confirmed
۲٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
سپس وارد مسجد الاقصی شد. قبه الصخره محلی بوده است که پیامبر (ص) از آنجا به آسمانها عروج کرد. | سپس وارد مسجد الاقصی شد. قبه الصخره محلی بوده است که پیامبر (ص) از آنجا به آسمانها عروج کرد. | ||
= نمونههایی از احادیث جعلی در باب معراج = | |||
<big>1.</big> ابن حامد بغدادی (م 403)در روایتی از ابن عبّاس از پیامبر چنین نقل کرده است: «لمّا اُسری بی رأیتُ الرحمنَ علی صورةِ شابٍّ اَمرد نوره یتلأ لؤ و قد نُهیتُ عن صفِته لَکم، فسألتُ ربّی ان یُکرمنی برؤیتِه فاذا کانّه عروسٌ حینَ کُشِفَ عنه حجابُه مستو علی عرشِه.» <ref>محمد حصنى دمشقى، دفع الشبه عن الرسول و الرسالة،، چ دوم، قاهره، دارالکتب العربى، 1418ق، ص 37.</ref><br> | |||
باتوجهبه مجموعه آیات و روایاتی که در باب اوصاف خدای تعالی وجود دارند و مدار اعتقادات اسلامی در زمینه خداشناسی هستند، روایت پیشگفته نادرست بوده و آثار جعل و وضع از آن آشکار است. افزون بر آن، دچار تعارض درونی است و صدر و ذیل آن ناهماهنگ هستند. اگر با اتّکا به آغاز روایت، پیامبر (صلیالله علیه و آله) از وصف خداوند نهی شده، چگونه است که در ادامه آن، اوصافی مانند شاب، امرد، عروس و قرار گرفته بر عرش را بیان کردهاند؟<br> | |||
<big>2.</big> ابن عبّاس از پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) نقل کرده است: «اِنَّ اللّهَ فضَّلَ المرسلینَ علَی المقرَّبینَ لَمّا بلغتُ السماءَ السابعةِ لقینی ملکٌ مِن نور علی سریر من نور فسلّمتُ علیه فردَّ علی السلامُ فاوحی اللّهُ الیه یُسلّمُ علیکَ صفیّی و نبیّی فلم تقم له. و عزّتی و جلالی، لَتقومنَّ فلا تقعد الی یومِ القیامِة.» ع<ref>بدالرحمان ابن جوزى، الموضوعات، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق، ج 1، ص 216.</ref> | |||
ابن جوزی میگوید: خطیب بغدادی بر این باور است که این حدیث باطل و موضوع است، درحالیکه رجال سند آن جز محمد بن مسلمه، همه از ثقاتاند. <ref>همان، ج 1، ص 216.</ref> | |||
افزون بر جعلی بودن، متن این روایت نیز با مقام عصمت فرشتگان الهی ناسازگار است و با فرض صحت سند نیز اعتباری نخواهد داشت.<br> | |||
<big>3.</big> از عایشه نقل شده است: «ما فقدتُ جسدَ رسولِ اللّه و لکنّ اللّهَ أسری بِروحِه»; <ref>عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، 1414ق، ج 5، ص 227.</ref> اگر بهجای «فقدتُ» «فُقد» خوانده شود، باز مشکل به حال خود باقى است؛ زیرا عایشه خود در زمان معراج در کنار ایشان نبوده است تا خبر دهد و به طور طبیعى، از دیگرى شنیده و نام آن فرد براى ما معلوم نیست بدن پیامبر در شب معراج در کنارم بود، ولی خداوند روح او را شبانه (به عالم بالا) برد.<br> | |||
جعلی بودن این روایت به این دلیل است که همه مورّخان و قرآنپژوهان زمان معراج را پیش از هجرت دانستهاند و در آن زمان، عایشه همسر ایشان نبوده است تا از بودونبود جسم پیامبر در شب معراج خبر دهد. علاوهبرآن، آیه اول سوره اسراء بر عروج پیامبر از مسجدالحرام در مکّه تصریح دارد. <ref>سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 24.</ref><br> | |||
راویان دروغگو در برخی دیگر از این روایات، فضایل زیادی برای برخی از صحابه پیامبر بیان کردهاند؛ مانند:<br> | |||
<big>4.</big> ان الرسولَ قال: «لَمَّا اُسری بی اِلی السماءِ رأیتُ مکتوباً علی ساقِ العرشِ لا الَه الاَّ اللّهُ محمّدٌ رسولُ اللّه ابوبکرُ الصدیقُ عمرُ الفاروقُ عثمانُ ذوالنورین.» <ref>عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة فى الاحادیث الموضوعه، چ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1364ق، ج 1، ص 320.</ref> | |||
در سند این روایت، ابوبکر عبدالرحمن بن عفّان الصوفی قرار دارد. سیوطی در اللئالی المصنوعة گفته است: ابوبکر و شیخش هر دو دروغگو هستند. <ref>همان، ج 1، ص 320.</ref> در این کتاب جمله «یقتل مظلوماً» نیز آمده است: <ref>ر.ک: ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 252.</ref>ذهبی در میزان الاعتدال گفته است: یحیی بن معین، عبدالرحمن بن عفان را دروغگو دانسته است. <ref>محمّد ذهبى، میزان الاعتدال، داراحیاء الکتب العربیه، 1382ق، ج 2، ص 579</ref><br> | |||
ابن حجر عسقلانی نیز همین سخن را درباره او با توضیح بیشتری آورده است. <ref>احمد عسقلانى، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، دائرة المعارف النظامیه، 1329ق، ج 3، ص 423.</ref> | |||
<big>5.</big> «عبدالله بن ابراهیم الغفاری عن عبدالرحمن بن زید بن اسلم عن سعید بن ابی سعید عن ابی هریرة مرفوعاً، عُرج بی الی السماءِ فما مررتُ بسماء الاّ وجدتُ فیها مکتوباً محمّدٌ رسول اللّهِ و ابوبکرُ الصدیقُ من خلفی.» <ref>عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 216.</ref> | |||
ابن جوزی درباره این حدیث مینویسد: این حدیث صحیح نیست، غفاری حدیث وضع میکرده و شیخ او نیز به اتفاق عالمان رجالی ضعیف است. <ref>عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 236.</ref>اگرچه سیوطی تلاش کرده است تا این روایت را به حد حسن ارتقا دهد، ولی شواهدی که بر صدور آن آورده، خود قابل مناقشه بوده و به گفته خود وی، برخی از مؤلّفان کتب حدیثی به عدم امکان احتجاج به برخی از این شواهد نظر داده و متفرد بودن ناقلان آنها را گوشزد نمودهاند. <ref>عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 296ـ298. نیز ن.ک: محمّد شوکانى، الفوائدالمجموعة فى الاحادیث الموضوعة، ص 358.</ref><br> | |||
<big>6.</big> «روی ابوبکر الجوزقی من حدیث ابی سعید مرفوعاً لمّا عُرج بی الی السماءِ قلتُ اللّهمَّ اجعل الخلیفة مِن بعدی علی بن ابی طالب فارتجّتِ السماواتُ و هتفت الملائکةُ مِن کلِ جانب یا محمّد اقرء وما تشاؤون الاّ ان یَشاءَ اللّه قَد شاءاللّه اَن یکونَ مِن بعدکِ ابوبکر الصدیقُ.» <ref>عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 300 و 301</ref> | |||
ابن جوزی گفته است: این حدیث موضوع و از ساخته های یوسف بن جعفر است. <ref>عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 235 / محمد شوکانى، پیشین، ص 359.</ref> جاعلان این گونه روایات، فضلیت تراشی برای صحابه را آن قدر مهم می دانستند که حاضر بودند به مقام پیامبرتوهین شود تا مدح و منقبتی برای آنان از آن سر بر آورد؛ بنابراین روایت، همه آسمانها و فرشتگان دریافته بودند که خلیفه پس از ایشان باید ابوبکر باشد، اما پیامبراز درک آن باز مانده بود و درخواست نابجایی از خداوند کرد!<br> | |||
<big>7.</big> «لمّا اُسری بی رأیتُ فی السماءِ خیلا موقوفةً مسرجةً ملجمةً لا تروثُ و لا تبولُ و لا تعرقُ، رأسُها مِن الیاقوتِ الاحمر و حوافِرُها من الزّمردِ الاخضر و ابدانُها مِن العقیانِ الاصفر ذواتُ اجنحة فقلتُ: لمَن هذه؟ فقالَ جبرئیل: هذه لمحبّی ابی بکر و عمر یزورونَ اللّه تعالی علیها یومَ القیامةِ.» <ref>عبدالرحمن سیوطى، پیشین، ج 1، ص 304.</ref> | |||
ابن جوزی میگوید: بی شک، این حدیث موضوع است و از ابوالقاسم ترمذی یا جدّ او فراتر نمیرود و خطیب بغدادی هم آن را منکَر دانسته است. <ref>عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 240 / عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ص 304 و 305 / محمّد شوکانى، پیشین، ص 362.</ref><br> | |||
<big>8.</big> انس از پیامبر اکرم(صلیالله علیه و آله) نقل کرده است که ایشان فرمودند: «لیلةَ اُسری بی دخلتُ الجنةَ فرأیتُ تفاحةً لم ارَ فی الجنةِ احسنَ منها فتناولتُها فانفلقتُ عن لعبةِ لم ارَ فی الجنةِ احسنَ مِنها. قلتُ لِمَن اَنت؟ قالت: لرجل مِن قریش فظننتُ انّها لی، فقلتُ لِمَن مِن قریش؟ قالت: لعثمانِ بن عفّان المقتولِ ظلماً.» <ref>عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 315</ref> | |||
این حدیث بهخاطر حمید بن هلال مجهول است. <ref>همان.</ref> این روایت از یحیى بن معین نیز نقل شده است. <ref>ر.ک: محمد بن سیرین لا یرضى حمید بن هلال / ر.ک: عبداللّه بن عدى، الکامل فى ضعفاءالرجال، ج 3، ص 81 0</ref> همچنین محمد بن سلیمان بن هشام ورّاق، که در سند روایت خطیب بغدادی از ابن عمر وجود دارد، مورد اتهام است. <ref>محمّد شوکانى، پیشین، ص 364.</ref> ابن عدى درباره وى میگوید: «یوصل الحدیث و یسرقه». <ref>ن.ک: عبداللّه بن عدى، پیشین، ج 7، ص 531.</ref> | |||
شبیه این منقبت درباره حضرت علی (علیهالسلام) نقل شده است که در سند روایت از طریق عامّه عطیه وجود دارد و بنا به گفته سیوطی، وی ضعیف است محتمل است که ضعیف شمردن عطیه به دلیل گرایش شیعى او بوده باشد؛ زیرا جماعتى از ثقات اهلسنت از او روایت کرده و بنا به گفته ابن عدب «یکتب حدیثه و کان یعد من شیعة الکوفه.» <ref>(عبداللّه بن عدى، پیشین، ج 7، ص 84 و 85.)</ref> و در نقل شیعه نیز همین عطیه وجود دارد، ولی بهجای «تفاحه»، «سفرجله» آمده است و متن آن نیز تفاوت زیادی با روایت مزبور دارد. شیخ صدوق در امالی به سند ذیل این روایت را آورده است: «احمد بن محمد بن حمدان المکتب عن محمد بن عبدالرحمان الصفّار عن محمد بن عیسی الدامغانی عن یحیی بن المغیرة عن حریز (جزیر) عن الاعمش عن عطیة عن ابی سعید الخدری قال قال رسول اللّه...» <ref>شیخ صدوق، الامالى، ص 183.</ref> زمخشری نیز همانند متن نقل شده در امالی صدوق را در ربیع الابرار آورده است. <ref>محمود زمخشرى، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، قم، رضى، 1410ق، ج 1، ص 286.</ref><br> | |||
<big>9.</big> انّ رسولَ اللّهِ قالَ «لمّا اُسری بی اِلی السماءِ دَخلتُ الجنةَ فرأیتُ فیها قصراً مِن ذهب (و فی روایة اُخری قصراً ابیضَ) فاعجبنی فقلتُ لِمَن هذا القصرُ؟ فقیل لی: لِفتی مِن قریش. فقلتُ مَن هو؟ قیل: عمرُبنُ خطّاب. فما مَنعنی ان اَدخُلَهُ الاّ ما اَعرفُه من غیرتِکَ یا عُمر! فبکی عُمر عند ذلکَ و قالَ: و علی مِثلکَ یُغارُ یا رسولَ اللّهِ؟»<ref>على بن احمد کوفى، الاستغاثه، ج 2، ص 4.</ref> | |||
ابن حجر هیتمی در الصواعق با اندک تغییری روایت مزبور را آورده و در ادامه گفته است: این روایت را احمد و ترمذی و ابن حبّان در صحیح خود، از انس و احمد و شیخان (بخاری و مسلم) از جابر و احمد از بریره و از معاذ نقل کردهاند. ا<ref>حمد هیتمى، الصواعق المحرقة، قاهره، مکتبة القاهره، 1385ق، ص 95.</ref><br> | |||
با آنکه صاحبان جوامع روایی اهلسنت روایت مزبور را گزارش کرده و در ظاهر، آن را صحیح دانستهاند، ولی آثار وضع از آن پیداست. پیامبر دارای یاران زیادی بودند و برخی از آنان در زمان حیات آن حضرت و در رکاب ایشان به شهادت رسیدند و رنجهای فراوانی در راه نشر دعوت اسلام به جان خریدند، اما در این گونه روایات، کمتر سخنی از آنان به میان آمده و در مقابل، از کسانی تمجید شده است که در زمان مقاومت و جانبازی یاران واقعی پیامبر، بنا به اعتراف خود، صحنه نبرد را رها کردند و پا به فرار گذاشتند! <ref>عبدالرحمان سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 88.</ref> سیوطى روایاتى در یاد کرد فراریان از صحنه درگیرى در جنگ احد بیان کرده است که نام عمر و عثمان نیز در آنها دیده میشود و عبارت «لما هزمناهم ففررت حتى صعدت الجبل...» را از یکى از خطبههای عمر نقل کرده که وى بهروشنی به فرار خود اعتراف کرده است. بنا بهتصریح قرآن کریم، جمع زیادی از یاران پیامبر در جنگ «اُحد» پس از هجوم دوباره دشمن، صحنه نبرد را خالی کردند و از میدان گریختند و آن حضرت را تنها گذاشتند. <ref>آلعمران: 155.</ref> آیا میتوان پذیرفت افرادی که به گناه کبیرهای همچون فرار از جنگ مبتلا شدهاند ـ هر چند خداوند آنان را بخشیده باشد ـ دارای چنین مقاماتی در جهان دیگر باشند، و مؤمنان و مجاهدانی که برای لحظهای نیز نافرمانی پیامبر نکرده و در برابر دشمن همچون کوه استوار ایستادند، بهرهای نداشته باشند؟<br> | |||
<big>10.</big> «رأیتُ لیلةَ اُسری بی فِی العرشِ فَرَنْدَة در برخى نسخه ها «فریده» آمده و معناى آن مروارید غلطان یا گوهر گران بهاست. اما معناى «فریده» هشتى یا ایوان پوشیده شیشه دار است.خضراءَ فیها مکتوبٌ بنور ابیض: لا اله الا اللّه محمّدٌ رسول اللّهِ ابوبکرُ الصدیقُ عمرُ الفاروقُ.» <ref>عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 219.</ref> | |||
ابن جوزی در باب این حدیث میگوید: این حدیث صحیح نیست و عمربن اسماعیل مورد اتهام است. یحیی درباره او گفته است: «لیس بشیء، کذّابٌ دجالٌ سوءٌ خبیثٌ» و دارقطنی و نسائی نیز گفته اند: او متروک الحدیث است. <ref>ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 244.</ref> | |||
<big>همچنین برخی دیگر از روایات با آنکه از نظر متن قابلتوجیه هستند، ولی به دلیل ضعف برخی از رجال سند، ارزشی ندارند.</big> | |||
<big>11.</big> میسرة بن عبد ربّه در روایتی مرفوع از ابن عبّاس آورده است: «لمّا اُسری بی اِلی السماءِ الدنیا رأیتُ فیها دیکاً له زغبٌ اخضُر و ریشٌ ابیضُ و رِجلاه فی التخومِ و رأسه عندَالعرش ...» این روایت قریب بیست صفحه را در برمیگیرد. به گفته بخاری، میسره رمی به کذب شده است. <ref>احمد عسقلانى، لسان المیزان، ج 6، ص 138</ref>؛ بنابراین نمیتوان چنین سخنانی را از او پذیرفت. علاوه بر این، در برخی دیگر از روایات آمده است: «رأیتُ ملکاً...» <ref>محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 56، ص 172 و ج 84، ص 181 و ج 18، ص 327</ref> آمده است: «و هو ملکٌ مِن ملائکةِ اللّه.» که نشان دهنده آن است که وصف یاد شده به صورت تمثیل بوده و نمادی است از یکی از فرشتگان خداوند، نه آنکه در واقع، خروسی با آن هیأت در عرش الهی وجود داشته باشد.<br> | |||
== نمونهای از روایات مخالف قرآن و سنّت در باب معراج == | |||
برخی از روایات دارای مطالب خلاف واقع بوده و با آیات قرآن نیز مخالفاند. روایاتی که بر رؤیایی بودن معراج نبوی و وقوع آن پیش از بعثت دلالت دارند از این دستهاند:<br> | |||
<big>1.</big> بخاری و مسلم و طبری و ابن مردویه از طریق شریک بن عبداللّه بن أبی نمر از أنس چنین روایت کردهاند: قال: «لیلة أسری بِرسولِ اللّهمِن مسجدِ الکعبةِ جاءَهُ ثلاثةُ نفر قبلَ أن یُوحی إلیه و هو نائمٌ فی المسجدِ الحرامِ فقالَ أوَّلهم: أیّهم هو؟ فقالَ أوسطُهم: هو خیرُهم. فقال أحدُهم: خذوا خیرَهُم، فکانت تلکَ اللیلةِ فلم یَرهم حتّی أتوه لیلةً أخری فیما یَری قلبه و تَنامُ عیناه و لا یَنام قلبُه و کذلکَ الانبیاءُ تنامُ أعینهُم و لا ینامُ قلوبهم فلم یُکلِّموهُ حتی احتملوه فوضعوه عِندَ بئر زمزمَ فتولّاه مِنهم جبریلُ فشقَّ جبریل ما بینَ نحرِه إلی لبته حتی فَرِغَ مِن صدرِه و جوفِه فغسَله من ماءِ زمزمَ بیدِه حتّی أنقی جوفَه ثُمَّ أتی بطست مِن ذهب محشوا إیماناً و حکمةً فحشا به صدره و لغادیده; یعنی عروقُ حلقِه، ثُمَّ أطبقه ثُمَّ عُرِجَ به إلی سماءِ الدنیا... .» <ref>عبدالرحمن سیوطى، الدر المنثور، ج 5، ص 184.</ref><br> | |||
ظاهر این روایت دلالت دارد که معراج نبوی پیش از بعثت و در حال خواب بوده، درحالیکه عمده روایات معراجیه بر خلاف آن هستند و همه عالمان نیز بر این عقیدهاند که اسراء پس از بعثت بوده است، نه پیش از آن. علاوه بر این، در روایت مزبور سخن از وجوب نماز بر پیامبر گفته شده و بسیار روشن است که پیش از بعثت نماز معهود کنونی بر پیامبر واجب نبوده است. همچنین ظاهر آیات قرآن (مانند آیه اول سوره اسراء و آیات ابتدای سوره نجم) و روایات زیادی مانند روایات بیانگر آب نوشیدن پیامبر در شب معراج از توشه کاروان قریشیان، و میوه (خرما یا سیب بهشتى) خوردن پیامبر که همان به نطفه حضرت زهرا (علیهاالسلام) تبدیل گردید و موارد دیگر دلالت دارند که معراج در بیداری واقع شده؛ زیرا لسان آیات، لسان امتنان و بیان قدرت عجیب الهی است که چنین معجزهای را درباره پیامبر محقق ساخته. خواب شمردن این معجزه بزرگ الهی به معنای نفی آن است. بسا افراد دیگری حتی منافقان و کافران که خوابهایی میبینند و در آن حال، از محلی در اینسوی کره زمین بهسوی دیگر میروند و فاصلههایی دورتر از مکّه تا بیتالمقدس را در لحظهای میپیمایند و در زمانی، کوتاه کارهای بسیاری را در خواب انجام میدهند. <ref>در این باره ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 34 / فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 5 و 6، ص 609</ref>؛ بنابراین، خبر ذیل که طبری و ابن اسحاق از معاویه، نقل کردهاند، بهکلی نادرست است.<br> | |||
<big>2.</big> «أنّه کانَ إذا سُئل عن مسری رسولِ اللّه قال: کانت رؤیا مِن اللّه صادقةً.» عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 227. | |||
همچنین است روایتی که پیشتر از عایشه نقل شد و بر رؤیایی بودن معراج دلالت داشت. | |||
== امکان توجیه ظاهر روایات معراج == | |||
چنان که گذشت، برخی از عالمان باتوجهبه ظاهر غیرقابلقبول برخی از روایات بیانگر کیفیت معراج، در پی توجیه و تبیین معقولی از آنها برآمده و در نهایت، روایات یاد شده را پذیرفتهاند. | |||
از جمله علّامه طباطبائی روایات بیانگر شکافته شدن سینه پیامبر و شستوشوی آن با آب زمزم و پر کردن آن از ایمان و حکمت را تمثّل برزخی دانسته و به مفسّرانی که این روایات را غیرقابلقبول دانستهاند، خرده گرفته است. <ref>سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 23.</ref> | |||
همچنین ایشان ضمن باطل شمردن دیدگاه رؤیا بودن معراج، بر این باور است که میتوان معراج از مسجدالاقصی به آسمانها را نوعی عروج روحی دانست که پیامبر در بیداری و هشیاری کامل، آیات باعظمت الهی را درک کرده است و به همین دلیل، برخی از حقایق بیان شده در این روایات با تعبیرهای متفاوتی آمدهاند؛ مثلاً، وسیله عروج در برخی روایات «بال جبرئیل» و در برخی دیگر، «نردبان» منصوب بر صخره بیتالمقدس و در دیگری، «براق» دانسته شده است، درحالیکه اینها همه تعبیرهای متفاوتی از یک واقعیت هستند. «و رؤیة الانبیاء و نحوذلک تمثّلات برزخیة أو روحیة و کذا ما ذکره من حدیث شقّ البطن و الغسل تمثّل برزخىٌ لا ضیر فیه و أحادیث الاسراء مملوءة من ذکر هذا النوع مِن التمثّل کتمثل الدنیا فى هیئة مرأة علیها مِن کل زینة الدنیا، و تمثّلِ دعوة الیهودیة و النصرانیة و ما شاهده مِن أنواعِ النعیمِ و العذابِ لاهلِ الجنة و النارِ و غیر ذلک. و مِمّا یؤیّد هذا الذى ذکرناه ما فى السنة هذه الاخبار مِن الاختلافِ فى بیانِ حقیقة واحدة کما فى بعضِها من صعودهِ ـ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ـ إلى السماءِ بالبُراقِ و فى آخر على جناحِ جبریل و فى آخر بمعراج منصوب على صخرة بیتالمقدس إلى السماءِ إلى غیر ذلک ممّا یعثر علیه الباحثُ المتدبّر فى خلال هذه الروایات.» <ref>(همان، ج 13، ص 34.)</ref> این توجیه در صورتی رواست که معراج را دومرحلهای دانسته و مقصود از مسجدالاقصی را همین مسجد معهود در بیتالمقدس بدانیم، ولی در برخی روایات، مقصود از آن را مسجد اقصای آسمانی دانستهاند. | |||
امام باقر (علیهالسلام) در روایتى که ابن جریر طبرى شیعى نقل کرده به این نکته اشاره فرمودهاند: «اخبرنى ابوالحسین محمد بن هارون بن موسى تلعکبرى، قال اخبرنى ابى قال: حدّثنا ابوعلى محمد بن همّام یوم الاربعاء للیلة بقیت من المحرّم سنة 326 قال: «حدّثنا جعفربن مالک الفزارى عن القاسم بن الربیع الصحّاف عن محمد بن سیّار (یسّار)، قال: حدثنى ابومالک الازدى عن اسماعیل الجعفى، قال: کُنت فى المسجدِالحرام قاعداً و ابوجعفر محمد بن على فى ناحیة فرفع رأسه الى السماءِ مرّة و الى الکعبةِ مرّة ثمّ قال: (سُبحانَ الَّذى اَسرى بعبدِه لیلا مِن المسجدِالحرام الى المسجدِالاقصى ...) فکرّر ذلکَ ثلاثَ مرّات ثُم التفت الىّ و قال: اىُّ شىء یقول اهلُ العراق فى هذه الآیة یا عراقى؟ قلتُ یقولون: اُسرى بِه مِن المسجدِالحرامِ الى بیتالمقدس قال: لیس کما یقولون لکنّه اُسرى به مِن هذه الى هذه و اومىء بیده الى السماءِ و ما بینَها، ثم قال...» <ref>(محمّد طبرى، نوادرالمعجزات، قم، مؤسسة الامام المهدى، 1400 ق، ص 66.)</ref> على بن ابراهیم قمى نیز همین روایت را با سند دیگرى نقل کرده است. <ref>ن.ک: على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، چ سوم، قم، دارالکتاب، 1404ق، ج 2، ص 243</ref><br> | |||
اضافه بر این، ظاهر آیه قرآن و روایات بسیاری بر عروج جسمانی دلالت دارند و رفع ید از آن در باب عروج به آسمانها به دلیل متقنی نیاز دارد و تاکنون دلیل عقلی قطعی بر نفی جسمانی بودن معراج اقامه نشده است، اگرچه میتوان به مثالی بودن برخی یا بسیاری از مشاهدات پیامبر در شب معراج باور داشت و در کنار آن، به عروج جسمانی ایشان نیز معتقد بود. | |||
== منابع == | == منابع == |