درآمدى بر تاریخ تدوین حدیث در یک و نیم سده نخست اسلامى (مقاله): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی « <div class="wikiInfo"> {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | |- !عنوان مقاله!! data-type="authorNa...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۳۰ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۴۳
عنوان مقاله | |-
درآمدى بر تاریخ تدوین حدیث در یک و نیم سده نخست اسلامى با تکیه بر نقدنظریه منع کتابت حدیث |
زبان مقاله | فارسی |
---|
درآمدى بر تاریخ تدوین حدیث در یک و نیم سده نخست اسلامى با تکیه بر نقدنظریه منع کتابت حدیث
نویسندگان: علی معموری منبع: تاریخ پژوهان 1385 شماره 5
کلید واژه ها: کتابت حدیث سنت و متون حدیثى تاریخ حدیث
چکیده
تدوین متون حدیثى با تأخیرى قابل توجه نسبت به دوره ظهور اسلام رخ داد. اندیشمندان مسلمان در توجیه این رخداد معمولاً به جستوجوى منعى از سوى شخصیتهاى با نفوذ صدر اسلام برآمدهاند. برخى، پارهاى گفتهها از پیامبر را دلیل این تأخیر شمرده و گروهى دیگر، از خلیفه اول و دوم به عنوان عاملان اصلى تأخیر یاد کردهاند. در این مقاله، سعى شده است با رویکردى تاریخى به این پدیده، دیدگاه منع کتابت حدیث را به آزمون گذارده، در جستوجوى تحلیل تاریخى جامعى برآییم.
متن
صد و پنجاه سال نخستِ تاریخ حدیث در تلقى سنتى، همواره در پرتو نظریه منع کتابت فهم شده، از این رو با گذر سریع از محتواى آن تنها در پى توجیه این منع یا قدح عاملان آن ـ بسته به دیدگاه کلامى افراد ـ برآمدهاند.(1) در این تلقى چنین تصور مىشود که فرمان خلیفهاى چنان در برابر روند کتابت، مانع ایجاد کرد که تا حدود صد سال بعد، از پیدایش هرگونه اثر نوشتارى جلوگیرى نمود و سرانجام نیز ماجرا با فرمان خلیفهاى دیگر پایانى خوش یافته، نهضت تدوین بلافاصله آغاز مىگردد.(2) آیا واقعا چنین حادثه تاریخى مهمى را مىتوان به سادگى و تنها با نظر به فرمان از خلیفه وقت، تحلیل نمود و آیا مىتوان پذیرفت که هیچ مخالفى در برابر این فرمان وجود نداشت یا مخالفان به هیچگونه نتوانستند ـ اگر چه بهطور محدود ـ به کتابت و تدوین حدیث بپردازند؟ از سوى دیگر چرا بلافاصله پس از رفع منع،
1 . براى نمونه ر.ک: خطیب بغدادى، تقلید العلم، بخش دوم در بیان دلایل منع و حسینى جلالى، تدوین السنة الشریفه.
2 . ر.ک: ابوریه، اضواء على السنة المحمدیه، ص 115.
(137)
شاهد پیدایش نهضت تدوین نبوده و نخستین آثار شناخته شده با تأخیر و پس از گذشت مدتزمانى از این حادثه به ظهور مىرسد؟ و افزون براین پرسشها سنت حدیثى در این دوره چگونه تداول یافته و بهدست مدونان نخستین رسیده و آنان براساس چه الگویى، تدوینهاى نخستین را شکل داده و چگونه عملیات ردهبندى احادیث را به انجام رساندهاند؟
نگارنده در این نوشتار، در صدد ارایه نظریهاى غیر خطى است که در پرتو آن بتوان تصورى تاریخى از آن دوره داشته، فضایى واقعى براى پاسخگویى به پرسشهاى یاد شده پدید آید.
گزارشى از دیدگاه پیروان نظریه منع کتابت
پیروان این نظریه ابتدا این پیش فرض را مسلم مىگیرند که کتابت به مثابه مظهرى از تمدن بشرى بهطور طبیعى باید در بین مردم عرب نیز رواج داشته و حدیث باید تدوین مىشد، بنابراین، اثبات امکان کتابت و تدوین حدیث، به دلیل نیازى ندارد و عدم کتابت نیازمند دلیل است.(1) این پیش فرض موجب مىشود که شرایط تاریخى و فرهنگى مردم عرب در دوره قبل از اسلام و همزمان با ظهور اسلام نادیده انگاشته شود و از اساس، نگاهى غیر تاریخى بر مسئله حاکم شده و بحث از این موضوع در چارچوبى ایدئولوژیک قرار گیرد. این در حالى است که ظهور و رواج کتابت، همانند هر دستاورد تمدنى دیگر، در چارچوب تحولات تاریخى و اقتضاهاى فرهنگى و تمدنى رخ داده و الزاما این پدیده در هر زمانى و مکانى به شکل مطلق، امرى طبیعى و متداول بهشمار نمىرود.
1 . ر.ک: حسینى جلالى، همان، ص 32-35.
(138)
این پیشفرض بلافاصله پیروانش را به جستوجوى موانعى صریح و روشن در برابر مسیر طبیعى کتابت وا مىدارد. از این منظر، فرضیههاى گوناگونى پدید آمده، تلاشهایى براى اثبات آنها مبذول شده است.(1) گروهى در جست وجوى منعى از سوى پیامبر مبنى بر نهى از کتابت برآمده و آنگاه در پاسخ به این سؤال که چه چیزى موجب شد که پیامبر یارانش را از کتابت باز دارد، به فرضیههاى دیگرى نیازمند شدهاند که مهمترین آنها هراس از تحریف قرآن در اثر اختلاط قرآن با سخن پیامبر است.(2) گروهى دیگر، حافظه استوارعرب را بهانه کرده و گفتهاند که عرب با وجود این حافظه، به ثبت و تدوین نیازى نداشت و تصور نمىکرد که در آینده، دیگرانى که فاقد چنین حافظهاى هستند از بخشى از این میراث حدیثى محروم بمانند، غافل از آنکه عرب در خصوص اشعار و سجع و خطابههاى موزون، حافظهاى قوى داشت که البته این امر به عرب نیز اختصاصى ندارد و آن چه عرب از میراث ادبى در خاطره داشت مجموعهاى نسبتا محدود بود که با مجموعه و انبوه میراث حدیث نبوى تفاوت روشنى دارد. و از اینها همه گذشته برخى توصیفها از حافظه قوى عرب بهشدت رنگ و بوى اسطورهاى داشته، مورد شک و تردید است. گروهى دیگر، از دوره نبوى گذر نموده و به دنبال دلایلى در دوره خلفاى راشدین بر آمدهاند که این دلایل به وجود منعهایى از سوى خلیفه اول یا دوم محدود مىشود. این گروه براى توجیه این منعِ غیر متداول، به امورى چون نگرانى نسبت به حفظ قرآن اشاره کردهاند.(3) نظریههاى یادشده معمولاً دربین اهل سنت رواج و اعتبار دارد، اما دانشمندان شیعى معمولاً به رغم پذیرش این فرض که دلیل منع را باید در دوره خلیفه اول و دوم جستوجو نمود، نهى صادره از این دو خلیفه را در راستاى منازعه سقیفه به عنوان یکى از مطاعن آن دو شمردهاند.(4) آنان براى اثبات نظریه خود از تلاشهاى اهلسنت در استخراج سخنان آن دو خلیفه در منع کتابت بهره برده و وجود هر گونه منع دیگرى چون نهى پیامبر و ... را نقد و انکار کردهاند.(5)
1 . براى مطالعه فهرست نسبتا کاملى از این فرضیهها ر.ک: على شهرستانى، منع تدوین الحدیث.
2 . براى نمونه ر.ک: خطیب بغدادى، همان.
3 . براى نمونه ر.ک: ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج 1، باب ذکر کراهیة کتابة العلم و تخلیده فى الصحف.
4 . براى نمونه ر.ک: احمدى میانجى، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 633.
(139)
آنچه پذیرش این فرضیهها را با تردید روبهرو مىکند، یکسان بودن وضعیت حدیث با دیگر دانشها و اطلاعات است. دلایلى که در توجیه تأخیر تدوین حدیث ارائه مىشود، به احادیث اختصاص دارد، در حالى که وضعیت اطلاعات دیگر چون شعر، تاریخ، انساب، تفسیر و ... نیز با حدیث تفاوت محسوسى ندارد؛ به عبارت دیگر، ما با پدیدهاى به نام نبود تدوین و کتابت در همه زمینهها روبهرو هستیم، نه آنکه فقط حدیث دچار مشکل عدم تدوین شده باشد. براین اساس، براى ارزیابى مجدد فرضیههاى مطرح شده، به مطالعه ابعاد فرهنگى و تمدنى مربوط به حوزه حدیث در جامعه عربى صدر اسلام پرداختهایم.
مشکلات تاریخى مسئله تدوین
1 . مشکل الفباى عربى : خط عربى برخلاف زبان عربى با فقدان نقطهگذارى و اِعراب و برخى مصوتها مانند الف ، و تشابه برخى حروف مانند «ن» و «ر» در وضعیتى بسیار نابسامان قرار داشته، کارآیى مورد انتظار خود را به عنوان ابزار ارتباطى براى انتقال معلومات نداشت. این خط حداکثر براى نگارش نامههایى مختصر یا قراردادى کوتاه میان قبایل کارآیى داشت. در واقع، متن نوشته شده به این الفبا تنها براى کسى قابل خواندن بود که از پیش با مضمون آن آگاه باشد.(1) از هیمن رو، مرگ حافظان قرآن پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى صحابه ایشان بسیار دشوار آمده، عاملى براى تدوین مصحف شد،(2) و هنگام تدوین در دوره عثمان نیز به همراه هر نسخه، قارىاى فرستاده شد که در غیر این صورت خواندن قرآن براى نو مسلمانان ناممکن بود.(3)
1 . ر.ک: حسینى جلالى، همان و على شهرستانى، همان.
2 . براى آگاهى بیشتر ر.ک: آذرتاش آذرنوش، تاریخ زبان و فرهنگ عربى.
3 . صحیح بخارى، ج 5، ص 21.
(140)
همچنین به همین دلیل، نظام دیوانى حکومت نوظهور اسلامى از زبان عربى روىگردان شده، ناگزیر به استفاده از فارسى یا یونانى گشت.(1) بهطور طبیعى چنین الفبایى آماده تبدیل به ابزارى فرهنگى براى انتقال اندیشه نبوده، خود عاملى بسیار مهم در تأخیر تدوین حدیث بهشمار مىرود. پس در واقع، پرسش اصلى این است که اگر هیچ منعى در کار نبود و صحابه در صدد نگارش و سپس تدوین برمىآمدند آیا امکان استفاده از این الفبا بود؟
شاید در نگاه نخست، این اعتراض به خاطر آید که وجود تعداد زیادى روایات نبوى که در آنها به کتابت حدیث سفارش شده، تحلیل پیش گفته را نقض مىکند،(2) اما اندکى تأمل در مضامین این روایات روشن مىسازد که سفارش پیامبر به نقش کتابت در حفظ و ممانعت از فراموشى ناظر بوده است. در واقع، نوشتههاى یاران پیامبر به دستور وى، بیشتر براى خودشان مفید بود که از یک سو مطالب را به خاطر سپرند، و از سوى دیگر در صورت فراموشىِ احتمالى به دلیل سابقه ذهنى، امکان بازیابى اطلاعات نوشته شده برایشان فراهم باشد. براى نمونه به برخى مضامین این روایات توجه کنید : «أن رجلاً شکا إلى رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله سوء الحفظ. فقال : استعن بیمینک على حفظک»، «یا رسولاللّه انّا نسمع منک أحادیث، لا نحفظها، أفلا نکتبها؟ قال: بلى، فاکتبوها» و «إنّا نسمع منک أشیاء نخشى أن ننساها أفتأذن لنا أن نکتبها؟ قال : نعم شبکوها بالکتب». بسیارى از محدثان قرن نخست نیز که با کتابت حدیث، مخالف بودند یا به شاگردان خود تنها در صورت حضور در مجلس درس و استماع حدیث، اجازه استنساخ پارهاى از جزوههاى حدیثى خویش را مىدادند و در واقع، نگران انتقال نادرست روایاتى در اثر ضعف الفبا بودند.(3) جالب آن که نهضت تدوین متون در میانه قرن دوم نیز تقریبا همزمان با آخرین اصلاحات الفباى عربى بهدست خلیل فراهیدى شکل گرفت.(4)
1 . براى آگاهى بیشتر ر.ک: زرکشى، البرهان، نوع 22.
2 . ر.ک: ابن ندیم، الفهرست، ص 303.
3 . براى مشاهده مجموعهاى از این روایات ر.ک: خطیب بغدادى، همان.
4 . براى نمونه ر.ک: خطیب بغدادى، همان، ج 1، ص 57-58.
(141)
2 . فقدان تجربه تدوین : زبان عربى در دوره ظهور اسلام بهتازگى با گذر از تعدد گویشى، به نوعى زبان مشترک(1) رسیده بود که زبانى ادبى براى شعر و خطابه، و گونههاى محدود دیگرى از سبکهاى ادبى به شمار مىرفت.(2) مردم قبایل در زندگى روزمره خود گویش محلى منطقه را بهکار مىگرفتند که چه بسا بخشهایى از آن براى مردم دیگر قبایل مفهوم نبود. عربىِ فصیح در نقش زبان مشترک به دلیل فرهنگ شفاهى مردم عرب، در عرصه تدوین ظهور نیافته بود.(3) این مردم به رغم برخوردارى از نوعى نظام اجتماعى در قالب پارهاى قواعد مستحکم اخلاقى و دانشهاى متنوع شفاهى براى رفع نیازهاى حقوقى و ...، اما تدوین هرگز بهعنوان ابزارى براى تعاملات فرهنگى بهشمار نرفته و فرآیند انتقال سنتها بهشیوههاى ابتدایى درون نظام اجتماعى قبیله صورت مىپذیرفت. آنان در واقع به تعبیر قرآن، مردمى «امى» در برابر «اهل کتاب» بودند. تفاوت عمده «امیان» و «اهل کتاب» ـ با توجه به تقابل معنایى آن دو در قرآن ـ ناظر به فرهنگ شفاهى و نوشتارى این دو گروه است.(4)
بنابراین، عربها با فقدان هرگونه تجربه تدوین، به ناگاه براى نخستین بار در برابر مجموعهاى از اطلاعات قرار گرفتند که قرار بود مبناى حیات جدید آنها قرار گیرد. در چنین شرایطى، کاملاً طبیعى است که در تدوین این مجموعه پراکنده، هیچ الگویى در برابر خود نداشته و در نتیجه با دشوارىهاى فراوانى روبهرو شوند. دشوارىها و تردیدهاى پدید آمده در ارتباط با جمع آورى قرآن، نمونه مشخصى از این وضعیت است که البته با توجه به تعیین ترتیب مصحف در حیات پیامبر، مسئله جمعآورى قرآن، تدوینى بسیار ساده و ابتدایى بهشمار مىرفت. جالب آن که اصطلاح تدوین، خود نیز از ریشه فارسى «دپیوان» در برابر «روزنامک» است که در نظام دیوان سالارى ساسانى به عنوان دو دفتر جداگانه براى ثبت مکاتبات ادارى
1 . در این باره ر.ک: آذرتاش آذر نوش، همان.
2 . Union language.
3 . در این باره ر.ک: آرتور جفرى، واژگان دخیل در قرآن، مقدمه فریدون بدرهاى.
4 . در اینباره ر.ک: جواد على، المفضل، ج 8، فصل، العربیة الفصحى.
5 . توجه شود که در این جا تدوین به معناى اصطلاحى خود در نقش ابزارى براى انتقال فرهنگ و نه مجرد کتابت منظور است.
(142)
بهشمار مىرفت. بلاذرى و ابن ندیم از عمر بهعنوان نخستین کسى که براى عرب نیز دیوان پدید آورد یاد مىکنند. این دیوان تا عهد حجاج به زبان فارسى و توسط دیوانسالاران ایرانى مدیریت مىشد تا آن که شخصى به نام صالح بنعبدالرحمن از موالیان ایرانى به تعریب دیوان پرداخت و این عمل او در آن زمان از چنان اهمیتى برخوردار بود که برخى ایرانیان در واکنش به این عمل به او چنین گفتند : «خدا ریشه تو را برکند، همانگونه که زبان فارسى را از ریشه برکندى». همچنین کاتب مروان، آخرین خلیفه اموى درباره او گفته بود که منت صالح بر کتابت عرب چه بسیار است.(1)
3 . نبود تصورى روشن و یکسان از جایگاه سنت نبوى : سنت براى مردم عرب که زندگى قبایلى داشتند مفهومى کاملاً شناخته شده بود. آنان براى اندیشهها و آداب و رسوم اجدادى خویش احترام بسیار قائل بوده، در هر شرایطى سعى داشتند که پاىبندى خود را به آن حفظ نمایند. تلقى مسلمانان نخستین از سنت نبوى در چنین فضایى شکل گرفت. این تلقى به دور از نظریههاى علمى تنها به نوعى پاىبندى و التزام عمومى و کلى اشاره داشت.(2) این در حالى است که تدوین حدیث در پرتو داشتن رویکردى علمى به سنت، جایگاه آن در شریعت، نسبت آن با قرآن و عقل، و ردهبندى آن از لحاظ اعتبار و حجیت و تعیین نوع این حجیت و ... قابل تحقق است که این مباحث در دورهاى متأخر از اواخر قرن یک بهطور جدى از جمله دغدغههاى عالمان مسلمان بود و در دوره شافعى که فاصله بسیار کمى از زمان آغاز تدوین دارد پس از درگیرىهایى دراز مدت اصحاب حدیث و اهل رأى در دو شاخه معتزلى و حنفى در قالب نظریهاى علمى درآمد.(3)
4ـ نیاز تاریخى به تدوین حدیث : پیامبر در نقش آتوریته(4) در دوره حیات خویش مانعى در
1 . بلاذرى، فتوح البلدان، ج 2، ص 368-369 و ابن ندیم، همان .
2 . براى آگاهى بیشتر ر.ک: مقاله «سنت» در ویراش سوم EI.
3 . براى مطالعه بیشتر ر.ک: نصر حامد ابوزید، الامام الشافعى.
4 . Autority.
(143)
برابر پیدایش اختلافها و منازعههاى نظرى به شمار مىرفت، زیرا هر گونه مسئلهاى به مجرد رجوع به وى، به سرعت حل نهایى خود را مىیافت. از سوى دیگر، مسلمانان در این دوره با اقوام و ادیان و مذاهب دیگر، روابط گسترده فرهنگى نداشتند، و از سوى سوم، زندگى ساده مردم عرب به نظامهاى پیچیده کلامى، فقهى، اخلاقى و ... نیاز نداشت. وفات پیامبر و گشوده شدن مرزهاى شبه جزیره به سوى تمدنهاى اطراف و طرح پرسشها و پیدایش نیازهاى متنوع، بهتدریج زمینه پیدایش دانشهاى اسلامى را در قالب دستگاههاى فقهى، کلامى، تفسیرى و ... پدید آورد که قرآن براى آنها منبعى کافى بهشمار نمىرفت و در نتیجه، نیاز به استفاده روشمند و منظم از سنت در ساختماندانشهاى اسلامى پدید آمد که براى این منظور، دیگر، سنت شفاهى نقل حدیث، کارآمد نبوده، نیاز به تدوین حدیث براساس اقتضاهاى جدید احساس شد؛ به دیگر بیان اگر منع کتابت حدیث، عامل اصلى در این مسئله به شمار مىرفته آیا این منع در تدوین دانشهاى دیگر مانند فقه، تفسیر، اخلاق و تاریخ نیز وجود داشته، پس چرا این مجموعهها نیز با تأخیرى مشابهِ وضعیت حدیث تدوین یافتند؟ در واقع، نوعى تلازم میان تدوین سنت نبوى ـ در نقش یکى از مهمترین منابع اسلام ـ و تدوین دانشهاى اسلامى ـ در نقش مصرف کنندگان سنت ـ وجود دارد و لذا هر دو مجموعه در دورهاى نزدیک به هم در عرصه تدوین پا گذاشتند، همچنان که تحولات بعدى در تدوین حدیث نیز همگى در اثر پیدایش نیازهاى جدید در دانشهاى اسلامى و متناسب با آن نیازها رخ دادهاند.
در جستوجوى نخستین نوشتههاى حدیثى
در تصور سنتى از دوره مورد بحث، گاه به بیابان برهوتى برمىخوریم که در آن هیچ نوشته
(144)
و اثر مکتوبى به چشم نمىخورد، چرا که با مسلّم گرفتن فرضیه منع کتابت حدیث، بهطور طبیعى تلاشى براى جستوجوى منابع اولیه صورت نمىپذیرد. در صورت دستیابى به نوشتههاى مشخصى از این دوره، پذیرش فرضیه منع کتابت حدیث با چالش جدى روبهرو شده، قراینى برخلاف آن ارایه مىشود.
شاید در نگاه نخست، چنین به نظر رسد که ارایه نمونههایى از چنین آثارى افزون بر نقد فرضیه منع کتابت حدیث، دیدگاه سابق نویسنده در خصوص ضعف الفباى عربى و عدم توانایى آن در تدوین متون و ... را نیز نقض مىنماید. براى رفع این سوء تفاهم، دوباره بر تمایز دو بعد زبان نوشتارى تأکید مىنمایم : 1ـ ابزار ثبت اطلاعات براى کمک به حفظ و پرهیز از فراموشى، 2ـ ابزار انتقال اطلاعات به دیگران. زبان نوشتارى عربى در آن دوره مىتوانست با همه ضعفهایش از کارکرد نخست برخوردار باشد، زیرا فقدان نقطه، سرکش و نشانههاى نوشتارىِ دیگر از این دست معمولاً براى خواننده ایجاد مشکل مىکند، اما نویسنده با مشکل کمترى در بازیابى نوشته خود روبهروست، بهویژه که در بسیارى موارد ابتدا مضمون نوشته شده را حفظ نموده و سپس مىنگاشتند. در خصوص کارکرد دوم نیز نوشتههاى آن روز ممکن است فرایند انتقال شفاهى اطلاعات را تقویت و تسهیل نمایند. بنابراین، نتیجه دلایل پیش گفته الزاما آن نیست که هیچ اثر مکتوبى نباید در آن دوره یافت شود، بلکه نتیجه آن است که وجود چنین آثارى نباید بهعنوان پدیدهاى رایج و کاملاً طبیعى همانند دوره کنونى تلقى شود.
سده نخست در نقش معبر گذر از کتابت به تدوین، شاهد نگارشهاى نسبتا متعدد و متنوعى بوده که بسیارى از آنها در دوره بعد، خود مستند مدونان قرار گرفتهاند. البته بهطور طبیعى حجم این نوشتهها احیانا بسیار محدود و در اندازه چند صفحه بوده و تعداد آنها نیز در مقایسه با سدههاى بعد بسیار کم و محدود است و ادعاى تنوع و کثرت در مقایسه با فرضیه خلأ چنین نوشتههایى مطرح مىشود. فؤاد سزگین در کتابشناسى ارزشمند خود به تعداد قابل توجهى از این آثار پرداخته(1) که البته فهرست او تمام منابع آن دوره را ندارد و امکان
1 . فؤاد سزگین، تاریخ نگارشهاى عربى، بخش حدیث.
(145)
تکمیل دارد. بهطور مشخص اثر سلیمبنقیس هلالى که در برخى منابع قرن سه مانند المصنف صنعانى به آن استناد شده،(1) یکى از این موارد است.(2) این مجموعه آثار به روشنى ضعف نظریه منع کتابت حدیث را نشان داده و همچنین نقطه خلأ در سیر تاریخى تدوین حدیث را پر مىسازند.
نمونههایى از آثار حدیثى بر جاى مانده از سده نخست معرفى مىشوند :
1 . صحیفه صادقه عبداللّه بن عمرو بن عاص : وى هفت سال پیش از هجرت به دنیا آمده و در سال 65 ق از دنیا رفته است. درباره او گفته شده که بارهاى شترى از آثار مکتوب داشته است(3) که البته با توجه به نوع وسایلى که براى نوشتن در آن دوره استفاده مىشده، نباید آن را حجم بسیار زیادى از اطلاعات پنداشت. مهمترین اثرى که دانشمندان رجال به او نسبت داده، رسالهاى حدیثى است که به الصحیفة الصادقه شهرت یافته است.(4) بررسى اسانید روایت منقول در مسند عبداللّه بن عمرو بن عاص ضمن مسند احمد بن حنبل نشان مىدهد که تقریبا تمام مضمون صحیفه از این طریق به دست ما رسیده است، لکن نمىتوان اطمینان داشت که ابن حنبل از روى نسخه مکتوب این اثر نقل روایت نموده یا مضمون آن را از راه تداول شفاهى بهدست آورده است.(5)
1 . براى نمونه ر.ک: صنعانى، المصنف، ج 11، ص 360.
2 . نویسنده، ادعاى صحت اسناد اصل سلیم را نداشته و به تردیدهاى موجود درباره اصل شخصیت سلیم نیز آگاه است (براى آگاهى بیشتر ر.ک: مدرسى طباطبایى، میراث مکتوب شیعه، فصل مربوط به اصل سلیم) با این حال، تشکیک در این که این نوشته به دورهاى بسیار کهن در حدود سالهاى پایانى سده نخست یا سالهاى آغازین سده دوم ـ با توجه به نقل قولهاى قابل توجهى از این اثر در منابع سده دوم و سوم ـ دشوار به نظر مىرسد.
3 . ابن سعد، الطبقات، ج 4، ص 262.
4 . همان .
(146)
2 . صحیفه جابر بن عبداللّه انصارى : وى از صحابیان معروف پیامبر است که هنگام هجرت، شانزده ساله بوده و در سال 78ق از دنیا رفته است. راویان متعددى، از جمله سلیمان بن قیس یشکرى، عامر بن شراحیل شبعى، ابو زبیر محمد بن مسلم اسدى و ... این صحیفه را از جابر روایت نمودهاند.(1) گویا ابنحنبل مضمون کامل رساله را در مسند جابر بن عبداللّه آورده باشد.
3 . صحیفه همان بن منبّه : وى از تابعیان سده نخست است که در سال 40ق به دنیا آمده و سالوفات وى 101یا 132ق گزارش شده است. وى صحابیانى چون ابو هریره وابن عباس را ملاقات کرده است. وى برادر وهب بن منبّه است که در حوزه تفسیر به نقل اسرائیلیات متهم است. چندین نسخه خطى از این صحیفه برجاى مانده که در کتابخانه برلین و کتابخانه ظاهریه دمشق نگهدارى مىشوند. همام در صحیفه خود بیش از صد روایت آورده که همگى از طریق ابو هریره از پیامبر نقل شدهاند.(2)
فؤاد سزگین با استقراى آثار حدیثى سده نخست به هجده مورد برخورده و آنها را در کتاب خود گزارش نموده است. برخى از حدیث پژوهان معاصر، چون محمد مصطفى اعظمى(3) و محمد عجاج خطیب(4) سعى نمودهاند فهرست سزگین را کامل نمایند و با این حال، هنوز جاى بررسى بیشتر در این زمینه وجود دارد، بهویژه آنکه در عموم اینآثار تقریبا به شکل کلى از متون حدیثى مورد ادعاى شیعیان، چون صحیفه امام على(5) و رساله السنن و الاحکام و القضایا اثر ابو رافع،(6) غفلت شده است.
1 . ر.ک: فؤاد سزگین، همان .
2 . ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4، ص 188.
3 . براى مطالعه متن کامل صحیفه به همراه توضیحات نسبتا کاملى در اینباره ر.ک: صحیفه همام بن منبّه.
4 . دراسات فى الحدیث النبوى و تاریخ تدوینه.
5 . السنة قبل التدوین .
6 . دراینباره ر.ک: مدرسى طباطبایى، همان .
نتیجهگیرى نهایى
مجموع عوامل یاد شده، در مجموع نشان مىدهد که نظریه منع کتابت حدیث از نقاط ضعف و خلأ بسیار رنج برده و در واقع، خود مانعى از مطالعه علمى دوره مورد بحث بوده است. بىتوجهى به این دوره، افزون بر مخدوش ساختن اعتبار تاریخى سنت نبوى، موجب غفلت از الگوگیرى از مدونات نخستین اقوام همجوار شده و با حذف مهمترین بخش تاریخ حدیث، حکایت را از میانه داستان آغاز مىکند.
1 . درباره این رساله ر.ک: رجال نجاشى، ص 4-6.
فهرست منابع
117. آذرنوش آذرتاش، تاریخ زبان و فرهنگ عربى، تهران، انتشارات سمت.
118. ابن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، 1984 م .
119. ابن سعد، الطبقات، بیروت، دارصادر .
120. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1398 ق .
121. ابن ندیم، الفهرست، نسخه فلوگل، مصر .
122. ابوریه، اضواء على السنة المحمدیه، [بىجا]، دارالکتاب الاسلامى، [بىتا] .
(149)
123. احمدى میانجى، مکاتیب الرسول، قم، دارالحدیث، 1998 م .
124. بلاذرى، فتوح البلدان، قاهره، مکتبة النهضه .
125. جفرى آرتور، واژگان دخیل در قرآن، تهران، انتشارات توس، 1372 .
126. جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین، 1976 م .
127. حسینى جلالى، تدوین السنة الشریفه، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1376 .
128. خطیب بغدادى، تقیید العلم، [بىجا]، دار احیاء السنه، [بىتا] .
129. زرکشى، البرهان، داراحیاء الکتب العربیه، 1957 م .
130. شهرستانى، على، منع تدوین الحدیث، قم، مرکز الابحاث العقائدیه، 1420 ق .
131. صحیح بخارى، بیروت، دارالفکر، 1410 ق .
132. صحیفه همام بن منبّه، تحقیق رفعت فوزى، قاهره، مکتبة الخانجى، 1985 م .
133. عجاج خطیب، محمد، السنة قبل التدوین، بیروت، دارالفکر .
134. فؤاد سزگین، تاریخ نگارشهاى عربى، بخش حدیث، تهران، خانه کتاب، 1380 .
135. مدرسى طباطبایى، میراث مکتوب شیعه، ترجمه رسول جعفریانو على قرائى، قم، کتابخانه تخصصى تاریخ اسلام ایران، 1383 .
136. مصطفى اعظمى، محمد، دراسات فى الحدیث النبوى و تاریخ تدوینه، ریاض، ام القرى .
137. نجاشى، رجال، قم، جامعه مدرسین، 1416 ق .
138. نصر حامد ابوزید، الامام الشافعى، قاهره، مکتبة مدبولى، 1996 م .
139 . The Encyclopaedia of Islam. CD-Rom Edition. V:1.0, Leiden, Brill, 1999.
پانویس
فهرست منابع
منبع: سایت پرتال جامع علوم انسانی http://ensani.ir/fa/article/48503/