confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافقشده را اعلام کند. اما عمر و عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» [[ابن عباس]] که در مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب میدهد. | همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافقشده را اعلام کند. اما عمر و عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» [[ابن عباس]] که در مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب میدهد. | ||
اما ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع میکنم، چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون می آورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را خلع میکنم و معاویه را به خلافت می گمارم، چنان که این انگشتر را در دست خود مینهم! ابوموسی که فریب خورده بود، فریاد زد: <big>لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی.</big> عمر و عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین میآمد به او گفت: <big>تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتاب بار کرده باشند | اما ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع میکنم، چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون می آورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را خلع میکنم و معاویه را به خلافت می گمارم، چنان که این انگشتر را در دست خود مینهم! ابوموسی که فریب خورده بود، فریاد زد: <big>لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی.</big> عمر و عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین میآمد به او گفت: <big>تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتاب بار کرده باشند<ref>محمد جریر طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه-1939 م، ج 4، ص5 به بعد؛ رک: ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال، قم، ناشر رضی، 1368 ش، ص200</ref>. | ||
=== انتخاب ابوموسی اشعری === | === انتخاب ابوموسی اشعری === | ||
بر اساس گزارشهای متعدد تاریخی، امام علی(علیه السلام) موافق انتخاب ابوموسی نبود. چون امام با ساده لوحی وی آشنا بود.<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 124</ref> لذا [[عبدالله بن عباس]] را پپشنهاد کرد: من ابن عباس را برای داوری بر می گزینم. اما یاران امام گفتند کسی را انتخاب کنید که نسبت به تو و معاویه یکسان باشد. هر دو داور نمیتواند از یک قبیله باشند. اشعث گفت عمر و عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبیله مضر هستند و دو فرد مضری نباید با هم به داوری بنشینند. اگر یکی مضری باشد (مثلاً عمر و عاص) حتماً باید دومی [یمنی (ابوموسی اشعری) باشد. | بر اساس گزارشهای متعدد تاریخی، امام علی(علیه السلام) موافق انتخاب ابوموسی نبود. چون امام با ساده لوحی وی آشنا بود.<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 124</ref> لذا [[عبدالله بن عباس]] را پپشنهاد کرد: من ابن عباس را برای داوری بر می گزینم. اما یاران امام گفتند کسی را انتخاب کنید که نسبت به تو و معاویه یکسان باشد. هر دو داور نمیتواند از یک قبیله باشند. اشعث گفت عمر و عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبیله مضر هستند و دو فرد مضری نباید با هم به داوری بنشینند. اگر یکی مضری باشد (مثلاً عمر و عاص) حتماً باید دومی [یمنی (ابوموسی اشعری) باشد. | ||
لذا [[اشعث]] گفت به خدا سوگند که هرگاه یکی از آن دو حکم یمنی باشد، برای ما بهتر است هر چند بر خلاف خواسته ی ما داوری کند. و هرگاه هر دو مضری باشند برای ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواسته ی ما داوری نمایند. امام (علیه السلام)فرمود اکنون که بر ابوموسی اشعری اصرار دارید، خود دانید؛ هر کاری می خواهید بکنید | لذا [[اشعث]] گفت به خدا سوگند که هرگاه یکی از آن دو حکم یمنی باشد، برای ما بهتر است هر چند بر خلاف خواسته ی ما داوری کند. و هرگاه هر دو مضری باشند برای ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواسته ی ما داوری نمایند. امام (علیه السلام)فرمود اکنون که بر ابوموسی اشعری اصرار دارید، خود دانید؛ هر کاری می خواهید بکنید<ref>جعفرسبحانی، همان ص587 به بعد</ref>. بر این اساس یاران امام پافشاری داشتند که یکی از حکمین یمنی باشد، لذا ابوموسی را انتخاب نمودند، از سوی دیگر یاران امام اصرار داشتند داور کسی باشد که با امام علی (علیه السلام) میانه خوبی نداشته باشد. | ||
لذا اینان با انتخاب [[مالک اشتر]] و عبدالله بن عباس مخالف بودند. [[جعفر شهیدی]] مینویسد: چرا یاران علی(علیه السلام)چنین داوری را برای خود گزیدند؟ اشعث پسر [[قیس]] چرا در گزیدن ابوموسی سخت ایستاده بود؟ علت آنرا علاوه بر ناخشنودی اشعث از علی(علیه السلام) باید در زنده شدن سنت و خوی قبیله ای یافت <ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 129</ref> و این در حالی است که ابوموسی نباید انتخاب می شد، زیرا ابوموسی از جمله کسانی بود که باور داشت عثمان به ناحق کشته شده است و چون عثمان به ناحق کشته شده است، کشندگان او باید قصاص شوند. | لذا اینان با انتخاب [[مالک اشتر]] و عبدالله بن عباس مخالف بودند. [[جعفر شهیدی]] مینویسد: چرا یاران علی(علیه السلام)چنین داوری را برای خود گزیدند؟ اشعث پسر [[قیس]] چرا در گزیدن ابوموسی سخت ایستاده بود؟ علت آنرا علاوه بر ناخشنودی اشعث از علی(علیه السلام) باید در زنده شدن سنت و خوی قبیله ای یافت<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 129</ref>. و این در حالی است که ابوموسی نباید انتخاب می شد، زیرا ابوموسی از جمله کسانی بود که باور داشت عثمان به ناحق کشته شده است و چون عثمان به ناحق کشته شده است، کشندگان او باید قصاص شوند. | ||
این کشندگان هم اکنون گرداگرد علی را فراگرفتهاند. علی باید آنان را به معاویه بسپارد | این کشندگان هم اکنون گرداگرد علی را فراگرفتهاند. علی باید آنان را به معاویه بسپارد<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 128</ref>، این امر ناشی از این است که یاران امام به خاطر قبیله گرایی، ناراحتی از امام و گچ فهمی ابوموسی را انتخاب نمودند و با این کار همان اشتباه را مرتکب شدند که در اصل تحمیل حکمیت بر امام مر تکب گردیدند. بیشتر یاران امام انسانهائی بودند که رشد و بلوغ سیاسی نداشتند، لذا در تشخیص حق و باطل دچار مشکل می شدند انتخاب ابوموسی یکی از این نمونهها است. | ||
== اوصاف و ویژگیهای ابوموسی اشعری == | == اوصاف و ویژگیهای ابوموسی اشعری == | ||
ابوموسی اشعری صدای بسیار دلنشین و اثرگذاری داشت. حضرت بریده میگوید: شبی از خانه بیرون شدم و داخل [[مدینه]] راه میرفتم تا اینکه گذرم به [[مسجدالنبی]] افتاد. رسولخدا (صلی الله علیه) را مشاهده کردم که بیرون [[مسجد]] ایستاده است و به صدایی گوش میدهد. آنحضرت دستم را گرفت و ما وارد مسجد شدیم. دیدم شخصی مشغول نماز خواندن است و دستهایش را به طرف آسمان بلند کرده و میگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»؛ خدایا تو را میخوانم و همانا شهادت میدهم که فقط تو خدایی، بهجز تو معبودی نیست، تو یکتا و بینیازی، نه کسی را زادهای و نه خود زاده شدهای و برای تو همانند و همسری وجود ندارد. | ابوموسی اشعری صدای بسیار دلنشین و اثرگذاری داشت. حضرت بریده میگوید: شبی از خانه بیرون شدم و داخل [[مدینه]] راه میرفتم تا اینکه گذرم به [[مسجدالنبی]] افتاد. رسولخدا (صلی الله علیه) را مشاهده کردم که بیرون [[مسجد]] ایستاده است و به صدایی گوش میدهد. آنحضرت دستم را گرفت و ما وارد مسجد شدیم. دیدم شخصی مشغول نماز خواندن است و دستهایش را به طرف آسمان بلند کرده و میگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»؛ خدایا تو را میخوانم و همانا شهادت میدهم که فقط تو خدایی، بهجز تو معبودی نیست، تو یکتا و بینیازی، نه کسی را زادهای و نه خود زاده شدهای و برای تو همانند و همسری وجود ندارد. | ||
[[رسول اکرم (ص)|رسولخدا]] فرمود: قسم به ذاتی که جانم در قبضة قدرت اوست، [آن مرد] خواستهاش را با اسم اعظم طلب نمود؛ همان دعایی که هر خواستهای با آن برآورده شده و هر نیازی رفع میشود. ناگاه دیدم آن مرد شروع به خواندن قرآن کرد. صدایش واقعاً دلنشین بود و انسان را به وجد میآورد. رسولخدا فرمود: او آوازخوشش را از آلداود به ارث برده، و این لطف خداوند در حق اوست. من گفتم: یا رسولالله! آیا این خبر خوش را به او بدهم؟ فرمود: بله! من این بشارت را به او دادم و همین اتفاق باعث شد او برای همیشه دوست صمیمی من قرار گیرد | [[رسول اکرم (ص)|رسولخدا]] فرمود: قسم به ذاتی که جانم در قبضة قدرت اوست، [آن مرد] خواستهاش را با اسم اعظم طلب نمود؛ همان دعایی که هر خواستهای با آن برآورده شده و هر نیازی رفع میشود. ناگاه دیدم آن مرد شروع به خواندن قرآن کرد. صدایش واقعاً دلنشین بود و انسان را به وجد میآورد. رسولخدا فرمود: او آوازخوشش را از آلداود به ارث برده، و این لطف خداوند در حق اوست. من گفتم: یا رسولالله! آیا این خبر خوش را به او بدهم؟ فرمود: بله! من این بشارت را به او دادم و همین اتفاق باعث شد او برای همیشه دوست صمیمی من قرار گیرد<ref>مسند احمد: حدیث 22952. ذهبی، سیر أعلام النبلاء: 2/386</ref>. | ||
ابوموسی در [[فقاهت]] و دانش [[احکام]]، بهحدی رسیده بود که سختترین مسائل را با شیواترین عبارت و آسانترین شکل جواب میداد. در [[فتوا]] به مقامیرسیده بود که [[صفوان بن سلیم]] میگوید: «لمیکن یفتی فی المسجد زمن رسولالله (صلی الله علیه) غیر هؤلاء: عمر و علی و معاذ و أبیموسی»؛ در زمان [[رسول اعظم (ص)|رسولخدا (صلی الله علیه)]] بهجز این چند نفر کسی در [[مسجد نبوی]] فتوا نمیداد: عمر، علی، معاذ و ابوموسی | ابوموسی در [[فقاهت]] و دانش [[احکام]]، بهحدی رسیده بود که سختترین مسائل را با شیواترین عبارت و آسانترین شکل جواب میداد. در [[فتوا]] به مقامیرسیده بود که [[صفوان بن سلیم]] میگوید: «لمیکن یفتی فی المسجد زمن رسولالله (صلی الله علیه) غیر هؤلاء: عمر و علی و معاذ و أبیموسی»؛ در زمان [[رسول اعظم (ص)|رسولخدا (صلی الله علیه)]] بهجز این چند نفر کسی در [[مسجد نبوی]] فتوا نمیداد: عمر، علی، معاذ و ابوموسی<ref>سیر أعلام النبلاء: 2/389</ref> | ||
[[مسروق]] نیز روایت کرده است: «کان القضاء فی الصحابة إلی ستة: عمر و علی و ابنمسعود و أُبیّ و زید و أبیموسی»؛ امر قضا در میان [[صحابه]] بر عهدة شش نفر بود: [[عمر]]، علی، عبدالله بن مسعود، زید، ابیّ بن کعب، ابوموسی | [[مسروق]] نیز روایت کرده است: «کان القضاء فی الصحابة إلی ستة: عمر و علی و ابنمسعود و أُبیّ و زید و أبیموسی»؛ امر قضا در میان [[صحابه]] بر عهدة شش نفر بود: [[عمر]]، علی، عبدالله بن مسعود، زید، ابیّ بن کعب، ابوموسی<ref>المصری، اصحاب الرسول: 2/202</ref>. | ||
[[انس]] روایت میکند: «بعثنی الأشعری إلی عمر، فقال لی: کیف ترکت الأشعری؟ قلت: ترکته یعلّم الناس القرآن. فقال: أمّا إنّه کیّس! و لاتسمعها إیاه»؛ ابوموسی اشعری مرا [برای گزارش کار در دوران ولایت بصره] نزد حضرت عمر فرستاد. حضرت عمر از من پرسید: در چه حالی از ابوموسی اشعری جدا شدی؟ جواب دادم: در حالی از او جدا شدم که به مردم قرآن میآموخت. حضرت عمر گفت: همانا او انسان زیرکی است! ولی تو این حرف را به گوش او مرسان | [[انس]] روایت میکند: «بعثنی الأشعری إلی عمر، فقال لی: کیف ترکت الأشعری؟ قلت: ترکته یعلّم الناس القرآن. فقال: أمّا إنّه کیّس! و لاتسمعها إیاه»؛ ابوموسی اشعری مرا [برای گزارش کار در دوران ولایت بصره] نزد حضرت عمر فرستاد. حضرت عمر از من پرسید: در چه حالی از ابوموسی اشعری جدا شدی؟ جواب دادم: در حالی از او جدا شدم که به مردم قرآن میآموخت. حضرت عمر گفت: همانا او انسان زیرکی است! ولی تو این حرف را به گوش او مرسان<ref>همان: 2/203. به نقل از طبقات ابنسعد: 4/108</ref>. | ||
== وفات ابوموسی اشعری == | == وفات ابوموسی اشعری == | ||
در سال و محل درگذشت ابوموسی اختلاف است. بعضی درگذشت ابوموسی را در مکه و بعضی دیگر در ثویّه موضعی به کوفه <ref>الفتوح/ترجمه متن، پیشین، ص 968</ref> ذکر کردهاند. سالهای42 <ref>الطبقات الکبری، پیشین، ج 6، ص 95</ref>، 44، 45، 49، 52 و 53 هجری <ref>اسدالغابه، پیشین، ج 3، ص 265</ref> نیز به عنوان زمان درگذشت وی بنابر اختلاف مورخان ذکر شده است. | در سال و محل درگذشت ابوموسی اختلاف است. بعضی درگذشت ابوموسی را در مکه و بعضی دیگر در ثویّه موضعی به کوفه<ref>الفتوح/ترجمه متن، پیشین، ص 968</ref> ذکر کردهاند. سالهای42<ref>الطبقات الکبری، پیشین، ج 6، ص 95</ref>، 44، 45، 49، 52 و 53 هجری <ref>اسدالغابه، پیشین، ج 3، ص 265</ref> نیز به عنوان زمان درگذشت وی بنابر اختلاف مورخان ذکر شده است. | ||
== پانویس == | == پانویس == |