نظریه کسب از نگاه فخر رازی و تشابه وتفاوت آن با نظریه امر بین الامرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
3 قول سوم چنین است بعد از آن که قدرت با داعی جمع شد، حصول فعل واجب می شود، زیرا اگر فعل صرفا با قدرت فاعل مختار در نظر گرفته شود، عدم تحقق فعل ممکن است. از این رو فعل در قیاس با قدرتی که در اختیار فاعل مختار است، در حال استواء قرار می گیرد. حالت استواء یعنی فاعل مختار هم قادر بر فعل باشد و هم قادر بر ترک و این حالت برای او مساوی باشد. علاوه، ترجیح یکی از دو طرف بدون دلیل ممنوع است. در این هنگام اگر داعی و انگیزه با قدرت همراه شود، جهت وجودی فعل رجحان پیدا می کند و وقوع فعل واجب می شود و این قول مختار ما است. رازی در برخی دیگر از آ ثارش نوشته است:«انا قد ذكرنا فى مسألة خلق الأفعال أن صدور الفعل عن العبد يتوقف على الداعى و بينا أن مجموع القدرة و الداعى يوجب الفعل.» <ref>فخر الدین رازی، الأربعين في أصول الدين، ج 2، ص 207</ref> | 3 قول سوم چنین است بعد از آن که قدرت با داعی جمع شد، حصول فعل واجب می شود، زیرا اگر فعل صرفا با قدرت فاعل مختار در نظر گرفته شود، عدم تحقق فعل ممکن است. از این رو فعل در قیاس با قدرتی که در اختیار فاعل مختار است، در حال استواء قرار می گیرد. حالت استواء یعنی فاعل مختار هم قادر بر فعل باشد و هم قادر بر ترک و این حالت برای او مساوی باشد. علاوه، ترجیح یکی از دو طرف بدون دلیل ممنوع است. در این هنگام اگر داعی و انگیزه با قدرت همراه شود، جهت وجودی فعل رجحان پیدا می کند و وقوع فعل واجب می شود و این قول مختار ما است. رازی در برخی دیگر از آ ثارش نوشته است:«انا قد ذكرنا فى مسألة خلق الأفعال أن صدور الفعل عن العبد يتوقف على الداعى و بينا أن مجموع القدرة و الداعى يوجب الفعل.» <ref>فخر الدین رازی، الأربعين في أصول الدين، ج 2، ص 207</ref> | ||
در مسئله خلق افعال بیان کردیم که صدور فعل از بنده متوقف بر داعی و انگیزه انجام فعل است و مجموع قدرت و داعی موجب وقوع فعل می شود.البته فخر رازی تعبیر القدره و الداعی را بارها در آثار خود آورده و بر همین موضع استوار مانده است. وی در توضیح نحوه استناد فعل اختیاری به عبد و نحوه فاعلیتش نوشته است: «الذي نذهب إليه و نقول به إن مجموع القدرة مع الداعية المعينة مستلزم لحصول الفعل.» <ref> | در مسئله خلق افعال بیان کردیم که صدور فعل از بنده متوقف بر داعی و انگیزه انجام فعل است و مجموع قدرت و داعی موجب وقوع فعل می شود.البته فخر رازی تعبیر القدره و الداعی را بارها در آثار خود آورده و بر همین موضع استوار مانده است. وی در توضیح نحوه استناد فعل اختیاری به عبد و نحوه فاعلیتش نوشته است: «الذي نذهب إليه و نقول به إن مجموع القدرة مع الداعية المعينة مستلزم لحصول الفعل.» <ref> فخر الدین رازی، المطالب العالية من العلم الإلهي،ج3، ص 73</ref> یعنی آنچه که روش ما است و به آن معتقدیم، همراهی قدرت با داعی معلوم؛ موجب حصول فعل می شود. | ||
در نگاه رازی فعل بعد از آن که در مرحله خلق قرار گرفت، در وقوع یا عدم وقوعش، لزوما به داعی یا صارف نیازمند است. داعی و صارف مربوط به تصدیقات است. در این هنگام، انجام یا ترک فعل منوط به منفعت یا ضرر مربوط به فعل است که داعی و صارف به آن تعلق می گیرد. هم چنین آورده است:«اعلم أنه قد سبق في أول المنطق أن العلم إما تصور و إما تصديق فنقول الدواعي ليست من باب التصورات بل من باب التصديقات، فإنه ما لم يحكم الذهن باشتمال الفعل الفلاني على نفع زائد، لم يحصل الداعي إلى الفعل، و ما لم يحكم الذهن باشتمال الفعل على ضرر زائد، لم يحصل الداعي إلى الترك، فيثبت إن الدواعي و الصوارف من باب التصديقات لا من باب التصورات.» <ref>همان، ج3 ، ص 13</ref> | در نگاه رازی فعل بعد از آن که در مرحله خلق قرار گرفت، در وقوع یا عدم وقوعش، لزوما به داعی یا صارف نیازمند است. داعی و صارف مربوط به تصدیقات است. در این هنگام، انجام یا ترک فعل منوط به منفعت یا ضرر مربوط به فعل است که داعی و صارف به آن تعلق می گیرد. هم چنین آورده است:«اعلم أنه قد سبق في أول المنطق أن العلم إما تصور و إما تصديق فنقول الدواعي ليست من باب التصورات بل من باب التصديقات، فإنه ما لم يحكم الذهن باشتمال الفعل الفلاني على نفع زائد، لم يحصل الداعي إلى الفعل، و ما لم يحكم الذهن باشتمال الفعل على ضرر زائد، لم يحصل الداعي إلى الترك، فيثبت إن الدواعي و الصوارف من باب التصديقات لا من باب التصورات.» <ref>همان، ج3 ، ص 13</ref> |
نسخهٔ ۲۹ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۲۲
نظریه کسب از دیدگاه فخر رازی و نسبت آن با نظریه امر بین الامرین
از جمله متکلمان صاحب نام اشاعره، فخر رازی(ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسین بن حسن تَیْمیِّ بَکْریِّ طبرستانی رازی. 543-606) است. وی معتقد است افعال اختیاری بشر منوط به وجود قدرت و داعی است و با حصول این دو صفت، عبد حقیقتا فاعل می شود، اما چون قدرت و داعی مخلوق خدا است، پس صدور فعل از بنده جبری است، بنا بر این، مجموع قدرت و داعی (به شرط عدم وجود مانع) موجب تحقق افعال انسان در خارج می شود.
فخر رازی در تفسیر افعال عباد ابتدا با عنوان « فی بيان تفاصيل مذاهب الناس في هذا الباب» به نظرات مذاهب اشاره و عقیده خود را بر مبنای تاثیر مجموع قدرت و داعی بر حصول فعل بیان می کند.«انا نعلم بالضروره ان القادر على الفعل اذا دعاه الداعي اليه و لم يمنعه منه مانع، فانه يحصل ذلك الفعل»[۱]یعنی ما به ضرورت می دانیم کسی که قدرت بر انجام فعلی دارد اگر با داعی (انگیزه) همراه شود و مانعی در بین نباشد، به طور حتم آن فعل محقق خواهد شد. و در ادامه به سه قول مشهور مذاهب هم کیش خودش اشاره و در باره تفسیر افعال انسانی به سه قول اشاره می کند.«القول الأول... قدرة العبد كما لم تؤثر في وجود الفعل البتة، لم تؤثر أيضا في شيء من صفات ذلك الفعل و قال القاضي قدرة العبد و إن لم تؤثر في وجود ذلك الفعل، إلا أنها أثرت في صفة من صفات ذلك الفعل و تلك الصفة هي المسماة بالكسب قال و ذلك لأن الحركة التي هي طاعة و الحركة التي هي معصية قد اشتركا في كون كل منهما حركة و امتازت إحداهما عن الأخرى بكونها طاعة أو معصية. و ما به المشاركة غير ما به الممايزة فثبت إن كونها حركة غير و كونها طاعة أو معصية فذات الحركة و وجودها واقع بقدرة اللّه تعالى أما كونها طاعة أو معصية فهو صفة واقعة بقدرة العبد» [۲].
1. قول اول می گوید این که موثر در ایجاد فعل فقط قدرت خدا است و عبد هیچ قدرتی در ایجاد فعل ندارد، این قول ابو الحسن اشعری و بیشتر پیروان او چون قاضی ابو بکر باقلانی و ابن فورک است که البته بین اشعری و باقلانی تفاوت رای وجود دارد. با این توضیح که اشعری معتقد است همان طور که قدرت عبد در اصل وجود فعل بی تاثیر است، در صفات فعل نیز هیچ اثری ندارد.اما باقلانی معتقد است قدرت عبد در صفات فعل اثر گزار است و این به معنای کسب می باشد، زیرا حرکتی که در مسیر طاعت و یا معصیت باشد، در واقع هر دو حرکت است، ولی حرکت هر کدام تاثیرخاص خودش را دارد، پس طاعت و معصیت از یک جهت با هم مشترک است که در هر دو آن حرکت وجود دارد با این امتیاز که حرکت به طرف طاعت با حرکت به طرف معصیت از هم متفاوت و ملاک حسن و قبح و ثواب و عذاب است. اصل حرکت و وجودش به قدرت الهی واقع می شود، اما عنوان حرکت به طاعت یا معصیت، به قدرت عبد وابسته است.«القول الثاني:إن المؤثر في وجود ذلك الفعل هو قدرة اللّه تعالى مع قدرة العبد.ثم هاهنا احتمالان أحدهما أن يقال إن قدرة اللّه تعالى مستقلة بالتأثير و قدرة العبد أيضا مستقلة بالتأثير إلا أن اجتماع المؤثرين المستقلين على الأثر الواحد جائز. و الثاني أن يقال قدرة اللّه تعالى مستقلة بالتأثير، و قدرة العبد غير مستقلة بالتأثير و إذا انضمت قدرة اللّه تعالى إلى قدرة العبد صارت قدرة العبد مستقلة بالتأثير بتوسط هذه الإعانة و يقال إن هذا القول هو مذهب الأستاذ أبي إسحاق إلا أنه يحكى عنه أنه قال قدرة العبد تؤثر بمعنى» [۳] 2. قول دوم می گوید قدرت خدا و قدرت عبد هر دو در ایجاد فعل نقش دارد، با این تفاوت که برخی می گویند هر دو قدرت در ایجاد تاثیر مستقل از هم است، اما برخی می گویند قدرت خدا به طور مستقل تاثیر می گذارد ولی قدرت عبد به طور مستقل تاثیر گذار نیست، ولی وقتی قدرت خدا به قدرت عبد منضم شود؛ در آن صورت قدرت عبد (به دلیل انضمام) مستقل در تاثیر می شود. این قول به ابو اسحاق اسفراینی منسوب است. فخر رازی در ادامه به قول سوم اشاره می کند که تفسیر نظریه کسب و مختار خودش است و می نویسد:«القول الثالث إن حصول الفعل عقيب مجموع القدرة مع الداعي واجب و ذلك لأن القادر من حيث إنه قادر يمكنه الفعل بدلا عن الترك و بالعكس و مع حصول هذا الاستواء يمتنع رجحان أحد الطرفين على الآخر. فإذا انضاف إليها حصول الداعي حصل رجحان جانب الوجود و عند ذلك يصير الفعل واجب الوقوع و هذا القول هو المختار عندنا» [۴]. 3 قول سوم چنین است بعد از آن که قدرت با داعی جمع شد، حصول فعل واجب می شود، زیرا اگر فعل صرفا با قدرت فاعل مختار در نظر گرفته شود، عدم تحقق فعل ممکن است. از این رو فعل در قیاس با قدرتی که در اختیار فاعل مختار است، در حال استواء قرار می گیرد. حالت استواء یعنی فاعل مختار هم قادر بر فعل باشد و هم قادر بر ترک و این حالت برای او مساوی باشد. علاوه، ترجیح یکی از دو طرف بدون دلیل ممنوع است. در این هنگام اگر داعی و انگیزه با قدرت همراه شود، جهت وجودی فعل رجحان پیدا می کند و وقوع فعل واجب می شود و این قول مختار ما است. رازی در برخی دیگر از آ ثارش نوشته است:«انا قد ذكرنا فى مسألة خلق الأفعال أن صدور الفعل عن العبد يتوقف على الداعى و بينا أن مجموع القدرة و الداعى يوجب الفعل.» [۵]
در مسئله خلق افعال بیان کردیم که صدور فعل از بنده متوقف بر داعی و انگیزه انجام فعل است و مجموع قدرت و داعی موجب وقوع فعل می شود.البته فخر رازی تعبیر القدره و الداعی را بارها در آثار خود آورده و بر همین موضع استوار مانده است. وی در توضیح نحوه استناد فعل اختیاری به عبد و نحوه فاعلیتش نوشته است: «الذي نذهب إليه و نقول به إن مجموع القدرة مع الداعية المعينة مستلزم لحصول الفعل.» [۶] یعنی آنچه که روش ما است و به آن معتقدیم، همراهی قدرت با داعی معلوم؛ موجب حصول فعل می شود.
در نگاه رازی فعل بعد از آن که در مرحله خلق قرار گرفت، در وقوع یا عدم وقوعش، لزوما به داعی یا صارف نیازمند است. داعی و صارف مربوط به تصدیقات است. در این هنگام، انجام یا ترک فعل منوط به منفعت یا ضرر مربوط به فعل است که داعی و صارف به آن تعلق می گیرد. هم چنین آورده است:«اعلم أنه قد سبق في أول المنطق أن العلم إما تصور و إما تصديق فنقول الدواعي ليست من باب التصورات بل من باب التصديقات، فإنه ما لم يحكم الذهن باشتمال الفعل الفلاني على نفع زائد، لم يحصل الداعي إلى الفعل، و ما لم يحكم الذهن باشتمال الفعل على ضرر زائد، لم يحصل الداعي إلى الترك، فيثبت إن الدواعي و الصوارف من باب التصديقات لا من باب التصورات.» [۷]
یعنی این مباحث در اول منطق گذشت که علم یا به صورت تصور است یا تصدیق و معتقدیم که دواعی افعال مربوط به تصور خالی نیست، بلکه مربوط به تصدیقات است. پس تا زمانی که ذهن به منفعت دارای ارزش یک فعلی حکم نکند، هیچ انگیزه ای نسبت به انجام فعل ایجاد نمی شود. در مقابل تا زمانی که ذهن احساس ضرر زایدی نکرد، داعی بر ترک و یا صارف ایجاد نخواهد شد. بنا بر این، ثابت می شود که دواعی و صوارف از تصدیقات بوده و مربوط به مرحله عمل است نه مرحله تصور.
تفاسیر متعدد از کسب در نگاه فخر رازی
فخر رازی همان طور که در بحث گذشته اشاره به تقسیم بندی افعال بندگان داشت، در این جا نیز مشابه همان مباحث را اما به بهانه طرح مسئله کسب از دیدگاه مذاهب می آورد. وی در کتاب تفسیر مفاتیح الغیب بعد از اشاره به آیاتی که به موضوع کسب بندگان اشاره کرده است، به تبیین این موضوع می پردازد و در توضیح آیه ای که از عمل انسان به عنوان کسب یاد کرده است، می نویسد: « الآية دالة على أن العبد مكتسب و قد اختلف أهل السنة و المعتزلة في تفسير الكسب.أما أهل السنة فقد اتفقوا على أنه ليس معنى كون العبد مكتسباً دخول شيء من الأعراض بقدرته من العدم إلى الوجود، ثم بعد اتفاقهم على هذا الأصل، ذكروا لهذا الكسب ثلاث تفسيرات: أحدها و هو قول الأشعري رضي اللّه عنه أن القدرة صفة متعلقة بالمقدور من غير تأثير القدرة في المقدور، بل القدرة و المقدور حصلا بخلق اللّه تعالى، كما أن العلم و المعلوم حصلا بخلق اللّه تعالى، لكن الشيء الذي حصل بخلق اللّه تعالى و هو متعلق القدرة الحادثة هو الكسب. و ثانيها أن ذات الفعل توجد بقدرة اللَّه تعالى، ثم يحصل لذلك الفعل وصف كونه طاعة أو معصية و هذه الصفة حاصلة بالقدرة الحادثة و هو قول أبي بكر الباقلاني. و ثالثها أن القدرة الحادثة و القدرة القديمة، إذا تعلقتا بمقدور واحد وقع المقدور بهما، و كأنه فعل العبد وقع بإعانة اللّه، فهذا هو الكسب و هذا يعزى إلى أبي إسحاق الأسفرايني لأنه يروى عنه أنه قال الكسب و الفعل الواقع بالمعين. أما القائلون بأن القدرة الحادثة مؤثرة، فهم فريقان، الأول الذين يقولون بأن القدرة مع الداعي توجب الفعل، فاللّه تعالى هو الخالق لكل بمعنى أنه سبحانه و تعالى هو الذي وضع الأسباب المؤدية إلى دخول هذه الأفعال في الوجود و العبد هو المكتسب بمعنى أن المؤثر في وقوع فعله هو القدرة و الداعية القائمتان به، و هذا مذهب إمام الحرمين رحمه اللّه تعالى اختاره في الكتاب الذي سماه بالنظامية و يقرب قول أبي الحسين البصري منه و إن كان لا يصرح به.الفريق الثاني من المعتزلة و هم الذين يقولون القدرة مع الداعي لا توجب الفعل بل العبد قادر على الفعل و الترك متمكن منهما، إن شاء فعل و إن شاء ترك.» [۸]
آیه دلالت دارد بر این که عبد کاسب افعال خویش است، به همین دلیل، اهل سنت و معتزله در تفسیر کسب با هم اختلاف دارند، زیرا به عقیده آن ها معنای اجماع بر این که عبد مکتسب افعال خویش می باشد این نیست که قدرت بنده بتواند در عرض قدرت الهی در ایجاد فعل تاثیر داشته باشد.
اشاره به تفسیر سه گانه کسب
در باره کسب به سه تفسیر اشاره می شود.تفسیر اول که مربوط به اعتقاد ابو الحسن اشعری می باشد این است که قدرت صفت متعلق به مقدور است بدون آن که در مقدور تاثیر بگذارد، بلکه قدرت و مقدور هر دو به قدرت خالق خلق می شود. و اما آن چیزی که به خلق الهی حاصل می شود و متعلق قدرت حادثه قرار می گیرد؛ کسب است.تفسیر دوم این است که ذات فعل با قدرت خدا ایجاد می شود، اما ذات فعل دارای عناوین و اوصافی به نام طاعت و معصیت و ... است که ایجاد آن منوط به وجود قدرت حادثه می باشد، به این معنا که فعل آفریده شده با قدرت حادثه دارای عناوین مختلفی می شود. این تعبیر مربوط به فهم باقلانی از خلق افعال عباد است و برخی از متکلمان اشعری و ماتریدی از این قول پیروی کردند.تفسیر سوم این است که وقتی قدرت قدیم و قدرت حادث هم زمان بر مقدوری قرار بگیرد، موجب تحقق فعل می شود. این تفسیر از کسب مربوط به ابو اسحاق اسفراینی است. فخر رازی در ادامه به این مطلب اشاره می کند متکلمانی که به قدرت حادثه معتقدند، به دو گروه تقسیم شدند. گروه اول مربوط به مذهب جوینی است که مدعی است قدرت همراه با داعی موجب وجوب فعل می شود. گروه دوم قول معتزله است که معتقدند قدرت همراه با داعی موجب فعل نمی شود، بلکه عبد مستقلا بر انجام یا ترک فعل قادر خواهد بود.
شواهدی صریح از آرای فخر رازی بر رد جبر و اختیار و انتخاب حد وسط میان جبر و اختیار
جز کسانی که به طور صریح از جبر حمایت می کنند و انسان را نسبت به افعالش بدون مسئولیت می دانند، مکتب دیگری را نمی توان جبر گرا دانست، زیرا از میان تفاسیر متعددی که مربوط به افعال اختیاری انسان است، می توان به این نکته رسید که علمای دیگر مذاهب سعی کردند تا با ارایه نظریاتی چون کسب و خلق افعال عباد، خود را از اتهام جبر دور کنند. اگر منصفانه به این موضوع نگاه کنیم، متوجه می شویم که بیشتر متکمان اشعری تلاش کردند تا ثابت کنند که هدف اصلی آن ها از طرح این نوع مباحث، دفاع از توحید در خالقیت ( انحصار خلق نسبت به خدای متعال) است نه سلب کامل مسئولیت انسان نسبت به افعالی که به او نسبت داده می شود. این باور مندی شدید مربوط به حفظ حریم توحید افعالی موجب شده است تا منکر هر گونه خلق، ایجاد و ابداعی از سوی انسان شوند. به همین دلیل در طرح نظریه کسب، میان خلق و کسب تفاوت قایل شدند و نشان دادند که انسان خالق نیست، بلکه فاعل کاسب و مسئول کسب و پاسخگوی فعل خویش است، همان طور که در قرآن آمده است:«كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ. المدثر(74) 38 هر كسی در گرو اعمال خويش است.»
در ادامه به دلایل فخر رازی در انتخاب حد وسط در تفسیر جبر و اختیار اشاره می کنیم و مطابق با آن می گوییم وی بر عکس آن چه که مشهور شده است، جبرگرا نبوده، بلکه به اختیار انسان تصریح کرده است.1.وی در کتاب معالم اصول الدین در مباحث مربوط به نحوه تولید افعال که آن را بعد از حصول قدرت و داعی واجب می داند؛ نظر مختار خود را چنین بیان می کند اگر چه خلق فعل در واقع ناشی از قضا و قدر الهی است، اما انسان بعد از وجود قدرت و داعی، به طور حقیقی فاعل فعل خویش می شود.« الْمُخْتَار عندنَا أَنّ عِنْد حُصُول الْقُدْرَة والداعية الْمَخْصُوصَة يجب الْفِعْل وعَلى هَذَا التَّقْدِير يكون العَبْد فَاعِلا على سَبِيل الْحَقِيقَة وَمَعَ ذَلِك فَتكون الْأَفْعَال بأسرها وَاقعَة بِقَضَاء الله تَعَالَى وَقدره» [۹] یعنی مختار ما این است که وقتی قدرت و داعی مخصوص با هم حاصل شود، فعل واجب می شود. بنا بر این تقدیر، عبد به طور حقیقی فاعل فعل خویش است، با این حال، خلق افعال به طور کلی تابع قضا و قدر الهی است. با توجه به اعتراف صریح فخر رازی نسبت به فاعلیت واقعی انسان، معلوم می شود که وی بر سر هیچ دو راهی ای قرار نمی گیرد که نتواند تصمیم بگیرد، زیرا به صراحت اعتراف می کند که پس از حصول قدرت همراه با داعی مخصوص فعل، آن را با قدرت و اراده خودش انجام می دهد. بنا بر این، آن چه انجام داده در واقع به خودش منسوب می شود.در این جا می توان تفاوت قابل ملاحظه دو نگاه ابو الحسن اشعری و فخر رازی را در باب افعال اختیاری انسان دید که اشعری هیچ گونه فاعلیتی را نسبت به عباد قبول نمی کرد. رازی به نکته دیگری اشاره می کند که امامیه و همه مکاتب به آن اعتراف می کنند و آن بحث قضا و قدر الهی است که مشیت عالم بر آن اساس نهاده شده است و از جمله آن مشیت ها، تعیین تکلیف همه افعال در گذشته و حاضر و آینده می باشد. زیرا قضا و قدر، اسرار کتاب هستی است که سر نوشت تمامی موجودات در صفحات این کتاب مکتوب و از نگاه بشر مکتوم شده است. قرآن می فرماید:«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين. الانعام(6) 59 كليدهاى غيب تنها نزد اوست و جز او، كسى آن ها را نمىداند. او آن چه را که در خشكى و دريا است مىداند. هيچ برگى (از درختى) نمىافتد، مگر اين كه از آن آگاه است و هيچ دانه اى در تاريكي هاى زمين و هيچ تر و خشكى وجود ندارد، جز اين كه در كتابى آشكار [در كتاب علم خدا] ثبت است.» ما نیز به همین مطلب اعتقاد داریم که همه چیز از قبل در لوح محفوظ ثبت شده است. امامیه به این موضوع که صورت تمام جزییات عالم هستی از آغاز پیدایش نزد خدا موجود است؛ در بحث مربوط به خودش اشاره کرده اند.2:فخر رازی در تفسیر افعال اختیاری انسان و نسبتش با جبر و اختیار بیان می کند که به طور بدیهی و وجدانی متوجه می شویم که تفاوت آشکاری میان حرکات اختیاری و حرکات اضطراری انسان وجود دارد که فهم آن کاملا وجدانی است. نوشته است:«و نجد أيضاً تفرقة بديهية بين الحركات الاختيارية و الحركات الاضطرارية» [۱۰] به نظر می رسد وقتی می توان این تفاوت را فهمید که عمل و فعل ارادی باشد و گرنه شخص مجبور هیچ فهمی از اختیار ندارد. در باره امر بین الامرین نیز مسئله همین است. شخص مختار معنای امر بین الامرین را کاملا متوجه می شود و در حال اختیار مسیری را بر می گزیند که جبر یا تفویض محض نیست، در حالی که شخص مجبور، حق انتخاب ندارد، بلکه مجبور است که در یک مسیر پیش برود. علاوه، کسی که در نهادش قوه تشخیص وجود دارد، تفاوت حرکت اختیاری و اضطراری را می فهمد.3: یکی دیگر از شواهد متقن اختیار گرایی فخر رازی، ادعای وی به وجود قصد و اختیار در فاعل انسانی است به این معنا که انسان به واسطه قصد و اختیار افعال خود را انجام می دهد. وی در مباحث مربوط به ادراکات، زیر عنوان مقدمه، مباحثی را بیان و در ادامه به این بحث اشاره می کند و می نویسد:«في بيان أن ذلك الشيء الواحد الذي هو المدرك، يجب أن يكون بعينه هو الفاعل لجميع الأفعال و الدليل عليه أن الإنسان إنما يفعل بالقصد و الاختيار و الفعل الاختياري معناه أنه إذا اعتقد في الشيء أنه مشتمل على نفع خالص أو راجح أوجب هذا الاعتقاد حصول رغبة في ذلك الفعل، و إذا حصلت تلك الرغبة، صار القادر فاعلا. و أما إذا اعتقد أن في الفعل الفلاني مفسدة خالصة أو راجحة، أوجب ذلك الاعتقاد حصول نفرة عن ذلك الفعل و إذا حصلت تلك النفرة صار القادر ممتنعا عن الفعل... » [۱۱] یعنی واجب است که مدرک، فاعل تمام افعال خودش باشد، زیرا که فقط انسان مدرک افعال خودش را با آگاهی و قصد و اختیار انجام می دهد. فعل اختیاری به این معنا است که شخص مدرک به نفع خالص یا نفع راجح فعلی که انجام می دهد، معتقد باشد. چنین اعتقادی موجب رغبت به فعل شده و بعد از ایجاد رغبت، قادر بر انجام آن می شود و اگر مدرک متوجه مفسده فعل شود، این درک موجب تنفر و ترک فعل از طرف فاعل می شود.4: یکی دیگر از دلایلی که نشان می دهد فخر رازی بر فاعلیت واقعی انسان نسبت به افعالش اعتقاد جازم دارد این است که وی علاوه بر این که انسان را فاعل مختار می داند، معتقد است که پیامبر صلوات الله علیه نیز باید به مردم هشدار دهد و حتی در این هشدار مبالغه کند که در قبال فعلی که انجام می دهند، مسئول اند و اضافه می کند که بندگان در حال اختیار، قادر بر فعل خیر و شر می باشند. نوشته است:« و أيضا يبين لهم كون العبد صانعا فاعلا قادرا على الفعل و الترك و الخير و الشر و يبالغ فيه» [۱۲]از این آشکار تر نمی توان عبارت دیگری دید که یک شخصیت بزرگ و مطرح اشعری بگوید که انسان هم فاعل است و هم صانع(خلق کننده) و نیز قادر باشد بر فعل و ترک. این اوصاف مخصوص موجوداتی است که دارای عقل، شعور، اراده و اختیار باشند.5. یکی دیگر از شواهدی که نشان می دهد فخر رازی به جبر اعتقاد ندارد، باور وی به تاثیر پذیری انسان نسبت به امر تزکیه و تعلیم است. به همین دلیل می گوید پیامبر صلوات الله علیه نمی تواند در باطن مردم تصرف و آن ها را تزکیه کند و اگر هم بتواند، اجازه آن را ندارد چون این کار غرض هدایت اختیاری را از بین می برد. بنا بر این، مردم باید با اختیارشان راه درست را انتخاب کنند نه این که پیامبر با قهر و جبر در باطن آنان نفوذ کند و مسیر شان را به سمت اطاعت و ثواب تغییر دهد. تعلیم و تزکیه وقتی نتیجه می دهد که شخص با اراده و اختیارش پذیرای آن باشد، همان طور که قرآن می فرماید:« قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها سوره شمس،آیه 9» یعنی هر كسی نفس خود را ( با اراده و اختیارش) پاك و تزكيه كرد، رستگار شد. این آیه به صراحت از اقدام اختیاری عباد نسبت به تزکیه نفس خویش سخن می گوید همان گونه که می تواند در مسیر خلاف تزکیه قدم بردارد و نفس خود را آلوده کند. نوشته است:«و أعلم أن الرسول لا قدرة له على التصرف في بواطن المكلفين، و بتقدير أن تحصل له هذه القدرة لكنه لا يتصرف فيها و إلا لكان ذلك الزكاء حاصلًا فيهم على سبيل الجبر لا على سبيل الإختيار»[۱۳]یعنی بدان پیامبر صلوات الله علیه قدرت تصرف(اقدام به تزکیه) در باطن افراد مکلف را ندارد و اگر هم چنین قدرتی داشته باشد مجاز به این کار نیست و گرنه تزکیه به این نحو حاصل جبر است نه اختیار.
اعتراف فخر رازی به وجود فاعل های طولی در ایجاد فعل
فخر رازی چون سایر اشاعره در باره خلق فعل اگر چه به فاعل های طولی اعتقادی ندارد، ولی در لابلای مطالبش به صراحت این موضوع دیده می شود، با این حال او ممکن است به قصدی دیگر این مطالب را بیان کرده باشد. می نویسد:«اسباب افعال العباد اما ان تکون افعالا للعباد او لا تکون و الاول یقتضی التسلسل و هو محال و الثانی یقتضی انتهاء افعالهم الی واجب الوجود اما بواسطه او بغیر واسطه و انتهاء کل واحد من تلک المتوسطات الی سببه فإذا افعال العباد منتهیه فی سلسله الحاجه الی ذات الوجود فثبت بهذا ان افعال العباد بقضاء الله تعالی و قدره و ان الانسان مضطر فی اختیاره و انه لیس فی الوجود الا الجبر» [۱۴] یعنی افعال عباد در صورت اول یا واقعا مربوط به عباد است، پس چون به واجبی تکیه نمی کند، موجب تسلسل می شود و به محال می انجامد. در صورت دوم مقتضی است که افعال عباد به واجب الوجود تکیه کند، با واسطه یا بدون واسطه، اگر با واسطه باشد، هر یک از علل متوسط منوط به سبب خودش است و سر انجام این سلسله به واجب الوجود منتهی می شود. پس با توجه به این برهان ثابت می شود که افعال عباد تابع قضا و قدر الهی است و انسان مجبور به اختیار است و در وجود جز جبر حاکمیت دیگری مشاهده نمی شود.
وی در این جملات، به سه موضوع اشاره کرده است. در موضوع اول مطابق با سخن حکما و متکلمان به وجود سلسله علت و معلول و منتهی شدن آن به واجب اعتراف کرده است و امامیه نیز آن را قبول دارد. در موضوع دوم گفته است که انسان در اختیارش مجبور است، یعنی مجبور است که مختار باشد و این جبر فطری است نه که مجبور است که مجبور باشد.! و البته علمای امامیه نیز آن را تایید می کنند. و اما در موضوع سوم نیز می توان تفسیری از اضطرار در حال اختیار را مشاهده کرد، با این توضیح که وقتی موجودی که از راه جبر مختار شده این نوع اجبار به معنای سلب اختیار از او نیست، زیرا فهم اختیار امری فطری و بدیهی است و فخر رازی به این نکته بارها اشاره کرده است که انسان به بداهت می فهمد میان حرکات اختیاری و اضطراری تفاوت آشکاری وجود دارد، پس مجبور بودن بر اختیار، موجب سلب اختیار نخواهد شد، زیرا جمله مجبوراست که مختار باشد، با جمله مختار است که مجبور باشد تفاوت دارد! پس در حال اختیار عمل را با هر وصفی که باشد انجام می دهد. این اختیار ناشی از جبر به طور کامل منطبق با اختیار است. انسان و هم چنین سایر موجودات، تابع قانون علت و معلول بوده و خود نیز حلقه ای از این سلسله هستند. انسان بر اختیار خود اختیار ندارد و نمی تواند مختار باشد که مختار یا مجبور باشد و گرنه می تواند در حال اختیار، بود و نبود خودش را تعیین کند. پس، او مجبور است که مختار باشد. چون علل سابقه، او را وادار به اختیار می کند. این سرنوشت هر مخلوق دارای عقل و شعور و اراده است! با این حساب جمله آخر عبارت فخر رازی که نوشته است «لیس فی الوجود الا الجبر» با این تفسیر بهتر فهم می شود که قصد وی از بیان جمله مذکور، اعتقاد به جبر به این معنا که انسان در عمل و فعلش اراده و اختیار ندارد؛(همان طور که توضیح داده شد) نیست. بنا بر این، نمی توان فخر رازی را با این نوع جملات که خود به آن تصریح دارد یا قابل تفسیر است، به جبر گرایی متهم کرد.
با توجه به مطالب گذشته، به دست می آوریم که در واقع فخر رازی نیز چون اسلاف خویش اگر چه به خالقیت در توحید تصریح می کند، اما در تفسیر افعال اختیاری، انسان را دست بسته نمی داند و از اختیار انسان نسبت به آن چه انجام می دهد، دفاع می کند، همان طور که شواهد محکمی که به آن اشاره شد، این ادعا را گواهی می کند. با این حال در برخی از اظهار نظرهای وی می توان جبر گرایی را برداشت کرد، ولی با توجه به مطالبی که به طور مکرر و تفصیلا بیان کرده است، رسیدن به وجه الجمع( امر بین الامرین) میان جبر و اختیار، در آرای ایشان کاملا ممکن است. علاوه، از مجموع آرای این متکلم صاحب نام به می توان به این نتیجه رسید که تعصب در اعتقاد به توحید در خالقیت، به جبر منتهی نمی شود، زیرا همان طور که قبلا بیان شد، اشاعره روی این موضوع که خلق به معنای واقعی مختص خدا است، اتفاق نظر دارند و بر اساس توحید در خالقیت، برای انسان هیچ سهمی در خلق فعل (مگر در حد کسب) قایل نیستند و دلیل آن ها استناد به برخی از آیات الهی در این زمینه است که کاملا تصریح دارد که هستی فقط دارای یک خالق و آن خدای متعال است. همان طور که امامیه بر اساس برخی دیگر از آیات و نیز باورهای اعتقادی علاوه بر اعتقاد به توحید افعالی، در خلق و ایجاد فعل برای انسان نیز سهمی قایل هستند. بنا بر این، رسیدن به وجه جامع این دو عقیده ممکن است به این شرط که از معنا شناسی دقیق واژه خلق درکی درست داشته باشیم که مقصود از خلق چیست که اگر مقصود از خلق، معنای واقعی آن یعنی ایجاد از عدم و ابداع و اختراع باشد که البته امامیه نیز با سایر مکاتب هم عقیده اند که خلق به این معنا به خدای متعال اختصاص دارد و او را خالق واقعی می دانند. با این نگاه انسان نمی تواند خالق یا مخترع افعال باشد، بلکه او نیز چون سایر مخلوقات، افعال الهی را ابزار کسب خود قرار می دهد، همان طور که برخی از آیات الهی بر آن اشعار دارد.
- ↑ فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31
- ↑ همان
- ↑ همان، ص 33
- ↑ همان
- ↑ فخر الدین رازی، الأربعين في أصول الدين، ج 2، ص 207
- ↑ فخر الدین رازی، المطالب العالية من العلم الإلهي،ج3، ص 73
- ↑ همان، ج3 ، ص 13
- ↑ فخر الدین رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج 4، ص 69
- ↑ فخر الدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86
- ↑ فخر الدین رازی، تفسير مفاتيح الغيب پیشین،ج 2 ، ص295
- ↑ فخر الدین رازی، المطالب العالية من العلم الالهی، پیشین،ج7 ، ص115
- ↑ همان، ج8 ، ص 117
- ↑ فخر الدین رازی، تفسير مفاتيح الغيب پیشین، ج4، 59
- ↑ فخر الدین رازی، المباحث المشرقیه،ص 517