۸۷٬۸۸۶
ویرایش
جز (تمیزکاری) |
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
=آیا حکمت با علم فرق دارد= | =آیا حکمت با علم فرق دارد= | ||
«حکمت» از ماده «حکم» به | «حکمت» از ماده «حکم» به معنای بازداشتن و منع است و اولین معنا از آن حکم کردن است که باعث جلوگیری از [[ظلم]] میشود. «حکمت» رسیدن به حق و واقع به واسطه [[علم]] و [[عقل]] است. <ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده «حکم»</ref> از ویژگیهای حکمت آن است که جهل و نادانی را از انسان باز میدارد. <ref> ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ماده «حکم»، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق</ref> اما «علم» به معنای دانستن، دانش، <ref>قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 32، ماده «حکم»</ref> درک کردن و فهمیدن حقیقت و اساسِ چیزی است. <ref>مفردات راغب، ماده «حکم»</ref> که بر آثاری دلالت مینماید که در اشیا وجود دارد و به واسطه آن از غیر خود تمیز داده میشود. <ref>معجم مقاییس اللغة، ماده «علم»</ref> | ||
=حکمت و علم در قرآن= | =حکمت و علم در قرآن= | ||
واژه حکمت در قرآن بیست مرتبه تکرار شده است. در توضیح و تفسیر حکمت، [[مفسران]] | واژه حکمت در قرآن بیست مرتبه تکرار شده است. در توضیح و تفسیر حکمت، [[مفسران]] وجوهی را مطرح نمودهاند که مهمترین آنها عبارتاند از: | ||
1. مراد از حکمت، [[نبوت]] است. <ref>مجمع البیان، ج 2، ص 151، مؤسسه | 1. مراد از حکمت، [[نبوت]] است. <ref>مجمع البیان، ج 2، ص 151، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، 1415ق</ref> چنانکه در آیه شریفه آمده: «و [[داود]]، [[جالوت]] را کشت و [[خدا]] به او فرمانروایی و حکمت(نبوت) داد». | ||
2. مقصود، شرایع(علم [[حلال]] و [[حرام]]<ref>ر. ک:مقاله حرام</ref>) است. <ref>همان، ص 298</ref> و در آیه شریفه نیز آمده است: «و او را کتاب و حکمت(علم حلال و حرام) و [[تورات]] میآموزد». <ref>بقره، 251</ref> | 2. مقصود، شرایع(علم [[حلال]] و [[حرام]]<ref>ر. ک:مقاله حرام</ref>) است. <ref>همان، ص 298</ref> و در آیه شریفه نیز آمده است: «و او را کتاب و حکمت(علم حلال و حرام) و [[تورات]] میآموزد». <ref>بقره، 251</ref> | ||
3. منظور از حکمت، دانش قرآن و | 3. منظور از حکمت، دانش قرآن و آگاهی از [[ناسخ]] و [[منسوخ]]، [[محکم]] و [[متشابه]]، مقدّم و مؤخر و... است. <ref>مجمع البیان، ص 194</ref> و در آیه شریفه آمده است: «حکمت(علم قرآن) را به هر که خواهد میدهد و هر که را حکمت دهد، به راستی او را نیکیهایی فراوان دادهاند». <ref> آل عمران، 48</ref> | ||
4. منظور، رسیدن به حقیقت پیام خدا در | 4. منظور، رسیدن به حقیقت پیام خدا در میدانهای گفتار و عمل است. <ref> بقره، 269</ref> | ||
5. مقصود، دانش گسترده دین است. <ref> مجمع البیان، ص 194</ref> | 5. مقصود، دانش گسترده دین است. <ref> مجمع البیان، ص 194</ref> | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
6. مفهوم این واژه، فهم و دریافت درست دین است. | 6. مفهوم این واژه، فهم و دریافت درست دین است. | ||
7. «حکمت»، | 7. «حکمت»، دانشی است که سود و بهره آن سرشار و انسانساز است. | ||
8. حکمت، عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت | 8. حکمت، عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمی. <ref>طباطبایی، سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج 2، ص 351، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363ش</ref> که به نظر میرسد این معنا میتواند جامع نظریات گذشته باشد. در حقیقت همه اقوال به عنوان مصادیقی از این معنا هستند؛ چون کلمه «محکمه»، «حکمت» و مانند آن، نشانگر معنای استواری، استحکام و غیر قابل زوال بودن، است. <ref>جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن، ج 1، ص 297، قم، اسراء، چاپ اول، 1378ش</ref> | ||
خدای متعال که قرآن را [[کتاب حکیم]] مینامد، برای آن است که قرآن به موقع سخن میگوید، خوب سخن میگوید و در کنارش [[برهان]] و [[دلیل]] میآورد. سخنی که برهان ندارد محکم نیست. از [[پیامبر اسلام(ص)]] نقل شده است: «خداوند نعمت گرانبهای قرآن را به من ارزانی داشت و از حکمت نیز بسان آن، به من عنایت فرمود؛ و خانهای که در آن بهرهای از حکمت نباشد ویرانه است؛ پس دانش و بینش فراگیرید، مبادا که در نادانی و بی خبری بمیرید». <ref> طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 2، ص 659، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش</ref> | |||
اما کلمه «علم» 105 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده، البته مشتقات آن در قرآن، بسیار زیاد است. این واژه در قرآن گاه به | اما کلمه «علم» 105 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده، البته مشتقات آن در قرآن، بسیار زیاد است. این واژه در قرآن گاه به معنای دانستن آمده است: «قد عَلم کلّ اناسٍ مشربهم». <ref> بقره، 6</ref> گاهی به معنای اظهار و روشن کردن است: «ثم بعثنا هُم لنعلم ای الحزبین احصی لما لبثوا امداً». <ref>کهف، 12</ref> برخی از مفسران ذیل «لنعلم ای الحزبین» میگویند: مراد علم فعلی است و آن ظهور شیء و حضورش به وجود خاصّ نزد خدا است. و «علم» به این معنا، در قرآن زیاد به کار رفته است. و گاهی به معنای دلیل و حجت است. <ref> کهف، 4 - 5</ref> | ||
در مجموع، | در مجموع، وقتی به بررسی آیات و کاربرد این ماده و مشتقاتش میپردازیم، چنین ظاهر میشود که تمامی موجودات دارای علم هستند. چنانکه در تفسیر آیه: «و ان من شیء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم»، گفتهاند جمله: «ولی تسبیح آنها را نمیفهمید»؛ بهترین دلیل است بر اینکه منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشی از علم، و به زبان قال است؛ چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمیفهمید. <ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص 609</ref> و آیات دیگری بر این معنا دلالت مینمایند؛ مانند: «در این روز کره زمین اخبار خود را در میان میگذارد، چون پروردگار تو به او وحی کرده است». [23] از این قبیل است آیاتی که دلالت میکند بر شهادت دادن اعضای بدن انسانها و به زبان آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات باری تعالی. البته باید توجه نمود که علم دارای مراتب است. | ||
=فرق حکمت با علم= | =فرق حکمت با علم= | ||
قبل از بیان فرق این دو واژه، لازم است بدانیم حکمت و [[علم]] | قبل از بیان فرق این دو واژه، لازم است بدانیم حکمت و [[علم]] گاهی به [[واجب الوجود]](خدا) نسبت داده میشود، <ref> بقره، 27</ref> که در 92 مورد لفظ حکیم و در 156 مورد، لفظ [[علیم]]، در [[قرآن کریم]] وصف برای خداوند تبارک و تعالی واقع گردیده است. علیم و حکیم از جهتی صفات ذات خدای متعال هستند؛ چون حکمت خدا؛ یعنی ایجاد موجودات در نهایت اتقان و محکمکاری و دوری از عبث، و ایجاد، متوقف بر علم بیحد است که از صفات ذات است. اگر چه حکمت، صفت فعل نیز میباشد، از آن جهت که فعل نیز متصف به وصف حکمت و اتقان و حق و منزّه بودن از باطل میگردد. | ||
در هر صورت چون صفات | در هر صورت چون صفات ذاتی خداوند تبارک و تعالی عین ذات او است، در نتیجه فرقی بین آن دو نیست، مگر به اعتبار؛ چون حکیم و علیم هر دو اشاره به دانایی پروردگار دارند، ولی «حکمت» معمولاً جنبههای عملی را بیان میکند، و «علم» جنبههای نظری را. به تعبیر دیگر؛ «علیم» از آگاهی بیپایان خدا خبر میدهد و «حکیم» از نظر حساب و هدفی که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است، سخن میگوید. <ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 15، ص 399- 400، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش</ref> | ||
گاهی این دو واژه، به [[ممکن الوجود]] دارای عقل(انسان) نسبت داده میشود. که حکمت در انسان، شناخت موجودات و انجام دادن کارهای خیر و پسندیده است. <ref> مفردات راغب، ماده «حکم»</ref> به تعبیر دیگر؛ معرفت ارزشها و معیارهایی که انسان به وسیله آن بتواند، حق را بشناسد و [[باطل]] را در هر لباسی تشخیص دهد، حکمت است و این همان است که بعضی از [[فلاسفه]] به «کمال قوه نظریه» تعبیر کردهاند. <ref>تفسیر نمونه، ج 15، ص 399</ref> | |||
پس حکیم | پس حکیم کسی است که اهل معرفت و دارای فهم عمیق و عقل سلیم است، که [[امام موسی بن جعفر(ع)]] به [[هشام بن حکم]] فرمود: «مراد از حکمت، فهم و عقل است». <ref>همان، ج 17، ص 37</ref> در نتیجه، «حکمت» یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است که متوقف به علم است که حقیقت آن، مال خدا است، بلکه چنانکه [[امام صادق(ع)]]<ref>ر. ک:مقاله امام صادق(ع)</ref> فرمود: «خداوند، خود علم است که جهل در آن راه ندارد»، <ref>عاملی، شیخ حر، الفصول المهمة فی اصول الائمة، محقق، مصحح، قائنی، محمد بن محمد حسین، ج 1، ص 228، قم، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا(ع)، چاپ اول، 1418ق</ref> همان حقیقتی که لقمان از ناحیه خدا دریافت نموده بود. <ref>لقمان، 12</ref> | ||
جمعی از فلاسفه معتقدند که اندیشه و مطالعه و تفکر، ایجاد علم و دانش نمیکند، بلکه روح انسانی را برای پذیرش معقولات آماده میسازد و هنگامی که روح انسانی آماده پذیرش شد، فیض علم از خالق متعال بر روح انسان پاشیده میشود. <ref>تفسیر نمونه، ج 16، ص 349</ref> آنگاه در مرحله عمل، حالت و خصیصه درک و تشخیص برای انسان حاصل میگردد. پس به عبارتی، عمل انسان علت است بر آمادهسازی روح جهت پذیرش علم و پذیرش علم، مقدمه و علت ایجاد حالت روحی انسان است برای تشخیص حق از باطل، و درک موانع و مفاسد. | |||
نکته آخر، همانطور که گفته شد، علم | نکته آخر، همانطور که گفته شد، علم دارای مراتب است و از مرتبه عالیه هستی(باری تعالی) تا انسان و حتی موجودات غیر [[ذوی العقول]] نیز دارای علم هستند و بین همه موجودات عالم هستی و علم میتوان به تناسب خودشان و ظرف وجودیشان نسبت برقرار کرد. بر خلاف حکمت که فقط از ویژگیها و صفات ذوی العقول است. | ||
=اقسام حکمت= | =اقسام حکمت= | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
این اثر، در کلام [[پیامبر خدا]]، عیناً بر حکمت حقیقی نیز مترتّب شده است، چنان که میفرماید: خَشیةُ اللّهِ عز و جل رأسُ کلِّ حِکمَةٍ. <ref>الفردوس: ج 2 ص 193 ح 2964 عن أنس بن مالک، کنز العمّال: ج 3 ص 141 ح 5872</ref> بیم از خداوند عز و جل اساس هر حکمتی است. | این اثر، در کلام [[پیامبر خدا]]، عیناً بر حکمت حقیقی نیز مترتّب شده است، چنان که میفرماید: خَشیةُ اللّهِ عز و جل رأسُ کلِّ حِکمَةٍ. <ref>الفردوس: ج 2 ص 193 ح 2964 عن أنس بن مالک، کنز العمّال: ج 3 ص 141 ح 5872</ref> بیم از خداوند عز و جل اساس هر حکمتی است. | ||
حکمت حقیقی، جاذبه ای عقلانی و ضدّ کششهای نفسانی است که هر اندازه در جان قوّت یابد، به همان اندازه، تمایلات نفسانی در انسان، ضعیف میشود، تا آنجا که کاملًا از بین میرود. در آن حال، عقل به طور کامل، زنده میگردد و زمام انسان را به دست نمیگیرد و از آن پس، زمینه ای برای انجام دادن کارهای ناشایست در وجود او باقی نمیمانَد. در نتیجه، حکمت، با [[عصمت]]<ref>ر. ک:مقاله عصمت</ref>، همراه میگردد و در نهایت، همه ویژگیهای حکیم و عالِم حقیقی برای آدمی حاصل میگردد و در بالاترین مراتب علم و حکمت، به والاترین درجات خودشناسی، [[خداشناسی]]، [[امامت]] و رهبری دست مییابد. <ref>دانشنامه عقاید | حکمت حقیقی، جاذبه ای عقلانی و ضدّ کششهای نفسانی است که هر اندازه در جان قوّت یابد، به همان اندازه، تمایلات نفسانی در انسان، ضعیف میشود، تا آنجا که کاملًا از بین میرود. در آن حال، عقل به طور کامل، زنده میگردد و زمام انسان را به دست نمیگیرد و از آن پس، زمینه ای برای انجام دادن کارهای ناشایست در وجود او باقی نمیمانَد. در نتیجه، حکمت، با [[عصمت]]<ref>ر. ک:مقاله عصمت</ref>، همراه میگردد و در نهایت، همه ویژگیهای حکیم و عالِم حقیقی برای آدمی حاصل میگردد و در بالاترین مراتب علم و حکمت، به والاترین درجات خودشناسی، [[خداشناسی]]، [[امامت]] و رهبری دست مییابد. <ref>دانشنامه عقاید اسلامی: ج 2 ص 353 بخش پنجم: حکمت</ref> | ||
بر این پایه، [[انبیای الهی]] و اوصیای آنان که به قلّه حکمت علمی و عملی و حقیقی دست یافته اند، از جانب خداوند متعال، مأمور آموختن علم و حکمت به جامعه بشر شدهاند. | بر این پایه، [[انبیای الهی]] و اوصیای آنان که به قلّه حکمت علمی و عملی و حقیقی دست یافته اند، از جانب خداوند متعال، مأمور آموختن علم و حکمت به جامعه بشر شدهاند. |