اشاعره: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
و اما در تفسیر این نظریه می توان گفت که تمامی متکلمان مذهب اشعری و نیز متکلمان مذهب ماتریدی که آن ها نیز قایل به کسب هستند، میان خلق و فعل تمایز قایل شده اند و معتقدند که خلق منحصر به فاعل الهی است. در این عرصه هیچ فاعلی جز خدا شناخته نمی شود، زیرا «لا موثر فی الوجودالا الله» اما فعل که به معنایی همان کسب است، در اختیار انسان است.اشاعره معتقدند که انسان با قدرت حادث که از طرف خدا به او اعطا می شود، فعل را کسب و او را نسبت با افعالش کسب شده مسئول می کند. البته ابو الحسن اشعری در تعریف کسب به پایین ترین حد اختیار نسبت به عباد بسنده می کند او در تعریف کسب می نویسد:حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان به جهت قدرت حادثی است که این قدرت از طرف خدا و هم زمان با وقوع فعل در اختیار انسان قرار می گیرد تا فعل مورد نظر کسب شود.<ref>اشعری ابو الحسن، اللمع،  ص 76</ref> و در جایی دیگر به این نکته اشاره می کند که: قدرة العبد کما لم تـوءثر فی‌ وجود‌ الفعل البته، لم توثر ایضا فی شی من صفات ذلک الفعل».  یعنی همان طور که قدرت عبد در اصل وجود فعل تاثیری ندارد، در صفات آن فعل نیز بی تاثیر است.<ref>فخر رازی، القضا و القدر،ص 32</ref> و این همان قدرت حد اقلی است که قدرت عبد نه در اصل فعل تاثیر دارد و نه در صفات آن موثر است.
و اما در تفسیر این نظریه می توان گفت که تمامی متکلمان مذهب اشعری و نیز متکلمان مذهب ماتریدی که آن ها نیز قایل به کسب هستند، میان خلق و فعل تمایز قایل شده اند و معتقدند که خلق منحصر به فاعل الهی است. در این عرصه هیچ فاعلی جز خدا شناخته نمی شود، زیرا «لا موثر فی الوجودالا الله» اما فعل که به معنایی همان کسب است، در اختیار انسان است.اشاعره معتقدند که انسان با قدرت حادث که از طرف خدا به او اعطا می شود، فعل را کسب و او را نسبت با افعالش کسب شده مسئول می کند. البته ابو الحسن اشعری در تعریف کسب به پایین ترین حد اختیار نسبت به عباد بسنده می کند او در تعریف کسب می نویسد:حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان به جهت قدرت حادثی است که این قدرت از طرف خدا و هم زمان با وقوع فعل در اختیار انسان قرار می گیرد تا فعل مورد نظر کسب شود.<ref>اشعری ابو الحسن، اللمع،  ص 76</ref> و در جایی دیگر به این نکته اشاره می کند که: قدرة العبد کما لم تـوءثر فی‌ وجود‌ الفعل البته، لم توثر ایضا فی شی من صفات ذلک الفعل».  یعنی همان طور که قدرت عبد در اصل وجود فعل تاثیری ندارد، در صفات آن فعل نیز بی تاثیر است.<ref>فخر رازی، القضا و القدر،ص 32</ref> و این همان قدرت حد اقلی است که قدرت عبد نه در اصل فعل تاثیر دارد و نه در صفات آن موثر است.
با این حال متکلمان پس از وی هر کدام فراخور فهم شان تفاسیر متفاوتی نسبت به اشعری ارایه دادند که کفه اختیار را برای عباد سنگین می کند  
با این حال متکلمان پس از وی هر کدام فراخور فهم شان تفاسیر متفاوتی نسبت به اشعری ارایه دادند که کفه اختیار را برای عباد سنگین می کند  
مثلا باقلانی اگر چه میان خلق فعل و صفات آن تمایز قایل است اما مهم این است که وی خلق فعل را برای خدا می داند ولی اختیار و اراده انسان را در نحوه صفات افعال دخیل می داند امری که ابو الحسن اشعری آن را نفی کرده بود. نوشته است:
مثلا باقلانی اگر چه میان خلق فعل و صفات آن تمایز قایل است اما مهم این است که وی خلق فعل را برای خدا می داند ولی اختیار و اراده انسان را در نحوه صفات افعال دخیل می داند امری که ابو الحسن اشعری آن را نفی کرده بود. فخر رازی از طرف باقلانی نوشته است: قدرة العبد وإن لم توثّر فی وجود ذلک‌ الفعل،‌ إلاّ‌ انّها أثّرت فی صفة من صـفات ذلک الفـعل ... فـذات الحرکة و وجودها واقع بقدرة الله امـّا‌ کـونها‌ طـاعة‌ أو معصیة بقدرة العبد. یعنی قدرت عبد اگر چه در ایجاد و خلق فعل هیچ تاثیری ندارد، اما در صفتی از صفات آن فعل تاثیر می گذارد، پس اصل حرکت به قدرت خدا واقع می شود، اما مطیعانه یا عاصیانه بودن آن، تابع قدرت(و اختیار و اراده) عبد است.<ref>القضا والقدر، ص 32 و تلخیص المحصّل، ص 325</ref>
و جوینی در تفسیر کسب معتقد است که عبد دارای قدرت است و علاوه قدرتش در طول قدرت خدا است. این نوع اعتراف به وجود فاعل های طولی تایید سخن امامیه در تفسیر امر بین الامرین است.می نویسد


برای عبد  معتقد است که قدرت عبد در طول قدرت خدا است


اگر چه متکلمان پس از وی چون باقلانی،<ref>تمهيد الأوائل في تلخيص الدلائل، ص323- 342</ref> غزالی،<ref>قواعد العقائد، ص197-200</ref>  
اگر چه متکلمان پس از وی چون باقلانی،<ref>تمهيد الأوائل في تلخيص الدلائل، ص323- 342</ref> غزالی،<ref>قواعد العقائد، ص197-200</ref>  

نسخهٔ ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۲۶

اشاعره نامی آشنا برای یک مکتب کلامی اهل سنت است. پایه گذار این مکتب ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری(۲۶۰-۳۲۴ه‍.ق) می باشد. اشعری در ابتدا شاگر مکتب معتزلیان بود و در ادامه با جدا شدن از آن مکتب به مکتب اهل حدیث پیوست با این هدف که میان عقل گرایی افراطی اهل اعتزال و عقل گریزی افراطی اهل حدیث، راه معتدلی را بنیان کند.وی در تفسیر آرای اهل حدیث فهم عقلی را دخالت داد.از جمله معضلاتی که اشاعره به آن پی بردند مسئله جبرگرایی بود به همین دلیل بنیان گذار این مکتب با ارایه نظریه کسب توانست راه نجاتی از مخمصه جبر بیابد.اگر چه ابو الحسن اشعری به نازل ترین مرتبه اختیار در افعال اختیاری عباد بسنده کرد اما متکلمان پیرو او با تفاسیری که ارایه کردند توانستند به طور آشکار از جبر فاصله بگیرند.در عصر کنونی می توان گفت که بیشتر اهل سنت در مشی کلامی خود تابع مکتب اشعری هستند.

جایگاه مذاهب در میان اهل سنت و جماعت

اهل سنت و جماعت، در اصول کلامی به مذاهب معتزله، اشاعره، ماتریدیه و اهل حدیث تقسیم می شوند . معتزلیان پیرو واصل بن عطا( متوفای 131 قمری) هستند که اصول اعتقادی شان بر محور عدل الهی بنیان شده است. در این نوع تفکر، انسان به طور کامل مسئول افعال خویش محسوب می شود، زیرا اختیار ایجاد فعل از سوی خدا به او تفویض شده است. اشاعره و ماتریدیه بر مبنای توحید در خالقیت یا توحید افعالی تفکر اعتقادی خود را بنیان کرده اند. اشاعره پیرو تفکر ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری و ماتریدیه پیرو تفکر ابو منصور ماتریدی (متوفای 333 قمری) هستند.انسان در حوزه اعتقادی این دو مذهب شبیه به هم، در حوزه افعال اختیاری به عنوان فاعل کاسب شناخته می شود نه فاعل خالق و خلق منحصر به خدای متعال است و افعالش بر مبنای کسب که نظریه مشهور آنان است، محاسبه می شود. و اما محور تفکر اهل حدیث اعتماد به ظواهر نصوص و متون قرآن و روایات پیامبر صلوات الله علیه است که البته اهل حدیث در این حوزه انسان را فاعل واقعی افعال خویش به حساب می آورند و او را مسئول آن چه انجام می دهد می دانند. اینان با ارایه نظریه خلق افعال عباد ثابت کردند که از تفکر جبر گرایانه گریزان هستند. بنا بر این، می شود هدف تمام مذاهب اهل سنت و جماعت با ارایه نظریات مذکور، ضمن حفظ مرتبه توحید در خالقیت، ایجاد مسئولیت برای عباد نسبت به صدور افعال اختیاری شان بوده است تا آن ها را از اتهام به جبر گرایی دور کند.

متکلمان شاخص اشاعره

در مکتب اشاعره، پس از ابو الحسن اشعری، بزرگانی پروش یافتند که به عنوان نمونه نام برخی از افراد شاخص در ترتیب زمانی بدین شرح بیان می شود.1. قاضی ابو بکر باقلانی، 2.ابو اسحاق اسفرایینی،3.عبدالملک جوینی،4.ابو حامد غزالی،5. میر سید شریف جرجانی،6. سعد الدین تفتازانی،7. ملاعلی قوشجی،و در عصر های متاخر 8. عبد الوهاب شعرانی،9.محمد عبده،10 عبد العظیم 11.زرقانی 12.و شیخ محمود شلتوت.

آثار کلامی مهم اشاعره

اشاعره از خود آثار کلامی بسیاری باقی گذاشتند که نام برخی از آثار مهم آنان در پی می آید. 1.اللمع ابو الحسن اشعری،2. مقالات الاسلامیین ابو الحسن اشعری،3. تمهید الاوایل و تلخیص الدلایل ابو بکر باقلانی،4.الشامل فی اصو الدین جوینی،5. احیاء علوم الدین ابو حامد غزالی،6. الاقتصاد فی الاعتقاد ابو حامد غزالی،7.الاربعین فی اصول الدین ابو حامد غزالی،8. مجموعه رسائل الامام الغزالی ابو حامد غزالی،9. الملل و النحل عبد الکریم شهرستانی،10.القضاء و القدر فخر رازی،11. المطالب العالیه من العلم الالهی فخر رازی،12.المحصل فخر رازی،13. معالم اصول الدین فخر رازی 14.المباحث المشرقیه فخر رازی،15. تفسیر مفاتیح الغیب فخر رازی( البته این اثر تفسیری است)16.شرح المواقف میر سید شریف جرجانی،17. شرح العقاید النسفیه سعد الدین تفتازانی،18. شرح المقاصد سعد الدین تفتازانی، 19.الیواقیت و الجواهر عبد الوهاب شعرانی،20. مناهل العرفان عبد العظیم زرقانی، 21. رساله التوحید محمد عبده و.....

مبانی اعتقادی اشاعره

به طور کلی باید گفت مکتب اشعری چون سایر مکاتب مبانی اعتقادی خاصی دارد. از جمله مشخصه بارز مکتب اشعری، اعتنای شدید به توحید افعالی یا توحید در خالقیت و نیز انکار حسن و قبح عقلی و اثبات آن از طریق شرع است. اشاعره به قضا و قدر سخت معتقدند و اراده الهی را در همه امور از جمله افعال انسان جاری می کنند و می گویند انسان کاسب افعال خویش است نه خالق. اشاعره به حسن و قبح عقلی اعتقادی ندارند، بلکه آن را شرعی می دانند. یعنی حسن و قبح هر فعلی تابع تشخیص شرع است، پس هیچ فعلی ذاتا حسن یا قبیح نیست مگر که شرع تشخیص دهد. در اعتقاد اشاعره مطابق با مفاد آیات قرآن؛ خداوند در قیامت با چشم دیده می شود. کلام خدا قدیم است و صفات خبری اش وقتی می تواند تفسیر شود است که از تشبیع و تعیین کیفیت به دور باشد.

تفاسیر کوتاه از برخی عقایداشاعره

1.اشاعره معتقدند که خداوند صفات خبری را به معانی لغوی اش داراست، ولی کیفیت آن برای ما مجهول است و از آن درکی نداریم.[۱] در این تعریف از ورود به تجسیم و تشبیه پرهیز شده است. متکلمان پس از ابو الحسن اشعری بر همین روش بوده اند، اما بعضی از آن ها معتقد به تاویل صفات خبری شدند.[۲] با این حال بعضی چون فخر رازی قائل به لزوم تأویل یا تفویض شده‌اند.[۳] 2. یکی دیگر از عقاید اشاعره در مسأله توحید، جواز رؤیت خدا است. ابو الحسن اشعری معتقد است که در قیامت می توان خدا را با چشم ظاهر دید.[۴]وی برای این ادعا شواهدی از قرآن و روایات می‌آورد. متکلمان پس از اشعری نیز به پیروی از او قائل به جواز رؤیت خدا شده‌اند. مثلا فخر رازی در تفسیر آیه «وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» که رؤیت را نفی می‌کند، سعی بر توجیه آن دارد تا جواز رؤیت را اثبات کند.[۵] وغزالی نیز آن را اثبات می‌کند.[۶]و باقلانی می گوید چون خدا وجود دارد پس قابل مشاهده است.[۷] 3.اشاعره چون به توحید افعالی سخت اعتقاد دارند، پس برای انسان هیچ گونه سهمی در امر خلقت قایل نیستند و آن را شرک می دانند. آن ها معتقدند خدا فاعل همه افعال بندگان است چه آن افعال خیر باشد یا شر، اما چون چنین اعتقادی مستلزم اتهام ایشان به جبر می شود و سر انجام به انکار معاد و بهشت و جهنم می انجامد، «نظریه کسب» را مطرح کردند و انسان را کاسب افعال اختیاری شان دانستند تا جوابی برای جزای اعمال داشته باشند.[۸] و اما در تفسیر این نظریه می توان گفت که تمامی متکلمان مذهب اشعری و نیز متکلمان مذهب ماتریدی که آن ها نیز قایل به کسب هستند، میان خلق و فعل تمایز قایل شده اند و معتقدند که خلق منحصر به فاعل الهی است. در این عرصه هیچ فاعلی جز خدا شناخته نمی شود، زیرا «لا موثر فی الوجودالا الله» اما فعل که به معنایی همان کسب است، در اختیار انسان است.اشاعره معتقدند که انسان با قدرت حادث که از طرف خدا به او اعطا می شود، فعل را کسب و او را نسبت با افعالش کسب شده مسئول می کند. البته ابو الحسن اشعری در تعریف کسب به پایین ترین حد اختیار نسبت به عباد بسنده می کند او در تعریف کسب می نویسد:حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان به جهت قدرت حادثی است که این قدرت از طرف خدا و هم زمان با وقوع فعل در اختیار انسان قرار می گیرد تا فعل مورد نظر کسب شود.[۹] و در جایی دیگر به این نکته اشاره می کند که: قدرة العبد کما لم تـوءثر فی‌ وجود‌ الفعل البته، لم توثر ایضا فی شی من صفات ذلک الفعل». یعنی همان طور که قدرت عبد در اصل وجود فعل تاثیری ندارد، در صفات آن فعل نیز بی تاثیر است.[۱۰] و این همان قدرت حد اقلی است که قدرت عبد نه در اصل فعل تاثیر دارد و نه در صفات آن موثر است. با این حال متکلمان پس از وی هر کدام فراخور فهم شان تفاسیر متفاوتی نسبت به اشعری ارایه دادند که کفه اختیار را برای عباد سنگین می کند مثلا باقلانی اگر چه میان خلق فعل و صفات آن تمایز قایل است اما مهم این است که وی خلق فعل را برای خدا می داند ولی اختیار و اراده انسان را در نحوه صفات افعال دخیل می داند امری که ابو الحسن اشعری آن را نفی کرده بود. فخر رازی از طرف باقلانی نوشته است: قدرة العبد وإن لم توثّر فی وجود ذلک‌ الفعل،‌ إلاّ‌ انّها أثّرت فی صفة من صـفات ذلک الفـعل ... فـذات الحرکة و وجودها واقع بقدرة الله امـّا‌ کـونها‌ طـاعة‌ أو معصیة بقدرة العبد. یعنی قدرت عبد اگر چه در ایجاد و خلق فعل هیچ تاثیری ندارد، اما در صفتی از صفات آن فعل تاثیر می گذارد، پس اصل حرکت به قدرت خدا واقع می شود، اما مطیعانه یا عاصیانه بودن آن، تابع قدرت(و اختیار و اراده) عبد است.[۱۱] و جوینی در تفسیر کسب معتقد است که عبد دارای قدرت است و علاوه قدرتش در طول قدرت خدا است. این نوع اعتراف به وجود فاعل های طولی تایید سخن امامیه در تفسیر امر بین الامرین است.می نویسد

برای عبد  معتقد است که قدرت عبد در طول قدرت خدا است 

اگر چه متکلمان پس از وی چون باقلانی،[۱۲] غزالی،[۱۳]


و نیز جوینی و فخر رازی و دیگر متکلمان اشعری، از کسب تعریفی ارایه می کنند که گویا یک متکلم امامیه از امر بین الامرین تعریف کرده است. این تغییرات در تفسیر کسب به گونه ای جدی بوده است که متکلمان اشعری در قرون اخیر چون عبد الوهاب شعرانی، زرقانی، محمد عبده و شیخ شلتوت تفسیری از کسب ارایه کردند که می تواند محلی برای تقریب آرای آنان با آرای متکلمان امامیه باشد.


4- نظر اشاعره در مورد قرآن: در مورد قرآن دو مطلب مهم در بین متکلمین مطرح بود ، یکی اینکه کلام خدا صفت ذاتی است یا فعلی؟ ودیگر اینکه، کلام خدا از جمله قران قدیم است یا حادث؟ معتزله صفت «تکلم» را ذاتی ندانسته و کلام خدا را حادث می‌دانستند. در مقابل، حنابله «تکلم» را صفت ذات دانسته ومعتقد شدند خدا مانند بشر با صوت و حروف سخن می گوید و صفت«تکلم» مانند صفات علم و قدرت قدیم است. وقرآن هم که کلام خداست قدیم است. مکتب اشاعره که برای تعدیل نظریه اهل حدیث قیام کرده بود؛ لذا شعارحنابله که ذاتی بودن و قدیم بودن کلام خدا بود، حفظ کرد ولی مفهوم آن را تغییر داد و گفت: «کلام خدا قدیم است ولی کلام او مانند کلام بشر مرکب از حروف و اصوات نیست، بلکه او دارای کلام نفسی است که قائم به ذات اوست، وکلام لفظی طریقی به کلام نفسی است. وحقیقت کلام همان کلام نفسی است واطلاق کلام بر جمله‌ها نوعی مجاز گویی است.[۱۴] وعلمای دیگر اشاعره نیز همین روش را در مورد قرآن پیموده‌اند و کلام اشعری را با عبارات مختلف توضیح داده‌اند.

زمان شکل گیری مکتب اشاعره

این مکتب در زمانی بنیان شد که معتزلیان از طرف برخی از خلفای وقت عباسی طرد شده و همچنین پایگاه های خود را نزد مردم از دست داده بودند و این بیشتر به جهت تبلیغ وسیعی علیه مکتب معتزله بود که این مکتب به دلیل افراط در عقل گرایی برخاسته از فلسفه یونانی، از متون قرآن و روایات غافل شده بودند و همین موجب شد که مردم به این مکتب و پیروانش بد گمان شوند.[۱۵]

ابو الحسن اشعری

این شخصیت از نسل ابو موسی اشعری است که از صحابه پیامبر صلوات الله علیه بود.[۱۶] و در سال 260 قمری در بصره به دنیا آمد و در سال 324 قمری در بغداد از دنیا رفت.[۱۷] اشعری تا چهل سالگی پیرو مکتب معتزله بود اما در سال 320 قمری با برائت از اندیشه های اعتزالی، خود مکتب جدیدش را بنیان نهاد. [۱۸]

هدف اشعری از ایجاد مکتب

هدف اصلی ابو الحسن اشعری مبارزه با دو جریان تندرو عقل گرایی معتزله و نص گرایی اهل حدیث بود تا بتواند با تعدیل این دو روی کرد افراطی مکتب میانه روی اشعری را پایه گذاری کند. معتزلیان بر مبانی عقلی به عنوان تنها ابزار شناخت تاکید می کردند و با نفی‌ هر آنچه‌ در نظر آنان‌ با فهم عقلی ناسازگار بود و نیز با استناد به آیات نفی کننده تشبیه، تجسیم و رؤیت‌ خدا منکر صفات‌ زاید بر ذات‌ شدند و از خلق‌ کلام‌ خدا سخن‌ گفتند.و اما در برابر معتزلیان اهل حدیث صف بسته بودند پیروان این مکتب با تکیه‌ بر نصوص و متون و نقلیات، روش عقل‌ ستیزانه‌ در پیش‌ گرفتند و به‌ تفسیر ظاهری‌ آیات‌ می پرداختند، و از تأویل‌ عقلانی‌ قرآن‌ سخت‌ پرهیز می کردند.در این میان اشعری‌ و پیروانش با تلاش در برابر این افراط و تفریط ها راه میانه‌ ای را انتخاب و مکتب اشعری را بنا نهادند. برای اطلاع از تفصیل این مطلب به گزارش ابن خلدون مراجعه شود.[۱۹]

آثار کلامی ابو الحسن اشعری

نام برخی از مهم ترین آثار کلامی موسس مکتب اشعری بدین قرار است. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، الابانه عن اصول الدیانه، استحسان الخوض فی علم الکلام، اللمع.

متکلمان شاخص اشعری

همان طور که سایر مکاتب کلامی اهل سنت و جماعت از متکلمان شاخصی بر خوردار است مکتب اشعری نیز از این امر مستثنی نیست. پس از شیخ ابو الحسن اشعری می توان از افرادی چون ابو بکر باقلانی، ابو اسحاق اسفرایینی، عبد الملک جوینی، ابو حامد غزالی، فخر الدین رازی، میر سید شریف جرجانی، سعد الدین تفتازانی، عضد الدین ایجی و در قرن های متاخر افرادی چون شعرانی، بیاضی، زرقانی و محمد عبده؛ نام برد.


پانویس

  1. الابانه عن اصول الدیانه، ص21
  2. غایه المرام فی علم الکلام (آمدی)، ص127-129
  3. الاربعین فی اصول الدین(رازی)،ج1 ص163
  4. الابانه عن اصول الدیانه، ص35
  5. مفاتیح الغیب، ج1 ص520
  6. قواعد العقائد، ص169
  7. تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل، ص301
  8. اللمع ، ص74
  9. اشعری ابو الحسن، اللمع، ص 76
  10. فخر رازی، القضا و القدر،ص 32
  11. القضا والقدر، ص 32 و تلخیص المحصّل، ص 325
  12. تمهيد الأوائل في تلخيص الدلائل، ص323- 342
  13. قواعد العقائد، ص197-200
  14. نهایة الاقدام فی‌علم الکلام ، ص111
  15. با استفاده از ولوی، علی‌ محمد؛ پيشين، ص450.
  16. ولوی، علی‌محمد؛ تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، موسسه انتشارات بعثت، تهران، 1367، ج2، ص454.
  17. با استفاده از کتاب تاریخ فرق اسلامی نوشته حسین صابری، انتشارات سمت، تهران، 1383، ج1، ص229.
  18. همان ص 231 با اقتباس
  19. ابن‌ خلدون‌، مقدمه‌، ج۲، ص۹۴۲-۹۴۷، ترجمه محمدپروین‌ گنابادی‌، تهران‌، ۱۳۵۳ش‌.