۸۷٬۸۹۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'راه گشا' به 'راهگشا') |
جز (جایگزینی متن - 'جلال الدین' به 'جلالالدین') |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
در دیگر عهدنامههایى که پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) با زمامداران زمان خود بسته، آزادى عقیده و آزادى مراسم مذهبى و داشتن معابد و ترمیم و تعمیر آن تصریح شده است. عهدنامهاى که پیامبر اسلام در سال دوم هجرت براى مسیحیان سرزمین سینا به خط على ابن ابیطالب(علیهالسلام) نوشته است و همزیستى در آن به شکل روشنى به چشم مىخورد: «من عهد مىکنم کشیش و راهب آنان را تغیر ندهم و اشخاص تارک دنیا را از صومعه نرانم و مسافر را از سفر باز ندارم و چیزى از کلیساهاى آنان براى ساختمان و مسجدها نیاورند».<ref>ابن عبدربه، ج 1، ص80.</ref><br> | در دیگر عهدنامههایى که پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) با زمامداران زمان خود بسته، آزادى عقیده و آزادى مراسم مذهبى و داشتن معابد و ترمیم و تعمیر آن تصریح شده است. عهدنامهاى که پیامبر اسلام در سال دوم هجرت براى مسیحیان سرزمین سینا به خط على ابن ابیطالب(علیهالسلام) نوشته است و همزیستى در آن به شکل روشنى به چشم مىخورد: «من عهد مىکنم کشیش و راهب آنان را تغیر ندهم و اشخاص تارک دنیا را از صومعه نرانم و مسافر را از سفر باز ندارم و چیزى از کلیساهاى آنان براى ساختمان و مسجدها نیاورند».<ref>ابن عبدربه، ج 1، ص80.</ref><br> | ||
[[سید قطب]] متفکر بزرگ اسلامى در مورد رفتار و برخورد [[عمر بن خطاب]]، خلیفه دوم درباره مرد یهودى چنین مىگوید: «خلیفه دوم، پیرمرد پریشانحالى را دید که گدایى مىکند و دست تکدى به مردم دراز مىنماید. معلوم شد که او یهودى است. خلیفه دوم به او گفت: چه چیز تو را به این کار وادار کرده است؟ او گفت: جزیه دادن و نیازمندى و پیرى. خلیفه دوم دست او را گرفت و به منزل خود برد و مقادیرى که نیاز خود را رفع کند به او بخشید؛ آنگاه او را پیش خازن بیتالمال فرستاد و به او دستور داد مراعات حال این مرد و امثال او را بنما. قسم به خدا اگر در جوانى از آنها سود ببریم و در هنگام پیرى آنها را رها کنیم، رعایت انصاف و عدالت نکرده ایم».<ref>تاریخ تمدن اسلام، ج4 ص 174، کریمینیا، مجله تبیان، ص 28 و 29 و 30 و 31ـ33.</ref>؛ بنابراین، دین اسلام دین رحمت و شفقت و دین استدلال و منطق است، نه دین شمشیر و زور، مگر زمانى که دیگر منطق و تعقل کار ساز نیست و چارهاى جز مبارزه نبوده است؛ پس باید گفت: دین اسلام که درخشانترین و پیشرفتهترین دین آسمانى است، در برخورد با دشمنان حقیقت و معاندان حق، دو راه پیشنهاد مىکند: یکى راه مبارزه با شمشیر و دیگرى راه بحث و گفتوگو و مبادله فکرى. راه اول در زمانهاى قدیم و در جهان سنتى که فرهنگ و تمدن و روابط علمى و انسانى وجود نداشت عملىترین راه بود. مبارزه نوع اول، در پیدایى نتیجه «صلح فراگیر و نشر حق» به صورت مقطعى و سطحى کارایى داشت. عقایدى که از طریق چکاچک شمشیرها و نیزههاى برّان به مردمى دیگر تحمیل شده، هیچ گاه در بیدارى ملت و شعور اجتماعى و تربیت آنان تاثیرى نداشته و استعداد و نبوغ را نیافریده است؛ بلکه مردم را در حد تعبد تقلیدى نگاه داشته است. بىگمان امامان و دانشمندان اسلامى مشعل داران بزرگ دانش و روشنگرى درطول تاریخ اسلام بوده و در مسیر تابناک نبوى راهگشاییها و تفسیرهاى آموزنده از آیات الاهى و مفاهیم دشوار دینى داشتهاند. در این میان مىتوان از مناظره علمى ادیان گوناگون با حضرت امام رضا نام برد که بهترین نمونه در این زمینه مباحثه «عمران صابى» متکلم بزرگ آن روزگار با [[امام رضا علیهالسلام|امام رضا(علیهالسلام)]] است که پس از بحثهاى فراوان، سرانجام به یگانگى خداوند و حقانیت اسلام ایمان آورد. جامعه امروز ما آکنده از پرسشهایى است که بخش عمدهاى از آن به مسائل فکرى و اعتقادى مربوط مىشود و ذهن ما نیز همچون شاهراهى است که هر روزه سیل نگرشها و تردیدهاى جدید و سؤالهاى نو و کهنه از آن عبور مىکند و گاهى نیز گوشهاى از ذهن را به خود مشغول مىدارد. به نظر مىرسد یگانه راه ممکن براى پاسخ به پرسشها و تردیدهاى موجود، همانا دفاع علمى و مستدل بر پایه منطق محکم قرآن و علوم اسلامى باشد. از طریق بحث و گفتوگو مىتوان هر تشنه حقیقت را سیراب و هر عطشى را فرو نشاند؛ اما مبارزه نوع دوم در پروراندن مردم و بر انگیختن نبوغ و امید به حیات و زایش هنر و تکوین تمدن موثر بوده و تاریخ بر این ادعا شاهدى صادق است و در عصر کنونى که عصر روابط و فن آورى است و از دهکده جهانى بحث مىشود، باید با منطق گفتوگو و از سر صلح و مبادله فکرى با معاندان برخورد کرد. عارفان از جمله کسانى بودهاند که مبارزه نوع دوم میان آنها تجلى یافته است. <br> | [[سید قطب]] متفکر بزرگ اسلامى در مورد رفتار و برخورد [[عمر بن خطاب]]، خلیفه دوم درباره مرد یهودى چنین مىگوید: «خلیفه دوم، پیرمرد پریشانحالى را دید که گدایى مىکند و دست تکدى به مردم دراز مىنماید. معلوم شد که او یهودى است. خلیفه دوم به او گفت: چه چیز تو را به این کار وادار کرده است؟ او گفت: جزیه دادن و نیازمندى و پیرى. خلیفه دوم دست او را گرفت و به منزل خود برد و مقادیرى که نیاز خود را رفع کند به او بخشید؛ آنگاه او را پیش خازن بیتالمال فرستاد و به او دستور داد مراعات حال این مرد و امثال او را بنما. قسم به خدا اگر در جوانى از آنها سود ببریم و در هنگام پیرى آنها را رها کنیم، رعایت انصاف و عدالت نکرده ایم».<ref>تاریخ تمدن اسلام، ج4 ص 174، کریمینیا، مجله تبیان، ص 28 و 29 و 30 و 31ـ33.</ref>؛ بنابراین، دین اسلام دین رحمت و شفقت و دین استدلال و منطق است، نه دین شمشیر و زور، مگر زمانى که دیگر منطق و تعقل کار ساز نیست و چارهاى جز مبارزه نبوده است؛ پس باید گفت: دین اسلام که درخشانترین و پیشرفتهترین دین آسمانى است، در برخورد با دشمنان حقیقت و معاندان حق، دو راه پیشنهاد مىکند: یکى راه مبارزه با شمشیر و دیگرى راه بحث و گفتوگو و مبادله فکرى. راه اول در زمانهاى قدیم و در جهان سنتى که فرهنگ و تمدن و روابط علمى و انسانى وجود نداشت عملىترین راه بود. مبارزه نوع اول، در پیدایى نتیجه «صلح فراگیر و نشر حق» به صورت مقطعى و سطحى کارایى داشت. عقایدى که از طریق چکاچک شمشیرها و نیزههاى برّان به مردمى دیگر تحمیل شده، هیچ گاه در بیدارى ملت و شعور اجتماعى و تربیت آنان تاثیرى نداشته و استعداد و نبوغ را نیافریده است؛ بلکه مردم را در حد تعبد تقلیدى نگاه داشته است. بىگمان امامان و دانشمندان اسلامى مشعل داران بزرگ دانش و روشنگرى درطول تاریخ اسلام بوده و در مسیر تابناک نبوى راهگشاییها و تفسیرهاى آموزنده از آیات الاهى و مفاهیم دشوار دینى داشتهاند. در این میان مىتوان از مناظره علمى ادیان گوناگون با حضرت امام رضا نام برد که بهترین نمونه در این زمینه مباحثه «عمران صابى» متکلم بزرگ آن روزگار با [[امام رضا علیهالسلام|امام رضا(علیهالسلام)]] است که پس از بحثهاى فراوان، سرانجام به یگانگى خداوند و حقانیت اسلام ایمان آورد. جامعه امروز ما آکنده از پرسشهایى است که بخش عمدهاى از آن به مسائل فکرى و اعتقادى مربوط مىشود و ذهن ما نیز همچون شاهراهى است که هر روزه سیل نگرشها و تردیدهاى جدید و سؤالهاى نو و کهنه از آن عبور مىکند و گاهى نیز گوشهاى از ذهن را به خود مشغول مىدارد. به نظر مىرسد یگانه راه ممکن براى پاسخ به پرسشها و تردیدهاى موجود، همانا دفاع علمى و مستدل بر پایه منطق محکم قرآن و علوم اسلامى باشد. از طریق بحث و گفتوگو مىتوان هر تشنه حقیقت را سیراب و هر عطشى را فرو نشاند؛ اما مبارزه نوع دوم در پروراندن مردم و بر انگیختن نبوغ و امید به حیات و زایش هنر و تکوین تمدن موثر بوده و تاریخ بر این ادعا شاهدى صادق است و در عصر کنونى که عصر روابط و فن آورى است و از دهکده جهانى بحث مىشود، باید با منطق گفتوگو و از سر صلح و مبادله فکرى با معاندان برخورد کرد. عارفان از جمله کسانى بودهاند که مبارزه نوع دوم میان آنها تجلى یافته است. <br> | ||
=همزیستی مذهبی در آثار شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا | =همزیستی مذهبی در آثار شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلالالدین رومى= | ||
دو تن از قهرمانان عرصه این نوع مبارزه، شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا | دو تن از قهرمانان عرصه این نوع مبارزه، شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلالالدین رومى هستند. مولوى یکى از معماران تجدید «حیات دینى» و احیاگر «حیثیت انسانى» است که مفاهیمى چون «انسان گرایى»، «معرفت»، «صلح» و «عشق» را هسته مرکزى و محور اندیشه خود قرار داده است. وى اعتقاد دارد که انسان تا خود را از زنجیر اسارت افکار و اندیشههاى تلقینى و تقلیدى و تخیلات واهى نرهاند نمىتواند به حریت و آزادگى بشرى برسد. از دیدگاه مولانا و در عرفان او، آنچه مهم است انسان است نه عقاید و پایگاه او؛ زیرا انسان نقطه مرکزى و فلسفه وجودى عالم هستى است. مولوى بعد از اصالت انسانیت به معرفت انسان توجه دارد؛ زیرا معرفت نردبان تکامل بشرى است و بشر را نماد تجلى حضرت حق مىکند و انسانهاى صاحب معرفت و بزرگ مردان تاریخ بشر بودهاند که پرچمدار نهضت تکامل بوده و در شیار وجود مردم بذر صداقت و محبت و ایثار و عشق و حقیقت پرستى پاشیدهاند؛ بنابراین، از نظر حضرت مولانا و ابوسعید ابوالخیر عوامل گوناگونى در گفتوگوى ادیان مؤثرند که در ابتدا مىتوان از دو گوهر «معرفت» و «آزادى» نام برد؛ زیرا رابطه معرفت و آزادى همچون رابطه خورشید و آفتابگردان است که همیشه رو به خورشید دارد. معرفت هم حول آزادى مىچرخد. مولانا مىفرماید: | ||
فرع دید آمد عمل بىهیچ شک*** پس نباشد مردم الا مردمک<br> | فرع دید آمد عمل بىهیچ شک*** پس نباشد مردم الا مردمک<br> | ||
<ref>مثنوى معنوى، 1360 ش، دفتر اول، بیت 1679.</ref><br> | <ref>مثنوى معنوى، 1360 ش، دفتر اول، بیت 1679.</ref><br> | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
نام احمد نام جمله انبیا است*** چون که صد آمد نود هم پیش ماست<br> | نام احمد نام جمله انبیا است*** چون که صد آمد نود هم پیش ماست<br> | ||
<ref>مثنوى معنوى، 1360 ش، ج 3 بیت 1106.</ref><br> | <ref>مثنوى معنوى، 1360 ش، ج 3 بیت 1106.</ref><br> | ||
جلالالدین رومى عقیده به آزادى مذهب داشته و تمام مذاهب را محترم شمرده است. خداوند در قرآن در تعریف پارسایان مىفرماید: پرهیزکاران کسانى هستند که به غیب و به آنچه و به تو و به پیغمبران پیش از تو نازل شده ایمان دارند. باز مىفرماید: «و لا نفرق بین احد من الرسل»؛ پس این جنگها و خونریزیها مایه و پایهاى جز نفاق و جهل و حرص و خود خواهى ندارد و باید از سر راه انسانها کنار گذاشته شوند. بدین ترتیب، در اخلاق عارفان، صلح عمومى و برابرى انسانها و وحدت ادیان نقش عمدهاى بازى مىکند. | |||
جهان مرا است «وطن» مذهب من است محبت؛ چه کافر، چه مسلمان، چه آسیا و چه اروپا». براى عارفان، وطن و ملت مفهوم خاصى نداشته به طور کلى در نظر اولیا و از دیدگاه عرفان وطن یعنى ابدیت و جایى که روح پس از خلاصى از تن آنجا خواهد رفت. <br> | جهان مرا است «وطن» مذهب من است محبت؛ چه کافر، چه مسلمان، چه آسیا و چه اروپا». براى عارفان، وطن و ملت مفهوم خاصى نداشته به طور کلى در نظر اولیا و از دیدگاه عرفان وطن یعنى ابدیت و جایى که روح پس از خلاصى از تن آنجا خواهد رفت. <br> | ||
ما زبالاییم و بالا مىرویم*** ما ز دریاییم و دریا مىرویم<br> | ما زبالاییم و بالا مىرویم*** ما ز دریاییم و دریا مىرویم<br> | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
<ref>همان، دفتر دوم بیت 188.</ref><br> | <ref>همان، دفتر دوم بیت 188.</ref><br> | ||
عین القضاء همدانى در تقریر این معنا مىگوید «اى عزیز! شرطهاى طالب بسیار است در راه خدا که جمله محققان خود مجمل گفتهاند؛ اما یکى مفصل که جمله مذاهب هفتادوسه گروه که معروفند: اول در راه سالک، در دیدار اول یکى بود و یکى نماید و اگر فرق داند یا فرق کند، فارق است نه طالب. حسین منصور را پرسیدند که تو بر کدام مذهبى. گفت: انا على مذهب ربى، «من بر مذهب خدایم» اختلافها و دشمنیها در عالم خلق است. در جهان ایزدى عداوت و خلاف انگیزى وجود ندارد و آن سالک که در جهان یگانگى گام نهاده است، همه مذاهب را به یک چشم مىنگرد و با هیچ دشمنى نمىورزد».<ref>همدانى، 1373 ش، ص 51 و فروزان فر، 1367 ش، ج 3، ص 1050و1051 به نقل از شرح مثنوى شریف استاد فروزان فر.</ref><br> | عین القضاء همدانى در تقریر این معنا مىگوید «اى عزیز! شرطهاى طالب بسیار است در راه خدا که جمله محققان خود مجمل گفتهاند؛ اما یکى مفصل که جمله مذاهب هفتادوسه گروه که معروفند: اول در راه سالک، در دیدار اول یکى بود و یکى نماید و اگر فرق داند یا فرق کند، فارق است نه طالب. حسین منصور را پرسیدند که تو بر کدام مذهبى. گفت: انا على مذهب ربى، «من بر مذهب خدایم» اختلافها و دشمنیها در عالم خلق است. در جهان ایزدى عداوت و خلاف انگیزى وجود ندارد و آن سالک که در جهان یگانگى گام نهاده است، همه مذاهب را به یک چشم مىنگرد و با هیچ دشمنى نمىورزد».<ref>همدانى، 1373 ش، ص 51 و فروزان فر، 1367 ش، ج 3، ص 1050و1051 به نقل از شرح مثنوى شریف استاد فروزان فر.</ref><br> | ||
عزالدین نسفى، در کتاب انسان کامل مىگوید: «شرط سالک آن است که با همگان به صلح باشد».<ref>انسان کامل، عز الدین نسفى، ص 65.</ref> انسان مدارى و ارزش نهادن به اصل انسانیت بدون توجه به دین و عقیده او از آموزههاى صوفیه و از اصول مکتب عارفان است. مولوى با تبیین داستان موسى و شبان و تمثیل پیل و ایمان موسى و فرعون و داستانهاى دیگر مىرساند که حقیقت انسانیت یکى است. دین و عقاید، نباید باعث اختلاف و نزاع شود. دینى که باعث نزاع مىشود، تعصبات و غریزه امتیاز جویى است که در افراد به شکل دین نمایان مىشود. این رنگهاى قبیلهاى ناشى از نفسیات آنان و تجزیه نور بسیط خدایى مىباشد؛ در حالى که رنگ توحید و خدا شناسى نفس را از کدورتها و تعصبات پاک مىگرداند و نفس را براى تجلى اراده و صفات عالیه الاهیه صیقلى مىدهد. این اصل عرفانى نیز مىتواند در تحقق صلح جهانى که از اهداف گفت و گوى تمدنها به حساب مىآید، موثر و کارگر واقع گردد؛ زیرا انبیا نیز هیچ نزاعى با هم نداشتند. همه آنها شعلههایى از یک چراغ بودند و براى جهان بشریت پیام صلح و دوستى و وحدت آوردهاند. این همه نزاعها و خصومتها همه از دید محدود و خود بینانه خلق بر مىخیزد. «مولانا بر سبیل تمثیل خاطر نشان مىکند این مردم با وجود اختلافات ظاهرى که در بین آنها بود حکم دانههاى انگور را داشتند. پیغمبر(صلىاللهعلیهوآله) توانست به برکت ایمان آن «خودیها» را که در وجود آنها بود و موجب تعدد و اختلاف در آنها مىشد از آنها بستانید؛ آنها را در هم بیفشرد و به هم در آمیزد و از همه شان وجود واحدى بسازد و اینجا است که ایجاد اختلاف و تفرقه در بین اهل ایمان به القاى شیطان منسوب مىآید» <ref>بحر در کوزه، زرین کوب، ص 94.</ref> در قلمرو عرفان، بعد از حضرت مولانا | عزالدین نسفى، در کتاب انسان کامل مىگوید: «شرط سالک آن است که با همگان به صلح باشد».<ref>انسان کامل، عز الدین نسفى، ص 65.</ref> انسان مدارى و ارزش نهادن به اصل انسانیت بدون توجه به دین و عقیده او از آموزههاى صوفیه و از اصول مکتب عارفان است. مولوى با تبیین داستان موسى و شبان و تمثیل پیل و ایمان موسى و فرعون و داستانهاى دیگر مىرساند که حقیقت انسانیت یکى است. دین و عقاید، نباید باعث اختلاف و نزاع شود. دینى که باعث نزاع مىشود، تعصبات و غریزه امتیاز جویى است که در افراد به شکل دین نمایان مىشود. این رنگهاى قبیلهاى ناشى از نفسیات آنان و تجزیه نور بسیط خدایى مىباشد؛ در حالى که رنگ توحید و خدا شناسى نفس را از کدورتها و تعصبات پاک مىگرداند و نفس را براى تجلى اراده و صفات عالیه الاهیه صیقلى مىدهد. این اصل عرفانى نیز مىتواند در تحقق صلح جهانى که از اهداف گفت و گوى تمدنها به حساب مىآید، موثر و کارگر واقع گردد؛ زیرا انبیا نیز هیچ نزاعى با هم نداشتند. همه آنها شعلههایى از یک چراغ بودند و براى جهان بشریت پیام صلح و دوستى و وحدت آوردهاند. این همه نزاعها و خصومتها همه از دید محدود و خود بینانه خلق بر مىخیزد. «مولانا بر سبیل تمثیل خاطر نشان مىکند این مردم با وجود اختلافات ظاهرى که در بین آنها بود حکم دانههاى انگور را داشتند. پیغمبر(صلىاللهعلیهوآله) توانست به برکت ایمان آن «خودیها» را که در وجود آنها بود و موجب تعدد و اختلاف در آنها مىشد از آنها بستانید؛ آنها را در هم بیفشرد و به هم در آمیزد و از همه شان وجود واحدى بسازد و اینجا است که ایجاد اختلاف و تفرقه در بین اهل ایمان به القاى شیطان منسوب مىآید» <ref>بحر در کوزه، زرین کوب، ص 94.</ref> در قلمرو عرفان، بعد از حضرت مولانا جلالالدین شخصیتى که درباره انسان گرایى اندیشیده و به وحدت بشرى فکر کرده، شیخ ابوسعید ابو الخیر است: «این مرد شخصیتى عجیب داشته، بسیار قابل مطالعه است؛ زیرا یک تیره خلقى قوم ایرانى را (در وجه خوشایندش) در او مىتوان دید؛ زیرا که نکته سنج، با انعطاف، مردمدار، بلند نظر و داراى جوانب متعارض، آزاد اندیش و حرکت کننده بر فراز معتقدات و در عین حال متمسک به دین هماهنگ با فرا خور و اشتهاى جامعه و هم پاسخگو به جهشهاى درونى خود و هم رعایت کننده ارباب قدرت و هم حفظ کننده آزادى خویش هم قائل به نعمت مادى و هم شائق به مائدههاى روحانى».<ref>محمدعلى اسلامى ندوشن، ص17.</ref> بوسعید هم از نظر تفکر و اندیشه مانند مولوى بر فراز اندیشههاى منطق معمول حرکت مىکند؛ زیرا بر اثر تجربههاى ممتد اجتماع آن قدر ناهموار و بىهنجار دیده شده است که پاى منطق و محاسبه درآن لنگ است.<br> | ||
میتوان به اطمینان گفت که بعد از سقراط و نهضت گفتوگوى یونان و بعد از انبیا و به ویژه حضرت رسول(صلىاللهعلیهوآله) کمتر کسى به اندازه شیخ ابوسعید گفتوگو را مدیریت کرده است. با همه قبایل و طوایف و صاحبان ادیان مختلف گفتوگو کرده و آنها را بدون نشان دادن تعصب و اظهار وجود در مسیر هدایت و معرفت و انسانیت قرار داده است. بررسى کتابهایى چون اسرار التوحید و کتاب حالات و سخنان ابو سعید از جمال الدین ابو روح لطف الله، این حقیقت را روشن مىدارد. یکى دیگر از اصول مشترک انسانها، عقلانیت و خرد گرایى و توجه به تعقل است که مىتواند در صلح بین ادیان نقش مهمى داشته باشد. خرد که فصل ممیز انسانها است، در اصطلاح حکیمان به عقل نظرى و عملى تقسیم مىشود: عقل نظرى عبارت است از شناسایى صرف بىآن که توجه به عمل و کیفیت کارکرد داشته باشد؛ اما عقل عملى، عقلى است که در آن جنبه عمل نیز وجود دارد؛ یعنى افزون بر دانشهاى کلى، کیفیت عمل نیز ملحوظ است. اگر روح آدمى را به پرندهاى مانند کنیم دو نیرو یا قوه عقل نظرى و عملى براى آن پرنده به منزله دوبال است که بى آن دو، پرواز ممکن نیست. مولوى، عقل جزئى مصلحت نگر و حسابگر را نکوهیده؛ اما عقل کلى عرشى را ستوده است: <br> | میتوان به اطمینان گفت که بعد از سقراط و نهضت گفتوگوى یونان و بعد از انبیا و به ویژه حضرت رسول(صلىاللهعلیهوآله) کمتر کسى به اندازه شیخ ابوسعید گفتوگو را مدیریت کرده است. با همه قبایل و طوایف و صاحبان ادیان مختلف گفتوگو کرده و آنها را بدون نشان دادن تعصب و اظهار وجود در مسیر هدایت و معرفت و انسانیت قرار داده است. بررسى کتابهایى چون اسرار التوحید و کتاب حالات و سخنان ابو سعید از جمال الدین ابو روح لطف الله، این حقیقت را روشن مىدارد. یکى دیگر از اصول مشترک انسانها، عقلانیت و خرد گرایى و توجه به تعقل است که مىتواند در صلح بین ادیان نقش مهمى داشته باشد. خرد که فصل ممیز انسانها است، در اصطلاح حکیمان به عقل نظرى و عملى تقسیم مىشود: عقل نظرى عبارت است از شناسایى صرف بىآن که توجه به عمل و کیفیت کارکرد داشته باشد؛ اما عقل عملى، عقلى است که در آن جنبه عمل نیز وجود دارد؛ یعنى افزون بر دانشهاى کلى، کیفیت عمل نیز ملحوظ است. اگر روح آدمى را به پرندهاى مانند کنیم دو نیرو یا قوه عقل نظرى و عملى براى آن پرنده به منزله دوبال است که بى آن دو، پرواز ممکن نیست. مولوى، عقل جزئى مصلحت نگر و حسابگر را نکوهیده؛ اما عقل کلى عرشى را ستوده است: <br> | ||
عاقل آن باشد که او با مشعله است*** او دلیل و پیشواى قافله است<br> | عاقل آن باشد که او با مشعله است*** او دلیل و پیشواى قافله است<br> | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۷: | ||
# اسلامى ندوشن، محمدعلى، ماجراى پایان ناپذیر. | # اسلامى ندوشن، محمدعلى، ماجراى پایان ناپذیر. | ||
# افلاکى، احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجى، انتشارات دنیاى کتاب، تهران، 1362ش. | # افلاکى، احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجى، انتشارات دنیاى کتاب، تهران، 1362ش. | ||
# بلخى، مولانا | # بلخى، مولانا جلالالدین مثنوى معنوى، به تصحیح نیکلسون، انتشارات مولا، تهران، 1360ش. | ||
# جامى، نفحات الانس، انتشارات اطلاعات. | # جامى، نفحات الانس، انتشارات اطلاعات. | ||
# زرین کوب، عبدالحسین، بحر در کوزه، انتشارات علمى. | # زرین کوب، عبدالحسین، بحر در کوزه، انتشارات علمى. | ||
خط ۱۴۷: | خط ۱۴۷: | ||
# نسفى، عزّالدین، انسان کامل. | # نسفى، عزّالدین، انسان کامل. | ||
# وسائل الشیعه، کتاب جهاد. | # وسائل الشیعه، کتاب جهاد. | ||
# همایى، | # همایى، جلالالدین، مولوى نامه، انتشارات آگاه، تهران، 1354 ش، ج 1. | ||
# همدانى، عین القضات، تمهیدات، انتشارات منوچهرى، 1373. | # همدانى، عین القضات، تمهیدات، انتشارات منوچهرى، 1373. | ||