عبدالملک بن مروان: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'رده:خلفای بنیامیه' به 'رده:خلفای اموی') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
| تاریخ درگذشت = | | تاریخ درگذشت = | ||
| محل درگذشت = | | محل درگذشت = | ||
| استادان = | | استادان = | ||
| شاگردان = | | شاگردان = | ||
| دین = | | دین = [[اسلام]] | ||
| مذهب = | | مذهب = [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] | ||
| آثار = | | آثار = | ||
| فعالیتها = پنجمین خلیفه اموی | | فعالیتها = پنجمین [[بنی امیه|خلیفه اموی]] | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
'''عبدالملک مروان''' یا '''عبدالملک بن مروان''' پنجمین [[خلیفه]] از [[بنیامیه|خلفای اموی]] در [[دمشق]] بود. او یکی از قدرتمندترین خلفای اموی بود و توانست بر مشکلات سیاسی که در عهدش پیش آمد فائق آید. در دوران او دیوانهای مهم شعر و کتب علمی از زبانهای گوناگون قدیم به عربی برگردان شد و دانشمندان از دیگر سرزمینها به سوی دربار دمشق روی آوردند. | '''عبدالملک مروان''' یا '''عبدالملک بن مروان''' پنجمین [[خلیفه]] از [[بنیامیه|خلفای اموی]] در [[دمشق]] بود. او یکی از قدرتمندترین خلفای اموی بود و توانست بر مشکلات سیاسی که در عهدش پیش آمد فائق آید. در دوران او دیوانهای مهم شعر و کتب علمی از زبانهای گوناگون قدیم به عربی برگردان شد و دانشمندان از دیگر سرزمینها به سوی دربار دمشق روی آوردند. | ||
او اگرچه قبل از رسیدن به منصب حکومت خود را با [[زهد]] و [[عبادت]] در نظر مردم جامعه موجّه جلوه میداد ولی به محض رسیدن به [[خلافت]] با همه ارزشهای اخلاقی و [[اسلام]] خداحافظی کرد و به قرآنی که تلاوت میکرد گفت: «هذا آخر العهد بک.» (این آخرین دیدار من و توست.) | او اگرچه قبل از رسیدن به منصب حکومت خود را با [[زهد]] و [[عبادت]] در نظر مردم جامعه موجّه جلوه میداد ولی به محض رسیدن به [[خلافت]] با همه ارزشهای اخلاقی و [[اسلام]] خداحافظی کرد و به قرآنی که تلاوت میکرد گفت: «هذا آخر العهد بک.» (این آخرین دیدار من و توست.) | ||
پس از رسیدن به خلافت به [[خداوند]] [[سوگند]] میخورد که [[شراب]] مینوشد و در خطبهای تصریح کرد: «هر کس مرا به [[تقوا]] دعوت کند گردن او را خواهم زد! من با شمشیر دردهای این امت را مداوا میکنم.» | پس از رسیدن به خلافت به [[خداوند]] [[سوگند]] میخورد که [[شراب]] مینوشد و در خطبهای تصریح کرد: «هر کس مرا به [[تقوا]] دعوت کند گردن او را خواهم زد! من با شمشیر دردهای این امت را مداوا میکنم.» | ||
از بزرگترین گناهان این حاکم اموی این بود که شخص خونریز و پلیدی را به نام [[حجاج بن یوسف ثقفی]] بر جان و ناموس مردم [[مسلمان]] مسلط کرد؛ کسی که مقام عبدالملک را از [[پیامبر]] برتر میدانست، در دشمنی با خاندان پیامبر و [[علی بن ابی طالب|امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام)]] سرآمد روزگار بود و شنیدن کلمه [[کافر]] برای او خوشایندتر از شنیدن [[شیعه]] بود. | از بزرگترین گناهان این حاکم اموی این بود که شخص خونریز و پلیدی را به نام [[حجاج بن یوسف ثقفی]] بر جان و ناموس مردم [[مسلمان]] مسلط کرد؛ کسی که مقام عبدالملک را از [[پیامبر]] برتر میدانست، در دشمنی با خاندان پیامبر و [[علی بن ابی طالب|امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام)]] سرآمد روزگار بود و شنیدن کلمه [[کافر]] برای او خوشایندتر از شنیدن [[شیعه]] بود. | ||
نسخهٔ ۱ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۱
عبدالملک بن مروان | |
---|---|
نام کامل | عبدالملک بن مروان بن حَکَم بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس |
اطلاعات شخصی | |
سال درگذشت | ۸۶ ق، ۸۴ ش، ۷۰۵ م |
دین | اسلام، اهلسنت |
فعالیتها | پنجمین خلیفه اموی |
عبدالملک مروان یا عبدالملک بن مروان پنجمین خلیفه از خلفای اموی در دمشق بود. او یکی از قدرتمندترین خلفای اموی بود و توانست بر مشکلات سیاسی که در عهدش پیش آمد فائق آید. در دوران او دیوانهای مهم شعر و کتب علمی از زبانهای گوناگون قدیم به عربی برگردان شد و دانشمندان از دیگر سرزمینها به سوی دربار دمشق روی آوردند. او اگرچه قبل از رسیدن به منصب حکومت خود را با زهد و عبادت در نظر مردم جامعه موجّه جلوه میداد ولی به محض رسیدن به خلافت با همه ارزشهای اخلاقی و اسلام خداحافظی کرد و به قرآنی که تلاوت میکرد گفت: «هذا آخر العهد بک.» (این آخرین دیدار من و توست.)
پس از رسیدن به خلافت به خداوند سوگند میخورد که شراب مینوشد و در خطبهای تصریح کرد: «هر کس مرا به تقوا دعوت کند گردن او را خواهم زد! من با شمشیر دردهای این امت را مداوا میکنم.» از بزرگترین گناهان این حاکم اموی این بود که شخص خونریز و پلیدی را به نام حجاج بن یوسف ثقفی بر جان و ناموس مردم مسلمان مسلط کرد؛ کسی که مقام عبدالملک را از پیامبر برتر میدانست، در دشمنی با خاندان پیامبر و امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) سرآمد روزگار بود و شنیدن کلمه کافر برای او خوشایندتر از شنیدن شیعه بود.
عبدالملک بن مروان کیست
دوران خلافت عبدالملک بن مروان مدت بیست و یک سال طول کشید. مورخان از عبدالملک به عنوان فردی زیرک، با احتیاط و دور اندیش، ادیب، باهوش و دانشمند یاد کردهاند. [۱]
مؤلف الفخری میگوید: «عبدالملک فردی خردمند، عاقل، دانشمند، فاضل، ادیب، باهوش، جبار، بسیار باهیبت، فوقالعاده سیاستمدار، و دارای حسن تدبیر بود» [۲] هندشاه مینویسد: «او مردی بود عاقل و فاضل و فصیح و فقیه و علم اخبار و دقایق اشعار، نیکو دانستی و صاحب رأی و تدبیر بود». [۳]
او پیش از رسیدن به قدرت، یکی از فقهای مدینه به شمار میرفت. [۴] و به زهد و عبادت و دینداری شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت سپری میکرد به طوری که به او حمامةالمسجد (کبوتر مسجد) میگفتند! گویند: پس از مرگ پدرش مروان هنگامی که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود، اما با شنیدن این خبر قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایی افتاد! و دیگر با تو کاری ندارم» !. [۵]
او براستی از قرآن جدا شد و در اثر غرور قدرت، چنان دستخوش مسخ شخصیت گردید که مورخان از کارنامه سیاه حکومت او به تلخی یاد میکنند. سیوطی و ابن اثیر مینویسند: در طی تاریخ اسلام عبدالملک نخستین کسی بود که غدر و خیانت ورزید (عمرو بن سعید بن العاص را پس از امان دادن کشت) و نخستین کسی بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خلیفه منع کرد و نخستین کسی بود که از امر به معروف جلوگیری کرد. [۶]
او دو سال پس از شکست دادن عبدلله بن زبیر در مکه (در سال 75 هجری) در جریان سفر حج وارد مدینه شد و ضمن سخنانی خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده (عثمان)، نه همچون خلیفه آسان گیر (معاویه) و نه مانند خلیفه سست خرد (یزید) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمیکنم، شما از ما کارهای مهاجران را میخواهید، اما مانند آنان رفتار نمیکنید (ما را به پرهیزگاری میخوانید و خود به آن عمل نمی کنید) به خدا سوگند از این پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد! [۷]
جمله اخیر را برای آن گفت که خطیبان و ائمه جمعه هنگام خواندن خطبه جمعه گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهیزگار باش) آغاز میکردند [۸] پیدا است وقتی کسی که خود را خلیفه پیامبر قلمداد میکرد، در شهر پیامبر و کنار مدفن او چنین سخنانی بگوید و بر سنت او این گونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ایالتهای دور افتاده چگونه خواهد بود.
عبدالملک در مدت حکومت طولانی خود آن چنان با ظلم و فساد و بیدادگری خو گرفت که نور ایمان در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی خود به این امر اعتراف کرد و به سعید بن مسیّب چنین گفت: «چنان شدهام که اگر کار نیکی انجام دهم خوشحال نمیشوم و اگر کار بدی از من سر زند ناراحت نمیگردم»! سعید بن مسیب گفت: مرگ دل در تو کامل شده است! [۹]
عبدالملک غالبا با زنی به نام ام الدردا گفتگو میکرد. روزی ام الدردا به وی گفت: «ای امیر المؤمنین! شنیده ام پس از عبادت و تهجد، شراب نوشیده ای» ؟! و او پاسخ داد: «نه تنها شراب که خون مردم را نیز نوشیدهام» !! [۱۰]
او که روزی از لشکرکشی یزید به مکه (جهت سرکوبی عبدالله بن زبیر) به خدا پناه میبرد و ابراز نفرت میکرد، پس از رسیدن به حکومت، نه تنها این عملیات را ادامه داد، بلکه شخص سفاکی چون حجاج را مأمور این کار کرد و او مسجدالحرام و کعبه را (که پسر زبیر در آنجا متحصن شده بود) با منجنیق سنگباران کرد! [۱۱] نمایندگان عبدالملک نیز در مناطق مختلف کشور اسلامی به پیروی از او حکومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدری با مردم رفتار میکردند.
مسعودی مینویسد: «عبدالملک فردی خونریز بود. عمال او ماند «حجاج» حاکم عراق، مهلب حاکم خراسان و هشام بن اسماعیل حاکم مدینه نیز همچون خود وی سفاک و بیرحم بودند». [۱۲] هشام بن اسماعیل که حاکم مدینه بود، چندان بر مردم سخت گرفت و آنچنان خاندان پیامبر را آزار داد که وقتی ولید بعد از مرگ پدرش به حکومت رسید، ناچار شد او را از کار برکنار نماید. [۱۳] بدتر از همه آنان حجاج بود که جنایات او در تاریخ اسلام مشهور است. عبدالملک پس از شکست عبدالله بن زبیر توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استانداری حجاز (مکه و مدینه و طائف) منصوب کرد. [۱۴]
سرکوبی مخالفان در شام
عبدالملک در منطقه شام با دو دسته از مخالفان روبرو بود:
- گروهی از حاکمان در منطقه شام طرفدار ابن زبیر بودند مانند زُفر بن حارث در قرقیسیا ودیگری ناتل بن قیس جذامی در فلسطین که عبدالملک هر دوی آنها را سرکوب کرد.
- گروهی از بنیامیه با پادشاهی عبدالملک مخالف بودند و خودشان میخواستند به پادشاهی برسند. فرد شاخص این گروه عمرو بن سعید بن عاص معروف به عمرو بن سعید بن الاشدق بود. عبدالملک برای جلوگیری از فعالیتهای وی، به او قول ولایت عهدی داد و او را از مخالفت با خود منصرف کرد و بعدا، سرفرصت او را کشت.
عبدالملک توانست جنبشی به نام قیام جراجمه را هم به همین منوال سرکوب کند.[۱۵]
مرگ عبدالملک
سرانجام عبدالملک بن مروان پنجشنبه ۱۵ شوال سال ۸۶ قمری (۷۰۵ م)در دمشق [۱۶] و به قولی در ۱۴ شوال[۲۸] در سن شصت سالگی (یا شصت و یک سالگی) درگذشت. مدت خلافت او ۲۱ سال بود.
پانویس
- ↑ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه. ق، ج 4 ص 520)
- ↑ ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122و 124
- ↑ تجارب السلف، تصحیح: عباس اقبال، چاپ سوم، تهران، کتابخانه طهورى، 1357 ه. ش، ص 75
- ↑ ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122-سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 216
- ↑ هندوشاه، همان کتاب، ص 76
- ↑ سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 217؛ ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122؛ابوالعباس المبرد، الکامل فى اللغه و الادب، تحقیق: نعیم زر زور (و) تغارید بیضون، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1985 م، ج 2، ص 192؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76؛ جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، تهران، امیرکبیر، 1336 ه. ق، ج 4، ص 100
- ↑ سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 218؛ ابن اثیر، همان کتاب، ج 4، ص 522؛ بعضى از این کارها را معاویه نیز قبلاً کرده بود.
- ↑ دکتر شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، گ 1365 ه. ش، ص 98
- ↑ ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه. ص 122؛ ابن اثیر، ج 4، ص 521؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76
- ↑ سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص، 216
- ↑ سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 217؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76
- ↑ مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 91
- ↑ ابن واضح، تاریخ یعقوبى، تعلیق: سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحیدریه، 1384 ه. ق، ج 3، ص 27 و 29؛ محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، ج 5، ص 220
- ↑ ابن قتیبه دینورى، الامامه و السیاسه، الطبعه الثالثه، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، 1328 ه. ق، ج 2، ص 31
- ↑ ابناثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۲، ص۳۰۴
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۹۲