۸۷٬۸۹۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نامه ای' به 'نامهای') |
جز (جایگزینی متن - 'نزدیك' به 'نزدیک') |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
مورخان یوسف عادلشاه را به سلاطین عثمانی منتسب دانستهاند. بر اساس گزارش این مورخان در سال 854 ق سلطان مراد، پدر یوسف درگذشت و پسر بزرگ او محمد به تخت حكومت نشست. سلطان محمد برادر كوچكتری به نام یوسف داشت كه تا حدودی اخلاق و رفتار او مورد توجه برخی از بزرگان حكومت نیز بود. سلطان محمد به توصیه بزرگان دربار و بر اساس سنت تركی بر آن شد تا جز ولیعهد، دیگر شاهزادگان را بكشد. از این رو گروهی را برای به قتل رساندن یوسف به نزد مادر او فرستاد تا موضوع را به وی بگویند. <ref>هندوشاه، 1301 ق، ج2، ص2؛ هاشمخان، 1925م، ج3، ص267؛ اطهر رضوی، 1377ش، ج 1،ص 415</ref>. مادر یوسف از آنها یك شب مهلت خواست و گفت فردا خودم كشته او را تحویل شما میدهم. در آن شب وی غلامی شبیه یوسف از تاجری به نام عمادالدین گرجستانی، اهل ساوه، خرید و او را مسموم كرد به طوری كه چهره او سیاه شد و قابل تشخیص نبود. او جنازه غلام را به درباریان داد و آنها نیز جسد او را به رسم شاهزادهها تشییع كرده و به جای یوسف به خاك سپردند. مادر یوسف همچنین فرزند خود را با مبلغی پول به تاجر ساوهای سپرد تا او را شبانه از آنجا ببرد. <ref>هندوشاه، پیشین؛ هاشمخان، پیشین، ص268؛ قاضی سید نورالله، تاریخ علی عادلشاه، 1991م، ص 4</ref>.<br> | مورخان یوسف عادلشاه را به سلاطین عثمانی منتسب دانستهاند. بر اساس گزارش این مورخان در سال 854 ق سلطان مراد، پدر یوسف درگذشت و پسر بزرگ او محمد به تخت حكومت نشست. سلطان محمد برادر كوچكتری به نام یوسف داشت كه تا حدودی اخلاق و رفتار او مورد توجه برخی از بزرگان حكومت نیز بود. سلطان محمد به توصیه بزرگان دربار و بر اساس سنت تركی بر آن شد تا جز ولیعهد، دیگر شاهزادگان را بكشد. از این رو گروهی را برای به قتل رساندن یوسف به نزد مادر او فرستاد تا موضوع را به وی بگویند. <ref>هندوشاه، 1301 ق، ج2، ص2؛ هاشمخان، 1925م، ج3، ص267؛ اطهر رضوی، 1377ش، ج 1،ص 415</ref>. مادر یوسف از آنها یك شب مهلت خواست و گفت فردا خودم كشته او را تحویل شما میدهم. در آن شب وی غلامی شبیه یوسف از تاجری به نام عمادالدین گرجستانی، اهل ساوه، خرید و او را مسموم كرد به طوری كه چهره او سیاه شد و قابل تشخیص نبود. او جنازه غلام را به درباریان داد و آنها نیز جسد او را به رسم شاهزادهها تشییع كرده و به جای یوسف به خاك سپردند. مادر یوسف همچنین فرزند خود را با مبلغی پول به تاجر ساوهای سپرد تا او را شبانه از آنجا ببرد. <ref>هندوشاه، پیشین؛ هاشمخان، پیشین، ص268؛ قاضی سید نورالله، تاریخ علی عادلشاه، 1991م، ص 4</ref>.<br> | ||
خواجه عمادالدین این مسئولیت را پذیرفت و شبانه از آنجا به سوی ایران حركت كرد. او وقتی به ساوه رسید یوسف را كه هشت ساله بود به همراه فرزندان خود به مكتب فرستاد و او در آنجا تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت. مادر یوسف نیز برخی مواقع افرادی را به همراه مبلغی پول برای مخارج یوسف و آگاهی از سلامت او به ساوه میفرستاد. <ref>هندوشاه، پیشین، ص3؛ هاشمخان، پیشین، ص269</ref>. یوسف همچون دیگر فرزندان خواجه عمادالدین در ساوه روزگار میگذرانید تا آنكه در سن شانزده سالگی با یكی از | خواجه عمادالدین این مسئولیت را پذیرفت و شبانه از آنجا به سوی ایران حركت كرد. او وقتی به ساوه رسید یوسف را كه هشت ساله بود به همراه فرزندان خود به مكتب فرستاد و او در آنجا تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت. مادر یوسف نیز برخی مواقع افرادی را به همراه مبلغی پول برای مخارج یوسف و آگاهی از سلامت او به ساوه میفرستاد. <ref>هندوشاه، پیشین، ص3؛ هاشمخان، پیشین، ص269</ref>. یوسف همچون دیگر فرزندان خواجه عمادالدین در ساوه روزگار میگذرانید تا آنكه در سن شانزده سالگی با یكی از نزدیکان حاكم ساوه درگیری پیدا كرد و به خاطر آن مجبور شد از ساوه فرار كرده و مدتی در شهرهای قم، كاشان، اصفهان و شیراز زندگی كند. <ref>هندوشاه، پیشین؛ هاشمخان، پیشین</ref>. پس از مرگ حاكم ساوه، از یوسف خواسته شد تا به آنجا بازگردد، ولی وی بر اساس خوابی كه دیده بود و در آن نوید آیندهای روشن در هندوستان به وی داده شده بود، مایل بود به هندوستان برود. | ||
=مناصب یوسف عادلشاه در دستگاه حكومت بهمنیان= | =مناصب یوسف عادلشاه در دستگاه حكومت بهمنیان= |