۸٬۱۴۴
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' آنها' به ' آنها') |
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
'''میثم تمار''' ابتدا غلام بود و توسط [[علی بن ابی طالب|حضرت علی (علیهالسلام)]] خریداری و آزاد شد. [[علی بن ابی طالب|امام علی (علیهالسلام)]] او را بسیار دوست داشت و احترام زیادی برایش قائل بود و میثم نیز متقابلاً علاقه شدیدی به حضرت داشت. میثم را به خاطر آن که خرما فروش بود، تمّار گویند. امام علی(علیهالسلام) سالها قبل از [[شهادت]] میثم، او را از چگونگی شهادتش آگاه کرده بود. او قبل از شهادت به همگان گفته بود که مولایش امام علی(علیهالسلام) طرز شهادت او را به وی گفته است. حکام جور قصد داشتند به نحوی غیر از آن چه که امام فرموده بود، میثم را به شهادت برسانند، ولی سرانجام طبق پیشبینی امام علی (علیهالسلام) زبان گویای او را بریدند و این دوستدار آل علی(علیهالسلام) به جرم حمایت آشکار از [[اهلبیت (علیهمالسلام)|اهلبیت]] [[حضرت محمد (ص)|رسول اکرم(صلی الله علیه)]] و دوستی با آنها، توسط [[عبیدالله بن زیاد|عبیداللَّه ابن زیاد]]، حاکم [[کوفه]] به طرزی فجیع به [[شهادت]] رسید. | '''میثم تمار''' ابتدا غلام بود و توسط [[علی بن ابی طالب|حضرت علی (علیهالسلام)]] خریداری و آزاد شد. [[علی بن ابی طالب|امام علی (علیهالسلام)]] او را بسیار دوست داشت و احترام زیادی برایش قائل بود و میثم نیز متقابلاً علاقه شدیدی به حضرت داشت. میثم را به خاطر آن که خرما فروش بود، تمّار گویند. امام علی(علیهالسلام) سالها قبل از [[شهادت]] میثم، او را از چگونگی شهادتش آگاه کرده بود. او قبل از شهادت به همگان گفته بود که مولایش امام علی(علیهالسلام) طرز شهادت او را به وی گفته است. حکام جور قصد داشتند به نحوی غیر از آن چه که امام فرموده بود، میثم را به شهادت برسانند، ولی سرانجام طبق پیشبینی امام علی (علیهالسلام) زبان گویای او را بریدند و این دوستدار آل علی(علیهالسلام) به جرم حمایت آشکار از [[اهلبیت (علیهمالسلام)|اهلبیت]] [[حضرت محمد (ص)|رسول اکرم (صلی الله علیه)]] و دوستی با آنها، توسط [[عبیدالله بن زیاد|عبیداللَّه ابن زیاد]]، حاکم [[کوفه]] به طرزی فجیع به [[شهادت]] رسید. | ||
== شخصیت میثم تمّار == | == شخصیت میثم تمّار == | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
== افتخار میثم تمار شهادت بر سر عقیده و ایمان بود == | == افتخار میثم تمار شهادت بر سر عقیده و ایمان بود == | ||
از این رو میثم، پیوسته دار بر دوشی بود که انتظار شهادت داشت و شهادت بر سر عقیده و ایمان را افتخار مىدانست و با همه خطرها و فشاره، هرگز از دفاع و جانبداری خاندان رسالت و خط [[امامت]] و [[ولایت]] دست برنمیداشت. پس از [[شهادت]] امیر المؤمنین (علیهالسلام)، گاهی از کوفه به [[مدینه]] میرفت و با [[حسن بن علی|امام حسن(علیهالسلام)]] و [[امام حسین|امام حسین (علیهالسلام)]] دیدار میکرد. | از این رو میثم، پیوسته دار بر دوشی بود که انتظار شهادت داشت و شهادت بر سر عقیده و ایمان را افتخار مىدانست و با همه خطرها و فشاره، هرگز از دفاع و جانبداری خاندان رسالت و خط [[امامت]] و [[ولایت]] دست برنمیداشت. پس از [[شهادت]] امیر المؤمنین (علیهالسلام)، گاهی از کوفه به [[مدینه]] میرفت و با [[حسن بن علی|امام حسن (علیهالسلام)]] و [[امام حسین|امام حسین (علیهالسلام)]] دیدار میکرد. | ||
مردم کوفه، در آن دوران خفقان که امویان حکومت را در دست داشتند، فضایل اهل بیت و مناقب امیر مؤمنان را از زبان او میشنیدند. او به توصیه مولایش علی(علیهالسلام) عمل میکرد و فضیلتهای آن حضرت و این خاندان پاک را همه جا نشر میداد، با آن که مىدانست او را دستگیر خواهند کرد و از شاخه نخلی به دار خواهند آویخت. حتّی آن درخت خاص ّ را هم مىدانست کدام است. | مردم کوفه، در آن دوران خفقان که امویان حکومت را در دست داشتند، فضایل اهل بیت و مناقب امیر مؤمنان را از زبان او میشنیدند. او به توصیه مولایش علی(علیهالسلام) عمل میکرد و فضیلتهای آن حضرت و این خاندان پاک را همه جا نشر میداد، با آن که مىدانست او را دستگیر خواهند کرد و از شاخه نخلی به دار خواهند آویخت. حتّی آن درخت خاص ّ را هم مىدانست کدام است. | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
# '''خطابه و سخنوری''': میثم، بیانی رسا و نطقی گویا داشت و در بازار کوفه، رئیس صنف میوه فروشان و سخنگوی آنان بود. او هنگام شکایت بازاریان کوفه از ابن زیاد، به عنوان نماینده آنان نزد والی کوفه رفت<ref>رجال کشّی، ص 86</ref>. | # '''خطابه و سخنوری''': میثم، بیانی رسا و نطقی گویا داشت و در بازار کوفه، رئیس صنف میوه فروشان و سخنگوی آنان بود. او هنگام شکایت بازاریان کوفه از ابن زیاد، به عنوان نماینده آنان نزد والی کوفه رفت<ref>رجال کشّی، ص 86</ref>. | ||
# | # | ||
# '''تفسیر قرآن''': از آموختههای دیگر میثم تمّار از علی بن ابیطالب(علیهالسلام)، علم قرآن و معارف کتاب الهی بود. روزی میثم با [[ابن عباس]] ـ که او نیز از شاگردان علی(علیهالسلام) در [[تفسیر قرآن]] بود ـ در مدینه دیدار کرد و به او گفت: آنچه از تفسیر قرآن میخواهی بپرس. من تمام قرآن و تأویل آن را نزد علی(علیهالسلام) فراگرفته ام. ابن عباس، کاغذ و دواتی طلبید تا سخنان میثم را در تفسیر قرآن بنویسد. میثم درباره جزئیات شهادت خویش، طبق آنچه از امیر مؤمنان شنیده بود، با ابن عباس صحبت کرد و او را شگفت زده نمود<ref>سفینة البحار، همان، ص 524</ref>. | # '''تفسیر قرآن''': از آموختههای دیگر میثم تمّار از علی بن ابیطالب(علیهالسلام)، علم قرآن و معارف کتاب الهی بود. روزی میثم با [[ابن عباس]] ـ که او نیز از شاگردان علی (علیهالسلام) در [[تفسیر قرآن]] بود ـ در مدینه دیدار کرد و به او گفت: آنچه از تفسیر قرآن میخواهی بپرس. من تمام قرآن و تأویل آن را نزد علی (علیهالسلام) فراگرفته ام. ابن عباس، کاغذ و دواتی طلبید تا سخنان میثم را در تفسیر قرآن بنویسد. میثم درباره جزئیات شهادت خویش، طبق آنچه از امیر مؤمنان شنیده بود، با ابن عباس صحبت کرد و او را شگفت زده نمود<ref>سفینة البحار، همان، ص 524</ref>. | ||
# | # | ||
# '''راوی حدیث''': وی [[احادیث]] بسیاری از علی(علیهالسلام) شنیده و آنها را در یک مجموعه گردآوری کرده بود. آنچه در فرصتهای مختلف از پیشوای خود روایت میکرد و از حوادث آینده خبر میداد، اهتمام او را به این موضوع نشان میدهد. دو تن از پسرانش به نام صالح و یعقوب نیز مطالبی را از نوشتههای او روایت کردهاند<ref>همان</ref>. | # '''راوی حدیث''': وی [[احادیث]] بسیاری از علی (علیهالسلام) شنیده و آنها را در یک مجموعه گردآوری کرده بود. آنچه در فرصتهای مختلف از پیشوای خود روایت میکرد و از حوادث آینده خبر میداد، اهتمام او را به این موضوع نشان میدهد. دو تن از پسرانش به نام صالح و یعقوب نیز مطالبی را از نوشتههای او روایت کردهاند<ref>همان</ref>. | ||
# | # | ||
# '''علم به اسرار''': همچنان که پیشتر اشاره شد، او علم (بلایا و منایا) داشت؛ یعنی از حوادث آینده و نحوه مرگ و میر افراد و فتنههایی که بعداً قرار بود اتفاق بیفتد، خبر داشت. هم نامه سربسته میخواند و هم راز نشنیده میگفت و آن همه را از مولایش امام علی (علیهالسلام) فراگرفته بود؛ مثلاً شهادت خود را پیش گویی میکرد، خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود، [[قیام مختار]] را در کوفه نیز پیش گویی کرده بود<ref> رجال کشّی، ص 80؛ بحار الانوار، ج 42، ص 125</ref>، از حادثه جان گداز [[کربلا]] هم خبر داشت، با آن که خودش سالها پیش از آن واقعه به شهادت رسید. | # '''علم به اسرار''': همچنان که پیشتر اشاره شد، او علم (بلایا و منایا) داشت؛ یعنی از حوادث آینده و نحوه مرگ و میر افراد و فتنههایی که بعداً قرار بود اتفاق بیفتد، خبر داشت. هم نامه سربسته میخواند و هم راز نشنیده میگفت و آن همه را از مولایش امام علی (علیهالسلام) فراگرفته بود؛ مثلاً شهادت خود را پیش گویی میکرد، خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود، [[قیام مختار]] را در کوفه نیز پیش گویی کرده بود<ref> رجال کشّی، ص 80؛ بحار الانوار، ج 42، ص 125</ref>، از حادثه جان گداز [[کربلا]] هم خبر داشت، با آن که خودش سالها پیش از آن واقعه به شهادت رسید. | ||
روزی به زنی به نام (جبله مکّی) گفته بود: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در [[عاشورا|دهم محرم]] میکشند و دشمنان خدا این روز را مبارک میدانند؛ این داستانی است که مولایم امیر مؤمنان(علیهالسلام)به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر [[امام حسین|حسین بن علی (علیهالسلام)]] خواهد گریست<ref>بحار الانوار، ج 45، ص 202؛ در ادامه همین روایت آمده است که میثم، نشانهای هم به جبله گفته بود. وی میگوید: یک روز از خانه بیرون آمدم، دیدم خورشید که بر دیوارها میتابد، همچون پارچه ای است که به رنگ سرخ، رنگ آمیزی شده باشد. صیحه ای کشیدم و گفتم: به خدا سوگند، سرورمان حسین بن علی (علیهالسلام) کشته شد. و همان گونه بود که او از میثم شنیده بود.</ref>. | روزی به زنی به نام (جبله مکّی) گفته بود: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در [[عاشورا|دهم محرم]] میکشند و دشمنان خدا این روز را مبارک میدانند؛ این داستانی است که مولایم امیر مؤمنان (علیهالسلام)به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر [[امام حسین|حسین بن علی (علیهالسلام)]] خواهد گریست<ref>بحار الانوار، ج 45، ص 202؛ در ادامه همین روایت آمده است که میثم، نشانهای هم به جبله گفته بود. وی میگوید: یک روز از خانه بیرون آمدم، دیدم خورشید که بر دیوارها میتابد، همچون پارچه ای است که به رنگ سرخ، رنگ آمیزی شده باشد. صیحه ای کشیدم و گفتم: به خدا سوگند، سرورمان حسین بن علی (علیهالسلام) کشته شد. و همان گونه بود که او از میثم شنیده بود.</ref>. | ||
روزی در مجلس بنی اسد با [[حبیب بن مظاهر]] (از شهدای کربلا) دیدار کرد و با او گفتاری مفصل داشت. حبیب، در سخنی اشاره آمیز، خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردی را میبینم که در راه دوستی با خاندان پیامبر، او را به دار میزنند و بر چوبه دار، شکمش را میدرند (اشاره به شهادت میثم در کوفه). | روزی در مجلس بنی اسد با [[حبیب بن مظاهر]] (از شهدای کربلا) دیدار کرد و با او گفتاری مفصل داشت. حبیب، در سخنی اشاره آمیز، خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردی را میبینم که در راه دوستی با خاندان پیامبر، او را به دار میزنند و بر چوبه دار، شکمش را میدرند (اشاره به شهادت میثم در کوفه). |