میرزا هاشم آملی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' می کرد' به ' می‌کرد'
جز (جایگزینی متن - ' می فرمود' به ' می‌فرمود')
جز (جایگزینی متن - ' می کرد' به ' می‌کرد')
خط ۴۰: خط ۴۰:
کیفیت آشنایی و بذل توجه مرحوم شهید مدرس به ایشان را از زبان خودشان بشنویم:
کیفیت آشنایی و بذل توجه مرحوم شهید مدرس به ایشان را از زبان خودشان بشنویم:


«...تا سیزده سالگی در آمل بودم و بعد به تهران آمدم، جوان غریبی در شهر بودم. نزد مرحوم استاد شیخ حسین نوائی برخی علوم عربی را فراگرفتم و در مدرسه سپه‌سالار سکونت داشتم. این مدرسه بسیار نامنظم بود، پس از مدتی مرحوم مدرس عهده دار مدیریت آنجا شد و تمام آقازاده هایی را که اهل کار و تدریس نبودند از مدرسه اخراج کرد و امتحانات سختی را برای ورود به مدرسه قرار داد. وقتی به من برخورد، فرمود: چه می‌خوانی؟ گفتم: [[اسفار]] می خوانم. تعجب کرد و پرسید: تو با این سن اسفار می‌خوانی؟ گفتم: بلی، وقت امتحان روشن می‌شود. او از من امتحان گرفت و من خیلی خوب از عهده برآمدم. از آن به بعد مورد توجه مرحوم مدرس قرار گرفتم و حجره مناسبی به من داد که به تنهایی از آن استفاده می کردم و ماهی پنج تومان هم برایم مقرری تعیین کرد و به خادم مدرسه هم گفته بود تا در شستن لباس‌ها و تهیه خوراک به من کمک کند.
«...تا سیزده سالگی در آمل بودم و بعد به تهران آمدم، جوان غریبی در شهر بودم. نزد مرحوم استاد شیخ حسین نوائی برخی علوم عربی را فراگرفتم و در مدرسه سپه‌سالار سکونت داشتم. این مدرسه بسیار نامنظم بود، پس از مدتی مرحوم مدرس عهده دار مدیریت آنجا شد و تمام آقازاده هایی را که اهل کار و تدریس نبودند از مدرسه اخراج کرد و امتحانات سختی را برای ورود به مدرسه قرار داد. وقتی به من برخورد، فرمود: چه می‌خوانی؟ گفتم: [[اسفار]] می خوانم. تعجب کرد و پرسید: تو با این سن اسفار می‌خوانی؟ گفتم: بلی، وقت امتحان روشن می‌شود. او از من امتحان گرفت و من خیلی خوب از عهده برآمدم. از آن به بعد مورد توجه مرحوم مدرس قرار گرفتم و حجره مناسبی به من داد که به تنهایی از آن استفاده می‌کردم و ماهی پنج تومان هم برایم مقرری تعیین کرد و به خادم مدرسه هم گفته بود تا در شستن لباس‌ها و تهیه خوراک به من کمک کند.


آنقدر خوشحال شده بودم که شاید آن شب از خوشحالی خوابم نبرد، مجدانه مشغول تحصیل شدم، درس [[فلسفه]]، [[رسائل]]، [[مکاسب]] و مقداری از درس خارج را در تهران فراگرفتم<ref>مجله نور علم، ش 53 54، ص .197.</ref>...»
آنقدر خوشحال شده بودم که شاید آن شب از خوشحالی خوابم نبرد، مجدانه مشغول تحصیل شدم، درس [[فلسفه]]، [[رسائل]]، [[مکاسب]] و مقداری از درس خارج را در تهران فراگرفتم<ref>مجله نور علم، ش 53 54، ص .197.</ref>...»
خط ۵۶: خط ۵۶:
معظم له خود می‌فرمود:
معظم له خود می‌فرمود:


«...ارتباط مرحوم آقاضیاء عراقی با من بیش از ارتباط استاد با شاگردش بود. بسیاری از اوقات پس از درس همراه ایشان بودم و اشکالات خود را تصحیح می کردم. حتی برخی از شبها در منزل آقاضیاء می خوابیدم، ایشان نیمه شبی مرا بیدار کردند و فرمودند: فکری به ذهنم رسیده است، آنرا بنویسید...»
«...ارتباط مرحوم آقاضیاء عراقی با من بیش از ارتباط استاد با شاگردش بود. بسیاری از اوقات پس از درس همراه ایشان بودم و اشکالات خود را تصحیح می‌کردم. حتی برخی از شبها در منزل آقاضیاء می خوابیدم، ایشان نیمه شبی مرا بیدار کردند و فرمودند: فکری به ذهنم رسیده است، آنرا بنویسید...»


و نیز می‌فرمودند:
و نیز می‌فرمودند:
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۹۰۶

ویرایش