نقش عقل در استنباط احکام الهی از دیدگاه اخباریین و اصولیین (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (تمیزکاری)
 
(۳۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
 
'''نقش عقل در استنباط احکام الهی از دیدگاه اخباریین و اصولیین''' عنوان مقاله‌ای است به زبان فارسی که در [[پژوهشگاه مطالعات تقریبی]] به رشته تحریر در آمده است. نویسنده <ref>سید مصطفی حسینی رودباری</ref> در این مقاله به بررسی مسائلی زیر پرداخته است:  
<big>نقش عقل در استنباط احکام الهی از دیدگاه اخباریین و اصولیین</big> عنوان مقاله‌ای است به زبان فارسی که در [[پژوهشگاه مطالعات تقریبی]] به رشته تحریر در آمده است. نویسنده <ref>سید مصطفی حسینی رودباری</ref> در این مقاله به بررسی مسائلی زیر پرداخته است:  
1- ایا عقل در مقام ثبوت قادر به استنباط احکام شرعی هست – امکان ذاتی –
1- ایا عقل در مقام ثبوت قادر به استنباط احکام شرعی هست – امکان ذاتی –
2- بنابر پیشفرض فوق الذکر، آیا این نوع استنباط از اعتبار و حجیت نیز برخوردار هست یا خیر؟ ‌
2- بنابر پیشفرض فوق الذکر، آیا این نوع استنباط از اعتبار و حجیت نیز برخوردار هست یا خیر؟ ‌
خط ۱۳: خط ۱۲:
ز طرفی مراد از احکام عقلی، احکام قطعی عقل است لذا احکام ظنی نیز از دائره مباحث فوق خارج است.  
ز طرفی مراد از احکام عقلی، احکام قطعی عقل است لذا احکام ظنی نیز از دائره مباحث فوق خارج است.  


توضیح: ‌ برای استنباط حکم شرعی از طریق عقل فرضهائی متصور است: ‌  
توضیح: ‌ برای استنباط حکم شرعی از طریق عقل فرض‌هائی متصور است: ‌  
1- عقل فطری و ضروری بنحو قطع حکم به ثبوت حکم کند مثل حکم عقل به لزوم رد ودیعه  
1- عقل فطری و ضروری بنحو قطع حکم به ثبوت حکم کند مثل حکم عقل به لزوم رد ودیعه  
2- عقل ازطریق مقدمات و مبادی نقلی مثل کتاب و سنت بنحو قطع حکم به ثبوت حکمی کند مثل حکم قطعی عقل به وجوب روزه وحج  
2- عقل ازطریق مقدمات و مبادی نقلی مثل کتاب و سنت بنحو قطع حکم به ثبوت حکمی کند مثل حکم قطعی عقل به وجوب روزه وحج  
خط ۱۹: خط ۱۸:
4 – عقل نظری از طریق مقدمات عقلیه ظنیه – غیر معتبر – حکم به ثبوت چیزی کند.  
4 – عقل نظری از طریق مقدمات عقلیه ظنیه – غیر معتبر – حکم به ثبوت چیزی کند.  
5- عقل نظری ازطریق مقدمات عقلیه قطعیه حکم به ثبوت چیزی کند.  
5- عقل نظری ازطریق مقدمات عقلیه قطعیه حکم به ثبوت چیزی کند.  
باید دانست که محل بحث درفرضهای فوق تنها قسم پنجم می‌باشد و در چهار مورد دیگر تقریبا بین دانشمندان اسلامی اختلافی نیست به این معنا که در فرض اول و دوم و سوم احکام عقلی مطلقا حجت است و در قسم چهارم نیز مطلقا حجت نیست ولی در قسم پنجم بین اخباریین و اصولیین و نیزبین عدلیه و اشاعره اختلاف است.  
باید دانست که محل بحث درفرض‌های فوق تنها قسم پنجم می‌باشد و در چهار مورد دیگر تقریبا بین دانشمندان اسلامی اختلافی نیست به این معنا که در فرض اول و دوم و سوم احکام عقلی مطلقا حجت است و در قسم چهارم نیز مطلقا حجت نیست ولی در قسم پنجم بین اخباریین و اصولیین و نیزبین عدلیه و اشاعره اختلاف است.  
   
   
=== اقوال در مساله – امکان ذاتی استنباط حکم شرعی توسط عقل نظری: ‌===
=== اقوال در مساله – امکان ذاتی استنباط حکم شرعی توسط عقل نظری: ‌===
خط ۳۱: خط ۳۰:
ب- احکام عقلی تنها بر مبنای ثبوت قاعده ملازمه بین حکم عقل و شرع است که می‌تواند منشا استنباط حکم شرعی گردد نظیر حکم قطعی عقل به لزوم اطاعت از اوامر الهیه که مستتبع حکم شرعی است.  
ب- احکام عقلی تنها بر مبنای ثبوت قاعده ملازمه بین حکم عقل و شرع است که می‌تواند منشا استنباط حکم شرعی گردد نظیر حکم قطعی عقل به لزوم اطاعت از اوامر الهیه که مستتبع حکم شرعی است.  


=== اقوال و اراء علماء‌ شیعه و سنی در موضوع توانائی عقل در استنباط احکام اسلامی ===  
=== اقوال و آراءعلماء‌ شیعه و سنی در موضوع توانائی عقل در استنباط احکام اسلامی ===  


=== الف – علمای شیعه: ‌===
=== الف – علمای شیعه: ‌===
خط ۴۰: خط ۳۹:
=== ب- علمای اهل سنت ===  
=== ب- علمای اهل سنت ===  
باید گفت: ‌ نظیر اختلاف مذکور بین اصولیین و اخباریین در بین اهل سنت نیز وجود دارد به این معنا که عالمان اهل سنت در مساله مورد نظیر – توانائی یا عدم توانائی عقل در استنباط حکم شرع- به دو گروه اهل حدیث و اهل قیاس و رای تقسیم می‌گردند.  
باید گفت: ‌ نظیر اختلاف مذکور بین اصولیین و اخباریین در بین اهل سنت نیز وجود دارد به این معنا که عالمان اهل سنت در مساله مورد نظیر – توانائی یا عدم توانائی عقل در استنباط حکم شرع- به دو گروه اهل حدیث و اهل قیاس و رای تقسیم می‌گردند.  
اهل حدیث معتقدند که منابع استنباط احکام شرعی قرآن و سنت و اجماع بوده و عقل از منظر اینان منبع استنباط احکام شریعت نمی باشد در حالی که اهل قیاس و رای معتقدند منابع استنباط احکام شرعی علاوه بر قرآن و سنت و اجماع، رای و قیاس – که به عقل بر می‌گردد- نیز می‌باشد.  
اهل حدیث معتقدند که منابع استنباط احکام شرعی قرآن و سنت و اجماع بوده و عقل از منظر اینان منبع استنباط احکام شریعت نمی‌باشد در حالی که اهل قیاس و رای معتقدند منابع استنباط احکام شرعی علاوه بر قرآن و سنت و اجماع، رای و قیاس – که به عقل بر می‌گردد- نیز می‌باشد.  


اهل قیاس معتقدند: ‌  
اهل قیاس معتقدند: ‌  
خط ۷۲: خط ۷۱:
وظیفه فقیه «تفریع» و ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامى در کتاب و سنّت موجود است. فقط یک «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» یعنى تطبیق‏ هوشیارانه و زیرکانه کلیات اسلامى بر جریانات متغیّر و زودگذر است.  
وظیفه فقیه «تفریع» و ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامى در کتاب و سنّت موجود است. فقط یک «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» یعنى تطبیق‏ هوشیارانه و زیرکانه کلیات اسلامى بر جریانات متغیّر و زودگذر است.  


نتیجه انکه: ‌. . . در فقه شیعه میان عقل و خیال، و به عبارت دیگر میان برهان عقلى و قیاس ظنّى که همان تمثیل منطقى است تفکیک شد؛ گفته شد منابع فقه چهار است: کتاب، سنّت، اجماع، عقل. در این مکتب فقهى با اینکه رأى و قیاس مردود گشت، عقل و برهان معتبر شناخته شد. <ref>همان ص:57- 60</ref>  
نتیجه آنکه: ‌. . . در فقه شیعه میان عقل و خیال، و به عبارت دیگر میان برهان عقلى و قیاس ظنّى که همان تمثیل منطقى است تفکیک شد؛ گفته شد منابع فقه چهار است: کتاب، سنّت، اجماع، عقل. در این مکتب فقهى با اینکه رأى و قیاس مردود گشت، عقل و برهان معتبر شناخته شد. <ref>همان ص:57- 60</ref>  


=== دلائل اخباریین در نفی توانائی عقل در استنباط احکام شریعت: ‌===
=== دلائل اخباریین در نفی توانائی عقل در استنباط احکام شریعت: ‌===
لازم به ذکر است از آنجا که بین مبنای اهل حدیث از اهل سنت و اخباریین از شیعه مشابهت های زیادی وجود دارد از اینرومی توان دلائل ذیل را به اهل حدیث از اهل سنت نیز می‌توان نسبت داد.  
لازم به ذکر است از آنجا که بین مبنای اهل حدیث از اهل سنت و اخباریین از شیعه مشابهت‌های زیادی وجود دارد از اینرومی توان دلائل ذیل را به اهل حدیث از اهل سنت نیز می‌توان نسبت داد.  
===1-کثرت وقوع غلط و اشتباه در احکام عقل نظری سبب سلب اعتماد به آنهاست ===  
===1-کثرت وقوع غلط و اشتباه در احکام عقل نظری سبب سلب اعتماد به آنهاست ===  
شیخ انصاری در رسائل این دلیل را به چند بیان تقریر می‌کند: ‌
شیخ انصاری در رسائل این دلیل را به چند بیان تقریر می‌کند: ‌
خط ۹۴: خط ۹۳:
ایشان در پایان می‌گوید: ‌  
ایشان در پایان می‌گوید: ‌  
إذا عرفت ما مهدناه من الدقیقة الشریفة، فنقول:  
إذا عرفت ما مهدناه من الدقیقة الشریفة، فنقول:  
إن تمسکنا بکلامهم (علیهم السلام) فقد عصمنا من الخطأ، وإن تمسکنا بغیرهم لم نعصم عنه، انتهى کلامه. <ref>همان ص 53-54- جهت تفصیل بیشتر رك به :‌ الفوائد المدنیه ص 256</ref>
إن تمسکنا بکلامهم (علیهم‌السلام) فقد عصمنا من الخطأ، وإن تمسکنا بغیرهم لم نعصم عنه، انتهى کلامه. <ref>همان ص 53-54- جهت تفصیل بیشتر رك به :‌ الفوائد المدنیه ص 256</ref>


مضمون گفتار محدث استرابادی این است که تمسک به کلام اهل بیت بدون دخالت عقل سبب عصمت از خطا بوده و تبعیت از عقل یا انضمام مقدمات عقلیه به ادله نقلیه بدلیل کثرت وقوع خطا در احکام عقل سبب بروز خطا در فهم احکام شرعی خواهد بود.  
مضمون گفتار محدث استرابادی این است که تمسک به کلام اهل بیت بدون دخالت عقل سبب عصمت از خطا بوده و تبعیت از عقل یا انضمام مقدمات عقلیه به ادله نقلیه بدلیل کثرت وقوع خطا در احکام عقل سبب بروز خطا در فهم احکام شرعی خواهد بود.  
خط ۱۱۳: خط ۱۱۲:
و فیه: ‌ اولا ما این سخن را رد می‌کنیم از کجا معلوم در چنین احکام عقلیه ای خطا زیاد باشد.  
و فیه: ‌ اولا ما این سخن را رد می‌کنیم از کجا معلوم در چنین احکام عقلیه ای خطا زیاد باشد.  
ثانیا ادله شرعیه نیز این چنین هستند پس غوص در آنها هم نباید جایز باشد.  
ثانیا ادله شرعیه نیز این چنین هستند پس غوص در آنها هم نباید جایز باشد.  
بنابر این با قطع نظر از ایندو اشکال سخن شما وجهی دارد الا اینکه باید دید آیا اشتباهاتی که از طریق دلیل شرعی پیدا می‌شود بیشتر است یا اشتباهات دردلیل عقلی
بنابر این با قطع نظر از این‌دو اشکال سخن شما وجهی دارد الا اینکه باید دید آیا اشتباهاتی که از طریق دلیل شرعی پیدا می‌شود بیشتر است یا اشتباهات دردلیل عقلی


    
    
خط ۱۳۳: خط ۱۳۲:
== بیان شهید صدر در رابطه با دلیل اول اخباریین: ‌==
== بیان شهید صدر در رابطه با دلیل اول اخباریین: ‌==


ایشان از دلیل اخباریین چنین برداشت کرده اند که آنان مدعی اند: ‌حصول قطع و یقین از طریق مقدمات عقلیه ممکن نیست – نه اینکه قطع حاصل شده از آن مقدمات حجت نیست- و علت آن نیز کثرت خطا و اشتباه دراین معلومات است و در همین راستا به تحلیل و نقد آن پرداخته اند.  
ایشان از دلیل اخباریین چنین برداشت کرده‌اند که آنان مدعی اند: ‌حصول قطع و یقین از طریق مقدمات عقلیه ممکن نیست – نه اینکه قطع حاصل شده از آن مقدمات حجت نیست- و علت آن نیز کثرت خطا و اشتباه دراین معلومات است و در همین راستا به تحلیل و نقد آن پرداخته‌اند.  


ایشان در آغاز می‌فرماید: ‌
ایشان در آغاز می‌فرماید: ‌
خط ۱۴۹: خط ۱۴۸:
محل کلام در استدلالات اصولیین اول و دوم نیست چون در قسم اول می‌گویند اگر دلیلی عقلی لازمه باطلی داشت نفس آن دلیل باطل است و در قسم دوم می‌گویند اصولی وقتی خودش با عقل و و جدانش به قطع نسبت به چیزی واقف شد به آن ملتزم می‌شود حتی اگر استدلال دیگرهم که پایه این حکم عقلی قرار گرفته باشد باطل باشد و لذا قسم سوم می‌ماند که انهم مطلبی است شخصی و تجربه خارجی دلیل بر ثبوت و عدم ثبوتش است و ما بخوبی می‌بینیم که عقول بشری هیچگاه بواسطه دیدن خطا در احکامش معطل نمانده بلکه بنحوی در پی دسترسی به یقین است و اگر چندین بار نتوانست به یقین دسترسی پیدا کند سرآنجام به آن خواهد رسید.  
محل کلام در استدلالات اصولیین اول و دوم نیست چون در قسم اول می‌گویند اگر دلیلی عقلی لازمه باطلی داشت نفس آن دلیل باطل است و در قسم دوم می‌گویند اصولی وقتی خودش با عقل و و جدانش به قطع نسبت به چیزی واقف شد به آن ملتزم می‌شود حتی اگر استدلال دیگرهم که پایه این حکم عقلی قرار گرفته باشد باطل باشد و لذا قسم سوم می‌ماند که انهم مطلبی است شخصی و تجربه خارجی دلیل بر ثبوت و عدم ثبوتش است و ما بخوبی می‌بینیم که عقول بشری هیچگاه بواسطه دیدن خطا در احکامش معطل نمانده بلکه بنحوی در پی دسترسی به یقین است و اگر چندین بار نتوانست به یقین دسترسی پیدا کند سرآنجام به آن خواهد رسید.  


شهید صدردرادامه به بیان برخی از پاسخ هائی که عده ای به استرابادی داده پرداخته و آنها راناکافی می‌داند از جمله این پاسخ که برخی گفته‌اند: ‌  
شهید صدردرادامه به بیان برخی از پاسخ‌هائی که عده‌ای به استرابادی داده پرداخته و آنها راناکافی می‌داند از جمله این پاسخ که برخی گفته‌اند: ‌  


تمامی خطاها در احکام عقل نظری به صورت قضیه بر می‌گردد نه مواد قضیه. به این بیان که: ‌ سیر پیدایش معارف بشری در دو مرحله است: ‌1- معارف اولیه ضروریه که بعنوان مواد اولیه براهین هستند و آن 6چیز است: ‌اولیات فطریات تجربیات متواترات حدسیات و حسیات 2-معارف ثانویه: ‌یعنی معارفی که منتهی به معارف اولیه شده و مستنبط از آنها هستند در اینصورت اگر خطائی در قضیه عقلی مشهود باشد در واقع به خطا درصورت بر می‌گردد.  
تمامی خطاها در احکام عقل نظری به صورت قضیه بر می‌گردد نه مواد قضیه. به این بیان که: ‌ سیر پیدایش معارف بشری در دو مرحله است: ‌1- معارف اولیه ضروریه که بعنوان مواد اولیه براهین هستند و آن 6چیز است: ‌اولیات فطریات تجربیات متواترات حدسیات و حسیات 2-معارف ثانویه: ‌یعنی معارفی که منتهی به معارف اولیه شده و مستنبط از آنها هستند در اینصورت اگر خطائی در قضیه عقلی مشهود باشد در واقع به خطا درصورت بر می‌گردد.  
خط ۱۵۶: خط ۱۵۵:
نسبت به ادعای فوق دو موضع می‌توانیم داشته باشیم: ‌1-انرا بپذیریم و سیر معرفتی بشر را بهمین نحو بدانیم در اینصورت باز سخن محدثین درست است چون در اینصورت می‌گوئیم: ‌قواعد علم منطق یا تمامی آن کبرویا و صغرویات در مقام تطبیق ضروری و بدیهی هستند بصورت جزئی ضروری هستند  
نسبت به ادعای فوق دو موضع می‌توانیم داشته باشیم: ‌1-انرا بپذیریم و سیر معرفتی بشر را بهمین نحو بدانیم در اینصورت باز سخن محدثین درست است چون در اینصورت می‌گوئیم: ‌قواعد علم منطق یا تمامی آن کبرویا و صغرویات در مقام تطبیق ضروری و بدیهی هستند بصورت جزئی ضروری هستند  


در صورت اول که سخن واضح الفسادی است بخاطر خطا و اشتباهات زیادی که در آن رابطه محسوس است در صورت دوم اگر قواعد منطق در کبری بدیهی باشند اما درمقام صغری – تطبیق – بدیهی نباشد باز نیاز به منطق دیگری داریم و اگر نفس آن قواعد در کبری بدیهی نباشد که مطلب فسادش بین و اشکار است.  
در صورت اول که سخن واضح الفسادی است بخاطر خطا و اشتباهات زیادی که در آن رابطه محسوس است در صورت دوم اگر قواعد منطق در کبری بدیهی باشند اما درمقام صغری – تطبیق – بدیهی نباشد باز نیاز به منطق دیگری داریم و اگر نفس آن قواعد در کبری بدیهی نباشد که مطلب فسادش بین و آشکار است.  
ولی ایشان می‌فرماید: ‌اصل این تصور و این پاسخ اشتباه است و ما در کتاب الاسس المنطقیه انرا روشن کرده ایم – ص 133-135-  
ولی ایشان می‌فرماید: ‌اصل این تصور و این پاسخ اشتباه است و ما در کتاب الاسس المنطقیه انرا روشن کرده‌ایم – ص 133-135-  


ایشان درباب معرفتهای حسی – و اینکه محسوسات جزء اولیات نیستند – می‌فرماید: ‌
ایشان درباب معرفتهای حسی – و اینکه محسوسات جزء اولیات نیستند – می‌فرماید: ‌
خط ۱۹۳: خط ۱۹۲:


وقد أشکل على هذا المقدار فی کلمات المحدث الأسترآبادی بان علم المنطق انما یعصم من ناحیة الصورة وکیفیة الاستدلال لا المادة والقضایا التی تدخل فی الأقیسة.  
وقد أشکل على هذا المقدار فی کلمات المحدث الأسترآبادی بان علم المنطق انما یعصم من ناحیة الصورة وکیفیة الاستدلال لا المادة والقضایا التی تدخل فی الأقیسة.  
وأجیب عن هذا الإشکال: بان الخطأ لا بد وأن ینتهی إلى الصورة لا المادة بعد معرفة طریقة تولد المعارف البشریة - حسبما یصورها المنطق الصوری - حیث إن الفکر یسیر دائما من معارف أولیة ضروریة هی أساس المعرفة البشریة إلى استنباط معارف نظریة جدیدة بطریقة البرهان والقیاس التی یحدد صورتها علم المنطق، فأی خطأ یفترض ان کان فی الصورة فعلم المنطق هو العاصم منه، وان کان فی مادة القیاس فان کانت تلک المادة أولیة فلا مجال لوقوع الخطأ فیها. وان کانت ثانویة مستنتجة فلا محالة تکون مستنتجة من برهان وقیاس فینقل الکلام إلیه حتى ینتهی إلى خطأ یکون فی الصورة لأن المعارف الأولیة لا خطأ فیها بحسب الفرض لکونها ضروریة. وقد اصطلح على المعارف الأولیة فی الفکر البشری بمدرکات العقل الأول وعلى المعارف المستنتجة منها بمدرکات العقل الثانی. ونحن تارة نسلم بهذا التصنیف للمعارف البشریة وطریقة سیر الفکر البشری فیها وأخرى لا نسلم به.  
وأجیب عن هذا الإشکال: بان الخطأ لا بد وأن ینتهی إلى الصورة لا المادة بعد معرفة طریقة تولد المعارف البشریة - حسبما یصورها المنطق الصوری - حیث إن الفکر یسیر دائما من معارف أولیة ضروریة هی أساس المعرفة البشریة إلى استنباط معارف نظریة جدیدة بطریقة البرهان والقیاس التی یحدد صورت‌ها علم المنطق، فأی خطأ یفترض ان کان فی الصورة فعلم المنطق هو العاصم منه، وان کان فی مادة القیاس فان کانت تلک المادة أولیة فلا مجال لوقوع الخطأ فیها. وان کانت ثانویة مستنتجة فلا محالة تکون مستنتجة من برهان وقیاس فینقل الکلام إلیه حتى ینتهی إلى خطأ یکون فی الصورة لأن المعارف الأولیة لا خطأ فیها بحسب الفرض لکونها ضروریة. وقد اصطلح على المعارف الأولیة فی الفکر البشری بمدرکات العقل الأول وعلى المعارف المستنتجة منها بمدرکات العقل الثانی. ونحن تارة نسلم بهذا التصنیف للمعارف البشریة وطریقة سیر الفکر البشری فیها وأخرى لا نسلم به.  


اما لو سلمنا بذلک فیمکن مع ذلک الانتصار للمحدثین فی المقام بان قواعد علم المنطق اما أن تکون جمیعها ضروریة کبرى وتطبیقا أو بعضها لیس ضروریا. اما الأول فواضح البطلان إذ لو کانت کذلک لما وقع خطأ خارجا إذ لا یوجد من یخالف البدیهة والضرورة ولا خطأ فیها بحسب فرض هذا المنهج. وعلى الثانی فان قیل بعدم البداهة فی الکبریات فسوف یقع الخطأ فی نفس العاصم لا محالة، وان قیل بعدم البداهة فی التطبیق احتجنا إلى عاصم فی مرحلة التطبیق ولم تکف مراعاة الکبریات المنطقیة فی عصمة الذهن عن الخطأ وعلم المنطق لا یعطی إلا الکبریات وهذا الکلام أفضل مما ذکره المحدث الأسترآبادی بناء على التصور المدرسی للمعرفة البشریة وطریقة التوالد فیها.  
اما لو سلمنا بذلک فیمکن مع ذلک الانتصار للمحدثین فی المقام بان قواعد علم المنطق اما أن تکون جمیعها ضروریة کبرى وتطبیقا أو بعضها لیس ضروریا. اما الأول فواضح البطلان إذ لو کانت کذلک لما وقع خطأ خارجا إذ لا یوجد من یخالف البدیهة والضرورة ولا خطأ فیها بحسب فرض هذا المنهج. وعلى الثانی فان قیل بعدم البداهة فی الکبریات فسوف یقع الخطأ فی نفس العاصم لا محالة، وان قیل بعدم البداهة فی التطبیق احتجنا إلى عاصم فی مرحلة التطبیق ولم تکف مراعاة الکبریات المنطقیة فی عصمة الذهن عن الخطأ وعلم المنطق لا یعطی إلا الکبریات وهذا الکلام أفضل مما ذکره المحدث الأسترآبادی بناء على التصور المدرسی للمعرفة البشریة وطریقة التوالد فیها.  
خط ۲۰۲: خط ۲۰۱:


الأولى - فیما یتعلق بالعقل الأول ومدرکاته. وهی المدرکات التی حددها الصوری فی قضایا ست اعتبرتها مواد البرهان فی کل معرفة بشریة وهی الأولیات والفطریات والتجربیات والمتواترات والحدسیات والحسیات.  
الأولى - فیما یتعلق بالعقل الأول ومدرکاته. وهی المدرکات التی حددها الصوری فی قضایا ست اعتبرتها مواد البرهان فی کل معرفة بشریة وهی الأولیات والفطریات والتجربیات والمتواترات والحدسیات والحسیات.  
وقد ادعى المنطق الصوری ان هذه القضایا کلها بدیهیة ونحن نسلم معهم فی اثنین منها هما الأولیات - کاستحالة اجتماع النقیضین - والفطریات وهی التی قیاساتها معها ولم نقل برجوعها إلى الأولیات على ما هو التحقیق - فهاتان قضیتان قبلیتان واما غیرهما أی القضایا الأربع الباقیة فلیست المعرفة البشریة فیها قبلیة بل بعدیة أی تثبت بحساب الاحتمالات وبالطریقة الاستقرائیة التی یسیر فیها الفکر من الخاصّ إلى العام حسب قوانین وأسس شرحناها مفصلا فی ذلک الکتاب بعد إبطال ما حاوله المنطق الصوری من تطبیق قیاس خفی فیها بمناقشات عدیدة مشروحة فی محلها.  
وقد ادعى المنطق الصوری ان هذه القضایا کلها بدیهیة ونحن نسلم معهم فی اثنین منها هما الأولیات - کاستحالة اجتماع النقیضین - والفطریات وهی التی قیاساتها معها ولم نقل برجوعها إلى الأولیات على ما هو التحقیق - فهاتان قضیتان قبلیتان واما غیرهما أی القضایا الأربع الباقیة فلیست المعرفة البشریة فیها قبلیة بل بعدیة أی تثبت بحساب الاحتمالات وبالطریقة الاستقرائیة التی یسیر فیها الفکر من الخاصّ إلى العام حسب قوانین وأسس شرحناها مفصلا فی ذلک الکتاب بعد إبطال ما حاوله المنطق الصوری من تطبیق قیاس خفی فیها بمناقشات عدیدة مشروحة فی محل‌ها.  


وقد أثبتنا هنالک انه حتى المحسوسات التی هی أبده القضایا الأربعة الباقیة تخضع للأسس المنطقیة للدلیل الاستقرائی، وتوضیح ذلک ان القضایا الحسیة على قسمین:  
وقد أثبتنا هنالک انه حتى المحسوسات التی هی أبده القضایا الأربعة الباقیة تخضع للأسس المنطقیة للدلیل الاستقرائی، وتوضیح ذلک ان القضایا الحسیة على قسمین:  
خط ۲۶۷: خط ۲۶۶:
</ref>
</ref>


. اقول: ‌ بنظر می‌رسد این دلیل اخباریین در مستقلات عقلیه تمام است به این معنا که عقل قدرت درک مناطات و علل احکام را بنحو تام ندارد اما در غیر مستقلات عقلیه در مواردی که بین لازم و ملزوم تلازم قطعی و بین وجود داردشکی نیست که عقل در آنجا حکم شرعی را کشف می‌کند قطعا اما در مواردی که تلازم قطعی نیست و احتمال وجود مانع است در اینجا عقل قدرت درک حکم شرعی را نخواهد داشت مثلا در انکه امر بشئی آیا ملازم با نهی از ضد خاص است یا خیر نمی‌تواند بنحو قطع حکم به ثبوت این لازم کردچون این تلازم قطعی نیست و بنظر می‌رسد در غیر مستقلات هم بحسب استقراء‌در موارد فروعات فقهی عقل به نحو تلازم قطعی بین لازم و ملزوم حکم نخواهد کرد مثلا در مورد صلاه اگرملاحظه کنیم هیچگاه عقل به وجوب مقدمه اش شرعا حکم نمی کند. فتامل  
. اقول: ‌ بنظر می‌رسد این دلیل اخباریین در مستقلات عقلیه تمام است به این معنا که عقل قدرت درک مناطات و علل احکام را بنحو تام ندارد اما در غیر مستقلات عقلیه در مواردی که بین لازم و ملزوم تلازم قطعی و بین وجود داردشکی نیست که عقل در آنجا حکم شرعی را کشف می‌کند قطعا اما در مواردی که تلازم قطعی نیست و احتمال وجود مانع است در اینجا عقل قدرت درک حکم شرعی را نخواهد داشت مثلا در آنکه امر بشئی آیا ملازم با نهی از ضد خاص است یا خیر نمی‌تواند بنحو قطع حکم به ثبوت این لازم کردچون این تلازم قطعی نیست و بنظر می‌رسد در غیر مستقلات هم بحسب استقراء‌در موارد فروعات فقهی عقل به نحو تلازم قطعی بین لازم و ملزوم حکم نخواهد کرد مثلا در مورد صلاه اگرملاحظه کنیم هیچگاه عقل به وجوب مقدمه اش شرعا حکم نمی‌کند. فتامل  
== بیان شهیدصدر در رابطه با اصل ادعای اخباریین و مقانون ملازمه ==  
== بیان شهیدصدر در رابطه با اصل ادعای اخباریین و مقانون ملازمه ==  


خط ۲۸۵: خط ۲۸۴:
=== دلیل سوم اخباریین: ‌===
=== دلیل سوم اخباریین: ‌===


بعد از انکه دلائل اخباریین را درمقام ثبوت ذکر کردیم اینک به ذکر دلائلشان درمقام اثبات می‌پردازیم: ‌  
بعد از آنکه دلائل اخباریین را درمقام ثبوت ذکر کردیم اینک به ذکر دلائلشان درمقام اثبات می‌پردازیم: ‌  
اینان میگویند: ‌ وقتی ثبوتا امکان استنباط حکم شرعی از طریق عقل ممکن نبود در مقام اثبات هم به عدم توانائی عقل تصریح شده و اخبارما راملتزم می‌کند که در فهم احکام شرعی از قرآن و سنت استفاده کنیم – به اعتبار دیگر مقام اثبات موافق مقام ثبوت است –  
اینان میگویند: ‌ وقتی ثبوتا امکان استنباط حکم شرعی از طریق عقل ممکن نبود در مقام اثبات هم به عدم توانائی عقل تصریح شده و اخبارما راملتزم می‌کند که در فهم احکام شرعی از قرآن و سنت استفاده کنیم – به اعتبار دیگر مقام اثبات موافق مقام ثبوت است –  
مرحوم فیض می‌فرماید: ‌با چند مقدمه قطعیه نتیجه می‌گیریم که راه منحصر در درک احکام شریعت رجوع به کتاب و سنت است و رجوع به عقل و استنباطات ظنیه جایز نیست: ‌
مرحوم فیض می‌فرماید: ‌با چند مقدمه قطعیه نتیجه می‌گیریم که راه منحصر در درک احکام شریعت رجوع به کتاب و سنت است و رجوع به عقل و استنباطات ظنیه جایز نیست: ‌
خط ۲۹۵: خط ۲۹۴:
3-کسی که در دین خدا به کتاب و سنت رجوع کرد هیچگاه گمراه نمی‌شود درغیر اینصورت ذل و ضل  
3-کسی که در دین خدا به کتاب و سنت رجوع کرد هیچگاه گمراه نمی‌شود درغیر اینصورت ذل و ضل  


5-ائمه اصول مطابق با عقل صحیح را برای پیروانشان بیان کرده اند و بما اجازه داده‌اند که فروعات را از آنها استنباط کنیم و لذا ابواب علم را برای ما توسعه دادند و طریقه علم به احکام را برای ما سهل کردند: ‌انما نلقی علیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا  
5-ائمه اصول مطابق با عقل صحیح را برای پیروانشان بیان کرده‌اند و بما اجازه داده‌اند که فروعات را از آنها استنباط کنیم و لذا ابواب علم را برای ما توسعه دادند و طریقه علم به احکام را برای ما سهل کردند: ‌انما نلقی علیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا  
‌پس تنها راه برای درک احکام رجوع به کتاب و سنت است و چون علم به اینها فقط در اختیار ائمه است پس باید از اوصول و کلیاتی که آنها فرمودند در احکام مورد استفاده قرار گیرد  
‌پس تنها راه برای درک احکام رجوع به کتاب و سنت است و چون علم به اینها فقط در اختیار ائمه است پس باید از اوصول و کلیاتی که آنها فرمودند در احکام مورد استفاده قرار گیرد  


خط ۳۰۶: خط ۳۰۵:
وبالجملة لکل طائفة ما یناسب أفهامهم لیهلک من هلک عن بینة ویحیى من حی عن بینة، ولئلا تحتاج أمته إلى السالفین فی شئ مما یهمهم من علم الدین، ومن لم یعتقد ذلک کذلک فهو الظان بالله وبرسوله ظن السوء، قال الله سبحانه: ما فرطنا فی الکتاب من شئ وقال: ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شئ وقال: ولا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین،  
وبالجملة لکل طائفة ما یناسب أفهامهم لیهلک من هلک عن بینة ویحیى من حی عن بینة، ولئلا تحتاج أمته إلى السالفین فی شئ مما یهمهم من علم الدین، ومن لم یعتقد ذلک کذلک فهو الظان بالله وبرسوله ظن السوء، قال الله سبحانه: ما فرطنا فی الکتاب من شئ وقال: ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شئ وقال: ولا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین،  


وفی نهج البلاغة عن أمیر المؤمنین علیه السلام فی کلام له: أ انزل الله سبحانه دینا ناقصا فاستعان بهم على اتمامه؟ أم کانوا شرکاء له فلهم أن یقولوا وعلیه ان یرضى؟ أم أنزل الله سبحانه دینا تاما فقصر الرسول صلى الله علیه وآله عن تبلیغه وأدائه ؟! والله سبحانه یقول: ما فرطنا فی الکتاب من شئ، الحدیث ویأتی تمامه، وفی بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار والکافی لثقة الاسلام محمد بن یعقوب باسنادهما عن أبی جعفر علیه السلام
وفی نهج البلاغة عن أمیر المؤمنین علیه‌السلام فی کلام له: أ انزل الله سبحانه دینا ناقصا فاستعان بهم على اتمامه؟ أم کانوا شرکاء له فلهم أن یقولوا وعلیه ان یرضى؟ أم أنزل الله سبحانه دینا تاما فقصر الرسول صلى الله علیه وآله عن تبلیغه وأدائه ؟! والله سبحانه یقول: ما فرطنا فی الکتاب من شئ، الحدیث ویأتی تمامه، وفی بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار والکافی لثقة الاسلام محمد بن یعقوب باسنادهما عن أبی جعفر علیه‌السلام


قال: ان الله تبارک وتعالى لم یدع شیئا یحتاج إلیه الأمة الا أنزله فی کتابه وبینه لرسوله (ص)، وجعل لکل شئ حدا، وجعل علیه دلیلا یدل علیه، وجعل على من تعدى ذلک الحد حدا وباسنادهما عن أبی عبدالله علیه السلام قال: ما من شئ الا وفیه کتاب أو سنة  
قال: ان الله تبارک وتعالى لم یدع شیئا یحتاج إلیه الأمة الا أنزله فی کتابه وبینه لرسوله (ص)، وجعل لکل شئ حدا، وجعل علیه دلیلا یدل علیه، وجعل على من تعدى ذلک الحد حدا وباسنادهما عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال: ما من شئ الا وفیه کتاب أو سنة  
وباسنادهما عنه علیه السلام قال: ما من أمر یختلف فیه اثنان الا وله أصل فی کتاب الله ولکن لا تبلغه عقول الرجال. وباسنادهما عن سماعة عن أبی الحسن موسى علیه السلام قال:  
وباسنادهما عنه علیه‌السلام قال: ما من أمر یختلف فیه اثنان الا وله أصل فی کتاب الله ولکن لا تبلغه عقول الرجال. وباسنادهما عن سماعة عن أبی الحسن موسى علیه‌السلام قال:  
قلت له: أکل شئ فی کتاب الله وسنة نبیه؟ أو تقولون فیه؟ قال: بلى، کل شئ فی کتاب الله وسنة نبیه صلى الله علیه وآله. وفی بصائر الدرجات باسناده عنه عن أبی الحسن علیه السلام
قلت له: أکل شئ فی کتاب الله وسنة نبیه؟ أو تقولون فیه؟ قال: بلى، کل شئ فی کتاب الله وسنة نبیه صلى الله علیه وآله. وفی بصائر الدرجات باسناده عنه عن أبی الحسن علیه‌السلام
قال قلت له: أصلحک الله اتى رسول الله (ص) الناس بما یکتفون به؟ - فقال: نعم، وما یحتاجون إلیه إلى یوم القیامة، فقلت: وضاع من ذلک شئ؟ - فقال: لا، هو عند أهله.  
قال قلت له: أصلحک الله اتى رسول الله (ص) الناس بما یکتفون به؟ - فقال: نعم، وما یحتاجون إلیه إلى یوم القیامة، فقلت: وضاع من ذلک شئ؟ - فقال: لا، هو عند أهله.  


وفی الکافی باسناده عن أبی الجارود قال قال أبوجعفر علیه السلام: إذا حدثتکم بشئ فاسئلونی من کتاب الله ثم قال فی بعض حدیثه: ان رسول الله (ص) نهى عن القیل والقال وفساد - المال وکثرة السؤال فقیل له: یا بن رسول الله أین هذا من کتاب الله؟ - قال: ان الله تعالى یقول: لا خیر فی کثیر من نجواهم الا من أمر بصدقة أو معروف أو اصلاح بین الناس، وقال: ولا تؤتوا السفهاء أموالکم التی جعل الله لکم قیاما، وقال: لا تسألوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم. وباسناده عن أبی عبدالله علیه السلام قال: ان الله أنزل فی القرآن تبیان کل شئ حتى والله ما ترک الله شیئا یحتاج إلیه العباد حتى لا یستطیع عبد یقول: لو کان هذا نزل فی القرآن، الا وقد انزل الله فیه. وباسناده الصحیح عنه علیه السلام قال:  
وفی الکافی باسناده عن أبی الجارود قال قال أبوجعفر علیه‌السلام: إذا حدثتکم بشئ فاسئلونی من کتاب الله ثم قال فی بعض حدیثه: ان رسول الله (ص) نهى عن القیل والقال وفساد - المال وکثرة السؤال فقیل له: یا بن رسول الله أین هذا من کتاب الله؟ - قال: ان الله تعالى یقول: لا خیر فی کثیر من نجواهم الا من أمر بصدقة أو معروف أو اصلاح بین الناس، وقال: ولا تؤتوا السفهاء أموالکم التی جعل الله لکم قیاما، وقال: لا تسألوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم. وباسناده عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال: ان الله أنزل فی القرآن تبیان کل شئ حتى والله ما ترک الله شیئا یحتاج إلیه العباد حتى لا یستطیع عبد یقول: لو کان هذا نزل فی القرآن، الا وقد انزل الله فیه. وباسناده الصحیح عنه علیه‌السلام قال:  
کتاب الله فیه نبأ ما قبلکم، وخبر ما بعدکم، وفصل ما بینکم، ونحن نعلمه. وباسناده عنه علیه السلام عن أمیر المؤمنین علیه السلام فی کلام له طویل: فجاءهم بنسخة ما فی الصحف الأولى، وتصدیق الذی بین یدیه، وتفصیل الحلال من ریب الحرام، ذلک القرآن فاستنطقوه ولن ینطق لکم، أخبرکم عنه: ان فیه علم ما مضى وعلم ما یأتی إلى یوم القیامة -
کتاب الله فیه نبأ ما قبلکم، وخبر ما بعدکم، وفصل ما بینکم، ونحن نعلمه. وباسناده عنه علیه‌السلام عن أمیر المؤمنین علیه‌السلام فی کلام له طویل: فجاءهم بنسخة ما فی الصحف الأولى، وتصدیق الذی بین یدیه، وتفصیل الحلال من ریب الحرام، ذلک القرآن فاستنطقوه ولن ینطق لکم، أخبرکم عنه: ان فیه علم ما مضى وعلم ما یأتی إلى یوم القیامة -


عن الصدوق باسناده إلى الرضا علیه السلام انه قال فی کلام له: ان الله لم یقبض نبیه صلى الله علیه وآله حتى أکمل الدین وأنزل علیه القرآن، فیه تفصیل کل شئ وبین فیه الحلال
عن الصدوق باسناده إلى الرضا علیه‌السلام انه قال فی کلام له: ان الله لم یقبض نبیه صلى الله علیه وآله حتى أکمل الدین وأنزل علیه القرآن، فیه تفصیل کل شئ وبین فیه الحلال
والحرام والحدود والاحکام وجمیع ما یحتاج إلیه الناس کملا فقال عز وجل: ما فرطنا فی الکتاب من شئ وأنزل فی حجة الوداع وهو فی آخر عمره صلى الله علیه وآله: الیوم
والحرام والحدود والاحکام وجمیع ما یحتاج إلیه الناس کملا فقال عز وجل: ما فرطنا فی الکتاب من شئ وأنزل فی حجة الوداع وهو فی آخر عمره صلى الله علیه وآله: الیوم
أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا، وأمر الإمامة من تمام الدین، ولم یمض صلى الله علیه وآله حتى بین لامته معالم دینهم وأوضح لهم سبیله، و
أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا، وأمر الإمامة من تمام الدین، ولم یمض صلى الله علیه وآله حتى بین لامته معالم دینهم وأوضح لهم سبیله، و
ترکهم على قصد الحق، وأقام لهم علیا علیه السلام علما واماما، وما ترک شیئا یحتاج إلیه الأمة الا بینه، فمن زعم أن الله عز وجل لم یکمل دینه فقد رد کتاب الله عز وجل فهو
ترکهم على قصد الحق، وأقام لهم علیا علیه‌السلام علما واماما، وما ترک شیئا یحتاج إلیه الأمة الا بینه، فمن زعم أن الله عز وجل لم یکمل دینه فقد رد کتاب الله عز وجل فهو
کافر، الحدیث، إلى غیر ذلک من الاخبار فی هذا المعنى وهی کثیرة جدا تکاد تبلغ حد التواتر.  
کافر، الحدیث، إلى غیر ذلک من الاخبار فی هذا المعنى وهی کثیرة جدا تکاد تبلغ حد التواتر.  


ایشان در زمینه اینکه علم به کتاب و سنت فقط در اختیار ائمه است به روایات ذیل تمسک نموده است: لیس شئ أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، ان الآیة یکون أولها فی شئ وآخرها فی شئ وهو کلام مفصل منصرف على وجوه وفی الکافی فی الصحیح عنه علیه السلام
ایشان در زمینه اینکه علم به کتاب و سنت فقط در اختیار ائمه است به روایات ذیل تمسک نموده است: لیس شئ أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، ان الآیة یکون أولها فی شئ وآخرها فی شئ وهو کلام مفصل منصرف على وجوه وفی الکافی فی الصحیح عنه علیه‌السلام
قال: تعلموا العلم وعلموه إخوانکم کما علمکموه العلماء، وعن أبی عبدالله (ع): انظروا علمکم هذا عمن تأخذونه ؟! فان فینا أهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین وابطال المبطلین وتأویل الجاهلین. وفی روضة الکافی بأسناد متعددة  
قال: تعلموا العلم وعلموه إخوانکم کما علمکموه العلماء، وعن أبی عبدالله (ع): انظروا علمکم هذا عمن تأخذونه ؟! فان فینا أهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین وابطال المبطلین وتأویل الجاهلین. وفی روضة الکافی بأسناد متعددة  


عن أبی -عبدالله علیه السلام فی رسالة طویلة له قال (ع): أیتها العصابة المرحومة المفلحة ان الله أتم لکم ما آتاکم من الخیر واعلموا انه لیس من علم الله ولا من امره ان یأخذ أحد من خلق الله فی دینه بهوى ولا برأی ولا مقائیس وقد انزل الله القرآن وجعل فیه تبیان کل شئ وجعل للقرآن وتعلم القرآن اهلا لا یسع أهل علم القرآن الذین آتاهم الله علمه ان یأخذوا فیه بهوى ولا رأى ولا مقائیس، أغناهم الله عن ذلک بما آتاهم من علمه وخصهم به ووضعه عندهم کرامة من الله أکرمهم بها وهم أهل الذکر الذین أمر الله هذه الأمة بسؤالهم وهم الذین من سألهم وقد سبق فی علم الله ان یصدقهم ویتبع أثرهم أرشدوه وأعطوه من علم - القرآن ما یهتدى به إلى الله باذنه والى جمیع سبل الحق وهم الذین لا یرغب عنهم وعن مسألتهم وعن علمهم الذی أکرمهم الله به وجعله عندهم الا من سبق علیه فی علم الله الشقاء فی أصل الخلق تحت الأظلة، فأولئک الذین یرغبون عن سؤال أهل الذکر والذین آتاهم الله القرآن ووضعه عندهم وأمرهم بسؤالهم، وأولئک الذین یأخذون بأهوائهم وآرائهمومقائیسهم حتى دخلهم الشیطان لأنهم جعلوا أهل الایمان فی علم القرآن عند الله کافرین، وجعلوا أهل الضلالة فی علم القرآن عند الله مؤمنین، وجعلوا ما أحل الله فی کثیر من الامر حراما، وجعلوا ما حرم الله فی کثیر من الامر حلالا فذلک أصل ثمرة أهوائهم وقد عهد إلیهم رسول الله (ص) قبل موته فقالوا: نحن بعد ما قبض الله عز وجل رسوله یسعنا ان نأخذ بما اجتمع علیه رأى الناس بعد قبض الله رسوله (ص) وبعد عهد الله الذی عهده إلینا وأمرنا به مخالفة لله ولرسوله فما أحد أجرأ على الله ولا أبین ضلالة ممن أخذ بذلک وزعم أن ذلک یسعه، والله ان لله على خلقه ان یطیعوه ویتبعوا امره فی حیاة محمد صلى الله علیه وآله وبعد موته، الحدیث بطوله.  
عن أبی -عبدالله علیه‌السلام فی رسالة طویلة له قال (ع): أیتها العصابة المرحومة المفلحة ان الله أتم لکم ما آتاکم من الخیر واعلموا انه لیس من علم الله ولا من امره ان یأخذ أحد من خلق الله فی دینه بهوى ولا برأی ولا مقائیس وقد انزل الله القرآن وجعل فیه تبیان کل شئ وجعل للقرآن وتعلم القرآن اهلا لا یسع أهل علم القرآن الذین آتاهم الله علمه ان یأخذوا فیه بهوى ولا رأى ولا مقائیس، أغناهم الله عن ذلک بما آتاهم من علمه وخصهم به ووضعه عندهم کرامة من الله أکرمهم بها وهم أهل الذکر الذین أمر الله هذه الأمة بسؤالهم وهم الذین من سألهم وقد سبق فی علم الله ان یصدقهم ویتبع أثرهم أرشدوه وأعطوه من علم - القرآن ما یهتدى به إلى الله باذنه والى جمیع سبل الحق وهم الذین لا یرغب عنهم وعن مسألتهم وعن علمهم الذی أکرمهم الله به وجعله عندهم الا من سبق علیه فی علم الله الشقاء فی أصل الخلق تحت الأظلة، فأولئک الذین یرغبون عن سؤال أهل الذکر والذین آتاهم الله القرآن ووضعه عندهم وأمرهم بسؤالهم، وأولئک الذین یأخذون بأهوائهم وآرائهمومقائیسهم حتى دخلهم الشیطان لأنهم جعلوا أهل الایمان فی علم القرآن عند الله کافرین، وجعلوا أهل الضلالة فی علم القرآن عند الله مؤمنین، وجعلوا ما أحل الله فی کثیر من الامر حراما، وجعلوا ما حرم الله فی کثیر من الامر حلالا فذلک أصل ثمرة أهوائهم وقد عهد إلیهم رسول الله (ص) قبل موته فقالوا: نحن بعد ما قبض الله عز وجل رسوله یسعنا ان نأخذ بما اجتمع علیه رأى الناس بعد قبض الله رسوله (ص) وبعد عهد الله الذی عهده إلینا وأمرنا به مخالفة لله ولرسوله فما أحد أجرأ على الله ولا أبین ضلالة ممن أخذ بذلک وزعم أن ذلک یسعه، والله ان لله على خلقه ان یطیعوه ویتبعوا امره فی حیاة محمد صلى الله علیه وآله وبعد موته، الحدیث بطوله.  


وفى هذا الحدیث: واتبعوا آثار رسول الله وسنته فخذوا بها ولا تتبعوا أهواءکم وآراءکم فتضلوا فان أضل الناس عند الله من اتبع هواه ورأیه بغیر هدى من الله.  
وفى هذا الحدیث: واتبعوا آثار رسول الله وسنته فخذوا بها ولا تتبعوا أهواءکم وآراءکم فتضلوا فان أضل الناس عند الله من اتبع هواه ورأیه بغیر هدى من الله.  
وفیه أیضا: أیتها العصابة الحافظ الله لهم أمرهم علیکم بآثار رسول الله (ص) وسنته وآثار الأئمة الهداة من أهل بیت رسول الله علیهم السلام من بعده وسنتهم، فإنه من أخذ
وفیه أیضا: أیتها العصابة الحافظ الله لهم أمرهم علیکم بآثار رسول الله (ص) وسنته وآثار الأئمة الهداة من أهل بیت رسول الله علیهم‌السلام من بعده وسنتهم، فإنه من أخذ
بذلک فقد اهتدى ومن ترک ذلک ورغب عنه ضل لأنهم هم الذین امر الله بطاعتهم وولایتهم. وفی المحاسن باسناده عن أبی عبدالله (ع) انه قال فی رسالة) وأما ما سألت من
بذلک فقد اهتدى ومن ترک ذلک ورغب عنه ضل لأنهم هم الذین امر الله بطاعتهم وولایتهم. وفی المحاسن باسناده عن أبی عبدالله (ع) انه قال فی رسالة) وأما ما سألت من
القرآن فذلک أیضا من خطراتک المتفاوتة المختلفة لان القرآن لیس على ما ذکرت و کلما سمعت فمعناه غیر ما ذهبت إلیه، وانما القرآن أمثال لقوم یعلمون دون غیرهم ولقوم یتلونه حق تلاوته، وهم الذین یؤمنون به ویعرفونه،  
القرآن فذلک أیضا من خطراتک المتفاوتة المختلفة لان القرآن لیس على ما ذکرت و کلما سمعت فمعناه غیر ما ذهبت إلیه، وانما القرآن أمثال لقوم یعلمون دون غیرهم ولقوم یتلونه حق تلاوته، وهم الذین یؤمنون به ویعرفونه،  
خط ۳۳۶: خط ۳۳۵:
القوام بکتابه والناطقین عن أمره، وان یستنبطوا ما احتاجوا إلیه من ذلک عنهم لا عن أنفسهم، ثم قال: ولو ردوه إلى الرسول والى أولی الأمر منهم لعلمه الذین یستبطونه منهم، فأما عن غیرهم فلیس یعلم ذلک ابدا ولا یوجد وقد علمت أنه لا یستقیم ان یکون الخلق کلهم ولاة الامر إذا لا یجدون من یأتمرون علیه ولا من یبلغونه أمر الله ونهیه فجعل الله الولاة خواص لیقتدى بهم من لم یخصصهم بذلک فافهم ذلک إن شاء الله، وإیاک وتلاوة القرآن برأیک فان الناس غیر مشترکین فی علمه کاشتراکهم فیما سواه من الأمور، ولا قادرین علیه ولا على تأویله الا من حده وبابه الذی جعل الله له فافهم إن شاء الله، واطلب الامر من مکانه تجده إن شاء الله، واطلب الامر من مکانه تجده إن شاء الله.  
القوام بکتابه والناطقین عن أمره، وان یستنبطوا ما احتاجوا إلیه من ذلک عنهم لا عن أنفسهم، ثم قال: ولو ردوه إلى الرسول والى أولی الأمر منهم لعلمه الذین یستبطونه منهم، فأما عن غیرهم فلیس یعلم ذلک ابدا ولا یوجد وقد علمت أنه لا یستقیم ان یکون الخلق کلهم ولاة الامر إذا لا یجدون من یأتمرون علیه ولا من یبلغونه أمر الله ونهیه فجعل الله الولاة خواص لیقتدى بهم من لم یخصصهم بذلک فافهم ذلک إن شاء الله، وإیاک وتلاوة القرآن برأیک فان الناس غیر مشترکین فی علمه کاشتراکهم فیما سواه من الأمور، ولا قادرین علیه ولا على تأویله الا من حده وبابه الذی جعل الله له فافهم إن شاء الله، واطلب الامر من مکانه تجده إن شاء الله، واطلب الامر من مکانه تجده إن شاء الله.  


أقول: تکریره (ع) قوله " فافهم " إشارة إلى أن العالم بذلک کله کما ینبغی هم علیهم السلام خاصة ویدل علیه من الاخبار غیر ما ذکر ما لا یحصى ولنشر إلى قلیل منها،  
أقول: تکریره (ع) قوله " فافهم " إشارة إلى أن العالم بذلک کله کما ینبغی هم علیهم‌السلام خاصة ویدل علیه من الاخبار غیر ما ذکر ما لا یحصى ولنشر إلى قلیل منها،  
ففی الاحتجاج للشیخ أبی منصور الطبرسی رحمه الله فی احتجاج النبی (ص) یوم الغدیر على تفسیر کتاب الله والداعی إلیه: الا ان الحلال والحرام أکثر من أن أحصیهما وأعرفهما وآمر بالحلال وأنهى عن الحرام فی مقام واحد فأمرت ان آخذ البیعة علیکم والصفقة منکم
ففی الاحتجاج للشیخ أبی منصور الطبرسی رحمه الله فی احتجاج النبی (ص) یوم الغدیر على تفسیر کتاب الله والداعی إلیه: الا ان الحلال والحرام أکثر من أن أحصیهما وأعرفهما وآمر بالحلال وأنهى عن الحرام فی مقام واحد فأمرت ان آخذ البیعة علیکم والصفقة منکم
بقبول ما جئت به عن الله عز وجل فی علی أمیر المؤمنین والأئمة من بعده: یا معاشر الناس تدبروا القرآن وافهموا آیاته، وانظروا فی محکماته، ولا تنظروا فی متشابهاته، فوالله لن یبین لکم زواجره ولا یوضح لکم تفسیره الا الذی أنا آخذ بیده، وفیه فی احتجاج أمیر المؤمنین (ع) على المهاجرین والأنصار حکایة عن النبی (ص): أیها الناس علی بن أبی‌طالب فیکم بمنزلتی فقلدوه دینکم، وأطیعوه فی جمیع أمورکم فان عنده جمیع ما علمنی الله عز وجل من علمه وحکمه، فاسألوه وتعلموا منه ومن أوصیائه بعده.  
بقبول ما جئت به عن الله عز وجل فی علی أمیر المؤمنین والأئمة من بعده: یا معاشر الناس تدبروا القرآن وافهموا آیاته، وانظروا فی محکماته، ولا تنظروا فی متشابهاته، فوالله لن یبین لکم زواجره ولا یوضح لکم تفسیره الا الذی أنا آخذ بیده، وفیه فی احتجاج أمیر المؤمنین (ع) على المهاجرین والأنصار حکایة عن النبی (ص): أیها الناس علی بن أبی‌طالب فیکم بمنزلتی فقلدوه دینکم، وأطیعوه فی جمیع أمورکم فان عنده جمیع ما علمنی الله عز وجل من علمه وحکمه، فاسألوه وتعلموا منه ومن أوصیائه بعده.  


وفی البصائر باسناده عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: کنت إذا سألت رسول الله (ص) أجابنی وان ذهبت مسائلی ابتدأنی، فما أنزلت علیه آیة فی لیل ولا نهار ولا سماء ولا ارض ولا دنیا ولا آخرة الا أقرأنیها وأملاها على وکتبها بیدی، وعلمنی تأویلها وتفسیرها ومحکمها ومتشابهها وخاصها وعامها وکیف نزلت وأین نزلت وفیمن نزلت إلى یوم القیامة، ودعا الله ان یعطینی فهما وحفظا فما نسیت آیة من کتاب الله، ولا على من، نزلت. وفى الکافی فی باب اختلاف الحدیث عن سلیم بن قیس الهلالی عنه علیه السلام ما یقرب منه، مع بیانات واضحة فی سبب الاختلاف فلیطلب منه. وفی البصائر باسناده عن أبی جعفر (ع) قال: تفسیر القرآن على سبعة أوجه: منه ما کان ومنه ما لم یکن بعد، ذلک تعرفه الأئمة علیهم السلام
وفی البصائر باسناده عن أمیر المؤمنین علیه‌السلام قال: کنت إذا سألت رسول الله (ص) أجابنی وان ذهبت مسائلی ابتدأنی، فما أنزلت علیه آیة فی لیل ولا نهار ولا سماء ولا ارض ولا دنیا ولا آخرة الا أقرأنیها وأملاها على وکتبها بیدی، وعلمنی تأویلها وتفسیرها ومحکمها ومتشابهها وخاصها وعامها وکیف نزلت وأین نزلت وفیمن نزلت إلى یوم القیامة، ودعا الله ان یعطینی فهما وحفظا فما نسیت آیة من کتاب الله، ولا على من، نزلت. وفى الکافی فی باب اختلاف الحدیث عن سلیم بن قیس الهلالی عنه علیه‌السلام ما یقرب منه، مع بیانات واضحة فی سبب الاختلاف فلیطلب منه. وفی البصائر باسناده عن أبی جعفر (ع) قال: تفسیر القرآن على سبعة أوجه: منه ما کان ومنه ما لم یکن بعد، ذلک تعرفه الأئمة علیهم‌السلام


وباسناده قال (ع): ان هذا العلم انتهى إلى فی القرآن ثم جمع أصابعه ثم قال: بل هو آیات بینات فی صدور الذین أوتوا العلم. وفی الکافی باسناده عنه (ع) قیل له: قل کفى بالله شهیدا بینی وبینکم ومن عنده علم الکتاب قال: إیانا عنى، وعلی أولنا وأفضلنا (3) وفیه باسناده عنه (ع): نحن المخصوصون فی کتاب الله ونحن الذین اصطفانا الله وأورثنا هذا الذی فیه تبیان کل شئ  
وباسناده قال (ع): ان هذا العلم انتهى إلى فی القرآن ثم جمع أصابعه ثم قال: بل هو آیات بینات فی صدور الذین أوتوا العلم. وفی الکافی باسناده عنه (ع) قیل له: قل کفى بالله شهیدا بینی وبینکم ومن عنده علم الکتاب قال: إیانا عنى، وعلی أولنا وأفضلنا (3) وفیه باسناده عنه (ع): نحن المخصوصون فی کتاب الله ونحن الذین اصطفانا الله وأورثنا هذا الذی فیه تبیان کل شئ  
خط ۳۴۹: خط ۳۴۸:


فی البصائر باسناده عنه (ع) قال: ما یستطیع أحد ان یدعى ان عنده جمیع القرآن کله ظاهره وباطنه غیر الأوصیاء. وفی روایة أخرى: ما ادعى أحد من الناس انه جمع القرآن کله کما أنزل الله الا کذب، وما جمعه وما حفظه کما أنزل الله الا علی بن أبی‌طالب والأئمة من
فی البصائر باسناده عنه (ع) قال: ما یستطیع أحد ان یدعى ان عنده جمیع القرآن کله ظاهره وباطنه غیر الأوصیاء. وفی روایة أخرى: ما ادعى أحد من الناس انه جمع القرآن کله کما أنزل الله الا کذب، وما جمعه وما حفظه کما أنزل الله الا علی بن أبی‌طالب والأئمة من
بعده. وفی روایة عنهم علیه السلام: لو وجدنا وعاء أو مستراحا لقلنا والله المستعان.  
بعده. وفی روایة عنهم علیه‌السلام: لو وجدنا وعاء أو مستراحا لقلنا والله المستعان.  


وباسناده عنه (ع) قال: بحسبکم ان تقولوا نعلم علم الحلال والحرام وعلم القرآن وفصل ما بین الناس (. وفی روایة: وأی شئ الحلال الحرام فی جنب علم الله انما الحلال والحرام فی آی یسیرة من القرآن وباسناده عنه (ع) قال: قد ولدنی رسول الله (ص) وانا أعلم کتاب
وباسناده عنه (ع) قال: بحسبکم ان تقولوا نعلم علم الحلال والحرام وعلم القرآن وفصل ما بین الناس (. وفی روایة: وأی شئ الحلال الحرام فی جنب علم الله انما الحلال والحرام فی آی یسیرة من القرآن وباسناده عنه (ع) قال: قد ولدنی رسول الله (ص) وانا أعلم کتاب
الله، وفیه بدأ الخلق وما هو کائن إلى یوم القیامة، وفیه خبر السماء وخبر الأرض، وخبر الجنة وخبر النار، وخبر ما کان وما هو کائن، أعلم ذلک کما أنظر إلى کفی، ان الله یقول: فیه تبیان کل شئ.  
الله، وفیه بدأ الخلق وما هو کائن إلى یوم القیامة، وفیه خبر السماء وخبر الأرض، وخبر الجنة وخبر النار، وخبر ما کان وما هو کائن، أعلم ذلک کما أنظر إلى کفی، ان الله یقول: فیه تبیان کل شئ.  


وباسناده الصحیح عن منصور بن حازم قال: قلت لا بی عبدالله علیه السلام:  
وباسناده الصحیح عن منصور بن حازم قال: قلت لا بی عبدالله علیه‌السلام:  
قلت للناس ألیس تزعمون أن رسول الله (ص) کان هو الحجة من الله على خلقه؟ - قالوا
قلت للناس ألیس تزعمون أن رسول الله (ص) کان هو الحجة من الله على خلقه؟ - قالوا
بلى، قلت: فحین مضى رسول الله (ص) من کان الحجة فی خلقه؟ - فقالوا: القرآن، فنظرت فی القرآن فإذا هو یخاصم به المرجئ والقدری والزندیق الذی لا یؤمن به حتى یغلب الرجال بخصومته فعرفت أن القرآن لا یکون حجة الا بقیم فما قال فیه من شئ کان حقا فقلت لهم من قیم القرآن؟ - فقالوا: ابن مسعود قد کان یعلم، وعمر یعلم، وحذیفة یعلم، قلت:  
بلى، قلت: فحین مضى رسول الله (ص) من کان الحجة فی خلقه؟ - فقالوا: القرآن، فنظرت فی القرآن فإذا هو یخاصم به المرجئ والقدری والزندیق الذی لا یؤمن به حتى یغلب الرجال بخصومته فعرفت أن القرآن لا یکون حجة الا بقیم فما قال فیه من شئ کان حقا فقلت لهم من قیم القرآن؟ - فقالوا: ابن مسعود قد کان یعلم، وعمر یعلم، وحذیفة یعلم، قلت:  
کله؟ - قالوا: لا، فلم أجد أحدا یقال: انه یعرف ذلک کله الا علیا علیه السلام، وإذا کان الشئ بین القوم فقال هذا: لا ادرى، وقال هذا: لا ادرى، وقال هذا: انا أدری، فاشهد ان علیا (ع) کان قیم القرآن وکانت طاعته مفترضة وکان الحجة على الناس بعد رسول الله (ص)، وان ما قال فی القرآن فهو حق؟ - فقال: رحم‌ <ref>الاصول الاصیله ص 30-29</ref>
کله؟ - قالوا: لا، فلم أجد أحدا یقال: انه یعرف ذلک کله الا علیا علیه‌السلام، وإذا کان الشئ بین القوم فقال هذا: لا ادرى، وقال هذا: لا ادرى، وقال هذا: انا أدری، فاشهد ان علیا (ع) کان قیم القرآن وکانت طاعته مفترضة وکان الحجة على الناس بعد رسول الله (ص)، وان ما قال فی القرآن فهو حق؟ - فقال: رحم‌ <ref>الاصول الاصیله ص 30-29</ref>


مرحوم فیض می‌فرماید: ‌این روایات منافات با روایات دیگری که مردم را امبر به تدبر کرده انند منافات ندارد چون تفسیر منهی عنه در قرآن متشابهات است نه محکمات  
مرحوم فیض می‌فرماید: ‌این روایات منافات با روایات دیگری که مردم را امبر به تدبر کرده انند منافات ندارد چون تفسیر منهی عنه در قرآن متشابهات است نه محکمات  
خط ۳۶۴: خط ۳۶۳:


وباسناده عن أبی عبدالله (ع) انه قال لسلمة بن کهیل والحکم بن عتبة (4): شرقا وغربا فلا تجدان علما صحیحا الا ما خرج من عندنا أهل البیت، ما قال الله
وباسناده عن أبی عبدالله (ع) انه قال لسلمة بن کهیل والحکم بن عتبة (4): شرقا وغربا فلا تجدان علما صحیحا الا ما خرج من عندنا أهل البیت، ما قال الله
للحکم: انه لذکر لک ولقومک، فلیذهب الحکم یمینا وشمالا، فوالله لا یؤخذ العلم الا من أهل البیت، نزل علیهم جبرئیل (ع). وباسناده عن أبی عبدالله (ع) فی حدیث له (1): فلیذهب الحسن یمینا وشمالا فوالله لا یوجد العلم الا ههنا. وعنه (ع) (2): کل علم لا یخرج من هذا البیت فهو باطل، وأشار بیده إلى بیته، وعنه علیه السلام: إذا أردت العلم الصحیح فخذ عن أهل البیت فانا روینا وأوتینا شرح الحکمة وفصل الخطاب، ان الله اصطفانا وآتانا
للحکم: انه لذکر لک ولقومک، فلیذهب الحکم یمینا وشمالا، فوالله لا یؤخذ العلم الا من أهل البیت، نزل علیهم جبرئیل (ع). وباسناده عن أبی عبدالله (ع) فی حدیث له (1): فلیذهب الحسن یمینا وشمالا فوالله لا یوجد العلم الا ههنا. وعنه (ع) (2): کل علم لا یخرج من هذا البیت فهو باطل، وأشار بیده إلى بیته، وعنه علیه‌السلام: إذا أردت العلم الصحیح فخذ عن أهل البیت فانا روینا وأوتینا شرح الحکمة وفصل الخطاب، ان الله اصطفانا وآتانا
ما لم یؤت أحدا من العالمین. وفی الکافی عن أبی إسحاق النحوی قال: دخلت على أبی - عبدالله (ع) فسمعته یقول (3): ان الله عز وجل أدب نبیه على محبته، فقال: وانک لعلى خلق عظیم ثم فوض إلیه فقال عز وجل: وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا، وقال تعالى: ومن یطع الرسول فقد أطاع الله قال: ثم قال: وان نبی الله فوض إلى على وائتمنه، فسلمتم أنتم وجحد الناس، فوالله لنحبکم ان تقولوا إذا قلنا، وان تصمتوا إذا صمتنا، ونحن فیما بینکم وبین الله تعالى، ما جعل الله لاحد خیرا فی خلاف أمرنا  
ما لم یؤت أحدا من العالمین. وفی الکافی عن أبی إسحاق النحوی قال: دخلت على أبی - عبدالله (ع) فسمعته یقول (3): ان الله عز وجل أدب نبیه على محبته، فقال: وانک لعلى خلق عظیم ثم فوض إلیه فقال عز وجل: وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا، وقال تعالى: ومن یطع الرسول فقد أطاع الله قال: ثم قال: وان نبی الله فوض إلى على وائتمنه، فسلمتم أنتم وجحد الناس، فوالله لنحبکم ان تقولوا إذا قلنا، وان تصمتوا إذا صمتنا، ونحن فیما بینکم وبین الله تعالى، ما جعل الله لاحد خیرا فی خلاف أمرنا  


وفی المجالس باسناده عن أبی بصیر عن الصادق علیه السلام قال: یا أبا بصیر نحن شجرة العلم، ونحن أهل - بیت النبی (ص)، وفی دارنا هبط جبرئیل (ص)، ونحن خزان علم الله، ونحن معادن وحی - الله، من تبعنا نجا، ومن تخلف عنا هلک، حتما (3) على الله عز وجل، والاخبار من هذا القبیل یخرج عن الحصر والعد، ولعل هذا الأصل لا یحتاج إلى مزید بیان لظهوره فی الغایة والنهایة، ولیت شعری ما حمل الناس على أن ترکوا سبیل الله الذی هداهم إلیه أئمة الهدى ؟! واخذوا سبلا شتى واتبعوا الآراء والأهواء ؟! کل یدعو إلى طریقة، ویذود
وفی المجالس باسناده عن أبی بصیر عن الصادق علیه‌السلام قال: یا أبا بصیر نحن شجرة العلم، ونحن أهل - بیت النبی (ص)، وفی دارنا هبط جبرئیل (ص)، ونحن خزان علم الله، ونحن معادن وحی - الله، من تبعنا نجا، ومن تخلف عنا هلک، حتما (3) على الله عز وجل، والاخبار من هذا القبیل یخرج عن الحصر والعد، ولعل هذا الأصل لا یحتاج إلى مزید بیان لظهوره فی الغایة والنهایة، ولیت شعری ما حمل الناس على أن ترکوا سبیل الله الذی هداهم إلیه أئمة الهدى ؟! واخذوا سبلا شتى واتبعوا الآراء والأهواء ؟! کل یدعو إلى طریقة، ویذود
عن الأخرى، ثم ما الذی حمل مقلدیهم على تقلیدهم فی الآراء دون تقلید أئمة الهدى ؟! ان هی الا طریقة ضیزى، ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون ورجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا الحمد لله بل أکثرهم لا یعلمون.  
عن الأخرى، ثم ما الذی حمل مقلدیهم على تقلیدهم فی الآراء دون تقلید أئمة الهدى ؟! ان هی الا طریقة ضیزى، ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون ورجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا الحمد لله بل أکثرهم لا یعلمون.  
ایشان درزمینه اینکه اخبار ائمه بمنزله وجودشان است: ‌
ایشان درزمینه اینکه اخبار ائمه بمنزله وجودشان است: ‌
قال بعض الفضلاء بعد نقل حدیث الثقلین:  
قال بعض الفضلاء بعد نقل حدیث الثقلین:  
ومعنى الحدیث الشریف کما یستفاد من الأخبار المتواترة انه یجب التمسک بکلامهم علیهم السلام إذ حینئذ یتحقق التمسک بمجموع الامرین،  
ومعنى الحدیث الشریف کما یستفاد من الأخبار المتواترة انه یجب التمسک بکلامهم علیهم‌السلام إذ حینئذ یتحقق التمسک بمجموع الامرین،  


والسر فیه انه لا سبیل إلى فهم - مراد الله الا من جهتهم (ع) لأنهم عارفون بناسخه ومنسوخه، والباقی منه على الاطلاق والمؤول وغیر ذلک دون غیرهم خصهم الله تعالى والنبی (ص) بذلک.  
والسر فیه انه لا سبیل إلى فهم - مراد الله الا من جهتهم (ع) لأنهم عارفون بناسخه ومنسوخه، والباقی منه على الاطلاق والمؤول وغیر ذلک دون غیرهم خصهم الله تعالى والنبی (ص) بذلک.  
خط ۳۷۷: خط ۳۷۶:
أقول: قد عرفت ان ذلک مخصوص بالمتشابهات دون المحکمات، والا لم یصح لنا الانتفاع بالقرآن أصلا بل ولا کل المتشابهات بل بعضها وعلى بعض الوجوه، أو بالنسبة
أقول: قد عرفت ان ذلک مخصوص بالمتشابهات دون المحکمات، والا لم یصح لنا الانتفاع بالقرآن أصلا بل ولا کل المتشابهات بل بعضها وعلى بعض الوجوه، أو بالنسبة
إلى جمهور الرعیة دون الکاملین مهم والا لفات أکثر فوائد القرآن، ولتناقضت أکثر - الأخبار الواردة فی ذلک. وأیضا انما یصح ما قاله بالنسبة إلى زمان حضورهم علیهم -
إلى جمهور الرعیة دون الکاملین مهم والا لفات أکثر فوائد القرآن، ولتناقضت أکثر - الأخبار الواردة فی ذلک. وأیضا انما یصح ما قاله بالنسبة إلى زمان حضورهم علیهم -
السلام خاصة واما مع غیبتهم علیهم السلام کهذا الزمان فلا سبیل لنا إلى فهم القرآن الا من جهتهم (ع) الا على الظن والتخمین فان کلامهم أیضا کالقرآن منه عام وخاص
السلام خاصة واما مع غیبتهم علیهم‌السلام کهذا الزمان فلا سبیل لنا إلى فهم القرآن الا من جهتهم (ع) الا على الظن والتخمین فان کلامهم أیضا کالقرآن منه عام وخاص
ومجمل ومبین ومطلق ومقید إلى غیر ذلک مع أنه لا یفی بالکل، وثبوته عنهم (ع) أیضا ظنی فالانتفاع بکل من الثقلین حینئذ فی درجة واحدة لیس بالعترة أکثر منه من القرآن بل کاد یکون الامر بالعکس.  
ومجمل ومبین ومطلق ومقید إلى غیر ذلک مع أنه لا یفی بالکل، وثبوته عنهم (ع) أیضا ظنی فالانتفاع بکل من الثقلین حینئذ فی درجة واحدة لیس بالعترة أکثر منه من القرآن بل کاد یکون الامر بالعکس.  


الأصل الرابع ان اخبار الأئمة المعصومین علیهم السلام المضبوطة فی کتب أئمة الحدیث من أصحابنا ورواتها الناظرین فیها قائمة مقامهم علیهم السلام فی زمان الغیبة الکبرى وان نسبتها إلیهم قریبة من نسبة تصانیف العلماء إلى مصنفیهم یعرف بها مذهبهم وعلمهم وحکمهم وهی الحجة علینا الیوم بعد کتاب الله والسنة الثابتة، ویدل على ذلک ما استفاض
الأصل الرابع ان اخبار الأئمة المعصومین علیهم‌السلام المضبوطة فی کتب أئمة الحدیث من أصحابنا ورواتها الناظرین فیها قائمة مقامهم علیهم‌السلام فی زمان الغیبة الکبرى وان نسبتها إلیهم قریبة من نسبة تصانیف العلماء إلى مصنفیهم یعرف بها مذهبهم وعلمهم وحکمهم وهی الحجة علینا الیوم بعد کتاب الله والسنة الثابتة، ویدل على ذلک ما استفاض
عنهم (ع) فی هذا المعنى وهو ما رواه الصدوق فی (اکمال الدین عن محمد بن عصام
عنهم (ع) فی هذا المعنى وهو ما رواه الصدوق فی (اکمال الدین عن محمد بن عصام


خط ۴۰۴: خط ۴۰۳:
فقال: من تحاکم إلى الطاغوت فحکم له فإنما یأخذ سحتا وان کان حقه ثابتا لأنه اخذ بحکم - الطاغوت وقد امر الله عز وجل ان یکفر بها، قلت: کیف یصنعان؟ - قال: فانظروا إلى من کان منکم روى حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا وعرف أحکامنا فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما فإذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فإنما بحکم الله استخف وعلینا رد والراد علینا الراد على الله وهو على حد الشرک بالله.  
فقال: من تحاکم إلى الطاغوت فحکم له فإنما یأخذ سحتا وان کان حقه ثابتا لأنه اخذ بحکم - الطاغوت وقد امر الله عز وجل ان یکفر بها، قلت: کیف یصنعان؟ - قال: فانظروا إلى من کان منکم روى حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا وعرف أحکامنا فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما فإذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فإنما بحکم الله استخف وعلینا رد والراد علینا الراد على الله وهو على حد الشرک بالله.  


وباسناده الحسن عن محمد بن حکیم قال قلت لأبی الحسن موسى (ع): جعلت فداک فقهنا فی الدین وأغنانا الله بکم عن الناس حتى أن الجماعة منا لتکون فی المجلس ما یسأل رجل صاحبه الا تحضره المسألة ویحضره جوابها فیما من الله علینا بکم الحدیث. وباسناده عن سماعة عن أبی الحسن موسى (ع) قال قلت: أصلحک الله انا نجتمع فنذاکر ما عندنا فما یرد علینا شئ الا وعندنا فیه مستطر وذلک مما أنعم الله به علینا بکم. وباسناده عن أبی بصیر قال: سمعت أبا -
وباسناده الحسن عن محمد بن حکیم قال قلت لأبی الحسن موسى (ع): جعلت فداک فقهنا فی الدین وأغنانا الله بکم عن الناس حتى أن الجماعة منا لتکون فی المجلس ما یسأل رجل صاحبه الا تحضره المسألة ویحضره جواب‌ها فیما من الله علینا بکم الحدیث. وباسناده عن سماعة عن أبی الحسن موسى (ع) قال قلت: أصلحک الله انا نجتمع فنذاکر ما عندنا فما یرد علینا شئ الا وعندنا فیه مستطر وذلک مما أنعم الله به علینا بکم. وباسناده عن أبی بصیر قال: سمعت أبا -
عبدالله (ع) یقول: اکتبوا فإنکم لا تحفظون حتى تکتبوا. وفیه: باسناده الموثق عن عبید بن زرارة قال: قال أبو عبدالله (ع): احتفظوا بکتبکم فإنکم سوف تحتاجون إلیها. وفیه عن الأحمسی عن أبی عبدالله (ع) قال: القلب یتکل على الکتابة (5). وفیه عن المفضل بن عمر
عبدالله (ع) یقول: اکتبوا فإنکم لا تحفظون حتى تکتبوا. وفیه: باسناده الموثق عن عبید بن زرارة قال: قال أبو عبدالله (ع): احتفظوا بکتبکم فإنکم سوف تحتاجون إلیها. وفیه عن الأحمسی عن أبی عبدالله (ع) قال: القلب یتکل على الکتابة (5). وفیه عن المفضل بن عمر
قال: قال أبو عبدالله (ع): اکتب وبث علمک فی إخوانک فان مت فأورثت کتبک بنیک فإنه یأتی على الناس زمان هرج لا یأنسون فیه الا بکتبهم. وفیه باسناده الصحیح عنه (ع)
قال: قال أبو عبدالله (ع): اکتب وبث علمک فی إخوانک فان مت فأورثت کتبک بنیک فإنه یأتی على الناس زمان هرج لا یأنسون فیه الا بکتبهم. وفیه باسناده الصحیح عنه (ع)
خط ۴۱۷: خط ۴۱۶:
== پاسخ شیخ انصاری به دلیل سوم اخباریین: ‌==
== پاسخ شیخ انصاری به دلیل سوم اخباریین: ‌==


1-اشکال مبنائی: ‌ این سخن شما که تنجز و فعلیت احکام الهی مشروط و مقید به این است که آن حکم از کانال اخبار و روایات رسیده باشد سخن درستی نیست چون وقتی از ناحیه عقل قطع به حکم شرعی پیدا شدو قاطع بنحو صددر صد دریافت که شارع راضی به ترک این عمل نیست در اینصورت حکم بر او فعلیت دارد و هیچگاه احتمال متوقف بودن این حکم قطعی عقلی را به تبلیغ آن از ناحیه ائمه علیهم السلام رانمی‌دهد. قطع به حکم شرعی معنایش این است که من واقع حکم الهی را می‌بینم و از اینرو حجیت ذاتی آن است و مخالفت با آن جائز نیست.  
1-اشکال مبنائی: ‌ این سخن شما که تنجز و فعلیت احکام الهی مشروط و مقید به این است که آن حکم از کانال اخبار و روایات رسیده باشد سخن درستی نیست چون وقتی از ناحیه عقل قطع به حکم شرعی پیدا شدو قاطع بنحو صددر صد دریافت که شارع راضی به ترک این عمل نیست در اینصورت حکم بر او فعلیت دارد و هیچگاه احتمال متوقف بودن این حکم قطعی عقلی را به تبلیغ آن از ناحیه ائمه علیهم‌السلام رانمی‌دهد. قطع به حکم شرعی معنایش این است که من واقع حکم الهی را می‌بینم و از اینرو حجیت ذاتی آن است و مخالفت با آن جائز نیست.  
   
   
2- مفاد روایاتی که وساطت ائمه را در فعلیت احکام شرط می‌دانند آن نیست که شما فهمیده اید بلکه مفاد آنها این است که در استنباط و تحصیل حکم شرعی به عقل ناقص خودتان متکی نباشید بلکه از ائمه هم استفاده کنید. یعنی این روایات استبداد عقلی در تحصیل حکم شرعی را نفی می‌کند چون در زمان صدور این روایات برخی به قیاس واستحسانات رجوع نموده و از ائمه کمک نمی گرفتند این روایات چنین طریقه ای رانفی می‌کند.  
2- مفاد روایاتی که وساطت ائمه را در فعلیت احکام شرط می‌دانند آن نیست که شما فهمیده اید بلکه مفاد آنها این است که در استنباط و تحصیل حکم شرعی به عقل ناقص خودتان متکی نباشید بلکه از ائمه هم استفاده کنید. یعنی این روایات استبداد عقلی در تحصیل حکم شرعی را نفی می‌کند چون در زمان صدور این روایات برخی به قیاس واستحسانات رجوع نموده و از ائمه کمک نمی‌گرفتند این روایات چنین طریقه ای رانفی می‌کند.  
   
   
3-اساسا ممکن نیست حکم عقل قطعی با دلیل نقلی تعارض داشته باشد عقل قطعی همان را می‌گویدکه نقل می‌گوید و معنا ندارد اینهمه روایات در مذمت عقل ناظر به چنین مواردی می‌باشد پس شایسته نیست اینهمه روایات را حمل به موارد بسیار نادری کنیم که در آنجا بین حکم عقل قطعی و نقلی تعارض باشد.  
3-اساسا ممکن نیست حکم عقل قطعی با دلیل نقلی تعارض داشته باشد عقل قطعی همان را می‌گویدکه نقل می‌گوید و معنا ندارد اینهمه روایات در مذمت عقل ناظر به چنین مواردی می‌باشد پس شایسته نیست اینهمه روایات را حمل به موارد بسیار نادری کنیم که در آنجا بین حکم عقل قطعی و نقلی تعارض باشد.  
خط ۴۳۰: خط ۴۲۹:
الشرع له لا عقلا ولا نقلا <ref>اجود التقریرات ج 2ص 40-41</ref>  
الشرع له لا عقلا ولا نقلا <ref>اجود التقریرات ج 2ص 40-41</ref>  


وما یمکن ان یستدل لهم على ذلک امران (الأول)هو احتمال مدخلیة وساطتهم علیهم السلام فی فعلیة الاحکام والعقل بعد احتمال ذلک یستحیل أن یستقل على وجه الجزم بشئ حتى یحکم بملازمة الحکم الشرعی له ویرد هذا الوجه أن العقل بعد ما أدرک المصلحة الملزمة فی شئ کالکذب المنجی للنبی أو لجماعة من المؤمنین مثلا وأدرک عدم مزاحمة شئ آخر لها وأدرک الأحکام الشرعیة لیست جزافیة وانما هی لأجل ایصال العباد إلى المصالح وتبعیدهم عن المفاسد کیف یعقل ان یتوقف فی استکشاف الحکم الشرعی
وما یمکن ان یستدل لهم على ذلک امران (الأول)هو احتمال مدخلیة وساطتهم علیهم‌السلام فی فعلیة الاحکام والعقل بعد احتمال ذلک یستحیل أن یستقل على وجه الجزم بشئ حتى یحکم بملازمة الحکم الشرعی له ویرد هذا الوجه أن العقل بعد ما أدرک المصلحة الملزمة فی شئ کالکذب المنجی للنبی أو لجماعة من المؤمنین مثلا وأدرک عدم مزاحمة شئ آخر لها وأدرک الأحکام الشرعیة لیست جزافیة وانما هی لأجل ایصال العباد إلى المصالح وتبعیدهم عن المفاسد کیف یعقل ان یتوقف فی استکشاف الحکم الشرعی
بوجوبه ویحتمل مدخلیة وساطتهم صلوات الله وسلامه علیهم بل لا محالة یستقل بحسن هذا الکذب ویحکم بمحبوبیته والحاصل ان المدعی هو تبعیة الحکم الشرعی لما استقل به العقل من الحسن أو القبح وبعد الاستقلال لا یبقى مجال لهذا الاحتمال أصلا <ref>همان</ref>  
بوجوبه ویحتمل مدخلیة وساطتهم صلوات الله وسلامه علیهم بل لا محالة یستقل بحسن هذا الکذب ویحکم بمحبوبیته والحاصل ان المدعی هو تبعیة الحکم الشرعی لما استقل به العقل من الحسن أو القبح وبعد الاستقلال لا یبقى مجال لهذا الاحتمال أصلا <ref>همان</ref>  
   
   
خط ۴۴۰: خط ۴۳۹:
نقدی بر ایرادات مرحوم شیخ و من تبعه به دلیل سوم اخباریین – اخبار و روایات -  
نقدی بر ایرادات مرحوم شیخ و من تبعه به دلیل سوم اخباریین – اخبار و روایات -  


1-اولین اشکالی که به بیانات این حضرات وارد است آن است که پاسخ شما و اشکالات شما بر فرض صحیح هم باشد تنها به بخشی از روایاتی است که اخباریین ذکر کرده اند. در روایاتی نظیر: ‌ ان دین الله لایصاب بالعقول ممکن است با اشکالتان شبهه و ادعای اخباریین رفع گردد اما نسبت به طوائف دیگر اخبار ادعای اخباریین به قوت خودش باقی است و اشکالات شما به آنها متوجه نیست. نظیرروایتی که می‌فرماید: ‌علم جمیع کتاب و سنت دراختیار ائمه است و کل علم لایخرج من هذاالبیت فهو باطل و. . . . مضافا به اینکه این روایات در زمان پیامبرص و علی ع و امام حسن ع صادرشده و حمل آنها به قیاس و استحسان و. . . مفهومی ندارد یا اینکه مامن امر. . . . و لکن لاتبلغه عقول الرجال  
1-اولین اشکالی که به بیانات این حضرات وارد است آن است که پاسخ شما و اشکالات شما بر فرض صحیح هم باشد تنها به بخشی از روایاتی است که اخباریین ذکر کرده‌اند. در روایاتی نظیر: ‌ ان دین الله لایصاب بالعقول ممکن است با اشکالتان شبهه و ادعای اخباریین رفع گردد اما نسبت به طوائف دیگر اخبار ادعای اخباریین به قوت خودش باقی است و اشکالات شما به آنها متوجه نیست. نظیرروایتی که می‌فرماید: ‌علم جمیع کتاب و سنت دراختیار ائمه است و کل علم لایخرج من هذاالبیت فهو باطل و. . . . مضافا به اینکه این روایات در زمان پیامبرص و علی ع و امام حسن ع صادرشده و حمل آنها به قیاس و استحسان و. . . مفهومی ندارد یا اینکه مامن امر. . . . و لکن لاتبلغه عقول الرجال  


2-روایاتی که دلالت بر حضر طریق تحصیل دین از طریق اهل بیت ع دارند بقدری صراحت دارند که حمل آنها به مساله استبداد در رای و عقل ممکن نیست مثل حدیث ثقلین یعنی دلالتشان اگر نص نباشد اظهر از دلالتی است که شما انرا ادعامی کنید.  
2-روایاتی که دلالت بر حضر طریق تحصیل دین از طریق اهل بیت ع دارند بقدری صراحت دارند که حمل آنها به مساله استبداد در رای و عقل ممکن نیست مثل حدیث ثقلین یعنی دلالتشان اگر نص نباشد اظهر از دلالتی است که شما انرا ادعامی کنید.  
اگر درقضاوتمان منصف باشیم و با ذهنی خالی از حب و بغض و افکاربرگرفته از اصولیین به این روایات نظر کنیم چه می‌فهمیم اگر ائمه ع می‌خواستند بما بفهمانند که تنها کانال مطمئن دسترسی به دریای علوم دینی طریق اهل بیت ع است با چه بیانی این سخن را القا می‌کردند آیا غیر از همین طریقی است که در روایات ذکر گردیده است و ما نسبت به آنها غافل بوده و افکار خودمان را بجای انکه بر آنها عرضه کنیم اخبار را مطابق فهممان معنا می‌کنیم.  
اگر درقضاوتمان منصف باشیم و با ذهنی خالی از حب و بغض و افکاربرگرفته از اصولیین به این روایات نظر کنیم چه می‌فهمیم اگر ائمه ع می‌خواستند بما بفهمانند که تنها کانال مطمئن دسترسی به دریای علوم دینی طریق اهل بیت ع است با چه بیانی این سخن را القا می‌کردند آیا غیر از همین طریقی است که در روایات ذکر گردیده است و ما نسبت به آنها غافل بوده و افکار خودمان را بجای آنکه بر آنها عرضه کنیم اخبار را مطابق فهممان معنا می‌کنیم.  


3-عارض در روایات امره و ناهیه نیست چون شکی نیست که روایاتی که به تبعیت از عقل توصیه می‌کنند مرادشان عقل فطری سلیم است نظیر: ‌العقل ما عبد به الرحمن نه عقل امیخته به هوی و هوس و افکاری که از راه غیر صحیح بدان نائل شده است. فتامل  
3-عارض در روایات امره و ناهیه نیست چون شکی نیست که روایاتی که به تبعیت از عقل توصیه می‌کنند مرادشان عقل فطری سلیم است نظیر: ‌العقل ما عبد به الرحمن نه عقل امیخته به هوی و هوس و افکاری که از راه غیر صحیح بدان نائل شده است. فتامل  


4-بیان مرحوم شیخ در پاسخ اخباریین تمام نیست چون اشکال اولی شما مبنائی است و لذا اعتباری ندارد. و ثانیا غرض وهدف اخباریین این است ک همی‌گویند: ‌دسترسی به قطع از کانال عقل ممکن نیست و آن چه را که شما بصورت قطع می‌بینید در حقیقت سراب است نه اب مویدش این است که شما بعد از مدتی متوجه می‌شوید که این قطع شما مخالف با واقع بوده است مضافا به اینکه ار واقعا این که اگر واقعا این قطع است و مقطوع شما مطابق با واقع است نباید بین قطع شما و قطع کسی که مخالف با شماست اختلافی داشته باشد نفس این اختلاف بیانگر آن است که شما خیال می‌کنید قاطع هستید و اگر چهره واقعی قطع شما را بخواهند ارائه دهند خودتان می‌بینید که خیال می‌کردی قطع است  
4-بیان مرحوم شیخ در پاسخ اخباریین تمام نیست چون اشکال اولی شما مبنائی است و لذا اعتباری ندارد. و ثانیا غرض وهدف اخباریین این است ک همی‌گویند: ‌دسترسی به قطع از کانال عقل ممکن نیست و آن چه را که شما بصورت قطع می‌بینید در حقیقت سراب است نه اب مویدش این است که شما بعد از مدتی متوجه می‌شوید که این قطع شما مخالف با واقع بوده است مضافا به اینکه ار واقعا این که اگر واقعا این قطع است و مقطوع شما مطابق با واقع است نباید بین قطع شما و قطع کسی که مخالف با شماست اختلافی داشته باشد نفس این اختلاف بیانگر آن است که شما خیال می‌کنید قاطع هستید و اگر‌چهره واقعی قطع شما را بخواهند ارائه دهند خودتان می‌بینید که خیال می‌کردی قطع است  
بعبارت دیگر اخباری می‌گوید: ‌مدرک جمیع احکام دو چیز است: ‌قرآن و سنت – عترت –  
بعبارت دیگر اخباری می‌گوید: ‌مدرک جمیع احکام دو چیز است: ‌قرآن و سنت – عترت –  


رفع تعارض روایاتی که امر به تبعیت از عقل نموده با روایاتی که تبعیت از عقل را مذمت می‌کند: ‌
رفع تعارض روایاتی که امر به تبعیت از عقل نموده با روایاتی که تبعیت از عقل را مذمت می‌کند: ‌
ممکن است از ناحیه اخباریین گفته شود: ‌ بین ایندو دسته تعارض بدوی است و طریق جمع آنها از طریق روایات طائفه سوم است و باصطلاح شاهد جمع این روایات است به این بیان که: ‌
ممکن است از ناحیه اخباریین گفته شود: ‌ بین این‌دو دسته تعارض بدوی است و طریق جمع آنها از طریق روایات طائفه سوم است و باصطلاح شاهد جمع این روایات است به این بیان که: ‌
روایات امره به اتباع ازعقل را حمل می‌کنیم به عقلی که در چهارچوب ادله سمعیه به حکم واقعی برسد و روایات ناهیه را حمل می‌کنیم به عقلی که بخواهد مستقیما و بدون ادله سمعیه به حکم الهی برسد.  
روایات امره به اتباع ازعقل را حمل می‌کنیم به عقلی که در چهارچوب ادله سمعیه به حکم واقعی برسد و روایات ناهیه را حمل می‌کنیم به عقلی که بخواهد مستقیما و بدون ادله سمعیه به حکم الهی برسد.  


خط ۴۶۳: خط ۴۶۲:


وعن أمیر المؤمنین (ع) انه قال: العقل عقلان مطبوع ومسموع ولا ینفع المسموع ما لم یکن مطبوع
وعن أمیر المؤمنین (ع) انه قال: العقل عقلان مطبوع ومسموع ولا ینفع المسموع ما لم یکن مطبوع
کما لا ینفع نور الشمس ونور العین ممنوع فقد ظهر من هذا انه لا طریق إلى العلم بالأحکام الشرعیة المختلف فیها فی زمان - الغیبة الا لذی العقل الصحیح الکامل صاحب القوة القدسیة بعد أخذها من أصولها المحکمة من الکتاب والسنة الثابتة وأخبار أهل البیت المسموعة عنهم علیهم السلام بواسطة أو بدونها والناس انما هلکوا فیما هلکوا لترکهم ذلک واتباع آرائهم قال الله عز وجل: أتقولون على الله ما لا تعلمون. وقال: ولا تقف ما لیس لک به علم. وقال: قل: أرأیتم ما أنزل الله لکم من رزق فجعلتم منه حراما وحلالا قل الله أذن لکم أم على الله تفترون؟
کما لا ینفع نور الشمس ونور العین ممنوع فقد ظهر من هذا انه لا طریق إلى العلم بالأحکام الشرعیة المختلف فیها فی زمان - الغیبة الا لذی العقل الصحیح الکامل صاحب القوة القدسیة بعد أخذها من أصولها المحکمة من الکتاب والسنة الثابتة وأخبار أهل البیت المسموعة عنهم علیهم‌السلام بواسطة أو بدونها والناس انما هلکوا فیما هلکوا لترکهم ذلک واتباع آرائهم قال الله عز وجل: أتقولون على الله ما لا تعلمون. وقال: ولا تقف ما لیس لک به علم. وقال: قل: أرأیتم ما أنزل الله لکم من رزق فجعلتم منه حراما وحلالا قل الله أذن لکم أم على الله تفترون؟
وقال: ولا تقولوا لما تصف ألسنتکم الکذب: هذا حلال وهذا حرام لتفتروا على الله الکذب.  
وقال: ولا تقولوا لما تصف ألسنتکم الکذب: هذا حلال وهذا حرام لتفتروا على الله الکذب.  
وقال: ألم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب ألا یقولوا على الله الا الحق. وقال: ان الظن لا یغنی من الحق شیئا. وقال: ان هم الا یظنون. وقال: ولو تقول علینا بعض الأقاویل * لاخذنا منه بالیمین * ثم لقطعنا منه الوتین، إلى غیر ذلک من الآیات.  
وقال: ألم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب ألا یقولوا على الله الا الحق. وقال: ان الظن لا یغنی من الحق شیئا. وقال: ان هم الا یظنون. وقال: ولو تقول علینا بعض الأقاویل * لاخذنا منه بالیمین * ثم لقطعنا منه الوتین، إلى غیر ذلک من الآیات.  
خط ۴۹۱: خط ۴۹۰:


و فیه: ‌نقد دلیل اول  
و فیه: ‌نقد دلیل اول  
اولا در بسیاری از مسائل عقل نظری هیچ نوع اختلافی نیست نظیر احکام ریاضی بنابر این دلیل شما کلیت ندارد بلک فی الجمله احکام عقلیه اطمینان اور نیست نه بالجمله  
اولا در بسیاری از مسائل عقل نظری هیچ نوع اختلافی نیست نظیر احکام ریاضی بنابر‌این دلیل شما کلیت ندارد بلک فی‌الجمله احکام عقلیه اطمینان اور نیست نه بالجمله  
ثانیا از طرفی همین حکمی که شما می‌نمائید نسبت به خطا در احکام عقلیه آیا این نیز خطاست و اگر خطا نیست پس سخن شما کلیت ندارد.  
ثانیا از طرفی همین حکمی که شما می‌نمائید نسبت به خطا در احکام عقلیه آیا این نیز خطاست و اگر خطا نیست پس سخن شما کلیت ندارد.  
ثالثا مجرد وجود خطا در احکام نظری صلاحیت نفی کار امدی عقل را در کشف احکام نظری دارا نیست چون عقل همیشه بوسیله میزان و معیاری که دراختیارش است می‌تواند صحت و سقم بسیاری از مسائل را درک کند تمامی فطریات در اصل مبتنی بر بدیهیات و وجدانیاتی هستند که بدون آنها امکان ثبات و پایداری را ندارند یعنی پشتوانه و سنگ زیر بنای نظریات و وجدانیات و فطریات است و ممکن نیست حکم نظری غیر از این باشد. از اینرو در تمامی احکام نظریس که بین علما اختلاف است اگر مغالطات و کجروی ها و انحرافات با میزان و معیار فطری اولی سنجیده شود به اتفاق و اتحاد خواهد آنجامید به اعتبار دیگر اگر تمامی عقلا و فلاسفه دنیا خای از حب و بغض با هم بحث کنن بنحوی ک مطالب یکدیگر را بنحو سقراطی مطرح کنند هیچگونه اختلافی بینشان وجود نخواهد داشت.  
ثالثا مجرد وجود خطا در احکام نظری صلاحیت نفی کار امدی عقل را در کشف احکام نظری دارا نیست چون عقل همیشه بوسیله میزان و معیاری که دراختیارش است می‌تواند صحت و سقم بسیاری از مسائل را درک کند تمامی فطریات در اصل مبتنی بر بدیهیات و وجدانیاتی هستند که بدون آنها امکان ثبات و پایداری را ندارند یعنی پشتوانه و سنگ زیر بنای نظریات و وجدانیات و فطریات است و ممکن نیست حکم نظری غیر از این باشد. از اینرو در تمامی احکام نظریس که بین علما اختلاف است اگر مغالطات و کجروی ها و انحرافات با میزان و معیار فطری اولی سنجیده شود به اتفاق و اتحاد خواهد آنجامید به اعتبار دیگر اگر تمامی عقلا و فلاسفه دنیا خای از حب و بغض با هم بحث کنن بنحوی ک مطالب یکدیگر را بنحو سقراطی مطرح کنند هیچگونه اختلافی بینشان وجود نخواهد داشت.  
خط ۵۰۸: خط ۵۰۷:
2-برخی روایات مفادشان سلبی است به اینکه عقل بشری منهای استمداد از ائمه ع قادر به درک احکام الهیه نیست ‌ـ: ‌لیس شئ ابعد من عقول الرجال. . . لکن لاتبلغه عقول الرجال  
2-برخی روایات مفادشان سلبی است به اینکه عقل بشری منهای استمداد از ائمه ع قادر به درک احکام الهیه نیست ‌ـ: ‌لیس شئ ابعد من عقول الرجال. . . لکن لاتبلغه عقول الرجال  


3-برخی روایات هم انسانها را به اتباع از علم و توقف در هنگام عدم وصول به حجت قطعی نموده‌اند  
3-برخی روایات هم انسان‌ها را به اتباع از علم و توقف در هنگام عدم وصول به حجت قطعی نموده‌اند  


4-برخی از روایات هم انسانها را به تبعیت از عقل فراخوانده اند.  
4-برخی از روایات هم انسان‌ها را به تبعیت از عقل فراخوانده‌اند.  
روایات دسته اول امری است مسلم و غیر قابل انکار اما مفادش اثبات علم ائمه ع به مجموعه احکام الهی است و این نفی علم غیر ائمه به بعض احکام الهیه را دلالت نمی کند علم به کل احکام در اختیار ائمه ع است اما دلالت نمی کند که غیر ائمه به بعض از احکام الهی که در قرآن ذکر شده علم ندارند پس نفی کاربرد عقل را دردسترسی به برخی احکام از طریق قرآن را ندارد.  
روایات دسته اول امری است مسلم و غیر قابل انکار اما مفادش اثبات علم ائمه ع به مجموعه احکام الهی است و این نفی علم غیر ائمه به بعض احکام الهیه را دلالت نمی‌کند علم به کل احکام در اختیار ائمه ع است اما دلالت نمی‌کند که غیر ائمه به بعض از احکام الهی که در قرآن ذکر شده علم ندارند پس نفی کاربرد عقل را دردسترسی به برخی احکام از طریق قرآن را ندارد.  
روایات دسته دوم ظهورشان درایناست که عقل دسترسی و احاطه علمی بر کل احکام الهی را ندارد اما نفی بعض را دلالت نمی کند
روایات دسته دوم ظهورشان درایناست که عقل دسترسی و احاطه علمی بر کل احکام الهی را ندارد اما نفی بعض را دلالت نمی‌کند
روایات دسته چهارم نیز که لسان اثباتی دارد در آن نیز گرچه دلالتش اطلاق دارد و توان عقل را در فهم دین بطور کلی اثبات می‌کند اما با توجه به روایات دسته اول و دوم جمعش این است که عقل بصورت موجبه جزئیه قادر به فهم و کشف احکام الهی است.  
روایات دسته چهارم نیز که لسان اثباتی دارد در آن نیز گرچه دلالتش اطلاق دارد و توان عقل را در فهم دین بطور کلی اثبات می‌کند اما با توجه به روایات دسته اول و دوم جمعش این است که عقل بصورت موجبه جزئیه قادر به فهم و کشف احکام الهی است.  


خط ۵۱۹: خط ۵۱۸:
در مجموع باید گفت خط صحیح اجتهاد از طریق این‌گونه روایات مشخص می‌گردد اینجاست ک باید در عرصه اول علوم مقدماتی برای درک کلمات ائمه تحصیل گردد تا از این کانال وارد دریای علوم اهلبیت ع شده و اصول را از آنها اتخاذ کنیم و در مرحله دوم باید مصادیق وموضوعات خارجیه را هم بشناسیم تا هر اصلی را در جای خودش بکار بریم پس یک مجتهد در طریق تطبیق اصل بر فرع محتاج نگرش در مصادیق و موضوعات است و نیز باید نسبت بین اصول متلقاه را هم بداند تا در مواقع تزاحم و تعارض تبواند حکم را دریابد.  
در مجموع باید گفت خط صحیح اجتهاد از طریق این‌گونه روایات مشخص می‌گردد اینجاست ک باید در عرصه اول علوم مقدماتی برای درک کلمات ائمه تحصیل گردد تا از این کانال وارد دریای علوم اهلبیت ع شده و اصول را از آنها اتخاذ کنیم و در مرحله دوم باید مصادیق وموضوعات خارجیه را هم بشناسیم تا هر اصلی را در جای خودش بکار بریم پس یک مجتهد در طریق تطبیق اصل بر فرع محتاج نگرش در مصادیق و موضوعات است و نیز باید نسبت بین اصول متلقاه را هم بداند تا در مواقع تزاحم و تعارض تبواند حکم را دریابد.  


{ کلمه نلقی الیکم الاصول. . . بخوبی مبین آن است ک هاصول فقه توقیفی است و ذهن بشری حق ندارد اصلی و قاعده ای را اختراع کند و آن‌گاه حکم مصادیق را از تحصیل نماید. کلمه علیکم بالتفریع حدود تکلیف مجتهدین را بیان می‌دارد که مرزاجتهادی شان در حد تطبیق اصل بر فرع است و این غیر از اصول رائجی است که ناظر آن هستیم مثلا اختراع اصل اولی در اشیاء‌با قطع نظر از روایات و ادله سمعیه در راستای اجتهاد ائمه نیست بلکه در مقابل آن است یا بسیاری از ادله و براهینی که در علم اصول برای حجیت امارات و. . اورده می‌شود در واقع سبک استدلال در فقه و اصول یکنواخت است یعنی دراصول باید از قواعد الفقهیه بحث شود نه از اصول مخترعه اما درعین حال بسیاری از مباحث علم اصول هم در این راستا است مثل حجیت ظواهر اصول عملیه و. . . در واقع متلقاه اموری صعب و پیچیده نیستند. اصول فعلی متورم است.  
{ کلمه نلقی الیکم الاصول. . . بخوبی مبین آن است ک هاصول فقه توقیفی است و ذهن بشری حق ندارد اصلی و قاعده‌ای را اختراع کند و آن‌گاه حکم مصادیق را از تحصیل نماید. کلمه علیکم بالتفریع حدود تکلیف مجتهدین را بیان می‌دارد که مرزاجتهادی شان در حد تطبیق اصل بر فرع است و این غیر از اصول رائجی است که ناظر آن هستیم مثلا اختراع اصل اولی در اشیاء‌با قطع نظر از روایات و ادله سمعیه در راستای اجتهاد ائمه نیست بلکه در مقابل آن است یا بسیاری از ادله و براهینی که در علم اصول برای حجیت امارات و. . اورده می‌شود در واقع سبک استدلال در فقه و اصول یکنواخت است یعنی دراصول باید از قواعد الفقهیه بحث شود نه از اصول مخترعه اما درعین حال بسیاری از مباحث علم اصول هم در این راستا است مثل حجیت ظواهر اصول عملیه و. . . در واقع متلقاه اموری صعب و پیچیده نیستند. اصول فعلی متورم است.  


== مبحث دوم: ‌ آیا قطع حاصل شده از دلیل عقلی حجت است یا خیر؟ ‌==  
== مبحث دوم: ‌ آیا قطع حاصل شده از دلیل عقلی حجت است یا خیر؟ ‌==  
    
    
مبحث قبلی نزاع در این بود که آیا عقل توان کشف حکم شرعی را ذاتا داراست یا خیر؟ به اعتبار دیگر آیا از طریق دلیل عقلی قطع به حکم شرعی ممکن است؟  
مبحث قبلی نزاع در این بود که آیا عقل توان کشف حکم شرعی را ذاتا داراست یا خیر؟ به اعتبار دیگر آیا از طریق دلیل عقلی قطع به حکم شرعی ممکن است؟  
دلیل اخباریین بطور مفصل بحث شد اما نظر اصولیین بطور مشخص تببین نشد در اینجا اشاره ای به سخن اصولیین نموده و آن‌گاه مرحله دوم بحث که مبتنی بر بحث اول است پیگیری می‌شود.  
دلیل اخباریین بطور مفصل بحث شد اما نظر اصولیین بطور مشخص تببین نشد در اینجا اشاره‌ای به سخن اصولیین نموده و آن‌گاه مرحله دوم بحث که مبتنی بر بحث اول است پیگیری می‌شود.  
اصولیین می‌گویند: ‌قطع به حکم شرعی از طریق عقل به چند صورت متصور است: ‌  
اصولیین می‌گویند: ‌قطع به حکم شرعی از طریق عقل به چند صورت متصور است: ‌  


خط ۵۳۰: خط ۵۲۹:


2-عقل حسن و قبح چیزی را درک نموده و بتبع آن حکم شرع را هم بران بار کند – قانون ملازمه – مثل حسن اطاعت و قبح معصیت  
2-عقل حسن و قبح چیزی را درک نموده و بتبع آن حکم شرع را هم بران بار کند – قانون ملازمه – مثل حسن اطاعت و قبح معصیت  
3-عقل با قطع نظر از شرع واقعیتی را درک کند و آن‌گاه حکم شرعی دیگری به آن ضمیمه شد که با ترکیب ایندو عقل حکم به وجوب یا حرمت چیزی نماید.  
3-عقل با قطع نظر از شرع واقعیتی را درک کند و آن‌گاه حکم شرعی دیگری به آن ضمیمه شد که با ترکیب این‌دو عقل حکم به وجوب یا حرمت چیزی نماید.  
نسبت به تصویر اول تقریبا اصولیین متحدند که چنین کاریاز عقل ساخته نیست و قطع به حکم از این طریق حاصل نمی‌شود و درتصویر دوم نیز از محل بحث خارج است چون حسن و قبح چیزی در مرتبه معلول حکم شرعی است و آن‌گاه عقل به چنین ادراکی می‌رسد و چنین حکم عقلی در طول حکم شرعی است نه درعرض آن اما در مرتبه سوم اصولیین معتقدند که عقل چنین کارائی را دارد.  
نسبت به تصویر اول تقریبا اصولیین متحدند که چنین کاریاز عقل ساخته نیست و قطع به حکم از این طریق حاصل نمی‌شود و درتصویر دوم نیز از محل بحث خارج است چون حسن و قبح چیزی در مرتبه معلول حکم شرعی است و آن‌گاه عقل به چنین ادراکی می‌رسد و چنین حکم عقلی در طول حکم شرعی است نه درعرض آن اما در مرتبه سوم اصولیین معتقدند که عقل چنین کارائی را دارد.  


خط ۵۵۱: خط ۵۵۰:


اشکال مرحوم خوئی به مرحوم نائینی: ‌
اشکال مرحوم خوئی به مرحوم نائینی: ‌
نیازی به متمم جعل نیست بلکه در همان دلیل اول اطلاق‌گیری نسبت به علم و جهل ممکن است چون در اطلاق‌گیری نیازی نیست که آن شئی بالفعل قابلیت تقیید را داشته باشد بلکه قابلیت فی الجمله کافی است مثلا در مورد انسان می‌توانیم بگوئیم که: ‌انسان به ذات واجب جاهل است در حالی که طرف دیگرش هم درست است که: ‌انسان به ذات واجب عالم نیست با اینکه علم و جهل تقابلشان عدم و ملکه است اما درعین حال نسبت جهل به ذات واجب بر انسان درست است با اینکه علم به ذات واجب برای او ممکن نیست و جهل در جائی گفته می‌شود که علم ممکن باشد.  
نیازی به متمم جعل نیست بلکه در همان دلیل اول اطلاق‌گیری نسبت به علم و جهل ممکن است چون در اطلاق‌گیری نیازی نیست که آن شئی بالفعل قابلیت تقیید را داشته باشد بلکه قابلیت فی‌الجمله کافی است مثلا در مورد انسان می‌توانیم بگوئیم که: ‌انسان به ذات واجب جاهل است در حالی که طرف دیگرش هم درست است که: ‌انسان به ذات واجب عالم نیست با اینکه علم و جهل تقابلشان عدم و ملکه است اما درعین حال نسبت جهل به ذات واجب بر انسان درست است با اینکه علم به ذات واجب برای او ممکن نیست و جهل در جائی گفته می‌شود که علم ممکن باشد.  


در مانحن فیه نیز گرچه تقیید ممکن نیست فعلا اما قابلیت تقیید وجود دارد از اینرو وقتی تقیید ممکن نشد اطلاق قطعی می‌شود در اینصورت وقتی مکلف قطع به حکمی پیدا کرداز هر طریقی که شد منع از آن ممکن نیست.  
در مانحن فیه نیز گرچه تقیید ممکن نیست فعلا اما قابلیت تقیید وجود دارد از اینرو وقتی تقیید ممکن نشد اطلاق قطعی می‌شود در اینصورت وقتی مکلف قطع به حکمی پیدا کرداز هر طریقی که شد منع از آن ممکن نیست.  
وقتی ثبوتا ممکن نبود در مقام اثبات دیگر نیازی به بحث نیست چون مقام اثبات مبتنی بر این است که در مقام ثبوت امکان نهی از قطع مورد تایید قرار گیرد. انتهی  
وقتی ثبوتا ممکن نبود در مقام اثبات دیگر نیازی به بحث نیست چون مقام اثبات مبتنی بر این است که در مقام ثبوت امکان نهی از قطع مورد تایید قرار گیرد. انتهی  


اقول: ‌تقیید موضوع حکم به علم و قطع حاصل شده از ادله سمعیه ممکن است بنابر اینکه قطع موضوعی باشد اری اگر قطع طریقی باشد ممکن نیست اما محل نزاع اخذ قطع در موضوع حکم است و این هیچ محذوری ندارد مهم مقام اثبات است و چون ادله اخباریین در این رابطه محل تامل است لذا پذیرش سخنشان مشکل است از طرفی محل بحث در اخذ علم و قطع به حکم د موضوع نیست بلکه محل بحث در علم و قطع به حکم حاصله از مقدمات عقلیه است. اگر محل نزاع را دقت کنیم بخوبی روشن می‌شود که بیان مرحوم خوئی و نائینی خارج از محل نزاع است. فتامل  
اقول: ‌تقیید موضوع حکم به علم و قطع حاصل شده از ادله سمعیه ممکن است بنابر‌اینکه قطع موضوعی باشد اری اگر قطع طریقی باشد ممکن نیست اما محل نزاع اخذ قطع در موضوع حکم است و این هیچ محذوری ندارد مهم مقام اثبات است و چون ادله اخباریین در این رابطه محل تامل است لذا پذیرش سخنشان مشکل است از طرفی محل بحث در اخذ علم و قطع به حکم د موضوع نیست بلکه محل بحث در علم و قطع به حکم حاصله از مقدمات عقلیه است. اگر محل نزاع را دقت کنیم بخوبی روشن می‌شود که بیان مرحوم خوئی و نائینی خارج از محل نزاع است. فتامل  
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس|2}}
{{پانویس|2}}
== پانویس ==
{{پانویس}}


== منابع ==
[[رده:مقاله‌ها]]
 
[[رده:مقالات]]