شریعت، طریقت، حقیقت: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'بی نیاز' به 'بینیاز') |
جز (جایگزینی متن - 'علیهم السلام' به 'علیهمالسلام') |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
این کلام را با سخنی پرمعنا از مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی که از عارفان متشرع عصر ماست پایان می دهیم: | این کلام را با سخنی پرمعنا از مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی که از عارفان متشرع عصر ماست پایان می دهیم: | ||
«مخفی نماند بر برادران دینی که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیر ها راهی به قرب حضرت ملک الملوک (جل جلاله) نیست و به خرافات ذوقیه ـ اگرچه ذوق در غیر این مقام خوب است ـ کما هو دأب الجهال و الصوفیه (خذلهم الله) راه رفتن (به این طریق) لایوجب الا بعدآ حتی شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار آورده باشد باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما ورد عن السادة المعصومین( | «مخفی نماند بر برادران دینی که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیر ها راهی به قرب حضرت ملک الملوک (جل جلاله) نیست و به خرافات ذوقیه ـ اگرچه ذوق در غیر این مقام خوب است ـ کما هو دأب الجهال و الصوفیه (خذلهم الله) راه رفتن (به این طریق) لایوجب الا بعدآ حتی شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار آورده باشد باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما ورد عن السادة المعصومین(علیهمالسلام)».<ref>کتاب تذکرة المتقین، بهاری همدانی، محمد، ص 177</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۱۱
شریعت، طریقت، حقیقت سه مرحله ای هستند که گروهی از عارفان که غالباً از صوفیه هستند برای سیروسلوک انسان به سوی خدا بیان کردهاند. آنها این سه مرحله را تشبیه به پوست رویین بادام و سپس پوست زیرین و بعد از آن مغز بادام میکنند. آنها شریعت را پوست میدانند و طریقت را پوست دوم و حقیقت را مغز خالص و گاه شریعت را مانند صدف و حقیقت را مانند گوهری که در درون صدف است و طریقت را راه وصول به آن می دانند! البته طرفداران این تقسیم سهگانه راه های مختلفی را پیمودهاند.
مراحل سیر و سلوک الی الله
گروهی از عارفان که غالباً از صوفیه هستند مراحل سیروسلوک انسان را به سوی خدا به سه مرحله تقسیم می کنند:
شریعت
نخست، «شریعت» است که احکام دینی را شامل میشود ومسائل مربوط به حلال و حرام و امثال آن است.
طریقت
در ما ورای شریعت راهی باطنی را بهسوی کمال جویا میشوند وآن را «سیر و سلوک عرفانی»(طریقت) مینامند.
حقیقت
پس از طریقت معتقدند که سالک به «حقیقت» می رسد خواه این حقیقت بهمعنای فنای فی الله وفراموش کردن همه چیز جز خدا باشد و یا به معنای رسیدن به وحدت وجود به معنای وحدت موجود.
آنها گاه این سه مرحله را تشبیه به پوست رویین بادام و سپس پوست زیرین و بعد از آن مغز بادام میکنند. شریعت را پوست میدانند و طریقت را پوست دوم و حقیقت را مغز خالص. و گاه شریعت را مانند صدف و حقیقت را مانند گوهری که در درون صدف است و طریقت را راه وصول به آن می دانند.
استدلال بر این سه مرحله
گاه طرفداران این تقسیم سه گانه به این حدیث که مرحوم محدث نوری در مستدرک الوسائل از عوالی اللئالی نقل کرده استناد می جویند که پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله) می فرمایند: «الشَّرِیعَةُ أَقْوَالِی و َالطَّرِیقَةُ أَفْعَالِی وَ الْحَقِیقَةُ أحْوالی...».
در حالی که این حدیث از نظر سند معتبر نیست و از نظر دلالت، بر خلاف منظور آنها دلالت دارد زیرا افعال پیغمبر(صل الله علیه و آله) به یقین جزء شریعت است واحوال آن حضرت مجموعه اخلاق فضیلهای است که برگرفته از کتابالله میباشد، بنابراین همه به شریعت باز می گردد.
راههای پیمایش این مراحل
بینیازی به شریعت پس از رسیدن به طریقت
نخست راهی است که گروهی از صوفیه به آن عقیده دارند و می گویند: هنگامی که انسان به حقیقت برسد دیگر تقید به احکام شرع برای او مطرح نیست، تقید به این احکام برای وصول به حقیقت بوده است و پس از وصول به آن احتیاج به ابزار و مقدمهای وجود ندارد.
دلیل ادعای بینیازی به شریعت
مرحوم سید مرتضی رازی از علمای قرن پنجم و ششم که از استادان شیخ منتجب الدین بوده است در کتاب خود به نام تبصرة العوام چنین میگوید: «صوفیان میگویند که ما واصلیم به حق و نماز و روزه و زکات و حج و احکام دیگر مقرر شده که سالک بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق کند و او را معرفت حاصل گردد یعنی به حق رسد و چون واصل شد تکلیف از وی برخاست و هیچ از شرایع دین بر او واجب نیست هرچه او کند نیکو کند».[۱]
و مرحوم علامه حلی در کتاب کشف الحق و نهج الصدق گفته است: «من جماعتی از صوفیه را در حرم امام حسین(علیهالسلام) مشاهده کردم که به هنگام اقامه نماز مغرب و عشا یکی از آنان نماز بهجا نیاورد. سؤال کردم که علت ترک نماز آن شخص چه بود؟ یک نفر از آن جماعت در جواب گفت: آن شخص چه حاجت به نماز دارد در حالی که واصل شده است».[۲]
گاه پا را از این فراتر نهاده و به این آیه شریفه متوسل میشوند: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» می گویند: غرض از عبادت وصول به یقین بوده است، وقتی انسان به یقین برسد دیگر نیازی به عبادت نیست. به همین دلیل گروهی از آنها پشت پا به احکام شرع می زدند.
رد نظریه بینیازی به شریعت
قرآن کریم
قرآن مجید در سوره مدثر آیات 46 و47 از قول دوزخیان میگوید: «وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّی أَتَانَا الْیَقِینُ»؛ (ما پیوسته روز رستاخیز را دروغ می شمردیم تا اینکه یقین [مرگ ما] فرارسید).
روش پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم
اضافه بر این همه می دانیم که صاحبان اصلی شریعت یعنی پیغمبر اکرم و امامان معصوم: که از آغاز به مقام یقین رسیده بودند تا پایان عمر به تمام احکام شرع حتی مستحبات و مکروهات مقید بودند و همگان را نیز به آن دعوت می کردند. پیغمبر(صل الله علیه آله) در آخرین ساعات عمرش دستور داد او را به هر زحمتی که هست مسجد ببرند و نماز جماعت را در حالی که به شدت بیمار بود اقامه کرد. علی(علیهالسلام) در محراب عبادت شهید شد و امام حسین(علیهالسلام) روز عاشورا در برابر تیرباران دشمن نماز جماعت به پا داشت. آیا کسی می تواند بگوید این معصومان بزرگوار به مقام یقین نرسیده بودند و لذا همچنان به عبادت های خالصانه خود ادامه می دادند؟
بطلان استدلال به روایت
استناد به روایتی که پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله) می فرمایند: «الشَّرِیعَةُ أَقْوَالِی و َالطَّرِیقَةُ أَفْعَالِی وَ الْحَقِیقَةُ أحْوالی...». باطل است؛ زیرا:
این حدیث از نظر سند معتبر نیست و از نظر دلالت، بر خلاف منظور آنها دلالت دارد زیرا افعال پیغمبر(صل الله علیه و آله) به یقین جزء شریعت است واحوال آن حضرت مجموعه اخلاق فضیلهای است که برگرفته از کتابالله میباشد، بنابراین همه به شریعت باز می گردد.
امام خمینی(ره)
امام خمینی(قد سره) در این زمینه در کتاب چهل حدیث می فرماید: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی شود مگر اینکه انسان از ظاهر شریعت ابتدا کند و تا انسان متأدب به آداب شریعت حقه نشود هیچ یک از اخلاق حسنه از برای او پیدا نمی شود و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت برای او منکشف شود و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معرفت در قلب نیز باید متأدب به آداب ظاهره باشد و لذا دعوی بعضی باطل است که می گویند: با ترک ظاهر علم باطن پیدا می شود یا می گویند: پس از پیدایش علم باطن به آداب ظاهر احتیاجی نیست. این از جهل گوینده به مقامات عبادت و مدارج انسانیت است».[۳]
البته همه صوفیان چنین عقیدهای ندارند و بعضی از سران آنها با صراحت پایبندی به شریعت را در تمام مراحل سیر و سلوک لازم و واجب می شمرند از جمله:
جنید بغدادی
از جنید بغدادی نقل شده که میگوید: همه راه ها به بنبست می رسد مگر راهی که به دنبال رسول خدا(صل الله علیه و آله) باشد پس هر که حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد پیروی از وی در کار نیست چون عمل و مذهب در قید کتاب و سنت است.[۴]
قشیری
و نیز از قشیری نقل شده که معتقد بود: حتی در حال فنا و رسیدن به مقام حقیقت نیز باید به تکلیف خویش عمل کرد و خداوند عارف سالک را در این موضوع کمک می کند.[۵]
مثنوی مولوی
«این مجلد پنجم از دفترهای مثنوی و تبیان معنوی در بیان آن که شریعت همچو شمع است و ره می نماید و بی آنکه شمع به دست آوری راه رفته نشود و چون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود، آن حقیقت است و جهت این گفتهاند که لو ظهرت الحقائق لبطلت الشرائع همان گونه که مس زر شود و یا خود از اصل، زر بُود (که) او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است چنانکه گفتهاند: «طلب الدلیل بعد الوصول الی المدلول قبیح وترک الدلیل قبل الوصول الی المدلول مذموم». حاصل آن که شریعت همچون کیمیا آموختن است از استاد یا از کتاب، و طریقت، استعمال کردن دارو ها و مس را در کیمیا مالیدن است، و حقیقت زر شدن مس است ... یا شریعت همچون علم طب آموختن است و طریقت پرهیز کردن به موجب طب و دارو ها خوردن و حقیقت، صحت یافتن ابدی و از آن هر دو فارغ شدن».[۶]
لزوم همراهی شریعت با طریقت
گروه دیگری هستند که معتقدند شریعت در تمام مسیر باید همراه باشد و هرگز نمی توان از شریعت جدا شد ولی در دل این شریعت حقایقی نهفته شده است که می توان آن را طریقت نامید و در واقع روح احکام و تشریعات دینی است و هنگامی که سالک این روح را درک کند به تدریج به حقیقت واصل میشود. بسیاری از عارفان متشرع اخیر همین راه را پیمودهاند و این مسیر چیزی نیست که برخلاف تعلیمات اسلام باشد.
به تعبیر دیگر، جوهره دین که همان اخلاق و صفات برجسته انسانی است با انجام فرائض و مستحبات و پرهیز از معاصی و مکروهات در انسان رشد می کند و او را به مسیر کمال می برد بنابراین تقسیم سه گانه مزبور در واقع درهم ادغام می شود.
بهعنوان مثال می توان نماز را مطرح کرد که هم معراج مؤمن است، هم ناهی از فحشا و منکر و هم سبب ذکرالله: «الصلاة معراج المؤمن»[۷]، «اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ و َالْمُنْکَرِ»[۸] و«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری».[۹] روشن است که اگر نماز با تمام آداب انجام شود، از جمله حضور قلب کامل، تمام این آثار را در بردارد.
جمعی از بزرگان کتابهایی درباره آداب الصلاة و اسرارالصلاة نوشتهاند که اولی ظاهر شریعت است و دومی باطن شریعت که می توان نام آن را طریقت نهاد و نتیجه همه رسیدن به قرب پروردگار و معرفت اسماء و صفات اوست که حقیقت نامیده می شود.
در حدیثی از امام صادق(علیهالسلام) می خوانیم: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَ قُبِلَتْ صَلاتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ»[۱۰]؛ (کسی که دوست دارد بداند نمازش مقبول درگاه خدا شده یا نه، نگاه کند ببینید آیا نمازش او را از فحشا و منکر بازداشته است؟ به همان مقداری که باز داشته مقبول درگاه پروردگار شده است).
کلام مرحوم آخوند ملاحسین قلی همدانی
این کلام را با سخنی پرمعنا از مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی که از عارفان متشرع عصر ماست پایان می دهیم:
«مخفی نماند بر برادران دینی که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیر ها راهی به قرب حضرت ملک الملوک (جل جلاله) نیست و به خرافات ذوقیه ـ اگرچه ذوق در غیر این مقام خوب است ـ کما هو دأب الجهال و الصوفیه (خذلهم الله) راه رفتن (به این طریق) لایوجب الا بعدآ حتی شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار آورده باشد باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما ورد عن السادة المعصومین(علیهمالسلام)».[۱۱]
منابع
1. قرآن کریم.
2. بحار الأنوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 قمری، چاپ دوم.
3. تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، مرتضی بن قاسم داعی حسنی رازی، تصحیح: اقبال آشتیانی، عباس، اساطیر، تهران، 1383 شمسی، چاپ دوم.
4. تذکرة المتقین، بهاری همدانی، محمد، آستان قدس رضوی، مشهد، 1384 شمسی
5. چهل حدیث، موسوی خمینی، روح الله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، قم، 1371 شمسی.
6. الرسالة القشیریة، عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک القشیری، تحقیق عبدالحلیم محمود، محمود بن الشریف، دار المعارف، القاهرة.
7. سفینة البحار، محدث قمی، عباس، اسوه، قم، 1414 قمری.
8. کشف الحق و نهج الصدق، علامه حلی، حسن بن یوسف، تاسوعا، تهران، 379982شمسی.
9. مثنوی معنوی، بلخی مولوی، جلالالدین، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1361 شمسی.
10. المنقذ من الضلال، الغزالی، أبوحامد محمد بن محمد بن محمد، تحقیق: محمد محمد جابر، المکتبة الثقافیة، بیروت.
پانویس
- ↑ تبصرة العوام، مرتضی بن قاسم داعی حسنی رازی، تصحیح: اقبال آشتیانی، عباس، ص 49.
- ↑ کشف الحق و نهج الصدق، علامه حلی، حسن بن یوسف، ص 58 و59.
- ↑ چهل حدیث، موسوی خمینی، روح الله، ص 8.
- ↑ این سخن در پاورقی کتاب المنقذ من الضلال، الغزالی، أبوحامد محمد بن محمد بن محمد، تحقیق: محمد محمد جابر، ص 158 آمده است.
- ↑ الرسالة القشیریه، عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک القشیری، تحقیق عبدالحلیم محمود، محمود بن الشریف، ص 19.
- ↑ مثنوی معنوی، بلخی مولوی، جلالالدین، دفتر پنجم.
- ↑ سفینة البحار، محدث قمی، عباس، ج 2، 268.
- ↑ قرآن کریم، سوره، عنکبوت، آیه 45.
- ↑ قرآن کریم، سوره، طه، آیه 14.
- ↑ بحارالانوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج 79، ص 198.
- ↑ کتاب تذکرة المتقین، بهاری همدانی، محمد، ص 177