۸۷٬۸۹۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' آنها' به ' آنها') |
جز (جایگزینی متن - 'جمال الدین' به 'جمالالدین') |
||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
عین القضاء همدانى در تقریر این معنا مىگوید «اى عزیز! شرطهاى طالب بسیار است در راه خدا که جمله محققان خود مجمل گفتهاند؛ اما یکى مفصل که جمله مذاهب هفتادوسه گروه که معروفند: اول در راه سالک، در دیدار اول یکى بود و یکى نماید و اگر فرق داند یا فرق کند، فارق است نه طالب. حسین منصور را پرسیدند که تو بر کدام مذهبى. گفت: انا على مذهب ربى، «من بر مذهب خدایم» اختلافها و دشمنیها در عالم خلق است. در جهان ایزدى عداوت و خلاف انگیزى وجود ندارد و آن سالک که در جهان یگانگى گام نهاده است، همه مذاهب را به یک چشم مىنگرد و با هیچ دشمنى نمىورزد».<ref>همدانى، 1373 ش، ص 51 و فروزان فر، 1367 ش، ج 3، ص 1050و1051 به نقل از شرح مثنوى شریف استاد فروزان فر.</ref><br> | عین القضاء همدانى در تقریر این معنا مىگوید «اى عزیز! شرطهاى طالب بسیار است در راه خدا که جمله محققان خود مجمل گفتهاند؛ اما یکى مفصل که جمله مذاهب هفتادوسه گروه که معروفند: اول در راه سالک، در دیدار اول یکى بود و یکى نماید و اگر فرق داند یا فرق کند، فارق است نه طالب. حسین منصور را پرسیدند که تو بر کدام مذهبى. گفت: انا على مذهب ربى، «من بر مذهب خدایم» اختلافها و دشمنیها در عالم خلق است. در جهان ایزدى عداوت و خلاف انگیزى وجود ندارد و آن سالک که در جهان یگانگى گام نهاده است، همه مذاهب را به یک چشم مىنگرد و با هیچ دشمنى نمىورزد».<ref>همدانى، 1373 ش، ص 51 و فروزان فر، 1367 ش، ج 3، ص 1050و1051 به نقل از شرح مثنوى شریف استاد فروزان فر.</ref><br> | ||
عزالدین نسفى، در کتاب انسان کامل مىگوید: «شرط سالک آن است که با همگان به صلح باشد».<ref>انسان کامل، عز الدین نسفى، ص 65.</ref> انسان مدارى و ارزش نهادن به اصل انسانیت بدون توجه به دین و عقیده او از آموزههاى صوفیه و از اصول مکتب عارفان است. مولوى با تبیین داستان موسى و شبان و تمثیل پیل و ایمان موسى و فرعون و داستانهاى دیگر مىرساند که حقیقت انسانیت یکى است. دین و عقاید، نباید باعث اختلاف و نزاع شود. دینى که باعث نزاع مىشود، تعصبات و غریزه امتیاز جویى است که در افراد به شکل دین نمایان مىشود. این رنگهاى قبیلهاى ناشى از نفسیات آنان و تجزیه نور بسیط خدایى مىباشد؛ در حالى که رنگ توحید و خدا شناسى نفس را از کدورتها و تعصبات پاک مىگرداند و نفس را براى تجلى اراده و صفات عالیه الاهیه صیقلى مىدهد. این اصل عرفانى نیز مىتواند در تحقق صلح جهانى که از اهداف گفت و گوى تمدنها به حساب مىآید، موثر و کارگر واقع گردد؛ زیرا انبیا نیز هیچ نزاعى با هم نداشتند. همه آنها شعلههایى از یک چراغ بودند و براى جهان بشریت پیام صلح و دوستى و وحدت آوردهاند. این همه نزاعها و خصومتها همه از دید محدود و خود بینانه خلق بر مىخیزد. «مولانا بر سبیل تمثیل خاطر نشان مىکند این مردم با وجود اختلافات ظاهرى که در بین آنها بود حکم دانههاى انگور را داشتند. پیغمبر(صلىاللهعلیهوآله) توانست به برکت ایمان آن «خودیها» را که در وجود آنها بود و موجب تعدد و اختلاف در آنها مىشد از آنها بستانید؛ آنها را در هم بیفشرد و به هم در آمیزد و از همه شان وجود واحدى بسازد و اینجا است که ایجاد اختلاف و تفرقه در بین اهل ایمان به القاى شیطان منسوب مىآید» <ref>بحر در کوزه، زرین کوب، ص 94.</ref> در قلمرو عرفان، بعد از حضرت مولانا جلالالدین شخصیتى که درباره انسان گرایى اندیشیده و به وحدت بشرى فکر کرده، شیخ ابوسعید ابو الخیر است: «این مرد شخصیتى عجیب داشته، بسیار قابل مطالعه است؛ زیرا یک تیره خلقى قوم ایرانى را (در وجه خوشایندش) در او مىتوان دید؛ زیرا که نکته سنج، با انعطاف، مردمدار، بلند نظر و داراى جوانب متعارض، آزاد اندیش و حرکت کننده بر فراز معتقدات و در عین حال متمسک به دین هماهنگ با فرا خور و اشتهاى جامعه و هم پاسخگو به جهشهاى درونى خود و هم رعایت کننده ارباب قدرت و هم حفظ کننده آزادى خویش هم قائل به نعمت مادى و هم شائق به مائدههاى روحانى».<ref>محمدعلى اسلامى ندوشن، ص17.</ref> بوسعید هم از نظر تفکر و اندیشه مانند مولوى بر فراز اندیشههاى منطق معمول حرکت مىکند؛ زیرا بر اثر تجربههاى ممتد اجتماع آن قدر ناهموار و بىهنجار دیده شده است که پاى منطق و محاسبه درآن لنگ است.<br> | عزالدین نسفى، در کتاب انسان کامل مىگوید: «شرط سالک آن است که با همگان به صلح باشد».<ref>انسان کامل، عز الدین نسفى، ص 65.</ref> انسان مدارى و ارزش نهادن به اصل انسانیت بدون توجه به دین و عقیده او از آموزههاى صوفیه و از اصول مکتب عارفان است. مولوى با تبیین داستان موسى و شبان و تمثیل پیل و ایمان موسى و فرعون و داستانهاى دیگر مىرساند که حقیقت انسانیت یکى است. دین و عقاید، نباید باعث اختلاف و نزاع شود. دینى که باعث نزاع مىشود، تعصبات و غریزه امتیاز جویى است که در افراد به شکل دین نمایان مىشود. این رنگهاى قبیلهاى ناشى از نفسیات آنان و تجزیه نور بسیط خدایى مىباشد؛ در حالى که رنگ توحید و خدا شناسى نفس را از کدورتها و تعصبات پاک مىگرداند و نفس را براى تجلى اراده و صفات عالیه الاهیه صیقلى مىدهد. این اصل عرفانى نیز مىتواند در تحقق صلح جهانى که از اهداف گفت و گوى تمدنها به حساب مىآید، موثر و کارگر واقع گردد؛ زیرا انبیا نیز هیچ نزاعى با هم نداشتند. همه آنها شعلههایى از یک چراغ بودند و براى جهان بشریت پیام صلح و دوستى و وحدت آوردهاند. این همه نزاعها و خصومتها همه از دید محدود و خود بینانه خلق بر مىخیزد. «مولانا بر سبیل تمثیل خاطر نشان مىکند این مردم با وجود اختلافات ظاهرى که در بین آنها بود حکم دانههاى انگور را داشتند. پیغمبر(صلىاللهعلیهوآله) توانست به برکت ایمان آن «خودیها» را که در وجود آنها بود و موجب تعدد و اختلاف در آنها مىشد از آنها بستانید؛ آنها را در هم بیفشرد و به هم در آمیزد و از همه شان وجود واحدى بسازد و اینجا است که ایجاد اختلاف و تفرقه در بین اهل ایمان به القاى شیطان منسوب مىآید» <ref>بحر در کوزه، زرین کوب، ص 94.</ref> در قلمرو عرفان، بعد از حضرت مولانا جلالالدین شخصیتى که درباره انسان گرایى اندیشیده و به وحدت بشرى فکر کرده، شیخ ابوسعید ابو الخیر است: «این مرد شخصیتى عجیب داشته، بسیار قابل مطالعه است؛ زیرا یک تیره خلقى قوم ایرانى را (در وجه خوشایندش) در او مىتوان دید؛ زیرا که نکته سنج، با انعطاف، مردمدار، بلند نظر و داراى جوانب متعارض، آزاد اندیش و حرکت کننده بر فراز معتقدات و در عین حال متمسک به دین هماهنگ با فرا خور و اشتهاى جامعه و هم پاسخگو به جهشهاى درونى خود و هم رعایت کننده ارباب قدرت و هم حفظ کننده آزادى خویش هم قائل به نعمت مادى و هم شائق به مائدههاى روحانى».<ref>محمدعلى اسلامى ندوشن، ص17.</ref> بوسعید هم از نظر تفکر و اندیشه مانند مولوى بر فراز اندیشههاى منطق معمول حرکت مىکند؛ زیرا بر اثر تجربههاى ممتد اجتماع آن قدر ناهموار و بىهنجار دیده شده است که پاى منطق و محاسبه درآن لنگ است.<br> | ||
میتوان به اطمینان گفت که بعد از سقراط و نهضت گفتوگوى یونان و بعد از انبیا و به ویژه حضرت رسول(صلىاللهعلیهوآله) کمتر کسى به اندازه شیخ ابوسعید گفتوگو را مدیریت کرده است. با همه قبایل و طوایف و صاحبان ادیان مختلف گفتوگو کرده و آنها را بدون نشان دادن تعصب و اظهار وجود در مسیر هدایت و معرفت و انسانیت قرار داده است. بررسى کتابهایى چون اسرار التوحید و کتاب حالات و سخنان ابو سعید از | میتوان به اطمینان گفت که بعد از سقراط و نهضت گفتوگوى یونان و بعد از انبیا و به ویژه حضرت رسول(صلىاللهعلیهوآله) کمتر کسى به اندازه شیخ ابوسعید گفتوگو را مدیریت کرده است. با همه قبایل و طوایف و صاحبان ادیان مختلف گفتوگو کرده و آنها را بدون نشان دادن تعصب و اظهار وجود در مسیر هدایت و معرفت و انسانیت قرار داده است. بررسى کتابهایى چون اسرار التوحید و کتاب حالات و سخنان ابو سعید از جمالالدین ابو روح لطف الله، این حقیقت را روشن مىدارد. یکى دیگر از اصول مشترک انسانها، عقلانیت و خرد گرایى و توجه به تعقل است که مىتواند در صلح بین ادیان نقش مهمى داشته باشد. خرد که فصل ممیز انسانها است، در اصطلاح حکیمان به عقل نظرى و عملى تقسیم مىشود: عقل نظرى عبارت است از شناسایى صرف بىآن که توجه به عمل و کیفیت کارکرد داشته باشد؛ اما عقل عملى، عقلى است که در آن جنبه عمل نیز وجود دارد؛ یعنى افزون بر دانشهاى کلى، کیفیت عمل نیز ملحوظ است. اگر روح آدمى را به پرندهاى مانند کنیم دو نیرو یا قوه عقل نظرى و عملى براى آن پرنده به منزله دوبال است که بى آن دو، پرواز ممکن نیست. مولوى، عقل جزئى مصلحت نگر و حسابگر را نکوهیده؛ اما عقل کلى عرشى را ستوده است: <br> | ||
عاقل آن باشد که او با مشعله است*** او دلیل و پیشواى قافله است<br> | عاقل آن باشد که او با مشعله است*** او دلیل و پیشواى قافله است<br> | ||
عقل باشد مرد را بال و پرى*** گر نباشد عقل، عقل رهبرى<br> | عقل باشد مرد را بال و پرى*** گر نباشد عقل، عقل رهبرى<br> |