طرح تقریب و مشكلات آگاهى دينى قرائتى در منطق تقريب و گونههاى فرهنگ دينى (مقاله): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
جز (جایگزینی متن - ' بنابر این' به ' بنابراین') |
||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
به تعلیق در آوردن حالت اختلاف منفی به معنای ریشه کنی آن نیست، چون تکیه بر پروژه سیاسی اختلاف منفی را به تعلیق در میآورد ولی از نظر اصولی آن را بر مشروعیت خود باقی میگذارد و زمینه را به هنگام تحول اوضاع برای دوباره مطرح شدن فراهم میکند.<br> | به تعلیق در آوردن حالت اختلاف منفی به معنای ریشه کنی آن نیست، چون تکیه بر پروژه سیاسی اختلاف منفی را به تعلیق در میآورد ولی از نظر اصولی آن را بر مشروعیت خود باقی میگذارد و زمینه را به هنگام تحول اوضاع برای دوباره مطرح شدن فراهم میکند.<br> | ||
یگانه مشکل در تکیه پروژه تقریب بر عنصر سیاسی محض کهاشاره کردهایم نبودهاست، بلکه به جای راههای ریشهای دنبال راهحلها موقت بودهاست. علاوه بر آن مشکل دیگری که تجربه تقریب با آن آشنا شدهاست ـ به عقیده ما ـ محذور دوگانگی است که در طول قرن بیستم در پیش از یک واقعیت اسلامی شاهد نمونههای آن بودهایم. <br> | یگانه مشکل در تکیه پروژه تقریب بر عنصر سیاسی محض کهاشاره کردهایم نبودهاست، بلکه به جای راههای ریشهای دنبال راهحلها موقت بودهاست. علاوه بر آن مشکل دیگری که تجربه تقریب با آن آشنا شدهاست ـ به عقیده ما ـ محذور دوگانگی است که در طول قرن بیستم در پیش از یک واقعیت اسلامی شاهد نمونههای آن بودهایم. <br> | ||
طرفداران وحدت قبلا سخن توحیدی متحدسازی و یک پارچه کردن به نحو کلی داشتهاند، ولی در اغلب اوقات صاحب سخن گروهی بودهاند و گاهی سخن آنان به هنگام بازگشت به قوم و قبیله و مذاهب خود کشنده بوده و انسانها فکر میکنند که نفاق، اصل حاکم بر حرکت پروژه نزد برخی از آنهاست. | طرفداران وحدت قبلا سخن توحیدی متحدسازی و یک پارچه کردن به نحو کلی داشتهاند، ولی در اغلب اوقات صاحب سخن گروهی بودهاند و گاهی سخن آنان به هنگام بازگشت به قوم و قبیله و مذاهب خود کشنده بوده و انسانها فکر میکنند که نفاق، اصل حاکم بر حرکت پروژه نزد برخی از آنهاست. بنابراین چهانتظاری میرود از پروژهای که در ذات و عمق خود از ایمان برخی نظریه پردازان و طرفداران خود بیبهرهاست؟! به نظر میرسد که یکی از آنان در دیدار با فرقه دیگر، زیر پای او را خالی میکند تا پروژه تقریب را به نفع خود در آورد. | ||
این پدیده بر نفعگرایی پروژه تقریب تأکید دارد نه بر شایسته بودن آن در ماهیت خود که مد نظر است. این مصلحت خود پروژه را در صورت به وجود آمدن تحولات در منافعی که پروژه بر پایهان به وجود آمدهاست به خطر میاندازد. حرکت پاراگماتیک پروژه تقریب و ترویج برای این پروژه تنها به منظور مقابله با دشمن خارجی حتی نمیتواند موجبات ایجاد رضایت طرفداران خود را فراهم کند، چراکه چنین پروژهای به یک وسیله و نه یک هدف تبدیل خواهد شد. اصل برادری اسلامی یا اصل وحدت و همبستگی تنها به یک وسیله و ابزاری برای تحقق اهدافی خارج از چهارچوب خود پروژه تبدیل خواهد شد، از این رو انتظار میرود در این مسئله تجدید نظر شود تا این گونهاصول بر پایههای شرعی عالی و قواعد دینی قویتر از چیزهای دیگر باشد و به یک هدف تبدیل شود نهاین که وسیلهای برای هدف های دیگر باشد. همان گونه که علامه شیخ محمد مهدی شمس الدین دربارهاین موضوع نظریه پردازی کردهاند. مشکل دیگری وجود دارد که عنصر سیاسی در حال طغیان و شدّت خود آن را ایجاد میکند و آن این تصور است که جدایی و اختلاف علت واحدی دارند و آن توطئه خارجی و عناصر ذیربط آن است. برخی از نویسندگان معاصر چنین تصوری دارند <ref>(بهعنوان نمونه ر. ک. : مصطفی الشكعة، اسلام بلامذاهب، ص 524).</ref> و میگویند مسئولیت تفرقه به عهده مسلمانان نبوده بلکه ناشی از قومی که مدعی اسلاماند همچون زرتشتیها و سبأیها و شعوبیها و غیرهاست. ما در مسئولیت غرب یا کفر جهانی در تفرقهافکنی میان مسلمانان و به ویژه در دو قرن گذشته تردیدی نداریم، ولی نباید حس سیاسی افراطی سبب اختلاف را منحصر در آن نماید تا مصداقی برای منطق توطئه باشد. این فرایند بر این پایهاست که خود را معاف کند و ملامت را بر گردن دیگری اندازد. این منطق را بیشتر ما مسلمانان به کار میبریم تا کوتاهی و سستی خود را توجیه نماییم. برخی از علمای دینی از هر مذهبی که باشند مسئولیت بسیاری از رویدادهای تفرقهافکنی و ستیزه را به دوش میکشند و برخی زمامداران و سیاستمداران مسلمان که نقشی در ایجاد عقب ماندگی و این مانعتراشی در کیان اسلامی داشتهاند نیز مسئولاند. اصلاح خود و بررسی اوضاع داخلی خویش، شرط اساسی این کار است. لازم است مراکز علمی و دانشگاههای اسلامی و حوزههای علمیه خود تا آنجایی کهامکانات اجازه میدهد اینگونه خللها را اصلاح نمایند.<br> | این پدیده بر نفعگرایی پروژه تقریب تأکید دارد نه بر شایسته بودن آن در ماهیت خود که مد نظر است. این مصلحت خود پروژه را در صورت به وجود آمدن تحولات در منافعی که پروژه بر پایهان به وجود آمدهاست به خطر میاندازد. حرکت پاراگماتیک پروژه تقریب و ترویج برای این پروژه تنها به منظور مقابله با دشمن خارجی حتی نمیتواند موجبات ایجاد رضایت طرفداران خود را فراهم کند، چراکه چنین پروژهای به یک وسیله و نه یک هدف تبدیل خواهد شد. اصل برادری اسلامی یا اصل وحدت و همبستگی تنها به یک وسیله و ابزاری برای تحقق اهدافی خارج از چهارچوب خود پروژه تبدیل خواهد شد، از این رو انتظار میرود در این مسئله تجدید نظر شود تا این گونهاصول بر پایههای شرعی عالی و قواعد دینی قویتر از چیزهای دیگر باشد و به یک هدف تبدیل شود نهاین که وسیلهای برای هدف های دیگر باشد. همان گونه که علامه شیخ محمد مهدی شمس الدین دربارهاین موضوع نظریه پردازی کردهاند. مشکل دیگری وجود دارد که عنصر سیاسی در حال طغیان و شدّت خود آن را ایجاد میکند و آن این تصور است که جدایی و اختلاف علت واحدی دارند و آن توطئه خارجی و عناصر ذیربط آن است. برخی از نویسندگان معاصر چنین تصوری دارند <ref>(بهعنوان نمونه ر. ک. : مصطفی الشكعة، اسلام بلامذاهب، ص 524).</ref> و میگویند مسئولیت تفرقه به عهده مسلمانان نبوده بلکه ناشی از قومی که مدعی اسلاماند همچون زرتشتیها و سبأیها و شعوبیها و غیرهاست. ما در مسئولیت غرب یا کفر جهانی در تفرقهافکنی میان مسلمانان و به ویژه در دو قرن گذشته تردیدی نداریم، ولی نباید حس سیاسی افراطی سبب اختلاف را منحصر در آن نماید تا مصداقی برای منطق توطئه باشد. این فرایند بر این پایهاست که خود را معاف کند و ملامت را بر گردن دیگری اندازد. این منطق را بیشتر ما مسلمانان به کار میبریم تا کوتاهی و سستی خود را توجیه نماییم. برخی از علمای دینی از هر مذهبی که باشند مسئولیت بسیاری از رویدادهای تفرقهافکنی و ستیزه را به دوش میکشند و برخی زمامداران و سیاستمداران مسلمان که نقشی در ایجاد عقب ماندگی و این مانعتراشی در کیان اسلامی داشتهاند نیز مسئولاند. اصلاح خود و بررسی اوضاع داخلی خویش، شرط اساسی این کار است. لازم است مراکز علمی و دانشگاههای اسلامی و حوزههای علمیه خود تا آنجایی کهامکانات اجازه میدهد اینگونه خللها را اصلاح نمایند.<br> | ||
نسخهٔ ۲۶ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۵۳
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال اول/ شماره دوم/بهار 1384 |
عنوان مقاله | طرح تقریب و مشكلات آگاهی دينی (قرائتی در منطق تقريب و گونههای فرهنگ دينی) |
نویسنده | حیدر حبالله |
تعداد صفحات | 36 |
بخش | اندیشه |
زبان | فارسی |
طرح تقریب و مشكلات آگاهی دينی (قرائتی در منطق تقريب و گونههای فرهنگ دينی) عنوان دومین مقاله از بخش اندیشه مجله شماره 2 فصلنامه اندیشه تقریب میباشد که به قلم حیدر حب اللّه نگارش و به اهتمام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی منتشر شده است. این مقاله در شماره دوم، فصل بهار سال 1384 منتشر شده است.
چکیده
توجه به عناصر درونی طرح تقریب هدف اساسی این مقالهاست و در آن تعدیلهایی که لازم است برای کارآمد سازی طرح تقریب مد نظر قرار گیرد، بررسی میشود. مشکلات ناشی از مفهوم تقریب و ایرادهای آن، مسئلهاختلافات مذهبی و ساز و کارهای موجود، از جمله مسائلی است که مورد توجه قرار گرفته و فرافکنی مشکلات و مرتبط ساختن آنها به کسانی غیر از مسلمانان در برخی موارد، از جمله راه کارهای ناکارآمد و غلط معرفی میشود.
توجه به نیازهای معرفتی و اجتماعی و مسائل سیاسی، انحراف از هدف اصلی تقریب و تلاش هر یک از طرفداران آن برای حق جلوه دادن خود، مشکلات برخاستهاز وابستگی مذهبی و دینی اقلیتها در کشورهای مسلمان در ادامه و مطرح شدهاست. نگارنده سپس با بررسی موانع تقریب و توجه دادن به سخنان بزرگان دینی در این خصوص، موانع و مشکلات دیگری را که مانع تحقق تقریب است مطرح میکند.
هم چنین لزوم توجه به حج و جمعیت عظیمی از مسلمانان که در ایام حج راهی صحرای عرفات و سرزمین مکه میگردند و امکان استفاده بهینه از این شرایط در جهت تحقق اهداف تقریب، از مسائل مهمی است که در این مقاله مطرح و بررسی شدهاست.
مقدمه
برای بررسی طرح وحدت اسلامی و تقریب میان مذاهب اسلامی لازم است با عناصر تشکیل دهنده درونی آن از نزدیک آشنا شویم، بلکه لازم است در این طرح جدا از زبان جشنوارهای و ستایشگری دقت کنیم تا بتوانیم از این طریق بهارزیابی و رسیدگی به پروژه مورد نظر با زبان نقادی سازنده بپردازیم، نگرشی که منفی و ویران کننده نخواهد بود بلکه هدف از آن پر کردن شکاف موجود و اصلاح خلأهای آشکار در آن است.
انجام بررسی نقادی پروژه تقریب میان مذاهب اسلامی به منظور اصلاح آن، اکنون به ضرورت اجتناب ناپذیری تبدیل گردیدهاست، چراکهاکنون دست کم هفت دهه پیاپی بر این تجربه گذشتهاست بی آن که تلاشهایی که در این راهانجام گرفته نتایج چشمگیری داشته باشد. هر چند که با دیدهانصاف باید گفت دستاوردهای انجام گرفته در این فاصله زمانی کار هموار و آسانی نبوده بلکه به حق شگفت آور و عظیم بودهاست.
این مقاله به ساز و کارهای طرح تقریب میپردازد؛ ساز و کاری که نیازمند برخی تعدیلهای طولی و برخی تعدیلهای عرضی است. شاید این تعدیلها به طوری که ملاحظه خواهیم کرد شامل هدفهای اعلام شده و غیر اعلام شده خود این طرح باشد.
آیا هدفها و مکانیزمهای به کار گرفته شده در طرح تقریب میان مذاهب اسلامی، دچار کمبود و نقص شدهاست؟ چرا صداها و نظرهای اختلاف انگیز و کشمکش داخلی در ملتهب نمودن همه جامعه در مدت زمان کوتاهی موفق میشوند در حالی که نظرها و آرای تقریب برای تحقق موفقیت، حتی در حد یک گام نیاز به مدت طولانی دارد؟
یکی از عوامل عمدهاین مطلب، برخورداری گروهاختلافگرا از عمق تاریخی بزرگ میباشد که نمایانگر حافظه گروهی موجود در اعماق آگاهی افراد است و این حافظه در مدت زمان کوتاهی با معانی و تصویرهای سرشار از رویدادهای التهاب انگیز دچار هیجان و التهاب انفعالی میشود. اما گروه تقریب از پشتوانه تاریخی و یا عمق استراتژیک از میراث و یا حداقل در میراثی که خوانده شده برخوردار نیست هر چند در ورای آن بسیاری از نوشتهها وجود دارد که دربردارندهاشارات فراوانی در جهت پشتیبانی از این گروهاست. ما در این جا تلاش خواهیم کرد به برخی مشکلات جدی موجود در مقابل تقریب میان مسلمانان و نیز بر نقش مکه و ایام حج، در رفع برخی از این مشکلات، اشاره نماییم.
بحران مفهوم
شاید یکی از مهمترین مشکلات طرح میان تقریب مذاهب اسلامی همین مفهومی باشد کهاین طرح روی آن استوار است. این مفهوم در ادبیات طرفداران وحدت در دو واژه خلاصه شدهاست: وحدت اسلامی و تقریب میان مذاهب اسلامی.
- الف ـ درباره مفهوم وحدت ـ به دور از ادبیات سیاست ـ دو ایراد عمده میتوانیم مطرح کنیم:
ایراد نخست: این مفهوم هنگامی که سعی میکند خود را در یک محفل دینی طرح نماید ـ بر فرض این که همین مفهوم را درک ننماید ـ خود را نفی میکند. بدین معنا که یک احساس منطقی از فضای اجتماعی فاقد احساس وحدت و تقریب منبعث میشود. این احساس این طور خلاصه میشود که وحدت به معنای تبدیل شدن دو به یک است و سرانجام ویژگیهای هر طرف را در مینوردد و تمایزات آنها را نابود میسازد.
نتیجه چنین احساسی، ترس از طرح وحدت شدهاست و این، چیزی است که هم اکنون، پدیدار گشتهاست، چرا که میبینیم جریان های مذهبی و دینی را، به خاطر همین طرح، غصب کردهاند و نیز این ترس را در آنها مشاهده میکنیم که وحدت را به نظر خود، موجب تنازل از اعتقادهای خویش میدانند و آن را مساوی رها شدن از مبانی و امثال آن، میشمارند.
پروژهای که زبان خود را نشناسد موفق نخواهد شد. از این رو باید اصطلاح را جلا داد و بیشتر روشن کرد تا پس از آن بهاوضاع آرامش بیشتری ببخشد، نهاین که در داخل طرح عناصر سقوط یا عناصر شکست عملی خود را تولید نماید.
شک و تردید مذاهب اسلامی در مشروعیت طرح وحدت، یا دستکم نگرانی آنها از آن، نقش بسیار بالایی در ناکامی این طرح و توقف از فعل و انفعال آن در جامعه دارد و باعث پیچیدگی امور در برابر طرح مجدد هر پروژه مشابهان خواهد بود.
تلاش طرفداران وحدت را در تشریح خواست آنها از اصطلاح وحدت نادیده نمیگیریم، چراکهآنها بارها و بارها چه در گذشته و چه در حال، تصریح کردهاند که نمیخواهند شیعه سنی یا سنی شیعه شود. هیچ یک از اینها نیست، بلکه هدف دسترسی به فصل مشترک است نسبت بهان چه طرفین دست یافته و پذیرفتهاند و در مواردی که طرفین نسبت به برخی مسائل اختلاف دارند از یکدیگر گذشت کنند. این گفتهاز طرف نسل اول طرفداران تقریب همچون جمال الدین، محمد عبده، قمی، شلتوت، امین، شرف الدین، عبدالمجید سلیم و... و از سوی نسل بعدی همچون تسخیری، قرضاوی، واعظزاده خراسانی، محمدمهدی شمس الدین، محمد حسین فضلالله و... نیز تکرار شدهاست. هدف ما، مورد تحلیل قرار دادن ساختار این اصطلاح یعنی وحدت و اتحاد است، نه محاکمه نیتهای وحدت خواهان و یا دست کم برخی از آنها. چون گروه دیگری از آنها طرفدار اسلام بدون مذهب بودهاند کهاین ایدهاز سوی برخی طرفداران وحدت مورد نقد قرار گرفت.
ایراد دوم: واژه وحدت در ذات خود اشکال داخلی دارد، چون به جای تعدد و کثرت به فرهنگ وحدتگرایش دارد. کسی کهاصطلاح وحدت را بررسی میکند در نظر دارد که مسلمانان با هم همزیستی مسالمتآمیز یا نزدیکی سیاسی داشته باشند و این از نظر ساختار معرفتی اتحاد را بر تعدد و وحدت را بر کثرت ترجیح میدهد. ما از نظر «ایبستوبیولوجی» یا معرفتی، ایرادهایی بر این موضوع داریم. مفهوم وحدت غیر مقدور بلکهاصلا مطلوب نیست. منظور ما از این مطلب این است که ما از تعدد و کثرت استقبال میکنیم و نهاز وحدت، چرا که در کثرت، تنوع نقطه نظر و مظاهر اجتماعی آنها وجود دارد، و این تنوع خود ضامن وجود تحرک دینامیکی داخلی در جامعهاسلامی خواهد بود. به عبارت دیگر، ما در نظر نداریم که مسلمانان را به رنگ واحدی از نظر اندیشه و رفتار در بیاوریم، چرا که چنین چیزی توهم است و تجربههای زندگی و تاریخ ادیان، عدم وجود چنین چیزی را از نظر میدانی بهاثبات رساندهاست. بنابراین هیچ معنایی برای مصرف کردن وجود انسانی در راه رسیدن بهارمان های موهوم وجود ندارد و چنین چیزی فراتر از یک آرزوی در حال تعلیق نخواهد بود.
وجود مظاهر اتحاد در رفتار و اجتماع و دیدگاهها، یک هدف ضروری برای ایجاد وحدت اجتماعی است که میتواند در زندگی نقش داشته باشد. ولی سخن گفتن از وحدت اسلامی در زمانی که در تحلیل این اصطلاح متعهدانه توجه کنیم بیمعنا خواهد بود. اصطلاحی که به ما خبر میدهد برخی از سازندگان آن معتقد بودند زدودن اختلاف یک اصل اصیل است که طرحهای تقریب جهت حل مشکلات مسلمانان روی آن بنا نهاده شدهاست، بی آن که توجه داشته باشند اختلافات مشکل اصلی نیستند بلکه مشکل اصلی در جای دیگری است که باید در جستوجوی آن بود. در آینده نزدیک انشاءالله بهان اشاره خواهیم کرد.
- ب ـ اما درباره مفهوم تقریب، ما ایرادی نسبت به آن داریم دایر بر لزوم فراگیر بودن پیام بهگونهای که همه جنبههای وضع را در برگیرد.
اصطلاح تقریب میان مذاهب هنگامی که در نیمهاول قرن بیستم به وجود آمد در بر گیرنده معنای سرشار از دادهها بوده و هست، چراکه مسلمانان در مذاهب خود از هم دور و بلکهاز هم جدا بودهاند. بله در این حالت برای تقریب معنایی وجود داشت ـ و همچنان وجود دارد ـ تا به یکدیگر نزدیک شوند و این مانع را که به عنوان یک مشکل جدایی تاریخی بودهاست بشکنند.
پروژه تقریب میان مذاهب از نظر نزدیک کردن مسلمانان به یکدیگر و شکستن موانع روانی موجود میان آنها تا اندازه خوبی موفق بوده و تجربه دارالتقریب در قاهره گواه خوبی بر نمونههای آن در این زمینهاست.
به عقیده ما مفهوم تقریب به معنای اجتماعی و معرفتی آن بهتر از مفهوم وحدت است، در حالی که تقریب هدف نهایی را در این پروژه تشکیل نمیدهد و نباید در مرز آن توقف کرد. ما میخواهیم فقط دیوار برلین موجود میان گروهای گوناگون مذهبی و قومی مسلمانان را فرو ریزیم تا نزدیکی اجتماعی و معرفتی انجام گیرد و این گام ـ به نظر ما ـ شکستن موانع برای آغاز پروژهاست و به معنای پایان یا هدف و غایت این پروژه نیست. آیا پیروان هر مذهبی مایل به نزدیک شدن به سایر مذاهب هستند یا این که تقریب میان مذاهب را به عنوان گام نخست برای مراحل بعدی همچون تکامل و غیره میدانند؟
انقلاب اطلاعاتی که جهان شاهد آن است و فرو ریختن بسیاری از دیوارها که کشورها برای جدایی فرزندانشان از خارج مرزهای جغرافیایی کشورهایشان ایجاد کرده بودند و گسترش این انقلاب به جهان عربی و اسلامی ما... بهاین حقیقت منجر شدهاست که تقریب اکنون آسانتر گردیده بلکهاکنون بخش بزرگی از جامعه توجهی بهاین موضوع ندارد، چرا کهان را پشت سر گذاشته و در نظر دارد وارد مرحله تازهای شود کهاز پیشرفت وتمدن بیشتری برخوردار خواهد بود.
از این رو ما ـ چنان چه بخواهیم تقریب را ادامه دهیم ـ در نظر داریم از مرحله تقریب به مرحله همکاری و تکامل و همبستگی برای تشکیل وحدت بزرگتری منتقل شویم که در آینده به خواست خداوند آن را خواهیم ساخت. در آن صورت است کهاز نگرانی نهفته در واژه تقریب به دور خواهیم ماند.
مشکل اختلاف و یا ساز و کار آن
با توجه بهان چه گفتیم دعوت به بستن پروندهاختلاف مذهبی، دعوت غیر منطقی است. از این رو این اختلاف را نمیتوان کلا نادیده گرفت، و تجربه غرب بهترین گواه برای ما در این زمینهاست. روش عقلانی غرب و گرایشهای لاابالیگری آنها نسبت به دین به رغم گذشت چندین قرن بر آن نتوانستهاست پروندههای اختلافهای مذهبی میان گروههای مسیحی را خاتمه دهد به طوری که ما اکنون شاهد اختلاف میان کاتولیکها و پروتستانها هستیم که هر از گاهی به گونهای خودنمایی میکند و با شکل جدیدی ظاهر میشود.
تلاش برای جلوگیری از ابراز نظر دیگران در دفاع از اسلام علیه هر آن چه بدعت میدانند و فساد عقیدهای که در دیگر مذاهب وجود دارد، نتیجه مطلوبی نخواهد داشت بلکه میتواند مسائل را پیچیدهتر نماید. از این رو باید بدانیم که مشکل موجود در اختلافهای مذهبی ما نیست بلکهاین مشکل در مکانیزم حل اختلاف است. به عبارت دیگر، مشکل پیرامون مادهای یا موضعی که دربارهان آن اختلاف داریم نیست بلکه مشکل در چگونگی هدایت حرکت اختلاف ما است؟ و چگونه دیگری را که با او اختلاف داریم درک کنیم؟ علت این مطلب در این است کهاگر مکانیزمهای اختلافات معرفتی و اخلاقی ما در فضای عقب افتادهای بماند در آن صورت در هر مادهای کهاختلاف پیدا کنیم ما را دچار چند دستگی میکند و مانع توسعهاوضاع ما خواهد شد و تفاوتی ندارد این اختلاف، اختلافی مذهبی، ملی یا غیره باشد. علاوه بر آن لازم است در خود برنامهاختلاف و نیز برنامههای نگاه طرف دیگر که در جهان اسلامی ما همچنان یک نگاه بیمار گونه و پست و ناتوان است، تجدید نظر شود. از این رو از درون موضوعات اختلاف مذهبی راه حلی برای این مشکل وجود ندارد، حل این مشکل باید از مبانی فلسفی عقل دینی آغاز شود؛ همان مبانیای که لازم است اصلاح گردد تا حرکت گفتوگو ادامه یابد و این گفتوگو در موضوع مذهبی محدود نخواهد ماند بلکه در موضوعات دیگر همچون موضوع اسلامی سکولاریسم و دیگر موضوع های اشکال دار امروز خواهد بود.
یکی از مشکلات ما، برداشت ما از طرف دیگر است، هر کسی که باشد، چون مشکل ما مشکل عقل است که گاهی با مسائلی مذهبی و زمانی در مسائل سیاسی ظاهر میشود... . ما میان فهم او و ارزیابی خودمان میآمیزیم. ما هنگامی کهاو را ارزیابی میکنیم انتقاداتی که بر او داریم در ذهن ما ظاهر شود. ما به هنگام ارزیابی طرف مقابل عینک سیاه را روی چشمانمان قرار میدهیم و طبیعی است که تصویر او نزد ما سیاه خواهد بود در حالی که سیاهی تصویر ناشی از سیاهی دیگری نیست بلکهاین سیاهی مربوط به روشهای نگاه ما بهاوست. این سیاهی نتیجه برنامههای ارزیابی ما است نسبت به هر مادهای که میخوانیم و یا شخصی که با او اختلافات نظر داریم.
نگاه به دیگران از درون میراث ذاتی ما، جنایت بزرگی به علم و امانت معرفت است چراکه دیگران را نباید از زاویه میراث دیگران ارزیابی کرد، بلکه باید نخست بهاو و به میراث او رجوع کرد، تا تصویر او متجلی و بهتر آشکار شود بیآنکه مفهوم و مقولات با هم آمیخته گردد.
یکی از مهمترین اشکالهای موجود در نگاه به دیگران این است بسیاری از ما تصور میکنیم هوی و هوس، تعصب، انحراف ذاتی، توطئه، مکر و حیله و غیره تنها عوامل بروز اختلاف میان مسلمانان بودهاست. ما تاریخ را از ظواهر اینگونه مسائل تبرئه نمیکنیم بلکه فقط تأکید میکنیم کهاین عوامل تنها عوامل بروز اختلاف میان مسلمانان و بلکه میان همه بشر نبودهاست، چون سرشت مطالعات علمی و دادههایی که برای عقل از نظر کمیت و کیفیت فراهم میشود و سرشت شرایط تاریخی، تشکیل دهنده روش بحث علمی میباشد و طبیعت متون منابع دینی از کتاب و سنت و نیز خود متن، با طبیعتی که دارد در صورت تراکم نگاههای عقلی بهان در برگیرنده وجههای گوناگون و تفسیرهای متعدد بوده و نیز ناپدید شدن بسیاری از قراین و شواهد تاریخی که به واسطه دهها عوامل مختلف پدیدار گشتهاست، همهاین گونه مسائل و غیره میتواند ایجاد کنندهاختلاف کلامی و فقهی میان مسلمانان شود. اگر هم تصوّر کنیم که ممکن است عقول میلیونها انسان بر تفسیر متنی از متون دینی گرد آیند و به نتیجهاجتهادی واحدی دست یابند، به طور قطع ما چونان ایدهالیستها و وهمگرایان هستیم و از زبان و عقل بسیاری چیزها را نمیدانیم.
تنوع عوامل اختلاف میتواند برخی از مشکلات ما را حل کند و زمینه را برای حسن ظن به دیگری را فراهم کند، چون اختلاف او با من لازم نیست که در اثر کینه، تعصب، ستیز و غیره باشد... ، وانگهی احتمال دارد که توجیههای او از نظر حکم اخلاقی و عقل علمی قابل پذیرش باشد، هر چند من به خطای نظر او از نظر علمی و عقل نظری معتقد باشم. آمیختن این دو جنبه منجر به بروز بسیاری از مشکلات میان مسلمانان گردیدهاست و موجب شده که نگاهآنها به یکدیگر بسیار ظالمانه و اجحافآمیز گردد.
ما باید تلاش کنیم تا ابزار نگاه و ارزیابی ما نسبت به دیگران عاری از ذهنیات و پیشداوریها باشد و این موضوع تنها با بی طرف سازی آن به طور موقت فراهم نخواهد شد بلکه باید هدف از نگاه به دیگر، آشنایی نزدیک با او یا همکاری با اندیشههای او برای دسترسی به همه راههای حقیقت باشد. این موضوع تحقق نمییابد جز با قناعت راسخ به پذیرش قبلی طرف مقابل تا تصور امکان همکاری برای دسترسی به حقیقت فراهم شود. چنان چه همچنان یکدیگر را از نظر معرفتی به رسمیت نشناسیم دیگر راهی برای ایجاد گفتوگوی منطقی میان ما و او نیست؛ گفتوگویی که در آن، طرف دیگر از احکام ویرانگر گذشته ما جدا شده باشد.
یکی دیگر از مشکلات متدلوژی عمده موجود در گفتوگوی اسلامی آن است که گفتوگوهای ما که تاریخ خود را پر از آن کردهایم در بسیاری از حالتها درگیریهای جنجالبرانگیز بودهاست و مشکل درگیریهای جنجالی آن است که نمیخواهد هدف را کشف کند بلکه در صدد خاموش کردن خصم است. این وضع منجر به برخورد با گفتوگوی مذهبی همانند برخورد با کشمکش سیاسی گردیدهاست و گاهی برخی از اسناد در آن پنهان میشود یا اسناد دیگری بر آن بر اساس ماهیت اختلاف و یا طرز تفکر که بر طرفهای گفتوگو حاکم است، افزوده میشود. اعمال منطق جدلی در گفتوگو از نظر تاریخی به بیتوجهی به روحیه همکاری معرفتی برای دسترسی به حقیقت توسط برخی طرفهای گفتوگو میانجامد و بهاعمال روش پنهان کاری اندیشهاز نظر اطلاعرسانی توسط آنها منجر میگردد کهاین موضوع باعث محرومیت گروه دیگر از شناخت چهرهها شده و گاهی اعتماد آنها را در ارائه اندیشههای خود سلب مینماید. چنین طرز تفکری باعث افزایش خدشه عمدی چهره طرف مقابل گشته و این موضوع مانع ادامه روند گفتوگو و احتمالا باعث عقیم ماندن این گفتوگو برای همیشه میگردد. لازم است این روش بهانجام دادن تعدیلهایی در هدفهای عمدهاین گفتوگو، دستکم با افزودن هدف تازهای همچون آشنا شدن با طرف مقابل از یک سو و همکاری با او برای دسترسی به حقیقت از سوی دیگر منجر شود. تحقق این مسئله با روشهای دوگماتیسم که طرف دیگر را به عنوان این که باطل مطلق است طرد و به عنوان بدعت گر و یا اهل تزویر و گمراهی است نفی مینماید، ناسازگار است.
از این رو امروزه ما شاهد بزرگترین خلل و عظیمترین خطر در گفتوگوی دینی میان مسلمانان میباشیم که توسط شبکههای ماهوارهای و شبکهاطلاعاتی اینترنت پخش میشود و این جز تشدید کینه و دشمنی و اتلاف وقت نتیجه دیگری نداشتهاست و به دنبال خطاها و اشتباهات یکدیگر و عدم اقرار به خطا و عدم اعتراف به فساد و تباهی و چیزهای دیگری که باعث قساوت قلب و افزودن کینهها و کور کردن عقلها میشود بودهاست. ما مخالف گفتوگو نیستیم بلکه مخالف ناسزاگویی و دشنام و فحاشی هستیم، چون انسان گاهی از شنیدن برخی گفتهها بر صفحههای اینترنت شرمگین میشود و گمان میکند که وارد سایتهای بی بند و بار یا چیزهای دیگری جز سایتهای گفتوگوی دین و تفاهم اسلامی شدهاست.
تقریب میان پروژه سیاسی و نیازهای معرفتی و اجتماعی
پدیدهاستعمار و پس از آن کشمکش اعراب و اسرائیل، عامل نیرومندی از نظر تاریخی، جهت وادار کردن مسلمانان به بازسازی اوضاع داخلی خود به نفع این کشمکش استراتژیکی گردیدهاست به گونهای که یکی از گامهای بلند روشنفکران مسلمان مذاهب گوناگون هم اکنون اندیشیدن به بازسازی روابط مذهبی میانشان و خارج شدن از آن حالت تصادم تند و یا تقاطع حاد است که جهت بازسازی و فشردن صفها در مقابله با دشمنی که به سوی سرزمین و خانه و کاشانه ما حرکت کرده و بدون شفقت و زحمتی در صدد بلعیدن آنها است به حالت آتش بس رسیدهاند.
چنین نیازی در پی فروپاشی اردوگاه شرق در اواخر دهه هشتاد قرن بیستم به طور محسوس دو چندان گشته و غرب جهان اسلام را اکنون تنها یافته و اسلام در حسابهای غرب به عنوان دشمن اول قرار گرفته و سخن از وقوع تصادم حتمی میان فرهنگ اسلامی شرقی و آن فرهنگ مسیحی غربی آهنگ شدیدتری به خود گرفتهاست تا جایی کهاین صدا بر ادبیات سیاسی غرب در پی اعلام نظر خود در در کتاب برخورد فرهنگها توسط ساموئل هنتیگتون غالب گردیدهاست.
شکی نیست که عنصر سیاسی کهانگیزه شکل پذیری اندیشه تقریب بودهاست ـ به گونهای که متون تقریب از همه طرف شاهد آن است ـ همچنان تا امروز و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم خلیج فارس و در پی از دست دادن اندلس درگذشته به خاطر تفرقه و اختلاف همچنان به قوت خود باقی است. ولی این بهاین معنا نیست کهاین انگیزه میتواند به عنوان انگیزهای ثابت باشد که پروژه تقریب را در زندگی مسلمانان در روشهای زندگی آنها پایدار بدارد. علت آن این است که تکیه بر عامل سیاسی باعث میشود پروژه تقریب حالت نوسانی پیدا کند و سرنوشت آن به نوسان بیآرام اوضاع سیاسی بستگی یابد و همه ما میدانیم ایدلوژی سعی مینماید بر آن جنبهارام و اصولی دهد. این بدین معنا است که ساده ترین تحول در اوضاع سیاسی میتواند آن صدای خاموش را برای ضرورت موقت به صحنه بیاورد، چون کسی کهاو را از صحنه کنار زدهاست به بازسازی جامعهاسلامی با وحدت و تقریب قناعت نمیکند بلکهاین ضرورت به خاطر ضرورتهای مرحلهای است که ماهیت مقابلهان را ایجاب کردهاست. بدین معنا تحقق این پروژه (تقریب) برای خود این موضوع نبوده بلکه برای چیز دیگری بودهاست و آن چه برای چیز دیگری باشد تابع آن چیز دیگر در دگرگونیهایش خواهد بود، و از آن جایی که زندگی سیاسی حالت دگرگونی دارد هیچ چیز در آن نمیتواند بقای اوضاع امت را بهاین حالت تضمین کند، و این طور مینماید که خود این پروژه ثابت نیست، و این خطر بزرگی است که بقا و ادامهان را تهدید مینماید.
به تعلیق در آوردن حالت اختلاف منفی به معنای ریشه کنی آن نیست، چون تکیه بر پروژه سیاسی اختلاف منفی را به تعلیق در میآورد ولی از نظر اصولی آن را بر مشروعیت خود باقی میگذارد و زمینه را به هنگام تحول اوضاع برای دوباره مطرح شدن فراهم میکند.
یگانه مشکل در تکیه پروژه تقریب بر عنصر سیاسی محض کهاشاره کردهایم نبودهاست، بلکه به جای راههای ریشهای دنبال راهحلها موقت بودهاست. علاوه بر آن مشکل دیگری که تجربه تقریب با آن آشنا شدهاست ـ به عقیده ما ـ محذور دوگانگی است که در طول قرن بیستم در پیش از یک واقعیت اسلامی شاهد نمونههای آن بودهایم.
طرفداران وحدت قبلا سخن توحیدی متحدسازی و یک پارچه کردن به نحو کلی داشتهاند، ولی در اغلب اوقات صاحب سخن گروهی بودهاند و گاهی سخن آنان به هنگام بازگشت به قوم و قبیله و مذاهب خود کشنده بوده و انسانها فکر میکنند که نفاق، اصل حاکم بر حرکت پروژه نزد برخی از آنهاست. بنابراین چهانتظاری میرود از پروژهای که در ذات و عمق خود از ایمان برخی نظریه پردازان و طرفداران خود بیبهرهاست؟! به نظر میرسد که یکی از آنان در دیدار با فرقه دیگر، زیر پای او را خالی میکند تا پروژه تقریب را به نفع خود در آورد.
این پدیده بر نفعگرایی پروژه تقریب تأکید دارد نه بر شایسته بودن آن در ماهیت خود که مد نظر است. این مصلحت خود پروژه را در صورت به وجود آمدن تحولات در منافعی که پروژه بر پایهان به وجود آمدهاست به خطر میاندازد. حرکت پاراگماتیک پروژه تقریب و ترویج برای این پروژه تنها به منظور مقابله با دشمن خارجی حتی نمیتواند موجبات ایجاد رضایت طرفداران خود را فراهم کند، چراکه چنین پروژهای به یک وسیله و نه یک هدف تبدیل خواهد شد. اصل برادری اسلامی یا اصل وحدت و همبستگی تنها به یک وسیله و ابزاری برای تحقق اهدافی خارج از چهارچوب خود پروژه تبدیل خواهد شد، از این رو انتظار میرود در این مسئله تجدید نظر شود تا این گونهاصول بر پایههای شرعی عالی و قواعد دینی قویتر از چیزهای دیگر باشد و به یک هدف تبدیل شود نهاین که وسیلهای برای هدف های دیگر باشد. همان گونه که علامه شیخ محمد مهدی شمس الدین دربارهاین موضوع نظریه پردازی کردهاند. مشکل دیگری وجود دارد که عنصر سیاسی در حال طغیان و شدّت خود آن را ایجاد میکند و آن این تصور است که جدایی و اختلاف علت واحدی دارند و آن توطئه خارجی و عناصر ذیربط آن است. برخی از نویسندگان معاصر چنین تصوری دارند [۱] و میگویند مسئولیت تفرقه به عهده مسلمانان نبوده بلکه ناشی از قومی که مدعی اسلاماند همچون زرتشتیها و سبأیها و شعوبیها و غیرهاست. ما در مسئولیت غرب یا کفر جهانی در تفرقهافکنی میان مسلمانان و به ویژه در دو قرن گذشته تردیدی نداریم، ولی نباید حس سیاسی افراطی سبب اختلاف را منحصر در آن نماید تا مصداقی برای منطق توطئه باشد. این فرایند بر این پایهاست که خود را معاف کند و ملامت را بر گردن دیگری اندازد. این منطق را بیشتر ما مسلمانان به کار میبریم تا کوتاهی و سستی خود را توجیه نماییم. برخی از علمای دینی از هر مذهبی که باشند مسئولیت بسیاری از رویدادهای تفرقهافکنی و ستیزه را به دوش میکشند و برخی زمامداران و سیاستمداران مسلمان که نقشی در ایجاد عقب ماندگی و این مانعتراشی در کیان اسلامی داشتهاند نیز مسئولاند. اصلاح خود و بررسی اوضاع داخلی خویش، شرط اساسی این کار است. لازم است مراکز علمی و دانشگاههای اسلامی و حوزههای علمیه خود تا آنجایی کهامکانات اجازه میدهد اینگونه خللها را اصلاح نمایند.
هدف تقریب
در میان این اشکالها با اشکال دیگری مواجه میشویم کهاز حساسیت و اهمیت بیشتری برخوردار است و آن شرکت طرفهای گفتوگو در پروژه تقریب است. به نظر میرسد هر یک از طرفهای شرکت کننده در این پروژه غالباً سعی میکند هدف های مذهب و گروه خود را بیش از تحقق هدف کلی آن که برای همگان به نسبت برابر سود دارد، محقق نماید. هدف سنی مذهب که وارد پروژه تقریب میشود تلاش برای متقاعد کردن شیعه یا پایان دادن به بی احترامی به برخی از صحابه و نمادهای آنهاست. یا شیعهای که در این پروژه شرکت میکند در نظر دارد دانشگاهالازهر شریف یا هر گروهی از علمای مسلمان مذهب او را به رسمیت بشناسد تا مذهب وی در پی تبعید و جدایی اعمال شده علیهاو میان مسلمانان به رسمیت شناخته شود. تلاش برای ایجاد جامعهاسلامی طرفدار وحدت بر این اساس که هر فرقهای به دنبال تحقق هدفهای فرقه یا مذهب ویژه خود باشد، چیزی جز به خدمت گرفتن این پروژه در جهت منافع و حسابهای ویژه نخواهد بود. بنابراین چگونه ممکن است پروژهای که بر منطق فرقهای استوار است بتواند فرهنگ فرقهای موجود در جامعه را پشت سر بگذارد؟ و چگونه یک پروژه که بر نقیض خود تکیه دارد میتواند نقیض خود را نفی کند؟
مشخص نمودن هدفهایی که تقریب در صدد تحقق آن در پروژه تحقیق است اهمیت بالایی دارد. به هر میزانی کهاین اهداف بلند باشند این پروژه خود به خود ارزش والایی خواهد داشت و به هر میزانی کهاین هدف ها با کمبود و ضعف و مسائل کوچک روبهرو شوند این پروژه به شکست و یا توقف منجر خواهد شد.
از این رو باید در چنین هدفی که مجوّز ورود در عرصه طرح تقریب است تعدیلی صورت گیرد. این تعدیل با بازگرداندن امور به روند خود در داخل جامعهای واحد فراهم خواهد شد. منظور ما آن است که با پروژه تقریب به وحدت واقعی و اجتماعی منسجم تبدیل شویم و اختلاف نظرها زیانی بهانسجام اجتماعی و ملی نرساند؛ درست همانند هر کشوری ازکشورهای جهان که مردم آن نسبت به موضوعهای گوناگون نظرهای متنوعی دارند ولی تابعیت ملی آنها همچنان به عنوان معیار نخست وحدت میان افراد و گروههای درونی آن باقی میماند و از آرامش و توسعه و تحول و انسجام آن حفاظت میکند.
به عقیده ما پروژه تقریب در نظر ندارد که هدفهای گروههای گوناگون را تحقق ببخشد بلکه باید در راستای تحقق هدف گروه وسیعتری که همه طرف ها را در بر گیرد تلاش کند و وحدتی از مجموع وحدتها را تشکیل دهد و این وحدت شکلی، تشریفاتی، تعارفی و مانند آن نباشد. این بدین معنا است که هدف از پروژه تقریب بازگرداندن اوضاع جامعهاسلامی به راه طبیعی آن است: از یک سو موانع موجود در داخل جامعه را برطرف نماید و از سوی دیگر گروهها و همان جماعتها با هم آمیخته شوند؛ آمیختگیای کهاز یک طرف وحدت اجتماعی عمومی را تشکیل دهد و از طرف دیگر واحدهای کوچک تر را در داخل جامعه به طور اتوماتیک حفظ نماید. در این روند همکاری و انسجام دو عنصر قابل فعل و انفعال برای تحقق هدف های گروه بزرگ همکاری خواهند کرد و هدفهای خود را به عنوان هدف همه گروههای کوچک در جامعه میدانند نهاین که تنها به نفع یک گروه و به زیان گروه دیگری باشد.
«ما معتقدیم باید به دنبال تهیه یک برنامه فرهنگی بر مبنای تولید طرز تفکر اسلامی باشیم که در آن مسلمانان پیش از آن که مذهب خود را مد نظر قرار دهند، اسلام را مد نظر قرار دهند. برای دراز مدت برنامه ریزی کنیم به گونهای که در آن روحیهاسلامی تعیین کننده روحیه مذهب باشد و بر پایه تمرکز طرز تفکر موضوعی عقلانی، جدا از احساسات و انفعال، استوار باشد.» [۲]
ذوب شدن منافع گروه در منافع گروههای کوچک و اتحاد آنها هدف عمده پروژه تقریب است و این موضوع احساس عضویت در گروه مذهبی کوچک را لغو نمینماید و یا به زیان آن نخواهد بود. بلکه بر عکس، سرانجام کاملا به نفع آن تمام خواهد شد و در نهایت این سودی که برای گروه مذهبی کوچک خواهد بود برای گروه دیگر نیز خواهد بود. بدین معنا که هیچ کس به هیچ عنوان زیان نخواهد دید یا ذوب نخواهد شد و برای هیچ کس بی فایده نخواهد بود. این یک نقطه حساس و اساسی است.
وابستگی مذهبی و وابستگی دینی، مشکل رابطه
در چهارچوب موضوع هویت به روابط طولی منسجم و متکامل میان عضویت در یک مذهب ویژه و یا پیوستگی، به دایره بزرگ اسلامی عام اشاره داشتیم؛ نه روابط عرضی متعارض و متضاد متنافی با هم. موضوع دیگری که در ارتباط با آن ظاهر میشود، تحقق انسجام میان هویتهای مذهبی و هویتهای ملی است، و آن، هنگامی است کهاتباع یک مذهب، اقلیتی را در یک کشور کهاکثر آن پیرو مذهب دیگری باشند در بر داشته باشد. همان گونه کهاهل تسنن در جمهوری اسلامی ایران یا مذهب شیعه در عربستان سعودی این گونهاست.
احساس اکثریت گاهی به عدم پیوستن اقلیت به دایره ملی کهاکثریت آن را در ارتباط با خود دارند منجر میگردد و گرایش هویت اقلیت به خارج که پیروان این مذهب در یک کشور دیگر هستند روابط میان طرف های مذهبی را پیچیده میکند و به تشنج و آمیختگی و ابهام آن میافزاید. از این رو لازم است برای حل این موضوع به گونهای اندیشید کهاز یک سو هویت ملی آن گروهاقلیت حفظ شود و از سوی دیگر هویت دینی و مذهبی آن در پرستش خداوند محفوظ بماند. به عبارت دیگر، باید این دو هویت را با هم محترم شمرد و تلاش کرد میانشان وفق داده شود. این موضوع، بیش از هر چیز بهارائه نظریههای فقهی نیاز دارد که فقها تلاش خواهند کرد با اجتهادهای سالم خود موانع موجود بر سر راه دسترسی بهاین وفق دادن را برطرف نمایند، هر چند که بهاعتقاد ما چنان چه واقعگرا باشیم برطرف سازی همه مشکلات این نوع از هم گسیختگی، امکان ناپذیر است.
مهمترین نظریه فقهی که باید با جدیت بررسی شود، مسئله تبعیت در فقهاسلامی است. تبعیت یک گروه دینی از یک رهبر مذهبی که خارج از کشور خود زندگی میکند، مشکل واقعی را تشکیل نمیدهد، چنان که مسیحیت چنین تابعیتی را دنبال میکنند بیآنکه پیروان این مذهب با مشکلی از این نوع در بسیاری از جاها روبه رو شوند. بنابراین تولید مفهوم تبعیت را در فقهاسلامی باید با دقت بازسازی و بازیابی کرد که ما در این جا فعلا مجال بحث آن را نداریم.
روند وفق دادن میان هویتها تا حد زیادی امکانپذیر است. «دوستی در آغاز با دوست داشتن خانوادهاغاز میشود و پس از آن به طایفه و گروه و میهن و گروه بزرگ و سپس بهاسلام میرسد و درجه بالاتر درجههای پایینتر خود را از بین نمیبرد. ولی آن چه نباید باشد آن دوستیای است که موجب تفرقه و دودستگی شود و بهاعمال ظلم تشویق نماید. چنین دوستیای عصبیت جاهلی است.» ([۳]
موانع تقریب
گام های قابل ملاحظه و تحسین آمیزی طی دهههای قرن بیستم در طرح تقریب میان مذاهب اسلامی برداشته شدهاست ولی در مقطع اخیر شاهد ناکامی قابل ملاحظهای نیز در این زمینه بودهایم و سخنان تفرقهانگیز را یک بار دیگر از همه طرفها با وجود اختلاف در برخی جزئیات آن شنیدهایم.
برای بررسی برخی از عناصر عمده در تشدید پدیده تفرقهافکنی و پراکندگی، جدا از نقش علت سیاسی که در اثر شرایط منطقه طی دو دهه گذشته شاهد آن بودهایم، لازم است دادههای فقهی طرفهای متعدد را بررسی نماییم و تا زمانی که برای حل مشکلهای فقهی موجود نزد هر مذهبی تجدیدنظر و مطالعات و بررسیهای جدی و قابل اطمینان انجام نگیرد گمان میکنم که دسترسی به یک راه حل برای این معضل دشوار است. به نظر میرسد طرح تقریب میان مذاهب تا حدودی در حل بعضی از این مسائل فقهی و مواضع موفق بودهاست ولی به مطالعه و بررسی آن با دقت قیام ننموده و برای دسترسی به نتایجی در آن و یا دست کم در برخی مسائل اساسی بهاستثنای برخی تلاشهای محدود، اقدام ننمودهاست.
از جمله عواملی که به ویژه در مرحلهاخیر موجب تقویت احساس مذهبی متعصب گردیده، برخی ناکامیهای سیاسی و اجتماعی است که صرف نظر از مسئول ایجاد آن، برخی از کشورهای دارنده طرح اسلامی و برخی جنبشهای اسلامی گرفتار آن شدهاند. ناکامیهای اجتماعی و سیاسی یک جریان عقب گرد در اندیشه خود به گذشتهایجاد مینماید، تا خشم خویش را در آن منفجر کند و فضای مذهبی یکی از این زمینههای مناسب برای رشد چنین وضعی خواهد بود.
از جمله مشکلات بازدارنده در این زمینه، تصویر یکنواخت نسبت به شیعه در اندیشه جمع بسیاری از اهل تسنن است. پافشاری بهاین موضوع که شیعیان یک گروه با غلو و مشرک و گور پرست و مرده پرستاند کهاهل بیت را به مرتبه خدایی میرسانند و برای سنگ سجده میکنند و قائل به تحریف قرآناند و غیره، مانع از هرگونهامکان و فرصتی برای گشودن فصل تازه میان مذاهب میگردد. اگر برخی از علمای شیعه چیزی میگویند نباید آن را بزرگ جلوه داد و به کل مذهب مرتبط ساخت. این سیاست تشدید اختلاف سعی میکند رویدادهای جزئی را بزرگ جلوه دهد. از این رو بررسی این موضوعها باید بیطرف انجام گیرد تا هرطرف بتواند طرف دیگر را درک نماید و عملکردهای او را به طرز منطقی و سالم تفسیر نماید. از جملهاین مشکلات نیز تصویر نادرست از اهل تسنن و جماعت است که در ذهن بسیاری از شیعیان وجود دارد. آنها تصور میکنند کهاهل تسنن دشمن اهل بیتاند یا آنها را به ناصبی طبق معنایی که در فقهامامی وجود دارد متهم میکنند کهاین موضوع دلالت و پیامدهای خود را دارد. یا این کهاهل سنت را گروه واحدی میدانند به گونهای کهاگر یک فقیه یا یک سخنران از آنها چیزی گفته باشد همه را بهان گفته پایبند دانسته و آنها را دشمنان شیعه تلقی میکنند، بهاین صورت که در دل آنها هیچ رحمت و محبت دینی نسبت به شیعه وجود ندارد.
همهاین گونه مسائل مانع تحقق زمینه تقریب و همکاری میشود و موانع سختی را در برابر طرح تقریب ایجاد میکند، چون یکی از عوامل این تصویر غلط طرفین نسبت به یکدیگر، جدایی و عدم همزیستی انسانی میان گروههای مذهبی و عدم آمادگی برخی نسبت به تغییر آن تصویر یکنواخت میباشد که برخی آن را نسبت به طرف دیگر ایجاد کردهاند.
سیاست بزرگنمایی رویدادهای کوچک یا برخی گفتههای کمتأثیر، به نفع حرکت علمی سالم و یا جامعه و یا سیاسی نبودهاست. برای مثال، اگر نظریهامامت را در اندیشه شیعهاز نظر محوریت و دلالت در نظر بگیریم خواهیم دید که آن را اصلی از اصول دین میدانند و برخی منکر یا غیر معتقد بهان را تکفیر و بهاحکام کفر در آخرت یا در آخرت و دنیا محکوم میکنند. چنین نظری در محافل شیعه محدود است، همانگونهاست تکفیر شیعیان توسط برخی از اهل تسنن، نزد محافل اهل تسنن محدود بوده و نباید بیش از حجمی که دارد آن را بزرگ جلوه داد.
در این جا لازم میدانم که دو نکته را یادآور شوم که به نظر من مهم است و آن مربوط به دو شخصیت اسلامی شیعه برجستهاست که مهمترین پستهای مرجعیت و اندیشه شیعه را در قرن بیستم داشتهاند؛ یعنی امام روح الله خمینی (متوفای 1410 ق) و شهید بزرگوار محمد باقر صدر (متوفای 1400 ق). این دو گفته در منابع بحث فقهی داخلی آنها وجود دارد و گفته سیاسی نبوده که گاهی مانع از دلالت و تعبیرات میشود.
امام خمینی (ره) در کتاب طهارت از مباحث فقهی خود میگوید: «امامت به معنایی که نزد امامیه وجود دارد از ضرورتهای دین نبوده، چون «ضرورتها» عبارت از امور واضح و بدیهی از نظر همه طبقات مسلمین میباشند و شاید ضرورت از نظر بسیاری بر خلاف آن باشد، بلهامامت جزء اصول مذهب است و منکر آن از مذهب خروج کرده و نهاز اسلام». [۴]
متن دوم از شهید محمد باقر صدر در کتاب خود بحوث فی شرح العروة الوثقی است که میگوید: «منظور از ضروری که مخالف منکر آن است، چنان چه خود امامت اهل بیت(علیهم السلام) باشد پرواضح است کهاین مسئله در آشکاری به درجه ضرورت نرسیدهاست، و چنان چه تحقق آن درجه حدوثاً مسلّم شود شکی در عدم ادامه روشنی آن بهان مثابه به خاطر وجود عوامل ابهام پیرامون آن وجود نخواهد داشت، و اگر منظور از آن تدبیر پیامبر و حکمت شریعت باشد که بر اساس فرض اهمال مسلمانان توسط پیامبر و شریعت بدون رهبر یا شکلی که با آن رهبری تعیین شود که همسان عدم تدبیر رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و یا عدم حکمت شریعت باشد، باز نمیتوان انکار چنین ضرورتی را بر مخالف به خاطر عدم توجهاو بهاین همسانی و یا عدم ایمان او بهان تحمیل کرد». [۵]
بنابراین انکار اصل امامت شیعه توسط سنی مذهب، او را کافر یا منکر مسائلی بدیهی و آشکار نخواهد کرد، هر چند که شیعه گمان کند سنی در عقیده خود اشتباه میکند. این حق او است، ولی این طرز تفکر به معنای تکفیر برادرش و قطع رابطه با او نخواهد بود.
«ملاک کفر و خارج شدن از اسلام، انکار صریح و نهانکار با ملازمت و آمیختن میان عقیده صریح و عقیده ملازم عقیده صریح، جزء آفتهای مذاهب و از عوامل تهمتهای متقابل میانشان میباشد.» [۶]
چنان کهاین دو شخصیت برجسته شاهدی ارائه کردهاند، بسیار از مردان علمی شیعه نیز شاهد این حقیقت میباشند. شاید این گفته علامه سید عبدالحسین شرفالدین صحیح باشد که: فصل چهارم [از کتاب الفصول المهمة]: در بسیاری از متون امامان ما حکم به مسلمان بودن اهل تسنن وجود دارد، و آنها در هرگونهاثری که مترتب بر عموم مسلمانان باشد همچون شیعیان میباشند. این مسئله در مذهب ما بسیار روشن است و هیچ یک از میانه روها در میان ما از آن باکی ندارد. از این رو آنچه دراینبارهامدهاست دنبال نمیکنیم چون توضیح واضحات را جزء تدبیر نمیدانیم. [۷]
این موضعها در طرف دیگر نیز صادق است. عدم اعتقاد به عدالت صحابه یا همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)یا بعضی از خلفای نخستین، به معنای کفر نیست؛ حتی اگر هم فرض کنیم که بهآنها فحش داده شود یا لعن شوند که بالاترین حد آن معصیت بزرگ و جرمی عظیم است. میان این عنوان و عنوان کفر که موجب جدایی و خارج شدن از کمند اسلام است، تفاوت آشکاری وجود دارد، چون احتمال اشتباه وارد است و شاید او در این خصوص دچار اشتباه شده باشد. چنانکه بسیارند گذشتگان که در تفسیر احکام اجتهادی خود دچار اشتباه شدهاند[۸]، بنابراین، امر تکفیر امری عظیم است و عواقب بزرگی دارد. [۹]
من با این مثالها نمیخواهم مدعی شوم که طرفین به عدم تکفیر یکدیگر اجماع دارند. همانگونه که بسیاری از اهل تقریب اشاره میکنند اختلافهای موجود میان مسلمانان موجب تکفیر یکدیگر نمیشود؛ هرچند که نظر یک گروهاز شیعیان و گروهی از اهل تسنن بر تکفیر است و شاید بدتر از آن هم باشد. بلکه میخواستم تصویر واقعی موضع طرفین را بررسی کنیم. برای این کهآن چهره تقلبی ادعایی میخواهد مدعی شود که هر طرفی طرف دیگر را تکفیر مینماید تا جایی که برخی از اتباع مذاهب و احتمالاً برخی از روحانیون آنها را به سبب وجود موضعهای تسامح نزد علمای بزرگ مذهب خود به خاطر قرار دادن تصویر یکنواخت نامطلوب در مغز آنان نسبت به هم، غافلگیر نماید.
به هر حال ما به لزوم بررسی مرزهای اسلام و آن چه آدمی از آن بیرون میآید یا داخل آن میشود عقیده داریم. ولی بررسی علمی دقیق و بی طرفانه با هدف ارائه تصویری از چگونگی عقیده و فقهیت موضوع، مبرا از هر گونه پیش داوری یا تعصب های فشارآور است. گفتههای بی مقصود از اسلام همه طرف ها را نمیپذیریم هر چند بهان اعتقاد داریم. احترام به جریان متعصب در همه محافل بر ما ایجاب میکند کهاین موضوع را با جدیت و قاطعیت بررسی کنیم.
برخی از مردم کفر را بهتر از برخی مسلمانان میدانند هر چند که نام کفر و یا شرک بر آن مسلمانان اطلاق نشود تا چه رسد که بتوان نام کفر بر آنها گذاشت، و این یک مشکل واقعی است، «اسلامی کهاز برخی از جزئیات آن راضی نباشیم بهتر از کفری است که در هیچ چیز با آن فصل مشترک نداریم. این از واقعیت و اخلاص بهاسلام نیست که همچون برخی از مردم بگوییم کفر در مقایسه با اسلامِ آمیخته به برخی مسائل کفرآمیز به ما نزدیک تر است و یا با مقداری شرک و یا مقداری انحراف که در نظرهای کلامی یا فقهی ما وجود دارد برابری میکند، چرا کهاین سخن حاکی از تعصبی است که میخواهد دشمن خود را ویران کند حتی اگر این ویرانی منجر به ویرانی خودش هم شود.» [۱۰]
از دیگر موانع موجود در تقریب، دور نگاه داشتن یک جماعت یا یک گروهاز مسلمانان از این طرح است. همچنین است اگر یک گروهاز مسلمانان خود را از این طرح دور نگه دارد. ما برای این که بیشتر روشن باشیم عقیده داریم که موضوع شیعه ـ سلفی یکی از پیچیدهترین جبهههای گفتوگوی اسلامی را تشکیل میدهد. شیعیان نباید خود را از این گفتوگو کنار بکشند و جریان سلفی نباید دست به چنین کاری بزند، بلکهآنهایی که متولی گفتوگوی اسلامی هستند این گفتوگو را با اولویت بزرگ بدانند، چون این جبههامروز داغترین و خشنترین جبههها است. از این رو باید بیشتر مد نظر قرار گیرد و همگی عقیده داریم که نزدیکی ایران و عربستان سعودی از یک سو و وحدت ملی در گفتوگوی داخلی در عربستان سعودی از سوی دیگر، میتواند چیزی را در این راستا که نباید هیچگاهاز آن غافل ماند، تحقق ببخشد.
گونه دیگری از مشکلات موجود که مانع حرکت تقریب و وحدت میشود، عملکرد برخی طرفها در عمل میدانی است. برخی مظاهر سرکوب و تبعید و منع آزادیهای دینی و ایجاد فشار بر شعائر فرقههای گوناگون و امثال آن منجر به تثبیت منطق ستیز میان طرفها خواهد شد. از این رو ما از کشورهای سنی و شیعه میخواهیم کهاجازه دهند اقلیتهای مذهبی شعائر و مراسم مذهبی خود را آزادانه و به گونه معقول انجام دهند تا این آزادی شیر اطمینانی برای کاهش فشارهای انباشته شدهاز دورانهای گذشته و تأکیدی بر جدی بودن برخورد واحد با همه طرفها باشد.
آزادیهای دینی میتواند یکی از بزرگترین موانع در راه تقریب میان مذاهب را که مشکل تقیهاست برطرف نماید. به کارگیری تقیه به سبب عوامل تاریخی سرکوبگرآنهای که در دورانهای گذشته علیه شیعیان و طرفداران اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) وجود داشتهاز طرف شیعیان به نحو گستردهاعمال شدهاست فرهنگ تقیه در ذهن شیعیان و فقهامامی تا دورانی نزدیک وجود داشتهاست، چون شیعیان در صورت ابراز نظر و عقیده خود همیشه نسبت به جان و ناموس و مال خود احساس خطر میکردند. بنابراین در صورت تثبیت آزادیهای دینی به گونهای آرام و منطقی، شیعیان از این پس دیگر احساس نمیکنند که برای حفظ جان خود تقیه کنند بلکه عقاید خود را ابراز میدارند کهاین موضوع باعث روشنی اندیشهها و افزایش حس اعتماد متقابل به طرفهای دیگر میگردد و موجب تقویت گفتوگو و تفاهم و همبستگی بدون واهمه خواهد شد.
در زمینه دیگر اقلیتها اصولاً باید به طور منطقی از حاشیهازادی تدریجی کهاکثریت بهآنها دادهاست بهرهمند شوند ولی در به کارگیری حق خود افراط نورزند و یا در به کارگیری آن متهورانه عمل نکنند تا منجر به بازگشت اوضاع گذشته نگردد. این مسئله در زندگی سیاسی ما مسلمانان و اعراب عموماً وجود دارد.
لازم است که مراحل این کار را از بین نبریم و در تنفس در فضای آزادی از خود شتاب نشان ندهیم و همه برگ های به دست آمده را نسوزانیم. رابطهاستدلالی میان عملکرد حاکم و محکوم، رابطه تفکیک ناپذیر است از این رو باید با حاکم به عنوان یک انسان و نه یک فرشته یا معصوم برخورد کرد.
ما نیز از شیعیان میخواهیم به تصحیح برخی از مظاهر عمومی که گاهی برخی از شیعیان انجامدهند بپردازند، همچون برخی از شعائر حسینی قمه زنی و زنجیرزنی یا لعن و سبی که برخی از آنها نسبت به خلفا و نهادهای صحابهانجام میدهند. این موضوع یکی از بزرگترین موانع موجود بر سر راه تقریب و تفاهم به شمار میرود. ما از دعوتهای وحدتخواهی جدی که برخی از بزرگان علمای شیعه و مراجع تقلید آنها در این چارچوب ارائه دادهاند استقبال میکنیم؛ به ویژه علامه سید محسن امین عاملی در کتاب خود رسالة التنزیة و علامه شهید مرتضی مطهری در کتاب حماسه حسینی و علامه سید محمد حسین فضلالله و آیتالله علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران و غیره دعوتهایی از خود نشان داده و از گامهای تقریبی که طرف دیگر نشان میدهد استقبال کردهاند.
علمای طرفهای مسلمان و فقهای آنها باید یکدیگر را به دور از درگیریهای جنجالی و جنگ و گریز بازشناسی نمایند و باید مکنونات درونی خود را در ذهنیات دسته جمعی و ذهنیات گروهی برخی فرقهها طی قرون و اعصار بی ترس و واهمه بازشناسی کنند و نگران اصلاح داخلی که منجر به فروپاشی چیزهایی میشود که فقهان را ثابت نمیکند یا چیزهایی که در نهایت به وجود آمدهاست، نباشند.
تقریب میان شور حماسی و عملکرد عقلانی
بی تردید برخی از افراد و گروهها با توجه به سرشت خود به برخی اندیشهها کهایمان دارند از خود علاقه شدید نشان میدهند. آن علاقهانان را به شتاب و عجلهاز یک سو و حرکت غیر عقلانی و حساب نشدهاز دیگر سو وا میدارد، چیزی که تا حدودی برای تقریبگرایان اتفاق افتادهاست. [۱۱]
عملیات بازسازی چهره و اصطلاح آن، چنان چه با روش مرحلهای و حساب نشدهای انجام گیرد با خشم جریانهای سنتی روبهرو خواهد شد. تلاش برای هرس کردن برخیتصورها و حذف برخی گفتهها که مانع جنبش تقریب میشوند گاهی به حد افراط میرسد و در نتیجه به واکنشهای معکوس در راه تقریب منجر خواهد شد.
از این رو لازم است نظریه پردازان و طرفداران وحدت افکار عمومی، مذاهب و فرقههای خود را در نظر بگیرند و ایدههای تقریبی یا اصلاحی را که باعث تحریک این فرقهها شود مطرح ننمایند. در غیر این صورت نتیجه منفی روی طرح آنها خواهد داشت. ما چنین چیزی را در اماکن اسلامی گوناگون شاهد بودهایم، به گونهای که گروهی از اندیشمندان و علما و نظریه پردازان اصلاحطلب به یک گروه مشکوک و غیر قابل اطمینان در کار خود و بلکه نزد گروه دیگری غیر اصیل در اندیشه خود و سازشکار با بدعت و گمراهی و انحراف، تبدیل شدهاست.
شک و تردید در مصداق بودن این گروه در داخل حوزه مذهبی ویژهای میتواند به شکست پروژه تقریب منجر شود، چون کنار زدن آن و به حاشیه کشاندن نقش آن، مسائل را در دست جریان متعصب در درون هر گروه قرار خواهد داد و برای حمله به طرح تقریب جهت متلاشی کردن آن توجیههایی برای خود میتراشند با این بهانه که وارد شدن در این پروژه و همراهی با آن عقاید اسلامی صحیح را با خطر روبهرو ساخته و آن را به بازیچه تبدیل خواهد کرد.
مسئله تأسفآور در این زمینه باز شدن یک جبهه در درون هر فرقه و مذهبی متناسب با کشمکش موجود در آن است چه موافق با طرح تقریب باشد و چه مخالف آن. برخی از وحدت طلبان به منظور پیروز شدن بر مخالفان داخلی خود و برای گریز از آنها جلو میروند و دیدگاههایی را که با دیگران نزدیک است در پیش میگیرند تا به وسیلهان مخالف داخلی خود را به خشم آورند و یا این که با او تصفیه حساب نمایند. همین وضع در طرف دیگر مخالف نیز وجود دارد به طوری که در پاسخ به گروههای وحدت طلب موجود در جامعه خود، فعالیت فرقهای خود را دوچندان میکنند و بدین ترتیب طرح تقریب را با خطر روبهرو میسازند تا با شکست این طرح به پیروزی چشمگیر خود بر گروهاصلاحطلب در داخل جامعه مذهبی خود تحقق بخشند، و میان این گروه و آنها گروه طرح تقریب به عنوان یک پدیده طبیعی مورد کشمکش قرار میگیرد. تاریخ، مملو از کشمکشهای مذهبی میان فرقههای مسلمین است که حافظه جمعی نمیتواند آن را بهاسانی به فراموشی بسپارد، بلکهاین کشمکش دارای عمق استراتژی خود در آگاهی دینی سنتی است که تا این ساعت روی بسیاری از مواقف حساس در همهامت کنترل خود را دارد. از سوی دیگر ما میخواهیم در توهم موافقت همه طرفها بر طرح خطیر و حساسی از اینگونه به سر ببریم. برای مثال، این مسئله را چنان که شیخ محمود شلتوت [۱۲] متذکر میشود تجربه تقریب در قاهره تکذیب کردهاست. ولی آن چه ما اعلام میداریم این است که طرفداران تقریب نسبت به طرح اندیشههای وحدتی که نهاز نظر تئوری و نهاز نظر عملی داخل محافل مذهبی به نضج نرسیدهاند، از خود شتاب نشان ندهند.
تعامل با جامعه دینی همچون تعامل با یک میدان مین، حساس و احتیاطآمیز است. لازم است در این تعامل احساسات و عواطف تا بالاترین حد مورد احترام قرار گیرد، هر چند نسبت به بسیاری از آنها متقاعد نباشیم. پس از آن باید بهاقدام مرحلهای و تدریجی و سخن آرام غیر تحریکآمیز دست زد. وقت شناسی هوشیارانه و پخته میتواند تا حد امکان در موفقیت این پروژه نقش ایفا کند، و اگر دستهای نیرنگ علیهان طرح اقدام کنند در آن صورت صاحبان طرح نه گناهیخواهند داشت و نه تقصیر، چون کوتاهی از طرف آنها نبوده بلکه فشارها فراتر از امکانات و توان آنها بودهاست.
تکیهگاههای متنی طرح تقریب
شاید تکیهگاه و نقطه شروع عقلانی بدون متن نتواند یک جریان را در داخل مذهبی به طرح متقاعد نماید، از این رو یک گروهاز طرفداران وحدت سرگرم پیدا کردن توجیههای متنی از قرآن و سنت جهت تأکید بر این اصل و ترسیم ویژگیهای بزرگ آناند.
این مسئله در حیطه بحث ما نیست چون نیازمند بررسیهای قرآنی و فقهی گستردهای است؛ بررسیای کهاز یک طرف تمام متون موجود نزد طرفین را در برگیرد و از طرف دیگر شامل مواردی باشد که به عنوان موانع متنی در مقابل ظهور طرح تقریب مجسم میشود. این بررسی باید بر اساس شریعت خداوندی استوار گردد نه بر اساس تحسینها و سلیقههای شخصی خود. ولی ما مایلیم بهاین موضوع اشاره کنیم که وقتی برخی از علمای اهل تسنن به جواز کشتن شیعه فتوا میدهند و این فتوا طبق نظرشان بر توجیههایی مستند بر کتاب و سنت خدا استوار است، و نیز هنگامی که برخی از آنها به حرمت ذبحهای شیعیان فتوا میدهند، به خاطر همین مسئلهاست. همین حالت در فتواهای شیعیان نیز وجود دارد. برخی از فقهای شیعه بر جواز غیبت سنی مذهبها فتوا دادهاند. یا تعداد بسیار اندکی از علمای شیعه، آنها را نجس میدانند. این گونه فتواها ـ هر موضعی که ما نسبت بهآنها داشته باشیم ـ سرانجام دیدگاه منابع متنی دین را تشکیل میدهند و به هیچ نحو ـ با اعتقاد به متن از از منظر مبنایی ـ نمیتوان آن را محو کرد مگر این کهاجتهاد تازهای در درون متن برای ایجاد فهم تازهای روی دهد که بتواند آن فهم دیگر را به گونه مثبتی برطرف نماید، آن هم در صورت فراهم شدن شرط های اجتهادی و علمی مطلوب.
برای اشاره گذرا به مدخل متنی جهت حل و فصل این موضوع تأکید میکنیم که متون قرآنی بر اساس موارد زیر معیار باشند:
- اولا: این متون از نظر اکثریت نزدیک بهاتفاق میتواند معیاری برای سنجش متون حدیثی باشد. علاوه بر آن دسترسی به قواعد حاکم و قوانین کلی عمومی قرآنی میتواند به فهم جدید متنی حدیث پیرامون موضوعی کهاکنون آنها را بررسی میکنیم بینجامد.
- ثانیا: اصطلاح قرآنی نظیر مسلمانان و مؤمن و برادر و مصدق و غیرهاصطلاحاتی هستند که در زمانی صادر شدهاند که تحول بزرگی در اصطلاح به وجود نیامده بود؛ مثلا معنای واژه مؤمن که برخی از علمای شیعهان را اراده میکنند، به معنای شیعهاثنی عشری در ادبیات قرن دوم هجری است، یعنی تقریباً آغاز زمان امام باقر و این بدین معنا است در متونی همچون حقوق مؤمن بر مؤمن، دسترسی به مفهومهای مربوط به برادری اسلامی عام و یا با طرح وحدت و یا تقریب دشوار خواهد بود، چون همان اصطلاح در مدلول خود طبق این اعتقاد شاهد تحول شدهاست. اما فرصت تحول در اصطلاحات قرآنی بسیار اندک تر است چون درک گروههای مذهبی به گونه شناخته شده با شکل شناخته شدهان در زمان نزول قرآن تبلور نیافته بود. از این رو مدلول کلی لغت از نظر اصولی در این زمینه مرجع خواهد بود.
- ثالثا: قواعد مقرر شده در قرآن کریم طبق بسیاری از نظرها از فرصتهای تاریخی که متنهای نوین را در برگیرد کمتر برخوردارند، زیرا برخی بر این باورند کهاین متنهای جدید متون تدبیری مرحلهای تاریخی بوده که برای حل یا مقابله با شرایط زمانی و مکانی ویژهای آمدهاند و در حالی که متن قرآنی به خاطر جاودانی آن، فراتر از این چهارچوب زمانی و مکانی و عناصر دیگری است که در آن وجود دارد. بدین معنا که دلالت نهفته در متن قرآنی در اثر شرایط تاریخی احاطه کننده بهان قابل هدر رفتن نبودهاست. بر خلاف دلالتی که در حدیث شریف وجود دارد. این موضوع توان تصمیم را در متن قرآنی میدهد که گاهی این تعمیم شامل متن حدیثی نمیشود.
من فعلاً قصد ندارم از این دیدگاهها پشتیبانی کنم بلکه در نظر دارم کفه متن قرآنی را به منظور تأکید بر معیار بودن آن در اندیشه دینی ترجیح دهم؛ معیاری کهایجاب میکند هر چیز را با قرآن کریم ارزیابی کرد.
شاید رجوع به متن قرآنی اصول والایی در موضوع بحث ما مقرر نماید که ما به طور گذرا بهان اشاره میکنیم، چون زمینه بررسیهای ما فعلا اجتهاد در متن نمیباشد.
صل نخست: اصل اخوت و برادری اسلامی و ایمانی است که بر این اصل در چندین متن قرآنی تأکید شدهاست:
- الف ـ خداوند متعال میفرماید:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکمْ [۱۳]؛
مؤمنان با هم برادرند پس میان برادران خود اصلاح کنید». مقصود از مؤمنان آن کسانی هستند که به پیامبر ایمان آوردند و او را تصدیق کردند. دیگر آیات قرآنی نیز به چنین چیزی دلالت دارد. این آیهاصل صلح را در دایره و حوزه برادری اسلامی مقرر میدارد و گونههای تفرقه و از هم گسیختن و پراکندگی را رد میکند.
- ب ـ خداوند متعال میفرماید:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم عَسی أَنْ یکونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساء عَسی أَنْ یکنَّ خَیراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالأَْلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الإِْیمانِ... [۱۴]؛ ای کسانی کهایمان آوردهاید قومی از شما قوم دیگر را مسخره نکند شاید آن قوم بهتر از آنها باشد و زنان نیز زنان دیگر را مسخره نکنند شاید آن زنان بهتر از آنها باشند با لقب زشت عیبجویی نکنید که نام فسق بعد از ایمان، زشت است».
این آیه برنامه تعامل میان مؤمنان را مقرر میدارد و بر کنارگذاردن تمسخر و طعنه و کنایهگویی و امثال این مسائل تأکید دارد ولی متأسفآنهامروزه در روابط موجود میان مسلمانان شاهد بسیاری از آنها هستیم.
- جـ خدای متعال میفرماید: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهاشِدّاءُ عَلَی الْکفّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ [۱۵]؛ محمد فرستاده خدا است و کسانی که با او هستند به کافران سختگیر و با خویش مهربانند.
این آیهاصل رحمت را میان مؤمنان مقرر میدارد که دلالتهای زیادی در بر دارد.
بنابراین روابط برادری که قرآن کریم مقرر داشته دارای مضمون حقیقی است نهاین که تنها جنبه تشریفاتی یا تشویقی داشته باشد. قرآن کریم هنگامی که درباره آن سخن میگوید مجموعهای از احکام اجتماعی همان گونه که در سوره حجرات آمده بر آن استوار میکند و مسئله تنها مسئله تشریفاتی یا رغبت دادن مردم و یا تشویق آنها به لزوم داشتن روابطی با یکدیگر همچون روابط برادرانه نیست، بلکهاهل بیت در سخنان خود درباره برادری مسئله را تا جایی میکشانند که میگویند کهاز نظر عمق و ریشه با برادری تکوینی تفاوتی ندارد، جز این که برخی آثار شرعی همچون ارث و یا حرمت ازدواج و نظیر آن بر آن مترتب نمیشود. [۱۶]
اصل دوم: اصل ایمان و حقوق آن است. در این اصل آیات زیادی وجود دارد که عجالتا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
- الف ـ خداوند میفرماید:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ... [۱۷]؛ مردان و زنان مؤمن ولیّ و سرپرست یکدیگرند، یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر میکنند.» این آیهاصل جانبداری به معنای دوستی و یا کمک و یاری و امثال اینها را میان مؤمنان مقرر میدارد به نحوی کهارتباط آنها را بر پایه و تکیه گاه دین قرار میدهد. حال ما امروزه چه جانبداری را میان فرقهها میشناسیم؟ دوستی کجاست؟ کمک و یاری رساندن کجاست؟ کمک کردن کجا قرار دارد؟
این همان ولایتی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پایه گذاری کرد و نخستین گامی بود که پس از رسیدن به یثرب برداشت. او میان مهاجران و انصار حکم برادری بر قرار کرد و مردم به یکدیگر کمک کردند و پشتیبان همدیگر شدند و همدیگر را دوست داشتند، بلکه میان خود مردمان شهر مدینه کهاز دو قبیلهاوس و خزرج بودند برادری بر قرار کرد و این مسئله در تاریخ شهرت دارد.
- ب ـ تطبیقهای این گفته خداوند که میگوید:
«وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالإِْیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّک رَؤُفٌ رَحِیمٌ [۱۸]؛ کسانی که پس از آنها آمدند میگویند خداوندا ما را و کسانی که در ایمان از ما سبقت داشتهاند بیامرز و در دلهای ما نسبت به کسانی کهایمان آوردهاند کینه قرار مده تو با رأفت و مهربانی.» این آیه به لزوم برطرف ساختن کینه و دشمنی و بدخواهی میان مسلمانان اشاره مینماید و این ارزشها را به عنوان اصول عالی که باید بهان رجوع شود قرار میدهد.
- جـ شاید از آیاتی که دلالت قوی بر این مطلب دارند این گفته خداوند متعال باشد:
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الأُْخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ اگر دو طایفهاز مؤمنان با هم جنگ کنند میان آنها آشتی بر قرار کنید و چنان چه یکی از آنها بر دیگری ظلم کند با آن طایفه ستمگر نبرد کنید تا بهامر خداوند درآید. چنان چهاز امر خداوند پیروی کرد میان آن دو با عدل آشتی دهید و با عدالت باشید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.» [۱۹]
این آیه به ستم یک طایفهاز مؤمنان به طایفه دیگری اشاره میکند. در حالی کهان طایفه را مؤمن میداند، صلح و تفاهم را بر بازدارندگی با زور ترجیح میدهد، پس از آن اگر بازدارندگی با زور انجام گرفت و طایفه ستمگر دست از ستم بر آن دیگری برداشت، حکم با عدل و قسط خواهد بود و نه با تصفیه حسابهای بدون عدل و انصاف.
- د ـ خداوند میفرماید:
«وَ لا یجْرِمَنَّکمْ شَنَ آنُ قَوْم عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی [۲۰]؛ دشمنی با گروهی شما را وادار به بی عدالتی ننماید. عدالت داشته باشید که به پرهیزکاری نزدیکتر است.»
بنابراین دشمنی با یک قوم ـ هر چند کافر ـ توجیهگر عدم اعمال عدالت نمیشود و دشمنی با برخی مسلمانان چنانچه توجیه شرعی داشته باشد این دشمنی به معنای عدم برخورد عادلانه و با قسط با آنها چه در گفته و چه در عمل نخواهد بود.
علاوه بر آیات، روایتهای فراوانی نیز درباره حق مسلمانان بر مسلمانان دیگر وجود دارند که مسلمانان باید همیشهآنها را در تولید ارزشهای خود به کار گیرند و باید دادههای معرفتی خود را که در اختیار داریم با آنها مقایسه کنیم.
از آن جا که در موضوع متنی قصدی جز اشاره بهان نداریم به همین مقدار از متون اکتفا میکنیم و از فقها و علما میخواهیم که به پایه گذاری فقه وحدت اسلامی، یا فقه روابط اسلامی و یا هر چیز دیگری برای بررسی موضوعهای اشکالدار از نظر فقهی، صادقآنهاقدام نمایند بی آنکه به طرفی ابراز تمایل شود یا به نفع اندیشه معین حتی نسبت به خود اندیشه تقریب جانبداری گردد.
اصلاح برنامههای آموزشی و بالا بردن سطح آموزشگاههای دینی
شاید مهمترین موضوعی که نیازهای امروز را در موضوع تقریب میان مسلمانان تشکیل میدهد، نیاز بهاصلاح ساختارهای معرفتی و تکیه گاههای علمی و روندهای شکلگیری اندیشه و ساخت آن باشد. میتوان در این زمینه مجموعهاندیشههایی را مطرح کرد:
الف ـ علم کلام اسلامی
بی تردید علم کلام میتواند تقریب اجزای امت یا ایجاد تفرقه و دشمنی میان اعضای آن نقش داشته باشد. بیشک روش دسته بندی در این علم به ویژه علم ملل و نحل، نقش فعالی در شناخت مسلمانان از یکدیگر داشتهاست. از این رو ما بهاجرای تعدیل و اصلاحاتی در ساختار علم کلام و نظام درسی آن و به درک و فهم مطالب آن نیاز داریم، زیرا:
- منابع علم کلام و مرجعهای سنتی ملل و نحل، حاکی از وجود دودستگی فرقهای مذهبی و کلامی نزد مسلمانان است. به همین سبب تلاش علمای ملل و نحل همیشه مورد نقد وبررسی بودهاست و باید باشد. بسیاری از اوقات برخی صاحبان مقالهها به عنوان رئیسان مذاهب قرار داده شدهاند و چهره یک فرقه که در تاریخ فقط پیروان محدودی در زمان و مکان خاصی داشتهاست، بزرگ جلوه داده شده و این تصور به تشکیل تصویر نادرستی از تجزیهها و انشعابهای برخی مذاهب منجر گردیدهاست. این تصویر نمایانگر یکنواختی قرائت کلامی نزد بسیاری از مسلمانان شدهاست، بیآنکه نقد واقعی و نه فرقهای روی آن انجام گیرد، و این بدین معنا است که تصویری که مراجع ملل و نحل ارائه میدهند نباید آن را پایان کلام و فصل الخطاب دانست، بلکه زمینه برای تجدید نظر و ارزیابی موضوع همچنان باز میماند.
- 2ـ علاوه بر آن، صرف نظر از صحیح بودن تصویری که کتابهای به جا مانده ملل و نحل ایجاد میکنند هیچ معلوم نیست کهاین تصویر باقی بماند، چرا که قیاس حنفی در شکل نظری خود باقی نمانده بلکه دچار تحول شگفتی شدهاست. مسئله تعجب آور این که نظرهای برخی از مخالفان قیاس و انتقاد آنها از تصویر قدیمی و فرتوت آن است، بیآنکه به تحولاتی که در آن ایجاد گردیدهاست، توجهی داشته باشند. از این رو بررسی و تأیید آن یا نقد آن در مرحله دیگری لازم به نظر میرسد. همچنین مفهوم امامت در اندیشه شیعهاکنون به حالت اولیه خود باقی نماندهاست، بلکه با تحولات بسیار بزرگ و با ابعاد گوناگونی مواجه شدهاست. ما در نظر نداریم که میان اهل تسنن که در قرن پنجم هجری زندگی میکردند با برادران شیعه خود که در همان قرن زندگی میکردند، توافق و تقریب نموده و از این راه کشمکشهای آنها را در شهر بغداد حل و فصل کنیم تا نیاز به بازگشت به منابع آنها در آن قرن داشته باشیم. به رویدادهایی که چند قرن پس از آن روی داد نیز نگاه نمیکنیم بلکه در نظر داریم میان شیعیان قرن پانزدهم و اهل تسنن همین قرن وفق و آشتی دهیم. ثانیاً ما وظیفه داریم که عقاید کنونی مذاهب را علاوه بر تحول تاریخی آن بررسی کنیم و این بدین معنا است که منابع ملل ونحل سنتی و نظرهای کلامیموجود در کتابهای علم کلام دیگر تنها مرجع برای مشخص کردن یک مذهب یا هر مذهب دیگری نخواهد بود، چون احتمال میرود و واقیعت هم همین است که بسیاری از آن چه در کتابهای ملل و نحل نوشته شدهاست یا برای همیشه منقرض و بدون بازگشت است، و یا این که تحولهای ریشهای روی آن صورت گرفته باشد، و حکم نهایی روی آن صادر نمیشود. این مسئله یک مسئله حساس و در عین حال بسیار مهم است.
علاوه بر آن، یک مذهب احتمالا با تمام نظریههای کلامی توافق نداشته باشد. بنابراین یک شیعه نباید تصور کند که همهاهل تسنن قائل به قیاس اند یا حسین را به خاطر خروج و قیام وی علیه سلطان زمان خود محکوم بهاستحقاق کشته شدن میدانند با این استدلال که یک گروهاز اهل تسنن چنین نظری داشتهاست. نیز تصور این که شیعه قائل به تحریف قرآن اند یا ولایت تکوینی از آنِ اهل بیت است تنها بهاین دلیل که یک گروهاز آنها قائل بهاین موضوع اند. متأسفانه برخی تا امروز نظرهای فرقهاسماعیلیه را بهامامیه نسبت میدهند. بنابراین باید انشعاب های داخلی مذاهب و فرقهها را در عصر حاضر درک کرد تا در تعمیمهای بیاساس قرار نگیریم یا نظرهای نادرستی صادر نکنیم.
در زمینه دیگر، علم کلام خود را در بحث و جدال داخلی غرق کردهاست به گونهای که مذاهب عقاید خود را در آن دمیدهاند و در آن به تثبیت پایههای خود بیش از رد شبهات مسیحیان و یهودیان و غیره پرداختهاند.
از این رو شاید تفسیر این پدیده یک تفسیر سیاسی یا تاریخی باشد که مناسبترین تفسیر میباشد. لذا من گمان میکنم کهاولویتهای علم کلام امروز باید بار دیگر تعیین شود تا از این طریق برخی اختلافات مذهبی در سلسله مسائل کلامی به موضوعهای حاشیهای رانده شود و موضوعهای کلامی مورد نیاز بیشتر به چالشهای جهانی شدن و تهاجم فرهنگی و نابودی اندیشهای که غرب بهان دست میزند بپردازد. این موضوع اولا میتواند علم کلام را به یک علم نوین تبدیل کند، ثانیاً موجب سرزندگی و بالندگی آن میشود و ثالثاً موجب فراهم شدن پاسخ طبیعی به مسائل اندیشهای و مشکلات آن کهامروز در زندگی مسلمانان وجود دارد و زدودن اختلافات مذهبی میگردد تا در سایه بازسازی تبلور علم کلام، تندی و تیزی این اختلاف کاهش یابد و دیدگاههای جدیدی نسبت به پیروان دیگر مذاهب با توجه بهاوضاع معاصر و تحولات زندگی کنونی نمایان شود.
ما نباید اجازه دهیم عناصر افراطی موجود در مذاهب اسلامی سرنوشت مذاهب خود را رقم بزنند بلکه عناصر روشنفکر باید فرمول تازهای از عمق مذهبی ایجاد کنند نه مسلک لیبرالی منفی که با دین رابطه ندارد. از این راه میتوان فرصتهای تقریب میان مذاهب اسلامی را فراهم کرد.
ما در نظر نداریم که هر طرفی را از درون مذهب خود جدا کنیم، چون این کار را یک خطای واقعی میدانیم؛ به خصوص با مرجعیتهای دین سنتی موجود در مذاهب ما و آن چه برخی از علمای دین [۲۱] دایر بر لزوم شرکت دادن مرجعیتهای رسمی در مذهب در حرکت تقریب مطرح کردهاند موافقیم، چون بدون آنها کار بزرگی نمیشود انجام داد. ولی قصد ما این است که به جریان افرطی در همه مذاهب اجازه ندهیم به بهانه داشتن اصالت بیشتر و تدین بیشتر و سابقه بیشتر نمایندگی مذاهب را احتکار کنند.
ب ـ علم تاریخ اسلامی
از جمله علوم اساسی که باید اسناد آن مورد ارزیابی و بازسازی مجدد قرار گیرد علم تاریخ اسلامی است. این تاریخ زیر نظر پادشاهان و سلاطین گوناگون نوشته شدهاست که در بسیاری از موارد منظور از آن ارضای آنان با دروغ پردازی، تزویر یا مخفی کردن حقایق و پوشش کاری انجام میگرفت. قدرت سیاسی بیش از هر قدرتی در تاریخ مسلمانان نیاز به وجود کشمکش مذهبی داشتهاست و در بسیاری از موارد بهاتش افروزی و شعلهور کردن این کشمکشها اقدام کرده تا از آن بهرههای بزرگی ببرد، از این رو ما شاهد آن بودهایم که تاریخ اسلامی در شکلی که برای ما عرضه گردیده مظهری از مظاهر کشمکش فرقهای نامطلوب بودهاست. تا جایی که شهرستانی (متوفای 548 ق) دراینباره میگوید: هیچ شمشیری بر پایه مذهب نظیر شمشیری که علیهامامت در هر زمان و مکانی کشیده شد، کشیده نشدهاست. [۲۲]
ما نیاز به ترسیم تصویر منطقیتری از این تاریخ داریم و لازم است در نشان دادن مظاهر همزیستی مسالمتآمیز موجود در آن تجدید نظر کنیم. ما نمیخواهیم تاریخ را به نفع تقریب مذاهب تزویر کنیم. پناه میبریم به خدا از این کار و دست به کاری که منافی حقیقت باشد نخواهیم زد. بلکه منظور ما تجدید نظر در چیزهایی است که شرایط تلخ آنها را پنهان داشتهاست. چنین چیزی را بسیار ضروری میدانیم، و ضرورت آن برای اهل تسنن کمتر از ضرورت آن برای شیعیان نخواهد بود. از این رو طرفین در اذهان خود میراثهایی از تصویرهای تاریخ دارند که با وجود آن و یا عدم اصلاح آن، انجام هر کاری دشوار خواهد بود. [۲۳]
آموزشگاههای دینی و دانشگاههای اسلامی و حوزههای علمیه و غیره نیازمند اصلاحات جدی در علم کلام و تاریخ میباشند تا برای ایجاد آگاهی جدید برای خود و دیگران نتیجه دهد و بتوان در پرتو آن زندگی بهتری را آغاز کرد.
ج ـ اجتهاد و ساز و کار و علوم آن
لزوم اصلاح معرفتی و متدلوژی به علم کلام وتاریخ محدود نمیشود، بلکه میتواند پیش از آن نیز شامل علوم مربوط بهاجتهاد فقهی گردد. بسیاری از فقهای گذشته در همه مذاهب اجتهاد داشتند و اجتهاد آنها به یک مذهب محدود نمیشد، ولی سه قرن گذشته شاهد محدودیتی در آگاهی داشتن به دیگر مذاهب بودهاست. شاید بتوانم بگویم کهاین مسئلهاز نظر تاریخی در محافل سنی بیشتر از محافل شیعه بودهاست و این مسئله به عواملی باز میگردد کهاکنون در نظر نداریم دربارهآن صحبت کنیم.
چالش های معاصر که بر پشت فقهاسلامی سنگینی میکند اکنون نیاز بهاجتهاد اسلامی دارد و بهاجتهاد مذهبی محدود نیست. منظور ما این است کهاجتهاد در مذهب های حنفی، شافعی، مالکی یا حنبلی و جعفری به تنهایی اجتهاد صحیحی از نظر معنای واژه نیست بلکه ضرورتهای علمی و غیره فقیه را ملزم میکند که به همه مکاتب فقهی اسلامی آگاهی داشته باشد تا برای او تصویر روشنتر و رساتری از مطلب حاصل شود. باید دعوت علامه مرحوم شیخ محمد مهدی شمس الدین [۲۴] را دایر بر لزوم اجتهاد اسلامی که همه مکاتب فقه و مذاهب آن در بر گیرد بپذیریم بدون آن کهاختلافات عقیدتی مانع انجام آن شود. این اختلافات نمیتواند ارزش فقهی و قانونی موجود نزد دیگر فرقهها را کاملاً ملغا کند.
همان گونه که یک شیعهادله شیخ طوسی (متوفای 430 ق) و علامه حلی (متوفای 726 ق) و شیخ مرتضی انصاری (متوفای 1281 ق) را میآموزد باید در راستای بحث خود ادلهامام شافعی (متوفای 204 ق) ابو حامد غزالی (متوفای 505 ق) و شیخ ابن تیمیه حرانی (متوفای 827 ق) و غیرهاز علمای دیگر طرفها را نیز برای دسترسی به یک نتیجه فقهی گسترده بررسی نماید.
این ادغام در بحث فقهی، تا حدودی فقه فرقهای گرایشدار را ملغا میکند. ما نمیخواهیم که حنفی فقهابوحنیفه را کنار بگذارد و یا شیعه فقهامامی را... بلکهاو هر آن چه را که میخواهد انتخاب کند با این شرط که عناصر بحث او دربرگیرنده همه مکاتب فقهی باشد. ما این موضوع را مقدمه لازم برای فقهاسلامی میدانیم تا فقه مذهبگرایی را که طرف دیگر را کنار میزند و به هیچ چیز او اعتراف نمیکند، پشت سر قرار دهد و غربت دیگر مکاتب فقهی را که با کمال تأسف هیچ کس از طرفها هیچ چیز یکدیگر را به رسمیت نمیشناسند، کاهش دهد.
تنها فقهاسلامی و علم شریعت نیستند که میتوانند در این زمینه نقش داشته باشند بلکه علم رجال و حدیث نیز دارای نقشاند. اکنون علم رجال سنی از علم رجال شیعه جدا افتادهاست چنان که منابع رجال شیعه نیز از علم رجال سنی جدا گردیدهاند. شاید نبودن اطمینان و احساس مذهبی بهانجام این جداییها کمک کرده باشد. ایجاد دائرةالمعارفهای رجالی و منابع جرح و تعدیل بر پایه دادههای گوناگون مذاهب اسلامی میتواند به کمک اسناد تاریخی و مدارک قدیمی به شناسایی احوال رجال و راویان در منابع گوناگون حدیث کمک کند. در منابع شرح حالها نیز وضع به همین گونهاست. ما به همه «اعیان مسلمین» نیاز داریم و نه فقط «اعیان شیعه» بی آن کهاین دعوت ما به معنای کنار گذاشتن نظرهای هر طرف از طرفها باشد، بلکه پس از آگاهی یافتن از میراث چهرههای اسلامی است که شخص میتواند نظرها و موضعهای خود را داشته باشد.
همین مسئله در مورد منابع حدیث شریف و دائرةالمعارفهای آن نیز صادق است. ما پیش از این پیشنهاد دادیم دائرةالمعارفی ایجاد شود [۲۵] که همه منابع حدیث اسلامی را در برگیرد تا محققان بتوانند به همه متون مأثور در هر موضوعی نزد همه مذاهب رجوع کنند. ما نباید محدود به پیدا کردن متونی به نفع یک گروه باشیم یا این که متون به خاطر این کهاز روایتهای گروه دیگری است محکوم به ضعف یا حذف شوند. چنین دلیلی نمیتواند همیشه موجب بطلان حدیث شود. بنابراین باید دائرةالمعارف حدیث و دائرةالمعارف رجالی و دائرةالمعارف شرح احوال رجالی وجود داشته باشد که مرجعی برای علما و فقها و اهل تحقیق از هر طرفی باشد. چنین چیزی به نظر من موجب نزدیک کردن نقطه نظرها و کاهش فاصلهها و از بین بردن غربت اندیشه حاکم بر مذاهب خواهد شد.
اما اگر به تضعیف روایتهای یکدیگر «و روش رد و مزور دانستن روایتهای اهل تسنن و شیعیان ادامه دهیم، سرانجام نهاهل تسنن خواهیم داشت و نه شیعه؛ چرا که نتوانستهایم روی صحت چیزی به توافق برسیم مگر قرآن کریم.» [۲۶] حتی قرآن کریم نیز مادامی که شیعیان اهل سنت را به تحریف قرآن متهم میکنند و اهل تسنن شیعیان را نیز به چنین چیزی متهم مینمایند و آنها را دارای قرآن دیگری جز این قرآن میدانند، کارآیی خود را از دست میدهد.
بنابراین تنها شرق شناسان و غیر مسلمانان از این جریان سود میبرند، به گونهای که با وارد آوردن اتهامهای متقابل به یکدیگر منابع حدیث و روایت فرو میپاشد، و حتی کتاب و تاریخ را نیز شامل میشود و هرج و مرج بر همه چیز ما حاکم خواهد شد.
انجام این گونهاصلاحات در منابع بحث دینی و روشهای آن نیازمند برداشتن گامهای عملی دیگری است که بهاز میان برداشتن موانع اطمینان کمک خواهد کرد. تا این لحظه همچنان بسیاری از علمای دین مذاهب اهل تسنن تصور میکنند که علمای شیعه نه حدیث دارند و نهاندیشه و نه فلسفه و هر چه دارند خرافات و بدعت و فساد عقیدهاست و نیز بسیاری از علمای شیعه و دانشجویان دینی در حوزههای علمیه، تولیدهای اندیشهای سنی را سبک میشمارند و آن را بی محتوا و تنها در برگیرندهاستحسانهای متناسب با مزاج خود و یا موهومات غیر علمی میدانند. گاهی از این حد هم فراتر میروند و برخی از دو گروه گمان نمیکنند که در گروه دیگر آدمهای مؤمن و با تقوا وجود دارد بلکه معتقدند آنها افرادی شیاد و دروغگو و از خدا نترس میباشند. این ستم بسیار بزرگی است که بر یکدیگر روا میدارند و حکم ظالمآنهای میباشد که غیر واقعی و بیپایهاست.
وجود چنین احکامی علتی جز از هم بیگانگی و عدم تماس اجتماعی و ارتباط های معرفتی ندارد. شما در هر گروهی از ما دستهای را میبینید کهاگاهی آنها نسبت بهان چه در مسیحیت و در غرب وجود دارد بیش از آگاهی آنها از دیگر گروههای مسلمان میباشد. شاید رفع این گونه مشکلات بهایجاد برنامهای همچون سازماندهی دیدارهای متقابل میان طلاب علوم دینی از آموزشگاههای دیگر مذاهب جهت آشنایی از نزدیک با آنها نیاز داشته باشد و این دیدارها محدود به شمار کمی از طلاب نخبه نباشد بلکه برای بیشترین شمار ممکن از علما و طلاب انجام گیرد. همچنین نیازمند ایجاد طرحهای مشترک مبادلات فرهنگی میان آموزشگاههای دینی همچون مبادله کتاب و مجله و نشریات و غیره و عدم جلوگیری از آن بلکهاستقبال از آن میباشد و لازم است زمینه را برای آشنایی و درک بیشتر از یکدیگر فراهم نماییم. هیچ مانعی برای انجام پروژههای مشترک همچون تدوین دائرةالمعارفها یا کتاب و فراهم نمودن مسافرتهای جهانگردی متقابل وجود ندارد. برنامههای تلویزیونی و سینمایی برای آشنایی با یکدیگر و نزدیکی میان نقطه نظرها و دهها طرح و پروژه را در این زمینه میتوان تدارک دید و نباید به برگزاری کنفرانسهای ارزشی اکتفا کرد که گاهی بیم آن میرود که جنبه تعارف و تکرار بر آن بچربد.
در این راستا ترجمه فراوردههای اندیشهای مذاهب و قومیتهای گوناگون اسلامی حائز اهمیت است تا هر طرف رویدادهای طرفهای دیگر آشنایی داشته باشد و صحنه دینی و فرهنگی برای همگان روشن شود. منظور ما در اینجا انتقال وضع فرهنگی ایران به جهان عرب و وضعیت فرهنگی عرب بهایران است. این تلاش میتواند تصویر یکدیگر را روشن نموده و هرگونهاشکال یا اشتباه و خطا را برطرف نماید.
نیز از پیشنهاد ارائه شده توسط شیخ محمد ابو زهره [۲۷] دایر بر لزوم یادگیری زبان عربی توسط مسلمانان را علاوه بر زبان خود حمایت میکنیم و حتی بیش از آن از پیشنهاد شیخ محمد تقی قمی پایه گذار جنبش تقریب میان مذاهب اسلامی در قرن بیستم محمدتقی قمی، [۲۸] دایر بر لزوم آموختن زبان هر ملت مسلمانی توسط مسلمانان علاوه بر زبان مادری خود، حمایت میکنیم. برای مثال شهروند ترک زبان فارسی را بیاموزد و ایرانی زبان اردو و عرب زبان ترکی و به همین ترتیب دیگران، تا شکاف میان مسلمانان تنگتر شود و بتوانیم از هم با خبر شویم و از تولیدات فکری یکدیگر بیشتر آگاهی پیدا کنیم کهاین وجوب و تأکید بر دانشجویان مذهبی و علوم دینی همه طرفهای اسلامی بیشتر خواهد بود.
هم چنین پیشنهاد میکنیم که تز دکترا و فوقلیسانسها در بسیاری از آموزشگاههای دینی به بررسی شخصیتهای یکدیگر اختصاص داده شود؛ مثلا شیعهها شخصیتهای اهل تسنن را بررسی کنند و زیدیها بررسی یک شخصیت امامی اثنی عشری را موضوع تز خود قرار دهند و سنی نیز شخصیت شیعه را، کهاین موضوع وسیلهای براینزدیکی میان صاحبان مذاهب و آشنایی با یکدیگر در فضایی سالم و بدور از بحثها و جدالها و جنگ و گریزهای نامطلوب خواهد بود.
علمای فرقههای اسلامی نیز باید هر گونه زمینه لازم را برای شناساندن میراث خود برای علمای دیگر فراهم نمایند، و سعی کنند که میراث خود را به زبانهای روشن و واضح کهاصطلاحات به کارگرفته شده در آن به هم نزدیک باشد ارائه کنند تا اندیشه را ان شاء الله به یکدیگر نزدیکتر نماید.
مکه و نقش آن در طرح تقریب
مکه مکرمه محل التقای مسلمانان جهان، و حج محل تجمع برادری میان آنان و مظهر ارتباط و الفت آنها است. در حج تفاوتهای مذهبی و نژادی و قومی و ملی زدوده میشود و همه در بوتهان ذوب میشوند و تا حد امکان برتریها و اختلافها در آن از بین میرود و همه در فصل مشترک میان همه گرد هم میآیند.
ولی گام تقریبی که مکه مکرمه شاهد آن است و فصل حج آن را تغذیه میکند، گام بزرگتری را در منظومه معرفتی و اجتماعی و سیاسی تشکیل میدهد، چون مکه نقش خود را در تبلور آن منظومهاز یک سو ایفا میکند، و دیدارهای مکه به منظومهای میپیوندد کهاز سرتاسر کره زمین بهان جا آمدهاست. گویی مکه و فصل حج آن فصلی را تشکیل میدهد که در آن منظومه تصویری تولید شده، مظاهر اختلاف مذهبی و قبیلهای و قومی و دیگر روابطی را که منجر به دوری و چنددستگی شدهاست پالایش میدهد. اهل تحقیق شاید باور نکند که مکه مکرمه و فصل حج به حق یک فرصت طلایی تاریخی را برای موفقیت یک طرح همکاری و همبستگی میان مسلمانان تشکیل میدهد، چون در آن جا همهاختلاف های قومیتی و رنگی و نژادی و مالی و مذهبی و غیره کاملاً ذوب میشوند، و همه مؤمنان در آنجا در دریای سفید واحدی با هم شنا میکنند و در آن هر چه بیشتر میتوانند در زمینههای روحی و اجتماعی به هم نزدیک شوند.
شاید برای گردآوری این شمار مسلمانان ـ با این تنوع ـ در مکان واحدی به میلیاردها دلار نیاز باشد تا در آن مسلمانان یکدیگر را ببینند و اعمال واحدی را بدون اختلاف چندانی در آن انجام دهند. بهاین فضای روانی که مکه و فصل حج ایجاد میکند نباید به چشم جشن یا افسانه نگاه کرد بلکه باید با زبان علمی دقیقی بهان توجه نمود کهاین زبان تأکید مینماید این گونه فرصتها در جهان نادرند.
نیاز ما بهایجاد مفهومهای تقریب و وحدت و همبستگی و الفت و غیره که مطالبی در ذهن این مسلمان یا آن مسلمان تشکیل میدهد، بهاندازه نیازی نیست که بهاحساس یا عمل و یا آگاهی درونی داریم تا دیدارها و برخوردهای اجتماعی صادقانه بدون نیاز به فلسفهاندیشهای یا فرهنگی ایجاد شود. بنابراین نظریه وحدت یا تقریب به عنوان یک نظریه هدف را تشکیل نمیدهد، بلکه وسیلهای برای ایجاد فرهنگ هویت بزرگ مسلمان در درون مسلمانان است، هر چند که با دیدار و گفتوگو با یکدیگر دستکم در آن ایام الهی در فصل حج انجام گیرد. بدین معنا که باید در حج برنامه دیداری میان مسلمانان باشد البته نه برای مناظره و جدال و عرضه کردن اندیشه بلکه مهمتر از همهاین است که هر مسلمانی برادر مسلمان خود را درک نماید؛ درکی که در وجدان او تصویر دوستی ایجاد نماید و این دوستی بالاتر از حجم تصویری خواهد بود که مفهومها و مطالب خواندنی یا شنیدنی در او ایجاد میکند.
جهان برای آشنا کردن ملل گوناگون با هم تلاش میکند اردوگاههای معارفه میان جوانان با گرایشهای اندیشهای گوناگون ایجاد نماید. اما ما مسلمانان تنها یک اردوگاه سالانه ملیونی داریم که میتواند با تشویق گفتوگو و هم صحبتی روابط دوستی میان همه طرفها ایجاد نماید و منجر به کاهش تشنج و ایجاد کیان بزرگتری میان آنها شود.
«مردم پیش از آنکه میقات را به سوی حرم ترک کنند مجموعهای از افرادند که با هم تفاوتهایی دارند. نسبت به هم احساس برتری یا افتخار میکنند، با هم جدال میکنند، به یکدیگر ضرر میرسانند و برخی بر برخی دیگر تجاوز میکنند. وقتی اجتماعاتی در شهرها و حومهها و روستاها آنها را در یک جا جمع میکند، گرایشهای گوناگون و هواها و تمایلات نفسانی متضاد در یک جا جمع میشود و جامعه بشری به صحنهای از کشمکش و اختلاف تبدیل میگردد، ولی همین مردم هنگامی که میقات را به سوی حرم پشت سر میگذارند و از کانالهای مواقیتی که رسولالله(صلی الله علیه وآله)تعیین نموده به سوی حرم سرازیر میشوند، بهامت واحدی متحول میشوند، به یک جهت حرکت میکنند و به یک دعوت پاسخ مثبت میدهند. اینها پوشش واحدی را میپوشند، پیرامون یک کعبه طواف میکنند، در راه واحدی سعی میکنند، مناسک واحدی را انجام میدهند، با هم اختلاف ندارند و با هم جدال نمیکنند، به یکدیگر فخر نمیفروشند و یکدیگر را ضرب و شتم نمیکنند و به یکدیگر اذیت و آزار نمیرسانند، چون حرم الهی آنها را در بوته واحدی ذوب کرده و از آنها کیان تازهای ایجاد نمودهاست که با گذشتهآنها متفاوت است.» [۲۹]
«هدفهای اساسی کنفرانس حج، که در آن جا مسلمانان از همه بقاع و سرزمینها گردهم میآیند، آن است که مردم با یکدیگر آشنا شوند و اوضاع یکدیگر را جویا شوند و در مسائل سیاسی و اوضاع اجتماعی و اقتصادی با هم بحث کنند و مشکلاتی را که با آن روبهرو هستند به بحث بگذارند و برای ایجاد راهحلهای نهایی برای آن مشکلات بر پایه منافع اسلامی، تلاش جدی از خود نشان دهند و به مبادله کارشناس و منافع و کالا و تجربهها و نقطه نظرها بپردازند که بهآنها در روشن کردن امور و رویدادها و شناسایی آنها کمک کند تا بتوانند حقیقت را درک کرده و مسائل گنگ آن را روشن کنند. در پرتو این دیدار سودمند موضع آنها همچون وحدت به هم پیوسته و نیرومند و مستقل مشخص میشود و به کیان و ویژگی های خود نسبت به دیگر نیروها و تجمع های که در این جهان است پی میبرند. همهاینها زیر این گفته خداوند متعال قرار میگیرد: «لِیشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ [۳۰]؛ تا شاهد منافعی برای خود باشند». در کنفرانس حج، وحدت با صادقترین معانی و برجستهترین ویژگیهای آن با آن کاروانهای انسانی که همچون امواج دریای مواج به هم متلاطم میشوند متجلی میشود. شاخهها با درختان نزدیک میشوند و آهنگ واحدی و هدف واحدی را میسرایند و به سرنوشت واحدی حرکت میکنند.» [۳۱]
حج به تنهایی احساس عمیق به وحدت بزرگ اسلامی را ایجاد نمیکند، بلکه قبله نیز چنین نقشی را ایفا میکند «و چنان چه یک مسلمان به هنگام اقامه نماز تصور نماید او یکی از هزاران نفری است که به چنین قبلهای ایستادهاست و به سوی خانه خدا بیتاللهالحرام ایستادهاست، آنگاه متوجه میشود که تکیهگاههای او و گروهاو کجا قرار دارد، در آن صورت درک میکند کهاو یک خشت از ساختمان جامعهای بزرگ در برگیرنده کشورهایی از شرق و غرب را تشکیل میدهد؛ ساختمانی که بر فضیلت استوار و رو به خداوند متعال ایستادهاست.» [۳۲]
آری «مسلمانان نخستین، حج را وسیلهای برای معارفه و بررسیهای دینی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار میدادند کهاین روش، پیروی و اقتدا به پیامبر و اصحاب و و پیشوایان راشدین بودهاست. پیامبر(صلی الله علیه وآله)خطبه وداع را که در آن خلاصه دقیقی از احکام اسلامی را بیان نمود، در عرفهایراد نمود. پیشوایان و امامان راشدین نیز خود ریاست فصل حج را برعهده میگرفتند... علمای حدیث نیز از فرصت حج برای مبادله روایتها و دیدار شاگردان با استادانشان بهره میگرفتند و دوستان از یکدیگر بهرهمند میشدند. فقها نیز در فصل حج با هم دیدار میکردند و در مسائل فقهی با هم به مذاکره میپرداختند... . بدین سان حج در گذشته راهی برای معارف اسلامیبوده و ما وظیفه داریم که به شیوه سلف صالح خود بازگردیم و در آن عبادت و پارسایی و منافع عمومی مسلمانان را در یک جا جمع کنیم تا این گفته خداوند متعال تحقق یابد: «لِیشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یذْکرُوا اسْمَ اللّهِ فِی أَیام مَعْلُومات عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأَْنْعامِ [۳۳]»؛ تا برای خود شاهد منافع باشند و نام خداوند را در روزهای مشخصی به خاطر آن روزی کهاز دامها بهآنها انعام نمودهاست، یادآور شوند».
اصل «لِیشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» یک اصل کلی است و محدود بهامور مادی نیست، بلکه به هر مسئله معنوی و فردی و شخصی یا منافع اجتماعی عمومی سرایت میکند. بنابراین بر هیچ عاقل و دور اندیشی پوشیده نیست که وحدت و نزدیکی جزء بزرگترین منافع به شمار میرود. مظاهر وحدت در حج را باید حفظ کرد و حتی نماز جماعت در مسجد الحرام نیز مظهر عظیمی از ائتلاف مسلمانان است. از این رو بهاین گفتهامام خمینی باید نگاه تحسین آمیزی داشته باشیم که فرمودند: «هنگامی که نماز جماعت در مسجد الحرام و یا مسجد النبی برگزار میشود مؤمنان از آن بیرون نیایند و از این جماعت تخلف نکنند، بلکهآن را با سایر مسلمین برگزار کنند.» [۳۴]
آری این مظاهر در روح شرکتکنندگان در آن، احساس پیوستگی در جماعت بزرگ را ایجاد میکند.
مسئله با شکوهی که در مکه وجود دارد آن است که قبله همه مسلمانان را دربر دارد و در اینجا دوست دارم این گفته شیخ دکتر یوسف قرضاوی را نیز یادآور شوم:
«گذشتگان با یک جمله کوتاهی وحدت این امت را توصیف کردهاند که مسلمانان را اهل قبله گفتهاند، چون همگی به سوی یک قبله نماز میگزارند و این قبله فصل مشترک همگان است.» [۳۵]
پانویس
- ↑ (بهعنوان نمونه ر. ک. : مصطفی الشكعة، اسلام بلامذاهب، ص 524).
- ↑ (فضلالله، محمد حسين، «حقائق هامة فی الحوار الاسلامی ـ الاسلامی»، مجلة رسالة التقريب، شماره19و20، ص281ـ285).
- ↑ محمد ابوزهره، الوحدة الاسلامية، ص 87ـ88).
- ↑ (روحالله خمينی، كتاب الطهارة، ج 3، ص 441).
- ↑ محمد باقر صدر، بحوث فی شرح العروة الوثقی، ج 3، ص 315.
- ↑ محمد واعظ زاده خراسانی، «الوحدة الاسلامية عناصرها و موانعها»، مجلة رسالة التقريب، شماره 15، ص11.
- ↑ عبدالحسين شرف الدين، الفصول المهمة فی تأليف الامة، ص 18.
- ↑ دراينباره ر. ک. : عبد الحسين شرف الدين، الفصول المهمة، ص 131ـ144.
- ↑ درباره موضع سلف در تكفير ر. ک. : همان، ص 26ـ38.
- ↑ محمد حسين فضل الله، الحركة الاسلامية، هموم و قضايا، ص 312.
- ↑ هنگامی كه در اين تحقيق واژه جماعت تقريب و امثال آن را به كار میبريم منظورمان فقط دارالتقريب نيست كه در قاهره در پايان نيمهاول قرن بيستم تشكيل يافت يا هر گونه جنبش ويژه ديگری را در نظر نداريم، بلكه منظور ما هر جنبش تقريبی است با هر گرايشی كه دارد.
- ↑ شيخ محمود شلتوت، مقدمه كتاب: الوحدة الاسلامية او التقريب بين المذاهب السبعة، ص29 و ر. ك. : محمدتقی قمی «رجال صدقوا»، چاپ شده در: همان، ص 36.
- ↑ حجرات (49): 10.
- ↑ حجرات (49): 10.
- ↑ فتح (48): 10.
- ↑ محمد باقر حكيم، الأخوّة الايمانية من منظور الثقلين، ص 15ـ16.
- ↑ توبه (9): 7.
- ↑ حشر (59): 10.
- ↑ حجرات (49): 9.
- ↑ حمائده (5): 8.
- ↑ محمد كرمی، «نامهای به مجله رسالة الاسلام»، مجله رسالة التقريب، شماره 18، ص 118.
- ↑ ابوبكر الشهرستانی، الملل و النخل، ج 1، ص 30.
- ↑ ر. ک. : حيدر حب الله، تأملات منهجية في قراءة التاريخ الاسلامي، ضمن كتاب مشروع اعادة كتابة التاريخ الاسلامی، مقاربات نقدية، ص 38ـ33.
- ↑ محمد مهدی شمس الدين، الاجتهاد و التجديد فی الفقهالاسلامی، ص 156.
- ↑ حيدر حب الله، «نحو إعاده ترتيب للمصادر النصوصية»، مجله فقهاهل البيت، شماره 24، ص 135ـ168.
- ↑ محمود فياض، «التقريب واجب اسلامی»، چاپ شده در: مسألهالتقريب بين المذاهب الاسلاميه، ص39.
- ↑ ر. ک. : كتاب الوحدة الاسلامية، ص 278ـ272.
- ↑ «امة واحدة و ثقافة واحدة»، چاپ شده در: كتاب الوحدهالاسلامية، مالها و ما عليها، ص57.
- ↑ آصفی، محمد مهدی «دور الحج فی ترسيخ السلام فی العلاقات الاجتماعيه»، مجلة ميقات الحج، شماره1، ص295.
- ↑ حج (22): 28
- ↑ عاطف سلام، الوحدة العقازئدية عند السنة و الشيعه، ص 21.
- ↑ محمد ابو زهره، «الوحدة الاسلامية»، چاپ شده در: كتاب الوحدة الاسلامية او التقريب بين المذاهب السبعة، ص116.
- ↑ حج (22): 28
- ↑ وحدت از ديدگاهامام خمينی، ص 107.
- ↑ يوسف القرضاوی، حوار مجلة رسالة التقريب، شماره 19 و 20، ص 218.