نظریه کسب از نگاه فخر رازی و تشابه وتفاوت آن با نظریه امر بین الامرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:


== تفاسیر متعدد از کسب در نگاه فخر رازی ==  
== تفاسیر متعدد از کسب در نگاه فخر رازی ==  
فخر رازی در جای دیگر نیز مشابه همان مباحث گذشته را تکرار کرده اما این بار به بهانه طرح مسئله کسب از دیدگاه مذاهب توضیح بیشتری را ارائه می‌کند. وی در کتاب تفسیر مفاتیح الغیب ضمن اشاره به آیات مربوط به کسب، به تبیین این موضوع می‌پردازد و در توضیح آیه‌ای که عمل انسان را به عنوان کسب نام برده است، می‌نویسد:«الآیة دالة على أن العبد مكتسب و قد اختلف أهل السنة و [[معتزله|المعتزلة]] فی تفسیر الكسب. أما أهل السنة فقد اتفقوا على أنه لیس معنى كون العبد مكتسباً دخول شی‏ء من الأعراض بقدرته من العدم إلى الوجود، ثم بعد اتفاقهم على هذا الأصل، ذكروا لهذا الكسب ثلاث تفسیرات: أحدها و هو قول الأشعری رضی اللّه عنه أن القدرة صفة متعلقة بالمقدور من غیر تأثیر القدرة فی المقدور، بل القدرة و المقدور حصلا بخلق اللّه تعالى، كما أن العلم و المعلوم حصلا بخلق اللّه تعالى، لكن الشی‏ء الذی حصل بخلق اللّه تعالى و هو متعلق القدرة الحادثة هو الكسب. و ثانیها أن ذات الفعل توجد بقدرة اللَّه تعالى، ثم یحصل لذلك الفعل وصف كونه طاعة أو معصیة و هذه الصفة حاصلة بالقدرة الحادثة و هو قول أبی بكر الباقلانی. و ثالثها أن القدرة الحادثة و القدرة القدیمة، إذا تعلقتا بمقدور واحد وقع المقدور بهما، و كأنه فعل العبد وقع بإعانة اللّه، فهذا هو الكسب و هذا یعزى إلى أبی إسحاق الأسفراینی لأنه یروى عنه أنه قال الكسب و الفعل الواقع بالمعین. أما القائلون بأن القدرة الحادثة مؤثرة، فهم فریقان، الأول الذین یقولون بأن القدرة مع الداعی توجب الفعل، فاللّه تعالى هو الخالق لكل بمعنى أنه سبحانه و تعالى هو الذی وضع الأسباب المؤدیة إلى دخول هذه الأفعال فی الوجود و العبد هو المكتسب بمعنى أن المؤثر فی وقوع فعله هو القدرة و الداعیة القائمتان به، و هذا مذهب إمام الحرمین رحمه اللّه تعالى اختاره فی الكتاب الذی سماه بالنظامیة و یقرب قول أبی الحسین البصری منه و إن كان لا یصرح به. الفریق الثانی من المعتزلة و هم الذین یقولون القدرة مع الداعی لا توجب الفعل بل العبد قادر على الفعل و الترك متمكن منهما، إن شاء فعل و إن شاء ترك.» <ref>فخرالدین رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج 4، ص 69</ref> یعنی آیه دلالت دارد بر این که عبد کاسب افعال خویش است، به همین دلیل، اهل سنت و معتزله در تفسیر کسب با هم اختلاف دارند، زیرا به عقیده آن‌ها معنای اجماع بر این که عبد کاسب افعال خویش می‌باشد این نیست که قدرت بنده بتواند در عرض قدرت الهی قرار بگیرد و در ایجاد فعل تاثیر داشته باشد. و اما درباره نظریه کسب به سه تفسیر اشاره می‌شود. تفسیر اول مربوط به اعتقاد ابوالحسن اشعری می‌باشد که قدرت را صفت متعلق به مقدور می‌داند بدون آن که در مقدور تاثیر بگذارد، بلکه قدرت و مقدور هر دو به قدرت خالق خلق می‌شود. و اما آن چیزی که همراه با خلق حاصل می‌شود و متعلق قدرت حادثه قرار نمی‌گیرد؛ کسب است. تفسیر دوم این است که ذات فعل با قدرت خدا ایجاد می‌شود، اما ذات فعل دارای عناوین و اوصافی به نام طاعت و معصیت و ... است که ایجاد آن منوط به وجود قدرت حادثه می‌باشد، به این معنا که فعل آفریده شده همراه با قدرت حادثه دارای عناوین مختلفی می‌شود. این تعبیر مربوط به تفسیر باقلانی از خلق افعال عباد است و برخی از متکلمان اشعری و [[ماتریدیه|ماتریدی]] از این قول پیروی کردند. تفسیر سوم این است که وقتی قدرت قدیم و قدرت حادث همزمان بر مقدوری قرار بگیرد، موجب تحقق فعل می‌شود. این تفسیر از کسب مربوط به ابواسحاق اسفراینی است. فخر رازی در ادامه به این مطلب اشاره می‌کند متکلمانی که به قدرت حادثه معتقدند، به دو گروه تقسیم شدند. گروه اول مربوط به مذهب جوینی است که مدعی است قدرت همراه با داعی موجب وجوب فعل می‌شود. گروه دوم قول معتزله است که معتقدند قدرت همراه با داعی موجب فعل نمی‌شود، بلکه عبد مستقلا بر انجام یا ترک فعل قادر خواهد بود.
فخر رازی در جای دیگر نیز مشابه همان مباحث گذشته را تکرار کرده اما این بار به بهانه طرح مسئله کسب از دیدگاه مذاهب توضیح بیشتری را در قالب تفاسیر سه‌گانه ارائه می‌کند. وی در کتاب تفسیر مفاتیح الغیب ضمن اشاره به آیات مربوط به کسب، به تبیین این موضوع می‌پردازد و در توضیح آیه‌ای که عمل انسان را به عنوان کسب نام برده است، می‌نویسد:«الآیة دالة على أن العبد مكتسب و قد اختلف أهل السنة و [[معتزله|المعتزلة]] فی تفسیر الكسب. أما أهل السنة فقد اتفقوا على أنه لیس معنى كون العبد مكتسباً دخول شی‏ء من الأعراض بقدرته من العدم إلى الوجود، ثم بعد اتفاقهم على هذا الأصل، ذكروا لهذا الكسب ثلاث تفسیرات: أحدها و هو قول الأشعری رضی اللّه عنه أن القدرة صفة متعلقة بالمقدور من غیر تأثیر القدرة فی المقدور، بل القدرة و المقدور حصلا بخلق اللّه تعالى، كما أن العلم و المعلوم حصلا بخلق اللّه تعالى، لكن الشی‏ء الذی حصل بخلق اللّه تعالى و هو متعلق القدرة الحادثة هو الكسب. و ثانیها أن ذات الفعل توجد بقدرة اللَّه تعالى، ثم یحصل لذلك الفعل وصف كونه طاعة أو معصیة و هذه الصفة حاصلة بالقدرة الحادثة و هو قول أبی بكر الباقلانی. و ثالثها أن القدرة الحادثة و القدرة القدیمة، إذا تعلقتا بمقدور واحد وقع المقدور بهما، و كأنه فعل العبد وقع بإعانة اللّه، فهذا هو الكسب و هذا یعزى إلى أبی إسحاق الأسفراینی لأنه یروى عنه أنه قال الكسب و الفعل الواقع بالمعین. أما القائلون بأن القدرة الحادثة مؤثرة، فهم فریقان، الأول الذین یقولون بأن القدرة مع الداعی توجب الفعل، فاللّه تعالى هو الخالق لكل بمعنى أنه سبحانه و تعالى هو الذی وضع الأسباب المؤدیة إلى دخول هذه الأفعال فی الوجود و العبد هو المكتسب بمعنى أن المؤثر فی وقوع فعله هو القدرة و الداعیة القائمتان به، و هذا مذهب إمام الحرمین رحمه اللّه تعالى اختاره فی الكتاب الذی سماه بالنظامیة و یقرب قول أبی الحسین البصری منه و إن كان لا یصرح به. الفریق الثانی من المعتزلة و هم الذین یقولون القدرة مع الداعی لا توجب الفعل بل العبد قادر على الفعل و الترك متمكن منهما، إن شاء فعل و إن شاء ترك.» <ref>فخرالدین رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج 4، ص 69</ref> یعنی آیه دلالت دارد بر این که عبد کاسب افعال خویش است، به همین دلیل اهل سنت و معتزله در تفسیر کسب با هم اختلاف دارند، زیرا به عقیده آن‌ها معنای اجماع بر این مسئله که عبد کاسب افعال خویش می‌باشد این نیست که قدرت بنده بتواند در عرض قدرت الهی قرار بگیرد و در ایجاد فعل تاثیر داشته باشد. و اما درباره نظریه کسب به سه تفسیر اشاره می‌شود. تفسیر اول مربوط به اعتقاد ابوالحسن اشعری می‌باشد که قدرت را صفت متعلق به مقدور می‌داند بدون آن که در مقدور تاثیر بگذارد، بلکه قدرت و مقدور هر دو با قدرت خالق خلق می‌شود. و اما آن چیزی که همراه با خلق حاصل می‌شود و متعلق قدرت حادثه قرار نمی‌گیرد؛ کسب است. تفسیر دوم این است که ذات فعل با قدرت خدا ایجاد می‌شود، اما ذات فعل دارای عناوین و اوصافی به نام طاعت و معصیت و ... است که ایجاد آن منوط به وجود قدرت حادثه می‌باشد، به این معنا که فعل آفریده شده همراه با قدرت حادثه دارای عناوین مختلفی می‌شود. این تعبیر مربوط به تفسیر باقلانی از خلق افعال عباد است و برخی از متکلمان اشعری و [[ماتریدیه|ماتریدی]] از این قول پیروی کردند. تفسیر سوم این است که وقتی قدرت قدیم و قدرت حادث همزمان بر مقدوری قرار بگیرد، موجب تحقق فعل می‌شود. این تفسیر از کسب مربوط به ابواسحاق اسفراینی است. فخر رازی در ادامه به این مطلب اشاره می‌کند متکلمانی که به قدرت حادثه معتقدند، به دو گروه تقسیم شدند. گروه اول مربوط به مذهب جوینی است که مدعی است قدرت همراه با داعی موجب وجوب فعل می‌شود. گروه دوم قول معتزله است که معتقدند قدرت همراه با داعی موجب فعل نمی‌شود، بلکه عبد مستقلا بر انجام یا ترک فعل قادر خواهد بود.


== شواهدی صریح از آرای فخر رازی بر رد جبر و اختیار و انتخاب حد وسط میان جبر و اختیار ==
== شواهدی صریح از آرای فخر رازی بر رد جبر و اختیار و انتخاب حد وسط میان جبر و اختیار ==
جز عده کمی از متکلمان اهل سنت و جماعت که صراحتا از جبر حمایت می‌کنند و انسان را مسئول افعال خویش نمی‌دانند، بقیه متکلمان چنین نظری ندارند، بلکه سعی می‌کنند تا با ارایه نظریاتی چون کسب و خلق افعال عباد، خود را از اتهام جبر دور کنند. بنابراین، اگر منصفانه به این موضوع نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که هدف متکمان اشعری و ماتریدی از طرح مباحث مربوط به نظریه کسب، علاوه بر دفاع از مقام توحید که ناشی از باورمندی شدید آنها نسبت به منحصر بودن مقام خلق برای خداوند است، ایجاد مسئولیت انسان نسبت به افعالش می‌باشد. البته با این نکته که در طرح این نظریه، میان خلق و کسب تفاوت قایل می‌شوند و نشان می‌دهند که که انسان فاعل کاسب است نه خالق مبدع، همان طور که در [[قرآن]] آمده است:«كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ‏ رَهینَةٌ. المدثر(74) 38 هر كسی در گرو اعمال خویش است‏.»
جز عده کمی از متکلمان اهل سنت و جماعت که صراحتا از جبر حمایت می‌کنند و به این نتیجه که انسان مسئول افعال خویش نیست توجه ندارند، اما بقیه متکلمان چنین نظری ندارند، بلکه سعی می‌کنند تا با ارایه نظریاتی همچون کسب و خلق افعال عباد، خود را از اتهام جبر دور کنند. بنابراین، اگر منصفانه به این موضوع نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که هدف متکمان اشعری و ماتریدی از طرح مباحث مربوط به نظریه کسب، علاوه بر دفاع از مقام توحید که ناشی از باورمندی شدید آن‌ها راجع به توحید در خالقیت و منحصر بودن خلق برای خداوند است؛ ایجاد مسئولیت برای انسان برای افعالش نیز می‌باشد. البته با توجه به این نکته که در طرح این نظریه، میان خلق و کسب تفاوت قایل می‌شوند و نشان می‌دهند که که انسان فاعل کاسب است نه خالق مبدع، همان طور که در [[قرآن]] آمده است:«كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ‏ رَهینَةٌ. سوره مّدّثر(74) آیه 38 یعنی هر كسی در گرو اعمال خویش است‏.»
در ادامه به دلایل فخر رازی در انتخاب حد وسط در تفسیر جبر و اختیار اشاره می‌کنیم و مطابق با آن می‌گوییم وی بر عکس آن چه که مشهور شده است، جبرگرا نبوده، بلکه به اختیار انسان تصریح کرده است.1.وی در کتابمعالم اصول الدین در مباحث مربوط به نحوه تولید افعال که آن را بعد از حصول قدرت و داعی واجب می‌داند؛ نظر مختار خود را چنین بیان می‌کند اگر‌چه خلق فعل در واقع ناشی از [[قضا و قدر]] الهی است، اما انسان بعد از وجود قدرت و داعی، به طور حقیقی فاعل فعل خویش می‌شود. «الْمُخْتَار عندنَا أَنّ عِنْد حُصُول الْقُدْرَة والداعیة الْمَخْصُوصَة یجب الْفِعْل وعَلى هَذَا التَّقْدِیر یكون العَبْد فَاعِلا على سَبِیل الْحَقِیقَة وَمَعَ ذَلِك فَتكون الْأَفْعَال بأسرها وَاقعَة بِقَضَاء الله تَعَالَى وَقدره» <ref>فخرالدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86</ref> یعنی مختار ما این است که وقتی قدرت و داعی مخصوص با هم حاصل شود، فعل واجب می‌شود. بنابراین تقدیر، عبد به طور حقیقی فاعل فعل خویش است، با این حال، خلق افعال به طور کلی تابع قضا و قدر الهی است. این اعتراف صریح نسبت به فاعلیت واقعی انسان، ثابت می‌کند که وی بر سر هیچ دو راهی ای قرار نمی‌گیرد، زیرا به صراحت اعتراف می‌کند که پس از حصول قدرت همراه با داعی مخصوص، فعل را با قدرت و اراده خودش انجام می‌دهد. بنابراین، آن چه انجام می‌دهد در واقع به خودش منسوب می‌شود. در این جا می‌توان تفاوت قابل ملاحظه دو نگاه ابوالحسن اشعری و فخر رازی را در باب افعال اختیاری انسان دید که اشعری هیچ گونه فاعلیتی را نسبت به عباد قبول نمی‌کرد. فخر رازی به نکته دیگری اشاره می‌کند که امامیه و همه مکاتب به آن اعتراف می‌کنند و آن بحث قضا و قدر الهی است که مشیت عالم بر آن اساس نهاده شده است و از جمله آن مشیت‌ها، تعیین تکلیف همه افعال در گذشته و حاضر و آینده می‌باشد. زیرا قضا و قدر، تعیین‌کننده سر نوشت همه موجودات است که در کتاب هستی مکتوب اما از نگاه بشر مکتوم نگاه داشته شده است. قرآن می‌فرماید:«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ [[كِتابٍ‏ مُبین]]. الانعام(6) 59 كلیدهاى غیب تنها نزد اوست و جز او، كسى آنها را نمى‏داند. او آن چه را که در خشكى و دریا است مى‏داند. هیچ برگى (از درختى) نمى‏افتد، مگر این كه از آن آگاه است و هیچ دانه‏ اى در تاریكی‌هاى زمین و هیچ تر و خشكى وجود ندارد، جز این كه در كتابى آشكار در كتاب علم خدا ثبت است.» [[امامیه]] نیز به این مطلب اعتقاد دارند که سرنوشت همه موجودات از قبل در [[لوح محفوظ]] ثبت شده است.2:فخر رازی در تفسیر افعال اختیاری انسان و نسبتش با جبر و اختیار بیان می‌کند که به طور بدیهی و وجدانی متوجه می‌شویم که تفاوت آشکاری میان حرکات اختیاری و حرکات اضطراری انسان وجود دارد. می‌نویسد:«و نجد أیضاً تفرقة بدیهیة بین الحركات الاختیاریة و الحركات الاضطراریة» <ref>فخرالدین رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج ‏2، ص295</ref> به نظر می‌رسد این تفاوت را زمانی می‌توان فهمید که عمل و فعل بر مبنای اراده باشد، زیرا شخص مجبور هیچ فهمی از اختیار ندارد. درباره امر بین الامرین نیز مسئله همین است. شخص مختار معنای امر بین الامرین را کاملا متوجه می‌شود و در حال اختیار مسیری را بر می‌گزیند که جبر یا تفویض محض نیست، در حالی که شخص مجبور، حق انتخاب ندارد، بلکه مجبور است که در یک مسیر پیش برود. علاوه، دارای قوه تشخیص است، تفاوت حرکت اختیاری و اضطراری را می‌فهمد.3: یکی دیگر از شواهد متقن اختیار گرایی فخر رازی، ادعای وی به وجود قصد و اختیار در فاعل انسانی است به این معنا که انسان به واسطه قصد و اختیار، افعال خود را انجام می‌دهد. وی در مباحث مربوط به ادراکات، زیر عنوان مقدمه، مباحثی را بیان و در ادامه به این بحث اشاره می‌کند و می‌نویسد:«فی بیان أن ذلك الشی‏ء الواحد الذی هو المدرك، یجب أن یكون بعینه هو الفاعل لجمیع الأفعال و الدلیل علیه أن الإنسان إنما یفعل بالقصد و الاختیار و الفعل الاختیاری معناه أنه إذا اعتقد فی الشی‏ء أنه مشتمل على نفع خالص أو راجح أوجب هذا الاعتقاد حصول رغبة فی ذلك الفعل، و إذا حصلت تلك الرغبة، صار القادر فاعلا. و أما إذا اعتقد أن فی الفعل الفلانی مفسدة خالصة أو راجحة، أوجب ذلك الاعتقاد حصول نفرة عن ذلك الفعل و إذا حصلت تلك النفرة صار القادر ممتنعا عن الفعل...» <ref>فخرالدین رازی، المطالب العالیة من العلم الالهی، ج‏7، ص115</ref> یعنی واجب است که مدرک، فاعل تمام افعال خودش باشد، زیرا که فقط انسان مدرک افعال خودش می‌باشد که آن را با آگاهی و قصد و اختیار انجام می‌دهد. فعل اختیاری به این معنا است که شخص مدرک به نفع خالص یا نفع راجح فعلی که انجام می‌دهد، معتقد باشد. چنین اعتقادی موجب رغبت به فعل شده و بعد از ایجاد رغبت، قادر بر انجام آن می‌شود و اگر مدرک متوجه مفسده فعل شود، این درک موجب تنفر و ترک فعل از طرف فاعل می‌شود.4: یکی دیگر از دلایلی که نشان می‌دهد فخر رازی بر فاعلیت واقعی انسان نسبت به افعالش اعتقاد جازم دارد این است که وی علاوه بر این که انسان را فاعل مختار می‌داند، معتقد است که [[پیامبر صلوات الله]] علیه نیز باید به مردم هشدار بدهد و حتی در این هشدار مبالغه کند که در قبال فعلی که انجام می‌دهند، مسئول اند و اضافه می‌کند که بندگان در حال اختیار، قادر بر فعل خیر و شر می‌باشند. نوشته است:«و أیضا یبین لهم كون العبد صانعا فاعلا قادرا على الفعل و الترك و الخیر و الشر و یبالغ فیه» <ref> فخرالدین رازی، المطالب العالیة من العلم الالهی، ج‏8، ص 117</ref> به عبارتی از این آشکارتر نمی‌توان به عبارت دیگری دست یافت که یک شخصیت بزرگ و مطرح اشعری بگوید که انسان هم فاعل است و هم صانع(خلق کننده) و نیز قادر باشد بر فعل و ترک. این اوصاف مخصوص موجوداتی است که دارای [[عقل]]، شعور، اراده و اختیار باشند.5. یکی دیگر از شواهدی که نشان می‌دهد فخر رازی به جبر اعتقاد ندارد، باور وی به تاثیر پذیری انسان نسبت به امر تزکیه و تعلیم است. به همین دلیل می‌گوید پیامبر صلوات الله علیه نمی‌تواند در باطن مردم تصرف و آنها را تزکیه کند و اگر هم بتواند، اجازه آن را ندارد چون این کار غرض هدایت اختیاری را از بین می‌برد. بنابراین، مردم باید با اختیارشان راه درست را انتخاب کنند نه این که پیامبر با قهر و جبر در باطن آنان نفوذ کند و مسیر شان را به سمت اطاعت و ثواب تغییر دهد. تعلیم و تزکیه وقتی نتیجه می‌دهد که شخص با اراده و اختیار پذیرای آن باشد، همان طور که قرآن می‌فرماید:«قَدْ أَفْلَحَ‏ مَنْ‏ زَكَّاها سوره شمس، آیه 9» یعنی هر كسی نفس خود را (با اراده و اختیارش) پاك و تزكیه كرد، رستگار شد. این آیه از اقدام اختیاری عباد نسبت به تزکیه نفس خویش سخن می‌گوید همان گونه که او می‌تواند در مسیر خلاف تزکیه قدم بردارد و نفس خود را آلوده کند. نوشته است:«و أعلم أن الرسول لا قدرة له على التصرف فی بواطن المكلفین، و بتقدیر أن تحصل له هذه القدرة لكنه لا یتصرف فیها و إلا لكان ذلك الزكاء حاصلًا فیهم على سبیل الجبر لا على سبیل الإختیار»<ref>فخرالدین رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج‏4، 59</ref>یعنی بدان پیامبر صلوات الله علیه قدرت تصرف(اقدام به تزکیه) در باطن افراد مکلف را ندارد و اگر هم چنین قدرتی داشته باشد، مجاز به این کار نیست و تزکیه از مسیر جبر منفعتی ندارد.  
در ادامه به دلایل فخر رازی در انتخاب حد وسط در تفسیر جبر و اختیار اشاره می‌کنیم و مطابق با آن می‌گوییم این متکلم بر خلاف آن‌چه که مشهور شده است که جبرگرا است، اما در واقع جبرگرا نیست، بلکه به اختیار انسان تصریح می‌کند.1.وی در کتاب معالم اصول الدین در مباحث مربوط به نحوه تولید افعال که آن را بعد از حصول قدرت و داعی واجب می‌داند؛ نظر مختار خود را چنین بیان می‌کند اگر‌چه خلق فعل در واقع ناشی از [[قضا و قدر]] الهی است، اما انسان بعد از وجود قدرت و داعی، به طور حقیقی فاعل فعل خویش می‌شود. می‌نویسد: «الْمُخْتَار عندنَا أَنّ عِنْد حُصُول الْقُدْرَة والداعیة الْمَخْصُوصَة یجب الْفِعْل وعَلى هَذَا التَّقْدِیر یكون العَبْد فَاعِلا على سَبِیل الْحَقِیقَة وَمَعَ ذَلِك فَتكون الْأَفْعَال بأسرها وَاقعَة بِقَضَاء الله تَعَالَى وَقدره» <ref>فخرالدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86</ref> یعنی مختار ما این است که وقتی قدرت و داعی مخصوص با هم حاصل شود، فعل واجب می‌شود. بنابراین تقدیر، عبد به طور حقیقی فاعل فعل خویش است، با این حال، خلق افعال به طور کلی تابع قضا و قدر الهی است. این اعتراف صریح نسبت به فاعلیت واقعی انسان، ثابت می‌کند که وی بر سر هیچ دو راهی ای قرار نمی‌گیرد، زیرا به صراحت اعتراف می‌کند که پس از حصول قدرت همراه با داعی مخصوص، فعل را با قدرت و اراده خودش انجام می‌دهد. بنابراین، آن چه انجام می‌دهد در واقع به خودش منسوب می‌شود. در این جا می‌توان تفاوت قابل ملاحظه دو نگاه ابوالحسن اشعری و فخر رازی را در باب افعال اختیاری انسان دید که اشعری هیچ گونه فاعلیتی را نسبت به عباد قبول نمی‌کرد. فخر رازی به نکته دیگری اشاره می‌کند که امامیه و همه مکاتب به آن اعتراف می‌کنند و آن بحث قضا و قدر الهی است که مشیت عالم بر آن اساس نهاده شده است و از جمله آن مشیت‌ها، تعیین تکلیف همه افعال در گذشته و حاضر و آینده می‌باشد. زیرا قضا و قدر، تعیین‌کننده سر نوشت همه موجودات است که در کتاب هستی مکتوب اما از نگاه بشر مکتوم نگاه داشته شده است. قرآن می‌فرماید:«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ [[كِتابٍ‏ مُبین]]. الانعام(6) 59 كلیدهاى غیب تنها نزد اوست و جز او، كسى آنها را نمى‏داند. او آن چه را که در خشكى و دریا است مى‏داند. هیچ برگى (از درختى) نمى‏افتد، مگر این كه از آن آگاه است و هیچ دانه‏ اى در تاریكی‌هاى زمین و هیچ تر و خشكى وجود ندارد، جز این كه در كتابى آشكار در كتاب علم خدا ثبت است.» [[امامیه]] نیز به این مطلب اعتقاد دارند که سرنوشت همه موجودات از قبل در [[لوح محفوظ]] ثبت شده است.2:فخر رازی در تفسیر افعال اختیاری انسان و نسبتش با جبر و اختیار بیان می‌کند که به طور بدیهی و وجدانی متوجه می‌شویم که تفاوت آشکاری میان حرکات اختیاری و حرکات اضطراری انسان وجود دارد. می‌نویسد:«و نجد أیضاً تفرقة بدیهیة بین الحركات الاختیاریة و الحركات الاضطراریة» <ref>فخرالدین رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج ‏2، ص295</ref> به نظر می‌رسد این تفاوت را زمانی می‌توان فهمید که عمل و فعل بر مبنای اراده باشد، زیرا شخص مجبور هیچ فهمی از اختیار ندارد. درباره امر بین الامرین نیز مسئله همین است. شخص مختار معنای امر بین الامرین را کاملا متوجه می‌شود و در حال اختیار مسیری را بر می‌گزیند که جبر یا تفویض محض نیست، در حالی که شخص مجبور، حق انتخاب ندارد، بلکه مجبور است که در یک مسیر پیش برود. علاوه، دارای قوه تشخیص است، تفاوت حرکت اختیاری و اضطراری را می‌فهمد.3: یکی دیگر از شواهد متقن اختیار گرایی فخر رازی، ادعای وی به وجود قصد و اختیار در فاعل انسانی است به این معنا که انسان به واسطه قصد و اختیار، افعال خود را انجام می‌دهد. وی در مباحث مربوط به ادراکات، زیر عنوان مقدمه، مباحثی را بیان و در ادامه به این بحث اشاره می‌کند و می‌نویسد:«فی بیان أن ذلك الشی‏ء الواحد الذی هو المدرك، یجب أن یكون بعینه هو الفاعل لجمیع الأفعال و الدلیل علیه أن الإنسان إنما یفعل بالقصد و الاختیار و الفعل الاختیاری معناه أنه إذا اعتقد فی الشی‏ء أنه مشتمل على نفع خالص أو راجح أوجب هذا الاعتقاد حصول رغبة فی ذلك الفعل، و إذا حصلت تلك الرغبة، صار القادر فاعلا. و أما إذا اعتقد أن فی الفعل الفلانی مفسدة خالصة أو راجحة، أوجب ذلك الاعتقاد حصول نفرة عن ذلك الفعل و إذا حصلت تلك النفرة صار القادر ممتنعا عن الفعل...» <ref>فخرالدین رازی، المطالب العالیة من العلم الالهی، ج‏7، ص115</ref> یعنی واجب است که مدرک، فاعل تمام افعال خودش باشد، زیرا که فقط انسان مدرک افعال خودش می‌باشد که آن را با آگاهی و قصد و اختیار انجام می‌دهد. فعل اختیاری به این معنا است که شخص مدرک به نفع خالص یا نفع راجح فعلی که انجام می‌دهد، معتقد باشد. چنین اعتقادی موجب رغبت به فعل شده و بعد از ایجاد رغبت، قادر بر انجام آن می‌شود و اگر مدرک متوجه مفسده فعل شود، این درک موجب تنفر و ترک فعل از طرف فاعل می‌شود.4: یکی دیگر از دلایلی که نشان می‌دهد فخر رازی بر فاعلیت واقعی انسان نسبت به افعالش اعتقاد جازم دارد این است که وی علاوه بر این که انسان را فاعل مختار می‌داند، معتقد است که [[پیامبر صلوات الله]] علیه نیز باید به مردم هشدار بدهد و حتی در این هشدار مبالغه کند که در قبال فعلی که انجام می‌دهند، مسئول اند و اضافه می‌کند که بندگان در حال اختیار، قادر بر فعل خیر و شر می‌باشند. نوشته است:«و أیضا یبین لهم كون العبد صانعا فاعلا قادرا على الفعل و الترك و الخیر و الشر و یبالغ فیه» <ref> فخرالدین رازی، المطالب العالیة من العلم الالهی، ج‏8، ص 117</ref> به عبارتی از این آشکارتر نمی‌توان به عبارت دیگری دست یافت که یک شخصیت بزرگ و مطرح اشعری بگوید که انسان هم فاعل است و هم صانع(خلق کننده) و نیز قادر باشد بر فعل و ترک. این اوصاف مخصوص موجوداتی است که دارای [[عقل]]، شعور، اراده و اختیار باشند.5. یکی دیگر از شواهدی که نشان می‌دهد فخر رازی به جبر اعتقاد ندارد، باور وی به تاثیر پذیری انسان نسبت به امر تزکیه و تعلیم است. به همین دلیل می‌گوید پیامبر صلوات الله علیه نمی‌تواند در باطن مردم تصرف و آنها را تزکیه کند و اگر هم بتواند، اجازه آن را ندارد چون این کار غرض هدایت اختیاری را از بین می‌برد. بنابراین، مردم باید با اختیارشان راه درست را انتخاب کنند نه این که پیامبر با قهر و جبر در باطن آنان نفوذ کند و مسیر شان را به سمت اطاعت و ثواب تغییر دهد. تعلیم و تزکیه وقتی نتیجه می‌دهد که شخص با اراده و اختیار پذیرای آن باشد، همان طور که قرآن می‌فرماید:«قَدْ أَفْلَحَ‏ مَنْ‏ زَكَّاها سوره شمس، آیه 9» یعنی هر كسی نفس خود را (با اراده و اختیارش) پاك و تزكیه كرد، رستگار شد. این آیه از اقدام اختیاری عباد نسبت به تزکیه نفس خویش سخن می‌گوید همان گونه که او می‌تواند در مسیر خلاف تزکیه قدم بردارد و نفس خود را آلوده کند. نوشته است:«و أعلم أن الرسول لا قدرة له على التصرف فی بواطن المكلفین، و بتقدیر أن تحصل له هذه القدرة لكنه لا یتصرف فیها و إلا لكان ذلك الزكاء حاصلًا فیهم على سبیل الجبر لا على سبیل الإختیار»<ref>فخرالدین رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج‏4، 59</ref>یعنی بدان پیامبر صلوات الله علیه قدرت تصرف(اقدام به تزکیه) در باطن افراد مکلف را ندارد و اگر هم چنین قدرتی داشته باشد، مجاز به این کار نیست و تزکیه از مسیر جبر منفعتی ندارد.  


== اعتراف فخر رازی به وجود فاعل‌های طولی در ایجاد فعل ==
== اعتراف فخر رازی به وجود فاعل‌های طولی در ایجاد فعل ==
confirmed
۵٬۷۴۷

ویرایش