی شد.
«بلخی» 14 سال در زندان ماند و در سال 1343 ه.ش از زندان آزاد و در سال 1347 ه.ش توسط رژیم ظاهر شاه و در زمان نخستوزیری داوودخان، به شهادت رسید.
در طول تاریخ افغانستان، شیعیان این کشور همواره مورد ظلم و ستم واقع شدهاند و به همین دلیل یکی از اهداف «بلخی» گرفتن حقوق شیعیان و مبارزه با انحرافات بود. او در این زمینه میگوید: «یکی از علتهای نهضت من ستاندن حقوق همین ضعیفان بود، که امروز وضعیت مردم ما بهتر شده و بهترین چادر بر سر ناموس شماست.
از میان گروههای سیاسی، سازمان نصر افغانستان از قدیم ترین احزاب سیاسی مربوط به جامعه شیعه است که مرکز آن نقاط مرکزی افغانستان و هزاره جات میباشد.
این حزب از سال 1357 ه.ش (1978م) فعالیتهای سیاسی و تبلیغاتی خودرا آغازکرد ودر سال 1358 ه.ش وارد مبارزات مسلحانه شد.
دیگر گروههای شیعه نیز در دهههای پنجاه و شصت هجری به وجود آمدند. پایگاه اصلی بیشتر گروههای شیعه از آغاز جهاد رهایی بخش مردم افغانستان در ایران قرار داشت و از این کشور تغذیه فکری و مادی میشدند. این گروهها در سال 1366 ه.ش ائتلاف هشت گانه را شامل سازمان نصر، حرکت اسلامی، پاسداران جهاد، حزب اللّه ، نهضت اسلامی، شورای انقلاب اتفاق اسلامی و جبهه متحد اسلامی تشکیل دادند. این ائتلاف با درک ضرورت اتحاد و همبستگی گروههای شیعی و یکپارچگی جبهههای مقاومت در 25/4/1368 ه.ش، حزب وحدت اسلامی را در بامیان تأسیس کردند.
برخی از اهداف حزب وحدت اسلامی که در «میثاق وحدت» آمده، عبارت است از:
1 ـ تداوم و تشدید مبارزه برای ایجاد حکومت اسلامی مبتنی بر قرآن و سنت و اصل ولایت فقیه؛
2 ـ جذب نیروهای سالم و متعهد شیعی بیرون از حزب؛
3 ـ مبارزه جدی با افکار الحادی و غیراسلامی و التقاطی؛
4 ـ همبستگی با نهضتهای اسلامی و آزادی بخش در سطح جهان و...
حزب وحدت اسلامی که به همت و تلاش شهید مزاری رحمه الله تشکیل شد، دستاوردهای زیادی را به همراه داشت که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. خاموش نمودن جنگهای داخلی (بین گروههای شیعی)؛
2. موضعگیری واحد سیاسی و نظامی؛
3. تأمین امنیت در مناطق شیعه نشین؛
4. نقش فعال در آزادسازی شهر کابل و پیروزی مجاهدان در سال 1371 ه.ش و...
عوامل پیدایش نهضت اسلامی در افغانستان
نهضت اسلامی در افغانستان که از دهه شصت میلادی اوج نمیگیرد و سرانجام به قیامهای عمومی میانجامد، علل زیادی دارد که تحت دو عنوان به آن اشاره میکنیم:
الف. داخلی: در صحنه داخلی، عوامل پدیدآورنده نهضت اسلامی منحصر به مسایل و رخ دادهایی است که در داخل کشور وجود داشت:
1. اسلام؛ اسلام، بی تردید علت اصلی در نهضت اسلامی افغانستان به شمار میآید؛ زیرا مردم افغانستان که دین دار و به احکام و ارزشهای اسلامی بسیار پایبند میباشند، وقتی میبینند کمونیستها درصدد از بین بردن ارزشهای دینی آنها هستند، دست به مبارزه میزنند. اسلام تنها مرجعی است که مردم افغانستان افق فکری، نظامهای ارزشی و مجموعه قوانین اجتماعی و مدنی خود را با آن منطبق میکنند و از نظر آنها اسلام است که به مسایل سیاسی و اجتماعی مشروعیت میبخشد.
2. فشار بر اسلامگرایان؛ از زمان روی کار آمدن «داوود خان»، سختگیری علیه روحیه آزادی خواهی و اسلامگرایی در افغانستان افزایش یافت و چند صد نفر از طرفداران نهضت اسلامی در زمان «داوود خان» بازداشت و بیشتر آنها بدون محاکمه، اعدام شدند.
3. رعایت عدالت اجتماعی در افغانستان؛
4. تأمین آزادیهای سیاسی برای مردم افغانستان و به ویژه شیعیان؛
5. وابستگی دستگاههای دولتی، ارتش، مراکز فرهنگی دانشگاهی و...
ب ـ خارجی: عوامل خارجی نهضت اسلامی افغانستان را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود:
1. تجاوز ارتش سرخ به افغانستان، با هدف چیرگی بر این کشور و از بین بردن نهضت مقاومت؛
2. تأثیرگذاری جنبشهای اسلامی معاصر و به ویژه جنبش اخوانالمسلمین؛
3. پیروزی انقلاب اسلامی ایران. بدون تردید بسیاری از گروههای مجاهدان و از جمله احزاب شیعه این کشور، با اتکا به انقلاب اسلامی ایران مبارزات خود را شروع کردند.
مواضع فکری و سیاسی گروههای اسلامی و روابط آنها با انقلاب اسلامی
قبل از کودتای کمونیستی در سال 1978، حرکتهای اسلامی و مذهبی به خاطر نداشتن سازمان دهی قوی، تأثیری در حوادث و روی دادهای کشور نداشتند و یا فرصت اظهار وجود پیدا نکردند. برای نمونه؛ مخالفت با کشف حجاب در سال 1959 و نهضت «شهید بلخی» در سال 1329 و جنبش جوانان در سال 1975 به شدت توسط رژیم سلطنتی «ظاهرشاه» سرکوب شد. برخی بر این باورند که نبود یک تشکیلات متحد و یکپارچه قوی در آغاز نهضت اسلامی افغانستان نقش آنها را در جامعه کمرنگ جلوه داد؛ چنان که «ویلیام میلی» مینویسد: «از نظر تاریخی، نقش گروههای مذهبی سازمان یافته در سیاست افغانستان، به هیچ وجه نقشی مسلط نبوده است، اگرچه بی توجهی به منافع کلیدی نظام مذهبی میتوانسته است برای حکام مسأله زا باشد.»
با وجود این کاستیها که در نهضت افغانستان وجود داشت، دهه 1960، اوج خیزشهای اسلامی، تجددگرایی و اصلاحطلبی به شمار میآید. بررسی دیدگاهها و مواضع گروههای اسلامی که بعد از این تاریخ وارد عرصه سیاسی و اجتماعی افغانستان شدند، تحت دو عنوان امکان پذیر خواهد بود:
1. نهضت و گروههای اسلامگرایی اهل سنت: هسته اولیه گروههای سنی را «نهضت جوانان مسلمان» تشکیل میدهد که در سال 1348 در دانشگاه کابل پایهگذاری شد و هدف از آن انجام اصلاحات در جامعه افغانستان بود. این نهضت از همان ابتدا دارای دو گرایش سنتی و اصلاحطلبی بود. گروههای سنتگرا مثل؛ اتحاد سیاف، حزب اسلامی یونس خالصی، محاذ ملی و... بیشتر متأثر از جنبشهای اسلامی شبه قاره هند (شاه ولی اللّه ) و جنبش وهابیت بودند. اما گروههای اصلاحطلب تحت تأثیر افکار تجددخواهی و اصلاحطلبی جهان عرب و به ویژه جنبش اخوانالمسلمین مصر قرار داشتند. اصلاحطلبان که در ابتدا به عنوان «جنبش جوانان مسلمان» فعالیت میکردند، در سال 1354 بر سر روش برخورد با حکومت «داوود» دچار اختلاف شدند. «گلبدین حکمت یار» که خط مشی تندروانه داشت، حزب اسلامی را تشکیل داد. این حزب که در بین پشتوها نفوذ فراوان دارد، از همان ابتدا مورد استقبال گروههای مذهبی پاکستان واقع شد و جماعت اسلامی پاکستان به رهبری «ابوالاعلی مودودی» و جامعه روحانیت به رهبری «مولانا مفتی محمود»، از آن پشتیبانی کردند.
در زمان تجاوز شوروی به افغانستان نیز بیشترین کمکهای خارجی را از پاکستان دریافت میکرد. اما شاخه دیگر جنبش جوانان که محافظه کار بودند، به رهبری «برهان الدین ربانی» جمعیت اسلامی را تشکیل دادند که طرفداران آن بیشتر تاجیکها هستند. غیر از این دو حزب، گروههای دیگری نیز در جامعه اهل سنت ظهور کردند و تمام آنها بعد از تجاوز شوروی به افغانستان، به پاکستان پناه بردند. با وجودی که بسیاری از این احزاب از آغاز پیدایش، خواهان حکومت اسلامی بودند، ولی در عمل اختیاری از خود نداشتند و سیاست مداران پاکستانی بودند که به آنها خط میدادند.
«آنتونی هی من» با اشاره به این مطلب در زمینه پشتیبانی دولت پاکستان از جریان بنیادگرایی اسلامی در افغانستان مینویسد: «اگرچه بنیادگرایان افغان به خودی خود اهمیتی نداشتند، اما مورد استقبال هم فکران مسلمان پاکستانی و حتی خود دولت «بوتو» ذوالفقار علی بوتو قرار گرفتند، زیرا «بوتو» حس کرد که از این راه خواهد توانست بهرهبرداری سیاسی نماید. مدتها دولت کابل ناراضیان پاکستان را کمک کرده بود... «بوتو» میکوشید که مخالفین بلوچ را خرد کند و مبارزه او با آنها از سال 1973 تا 1977، ادامه داشت. بنابراین، از فرصت به دست آمده راضی بود تا بتواند مداخله افغانستان در امور داخلی پاکستان را تلافی کند».
بنابراین هدف پاکستان از پشتیبانی و پناه دادن به بنیادگرایان اسلامی از همان آغاز به خاطر مسأله پشتونستان و رقابتهای شرق و غرب بود؛ از این رو، پس از آنکه گروههای اسلامی در سال 1371 ه . ش وارد کابل شدند، به توصیههای پاکستانیها کمتر توجه کردند و این امر، زمینه پیدایش گروهک «طالبان» و مداخله نظامی پاکستان در افغانستان را فراهم آورد.
2. گروههای شیعی: این گروهها، از نظر فکری، وابسته به حوزه نجف و قم بودند. زیرا نهضتهای شیعی در افغانستان توسط «سیداسماعیل بلخی»، «میرعلی احمد شعاع»، «میرآقا» و «مبلغ» در دهه پنجاه هجری پایهگذاری شدند که همه اینها تحصیلکردگان قم و نجف بودند. اما بعد از کودتای کمونیستها در افغانستان، روحانیت شیعه تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران دست به مبارزه و قیام مسلحانه زد. «اولیورروا» مینویسد: «تأثیر انقلاب اسلامی ایران از سال 1978 به وضوح نزد جوانان شیعه افغانی احساس میشود، خواه جوانانی که در ایران کار میکنند، خواه جوانانی که عضو جامعه روحانیتند.»
گروههای خط امامی
گروههای شیعه از ابتدا وابسته به انقلاب اسلامی ایران بودند و از سیاستهای جمهوری اسلامی ایران پیروی میکردند. این گروهها سرانجام با تلاشهای مقامات ایران، حزب وحدت را به وجود آوردند که هم اکنون در صحنه سیاسی افغانستان نقش فعال دارد.
اما گروههای غیرخط امامی در قالب «حرکت اسلامی» گرد هم آمدهاند و رهبری آنها با «محمد آصف محسنی» است. وی از شاگردان آیت اللّه خوئی بوده و در جریان انقلاب، شهرت فراوان کسب نمود، اما از نظر فکری، دارای افکار ملی گرایانه است و اندیشههای کلاسیک او به دیدگاههای دکتر علی شریعتی نزدیک است.» از نظر سیاسی نیز سعی کرد که مستقل عمل کند و برای همین به احزاب مقیم پیشاور نزدیک شد و از حزب وحدت اسلامی، به خاطر رابطه بسیار نزدیک آن با جمهوری اسلامی ایران، فاصله گرفت.
اما رابطه گروههای اسلامی افغانستان (چه شیعه و چه سنی) در کل با انقلاب اسلامی ایران خوب بوده است؛ زیرا ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هیچ یک از کودتاهای کمونیستی افغانستان را به رسمیت نشناخت و با آنان مذاکره نیز نکرد. ایران، نخستین کشوری بود که تجاوز شوروی به افغانستان را محکوم کرد و با وجود جنگ تحمیلی عراق، از نهضت مقاومت پشتیبانی و به آنها کمکهای مالی نمود. پس از پیروزی مجاهدان در کابل، باز هم جمهوری اسلامی ایران اولین کشوری بود که حکومت مجاهدان را در سال 1371 (1992 م) به رسمیت شناخت و در صدد کمک و پشتیبانی از آن برآمد. ارتباط نزدیک ایران با دولت مجاهدان در کابل و گروههای اسلامی افغانستان سبب شد که دولت آمریکا با همکاری پاکستان، عربستان سعودی و انگلستان، برای به محاصره درآوردن جمهوری اسلامی ایران و جلوگیری از نفوذ انقلاب اسلامی در کشورهای آسیای میانه، گروهک قشری «طالبان» را به وجود آورد.
«احمد رشید»، خبرنگار پاکستانی با انتقاد از سیاست آمریکا، دراینباره مینویسد: «هدف واشنگتن از به کارگیری طالبان برای محاصره کردن ایران، کاملاً کوتهبینانه بود؛ زیرا برای این هدف لازم بود ایران را علیه پاکستان، سنی را علیه شیعه و پشتون را علیه غیرپشتون برانگیزد.... ایران که از قبل نسبت به توطئه سیا علیه خود مظنون بود، از یک سو به تلاشهایش برای افشای حمایت سیا از طالبان شدت بخشید و از سوی دیگر حمایتهای تسلیحاتیاش را از اتحاد ضد طالبان افزایش داد.»
نقد و بررسی وضعیت فعلی جنبش اسلامی افغانستان
یکی از ویژگیهای جنبش اسلامی افغانستان، ماهیت اسلامی آن است و مردم این کشور بر اساس وظایف دینی و اسلامی خود، در مقابل خطراتی که از ناحیه کمونیسم، ارزشهای اسلامی جامعه افغانستان را تهدید میکرد، دست به قیام و مبارزه زدند. بدون شک، انگیزههای اسلامی و کمکهای الهی بود که مجاهدان افغانستان توانستند بزرگترین قدرت شرق (شوروی) را شکست دهند. شکستی که تا قبل از نهضت اسلامی افغانستان، برای ارتش سرخ به قدری بی سابقه بود که باعث فروپاشی نظام کمونیستی در جهان شد.
مجاهدان افغانستان بعد از 14 سال مبارزه به پیروزی رسیدند، ولی پس از رسیدن به قدرت نتوانستند یک حکومت اسلامی و مورد قبول تمام گروههای سیاسی، قومی و مذهبی را به وجود بیاورند. این امر به اضافه انحصارطلبی و برتری جویی برخی گروهها، باعث تداوم بحران، گسترش جنگهای ویرانگر داخلی و درگیریهای قومی در افغانستان گردید.
هم اکنون بحران خونین جنبش اسلامی افغانستان، با سرنگونی حکومت طالبان و کمک جامعه جهانی و کشورهای همسایه در حال حل شدن است. به ویژه پس از امضای موافقت نامه بن که در 14/9/1380 بین گروههای افغانستانی صورت گرفت، زمینههای تشکیل حکومت فراگیر ملی در حال شکلگیری است. ولی مشکل اصلی در حال حاضر، حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان است که اگر این نیروها از افغانستان خارج نشوند، احتمال اینکه مردم در برابر آنان دست به مبارزه بزنند، وجود دارد و در این صورت بحران ادامه پیدا خواهد کرد.