confirmed
۲٬۲۰۰
ویرایش
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
از میان آثار یاد شده شاید بهترین كتابی كه در این زمینه تألیف شده، از اندیشمندان شیعه كتاب «قلائد الدرر فی آیات الاحكام بالأثر» اثر احمد بن اسماعیل جزائری و از اندیشمندان جامعه اهلسنت كتاب «آیات الاحكام» اثر ابو بكر رازی جصاص حنفی میباشد. | از میان آثار یاد شده شاید بهترین كتابی كه در این زمینه تألیف شده، از اندیشمندان شیعه كتاب «قلائد الدرر فی آیات الاحكام بالأثر» اثر احمد بن اسماعیل جزائری و از اندیشمندان جامعه اهلسنت كتاب «آیات الاحكام» اثر ابو بكر رازی جصاص حنفی میباشد. | ||
== نقص عمومی | == نقص عمومی کتب آیات الاحکام == | ||
توجه و تحقیق و بررسی اندیشمندان و فرزانگان مذاهب اسلامی در آیات الاحكام - كه مواضع استنباط و اجتهاد است - بیشتر در باب عبادات بوده، لذا كمبودی در این مورد احساس نمیشود، ولی در دیگر ابحاث فقهی مانند: اراضی، انفال، جهاد، قضاوت، حدود، قصاص، تعزیرات، حقوق، اقتصاد، امور اجتماعی و.. كه كمتر مورد بحث و بررسی قرار گرفته نارسایی و كمبود احساس میشود. امید است علما و دانشمندان هر چه زودتر این خلاء را پر كنند. | |||
== صعوبت استنباط از آیات == | == صعوبت استنباط از آیات == | ||
استفاده از این منبع عظیم و لا یزال نیازمند به شناختهایی است كه بدون آن شناختها حركت در مسیر استنباط احكام از قرآن میسر و صائب نخواهد بود. برای استنباط حكم الهی از قرآن، ملاكها و معیارها و ضوابطی وجود دارد، زیرا قرآن (در حدود 500 آیه) پاسخگویی به همۀ مسائل شرعی و فقهی بشر را تا روز قیامت عهدهدار گشته و بدیهی است كه در چنین موضوع گستردهای نمیتوانسته است با بیان تفصیلی و تشریحی در محدودۀ 500 آیه گنجانیده شود. از این رو است كه در آیات قرآن، بیشتر اصول كلی و عمومات قابل تفریع بیان گردیده و در بسیاری از موارد اطلاقها و تقییدها، نصوص و ظواهر باید با هم سنجیده شود تا حكم موضوعی تبیین گردد و همین مطلب سبب شده است تا استنباط حكم از قرآن، نیازمند دانش و تخصصهای فقهی و شناختهای اصولی باشد و هر فرد مبتدی و ناآشنا به بیان وحی، به آسانی قدرت استنباط احكام شرعی از منبع قرآنی را دارا نباشد و از سوی دیگر، وجود همین معیارها و ملاكها و میزان شناخت علما نسبت به آنهاست كه در استنباط حكم الهی میان فرق اسلامی تفاوتهایی را پدید آورده است. امیر المؤمنین (ع) در این مورد بیانی وافی دارد و میفرماید: «إنّ اللّه َ تباركَ و تعالى أنزلَ القرآنَ على سَبعَةِ أقسامٍ ، كُلٌّ مِنها شافٍ كافٍ ، و هي : أمرٌ ، و زَجرٌ ، و تَرغيبٌ ، و تَرهيبٌ ، و جَدَلٌ ، و مَثَلٌ ، و قَصصٌ . و في القرآنِ ناسِخٌ و مَنسوخٌ و مُحكَمٌ و مُتشابِهٌ ، و خاصٌّ و عامٌّ ، و مُقدَّمٌ و مُؤَخَّرٌ ، و عَزائمُ و رُخَصٌ ، و حَلالٌ و حَرامٌ ، و فَرائضُ و أحكامٌ ، و مُنقَطِعٌ و مَعطوفٌ ، و مُنقَطِعٌ غيرُ مَعطوفٍ، و حَرفٌ مَكانَ حَرفٍ . و مِنهُ ما لَفظُهُ خاصٌّ ، و مِنهُ ما لَفظُهُ عامٌّ مُحتَمِلُ العُمومِ ، و مِنهُ ما لَفظُهُ واحِدٌ و مَعناهُ جَمعٌ ، و مِنهُ ما لَفظُهُ جَمعٌ و مَعناهُ واحِدٌ ، و مِنهُ ما لَفظُهُ ماضٍ و مَعناهُ مُستَقبَلٌ ، و مِنهُ ما لَفظُهُ علَى الخَبَرِ و مَعناهُ حِكايَةٌ عن قَومٍ آخَرَ ، و مِنهُ ما هُو باقٍ مُحرَّفٌ عن جِهَتِهِ، و مِنهُ ما هُو على خِلافِ تَنزيلِهِ ، و مِنهُ ما تَأويلُهُ في تَنزيلِهِ ، و مِنهُ ما تأويلُهُ قَبلَ تَنزيلِهِ ، و مِنهُ ما تأويلُهُ بَعدَ تَنزيلِهِ . و مِنهُ آياتٌ بَعضُها في سُورَةٍ و تَمامُها في سُورَةٍ اُخرى ، و مِنهُ آياتٌ نِصفُها مَنسوخٌ و نِصفُها مَتروكٌ على حالِهِ ، و مِنهُ آياتٌ مُختَلِفَةُ اللَّفظِ مُتَّفِقَةُ المَعنى ، و مِنهُ آياتٌ مُتَّفِقَةُ اللَّفظِ مُختَلِفَةُ المَعنى ، و مِنهُ آياتٌ فيها رُخصَةٌ و إطلاقٌ بعدَ العَزيمَةِ ، لأنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ يُحِبُّ أن يُؤخَذَ بِرُخَصِهِ كما يُؤخَذُ بِعَزائمِهِ . و منه رُخصَةٌ صاحِبُها فيها بالخِيارِ إن شاءَ أخَذَ و إن شاءَ تَرَكَها ، و مِنهُ رُخصَةٌ ظاهِرُها خِلافُ باطِنِها يُعمَلُ بظاهِرِها عندَ التَّقيَّةِ و لا يُعمَلُ بباطِنِها مَع التَّقيَّةِ ، و مِنهُ مُخاطَبَةٌ لِقَومٍ و المَعنى لآخَرينَ ، و مِنهُ مُخاطَبَةٌ للنبيِّ صلى الله عليه و آله و مَعناهُ واقِعٌ على اُمَّتِهِ ، و مِنهُ لا يُعرَفُ تَحريمُهُ إلاّ بتَحلِيلِهِ ، و مِنهُ ما تَأليفُهُ و تَنزيلُهُ على غيرِ معنى ما اُنزِلَ فيهِ . و مِنهُ رَدٌّ مِن اللّه ِ تعالى و احتِجاجٌ على جَميعِ المُلحِدينَ و الزَّنادِقةِ و الدَّهريّةِ و الثَّنَويّةِ و القَدَريّةِ و المُجَبِّرَةِ و عَبَدَةِ الأوثانِ و عَبَدَةِ النِّيرانِ ، و مِنهُ احتِجاجٌ علَى النَّصارى في المَسيحِ عليه السلام ، و مِنهُ الرَّدُّ علَى اليَهودِ ، و مِنهُ الرَّدُّ على مَن زَعَمَ أنَّ الإيمانَ لا يَزيدُ و لا يَنقُصُ و أنَّ الكُفرَ كذلكَ ، و مِنهُ رَدٌّ على مَن زَعَمَ أن ليسَ بَعدَ المَوتِ و قَبلَ القِيامَةِ ثَوابٌ و عِقابٌ » (بحار، ج 93، ص 4 و 5) امام على عليه السلام : خداوند تبارك و تعالى، قرآن را بر هفت قِسْم نازل فرموده است كه هر بخشى از آن شفا دهنده و كفايت كننده است. و اين هفت قسم عبارتند از: امر و نهى و ترغيب و ترساندن و جدل و مَثَل و حكايات. در قرآن آيات ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام و مقدّم و مؤخّر و واجبات و رخصتها و حلال و حرام و فرايض و احكام، و منقطع و معطوف، و منقطع نا معطوف، و حرفى به جاى حرف ديگر، وجود دارد. بعضى از كلمات قرآن، لفظش خاصّ است و بعضى لفظش عام است و عموميت را مى رساند و برخى لفظش مفرد است و معنايش جمع و برخى لفظش جمع است و معنايش مفرد. برخى لفظش ماضى است و معنايش مستقبل. برخى لفظش خبرى است و معنايش حكايت از قومى ديگر. بعضى از آنها باقى است و از جهت و معناى اصليش [به معناى ديگر] برگردانده شده است. بعضى از آنها معنايى خلاف تنزيلش دارد و برخى تأويل و تنزيلش يكى است و بعضى تأويلش پيش از تنزيل آن است و بعضى تأويلش بعد از تنزيلش. در قرآن آياتى هست كه قسمتى از آن، در سوره اى است و دنباله آن در سوره اى ديگر. آياتى هست كه نصفش منسوخ است و نصفش به حال خود باقى است [و نسخ نشده]، بعضى از آيات آن الفاظشان متفاوت اما معنايشان با هم يكسان است، آياتى هم هست كه لفظشان يكسان ، اما معنايشان متفاوت است. بعضى آيات ناظر به رخصت است و بعد از قطعيت، دست باز گذاشته شده است؛ زيرا خداوند عزّ و جلّ دوست دارد همان گونه كه به واجبات و احكام قطعيش عمل مى شود ، به اجازات و رخصتهايش نيز عمل شود. بعضى از قرآن، رخصت است و شخص مكلّف آزاد است كه اگر خواست آنها را انجام دهد و اگر خواست ترك كند. بعضى از آن رخصتى است كه ظاهرش بر خلاف باطنش مى باشد، به ظاهر آن به گاه تقيّه عمل مى شود ولى به باطن آن در تقيّه [هم ]نمى توان عمل كرد. بعضى از قسمتهاى قرآن خطابش به عدّه اى است ولى مقصود ديگران هستند. برخى از آن آيات مخاطبش پيامبر صلى الله عليه و آله است، اما مقصودش امّت او هستند. بعضى از قسمتهاى آن هست كه حرام شمردنش جز با حلال شمردن آن شناخته نمى شود و قسمتهايى هم در قرآن هست كه تأليف و تنزيل آن بر غير معنايى است كه درباره آن نازل شده است. بعضى از قسمتهاى قرآن، هست كه پاسخ خداوند متعال و احتجاج و حجّت آورى او بر همه ملحدان و زنديقان و دهريه و ثنويه و قدريه و جبريه و بت پرستان و آتش پرستان، است و قسمتهايى از آن، احتجاج بر ضد مسيحيان [و اعتقادشان ]درباره عيسى عليه السلام است و قسمتهايى از آن ردّ بر يهوديان و قسمتهايى از آن پاسخ به كسانى است كه مى گويند، نه ايمان قابل افزايش و كاهش است نه كفر. قسمتهايى از آن نيز در پاسخ به كسانى است كه خيال مى كنند بعد از مرگ و پيش از قيامت پاداش و كيفرى در كار نيست. | استفاده از این منبع عظیم و لا یزال نیازمند به شناختهایی است كه بدون آن شناختها حركت در مسیر استنباط احكام از قرآن میسر و صائب نخواهد بود. برای استنباط حكم الهی از قرآن، ملاكها و معیارها و ضوابطی وجود دارد، زیرا قرآن (در حدود 500 آیه) پاسخگویی به همۀ مسائل شرعی و فقهی بشر را تا روز قیامت عهدهدار گشته و بدیهی است كه در چنین موضوع گستردهای نمیتوانسته است با بیان تفصیلی و تشریحی در محدودۀ 500 آیه گنجانیده شود. از این رو است كه در آیات قرآن، بیشتر اصول كلی و عمومات قابل تفریع بیان گردیده و در بسیاری از موارد اطلاقها و تقییدها، نصوص و ظواهر باید با هم سنجیده شود تا حكم موضوعی تبیین گردد و همین مطلب سبب شده است تا استنباط حكم از قرآن، نیازمند دانش و تخصصهای فقهی و شناختهای اصولی باشد و هر فرد مبتدی و ناآشنا به بیان وحی، به آسانی قدرت استنباط احكام شرعی از منبع قرآنی را دارا نباشد و از سوی دیگر، وجود همین معیارها و ملاكها و میزان شناخت علما نسبت به آنهاست كه در استنباط حكم الهی میان فرق اسلامی تفاوتهایی را پدید آورده است. امیر المؤمنین (ع) در این مورد بیانی وافی دارد و میفرماید: «إنّ اللّه َ تباركَ و تعالى أنزلَ القرآنَ على سَبعَةِ أقسامٍ ، كُلٌّ مِنها شافٍ كافٍ ، و هي : أمرٌ ، و زَجرٌ ، و تَرغيبٌ ، و تَرهيبٌ ، و جَدَلٌ ، و مَثَلٌ ، و قَصصٌ . و في القرآنِ ناسِخٌ و مَنسوخٌ و مُحكَمٌ و مُتشابِهٌ ، و خاصٌّ و عامٌّ ، و مُقدَّمٌ و مُؤَخَّرٌ ، و عَزائمُ و رُخَصٌ ، و حَلالٌ و حَرامٌ ، و فَرائضُ و أحكامٌ ، و مُنقَطِعٌ و مَعطوفٌ ، و مُنقَطِعٌ غيرُ مَعطوفٍ، و حَرفٌ مَكانَ حَرفٍ . و مِنهُ ما لَفظُهُ خاصٌّ ، و مِنهُ ما لَفظُهُ عامٌّ مُحتَمِلُ العُمومِ ، و مِنهُ ما لَفظُهُ واحِدٌ و مَعناهُ جَمعٌ ، و مِنهُ ما لَفظُهُ جَمعٌ و مَعناهُ واحِدٌ ، و مِنهُ ما لَفظُهُ ماضٍ و مَعناهُ مُستَقبَلٌ ، و مِنهُ ما لَفظُهُ علَى الخَبَرِ و مَعناهُ حِكايَةٌ عن قَومٍ آخَرَ ، و مِنهُ ما هُو باقٍ مُحرَّفٌ عن جِهَتِهِ، و مِنهُ ما هُو على خِلافِ تَنزيلِهِ ، و مِنهُ ما تَأويلُهُ في تَنزيلِهِ ، و مِنهُ ما تأويلُهُ قَبلَ تَنزيلِهِ ، و مِنهُ ما تأويلُهُ بَعدَ تَنزيلِهِ . و مِنهُ آياتٌ بَعضُها في سُورَةٍ و تَمامُها في سُورَةٍ اُخرى ، و مِنهُ آياتٌ نِصفُها مَنسوخٌ و نِصفُها مَتروكٌ على حالِهِ ، و مِنهُ آياتٌ مُختَلِفَةُ اللَّفظِ مُتَّفِقَةُ المَعنى ، و مِنهُ آياتٌ مُتَّفِقَةُ اللَّفظِ مُختَلِفَةُ المَعنى ، و مِنهُ آياتٌ فيها رُخصَةٌ و إطلاقٌ بعدَ العَزيمَةِ ، لأنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ يُحِبُّ أن يُؤخَذَ بِرُخَصِهِ كما يُؤخَذُ بِعَزائمِهِ . و منه رُخصَةٌ صاحِبُها فيها بالخِيارِ إن شاءَ أخَذَ و إن شاءَ تَرَكَها ، و مِنهُ رُخصَةٌ ظاهِرُها خِلافُ باطِنِها يُعمَلُ بظاهِرِها عندَ التَّقيَّةِ و لا يُعمَلُ بباطِنِها مَع التَّقيَّةِ ، و مِنهُ مُخاطَبَةٌ لِقَومٍ و المَعنى لآخَرينَ ، و مِنهُ مُخاطَبَةٌ للنبيِّ صلى الله عليه و آله و مَعناهُ واقِعٌ على اُمَّتِهِ ، و مِنهُ لا يُعرَفُ تَحريمُهُ إلاّ بتَحلِيلِهِ ، و مِنهُ ما تَأليفُهُ و تَنزيلُهُ على غيرِ معنى ما اُنزِلَ فيهِ . و مِنهُ رَدٌّ مِن اللّه ِ تعالى و احتِجاجٌ على جَميعِ المُلحِدينَ و الزَّنادِقةِ و الدَّهريّةِ و الثَّنَويّةِ و القَدَريّةِ و المُجَبِّرَةِ و عَبَدَةِ الأوثانِ و عَبَدَةِ النِّيرانِ ، و مِنهُ احتِجاجٌ علَى النَّصارى في المَسيحِ عليه السلام ، و مِنهُ الرَّدُّ علَى اليَهودِ ، و مِنهُ الرَّدُّ على مَن زَعَمَ أنَّ الإيمانَ لا يَزيدُ و لا يَنقُصُ و أنَّ الكُفرَ كذلكَ ، و مِنهُ رَدٌّ على مَن زَعَمَ أن ليسَ بَعدَ المَوتِ و قَبلَ القِيامَةِ ثَوابٌ و عِقابٌ » (بحار، ج 93، ص 4 و 5) امام على عليه السلام : خداوند تبارك و تعالى، قرآن را بر هفت قِسْم نازل فرموده است كه هر بخشى از آن شفا دهنده و كفايت كننده است. و اين هفت قسم عبارتند از: امر و نهى و ترغيب و ترساندن و جدل و مَثَل و حكايات. در قرآن آيات ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام و مقدّم و مؤخّر و واجبات و رخصتها و حلال و حرام و فرايض و احكام، و منقطع و معطوف، و منقطع نا معطوف، و حرفى به جاى حرف ديگر، وجود دارد. بعضى از كلمات قرآن، لفظش خاصّ است و بعضى لفظش عام است و عموميت را مى رساند و برخى لفظش مفرد است و معنايش جمع و برخى لفظش جمع است و معنايش مفرد. برخى لفظش ماضى است و معنايش مستقبل. برخى لفظش خبرى است و معنايش حكايت از قومى ديگر. بعضى از آنها باقى است و از جهت و معناى اصليش [به معناى ديگر] برگردانده شده است. بعضى از آنها معنايى خلاف تنزيلش دارد و برخى تأويل و تنزيلش يكى است و بعضى تأويلش پيش از تنزيل آن است و بعضى تأويلش بعد از تنزيلش. در قرآن آياتى هست كه قسمتى از آن، در سوره اى است و دنباله آن در سوره اى ديگر. آياتى هست كه نصفش منسوخ است و نصفش به حال خود باقى است [و نسخ نشده]، بعضى از آيات آن الفاظشان متفاوت اما معنايشان با هم يكسان است، آياتى هم هست كه لفظشان يكسان ، اما معنايشان متفاوت است. بعضى آيات ناظر به رخصت است و بعد از قطعيت، دست باز گذاشته شده است؛ زيرا خداوند عزّ و جلّ دوست دارد همان گونه كه به واجبات و احكام قطعيش عمل مى شود ، به اجازات و رخصتهايش نيز عمل شود. بعضى از قرآن، رخصت است و شخص مكلّف آزاد است كه اگر خواست آنها را انجام دهد و اگر خواست ترك كند. بعضى از آن رخصتى است كه ظاهرش بر خلاف باطنش مى باشد، به ظاهر آن به گاه تقيّه عمل مى شود ولى به باطن آن در تقيّه [هم ]نمى توان عمل كرد. بعضى از قسمتهاى قرآن خطابش به عدّه اى است ولى مقصود ديگران هستند. برخى از آن آيات مخاطبش پيامبر صلى الله عليه و آله است، اما مقصودش امّت او هستند. بعضى از قسمتهاى آن هست كه حرام شمردنش جز با حلال شمردن آن شناخته نمى شود و قسمتهايى هم در قرآن هست كه تأليف و تنزيل آن بر غير معنايى است كه درباره آن نازل شده است. بعضى از قسمتهاى قرآن، هست كه پاسخ خداوند متعال و احتجاج و حجّت آورى او بر همه ملحدان و زنديقان و دهريه و ثنويه و قدريه و جبريه و بت پرستان و آتش پرستان، است و قسمتهايى از آن، احتجاج بر ضد مسيحيان [و اعتقادشان ]درباره عيسى عليه السلام است و قسمتهايى از آن ردّ بر يهوديان و قسمتهايى از آن پاسخ به كسانى است كه مى گويند، نه ايمان قابل افزايش و كاهش است نه كفر. قسمتهايى از آن نيز در پاسخ به كسانى است كه خيال مى كنند بعد از مرگ و پيش از قيامت پاداش و كيفرى در كار نيست. |