۵٬۵۶۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقالهها') |
||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
برای من رنگ خوب همان است که میپسندم و برای شما رنگ خوب همان رنگی است که میپسندید. | برای من رنگ خوب همان است که میپسندم و برای شما رنگ خوب همان رنگی است که میپسندید. | ||
همچنین در انتخاب | همچنین در انتخاب انسانها یکدیگر را. مثلًا آیا همه مردها از یک جور زن خوششان میآید و نیز همه زنان یک جور مرد را میپسندند؟ چرا یک زن معشوق مردی است در عین اینکه منفور مرد دیگری است؟ | ||
در اینجور مسائل خوب و بد واقعی وجود ندارد بلکه خوب و بد واقعی بستگی به وجدان و سلیقه شخصی هرکسی دارد و لذا انسان نباید بچههایش را وادار کند که تو حتماً باید این نوع رنگ را برای لباست انتخاب کنی و فلان غذا را دوست داشته باشی و به فلان دختر عشق بورزی و او را به زنی انتخاب کنی. این نوع تحمیلها غلط است. | در اینجور مسائل خوب و بد واقعی وجود ندارد بلکه خوب و بد واقعی بستگی به وجدان و سلیقه شخصی هرکسی دارد و لذا انسان نباید بچههایش را وادار کند که تو حتماً باید این نوع رنگ را برای لباست انتخاب کنی و فلان غذا را دوست داشته باشی و به فلان دختر عشق بورزی و او را به زنی انتخاب کنی. این نوع تحمیلها غلط است. | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
این از نظر فردی. از نظر خانواده و خاندان خودم هم همینطور، و از نظر جامعه هم- که من مسئول جامعه نیز هستم- باید روابطم از مسائل حقیقی پیروی نماید. | این از نظر فردی. از نظر خانواده و خاندان خودم هم همینطور، و از نظر جامعه هم- که من مسئول جامعه نیز هستم- باید روابطم از مسائل حقیقی پیروی نماید. | ||
اینجا از یک طرف من مسئول سلامت خود هستم و از طرف دیگر باید در راه مبارزه با این بیماری در اجتماع کوشش کنم و سلامتی در جامعه ایجاد نمایم و احیاناً اگر لازم شود خودم را و سلامتم را فدای جامعه کنم و گاهی مریضی در مقابل | اینجا از یک طرف من مسئول سلامت خود هستم و از طرف دیگر باید در راه مبارزه با این بیماری در اجتماع کوشش کنم و سلامتی در جامعه ایجاد نمایم و احیاناً اگر لازم شود خودم را و سلامتم را فدای جامعه کنم و گاهی مریضی در مقابل فعالیتهای بهداشتی من مقاومت میکند ولی من نباید او را در انتخاب بیماری آزاد بگذارم بلکه باید سلامتی را به او بدهم. | ||
او بعد از کسب سلامتی از من تشکر خواهد کرد و ممنون خواهد شد. | او بعد از کسب سلامتی از من تشکر خواهد کرد و ممنون خواهد شد. | ||
خط ۱۳۰: | خط ۱۳۰: | ||
پس از این که خوب خسته شد، مقداری سیب گندیده و متعفن در آنجا بود، مرد حکیم او را مجبور کرد آن سیبهای گندیده را تماماً بخورد. بعد آنقدر او را زد که حالت تهوع پیدا کرد و همه آنچه خورده بود همراه با آن کرم زهرآلود استفراغ نمود. | پس از این که خوب خسته شد، مقداری سیب گندیده و متعفن در آنجا بود، مرد حکیم او را مجبور کرد آن سیبهای گندیده را تماماً بخورد. بعد آنقدر او را زد که حالت تهوع پیدا کرد و همه آنچه خورده بود همراه با آن کرم زهرآلود استفراغ نمود. | ||
وقتی نگاه آن مرد به آن کرم افتاد که چه حیوان وحشتناکی است به مرد حکیم گفت: تو چه فرشتهای هستی! و مرتب از او تعریف و تمجید | وقتی نگاه آن مرد به آن کرم افتاد که چه حیوان وحشتناکی است به مرد حکیم گفت: تو چه فرشتهای هستی! و مرتب از او تعریف و تمجید میکرد. در آنجا مسئله سلامت مطرح بود. در اینجا مسئله خیر و مصلحت برای فرد و جامعه مطرح است. | ||
=== مسئولیت و اعمال زور === | === مسئولیت و اعمال زور === | ||
خط ۱۵۲: | خط ۱۵۲: | ||
همینطور که اگر ما امروز برای گرسنگان آفریقا و بیافرا غصه بخوریم و برای سیر کردن شکم آنها فکر و کوشش کنیم خیر است و اگر برای بیماران جهان غصه بخوریم و جهت مداوای آنها اقدام نماییم عملی است انسانی، مسئله دین هم این گونه است؛ | همینطور که اگر ما امروز برای گرسنگان آفریقا و بیافرا غصه بخوریم و برای سیر کردن شکم آنها فکر و کوشش کنیم خیر است و اگر برای بیماران جهان غصه بخوریم و جهت مداوای آنها اقدام نماییم عملی است انسانی، مسئله دین هم این گونه است؛ | ||
اگر برای | اگر برای بیدینها غصهدار باشیم و با توسل به زور به آنها دینی واقعی بدهیم این کار شایسته است با این تفاوت که دین با علم و مخصوصاً با بهداشت این تفاوت را دارد که بهداشت را میتوان به زور تحمیل کرد یعنی اگر فلان کس حاضر نیست آمپول برای بهبودی مرضش بزند به زور آن آمپول را به او میزنند و یا به زور قرص را در حلق بچه میگذارند تا فرو ببرد، | ||
ولی دین طبیعتش یک طبیعتی است که اکراهپذیر نیست؛ اگر اکراهپذیر بود قابل اجبار نمودن بود. اما باید یادآوری کنم که بعضی امور دین اجبارپذیر است. از جمله اینکه بایستی با اجبار موانعی را که در جهت نرسیدن حقایق به مردم است برطرف کرد. | ولی دین طبیعتش یک طبیعتی است که اکراهپذیر نیست؛ اگر اکراهپذیر بود قابل اجبار نمودن بود. اما باید یادآوری کنم که بعضی امور دین اجبارپذیر است. از جمله اینکه بایستی با اجبار موانعی را که در جهت نرسیدن حقایق به مردم است برطرف کرد. | ||
خط ۱۶۰: | خط ۱۶۰: | ||
این است که در عین اینکه برای قبول دین داریم: لا اکْراهَ فِی الدِّینِ بقره/ 256. یعنی دین اجباربردار نیست، ولی در عین حال بایستی خرطوم ابوجهلها و ولید بن مغیرهها را زد. مگر میشود با وجود آنها در مکه دین پیشروی کند، یا در ایران آن روز و روم آن زمان مگر میشد با وجود آنگونه خرطومها دین اشاعه پیدا نماید و جلو برود؟ | این است که در عین اینکه برای قبول دین داریم: لا اکْراهَ فِی الدِّینِ بقره/ 256. یعنی دین اجباربردار نیست، ولی در عین حال بایستی خرطوم ابوجهلها و ولید بن مغیرهها را زد. مگر میشود با وجود آنها در مکه دین پیشروی کند، یا در ایران آن روز و روم آن زمان مگر میشد با وجود آنگونه خرطومها دین اشاعه پیدا نماید و جلو برود؟ | ||
در این موارد بایستی با شمشیر زنجیرها را زد تا بعد از رفع موانع، از راه تبلیغ، مردم محاسن دین را بفهمند؛ و مسئله جهاد همین است. جهاد از دو اصل ناشی میشود. یکی این که حقیقتی است مانند بهداشت، حقیقتی است مؤثر در پیشبرد اسلام؛ و دیگر مسئله مسئولیت | در این موارد بایستی با شمشیر زنجیرها را زد تا بعد از رفع موانع، از راه تبلیغ، مردم محاسن دین را بفهمند؛ و مسئله جهاد همین است. جهاد از دو اصل ناشی میشود. یکی این که حقیقتی است مانند بهداشت، حقیقتی است مؤثر در پیشبرد اسلام؛ و دیگر مسئله مسئولیت انسانها در مقابل انسانهای دیگر، مانند مسئولیت علم و بهداشت داشتن، در عین اینکه در مورد ایمان داریم: لا اکْراهَ فِی الدِّینِ. | ||
== جهاد == | == جهاد == | ||
خط ۲۲۲: | خط ۲۲۲: | ||
=== داستان حاطب بن ابی بلتعه=== | === داستان حاطب بن ابی بلتعه=== | ||
مردی است به نام «حاطب بن ابی بَلتَعَه» که مهاجر و از فقرای مکه است و در مکه هیچ کس را ندارد، نه دوستی نه آشنایی و نه فامیلی. این شخص به مدینه آمده است و در همین موقع است که پیغمبر اکرم تصمیم دارند به طرف مکه حرکت کنند و آنجا را فتح نمایند و قرار بود این تصمیم و زمان حرکت مخفی باشد که اهل مکه از این تصمیم پیغمبر باخبر نشده و مکه بدون | مردی است به نام «حاطب بن ابی بَلتَعَه» که مهاجر و از فقرای مکه است و در مکه هیچ کس را ندارد، نه دوستی نه آشنایی و نه فامیلی. این شخص به مدینه آمده است و در همین موقع است که پیغمبر اکرم تصمیم دارند به طرف مکه حرکت کنند و آنجا را فتح نمایند و قرار بود این تصمیم و زمان حرکت مخفی باشد که اهل مکه از این تصمیم پیغمبر باخبر نشده و مکه بدون خونریزی فتح شود. | ||
در این موقع حاطب تحت تأثیر وسوسهای قرار گرفت و نامهای از جریان نوشت و به زنی داد که آن را مخفیانه به مکه ببرد تا اهل مکه از تصمیم پیغمبر دایر بر فتح مکه باخبر شوند. به اصطلاح کمی جاسوسی کرد. (یک وقتی ما منزلی خریدیم و دلّال این کار یک شخص یزدی بود. پس از خرید ما به من گفت: حاج آقا خوب کردید این منزل را خریدید چون خانم صاحب این خانه یک کم بهایی بود!) | در این موقع حاطب تحت تأثیر وسوسهای قرار گرفت و نامهای از جریان نوشت و به زنی داد که آن را مخفیانه به مکه ببرد تا اهل مکه از تصمیم پیغمبر دایر بر فتح مکه باخبر شوند. به اصطلاح کمی جاسوسی کرد. (یک وقتی ما منزلی خریدیم و دلّال این کار یک شخص یزدی بود. پس از خرید ما به من گفت: حاج آقا خوب کردید این منزل را خریدید چون خانم صاحب این خانه یک کم بهایی بود!) | ||
خط ۲۴۷: | خط ۲۴۷: | ||
ابراهیم اول وعده و قول پدر را دایر بر این که استغفار کند، به امید این که او ایمان بیاورد قبول کرد ولی وقتی که فهمید فایده ندارد و پدر ایمان نمیآورد از پدرش هم تبرّی جست. | ابراهیم اول وعده و قول پدر را دایر بر این که استغفار کند، به امید این که او ایمان بیاورد قبول کرد ولی وقتی که فهمید فایده ندارد و پدر ایمان نمیآورد از پدرش هم تبرّی جست. | ||
=پانویس= | == پانویس == | ||
{{پانویس | {{پانویس}} | ||
== | == منابع == | ||
مجموعه آثار استاد شهید مطهری (حج)، ج24، ص: 550-537- با ویرایش جزئی - | مجموعه آثار استاد شهید مطهری (حج)، ج24، ص: 550-537- با ویرایش جزئی - | ||
[[رده: | [[رده:مقالهها]] | ||
[[رده: | [[رده:سخنرانیها]] |