معنای مؤمن و مسلم در قرآن و روایات (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ']]↵<references />' به ']]')
خط ۹۵: خط ۹۵:


[[رده: مقالات]]
[[رده: مقالات]]
<references />

نسخهٔ ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۹

مفهوم ایمان و اسلام در قرآن

الف - در قرآن کریم خطاباتی که بصورت یا ایها الذین آمنوا آمده است مراد از آن مطلق کسانی هستند که اسلام را بعنوان دین برگزیده‌اند. اعم از آنکه از مرتبه نازله ایمان برخوردار باشند و یا اینکه در مراتب برتری قرار داشته باشند.

به عبارت دیگر در این نوع خطابات مراد از مومنین همه مسلمانان هستند و قول به اینکه مخاطب در این نوع آیات امامیه فقط هستند بدیهی البطلان می‌باشد. چون در عصر رسالت هنوز این مرزبندی مذاهب مشخص نشده بود و همه مسلمانان با محوریت قرآن و رسول اکرم متمایز از پیروان دیگر ادیان بودند.


ب- در برخی از آیات هر چند واژه مومن و ایمان در برابر اسلام قرار دارد اما همانگونه که از آیه 14سوره حجرات بدست می‌آید مراد از اسلام همان مرتبه ظاهری دینداری و مراد از ایمان مرتبه قلبی آن خواهد بود:

قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم

نتیجه آنکه طبق آیه مذکور اسلام همان امری است که تمام مسلمانان در آن شریک بوده و احکام عمومی اش بر همه آنان جاری می‌می‌گردد که آن عبارتست از اظهار شهادتین

اما ایمان عبارتست از تصدیق قلبی و باطنی آن که بر مبنای آن پاداش داده می‌شود.

بنابر این همه کسانی را که گرایش و تصدیق قلبی به اسلام داشته و معتقد به جمیع ما انزل الله می‌باشند اما در برخی مسائل دینی نظیر امامت شبهاتی داشته و همانند شیعیان نمی‌اندیشند نمی‌توان غیر مومن اطلاق نمود حتی نسبت به شیعیان که برخی ازمراتب امامت را منکر یا لااقل نسبت به آن تردید دارند نمی‌توان آنان را غیر مومن دانست.

سلسله مراتب ایمان در آیات

آیاتی که ایمان را دارای مراتب می‌داند نیز نافی اصطلاحی است که فقیهان نسبت به این واژه برگزیده‌اند:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَیٰ رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ - [۱]

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ [۲]

همینطور آیاتی که اسلام را دارای مراتب می‌داند:

إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ [۳]

گفتار مرحوم خوئی بر اطلاق واژه مومن به شیعه در عصر صادقین

ایشان معتقد است که واژه مومن در صدر اسلام و زمان نزول قرآن بر کسانی اطلاق می‌شده که معتقد به صانع و نبوت پیامبر بودند اما در عصر صادقین ع این واژه فقط به شیعیان اطلاق می‌شد:

واختصاص المؤمن فی اصطلاح الیوم بالشیعة إنما هو من زمان الصادقین ( علیهما السلام ) بإرادة الایمان بالولایة، وأن من لا یؤمن بالولایة فلا ایمان له، ونحو ذلک من المؤمن الوارد فی الروایات کقولهم ( علیهم السلام ): المؤمن لا یتزوج بالمخالف، فإن المراد منه هو المؤمن بالولایة قطعا، إلا أنه اصطلاح من زمان الصادقین ( علیهما السلام ) کما عرفت، وهذا لا یوجب إرادة ذلک من الآیات القرآنیة، مع التصریح فی القرآن بإرادة غیر ذلک حیث قال: من لم یؤمن بالله وبرسوله...- انتهی- [۴]

مفهوم ایمان و اسلام در روایات

در برخی روایات ایمان بمعنای اعتقاد قلبی و اسلام بمعنای اظهار شهادتین آمده است:

حمران بن أعین، عن أبی جعفر ( علیه السلام ) قال: سمعته یقول: الایمان ما استقرّ فی القلب، وأفضی به إلی الله، وصدّقه العمل بالطاعة إلی الله، والتسلیم لأمر الله، والاسلام ما ظهر من قول أو فعل، وهو الذی علیه عامّة الناس من الفرق کلّها، وبه حقنت الدماء، وعلیه جرت المواریث، وجاز النکاح، واجتمعوا علی الصلاة والزکاة والصوم والحجّ، فخرجوا بذلک من الکفر، وأُضیفوا إلی الایمان والاسلام لا یشارک الایمان، والایمان یشارک الاسلام، وهما فی القول والفعل یجتمعان، کما صارت الکعبة فی المسجد، والمسجد لیس فی الکعبة، وکذلک الایمان یشرک الاسلام، والاسلام لا یشرک الایمان، وقد قال الله تعالی ( قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا ولمّا یدخل الایمان فی قلوبکم فقول الله عزّ وجلّ أصدق القول.

قلت: فهل للمؤمن فضل علی المسلم فی شیء من الفضائل والأحکام والحدود وغیر ذلک ؟ فقال: لا، هما یجریان فی ذلک مجری واحد، ولکن للمؤمن فضل علی المسلم فی أعمالهما وما یتقرّبان به إلی الله تعالی.

قلت: ألیس الله تعالی یقول: من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها ) وزعمت أنّهما یجتمعان علی الصلاة والزکاة والصوم والحجّ مع المؤمن. قال: ألیس قد قال الله تعالی: ( فیضاعفه له أضعافاً کثیرة ) فالمؤمنون هم الذین یضاعف الله تعالی لهم حسناتهم لکلّ حسنة سبعون ضعفاً، فهذا فضل المؤمن ( 5 )، ویزیده الله فی حسناته علی قدر صحّة ایمانه أضعافاً کثیرة، ویفعل الله بالمؤمنین ما یشاء من الخیر.

قلت: أرأیت من دخل فی الاسلام ألیس هو داخلاً فی الایمان ؟ فقال: لا،ولکنّه قد أُضیف إلی الایمان وخرج من الکفر –الحدیث- [۵]

تبیین:‌

1 - روایت مذکور تفاوت بین ایمان و اسلام را در التزام و عدم التزام قلبی و عملی به آموزه های دینی می‌داند بدین معنا که مومن کسی است که ایمان به خداوند و رسول در قلبش رسوخ نموده و تسلیم اوامر الهی باشد اما اسلام اعم از آن است بدین معنا که اسلام حتی با اظهار ظاهری بدان حتی با عدم التزام قلبی به معارف دینی هم قابل جمع خواهد بود.

بر این اساس تمام کسانی که اظهار اسلام می‌کنند حتی اگر قلبا مخالف آن باشند در فرهنگ دینی مسلمان شمرده می‌شوند و تنها کسانی که اظهار مخالفت با اسلام نموده‌اند حکم به کفر آنان خواهد شد.

2- با اینکه روایت مذکور از امام صادق نقل گردیده است و به گواهی تاریخ در عصر آن حضرت مذاهب اسلامی شکل گرفته و مذهب امامیه از سائر مذاهب متمایز بوده است اما امام علیه السلام از کسانی که اسلام حداقلی را دارا هستند بعنوان مسلمان نه مخالف تعبیر می‌فرماید و مومنان را نیز همه کسانی می‌داند که ایمان در قلبشان استقرار یافته است و آنها را به التزام عملی معتقداتشان کشانده است.

3- روایت مذکور بیانگر این است که ایمان و اسلام دارای مراتبند. از اینرو به کسانی که حتی مرتبه نازله ایندو را دارا هستند اطلاق اسلام و مومن بر آنان صحیح خواهد بود.

4- اجرای یکسان تمامی احکام فقهی اسلام(قضائی و...) بر مسلمانان و مومنان اعم از اینکه در نازلترین یا عالیترین مرحله ایمان و اسلام باشند.

4- کلمه اسلام عنوان جامعی است که بیانگر هویت مسلمانان و مومنان – به رغم همه فرقی که در آنها وجود دارد- خواهد بود و کلمه ایمان نیز تنها به کسانی اطلاق می‌گردد که قلبشان هماهنگ با گفتار ظاهری شان است اعم از اینکه از امامیه باشند یا از سائر فرق اسلامی.

گفتار امام خمینی در نقد ادعای تفاوت مفهوم اسلام و ایمان در قرآن و روایات ائمه علیهم السلام

ایشان در دفع توهم حادث بودن تفاوت معنای ایمان و اسلام از یکدیگر در عصر ائمه ع با عصر نزول می‌فرماید:‌

ادعای اینکه اختلاف بین معنای ایمان و اسلام در عصر ائمه و توسط آنان ایجاد شده است توهمی فاسد است:

وتوهم أن اختلاف الایمان والإسلام اصطلاح حادث فی عصر الأئمة علیهم السلام دون زمان نزول الآیة الکریمة فاسد جدا.

ایشان در تبیین نکته مذکور می‌فرماید:

اولا هیچگاه ائمه به خود اجازه نمی‌دادند که در برابر مفاهیم قرآنی جعل اصطلاحی دیگر نموده و کلمات قرآنی را در معنائی دیگر بکار ببرند بنابر این ایمان عصر نزول با عصر ائمه از جنبه معنا تفاوتی نخواهند داشت:

أما أولا فلأن الأئمة لا یقولون بما لا یقول به الله تعالی ورسوله صلی الله علیه وآله کما هو من أصول المذهب، وتدل علیه الروایات فلا یکون الایمان عند الله ورسوله صلی الله علیه وآله غیر ما عند الأئمة ( ع ).


ایشان ادامه می‌دهد:

ثانیا گرچه متعلق ایمان در عصر نزول با عصر ائمه متفاوت است اما این دلیل بر تفاوت معنائی این‌دو نمی‌گردد بدین معنا که خطابات قرآنی بعنوان یا ایها الذین آمنوا متوجه مومنین واقعی است در اینصورت مومنین حقیقی در عصر نزول که مساله ولایت اهل بیت مطرح نبود همان تصدیق به رسالت پیامبر و در عصر ائمه علاوه بر آنها تصدیق به امامت و ولایت اهل بیت نیز خواهد بود. بنابر این معنای این کلمه در عصر ائمه هماهنگ با فرهنگ عصر نزول خواهد بود:


وأما ثانیا فلأن الایمان کان قبل نصب رسول الله صلی الله علیه وآله علیا علیه السلام للولایة عبارة عن التصدیق بالله ورسوله، ولم یکن قبل نصبه أو قبل وفاته علی احتمال مورد التکلیف الناس ومن الأرکان المتوقف علی الاعتقاد بها الایمان، لعدم الموضوع له، وإما بعد نصبه أو بعد وفاته صلی الله علیه وآله صارت الولایة والإمامة من أرکانه، فقوله تعالی: إنما المؤمنون إخوة هو جعل الأخوة بین المؤمنین الواقعیین غایة الأمر أن فی زمان رسول الله صلی الله علیه وآله کان غیر المنافق مؤمنا واقعا لایمانه بالله ورسوله صلی الله علیه وآله، وبعد ذلک کان المؤمن الواقعی من قبل الولایة وصدقها أیضا،


ایشان ادامه می‌دهد:‌

فیکون خطاب یا أیها المؤمنون متوجها إلی المؤمنین الواقعیین وإن اختلفت أرکانه بحسب الأزمان، من غیر أن یکون الخطاب من أول الأمر متوجها إلی الشیعة حتی یستبعد، سیما إذا کان المراد بالمؤمن الشیعة الإمامیة الاثنی عشریة.[۶]

نتیجه:

واژه مومن در قرآن اختصاص به شیعه و معتقدین به امامت معصومین علیهم السلام نداشته و هیچ شاهدی از قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام بر عدم صحت کاربرد آن به مسلمانان غیر امامیه وجود ندارد.

منابع

پانویس

  1. سوره نساء آیه 136
  2. انفال 2
  3. بقره 131
  4. مصباح الفقاهه ج 3ص 352-355
  5. کافی ج 2ص 26
  6. المکاسب المحرمه ج 1ص 376-377