کمیت اسدی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۱: خط ۶۱:


=== قصیدۀ باییه ===  
=== قصیدۀ باییه ===  
{{شعر}}{{ب|''طربت و ما شوقا الی البیض اطرب''|2=''و لا لعبا منّی و ذوالشّیب یلعب''}}{{ب|''الم ترنی من حبّ آل محمد''|2=''اروح و اغدوّ خائفا اترقّب''}}{{ب|''فان هی لم تصلح لحی سواهم''|2=''فانّ ذوی القربی احقّ و اوجب''}}{{ب|''یقولون لم یورث و لو لا تراثه''|2=''لقد شرکت فیها «بکیل» و «ارحب»''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب|طربت و ما شوقا الی البیض اطرب|2= و لا لعبا منّی و ذوالشّیب یلعب}}{{ب|الم ترنی من حبّ آل محمد|2= اروح و اغدوّ خائفا اترقّب}}{{ب|فان هی لم تصلح لحی سواهم|2= فانّ ذوی القربی احقّ و اوجب}}{{ب|یقولون لم یورث و لو لا تراثه|2= لقد شرکت فیها «بکیل» و «ارحب»}}{{پایان شعر}}
«سیوطی» در صفحۀ ۱۳ شرح شواهد المغنی گفته است: «ابن عساکر» به اسناد خود از «محمّد بن عقیر» آورده است؛ بنی اسد می‌گفتند: در ما فضیلتی است که در عالم نیست. هیچ خانه‌ای از - خانه‌های ما نیست که در آن برکت وراثت کمیت نباشد، زیرا او پیغمبر را در خواب دیده و رسول خدا به وی فرموده‌اند: شعر «طربت و ما شوقا الی البیض اطرب» را بخوان و خوانده است و پیغمبر فرموده‌اند. بورکت و بورک قومک «تو و خویشاوندانت را برکت باد.» و نیز در صفحۀ ۱۴ شرح شواهد است که ابن عساکر از «ابی عکرمه ضبی» از پدرش آورده است که می‌گفت: در «کوفه» مردم را چنان یافتم که هر کس قصیدۀ طربت. . . را نمی‌خواند هاشمی نبود<ref>امینی، عبدالحسین؛ الغدیر؛ ج ۴، ص ۱۸.</ref>.
«سیوطی» در صفحۀ ۱۳ شرح شواهد المغنی گفته است: «ابن عساکر» به اسناد خود از «محمّد بن عقیر» آورده است؛ بنی اسد می‌گفتند: در ما فضیلتی است که در عالم نیست. هیچ خانه‌ای از - خانه‌های ما نیست که در آن برکت وراثت کمیت نباشد، زیرا او پیغمبر را در خواب دیده و رسول خدا به وی فرموده‌اند: شعر «طربت و ما شوقا الی البیض اطرب» را بخوان و خوانده است و پیغمبر فرموده‌اند. بورکت و بورک قومک «تو و خویشاوندانت را برکت باد.» و نیز در صفحۀ ۱۴ شرح شواهد است که ابن عساکر از «ابی عکرمه ضبی» از پدرش آورده است که می‌گفت: در «کوفه» مردم را چنان یافتم که هر کس قصیدۀ طربت. . . را نمی‌خواند هاشمی نبود<ref>امینی، عبدالحسین؛ الغدیر؛ ج ۴، ص ۱۸.</ref>.


خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:
=== قصیده راییه و مدح بنی امیه ===  
=== قصیده راییه و مدح بنی امیه ===  
خالد بن عبداللّه قسری با شنیدن قصیدۀ کمیت در هجو «یمن» با مطلع:
خالد بن عبداللّه قسری با شنیدن قصیدۀ کمیت در هجو «یمن» با مطلع:
{| class="wikitable"
{{شعر}}{{ب|الا حییت عنا یا مدینا|و هل ناس تقول مسلمینا}}{{پایان شعر}}
|-
|الا حییت عنا یا مدینا || و هل ناس تقول مسلمینا
|}
تصمیم به انتقام از او گرفت. او هاشمیات را به سی کنیز آموخت و به سوی هشام بن عبدالملک فرستاد. هشام، از آنها خواست تا [[قرآن]] بخوانند و شعر بسرایند. آنها هاشمیات کمیت را، خواندند. او با شنیدن این اشعار برآشفت و به خالد که عامل او در عراق بود نامه نوشت که: سر کمیت را برایش بفرستد.
تصمیم به انتقام از او گرفت. او هاشمیات را به سی کنیز آموخت و به سوی هشام بن عبدالملک فرستاد. هشام، از آنها خواست تا [[قرآن]] بخوانند و شعر بسرایند. آنها هاشمیات کمیت را، خواندند. او با شنیدن این اشعار برآشفت و به خالد که عامل او در عراق بود نامه نوشت که: سر کمیت را برایش بفرستد.
ابان بن ولید عامل واسط، که با کمیت دوست بود. غلامی را بر استری نشاند و او را به شرط رساندن نامه‌اش به کمیت آزاد کرد. ابان در نامه از کمیت خواست با حیله جایش را در زندان با «حبی» همسر و دخترعمویش، عوض کند. کمیت این کار را کرده و از زندان گریخت و بنی اسد، طایفه «حبی»، هم مانع این شدند که خالد بن عبدالله آسیبی به او برساند.
ابان بن ولید عامل واسط، که با کمیت دوست بود. غلامی را بر استری نشاند و او را به شرط رساندن نامه‌اش به کمیت آزاد کرد. ابان در نامه از کمیت خواست با حیله جایش را در زندان با «حبی» همسر و دخترعمویش، عوض کند. کمیت این کار را کرده و از زندان گریخت و بنی اسد، طایفه «حبی»، هم مانع این شدند که خالد بن عبدالله آسیبی به او برساند.
کمیت روزگاری را به تواری گذراند. تا آنکه به عنبسة بن سعید بن عاص روی آورد و از او درخواست شفاعت پیش هشام کرد. او به کمیت پیشنهاد داد به گور معاویه پسر هشام در دیر حنیناء پناهنده شود. عنبسه به دیدار مسلمة بن هشام آمد و به او گفت: کمیت شما را عموما و تو را به خصوص چنان مدح کرده است که مانند آن مسموع نیفتاده است. مسلمه با شنیدن این کلمات عهده دار شفاعت کمیت پیش پدرش شد. به دستور هشام مجلسی برپا کردند تا کمیت اشعارش را در مدح بنی امیه بخواند. ابرش کلبی نیز در این مجلس حضور داشت. کمیت در این مجلس هشام را به قصیدۀ راییۀ خود ستود. او در این قصیده می‌گوید:
کمیت روزگاری را به تواری گذراند. تا آنکه به عنبسة بن سعید بن عاص روی آورد و از او درخواست شفاعت پیش هشام کرد. او به کمیت پیشنهاد داد به گور معاویه پسر هشام در دیر حنیناء پناهنده شود. عنبسه به دیدار مسلمة بن هشام آمد و به او گفت: کمیت شما را عموما و تو را به خصوص چنان مدح کرده است که مانند آن مسموع نیفتاده است. مسلمه با شنیدن این کلمات عهده دار شفاعت کمیت پیش پدرش شد. به دستور هشام مجلسی برپا کردند تا کمیت اشعارش را در مدح بنی امیه بخواند. ابرش کلبی نیز در این مجلس حضور داشت. کمیت در این مجلس هشام را به قصیدۀ راییۀ خود ستود. او در این قصیده می‌گوید:
{| class="wikitable"
{{شعر}}{{ب|فالان صرت الی امیة|و الامور الی المصائر}}{{پایان شعر}}
|-
| فالان صرت الی امیة || و الامور الی المصائر
|}
او در این مجلس مرثیه ای در سوگ معاویه پسر هشام هم خواند. در این مجلس مسلمه به بیست هزار درهم و هشام به چهل هزار درهم برای وی دستور دادندو هشام طی نامه‌ای به خالد نوشت که: کمیت و خانواده‌اش در امانند و تو را بر آنان تسلّطی نیست.
او در این مجلس مرثیه ای در سوگ معاویه پسر هشام هم خواند. در این مجلس مسلمه به بیست هزار درهم و هشام به چهل هزار درهم برای وی دستور دادندو هشام طی نامه‌ای به خالد نوشت که: کمیت و خانواده‌اش در امانند و تو را بر آنان تسلّطی نیست.
از آن قصیده جز آنچه مردم بیاد داشتند، در دست نیست و چون دیگران جمع‌آوری کرده و از خود کمیت دربارۀ آن پرسیدند، گفت چیزی از آن در حفظ ندارم آنچه گفتم منحصرا ارتجالی بود.
از آن قصیده جز آنچه مردم بیاد داشتند، در دست نیست و چون دیگران جمع‌آوری کرده و از خود کمیت دربارۀ آن پرسیدند، گفت چیزی از آن در حفظ ندارم آنچه گفتم منحصرا ارتجالی بود.

نسخهٔ ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۹

کمیت بن زید اسدی
کمیت اسدی.jpg
نام کاملکمیت بن زید اسدی
نام‌های دیگرابومُستَهَل کُمَیْت بن زید اَسَدی
اطلاعات شخصی
سال تولد۶۰ ق، ۵۹ ش‌، ۶۸۰ م
محل تولدعراق
سال درگذشت126 ق، ۱۲۳ ش‌، ۷۴۴ م
محل درگذشتعراق، کوفه
دیناسلام، اهل‌سنت

کمیت بن زید اسدی از برجسته‌ترین شاعران شیعه معاصر اهل‌بیت بود که مورد عنایت سه پیشوای شیعیان (امام سجادعلیه‌السلام، امام باقرعلیه‌السلام و امام جعفر صادق علیه‌السلام) قرار داشت. وی مرثیه معروفی پیرامون حسین‌علیه‌السلام سروده‌است. کمیت از شاعران زمان خود و از اصحاب خاص باقر است. به نقل از ابوالفرج اصفهانی، کمیت با اینکه شیعه خالصی بود، با یکی از خوارج به نام طرماح که شاعر بود، رابطه دوستانه‌ای داشت. به نقل از ابوالفرج، اشعار کمیت به «هاشمیات» معروف بود و در میان همه مردم مقبول افتاده بود. به نوشته ابوالفرج، کمیت امویان را نامشروع مى‌دانسته و دلش با اهل‌بیت بوده است. اما گاهی از روی تقیه مدح بنی امیه را کرده است. از آثار کمیت به‌عنوان قدیمترین شواهد در دفاع از عقیده امامت یاد می کنند. وی که حافظ قرآن و فقیه نیز بود، به سخاوت و دلیری شهرت داشت. مجموعه سروده‌های او در دوجلد، به نام «شعر الکمیت بن زید الاسدی» گردآوری و چاپ شده‌ است. وی در نهایت در دوران امویان کشته شد.

زندگی‌نامه

ابومُستَهَل کُمَیْت بن زید اَسَدی (۶۰-۱۲۶ق)، از شاعران عرب‌زبان شیعه و از مدیحه‌سرایان اهل‌بیتعلیه‌السلام است. لغت‌شناسی آشنا به تاریخ عرب و از سخنوران قبیله مُضَر بوده است. وی محضر امام سجادعلیه‌السلام، امام باقرعلیه‌السلام و امام جعفر صادق علیه‌السلام را درک کرد. کمیت در روزگار خلافت بنی‌امیه می‌زیست و از روی تقیه شعری نیز نزد هشام بن عبدالملک در مدح بنی‌امیه سرود. معروف‌ترین اشعارش را قصاید هاشمیات دانسته‌اند.

ولادت و درگذشت

کمیت بن زید بن خنیس بن مخالد اسدی در سال ۶۰ قمری به دنیا آمد. او در زمان خلافت مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموی، در سال ۱۲۶ ق و در کوفه درگذشت[۱]. امام سجادعلیه‌السلام در زمان زنده بودن کمیت، برای شهادت او دعا کرده بود[۲]. او نخستین کسی بود که در قبرستان بنی‌اسد، دفن شد[۳].

تعداد اشعار

گزارش‌های مختلفی در مورد تعداد اشعار کمیت وجود دارد. ابوالفرج اصفهانی در کتاب الاغانی[۴]. و علامه امینی[۵]. به نقل از کتاب المعاهد، اشعار او را ۵۲۸۹ بیت ذکر کرده است. در کشف الظنون به نقل از کتاب عیون الاخبار ابن شاکر، تعداد اشعار او بیش از ۵۰۰۰ قصیده گزارش شده است[۶]. بر اساس آنچه علامه‌ امینی گزارش کرده، فراهم‌آورنده شعر کمیت، اصمعی و آراینده و افزایندۀ آن ابن سکیت است. ابن سکیت، راوی شعر کمیت از قول استادش نصران است. نصران گفته است که: من شعر کمیت را بر ابی حفص عمر بن ابی‌بکر خوانده‌ام.

هجویات و مناظره‌های شاعر

کمیت نسبت به عدنانیه تعصب داشت و در تمام دوران زندگی‌اش با شاعران یمن هجوسرایی و پاسخ‌گویی رواج داشت. دعبل بن علی خزاعی و ابن عیینه، قصیدۀ مذهّبۀ او را پس از مرگش پاسخ گفتند. البته ابوزلفاء بصری آزادشدۀ بنی‌هاشم نیز جواب آن دو را داده است. همچنین میان کمیت و حکیم اعور کلبی مفاخره و مناظرۀ فراوانی رخ داده است[۷].

شعر کمیت در بیان دیگران

«آمدی» و «ابن عمر بغدادی» گفته‌اند: اشعار کمیت بن زید دربارۀ خاندان پیامبرصل الله علیه وآله مشهور است. سندوبی گفته است: کمیت از بهترین شاعران دولت اموی است، وی مردی دانا به لغات عرب و روزگار آنان بود، و از بهترین و برترین شعرهای او هاشمیات است و آن قصائدی است که در آن از خاندان پیامبرصل الله علیه وآله به نیکی یاد کرده است[۸].

«ثعالبی»، «ثمار القلوب» گفته است: از خوارزمی چنین بیاد دارم که می‌گوید: هر کس حولیات زهیر، اعتذارات نابغه، اهاجی حطیئه، هاشمیات کمیت، نقائض جریر و فرزدق، خمریات ابی نواس، زهریات ابی العتاهیه، مراثی ابی تمام و بدایع بحتری و تشبیهات ابن معتز، روضیات صنوبری، لطائف کشاجم و قلائد متنبی را خواند و به شعر و شاعری ره نیافت به جوانی مرساد و عمرش دراز مباد.

«یاقوت» به نقل از ابن نجار از ابی عبداللّه احمد بن حسن کوفی نسّابه آورده است که وی گفت: ابن عبدۀ نسّاب می‌گفت: هیچ نسب شناسی، انساب عرب را به حقیقت نشناخت، مگر آنگاه که کمیت قصائد نزاریۀ خویش را پرداخت و پرده از چهرۀ بسیاری از آگاهی‌ها برداشت. و چون من چنین شنیدم، شعر کمیت را فراهم آوردم و مددکار من در تصنیف تاریخ عرب همان اشعار بود[۹].

قصائد هاشمیات

قصیدۀ میمیه

من لقلب متیم مستهام غیر ما صبوة و لا احلام ترجمه: دل سرگشته و حیرت زده را چیزی جز عشق و آرزو نیست. «صاعد» غلام کمیت گفته است: با کمیت به خدمت ابی جعفر محمّد بن علی علیه‌السلام رسیدم و وی این قصیده را برای حضرت خواند و حضرت گفت: اللهم اغفر للکمیت. اللهم اغفر للکمیت. «مسعودی» در مروج الذهب» گفته است: «کمیت» در مدینه به خدمت ابی جعفر رسید و به شعر خوانی پرداخت و چون به این بیت از قصیدۀ میمیۀ خود رسید که: کشتۀ نینوایی که گرفتار پیمان‌شکنی و خیانت مردم فرو مایه و پست نهاد شد. «ابوجعفر» گریست و سپس فرمود: اگر مالی داشتیم به تو می‌دادیم، اما پاداش تو همان باشد که پیغمبر خدا به «حسّان بن ثابت» فرمود: لا زلت مؤیدا بروح القدس ما ذبیت عنّا اهل البیت: یعنی؛ «تا از ما خاندان (پیغمبر) دفاع می‌کنی هماره به روح القدس مؤید باشی». کمیت از خدمت امام مرخص شد و به نزد «عبدالله بن حسن بن علی» آمد و به انشاد پرداخت، عبداللّه قباله کشتزاری به ارزش چهار هزار درهم را به او بخشید. ولی کمیت با گفتن این جمله که: پدر و مادرم به قربانت. درست است که من در شعری که برای دیگران سروده‌ام در اندیشۀ دنیا بوده‌ام اما بخدا سوگند، در مورد شما جز برای خدا شعری نگفته‌ام و من به پاداش شعری که برای خدا گفته‌ام مزد و بهایی نمی‌گیرم، از گرفتن آن امتناع کرد. عبدالله با پافشاری آن را به کمیت داد و پس از چند روز کمیت از او درخواست کرد که روستا را پس بگیرد. عبداللّه پذیرفت. در این هنگام عبدالله بن معاویة بن عبداللّه بن جعفر بن ابی‌طالب برخاست و کیسه‌ای چرمی برداشت و آن را به چهار تن از غلامان خود داد و به خانه‌های بنی هاشم آمد و آنها به پاس حمایت کمیت از بنی هاشم، پول و حتی برخی زنان، جواهرات زینتی خود را در آن ریختند و ارزش آن به ۱۰۰ هزار درهم و دینار رسید. عبدالله، کیسه‌ها را جلو کمیت گذاشت ولی او گفت: پدر و مادرم بقربانت، چه مال فراوانی و چه کار شایانی! امّا من در ستایش شما جز به خدا و پیغمبر نظری نداشته‌ام و از شما مزد و پاداش دنیوی نمی‌گیرم. اینها را به صاحبانش برگردانید. «محمّد بن کناسه» می‌گوید: وقتی شعر؛ به دوستی آنان (خاندان پیغمبر) با بیگانگان، خویشاوند و پسرعمو شدم و از نزدیکانی که هرچه بیشتر آنها را متهم می‌دانستم، دوری گزیدم به جایگاه شناخته شده‌ای روی آورده‌ام که توان و تمسّکم به خداوند است[۱۰]. از کمیت را برای هشام خواندند، گفت: این ریاکار خود را به کشتن داد.

قصیدۀ باییه

طربت و ما شوقا الی البیض اطربو لا لعبا منّی و ذوالشّیب یلعب
الم ترنی من حبّ آل محمداروح و اغدوّ خائفا اترقّب
فان هی لم تصلح لحی سواهمفانّ ذوی القربی احقّ و اوجب
یقولون لم یورث و لو لا تراثهلقد شرکت فیها «بکیل» و «ارحب»

«سیوطی» در صفحۀ ۱۳ شرح شواهد المغنی گفته است: «ابن عساکر» به اسناد خود از «محمّد بن عقیر» آورده است؛ بنی اسد می‌گفتند: در ما فضیلتی است که در عالم نیست. هیچ خانه‌ای از - خانه‌های ما نیست که در آن برکت وراثت کمیت نباشد، زیرا او پیغمبر را در خواب دیده و رسول خدا به وی فرموده‌اند: شعر «طربت و ما شوقا الی البیض اطرب» را بخوان و خوانده است و پیغمبر فرموده‌اند. بورکت و بورک قومک «تو و خویشاوندانت را برکت باد.» و نیز در صفحۀ ۱۴ شرح شواهد است که ابن عساکر از «ابی عکرمه ضبی» از پدرش آورده است که می‌گفت: در «کوفه» مردم را چنان یافتم که هر کس قصیدۀ طربت. . . را نمی‌خواند هاشمی نبود[۱۱].

قصیدۀ لامیه

الاهل عم فی رأیه متأمّلو هل مدبر بعد الإسائة مقبل

ترجمه: «هان آیا هیچ کوردلی، نگران اندیشه خویش هست؟ و هیچ روی از حق تافته‌ای پس از تبهکاری به سوی حق باز می‌گردد» «ابوالفرج» در صفحۀ ۱۲۶ جلد ۲ «اغانی» به اسناد خود از «ابوبکر خضرمی» روایت کرده است که گفت: در ایام تشریق در «مِنی» از ابی جعفر محمّد بن علی علیه‌السلام برای کمیت اجازه شرفیابی خواستم و حضرت اجازه داد؛ کمیت به او گفت: قربانت گردم، در ستایش شما شعری سروده‌ام که دوست دارم برایتان بخوانم. فرمود: در این روزهای مشخّص شده و شماره شده، به یاد خدا باش. کمیت استدعای خویش را از سر گرفت. ابوجعفر فرمود: بخوان! کمیت قصیده را خواند و به اینجا رسید که:

یصیب به الرّامون عن قوس غیرهمفیا آخر اسدی له الغی اوّل

ترجمه: «تیراندازان، با کمان دیگری (یزید) به سوی او (حسین‌علیه‌السلام) تیر می‌اندازند وای بر آن آخری که زمینۀ تبهکاری را اولی برای او فراهم آورد». «ابی جعفر» دست‌ها را به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! کمیت را بیامرز![۱۲].

ارتباط با اهل‌بیت

ابیاتی از قصائد کمیت درباره امام حسین علیه‌السلام:

قتیل بجنب الطف من آل هاشم فیا لك لحما لیس عنه مذبب
و منعفر الخدین من آل هاشم ألا حبّذا ذاك الجبین المتّرب
و من عجب لم أقضه أن خیلهم لأجوافها تحت العجاجة أزمل
هماهم بالمستلئمین عوابس كحدءان یوم الدّجن تعلو و تسفل
یحلئن عن ماء الفرات و ظلّه حسینا و لم یشهر علیهن منصل
كأنّ حسینا و البهالیل حوله لأسیافهم ما یختلی المتقبّل
یخضن به من آل أحمد فی الوغى دما طلّ منهم كالبهیم المحجّل
و غاب نبی اللّه عنهم و فقده على الناس رزء ما هنالك مجلل
فلم أر مخذولا أجلّ مصیبة و أوجب منه نصرة حین یخذل
یصیب به الرّامون عن قوس غیرهم فیا آخرا أسدى له الغیّ أول
تهافت ذبّان المطامع حوله فریقان شتى: ذو سلاح و أعزل
إذا شرعت فیه الأسنة كبّرت غواتهم من كل أوب و هللوا
فما ظفر المجرى إلیهم برأسه و لا عذل الباكی علیه المولول
فلم أر موتورین أهل بصیرة و حقّ لهم أید صحاح و أرجل
كشیعته، و الحرب قد ثفیت لهم أمامهم قدر تخیش و مرجل
فریقان: هذا راكب فی عداوة و باك على خذلانه الحق معول
فما نفع المستأخرین نكیصهم و لا ضرّ أهل السابقات التعجّل


اخلاص شاعر

کمیت، هدایای مادی را که به خاطر سرایش اشعار در مدح اهل‌بیت علیه‌السلام بود نمی‌پذیرفت؛ وی ۴۰۰ هزار درهم را به امام سجاد علیه‌السلام برگرداند و تن پوشی را که امام به تن داشت، درخواست کرد تا بدان تبرک جوید. نیز یک بار ۱۰۰ هزار درهم و بار دیگر ۵۰۰ هزار درهم را به امام باقر علیه‌السلام باز پس داد و پیراهنی از پیراهنهای حضرت را تقاضا کرد. او هزار دینار و جامه‌ای را که امام صادق علیه‌السلام به وی ارزانی کرده بود، برگرداند و درخواست کرد تا او را به جامه‌ای که بر بدن امام است، سرافراز کند.

ابومستهل، روستایی که عبداللّه بن حسن سندش را به وی داده بود و با چهار هزار دینار برابری می‌کرد همچنین پولهایی که عبدالله به خاطر سرایش کمیت در مدح بنی هاشم، از آنان فراهم آورده بود و مقدار آن به صد هزار درهم می‌رسید، برگرداند. کمیت اسدی، هنگام پس دادن این هدیه‌ها جملاتی گفته است. مثلا؛ در پاسخ به هدیه فاطمه دختر حسین علیه‌السلام که سیصد دینار با اسبی سواری بود دیده هایش به اشک نشست و گفت: نه، بخدا سوگند نمی‌پذیرم که من شما را به‌اندیشۀ دنیاداری، دوست نمی‌دارم. کمیت به امام سجاد علیه‌السلام گفت: من شما را از آن جهت مدح گفته ام، که برایم وسیله‌ای در پیشگاه پیغمبر خدا باشید. به امام باقر علیه‌السلام گفت: بخدا سوگند کس نداند (و آن روز نیاید) که من از شما درهم و دیناری بگیرم، تا خدای گرامی و بزرگی هست که مرا کفایت کند. و قول او به صادقین علیهماالسلام این است که: بخدا قسم من شما را به‌اندیشۀ دنیاداری دوست نمی‌دارم و اگر خواستار دنیا بودم به نزد کسی می‌رفتم که آن را به دست داشت امّا من برای آخرت به شما مهر می‌ورزم. او در پاسخ به محبت عبداللّه بن حسن بن علی علیه‌السلام می‌گوید: بخدا سوگند قصیده‌ای دربارۀ شما جز برای خدا نسروده‌ام و من در برابر آنچه برای خدا گفته ام، مزد و بهایی نمی‌گیرم. سخنش به عبداللّه از نوادگان جعفر این است؛ من از مدح شما، جز رضای خدا و رسولش اراده‌ای نداشته‌ام و پاداش دنیوی از شما نمی‌خواهم.

دعاهای اهل‌بیت درباره کمیت

کمیت، به عنوان شاعری که در زمان بنی امیه به ستایش خاندان پیامبر می‌پرداخت، نزد امامانی که آنها را درک کرد از جایگاه خاصی برخوردار بوده. زین‌العابدین علیه‌السلام بدین امر تصریح کرده: خداوندا! در روزگاری که دیگران خودداری می‌کردند، این کمیت بود که در راه خاندان پیغمبرت ازخودگذشتگی نشان داد و آنچه دیگران پنهان می‌داشتند آشکار کرد. در کتاب‌های شیعه و سنی خواب هایی به کمیت و دیگران (مثل خواب ابا ابراهیم سعد اسدی) نسبت داده شده که در آن پیامبر از کمیت ابراز رضایت کرده و حتی یک مرتبه دعبل را از معارضه با او بازداشته است. در این خواب ها، پیغمبر برای او درخواست رحمت کرده، پاداش خیر خواسته و ثنایش گفته و در حقش با الفاظ؛ «بورکت و بورک قومک» دعا کرده است. امام سجاد علیه‌السلام درباره کمیت این گونه دعا می‌کند؛ خداوندا! او را به خوشبختی زنده بدار و به شهادت بمیران و پاداش دنیوی او را به وی بنما و ثواب اخرویش را برایش ذخیره فرما! امام باقر علیه‌السلام در موارد متعددی مانند ایام تشریق در منا، و غیر آن روی به کعبه آورده و دربارۀ او به درخواست رحمت و آمرزش، دعا کرده که «پیوسته به روح القدس مؤید باشی». امام صادق در مواقف شهود دستها را به دعا بلند کرد و گفت: خدایا! گناهان گذشته و آینده و پنهان و آشکار «کمیت» را بیامرز و آن قدر به وی عطا کن که راضی شود. وی هنگامیکه در مدینه نزد محمد باقر رفت و قصیده‌اش را برای او خواند، و محمد باقر او را مورد تفقد و دلجویی و محبت قرارداد و دعایش کرد. دعای محمد باقر این بود که: «تا وقتی که از اهل‌بیت و حق دفاع می‌کنی، روح القدس پشتیبان و تاییدکننده ات باد!»

قصیده راییه و مدح بنی امیه

خالد بن عبداللّه قسری با شنیدن قصیدۀ کمیت در هجو «یمن» با مطلع:

الا حییت عنا یا مدیناو هل ناس تقول مسلمینا

تصمیم به انتقام از او گرفت. او هاشمیات را به سی کنیز آموخت و به سوی هشام بن عبدالملک فرستاد. هشام، از آنها خواست تا قرآن بخوانند و شعر بسرایند. آنها هاشمیات کمیت را، خواندند. او با شنیدن این اشعار برآشفت و به خالد که عامل او در عراق بود نامه نوشت که: سر کمیت را برایش بفرستد. ابان بن ولید عامل واسط، که با کمیت دوست بود. غلامی را بر استری نشاند و او را به شرط رساندن نامه‌اش به کمیت آزاد کرد. ابان در نامه از کمیت خواست با حیله جایش را در زندان با «حبی» همسر و دخترعمویش، عوض کند. کمیت این کار را کرده و از زندان گریخت و بنی اسد، طایفه «حبی»، هم مانع این شدند که خالد بن عبدالله آسیبی به او برساند. کمیت روزگاری را به تواری گذراند. تا آنکه به عنبسة بن سعید بن عاص روی آورد و از او درخواست شفاعت پیش هشام کرد. او به کمیت پیشنهاد داد به گور معاویه پسر هشام در دیر حنیناء پناهنده شود. عنبسه به دیدار مسلمة بن هشام آمد و به او گفت: کمیت شما را عموما و تو را به خصوص چنان مدح کرده است که مانند آن مسموع نیفتاده است. مسلمه با شنیدن این کلمات عهده دار شفاعت کمیت پیش پدرش شد. به دستور هشام مجلسی برپا کردند تا کمیت اشعارش را در مدح بنی امیه بخواند. ابرش کلبی نیز در این مجلس حضور داشت. کمیت در این مجلس هشام را به قصیدۀ راییۀ خود ستود. او در این قصیده می‌گوید:

فالان صرت الی امیةو الامور الی المصائر

او در این مجلس مرثیه ای در سوگ معاویه پسر هشام هم خواند. در این مجلس مسلمه به بیست هزار درهم و هشام به چهل هزار درهم برای وی دستور دادندو هشام طی نامه‌ای به خالد نوشت که: کمیت و خانواده‌اش در امانند و تو را بر آنان تسلّطی نیست. از آن قصیده جز آنچه مردم بیاد داشتند، در دست نیست و چون دیگران جمع‌آوری کرده و از خود کمیت دربارۀ آن پرسیدند، گفت چیزی از آن در حفظ ندارم آنچه گفتم منحصرا ارتجالی بود. در مجلسی دیگر، کمیت در سرایش شعری که به آشتی هشام بن عبدالملک و کنیز مورد علاقه‌اش ،صدوف، انجامید از هریک از آن دو، هزار دینار صله دریافت کرد. کمیت پیش از سرایش قصیده راییه، برادرش ورد بن زید را پیش امام باقر علیه‌السلام فرستاده بود تا دراین‌باره اجازه بگیرد. امام علیه‌السلام نیز به او اجازه داده بود[۱۳].

منابع

  • ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، بیروت، دار احیاء‌التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۵ ق - ۱۹۹۴ م.
  • امینی، عبدالحسین، الغدیر (ترجمه، ویرایش قدیم)، مترجم: محمد تقی واحدی، بنیاد بعثت، تهران، ۱۳۶۸.
  • شبر، جواد، أدب الطف، أو، شعراء الحسین علیه‌السلام من القرن الأول الهجری حتی القرن الرابع عشر، دار المرتضی، بیروت.


پانویس

  1. ابوالفرج اصفهانی؛ الاغانی؛ ج ۱۷، ص ۳۰.
  2. امینی، عبدالحسین؛ الغدیر؛ ج ۴، ص ۵۰.
  3. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۱۷، ص ۳۰.
  4. همان؛ ج ۱۷، ص ۳۰.
  5. امینی، عبدالحسین ؛ الغدیر؛ ج۴، ص۲۷.
  6. حاجی خلیفه؛ کشف الظنون؛ بیروت؛ ج ۱، ص ۸۰۸.
  7. امینی، عبدالحسین؛ الغدیر؛ ج ۴، ص ۹ به نقل از «الموتلف و المختلف» ص ۱۷.
  8. همان.
  9. یاقوت؛ معجم الادباء؛ ج ۱،ص ۴۱۰.
  10. ابیات ۸۰ و ۸۵ قصیده میمیه هاشمیات.
  11. امینی، عبدالحسین؛ الغدیر؛ ج ۴، ص ۱۸.
  12. همان، ج ۴، ص ۲۰-۲۱.
  13. الغدیر؛ ج ۴، ص ۳۴، به نقل از اغانی، ج ۱۵، ص ۱۲۶.