درآمدى بر تاریخ تدوین حدیث در یک و نیم سده نخست اسلامى (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:


</div>
</div>
تدوین متون حدیثى با تأخیرى قابل توجه نسبت به دوره ظهور اسلام رخ داد. اندیشمندان مسلمان در توجیه این رخداد معمولاً به جست‏وجوى منعى از سوى شخصیت‏هاى با نفوذ صدر اسلام برآمده‏اند. برخى، پاره‏اى گفته‏ها از پیامبر را دلیل این تأخیر شمرده و گروهى دیگر، از خلیفه اول و دوم به عنوان عاملان اصلى تأخیر یاد کرده‏اند. در این مقاله، سعى شده است با رویکردى تاریخى به این پدیده، دیدگاه منع کتابت حدیث را به آزمون گذارده، در جست‏وجوى تحلیل تاریخى جامعى برآییم.




= درآمدى بر تاریخ تدوین حدیث در یک و نیم سده نخست اسلامى با تکیه بر نقدنظریه منع کتابت حدیث =
= درآمدى بر تاریخ تدوین حدیث در یک و نیم سده نخست اسلامى با تکیه بر نقدنظریه منع کتابت حدیث =


کلید واژه ها: کتابت حدیث سنت و متون حدیثى تاریخ حدیث
== چکیده ==
تدوین متون حدیثى با تأخیرى قابل توجه نسبت به دوره ظهور اسلام رخ داد. اندیشمندان مسلمان در توجیه این رخداد معمولاً به جست‏وجوى منعى از سوى شخصیت‏هاى با نفوذ صدر اسلام برآمده‏اند. برخى، پاره‏اى گفته‏ها از پیامبر را دلیل این تأخیر شمرده و گروهى دیگر، از خلیفه اول و دوم به عنوان عاملان اصلى تأخیر یاد کرده‏اند. در این مقاله، سعى شده است با رویکردى تاریخى به این پدیده، دیدگاه منع کتابت حدیث را به آزمون گذارده، در جست‏وجوى تحلیل تاریخى جامعى برآییم.
== متن ==
صد و پنجاه سال نخستِ تاریخ حدیث در تلقى سنتى، همواره در پرتو نظریه منع کتابت فهم شده، از این رو با گذر سریع از محتواى آن تنها در پى توجیه این منع یا قدح عاملان آن ـ بسته به دیدگاه کلامى افراد ـ برآمده‏اند.(1) در این تلقى چنین تصور مى‏شود که فرمان خلیفه‏اى چنان در برابر روند کتابت، مانع ایجاد کرد که تا حدود صد سال بعد، از پیدایش هرگونه اثر نوشتارى جلوگیرى نمود و سرانجام نیز ماجرا با فرمان خلیفه‏اى دیگر پایانى خوش یافته، نهضت تدوین بلافاصله آغاز مى‏گردد.(2) آیا واقعا چنین حادثه تاریخى مهمى را مى‏توان به سادگى و تنها با نظر به فرمان از خلیفه وقت، تحلیل نمود و آیا مى‏توان پذیرفت که هیچ مخالفى در برابر این فرمان وجود نداشت یا مخالفان به هیچ‏گونه نتوانستند ـ اگر چه به‏طور محدود ـ به کتابت و تدوین حدیث بپردازند؟ از سوى دیگر چرا بلافاصله پس از رفع منع،
صد و پنجاه سال نخستِ تاریخ حدیث در تلقى سنتى، همواره در پرتو نظریه منع کتابت فهم شده، از این رو با گذر سریع از محتواى آن تنها در پى توجیه این منع یا قدح عاملان آن ـ بسته به دیدگاه کلامى افراد ـ برآمده‏اند.(1) در این تلقى چنین تصور مى‏شود که فرمان خلیفه‏اى چنان در برابر روند کتابت، مانع ایجاد کرد که تا حدود صد سال بعد، از پیدایش هرگونه اثر نوشتارى جلوگیرى نمود و سرانجام نیز ماجرا با فرمان خلیفه‏اى دیگر پایانى خوش یافته، نهضت تدوین بلافاصله آغاز مى‏گردد.(2) آیا واقعا چنین حادثه تاریخى مهمى را مى‏توان به سادگى و تنها با نظر به فرمان از خلیفه وقت، تحلیل نمود و آیا مى‏توان پذیرفت که هیچ مخالفى در برابر این فرمان وجود نداشت یا مخالفان به هیچ‏گونه نتوانستند ـ اگر چه به‏طور محدود ـ به کتابت و تدوین حدیث بپردازند؟ از سوى دیگر چرا بلافاصله پس از رفع منع،


خط ۵۳: خط ۴۷:




این پیش‏فرض بلافاصله پیروانش را به جست‏وجوى موانعى صریح و روشن در برابر مسیر طبیعى کتابت وا مى‏دارد. از این منظر، فرضیه‏هاى گوناگونى پدید آمده، تلاش‏هایى براى اثبات آن‏ها مبذول شده است.(1) گروهى در جست وجوى منعى از سوى پیامبر مبنى بر نهى از کتابت برآمده و آن‏گاه در پاسخ به این سؤال که چه چیزى موجب شد که پیامبر یارانش را از کتابت باز دارد، به فرضیه‏هاى دیگرى نیازمند شده‏اند که مهم‏ترین آن‏ها هراس از تحریف قرآن در اثر اختلاط قرآن با سخن پیامبر است.(2) گروهى دیگر، حافظه استوارعرب را بهانه کرده و گفته‏اند که عرب با وجود این حافظه، به ثبت و تدوین نیازى نداشت و تصور نمى‏کرد که در آینده، دیگرانى که فاقد چنین حافظه‏اى هستند از بخشى از این میراث حدیثى محروم بمانند، غافل از آن‏که عرب در خصوص اشعار و سجع و خطابه‏هاى موزون، حافظه‏اى قوى داشت که البته این امر به عرب نیز اختصاصى ندارد و آن چه عرب از میراث ادبى در خاطره داشت مجموعه‏اى نسبتا محدود بود که با مجموعه و انبوه میراث حدیث نبوى تفاوت روشنى دارد. و از این‏ها همه گذشته برخى توصیف‏ها از حافظه قوى عرب به‏شدت رنگ و بوى اسطوره‏اى داشته، مورد شک و تردید است. گروهى دیگر، از دوره نبوى گذر نموده و به دنبال دلایلى در دوره خلفاى راشدین بر آمده‏اند که این دلایل به وجود منع‏هایى از سوى خلیفه اول یا دوم محدود مى‏شود. این گروه براى توجیه این منعِ غیر متداول، به امورى چون نگرانى نسبت به حفظ قرآن اشاره کرده‏اند.(3) نظریه‏هاى یادشده معمولاً دربین اهل سنت رواج و اعتبار دارد، اما دانشمندان شیعى معمولاً به رغم پذیرش این فرض که دلیل منع را باید در دوره خلیفه اول و دوم جست‏وجو نمود، نهى صادره از این دو خلیفه را در راستاى منازعه سقیفه به عنوان یکى از مطاعن آن دو شمرده‏اند.(4) آنان براى اثبات نظریه خود از تلاش‏هاى اهل‏سنت در استخراج سخنان آن دو خلیفه در منع کتابت بهره برده و وجود هر گونه منع دیگرى چون نهى پیامبر و ... را نقد و انکار کرده‏اند.(5)
این پیش‏فرض بلافاصله پیروانش را به جست‏وجوى موانعى صریح و روشن در برابر مسیر طبیعى کتابت وا مى‏دارد. از این منظر، فرضیه‏هاى گوناگونى پدید آمده، تلاش‏هایى براى اثبات آن‏ها مبذول شده است.(1) گروهى در جست وجوى منعى از سوى پیامبر مبنى بر نهى از کتابت برآمده و آن‏گاه در پاسخ به این سؤال که چه چیزى موجب شد که پیامبر یارانش را از کتابت باز دارد، به فرضیه‏هاى دیگرى نیازمند شده‏اند که مهم‏ترین آن‏ها هراس از تحریف قرآن در اثر اختلاط قرآن با سخن پیامبر است.(2)
 
 
گروهى دیگر، حافظه استوارعرب را بهانه کرده و گفته‏اند که عرب با وجود این حافظه، به ثبت و تدوین نیازى نداشت و تصور نمى‏کرد که در آینده، دیگرانى که فاقد چنین حافظه‏اى هستند از بخشى از این میراث حدیثى محروم بمانند، غافل از آن‏که عرب در خصوص اشعار و سجع و خطابه‏هاى موزون، حافظه‏اى قوى داشت که البته این امر به عرب نیز اختصاصى ندارد و آن چه عرب از میراث ادبى در خاطره داشت مجموعه‏اى نسبتا محدود بود که با مجموعه و انبوه میراث حدیث نبوى تفاوت روشنى دارد. و از این‏ها همه گذشته برخى توصیف‏ها از حافظه قوى عرب به‏شدت رنگ و بوى اسطوره‏اى داشته، مورد شک و تردید است. گروهى دیگر، از دوره نبوى گذر نموده و به دنبال دلایلى در دوره خلفاى راشدین بر آمده‏اند که این دلایل به وجود منع‏هایى از سوى خلیفه اول یا دوم محدود مى‏شود.
 
 
این گروه براى توجیه این منعِ غیر متداول، به امورى چون نگرانى نسبت به حفظ قرآن اشاره کرده‏اند.(3) نظریه‏هاى یادشده معمولاً دربین اهل سنت رواج و اعتبار دارد، اما دانشمندان شیعى معمولاً به رغم پذیرش این فرض که دلیل منع را باید در دوره خلیفه اول و دوم جست‏وجو نمود، نهى صادره از این دو خلیفه را در راستاى منازعه سقیفه به عنوان یکى از مطاعن آن دو شمرده‏اند.(4) آنان براى اثبات نظریه خود از تلاش‏هاى اهل‏سنت در استخراج سخنان آن دو خلیفه در منع کتابت بهره برده و وجود هر گونه منع دیگرى چون نهى پیامبر و ... را نقد و انکار کرده‏اند.(5)




خط ۹۰: خط ۹۰:
هم‏چنین به همین دلیل، نظام دیوانى حکومت نوظهور اسلامى از زبان عربى روى‏گردان شده، ناگزیر به استفاده از فارسى یا یونانى گشت.(1) به‏طور طبیعى چنین الفبایى آماده تبدیل به ابزارى فرهنگى براى انتقال اندیشه نبوده، خود عاملى بسیار مهم در تأخیر تدوین حدیث به‏شمار مى‏رود. پس در واقع، پرسش اصلى این است که اگر هیچ منعى در کار نبود و صحابه در صدد نگارش و سپس تدوین برمى‏آمدند آیا امکان استفاده از این الفبا بود؟
هم‏چنین به همین دلیل، نظام دیوانى حکومت نوظهور اسلامى از زبان عربى روى‏گردان شده، ناگزیر به استفاده از فارسى یا یونانى گشت.(1) به‏طور طبیعى چنین الفبایى آماده تبدیل به ابزارى فرهنگى براى انتقال اندیشه نبوده، خود عاملى بسیار مهم در تأخیر تدوین حدیث به‏شمار مى‏رود. پس در واقع، پرسش اصلى این است که اگر هیچ منعى در کار نبود و صحابه در صدد نگارش و سپس تدوین برمى‏آمدند آیا امکان استفاده از این الفبا بود؟


شاید در نگاه نخست، این اعتراض به خاطر آید که وجود تعداد زیادى روایات نبوى که در آن‏ها به کتابت حدیث سفارش شده، تحلیل پیش گفته را نقض مى‏کند،(2) اما اندکى تأمل در مضامین این روایات روشن مى‏سازد که سفارش پیامبر به نقش کتابت در حفظ و ممانعت از فراموشى ناظر بوده است. در واقع، نوشته‏هاى یاران پیامبر به دستور وى، بیشتر براى خودشان مفید بود که از یک سو مطالب را به خاطر سپرند، و از سوى دیگر در صورت فراموشىِ احتمالى به دلیل سابقه ذهنى، امکان بازیابى اطلاعات نوشته شده برایشان فراهم باشد. براى نمونه به برخى مضامین این روایات توجه کنید : «أن رجلاً شکا إلى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سوء الحفظ. فقال : استعن بیمینک على حفظک»، «یا رسول‏اللّه‏ انّا نسمع منک أحادیث، لا نحفظها، أفلا نکتبها؟ قال: بلى، فاکتبوها» و «إنّا نسمع منک أشیاء نخشى أن ننساها أفتأذن لنا أن نکتبها؟ قال : نعم شبکوها بالکتب». بسیارى از محدثان قرن نخست نیز که با کتابت حدیث، مخالف بودند یا به شاگردان خود تنها در صورت حضور در مجلس درس و استماع حدیث، اجازه استنساخ پاره‏اى از جزوه‏هاى حدیثى خویش را مى‏دادند و در واقع، نگران انتقال نادرست روایاتى در اثر ضعف الفبا بودند.(3) جالب آن که نهضت تدوین متون در میانه قرن دوم نیز تقریبا هم‏زمان با آخرین اصلاحات الفباى عربى به‏دست خلیل فراهیدى شکل گرفت.(4)
شاید در نگاه نخست، این اعتراض به خاطر آید که وجود تعداد زیادى روایات نبوى که در آن‏ها به کتابت حدیث سفارش شده، تحلیل پیش گفته را نقض مى‏کند،(2) اما اندکى تأمل در مضامین این روایات روشن مى‏سازد که سفارش پیامبر به نقش کتابت در حفظ و ممانعت از فراموشى ناظر بوده است.  
 
 
در واقع، نوشته‏هاى یاران پیامبر به دستور وى، بیشتر براى خودشان مفید بود که از یک سو مطالب را به خاطر سپرند، و از سوى دیگر در صورت فراموشىِ احتمالى به دلیل سابقه ذهنى، امکان بازیابى اطلاعات نوشته شده برایشان فراهم باشد.
 
 
براى نمونه به برخى مضامین این روایات توجه کنید : «أن رجلاً شکا إلى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سوء الحفظ. فقال : استعن بیمینک على حفظک»، «یا رسول‏اللّه‏ انّا نسمع منک أحادیث، لا نحفظها، أفلا نکتبها؟ قال: بلى، فاکتبوها» و «إنّا نسمع منک أشیاء نخشى أن ننساها أفتأذن لنا أن نکتبها؟ قال : نعم شبکوها بالکتب». بسیارى از محدثان قرن نخست نیز که با کتابت حدیث، مخالف بودند یا به شاگردان خود تنها در صورت حضور در مجلس درس و استماع حدیث، اجازه استنساخ پاره‏اى از جزوه‏هاى حدیثى خویش را مى‏دادند و در واقع، نگران انتقال نادرست روایاتى در اثر ضعف الفبا بودند.(3) جالب آن که نهضت تدوین متون در میانه قرن دوم نیز تقریبا هم‏زمان با آخرین اصلاحات الفباى عربى به‏دست خلیل فراهیدى شکل گرفت.(4)




خط ۱۱۵: خط ۱۲۱:




    2 . Union language.
2 . Union language.


3 . در این باره ر.ک: آرتور جفرى، واژگان دخیل در قرآن، مقدمه فریدون بدره‏اى.
3 . در این باره ر.ک: آرتور جفرى، واژگان دخیل در قرآن، مقدمه فریدون بدره‏اى.
خط ۱۴۵: خط ۱۵۱:


--------------------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------------------
برابر پیدایش اختلاف‏ها و منازعه‏هاى نظرى به شمار مى‏رفت، زیرا هر گونه مسئله‏اى به مجرد رجوع به وى، به سرعت حل نهایى خود را مى‏یافت. از سوى دیگر، مسلمانان در این دوره با اقوام و ادیان و مذاهب دیگر، روابط گسترده فرهنگى نداشتند، و از سوى سوم، زندگى ساده مردم عرب به نظام‏هاى پیچیده کلامى، فقهى، اخلاقى و ... نیاز نداشت. وفات پیامبر و گشوده شدن مرزهاى شبه جزیره به سوى تمدن‏هاى اطراف و طرح پرسش‏ها و پیدایش نیازهاى متنوع، به‏تدریج زمینه پیدایش دانش‏هاى اسلامى را در قالب دستگاه‏هاى فقهى، کلامى، تفسیرى و ... پدید آورد که قرآن براى آن‏ها منبعى کافى به‏شمار نمى‏رفت و در نتیجه، نیاز به استفاده روش‏مند و منظم از سنت در ساختمان‏دانش‏هاى اسلامى پدید آمد که براى این منظور، دیگر، سنت شفاهى نقل حدیث، کارآمد نبوده، نیاز به تدوین حدیث براساس اقتضاهاى جدید احساس شد؛ به دیگر بیان اگر منع کتابت حدیث، عامل اصلى در این مسئله به شمار مى‏رفته آیا این منع در تدوین دانش‏هاى دیگر مانند فقه، تفسیر، اخلاق و تاریخ نیز وجود داشته، پس چرا این مجموعه‏ها نیز با تأخیرى مشابهِ وضعیت حدیث تدوین یافتند؟ در واقع، نوعى تلازم میان تدوین سنت نبوى ـ در نقش یکى از مهم‏ترین منابع اسلام ـ و تدوین دانش‏هاى اسلامى ـ در نقش مصرف کنندگان سنت ـ وجود دارد و لذا هر دو مجموعه در دوره‏اى نزدیک به هم در عرصه تدوین پا گذاشتند، هم‏چنان که تحولات بعدى در تدوین حدیث نیز همگى در اثر پیدایش نیازهاى جدید در دانش‏هاى اسلامى و متناسب با آن نیازها رخ داده‏اند.
برابر پیدایش اختلاف‏ها و منازعه‏هاى نظرى به شمار مى‏رفت، زیرا هر گونه مسئله‏اى به مجرد رجوع به وى، به سرعت حل نهایى خود را مى‏یافت. از سوى دیگر، مسلمانان در این دوره با اقوام و ادیان و مذاهب دیگر، روابط گسترده فرهنگى نداشتند، و از سوى سوم، زندگى ساده مردم عرب به نظام‏هاى پیچیده کلامى، فقهى، اخلاقى و ... نیاز نداشت.  




در جست‏وجوى نخستین نوشته‏هاى حدیثى
وفات پیامبر و گشوده شدن مرزهاى شبه جزیره به سوى تمدن‏هاى اطراف و طرح پرسش‏ها و پیدایش نیازهاى متنوع، به‏تدریج زمینه پیدایش دانش‏هاى اسلامى را در قالب دستگاه‏هاى فقهى، کلامى، تفسیرى و ... پدید آورد که قرآن براى آن‏ها منبعى کافى به‏شمار نمى‏رفت و در نتیجه، نیاز به استفاده روش‏مند و منظم از سنت در ساختمان‏دانش‏هاى اسلامى پدید آمد که براى این منظور، دیگر، سنت شفاهى نقل حدیث، کارآمد نبوده، نیاز به تدوین حدیث براساس اقتضاهاى جدید احساس شد؛ به دیگر بیان اگر منع کتابت حدیث، عامل اصلى در این مسئله به شمار مى‏رفته آیا این منع در تدوین دانش‏هاى دیگر مانند فقه، تفسیر، اخلاق و تاریخ نیز وجود داشته، پس چرا این مجموعه‏ها نیز با تأخیرى مشابهِ وضعیت حدیث تدوین یافتند؟ در واقع، نوعى تلازم میان تدوین سنت نبوى ـ در نقش یکى از مهم‏ترین منابع اسلام ـ و تدوین دانش‏هاى اسلامى ـ در نقش مصرف کنندگان سنت ـ وجود دارد و لذا هر دو مجموعه در دوره‏اى نزدیک به هم در عرصه تدوین پا گذاشتند، هم‏چنان که تحولات بعدى در تدوین حدیث نیز همگى در اثر پیدایش نیازهاى جدید در دانش‏هاى اسلامى و متناسب با آن نیازها رخ داده‏اند.
 
 
در جست‏وجوى نخستین نوشته ‏هاى حدیثى


در تصور سنتى از دوره مورد بحث، گاه به بیابان برهوتى برمى‏خوریم که در آن هیچ نوشته
در تصور سنتى از دوره مورد بحث، گاه به بیابان برهوتى برمى‏خوریم که در آن هیچ نوشته


(144)
 


--------------------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------------------
خط ۱۶۱: خط ۱۷۰:


شاید در نگاه نخست، چنین به نظر رسد که ارایه نمونه‏هایى از چنین آثارى افزون بر نقد فرضیه منع کتابت حدیث، دیدگاه سابق نویسنده در خصوص ضعف الفباى عربى و عدم توانایى آن در تدوین متون و ... را نیز نقض مى‏نماید. براى رفع این سوء تفاهم، دوباره بر تمایز دو بعد زبان نوشتارى تأکید مى‏نمایم : 1ـ ابزار ثبت اطلاعات براى کمک به حفظ و پرهیز از فراموشى، 2ـ ابزار انتقال اطلاعات به دیگران. زبان نوشتارى عربى در آن دوره مى‏توانست با همه ضعف‏هایش از کارکرد نخست برخوردار باشد، زیرا فقدان نقطه، سرکش و نشانه‏هاى نوشتارىِ دیگر از این دست معمولاً براى خواننده ایجاد مشکل مى‏کند، اما نویسنده با مشکل کمترى در بازیابى نوشته خود روبه‏روست، به‏ویژه که در بسیارى موارد ابتدا مضمون نوشته شده را حفظ نموده و سپس مى‏نگاشتند. در خصوص کارکرد دوم نیز نوشته‏هاى آن روز ممکن است فرایند انتقال شفاهى اطلاعات را تقویت و تسهیل نمایند. بنابراین، نتیجه دلایل پیش گفته الزاما آن نیست که هیچ اثر مکتوبى نباید در آن دوره یافت شود، بلکه نتیجه آن است که وجود چنین آثارى نباید به‏عنوان پدیده‏اى رایج و کاملاً طبیعى همانند دوره کنونى تلقى شود.
شاید در نگاه نخست، چنین به نظر رسد که ارایه نمونه‏هایى از چنین آثارى افزون بر نقد فرضیه منع کتابت حدیث، دیدگاه سابق نویسنده در خصوص ضعف الفباى عربى و عدم توانایى آن در تدوین متون و ... را نیز نقض مى‏نماید. براى رفع این سوء تفاهم، دوباره بر تمایز دو بعد زبان نوشتارى تأکید مى‏نمایم : 1ـ ابزار ثبت اطلاعات براى کمک به حفظ و پرهیز از فراموشى، 2ـ ابزار انتقال اطلاعات به دیگران. زبان نوشتارى عربى در آن دوره مى‏توانست با همه ضعف‏هایش از کارکرد نخست برخوردار باشد، زیرا فقدان نقطه، سرکش و نشانه‏هاى نوشتارىِ دیگر از این دست معمولاً براى خواننده ایجاد مشکل مى‏کند، اما نویسنده با مشکل کمترى در بازیابى نوشته خود روبه‏روست، به‏ویژه که در بسیارى موارد ابتدا مضمون نوشته شده را حفظ نموده و سپس مى‏نگاشتند. در خصوص کارکرد دوم نیز نوشته‏هاى آن روز ممکن است فرایند انتقال شفاهى اطلاعات را تقویت و تسهیل نمایند. بنابراین، نتیجه دلایل پیش گفته الزاما آن نیست که هیچ اثر مکتوبى نباید در آن دوره یافت شود، بلکه نتیجه آن است که وجود چنین آثارى نباید به‏عنوان پدیده‏اى رایج و کاملاً طبیعى همانند دوره کنونى تلقى شود.


سده نخست در نقش معبر گذر از کتابت به تدوین، شاهد نگارش‏هاى نسبتا متعدد و متنوعى بوده که بسیارى از آن‏ها در دوره بعد، خود مستند مدونان قرار گرفته‏اند. البته به‏طور طبیعى حجم این نوشته‏ها احیانا بسیار محدود و در اندازه چند صفحه بوده و تعداد آن‏ها نیز در مقایسه با سده‏هاى بعد بسیار کم و محدود است و ادعاى تنوع و کثرت در مقایسه با فرضیه خلأ چنین نوشته‏هایى مطرح مى‏شود. فؤاد سزگین در کتاب‏شناسى ارزش‏مند خود به تعداد قابل توجهى از این آثار پرداخته(1) که البته فهرست او تمام منابع آن دوره را ندارد و امکان
سده نخست در نقش معبر گذر از کتابت به تدوین، شاهد نگارش‏هاى نسبتا متعدد و متنوعى بوده که بسیارى از آن‏ها در دوره بعد، خود مستند مدونان قرار گرفته‏اند. البته به‏طور طبیعى حجم این نوشته‏ها احیانا بسیار محدود و در اندازه چند صفحه بوده و تعداد آن‏ها نیز در مقایسه با سده‏هاى بعد بسیار کم و محدود است و ادعاى تنوع و کثرت در مقایسه با فرضیه خلأ چنین نوشته‏هایى مطرح مى‏شود. فؤاد سزگین در کتاب‏شناسى ارزش‏مند خود به تعداد قابل توجهى از این آثار پرداخته(1) که البته فهرست او تمام منابع آن دوره را ندارد و امکان
۸۷۰

ویرایش