عمر بن عبدالعزیز: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۵: خط ۳۵:
عمر مدت شش سال استاندار مدینه بود. سال 93 هجری ولید بنا به در خواست [[حجاج بن یوسف]] او را از استانداری مدینه عزل کرد. <ref>طبری، پیشین، ج 9، ص 3868</ref> حجاج در نامه‌ای که به ولید نوشت متذکر شد که «بی‌دینان و اختلاف جویان و شورشیان عراقی از [[عراق]] <ref>ر. ک:مقاله عراق</ref> به مدینه و [[مکه]] پناه می‌برند (و در پناه و امنیت عمر بن عبدالعزیز به سر می‌برند.) و این امر مایه وهن است.» به همین علت ولید او را از استانداری این منطقه عزل کرد. <ref>طبری، پیشین، ج 9، ص 3867 و ابن خلدون، عبدالرحمن؛ تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش، ج 2، ص 102</ref>  
عمر مدت شش سال استاندار مدینه بود. سال 93 هجری ولید بنا به در خواست [[حجاج بن یوسف]] او را از استانداری مدینه عزل کرد. <ref>طبری، پیشین، ج 9، ص 3868</ref> حجاج در نامه‌ای که به ولید نوشت متذکر شد که «بی‌دینان و اختلاف جویان و شورشیان عراقی از [[عراق]] <ref>ر. ک:مقاله عراق</ref> به مدینه و [[مکه]] پناه می‌برند (و در پناه و امنیت عمر بن عبدالعزیز به سر می‌برند.) و این امر مایه وهن است.» به همین علت ولید او را از استانداری این منطقه عزل کرد. <ref>طبری، پیشین، ج 9، ص 3867 و ابن خلدون، عبدالرحمن؛ تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش، ج 2، ص 102</ref>  


یکی از اقدامات او در زمان حکمرانی در مدینه تخریب و بازسازی و توسعه [[مسجدالنبی(ص)]] بود. <ref>مقدسى، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، 1374، چاپ اول، ج 2، ص 608</ref> در سال 88 پیکی از طرف ولید بن عبدالملک به مدینه آمد و عمر بن عبدالعزیز را مامور ساخت که مسجدالنبی را توسعه دهد به گونه‌ای که حجره‌های همسران [[پیامبر(ص)]] در [[مسجد]] <ref>ر. ک:مقاله مسجد</ref> قرار گیرند. و پشت مسجد و اطراف آن را بخرد تا مساحت مسجد 200 ذراع در 200 ذراع شود. <ref>طبری، ج 9، ص 3816 و ابن خلدون، پیشین، ج 2، ص 102</ref>
یکی از اقدامات او در زمان حکمرانی در مدینه تخریب و بازسازی و توسعه [[مسجدالنبی (صلی الله علیه)]] بود. <ref>مقدسى، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، 1374، چاپ اول، ج 2، ص 608</ref> در سال 88 پیکی از طرف ولید بن عبدالملک به مدینه آمد و عمر بن عبدالعزیز را مامور ساخت که مسجدالنبی را توسعه دهد به گونه‌ای که حجره‌های همسران [[پیامبر(صلی الله علیه)]] در [[مسجد]] <ref>ر. ک:مقاله مسجد</ref> قرار گیرند. و پشت مسجد و اطراف آن را بخرد تا مساحت مسجد 200 ذراع در 200 ذراع شود. <ref>طبری، ج 9، ص 3816 و ابن خلدون، پیشین، ج 2، ص 102</ref>


پس از مرگ ولید بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز بر جنازه او [[نماز]] خواند. <ref>یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 247 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3881 و ابن خلدون، پیشین، ص 114</ref> در دوره سلیمان بن عبدالملک(96 تا 99 هجری) عمر حکم مشاور او را داشت و پس از مرگ سلیمان باز این عمر بود که بر جنازه او نماز خواند. <ref> ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 28 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3943</ref> همه این امور نشان‌دهنده نفوذ او در این دوره می‌باشد.
پس از مرگ ولید بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز بر جنازه او [[نماز]] خواند. <ref>یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 247 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3881 و ابن خلدون، پیشین، ص 114</ref> در دوره سلیمان بن عبدالملک(96 تا 99 هجری) عمر حکم مشاور او را داشت و پس از مرگ سلیمان باز این عمر بود که بر جنازه او نماز خواند. <ref> ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 28 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3943</ref> همه این امور نشان‌دهنده نفوذ او در این دوره می‌باشد.
خط ۴۳: خط ۴۳:
[[سلیمان بن عبدالملک]] بنا به گفته خودش برای جلوگیری از فتنه، عمر بن عبدالعزیز را جانشین خود قرار داد. هر چند دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز بیش از دو سال نبوده است؛ اما در همین دوره کوتاه اقدامات بسیار شایسته و نیکویی توسط این خلیفه اموی صورت گرفت. به نظر می‌رسد، وی پس از این که به خلافت رسید، احساس کرد که مسئولیت سنگین و وظیفه‌ای دشوار بر عهده او گذاشته شده است. <ref>طبری می‌نویسد: او پس از رسیدن به خلافت کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان جاری کرد. طبری، پیشین، ج 9، ص 3951</ref>  
[[سلیمان بن عبدالملک]] بنا به گفته خودش برای جلوگیری از فتنه، عمر بن عبدالعزیز را جانشین خود قرار داد. هر چند دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز بیش از دو سال نبوده است؛ اما در همین دوره کوتاه اقدامات بسیار شایسته و نیکویی توسط این خلیفه اموی صورت گرفت. به نظر می‌رسد، وی پس از این که به خلافت رسید، احساس کرد که مسئولیت سنگین و وظیفه‌ای دشوار بر عهده او گذاشته شده است. <ref>طبری می‌نویسد: او پس از رسیدن به خلافت کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان جاری کرد. طبری، پیشین، ج 9، ص 3951</ref>  


احتمالا با توجه به این که بخش عمده‌ای از دوره زندگی عمر بن عبدالعزیز در مدینه سپری شده است و با عنایت به این که علاوه بر خاندان پیامبر(ص)، عالمان و فقهای بزرگی در مدینه حضور داشته‌اند، <ref> دینوری، ابو حنیفه؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی، 1371، چاپ چهارم، ص 368 و طبری، پیشین، ج 9،ص 3708</ref> به نظر می‌رسد، وی تحت تاثیر نظام تعلیمی مدینه از تربیت خاصی برخوردار شده است که با سایر حاکمان اموی متفاوت بوده است.  
احتمالا با توجه به این که بخش عمده‌ای از دوره زندگی عمر بن عبدالعزیز در مدینه سپری شده است و با عنایت به این که علاوه بر خاندان پیامبر(صلی الله علیه)، عالمان و فقهای بزرگی در مدینه حضور داشته‌اند، <ref> دینوری، ابو حنیفه؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی، 1371، چاپ چهارم، ص 368 و طبری، پیشین، ج 9،ص 3708</ref> به نظر می‌رسد، وی تحت تاثیر نظام تعلیمی مدینه از تربیت خاصی برخوردار شده است که با سایر حاکمان اموی متفاوت بوده است.  


=اقدامات شایسته عمربن عبدالعزیز=
=اقدامات شایسته عمربن عبدالعزیز=


عمر بن عبدالعزیز از همان ابتدا روش حکومتی خویش را اعلام کرد. او در سخنرانی خود در آغاز خلافتش اعلام کرد: ای مردم بعد از [[قرآن]] هیچ کتابی و بعد از [[محمد(ص)]] هیچ پیامبری نیست. من قاضی نیستم، بلکه مجری هستم. بدعت گذار نیستم، بلکه تابع هستم. <ref> ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 30 و 60</ref>
عمر بن عبدالعزیز از همان ابتدا روش حکومتی خویش را اعلام کرد. او در سخنرانی خود در آغاز خلافتش اعلام کرد: ای مردم بعد از [[قرآن]] هیچ کتابی و بعد از [[محمد(صلی الله علیه)]] هیچ پیامبری نیست. من قاضی نیستم، بلکه مجری هستم. بدعت گذار نیستم، بلکه تابع هستم. <ref> ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 30 و 60</ref>


از [[مزاحم بن زفر]] نقل شده است، همراه نمایندگان [[کوفه]] <ref>ر. ک:مقاله کوفه</ref> پیش عمر بن عبدالعزیز رفتم. او درباره امور شهر ما و امیر ما و قاضى ما پرسید. آنگاه گفت: پنج خصلت است که اگر یکى از آنها را قاضى رعایت نکند، مایه ننگ و عار اوست. قاضى باید فهیم و سخت بردبار و سخت پارسا و استوار و چنان عالم باشد که از هر چه نمى‌دانند از او بپرسند، یا چنان باشد که در عین عالم بودن از هر چه نمى‌داند بپرسد. <ref>ابن سعد، پیشین، ج ‌6، ص 62</ref>  
از [[مزاحم بن زفر]] نقل شده است، همراه نمایندگان [[کوفه]] <ref>ر. ک:مقاله کوفه</ref> پیش عمر بن عبدالعزیز رفتم. او درباره امور شهر ما و امیر ما و قاضى ما پرسید. آنگاه گفت: پنج خصلت است که اگر یکى از آنها را قاضى رعایت نکند، مایه ننگ و عار اوست. قاضى باید فهیم و سخت بردبار و سخت پارسا و استوار و چنان عالم باشد که از هر چه نمى‌دانند از او بپرسند، یا چنان باشد که در عین عالم بودن از هر چه نمى‌داند بپرسد. <ref>ابن سعد، پیشین، ج ‌6، ص 62</ref>  
confirmed
۳۷٬۹۸۷

ویرایش