توحید عبادی محور نزاع بین جریانهای تکفیری با سایر مسلمین (مقاله): تفاوت میان نسخهها
Wikivahdat (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '{{پانویس رنگی}}↵↵' به '') |
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقالهها') |
||
خط ۱۷۰: | خط ۱۷۰: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
[[رده: | [[رده:مقالهها]] | ||
[[رده:علوم مقارن]] | [[رده:علوم مقارن]] | ||
[[رده:کلام]] | [[رده:کلام]] | ||
[[رده:توحید عبادی]] | [[رده:توحید عبادی]] | ||
[[رده:اندیشههای تکفیری]] | [[رده:اندیشههای تکفیری]] |
نسخهٔ ۱۹ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۲۸
از آنجا که محور اصلی نزاع بین جریانهای تکفیری و سائر فرق اسلامی در مساله توحید در عبادت و مصادیق آن میباشد در مقاله ذیل به تبیین این مرتبه توحید از منظر فریقین میپردازیم. ضمنا در این مقاله ثابت شده است که نزاع بین شخصیتها و جریانهای تکفیری با سایر فرق اسلامی صغروی بوده و در مبانی نظری و کلی تفاوت چندانی بین آنان وجود ندارد.
1-عبادت در لغت
معانی که برای واژه عبادت ذکر شده است عبارتند از: انقیاد و خضوع
عبد که ریشه کلمه عبادت است ضد کلمه حر بوده و بمعنای شخصی است که مملوک یا برده دیگری قرار گرفته است. [۱]
در برخی از کتب لغت برای کلمه عبادت دو اصل و ریشه مطرح شده است: الف - عبد که بمعنای نرمی و ذلت که مصداقش عبد مملوک است ب- العبده که بمعنای قوت و صلابت میباشد. [۲]
شهید مطهری در تبیین معنای لغوی عبادت میگوید: در زبان عربی وقتی که چیزی رام، نرم، مطیع بشود به طوری که هیچ گونه عصیان و تعدی و مقاومتی نداشته باشد، این حالت را «تعبد» میگویند.
ایشان در ادامه مینویسد: در قدیم راهها و جادهها این طور نبود که مانند امروز به وسیله ماشینهای راهسازی اول راه را بسازند بعد روی آن راه بروند، بلکه راهها با رفتن ساخته میشد و لذا در روزهای اول به طوری بود که سنگ و خارها مانع رفت و آمد بودند ولی در اثر عبور و مرور کمکم سنگریزهها خرد و نرم میشدند و مقاومتی در مقابل عابرین نداشتند، پای انسانها و حیوانها را آزار نمیدادند بلکه رام و آرام بودند، در حالی که راهی که بیراهه بود سنگها زیر پا ناآرام و عاصی بودند. این طریق را، یعنی راهی که نرم و رام شده بود میگفتند: طریق مُعَبَّد. انسان عبد و معبّد یعنی کسی که رام و تسلیم و مطیع است و هیچ گونه عصیانی ندارد.
ایشان در تطبیق معنای لغوی عبادت بر معنای اصطلاحی آن مینویسد: اینگونه بودن یعنی رام و مطیع بودن، یک ذره عاصی نبودن، حالتی است که انسان باید فقط نسبت به خداوند داشته باشد. عبد خدا بودن یعنی این حالت را نسبت به ذات حق و فرمانهای ذات حق داشتن. [۳]
2- عبادت در قرآن
این کلمه در قرآن کریم هر چند با مشتقات مختلف در موارد زیادی استعمال شده است اما مشخصه اصلی در همه آنها محصور نمودن عبودیت و پرستش برای ذات احدیت و نفی آن از دیگران میباشد که بعنوان نمونه برخی از آنها را بیان میکنیم:
امر به عبادت الله همراه نهی از عبادت معبودان دیگر - 20مورد اعبدوا الله - نظیر : اعبدواالله مالکم من اله غیره (مومنون23و 32؛ اعراف 85)
عبادت الهی معلول ربوبیت و خالقیت اوست و هدف از عبادت تحصیل تقواست: اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون( بقره /21)
عبادت خداوند بهمراه نهی از هر نوع شرک در آن: اعبدوا الله و لاتشرکوا به شیئا (نساء/36)
امر به عبادت به همراه نهی از اطاعت طاغوت: ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت (نحل 36)
از این آیه و نظائر آن استفاده میشود که اولا در مفهوم عبادت، اطاعت و انقیاد وجود دارد ثانیا عبادت الله مستلزم اجتناب از طاغوت – هر چیزی که در برابر اراده الهی باشد-
ماموریت اصلی انبیاء امر به عبادت الهی و اجتناب از طاغوت: ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت(نحل: 36)
ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدوالله ربی و ربکم (مائده/117)
عبادت مختص ذات الهی بوده و عبادت الله همان صراط مستقیم الهی است: ان اعبدونی هذا صراط مستقیم (یس: 61)
امر به عبادت خالصانه الهی: امرت ان اعبدالله مخلصا له الدین (زمر/ 11)
نهی از عبادت غیر خداوند: فلا اعبدالذین تعبدون من دون الله و لکن اعبدالله الذی یتوفاکم (یونس /104)
قل انی نهیت ان اعبد الذین تدعون من دون الله (غافر/66)
نهیت ان اعبد الذین تدعون من دون الله قل لا اتبع اهواءکم (سوره انعام / 56)
(از آنجا که عبادت همیشه یا غالبا با دعا همراه است از اینرو میتوان گفت بین «تعبدون من دون الله» در آیه شریفه سوره یونس و «تدعون من دون الله» در سوره غافر و انعام تنافی نیست.)
امر به عبادت معبود واحد – اله واحد –:
اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح بن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا (توبه / 31) از این آیه استفاده میشود که تبعیت و اطاعت نمودن از غیر خداوند حتی از عالمان دین اگر مستند به اوامر الهی نباشد ضد عبادت خداوند است یعنی عبادت و اطاعت منحصرا حق الهی است و غیر خداوند را نمیتوان در آن شرکت داد.
اله یعنی معبود باید واحد باشد: لا اله الا الله – لا اله الا هو (38مورد)
دلیل اینکه غیر الله نمیتواند معبود باشد: إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً (29/ 17)
عبادت از منظر عالمان فریقین
دیدگاه علامه طباطبائی درالمیزان
شاخصههای اصلی در معنای عبادت از دیدگاه علامه طباطبائی عبارتست از:
1-عبادت از ریشه عبد است و عبد عبارتست از هر چیزی که مملوک باشد اعم از انسان یا غیر انسان همانگونه که درآیه «إن کل من فی السماوات و الأرض إلا آتی الرحمن عبدا»(مریم/ 93) عبد بدین معنا آمده است.
2- ایشان با توجه به قول لغویین که عبودیت را بمعنای خضوع گرفتهاند میفرماید: خضوع لازمه معنای عبادت است بدلیل آنکه خضوع متعدی به لام و عبادت متعدی بنفسه میباشد.
3-عبادت عبارتست از: نشان دادن عبد مملوکیت خویش را به خداوند؛ از اینرو چنین حالتی با استکبار دربرابر خداوند قابل جمع نیست اما با شرک قابل جمع میباشد. [۴]
شیخ طوسی در التبیان
عبادت عالیترین مرتبه خضوع و نهایت شکرگزاری در مقابل خداوند است و چنین خضوعی فقط در برابر خداوند سزاوار است چون اوست که مالک و خالق کل هستی است. هر چند شکر و اطاعت مطلق از غیر خداوند جائز اما عبادت فقط مختص به خداوند میباشد. [۵]
زمخشری در کشاف
ایشان عبادت را عالیترین مرتبه خضوع و تسلیم دانسته و آنرا مختص ذات مقدس الهی میداند چون فقط اوست که مولای حقیقی و صاحب عظیمترین نعمتهاست. [۶]
فخر رازی در مفاتیح الغیب
عبادت امتثال نمودن عبد نسبت به دستوراتی است که از روی تعظیم نسبت به خداوندی که کمال مطلق و مستغنی از همه است صورت گیرد بنابراین متعلق عبادت تمامی اوامر و نواهی الهی خواهد بود. [۷]
صدر المتالهین در تفسیر القران الکریم
عبادت عالیترین مرتبه خضوع در برابر خداوندی است که مالک و خالق و قادر به امورات هستی بوده بگونهای که دیگران از انجام آنها عاجز هستند. بنابراین عبادت بغیر خداوند جائز نیست هر چند اطاعت از دیگران معقول است. بنابراین سخن آنان که عبادت را بمعنای اطاعت اوامر و نواهی الهی میدانند خطاست چون اطاعت همان موافقت نمودن به امر صادر توسط امر کننده است و این در موالی عرفی نظیر اطاعت فرزند از پدر عبد از مولا صدق میکند؛ از طرفی به بتپرستانی که در عصر جاهلیت بتها رامی پرستیدند مطیع اطلاق نمیگردد. بنابراین عبادت همان نهایت خضوع و شکرگزاری در برابر خداوند متعال خواهد بود. [۸]
شهید مطهری
عبادت از ماده «عبد» است. تعبد تذلل است. آنچه در عبادت و عبودیت افراد بشر وجود دارد رابطه مالکیت و مملوکیت به مفهوم اقتصادی آن است. مملوک و برده از خود اراده و اختیاری ندارد، برای خود در قبال مالک مالکیتی قائل نیست، خودش و هرچه در اختیار دارد از آنِ مولی است: العبد و ما فی یده کان لمولاه
ایشان آنگاه به مفهوم عبادت در قرآن پرداخته و میگوید:
در قرآن کریم در مواردی که فردی بر فرد دیگر حکومت مطلقه و مستبده دارد و برای او هیچ گونه آزادی قائل نیست، عملًا با او معامله برده و مملوک میکند، عبادت و تعبید به کار برده شده آنچنان که درباره فرعون و بنی اسرائیل از زبان موسی نقل میکند: وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ، یا از زبان فرعون نقل میکند: وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ [۹]
ولی مسلماً این گونه رابطه که صرفاً اطاعت مطلقه است، خواه آنکه اختیاری و به صورت مشروع باشد و خواه غیر اختیاری، شرک به خدا نامیده نمیشود. عبادت خدا که باید خالصاً برای خدا باشد و اگر نه شرک و خروج از توحید و منافی با لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* است به معنی این نیست که انسان مطاعی غیر از خدا نداشته باشد. البته درجه اعلای توحید این است که انسان مطاعی غیر از خدا نداشته باشد، [۱۰]
بنابراین از منظر شهید مطهری عبادت یعنی مطیع محض بودن خداوند اما این سخن تمام دیدگاه ایشان در معنای عبادت نیست. از منظر ایشان عبادت علاوه بر اطاعت محض رکن دیگری هم دارد و آن عبارتست از تعظیم و تکریم مقرون به تقدیس:
اگر انسان صرفاً امر خدا را اطاعت کند آنچنان که هر مملوکی مالک خود را اطاعت میکند و بس، عبادت نیست... عبادت یک رکن و روح دیگری دارد و آن تعظیم و تکریم مقرون به تقدیس است، خواه امری در کار باشد و یا نباشد، خواه آنکه قصد امتثال امر شده باشد یا نشده باشد. [۱۱]
ایشان در تبیین قید اخیر میگوید:
به عقیده ما عمل آنگاه عبادت است که احترام و تعظیم باشد با قصد و اعتقاد به الوهیت معبود. الوهیت معبود به معنی این است که شخص معتقد باشد که معبود تسلط باطنی و تکوینی بر او و جهان دارد و در این تسلط خود مستقل است. [۱۲]
نقد شهید مطهری به دیدگاه کسانی که اطاعت و قصد امتثال امر را در عبادت شرط میدانند
ایشان به کسانی که در مفهوم عبادت اطاعت از اوامر و نواهی وقصد امتثال آنها را شرط میدانند- نظیر فخررازی-:
در مفهوم عبادت، اطاعت امر نیفتاده است. اطاعت ثواب آور هست و میتوان گفت مستلزم عبادت بودن نیست. اگر انسان صرفاً امر خدا را اطاعت کند آنچنان که هر مملوکی مالک خود را اطاعت میکند و بس، عبادت نیست. اینکه در «اصول» میگویند «تعبدی» آن است که قصد امتثال امر در آن معتبر باشد و هر توصلی هم که به قصد امتثال صورت گیرد عبادت است، درست نیست.... قصد قربت و امتثال امر ملاک تعبدیت و عبادت بودن عمل نیست، هرچند ملاک ثواب و حتی تقرب هست. ممکن است عملی عبادت باشد و مقرّب نباشد. ممکن است عبادتی که دارای ماهیت عبادت است ریا باشد، نه اینکه عمل ریایی عبادت صوری است.. به عقیده ما عمل آنگاه عبادت است که احترام و تعظیم باشد با قصد و اعتقاد به الوهیت معبود. [۱۳]
3- توحید عبادی(پرستش)، لازمه شناخت خدای یگانه
معرفت عمیق به ذات مقدس الهی و درک مراتب توحید نظری مستلزم پرستش و عبادت ذات ربوبی خواهد بود.
شهید مطهری در این زمینه میفرماید:
شناخت خدای یگانه به عنوان کاملترین ذات با کاملترین صفات، منزّه از هر گونه نقص و کاستی، و شناخت رابطه او با جهان که آفرینندگی و نگهداری و فیّاضیّت، عطوفت و رحمانیّت است، عکسالعملی در ما ایجاد میکند که از آن به «پرستش» تعبیر میشود. [۱۴]
نکته مهم در مساله پرستش و عبودیت حقتعالی این است که هر نوع خضوع و انقیادی را نمیتوان مصداق پرستش دانست چون پرستش واقعی، خضوع و خشوعی است که معلول ارتباط معنوی و عرفانی عمیق بین انسان و معبودش بوده و بر احدی غیر الله جاری نمیگردد.
شهید مطهری در تبیین معنای پرستش میفرماید: پرستش نوعی رابطه خاضعانه و ستایشگرانه و سپاسگزارانه است که انسان با خدای خود برقرار میکند. این نوع رابطه را انسان تنها با خدای خود میتواند برقرار کند و تنها در مورد خداوند صادق است، در مورد غیر خدا نه صادق است نه جایز. [۱۵]
4- شرک در عبودیت ممنوع است
توحید عبادی مستلزم خلوص ذهن و جان از هر نوع دوروئی و شرک میباشد؛ عدم توجه به این مساله مهم چه بسا زمینه خروج انسان عابد از اسلام و ورود در زمره کافرین یا مشرکین خواهد بود.
شهید مطهری در این زمینه میفرماید: قرآن کریم تأکید و اصرار زیاد دارد بر اینکه عبادت و پرستش باید مخصوص خدا باشد، هیچ گناهی مانند شرک به خدا نیست. [۱۶]
5-توسعه در معنای توحید عبادی
گاه چنین تصور میشود که حوزه توحید عبادی محصور در اوامر و نواهی الهی است بدین معنا که صرف اطاعت از ایندو انسان را در جرگه عابدان قرار میدهد در حالی که مفهوم دقیق توحید عبادی مقتضی آن است که انسان هیچ مطاعی غیر از الله نداشته باشد بدین معنا که تمام اطاعتهای از دیگران حتی تبعیت از اوامر و نواهی والدین، حاکم شرع، معلم و حتی اطاعت از پیامبر و امام نیز لازم است به اطاعت الهی منتهی گردد.
شهید مطهری دراین زمینه مینویسد:
هر اطاعتی مانند اطاعت پیامبر و امام و حاکم شرعی اسلامی و پدر و مادر یا معلّم باید به اطاعت از او و رضای او منتهی شود وگرنه جایز نیست. این است عکسالعملی که شایسته یک بنده در مقابل خدای بزرگ است و جز در مورد خدای یگانه در مورد هیچ موجودی دیگر نه صادق است نه جایز. [۱۷]
از منظر ایشان توحید در عبادت آنگاه محقق میگردد که انسان عبادتگر بداند: ... جز او کامل مطلق نیست، جز او هیچ ذاتی منزّه از نقص نیست، جز او کسی منعم اصلی و منشأ اصلی نعمتها که همه سپاسها به او برگردد نیست، جز او هیچ موجودی استحقاق مطاع محض بودن و تسلیم محض در برابر او شدن را ندارد. [۱۸]
6- توحید ذاتی و توحید در عبادت جزء اصول اولیّه اعتقادی اسلامی است،
از جمله امور اعتقادی مشترک بین تمام مسلمین به گونهای که حتی جریانها و شخصیتهای تکفیری نیز بدان معتقدند توحید ذاتی و توحید در عبادت است. بنابراین منکر این دو از دائره مسلمین خارج خواهد بود.
شهید مطهری در این زمینه میفرماید:
یعنی اگر کسی در اعتقادش به یکی از این دو اصل خللی باشد جزء مسلمین محسوب نمیگردد. احدی از مسلمین با این دو اصل مخالف نیست. [۱۹]
7-نزاع بین مسلمین و تکفیریها صغروی است نه کبروی
از نکات بسیار مهم که در تحریر محل نزاع بین تکفیریها با سایر مسلمین لازم است مورد توجه قرار گیرد این است که در مفهوم توحید و پرستش بین عالمان دینی اعم از وهابی و غیر وهابی اختلافی نیست اختلاف در مصادیق پرستش است. در نتیجه همه منازعات بین تکفیریها با مسلمین در مساله توحید و شرک صغروی خواهد بود نه کبروی.
شهید مطهری در این زمینه مینویسد:
اختلاف وهابیّه با سایر مسلمین در این نیست که آیا یگانه موجود شایسته پرستش، خداوند است یا غیر خداوند، مثلًا انبیاء و اولیاء نیز شایسته پرستشند؛ در این جهت تردید نیست که غیر خدا شایسته پرستش نیست، اختلاف در این است که آیا استشفاعات و توسّلات، عبادت است یا نه؟ پس نزاع فیما بین، صغروی است نه کبروی. [۲۰]
به همین دلیل در طرح بحث با جریانهای تکفیری لازم است به تحلیل و بررسی اموری پرداخت که جریانهای تکفیری آنها را مصادیق شرک در عبادت دانسته و مسلمین را به دلیل اعتقاد به آنها مورد تکفیر میدهند.
تبصره
لازم به ذکر است که مساله توحید و شرک یا موحد و مشرك خواندن ديگران اموری عقلی بوده و از حوزه تعبدی بودن خارج است بنابراین نمي توان با استناد به ظواهر نصوص ديني كساني را مشرك دانست.
شهید مطهری در این زمینه مینویسد:
مسئله توحيد يك مسئله صرفاً تعبدی نيست كه تعبداً يك چيزی را توحيد و اخلاص بدانيم و تعبداً چيزی را شرك و بتپرستی بشناسيم، بلكه يك مسئله عقلی است. دستورهای ايجابی يا سلبی اسلام در اين زمينه براساس حقايق واقعی است كه برای عقل انسان قابل درك است و نمیتواند ضد حكم عقل بوده باشد. همچنان كه در توحيد ذاتی و توحيد صفاتی و توحيد افعالی نيز تقليد و تعبد جايز نيست، در توحيد در عبادت نيز تقليد و تعبد جايز نيست.
ایشان توضیح می دهند:
ما مثلًا نمیتوانيم به ديگران بگوييم كه اختلاف نظر ما و شما در يك مسئله فرعی و فقهی است، اصولی نيست، فقه ما استغاثه و توسل را جايز می داند و فقه شما جايز نمییداند، فقه ما اينها را توحيد میداند و فقه شما شرك، همچنان كه فقه ما مثلًا در وضو مسح پا را واجب میداند و فقه شما شستن پا را.
كما اينكه آنها نيز به عنوان يك مسئله فرعی و فقهی نمیتوانند ما را تخطئه كنند، بايد از نظر اصول دين با ما بحث كنند و بايد اعتراف كنند كه اين مطلب كه مربوط به اصول دين است مثل ساير مطالب مربوط به اصول دين جنبه عقلانی دارد. هرچند ممكن است كسی جنبه اصول دينی اين مطلب را اقرار داشته باشد ولی جنبه عقلانيت آن را اعتقاد نداشته باشد، بلكه از ضروريات خود دين بداند مثل معاد كه از اصول دين است و در عين حال بايد كيفيت و خصوصيت آن را از متن قرآن و گفتار رسول خدا اقتباس كرد.[۲۱]
منابع
- ↑ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ج 8ص 1: مصبا- عَبَدْتُ اللّه أَعْبُدُهُ عِبَادَةً، و هي الانقياد و الخضوع، و الفاعل عَابِدٌ، و الجمع عُبَّادٌ و عَبَدَةٌ. و العَبْدُ خلاف الحرّ، و أَعْبَدْتُ زيدا فلانا: ملكته إيّاه ليكون له عبدا
- ↑ همان: مقا- عبد: أصلان صحيحان، كأنّهما متضادّان. و الأوّل من ذينك الأصلين يدل علی لين و ذلّ، و الآخر علی شدّة و غلظ. فالأوّل- العبد، و هو المملوك، و الجماعة العبيد، و ثلاثة أعبد، و هم العباد. ..و المعبّد: الذلول، يوصف به البعير أيضا. و من الباب الطريق المعبّد، و هو المسلوك المذلّل. و الأصل الآخر- العبدة، و هي القوّة و الصلابة، و يقال هذا ثوب له عبدة، إذا كان صفيقا قويّا، و من هذا القياس العبد مثل الأنف و الحميّة يقال هو يعبد لهذا الأمر. و فسّر- إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ، أی أوّل من غضب عن هذا و أنف من قوله.
- ↑ مجموعه آثار شهيد مطهري ج 26ص 101
- ↑ الميزان ج1 ص24: العبد هو المملوك من الإنسان أو من كل ذي شعور بتجريد المعنی كما يعطيه قوله تعالی: «إن كل من في السماوات و الأرض إلا آتي الرحمن عبدا»: مريم- 93. و العبادة مأخوذة منه و ربما تفرقت اشتقاقاتها أو المعاني المستعملة هي فيها لاختلاف الموارد، و ما ذكره الجوهري في الصحاح أن أصل العبودية الخضوع فهو من باب الأخذ بلازم المعنی و إلا فالخضوع متعد باللام و العبادة متعدية بنفسها. و بالجملة فكان العبادة هي نصب العبد نفسه في مقام المملوكية لربه و لذلك كانت العبادة منافية للاستكبار و غير منافية للاشتراك فمن الجائز أن يشترك أزيد من الواحد في ملك رقبة أو في عبادة عبد، قال تعالی: «إن الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين»: غافر- 60. و قال تعالی: «و لا يشرك بعبادة ربه أحدا»: الكهف-
- ↑ التبيان ج 1ص 39: و العبادة ضرب من الشكر و غاية فيه لأنها الخضوع بأعلی مراتب الخضوع مع التعظيم بأعلی مراتب التعظيم و لا يستحق إلا بأصول النعم التي هي خلق الحياة و القدرة و الشهوة و لا يقدر عليه غير الله تعالی فلذلك اختص سبحانه بأن يعبد و لا يستحق بعضنا علی بعض العبادة. كما يستحق بعضنا علی بعض الشكر و تحسن الطاعة لغير الله تعالی و لا تحسن العبادة لغيره و قول من قال أن العبادة هي الطاعة للمعبود يفسد بأن الطاعة موافقة الأمر و قد يكون موافقا لأمره و لا يكون عابدا له
- ↑ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل ج1 ص 15 : و العبادة أقصی غاية الخضوع و التذلل. و منه ثوب ذو عبدة إذا كان في غاية الصفاقة و قوة النسج، و لذلك لم تستعمل إلا في الخضوع لله تعالی، لأنه مولی أعظم النعم فكان حقيقا بأقصی غاية الخضوع.
- ↑ مفاتيح الغيب ج 1 ص32 : فاعلم أن العبادة عبارة عن الإتيان بالفعل المأمور به علی سبيل التعظيم للآمر فما لم يثبت بالدليل أن لهذا العالم إلها واحدا. قادرا علی مقدورات لا نهاية لها، عالما بمعلومات لا نهاية لها، غنيا عن كل الحاجات، فإنه أمر عباده ببعض الأشياء، و نهاهم عن بعضها، و أنه يجب علی الخلائق طاعته و الانقياد لتكاليفه.... -
- ↑ تفسير القران الكريم ص105: و العبادة ضرب من الشكر و غاية فيه لأنها الخضوع و التذلل يدل علی أعلی مراتب التعظيم و لا يستحقها أحد إلا بإعطاء اصول النعم الذي هو خلق الحيوة و القدرة و الحس و الشهوة و لا يقدر عليه أحد إلا الله فلذلك اختص سبحانه بأن يعبد، و لا يجوز العبادة لغيره بخلاف الطاعة فإنها قد تحسن لغيره كطاعة الأب و المولی و السلطان و الزوج، فمن قال: إن العبادة هي الطاعة فقد أخطأ لأنها غاية التذلل دون الطاعة فإنها مجرد موافقة الأمر، ألا تری إن العبد يطيع مولاه و لا يكون عابدا له؟ و الكفار يعبدون الأصنام و لا يكونون مطيعين لهم؟ إذ لا يتصور من جهتهم الأمر.
- ↑ يادداشتهای استاد مطهری، ج8، ص: 178
- ↑ يادداشتهای استاد مطهری، ج8، ص: 179-178
- ↑ يادداشتهای استاد مطهری، ج8، ص: 180-179
- ↑ يادداشتهای استاد مطهری، ج8، ص: 180
- ↑ همان
- ↑ مجموعه آثار استاد شهيد مطهری (جهانبينی توحيدی)، ج2، ص:-97 96
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان ص 98-99
- ↑ همان ص 98-99
- ↑ مجموعه آثار استاد شهيد مطهری؛ ج3؛ ص71
- ↑ همان
- ↑ يادداشتهای استاد مطهری، ج 8، ص 187-188