حسن حسن زاده آملی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۴: خط ۲۴:
[[پرونده:(2).jpg|بندانگشتی|از راست: عبدالله جوادی آملی، جلال‌الدین غروی،  
[[پرونده:(2).jpg|بندانگشتی|از راست: عبدالله جوادی آملی، جلال‌الدین غروی،  
جونی برهانی، حسن حسن زاده آملی (خرداد 1327 ش)]]
جونی برهانی، حسن حسن زاده آملی (خرداد 1327 ش)]]
=== دیدار با امام رضا ‌علیه‌السلام در عالم رؤیا ===
=== دیدار با امام رضا ‌علیه‌السلام در عالم رؤیا ===
استاد حسن‌زاده خود در این رابطه می‌فرمایند: در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی که در مسجد جامع آمل سرگرم بصرف ایام در اسم و فعل و حرف بودم، و محو در فرا گرفتن صرف و نحو، در سحرخیزی و تهجّد عزمی راسخ و ارادتی ثابت داشتم؛ در رؤیای مبارک سحری به ارض اقدس رضوی تشرف حاصل کردم و بزیارت جمال دل‌‏آرای ولی اللّه اعظم ثامن الحجج علی بن موسی الرضا -علیه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحیة و الثنا- نائل شدم.
استاد حسن‌زاده خود در این رابطه می‌فرمایند: در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی که در مسجد جامع آمل سرگرم بصرف ایام در اسم و فعل و حرف بودم، و محو در فرا گرفتن صرف و نحو، در سحرخیزی و تهجّد عزمی راسخ و ارادتی ثابت داشتم؛ در رؤیای مبارک سحری به ارض اقدس رضوی تشرف حاصل کردم و بزیارت جمال دل‌‏آرای ولی اللّه اعظم ثامن الحجج علی بن موسی الرضا -علیه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحیة و الثنا- نائل شدم.
خط ۲۹: خط ۳۰:
در آن لیله مبارکه قبل از آنکه به‌حضور باهرُالنور امام- علیه‌السلام- مشرف شوم مرا به مسجدی بردند که در آن مزار حبیبی از احبّاءاللّه بود و به من فرمودند در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است، من از روی عشق و علاقه مفرطی که به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.
در آن لیله مبارکه قبل از آنکه به‌حضور باهرُالنور امام- علیه‌السلام- مشرف شوم مرا به مسجدی بردند که در آن مزار حبیبی از احبّاءاللّه بود و به من فرمودند در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است، من از روی عشق و علاقه مفرطی که به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.


سپس به پیشگاه والای امام هشتم سلطان دین رضا -روحی لتربته الفداء، و خاک درش تاج سرم- رسیدم و عرض ادب نمودم بدون اینکه سخنی بگویم امام که آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگی مرا برای تحصیل آب حیات علم می‏‌دانست فرمود نزدیک بیا، نزدیک رفتم و چشم به روی امام گشودم دیدم با دهانش آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و بمن اشارت فرمود که بنوش، امام خم شد و من زبانم را درآوردم و با تمام حرص و ولع که خواستم لبهای امام را بخورم، از کوثر دهانش آن آب حیات را نوشیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیر المؤمنین علی -‌علیه‌السلام- فرمود: پیغمبر اکرم(ص) آب دهانش را به لبش آورد و من آنرا بخوردم که هزار در علم و از هر دری هزار در دیگری به روی من گشوده شد.
سپس به پیشگاه والای امام هشتم سلطان دین رضا -روحی لتربته الفداء، و خاک درش تاج سرم- رسیدم و عرض ادب نمودم بدون اینکه سخنی بگویم امام که آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگی مرا برای تحصیل آب حیات علم می‏‌دانست فرمود نزدیک بیا، نزدیک رفتم و چشم به روی امام گشودم دیدم با دهانش آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و بمن اشارت فرمود که بنوش، امام خم شد و من زبانم را درآوردم و با تمام حرص و ولع که خواستم لبهای امام را بخورم، از کوثر دهانش آن آب حیات را نوشیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیر المؤمنین علی -‌علیه‌السلام- فرمود: [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الأنبیاء)|پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)]] آب دهانش را به لبش آورد و من آنرا بخوردم که هزار در علم و از هر دری هزار در دیگری به روی من گشوده شد.


پس از آن امام- ‌علیه‌السلام- طی الارض را عملا به من بنمود، که از آن خواب نوشین شیرین که از هزاران سال بیداری من بهتر بود بدر آمدم، به آن نوید سحرگاهی امیدوارم که روزی بگفتار حافظ شیرین سخن بترنّم آیم که:
پس از آن امام- ‌علیه‌السلام- طی الارض را عملا به من بنمود، که از آن خواب نوشین شیرین که از هزاران سال بیداری من بهتر بود بدر آمدم، به آن نوید سحرگاهی امیدوارم که روزی بگفتار حافظ شیرین سخن بترنّم آیم که:


{{شعر}}{{ب |دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند |واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند }}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب |دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند |واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند }}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب |چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی ‏|آن شب قدر که این تازه براتم دادند }}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب |چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی ‏|آن شب قدر که این تازه براتم دادند }}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب |من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب ‏|مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند }}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب |من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب ‏|مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند }}{{پایان شعر}}


confirmed
۳۸٬۰۸۰

ویرایش