ابونجیب سهروردی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'کنیه اش' به 'کنیه‌اش')
 
(۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
!نام
!نام
!عبد القاهر بن عبد الله بن محمد بن عمویه بن سعد البكری الصدیقی
!عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد بن عمویه بن سعدالبکری الصدیقی
|-
|-
|نام‎های دیگر
|نام‎های دیگر
|ضیاء الدین السهروردی
|ضیاءالدین السهروردی
|-
|-
|ولادت
|ولادت
خط ۱۲: خط ۱۲:
|آثار
|آثار
|
|
«آداب المریدین» ، «شرح الأسماء الحسنى» ، «غریب المصابیح»،«مختصر مشكاة» و «المصابیح للبغوی»
«آداب المریدین»، «شرح الأسماء الحسنی»، «غریب المصابیح» ،«مختصر مشکاة» و «المصابیح للبغوی»
|-
|-
|درگذشت
|درگذشت
خط ۱۹: خط ۱۹:
</div>
</div>


'''أبو النجیب السهروردی''' (490 - 563 هـ / 1097 - 1168 م) او [[فقیه]] و [[صوفی]] [[شافعی]] مذهب است
'''أبوالنجیب السهروردی''' (490 - 563 هـ / 1097 - 1168 م) [[فقیه]] و [[صوفی]] [[شافعی]] مذهب و فارسی زبان<ref>[https://stringfixer.com/ar/Abu_al-Najib_Suhrawardi ابوالنجیب السهروردی]</ref> است.
=حیات=
=حیات=


عبد القاهر بن عبد الله بن محمد بن عمویه بن سعد البكری الصدیقی، أبو النجیب السهروردی، لقبش ضیاء الدین السهروردی و کنیه اش ابو نجیب بود. او در سهرورد روستایی در نزدیکی زنجان به دنیا آمد. سپس به [[بیت المقدس]] رفت و از آنجا عازم [[بغداد]] شد و در آنجا سکنا گرفت و در همانجا نیز از دنیا رفت.
عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد بن عمویه بن سعدالبکری الصدیقی، أبوالنجیب السهروردی، لقبش ضیاءالدین السهروردی و کنیه‌اش ابونجیب بود. او در سهرورد روستایی در نزدیکی زنجان به دنیا آمد. سپس به [[بیت‌المقدس]] رفت و از آنجا عازم [[بغداد]] شد و در آنجا سکنا گرفت و در همانجا نیز از دنیا رفت.


=آثار=
=آثار=


«آداب المریدین» ، «شرح الأسماء الحسنى» ، «غریب المصابیح»،«مختصر مشكاة» و «المصابیح للبغوی»
«آداب المریدین»، «شرح الأسماء الحسنی»، «غریب المصابیح»، «مختصر مشکاة»، «المصابیح للبغوی»


ومصنف فی طبقات الشافعیة
و «مصنف فی طبقات الشافعیة». از آثار اوست.
از آثار اوست.


=وفات=
=وفات=


او در سال563 هجری قمری در بغداد بدرود حیات گفت.
او در سال563 هجری قمری در بغداد بدرود حیات گفت<ref>إسماعیل البغدادی - هدیة العارفین -ج1 ص 607</ref>.
 
 
=احوالات=
=احوالات=


ابوالنجیب سهروردی فقیه صوفی مسلکی بود و در مدرسه نظامیه بغداد به تدریس [[حدیث‌|حدیث]] پرداخت و در ساحل غربی بغداد به نام رباط مدرسه ای بنا کرد گویند که نسبش به [[ابوبکر]] می رسید. او به چنان درجه ای از دانش رسید که مفتی العراقیین و قدوة الفریقین لقب گرفت.
ابوالنجیب سهروردی فقیه صوفی مسلکی بود و در مدرسه نظامیه بغداد به تدریس [[حدیث‌|حدیث]] پرداخت و در ساحل غربی بغداد به نام رباط مدرسه‌ای بنا کرد گویند که نسبش به [[ابوبکر]] می‌رسید. او به چنان درجه‌ای از دانش رسید که مفتی العراقیین و قدوة الفریقین لقب گرفت.


سخاوی نویسنده کتاب محاسن الابرار میگوید:یکبار با ابوالنجیب سهروردی در بازار سلطان بغداد می رفتیم و او به گوسفندی پوست کنده شده که توسط قصابی آویزان شده بود نگاه کرد و ایستاد و گفت: این گوسفند به من می گوید که مرده است(ذبح نشده). قصاب با شنیدن این جمله از حال رفت پس وقتی به حال عادی برگشت به کرده خود اعتراف و از کرده ی خود توبه نمود.
سخاوی نویسنده کتاب محاسن الابرار می‌گوید: یکبار با ابوالنجیب سهروردی در بازار سلطان بغداد می‌رفتیم و او به گوسفندی پوست کنده شده که توسط قصابی آویزان شده بود نگاه کرد و ایستاد و گفت: این گوسفند به من می‌گوید که مرده است (ذبح نشده). قصاب با شنیدن این جمله از حال رفت پس وقتی به حال عادی برگشت به کرده خود اعتراف و از کرده خود توبه نمود.


من یک بار با او از روی پلی عبور می کردیم او مردی را دید که در حال حمل میوه بود به او گفت: این میوه ها را به من بفروش صاحب میوه هااز فروش امتناع کرد ابونجیب گفت: چون میوه ها به من می گویند: ما را از شر این مرد نجات ده ، زیرا او ما را خرید تا شراب کند ، پس آن مرد از این گفته شیخ بیهوش شد و روی زمین افتاد و بعد از به هوش آمدن به وسیله شیخ توبه کرد و گفت: به خدا قسم ، فقط خداوند متعال از این تصمیم من آگاه بود<ref>[https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A3%D8%A8%D9%88_%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%AC%D9%8A%D8%A8_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%8A أبو النجيب السهروردي]</ref>.
من یک بار با او از روی پلی عبور می‌کردیم او مردی را دید که در حال حمل میوه بود به او گفت: این میوه‌ها را به من بفروش صاحب میوه‌ها از فروش امتناع کرد ابونجیب گفت: چون میوه‌ها به من می‌گویند: ما را از شر این مرد نجات ده زیرا او ما را خرید تا شراب کند. پس آن مرد از این گفته شیخ بی‌هوش شد و روی زمین افتاد و بعد از به هوش آمدن به وسیله شیخ توبه کرد و گفت: به خدا قسم، فقط خداوند متعال از این تصمیم من آگاه بود<ref>[https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A3%D8%A8%D9%88_%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%AC%D9%8A%D8%A8_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%8A أبوالنجیب السهروردی]</ref>.


=پانویس=
== پانویس ==
{{پانویس|2}}
{{پانویس}}


[[رده: تصوف]]
[[رده:صوفیه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۳۹

حسن بصری
یکی از آثار مهم سهروردی
نام عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد بن عمویه بن سعدالبکری الصدیقی
نام‎های دیگر ضیاءالدین السهروردی
ولادت 490 ق
آثار

«آداب المریدین»، «شرح الأسماء الحسنی»، «غریب المصابیح» ،«مختصر مشکاة» و «المصابیح للبغوی»

درگذشت 563 ق

أبوالنجیب السهروردی (490 - 563 هـ / 1097 - 1168 م) فقیه و صوفی شافعی مذهب و فارسی زبان[۱] است.

حیات

عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد بن عمویه بن سعدالبکری الصدیقی، أبوالنجیب السهروردی، لقبش ضیاءالدین السهروردی و کنیه‌اش ابونجیب بود. او در سهرورد روستایی در نزدیکی زنجان به دنیا آمد. سپس به بیت‌المقدس رفت و از آنجا عازم بغداد شد و در آنجا سکنا گرفت و در همانجا نیز از دنیا رفت.

آثار

«آداب المریدین»، «شرح الأسماء الحسنی»، «غریب المصابیح»، «مختصر مشکاة»، «المصابیح للبغوی»

و «مصنف فی طبقات الشافعیة». از آثار اوست.

وفات

او در سال563 هجری قمری در بغداد بدرود حیات گفت[۲].

احوالات

ابوالنجیب سهروردی فقیه صوفی مسلکی بود و در مدرسه نظامیه بغداد به تدریس حدیث پرداخت و در ساحل غربی بغداد به نام رباط مدرسه‌ای بنا کرد گویند که نسبش به ابوبکر می‌رسید. او به چنان درجه‌ای از دانش رسید که مفتی العراقیین و قدوة الفریقین لقب گرفت.

سخاوی نویسنده کتاب محاسن الابرار می‌گوید: یکبار با ابوالنجیب سهروردی در بازار سلطان بغداد می‌رفتیم و او به گوسفندی پوست کنده شده که توسط قصابی آویزان شده بود نگاه کرد و ایستاد و گفت: این گوسفند به من می‌گوید که مرده است (ذبح نشده). قصاب با شنیدن این جمله از حال رفت پس وقتی به حال عادی برگشت به کرده خود اعتراف و از کرده خود توبه نمود.

من یک بار با او از روی پلی عبور می‌کردیم او مردی را دید که در حال حمل میوه بود به او گفت: این میوه‌ها را به من بفروش صاحب میوه‌ها از فروش امتناع کرد ابونجیب گفت: چون میوه‌ها به من می‌گویند: ما را از شر این مرد نجات ده زیرا او ما را خرید تا شراب کند. پس آن مرد از این گفته شیخ بی‌هوش شد و روی زمین افتاد و بعد از به هوش آمدن به وسیله شیخ توبه کرد و گفت: به خدا قسم، فقط خداوند متعال از این تصمیم من آگاه بود[۳].

پانویس

  1. ابوالنجیب السهروردی
  2. إسماعیل البغدادی - هدیة العارفین -ج1 ص 607
  3. أبوالنجیب السهروردی