confirmed، مدیران
۳۷٬۲۸۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
اسماعیل بن عباد بن عباس قزوینی طالقانی، (326 – 385ق)ابوالقاسم. معروف به «صاحب بن عباد» و ملقب به «كافی الكفاه». محدث، متكلم، نویسنده، شاعر و ادیب توانای شیعی و وزیر بلندآوازه آلبویه كه مدت هیجده سال و اندی مقام وزارت داشت. در 16 ذیقعده سال326هجری در روستای «طالقان» از توابع قزوین دیده به جهان گشود و در 24صفر 385هجری در سن 59سالگی در ری درگذشت و سپس جنازه او را به اصفهان انتقال دادند و در محلهای معروف به «طوقچی» به خاك سپردند. در تشییع جنازه او بازار ری بسته شد و فخرالدوله نیز بدون هیچ تشریفاتی در این مراسم شركت داشت. مزار او هماكنون پابرجاست و زیارتگاه عاشقان است. وی در یك خانواده علمی، ادبی و سیاسی نشو و نما پیدا كرد. پدرش «عباد»(به ضم عین و تشدید باء) معروف به «شیخ الامین»(م335ق) از عالمان مشهور و نویسنده كتاب «احكام القرآن» است كه در اواخر عمر به وزارت «ركن الدوله دیلمی»(حكومت: 335 تا 366ق) رسید. به گفته ابوبكر خوارزمی(م392ق) جد او نیز از وزرای دربار عباسی بود. وی بخشی از تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود نزد پدر فرا گرفت و 9ساله بود كه پدرش را از دست داد. پس از آن تحت سرپرستی مادرش به مكتبخانه آمد و علم قرائت قرآن را فراگرفت. مادرش علاوه بر مراقبت علمی، در اخلاق و پرورش سجایای انسانی او نیز كوشا بود. به گفته سیوطی در بغیه الوعاء مادرش هر روز برای روانهكردن او به مسجد یك دینار و یك درهم به او میداد و میگفت اینها را به نخستین فقیری كه ملاقات كردی، اهداء كن، و بر همین روش بود تا اینكه دوران كودكی خود را پشت سر گذاشت. سپس در ایام جوانی به اصفهان عزیمت كرد و نزد «احمد بن فارس رازی لغوی»(م395ق) كه در آن زمان در اصفهان به سر میبرد، دانش لغت را فراگرفت و همین امر، زمینه تألیف كتاب «المحیط فی اللغه» را برای او فراهم آورد. وی كه هنوز جوان بود، به دلیل شایستگیهای علمی و ادبی و همچنین به سبب شناخت و شهرتی كه از پدرش در دستگاه ركنالدوله سراغ میرفت، به شیراز فراخوانده شد و در آنجا به خدمت «ابوالفضل بن عمید»(م360ق) وزیر ركنالدوله رسید و به شغل دبیری اشتغال یافت. در آنجا با راهنمایی و آموزشهای ابن عمید، علم بلاغت و فصاحت را كه شرط اساسی در امر نویسندگی بود، فرا گرفت و در این رشته به مقام بلندی نائل آمد. ملازمت و مصاحبت او با ابن عمید چندان بود كه وی را لقب «صاحب» دادهاند. پس از مرگ ابنعمید در 360هجری، وی شایستگیهای زیادی در امر نویسندگی پیدا كرد و همین امر باعث شد تا «ابومنصور مؤید الدوله دیلمی»(حكومت: 366 تا 373ق) كه حكومت اصفهان و ری را در اختیار داشت، وی را به دربار خود فرا بخواند و شغل دبیری را به او واگذار نماید. به گفته برخی از مورخان، وی در اصفهان و ری از چنان جایگاه والایی برخوردار گشت كه مؤید الدوله او را «صاحب» نامید، هرچند به اعتقاد بعضی دیگر، لقب «صاحب» به دلیل مصاحبت و همنشینی او با ابنعمید، به او داده شده است اما ظاهراً مؤید الدوله با توجه به انس و علاقهای كه به او داشت، لقب مذكور را بار دیگر برای او تنفیذ نموده است. همزمان با دبیری او، فرزند ابنعمید یعنی «ابوالفتح بن عمید»(م366ق) به مقام وزارت رسید، و وی با نامههای متعددی مقام وزارت را به او تبریك گفت، اما ابوالفتح شیوه خصمانهای با او در پیش گرفت تا جایی كه سپاه خود را بر ضد وی شوریده و در صدد هلاك او برآمد. این جریان كه باعث رنجش مؤیدالدوله و همچنین مكدرشدن خاطر «فخرالدوله دیلمی ابوالحسن علی»(فرمانروای همدان: 366 تا 387ق) گردید، زمینه بركناری ابوالفتح را از مقام وزارت فراهم كرد و پس از چندی، حكم عزل ابوالفتح توسط ایندو صادر گشت و ابنعباد به مقام وزارت منصوب شد. پس از خلافت مؤیدالدوله در 373هجری، با توجه به روابط صمیمانهای كه وی با فخرالدوله داشت، همچنان در مقام وزارت باقی ماند و در این مدت توانست پنجاه قلعه را برای فخرالدوله فتح نماید. گفته میشود كه فخرالدوله چنان به وی اعتماد داشت كه نظر او را بر نظر خویش مقدم میدانست. گذشته از جنبههای سیاسی و مشاغل اداری ابنعباد، وی در علم و دانش نیز به مقام بلندی دست یافت. شاید از بین كسانی كه علیرغم اشتغالات سیاسی، آوازه بلندی در علوم مختلف پیدا كردند، وی در میان آنان نظیر نداشته و یا كمنظیر بوده است. وی با اینكه در علوم فقه، حدیث، نجوم و كلام تخصص داشت، اما بیش از همه جنبههای ادبی و شعری او زبانزد همگان بود. در اشعار او تمام آرایهها و صنایع بدیع شعری به چشم میخورد. توانایی او در شعر چنان بود كه حتی نثر او نیز از سجع و قافیه برخوردار بود و شباهت زیادی به شعر داشت. ادبشناسان، وی را از جمله ادیبانی به شمار میآورند كه همچون «ابوالفضل ابن عمید»، «ابوبكر محمد بن عباس خوارزمی» و «بدیع الزمان همدانی»، نثر مسجع را در مكاتبات دیوانی وارد كردهاند. بسیاری از شاعران بزرگ كه بنا به قول یاقوت در معجمالادباء، تعداد آنان به پانصد تن میرسد، در اشعار خود وی را ستودهاند و در میان آنها «سید رضی»(م406ق) بیش از صدو بیست بیت در ستایش او سروده است. حتی «ابوحیان توحیدی»(م399ق) كه با وی رابطه ناخوشایندی داشت و در مذمت او و ابنعمید كتاب مستقلی با عنوان «مثالب الوزیرین» نوشته، در كتاب «الامتاع و المؤانسه» وی را ستایش كرده است. مقام ارجمند و قابل ستایش او در علم و دانش و همچنین حمایت بیمانند او نسبت به دانشمندان و فقهاء، باعث شد تا آنان كتابهایی به نام او بنویسند و نوشتههای خویش را به وی تقدیم نمایند. در این راستا «شیخ صدوق»(م381ق) كه از معاصران اوست، كتاب عیون اخبار الرضا(ع) را به نام او تألیف كرده است. «ثعالبی»(م384ق) نیز یتیمه الدهر را در شرححال او و شاعران معاصرش كه در مدح وی شعر سرودهاند، به رشته تحریر در آورده است. «حسن بن محمد قمی» نیز كتاب «تاریخ قم» را در 378هجری به منظور او نوشته است. همچنین «ابن فارس لغوی» كه از استادان وی بود با اینكه به سبب وابستگی و تعصب فراوان این استاد به خاندان ابن عمید، مهر و محبت ابنعباد را در اثر رقابتهای سیاسیاش با «ابوالفتح بن عمید»(م366ق)، از دست داد، اما كتابی با عنوان «الصاحبی فی فقه اللغه»(در علم زبانشناسی كه در آن برتری زبان عرب بر دیگر زبانها تأكید شده است) نوشته و به او تقدیم نموده است. وی در مدت حیات علمی خود اساتید زیادی دیده است. مهمترین استادان او در شعر و ادب «ابوالفضل عباس بن محمد نحوی» ملقب به «عرام»، «ابوالفضل بن عمید»، «ابن فارس لغوی رازی»، «ابوسعید سیرافی» و «قاضی ابی بكر بن كامل» بودهاند. همچنین وی در نقل روایت از استادانی چون «عبدالله بن جعفر بن فارس» و «احمد بن كامل بن شجره» بهره برد. از شاگردان مشهور او میتوان «شیخ عبدالقاهر جرجانی»، «حسن بن قاسم بغدادی» معروف به «رازی نحوی»(م.ح400ق) «ابوبكر بن مقرئ»، «قاضی ابوطیب طبری» و «ابوبكر بن علی ذكوانی» را نام برد. شاگردانی كه در حلقه درس او شركت داشتند بیش از حد شمارش هستند. به گفته شهید ثانی در درایه الحدیث، یكبار در مجلس درس او صد و بیست هزار نفر شركت داشتند و برای رساندن صدای او به جمعیت، شش نفر با صدایی رسا مأمور این كار بودند. در باره علاقه ابنعباد به كتاب و كتابخوانی نیز مطالب فراوانی گفتهاند. وی با كوشش فراوان و هزینهای هنگفت، كتابخانهای ترتیب داد كه تعداد كتابهایش را چهارصد بار شتر شمارش كردهاند و «ابومحمد عبدالله كاتب اصفهانی»(م410 یا 420ق) كتابدار آن بود. در مسافرتها نیز همیشه چندین بار شتر با خود كتاب حمل میكرد و لحظهای از كتاب جدا نبود و حتی دعوت پنهانی خلیفه «نوح بن منصور سامانی» از او برای تصدی مقام وزارت در خراسان را به سبب داشتن چنین كتابخانهای رد نمود. در باره مذهب او اگرچه برخی از صاحبنظران مانند «شیخ مفید»(م413ق) و «سید مرتضی»(م436ق) وی را متكلم معتزلی خواندهاند، اما هیچگاه در تشیع او تردید نكردهاند. حتی بسیاری از علماء پس از اینكه او را شیعه امامی بهشمار آورده، وی را از نسبتی كه شیخ مفید و سید مرتضی به او دادهاند، مبرا دانسته و آن را ساخته اهلسنت معرفی كردهاند. «ابن حجر»(م852ق) در لسان المیزان به نقل از ابنابیطی وی را شیعه امامی معرفی نمود و گفته است: «شیخمفید گواهی داد كسانی كه كتابی به ابنعباد در زمینه اعتزال نسبت دادهاند، دروغ است و نوشته او نیست». بر پایه این گزارش، نمیتوان باور داشت كه شیخ مفید در كتاب نهج الحق وی را معتزلی خوانده است. «قاضی عبدالجبار معتزلی شافعی اسدآبادی»(م415ق) نیز با اینكه از مواهب او در زمان قضاوتش در ری و قزوین بسیار بهرهمند بود، اما تشیع او را نتوانست كتمان كند و وقتی بر جنازه او حاضر شد بر او ترحم نكرد و گفت: «نمیدانم چگونه بر این رافضی نماز بگذارم». همچنین رسالهای كه وی در شرححال «عبدالعظیم بن عبدالله حسنی»(م.قبل250ق) تألیف كرده، شاهد دیگری بر تشیع او میتواند بوده باشد. چنانكه وزارت او در دستگاه آلبویه كه مشهور به شیعهگری بودند، تشیع او را بیشتر آشكار میسازد و حتی به اعتقاد برخی از صاحبنظران شیعهشدن مردم اصفهان در اثر فعالیتها و ترویجهای او بوده است. در اشعار او نیز سرودههای زیادی در مدح امیرالمؤمنین(ع) و اهلبیت(ع) به چشم میخورد كه در آنها به جانشینی امام علی بعد از پیامبر تصریح شده است. وی حدود ده هزار بیت در فضیلت اهلبیت(ع) شعر سروده و به همین دلیل «ابن شهر آشوب» او را در ردیف شاعران شجاع و مجاهر اهلبیت(ع) قرار داده و در سراسر كتاب مناقب، اشعار او را آورده است. در میان اشعار او بهخوبی میتوان از مذهبش اطمینان حاصل كرد. در یكی از اشعارش كه دلیل كافی بر تشیع اوست اینچنین سروده است: | |||
«نبی و الوصی و سیدان | |||
و | و زین العابدین و باقران | ||
و | و موسی و الرضا و الفاضلان | ||
بهم أرجو | بهم أرجو خلودی فی الجنان» | ||
( | (امید من در بهشت جاویدان به پیامبر و جانشین او و دو آقا و زین العابدین و باقر و صادق و موسی و رضا و دو دانشمند محمد تقی و علی النقی هستند). در جای دیگر گفته است: | ||
«حب | «حب علی بن ابیطالب | ||
هو | هو الذی یهدی الی الجنه» | ||
(محبت | (محبت علی انسان را به سوی بهشت هدایت میكند). و در یك رباعی نیز گفته است: | ||
«إن المحبه | «إن المحبه للوصی فریضه | ||
أعنی أمیرالمؤمنین علیاً | |||
قد كلف الله | قد كلف الله البریه لها | ||
و اختاره | و اختاره للمؤمنین ولیاً» | ||
( | (دوستی با جانشین پیامبر واجب است یعنی محبت امیرالمؤمنین علی كه خداوند موجودات را به خاطر او تكلیف كرد و در میان مؤمنین او را به عنوان ولی برگزید). شیخ صدوق نیز وقتی دو قصیده از قصائد او را در مدح علی بن موسی الرضا(ع) مشاهده كرد، كتاب عیون اخبار الرضا را به نام او تألیف نمود و در مقدمه این كتاب ضمن اینكه مدح بلیغی از او به عمل آورده است، با اشاره به قطعه شعری كه بر یكی از انگشترانش بدین مضمون نقش بسته بود: «شفیع اسماعیل فی الآخره؛ محمد و العتره الطاهره»، وی را معتقد به امامت اهلبیت(ع) معرفی كرده است. نقش انگشتر دیگرش این قطعه شعر است: «علی الله توكلت و بالخمس توسلت». با توجه به شواهد فراوانی كه گواه بر شیعهبودن اوست، هر گونه شك و تردید در این باره زدوده میشود و نیازی به تفصیل بیشتر نیست. در میان عالمان شیعه به ویژه متأخرین، كسی نیست كه تصریح بر تشیع او نكرده باشد مگر آنچه كه از شیخ مفید و سید مرتضی نقل شد كه آنان وی را در اصول احكام، معتزلی و در فروع احكام، اثناعشری میدانند. از وی تألیفات ارزشمندی برجای مانده كه كمتر وزیری با توجه به اشتغالات امور داخلی، خارجی و نظامی كشور، توانسته این همه تألیفات از خود به یادگار بگذارد. موضوع نوشتههای او بیشتر علوم زمانش را در بردارد. از جمله آثار وی كه اكنون در دست است و بارها به چاپ رسیده: «المحیط فی اللغه»، «دیوان شعرالصاحب» و «الكشف عن مساوی شعر المتنبی» هستند. كتابهای دیگری كه به او نسبت دادهاند: «الجوهره مختصر الجمهره»، «فضائل النیروز»، «الانوار»، «كافی الرسائل»(شامل فرامین و نامههای شخصی و اداری كشور)، «اسماء الله سبحانه و صفاته»، «كتاب الامامه»، «الابانه»(در بیان اصول عقاید معتزلیان»، «الوزراء»، «الوقف و الابتداء»، «الامثال السائره من شعر المتنبی»، «رساله فی احوال عبدالعظیم الحسنی»، «رساله فی الهدایه و الضلاله»(در باره قضاء و قدر)، «عنوان المعارف و ذكر الخلایف»(در تاریخ پیامبر و خلفاء تا مطیع عباسی) و «اخبار ابیالعیناء» هستند. همچنین كتاب دیگر او با عنوان «الاقناع فی العروض» است كه نسخههایی از آن در كتابخانه پاریس و مصر دیده شده است. | ||
منابع: ( | منابع: (ثعالبی، یتیمه الدهر، ج3صص169 تا 260؛ فهرست ابن ندیم، ص194؛ الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج9ص37؛ معجم الادباء، ج6صص168 تا 317؛ وفیات الاعیان، ج1ص228 به بعد؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج2صص251، 262، 291 و صفحات متعدد دیگر؛ الیقین، ابن طاوس، ص457؛ فرج المهموم، ابن طاوس، ص177؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج1ص413 شماره 1300؛ معجم البلدان، ج4ص6 ذیل ماده طالقان؛ تاریخ ابن خلدون، ج4ص466؛ روضات الجنات، ج2صص19 تا 43؛ اعیان الشیعه(قطع بزرگ)، ج3ص328 شماره1092؛ الغدیر، ج4صص42 تا 81؛ هدیه العارفین، ج1ص209؛ الاعلام، زركلی، ج1ص316؛ الكنی و الالقاب، ج2صص403 تا 409) | ||
[[رده:عالمان]] | [[رده:عالمان]] | ||
[[رده:عالمان شیعه]] | [[رده:عالمان شیعه]] | ||
[[رده:محدثان شیعه]] | [[رده:محدثان شیعه]] |