جایگاه مُفَسِّر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'روشها' به 'روش‌ها'
جز (جایگزینی متن - 'انسانها' به 'انسان‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'روشها' به 'روش‌ها')
 
(۱۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:


== نقش و جایگاه مفسر ==
== نقش و جایگاه مفسر ==
وقتی از مفسر و نقش وی در [[تفسیر]] سخن گفته می‌شود، به این معنا نیست که اومی‌خواهد واژه‌ها را معنا کند و ترجمه‌ای از کلام را به دست دهد یا مدلول مطابقی کلام روشن را شرح دهد. البته مفسر این کار را انجام می‌دهد؛ اما منظور از تفسیر همان پرده برداری از کلام و پیام است که گاه از آن به تأویل تعبیر می‌شود و گاه تفسیر و [[تأویل]] به یکسان بر آن اطلاق می‌گردد. به همین جهت بسا گفته می‌شود که آیا در نقش مفسر مبالغه نشده و آیا [[مُفَسِّر|مفسر]] بیش از اندازه مهم جلوه داده نشده است. آیا این معنا به نسبیت گرایی مطلق کشیده نمی‌شود که همه چیز در دست مفسر دستخوش عدم ثبات شود؟ اینکه مفسر با پیش داوری و پیش فرض‌ها به سراغ تفسیر می‌رود، موجب نمی‌شودکه تردید و نسبیت در همه چیز افکنده شود. معانی آشکار و تفاسیر مورد اتفاق وتردیدناپذیر و مشترک و مورد پذیرش همگان وجود دارد. اما در کنار آنها آیات مشکل، غریب، متشابه و تفسیرپذیر هم هست. آیاتی وجود دارد که تفسیر آنها در برهه‌ای اززمان مورد اتفاق و تردید ناپذیر بوده، اما در اثر تکامل دانشها و دگرگونی در علوم دچارتغییر شده و برداشتهای گوناگون به همراه آورده است.
وقتی از مفسر و نقش وی در [[تفسیر]] سخن گفته می‌شود، به این معنا نیست که اومی‌خواهد واژه‌ها را معنا کند و ترجمه‌ای از کلام را به دست دهد یا مدلول مطابقی کلام روشن را شرح دهد. البته مفسر این کار را انجام می‌دهد؛ اما منظور از تفسیر همان پرده برداری از کلام و پیام است که گاه از آن به تأویل تعبیر می‌شود و گاه تفسیر و [[تأویل]] به یکسان بر آن اطلاق می‌گردد. به همین جهت بسا گفته می‌شود که آیا در نقش مفسر مبالغه نشده و آیا [[مُفَسِّر|مفسر]] بیش از اندازه مهم جلوه داده نشده است. آیا این معنا به نسبیت گرایی مطلق کشیده نمی‌شود که همه چیز در دست مفسر دستخوش عدم ثبات شود؟ اینکه مفسر با پیش داوری و پیش فرض‌ها به سراغ تفسیر می‌رود، موجب نمی‌شودکه تردید و نسبیت در همه چیز افکنده شود. معانی آشکار و تفاسیر مورد اتفاق وتردیدناپذیر و مشترک و مورد پذیرش همگان وجود دارد. اما در کنار آنها آیات مشکل، غریب، متشابه و تفسیرپذیر هم هست. آیاتی وجود دارد که تفسیر آنها در برهه‌ای اززمان مورد اتفاق و تردید ناپذیر بوده، اما در اثر تکامل دانشها و دگرگونی در علوم دچارتغییر شده و برداشت‌های گوناگون به همراه آورده است.


=== آیات مربوط به خلقت انسان ===
=== آیات مربوط به خلقت انسان ===
خط ۸: خط ۸:


=== آیات هابیل و قابیل ===
=== آیات هابیل و قابیل ===
و همانطور که در داستان هابیل و قابیل مشاهده می‌کنیم که حتی قابیل از پنهان کردن جنازه برادر عاجز است و کلاغی به او یاد می‌دهد: «فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سواة اخیه قال یا ویلتا اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب؛<ref>مائده/سوره۵، آیه۳۱. </ref>آنگاه خداوند کلاغی را که در زمین می‌کاوید، برانگیخت تا به او نشان دهد که چگونه پیکر برادرش را نهان سازد. گفت: ای وای بر من! آیا ناتوان شدم از اینکه مانند این کلاغ باشم».
و همانطور که در داستان‌هابیل و قابیل مشاهده می‌کنیم که حتی قابیل از پنهان کردن جنازه برادر عاجز است و کلاغی به او یاد می‌دهد: «فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سواة اخیه قال یا ویلتا اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب؛<ref>مائده/سوره۵، آیه۳۱. </ref>آنگاه خداوند کلاغی را که در زمین می‌کاوید، برانگیخت تا به او نشان دهد که چگونه پیکر برادرش را نهان سازد. گفت: ای وای بر من! آیا ناتوان شدم از اینکه مانند این کلاغ باشم».


=== آیات تعلیم اسماء به آدم ===
=== آیات تعلیم اسماء به آدم ===
خط ۱۴: خط ۱۴:


=== آیات خلقت آسمان و زمین ===
=== آیات خلقت آسمان و زمین ===
از نمونه‌های دیگر بحث در خلقت آسمان و زمین است که مفسرین پیشین با پذیرفتن [[هیات بطلمیوسی]] آیات را متناسب با آن تفسیر می‌کردند؛ مثلا در [[آیه]] شریفه «الذی خلق سبع سماوات طباقا ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت؛ <ref>ملک/سوره۶۷، آیه۳. </ref>آنکه هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید. هیچ تفاوتی درآفرینش (خدای) رحمن نمی‌بینی»، و آیه «الم تروا کیف خلق الله سبع سماوات طباقا وجعل القمر فیهن نورا وجعل الشمس سراجا؛ <ref>نوح/سوره۷۱، آیه۱۵- ۱۶. </ref>آیا ننگریستی چگونه خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید و ماه را در میان آنها روشنی و خورشید را چراغ قرار داد؟»، سموات را به معنای طبقه طبقه می‌گرفتند و در توضیح آن ماه را در آسمان اول و عطارد را درآسمان دوم و زهره را در آسمان سوم و خورشید را در آسمان چهارم و مریخ را در آسمان پنجم و مشتری را درآسمان ششم و زحل را در آسمان هفتم می‌دانستند <ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۱۳۶. </ref> <ref>قرطبی، شمس‌الدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص ۲۰۸. </ref> <ref>ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص ۴۵۳. </ref> <ref>قرطبی، شمس‌الدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص۳۰۴. </ref> و در این زمینه تردیدی روا نمی‌داشتند، اما با تحولات علمی و بطلان هیات بطلمیوسی مفسرین در معنای هفت گانه و طبقه طبقه بودن آسمانها تردید کرده و توجیهات نجومی دیگری مناسب با این تحولات ارائه داده‌اند.<ref>ابوحجر، احمد عمر، التفسیر العلمی للقرآن، ص۳۸۷- ۳۸۱.</ref> <ref>آلوسی، محمود شکری، مادل علیه القرآن، ص۳۷. </ref>
از نمونه‌های دیگر بحث در خلقت آسمان و زمین است که مفسرین پیشین با پذیرفتن [[هیات بطلمیوسی]] آیات را متناسب با آن تفسیر می‌کردند؛ مثلا در [[آیه]] شریفه «الذی خلق سبع سماوات طباقا ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت؛ <ref>ملک/سوره۶۷، آیه۳. </ref>آنکه هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید. هیچ تفاوتی درآفرینش (خدای) رحمن نمی‌بینی»، و آیه «الم تروا کیف خلق الله سبع سماوات طباقا وجعل القمر فیهن نورا وجعل الشمس سراجا؛ <ref>نوح/سوره۷۱، آیه۱۵- ۱۶. </ref>آیا ننگریستی چگونه خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید و ماه را در میان آنها روشنی و خورشید را چراغ قرار داد؟»، سموات را به معنای طبقه طبقه می‌گرفتند و در توضیح آن ماه را در آسمان اول و عطارد را درآسمان دوم و زهره را در آسمان سوم و خورشید را در آسمان چهارم و مریخ را در آسمان پنجم و مشتری را درآسمان ششم و زحل را در آسمان هفتم می‌دانستند <ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۱۳۶. </ref> <ref>قرطبی، شمس‌الدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص ۲۰۸. </ref> <ref>ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص ۴۵۳. </ref> <ref>قرطبی، شمس‌الدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص۳۰۴. </ref> و در این زمینه تردیدی روا نمی‌داشتند، اما با تحولات علمی و بطلان هیات بطلمیوسی مفسرین در معنای هفت گانه و طبقه طبقه بودن آسمان‌ها تردید کرده و توجیهات نجومی دیگری مناسب با این تحولات ارائه داده‌اند.<ref>ابوحجر، احمد عمر، التفسیر العلمی للقرآن، ص۳۸۷- ۳۸۱.</ref> <ref>آلوسی، محمود شکری، مادل علیه القرآن، ص۳۷. </ref>


=== آیات گسترده شدن زمین ===
=== آیات گسترده شدن زمین ===
نمونه دیگر تلقی مفسرین پیشین از آیاتی است که در آنها تعبیرات مد، بسط و فراش نسبت به زمین بکار رفته است<ref>رعد/سوره۱۳، آیه۳. </ref><ref>بقره/سوره۲، آیه۲۲. </ref><ref>نوح/سوره۷۱، آیه۱۹. </ref> و مفهوم آنها این است که این زمینی که ما در آن زندگی می‌کنیم، کشیده و بسط یافته و همسطح است؛ در نتیجه بیانگرآن است که زمین نمی‌تواند کروی شکل باشد. (تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه ۲۲ سوره بقره به نقل از ابوعلی جبایی، مسأله کرویت را آورده‌ است؛ همچنین تفاسیر دیگر. <ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۱۲۴. </ref> <ref>طوسی، محمدبن‌حسن، تبیان، ج۱، ۱۰۲. </ref> <ref>رازی، فخرالدین، تفسیرالکبیر، ج۲، ص ۳۳۶. </ref>)، اما باز با تحولات علمی تفاسیر پیشین از آیات مذکور نادرست تشخیص داده شد ومفسران گفتند: کشیده شدن و بسط یافتن و فراش بودن آن به کرویت زمین ربطی ندارد. این آیات ناظر به این جهت است که زمین با اینکه کروی است، به گونه‌ای آفریده شده که قابل سکونت و استقرار و بهره برداری است و فراز و نشیب آن مانع فعالیت و استفاده نمی‌شود.<ref>زحیلی، وهیه، تفسیر المنیر، ج۱، ص ۹۵- ۹۶. </ref> <ref>سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۴۸.</ref> <ref>آلوسی، محمودشکری، مادل علیه القرآن، ص ۱۶. </ref> <ref>صادقی، محمد، تفسیرالفرقان، ج۱، ص ۲۱۸.</ref>
نمونه دیگر تلقی مفسرین پیشین از آیاتی است که در آنها تعبیرات مد، بسط و فراش نسبت به زمین بکار رفته است<ref>رعد/سوره۱۳، آیه۳. </ref><ref>بقره/سوره۲، آیه۲۲. </ref><ref>نوح/سوره۷۱، آیه۱۹. </ref> و مفهوم آنها این است که این زمینی که ما در آن زندگی می‌کنیم، کشیده و بسط یافته و همسطح است؛ در نتیجه بیانگرآن است که زمین نمی‌تواند کروی شکل باشد. (تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه ۲۲ سوره بقره به نقل از ابوعلی جبایی، مسأله کرویت را آورده‌ است؛ همچنین تفاسیر دیگر. <ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۱۲۴. </ref> <ref>طوسی، محمدبن‌حسن، تبیان، ج۱، ۱۰۲. </ref> <ref>رازی، فخرالدین، تفسیرالکبیر، ج۲، ص ۳۳۶. </ref>)، اما باز با تحولات علمی تفاسیر پیشین از آیات مذکور نادرست تشخیص داده شد ومفسران گفتند: کشیده شدن و بسط یافتن و فراش بودن آن به کرویت زمین ربطی ندارد. این آیات ناظر به این جهت است که زمین با اینکه کروی است، به گونه‌ای آفریده شده که قابل سکونت و استقرار و بهره‌برداری است و فراز و نشیب آن مانع فعالیت و استفاده نمی‌شود.<ref>زحیلی، وهیه، تفسیر المنیر، ج۱، ص ۹۵- ۹۶. </ref> <ref>سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۴۸.</ref> <ref>آلوسی، محمودشکری، مادل علیه القرآن، ص ۱۶. </ref> <ref>صادقی، محمد، تفسیرالفرقان، ج۱، ص ۲۱۸.</ref>


بنابراین ذهن تأویل و تفسیر کننده در آغاز پاک و خالی نیست تا نسبت به متن هیچ نظری نداشته باشد و دانسته‌ها و پیش داوری‌ها و فرض‌های آغازین هیچ تأثیری در فهم وبرداشت و ارائه معنای کلام نداشته باشد. مفسر با دانسته‌های خود به سراغ متن می‌رودو آنچه را در عصر خود آموخته است، به طور آگاهانه یا ناخودآگاه به منظور رفع ناسازگاری‌های متن به خدمت می‌گیرد و متن را چنان بررسی می‌کند که با آن اندیشه‌ها وتئوری‌ها همخوان باشد. البته همانطور که تاکید شد، الزاما این تحولات به معنای نسبیت و عدم ثبات در تمام معارف دینی و تشکیک در اصول معارف و کلیات عقاید نیست؛ زیرادر فهم کلی آنها نوعی ثبات و تداوم است، بلکه حتی تفصیل و تبیین برخی از جزئیات مسائل اعتقادی و اجتماعی و اخلاقی تغییر ناپذیر است که البته این منافاتی با تئوری یادشده ندارد.
بنابراین ذهن تأویل و تفسیر کننده در آغاز پاک و خالی نیست تا نسبت به متن هیچ نظری نداشته باشد و دانسته‌ها و پیش داوری‌ها و فرض‌های آغازین هیچ تأثیری در فهم وبرداشت و ارائه معنای کلام نداشته باشد. مفسر با دانسته‌های خود به سراغ متن می‌رودو آنچه را در عصر خود آموخته است، به طور آگاهانه یا ناخودآگاه به منظور رفع ناسازگاری‌های متن به خدمت می‌گیرد و متن را چنان بررسی می‌کند که با آن اندیشه‌ها وتئوری‌ها همخوان باشد. البته همانطور که تاکید شد، الزاما این تحولات به معنای نسبیت و عدم ثبات در تمام معارف دینی و تشکیک در اصول معارف و کلیات عقاید نیست؛ زیرادر فهم کلی آنها نوعی ثبات و تداوم است، بلکه حتی تفصیل و تبیین برخی از جزئیات مسائل اعتقادی و اجتماعی و اخلاقی تغییر ناپذیر است که البته این منافاتی با تئوری یادشده ندارد.
خط ۲۸: خط ۲۸:


==== جواب اشکال ====
==== جواب اشکال ====
نکته‌ای که در این اشکال مورد توجه قرار نگرفته، این است که پرسشگر مفسر است. اگر مفسر از متنی طالب پاسخی نباشد، متن به او جواب نمی‌دهد و لازمه پرسشگری وجود تئوری‌ها، پیش فرض‌ها و باورها در ذهن مفسر است. ممکن است مفسر درباره موضوعی در آغاز تصوری نداشته و کم کم برایش پدید آمده باشد؛ اما پیدایش همین تصور بدون زمینه نیست. به این معنا که مفسر نسبت به هر یک از تصورات تابع گرایش هاو فرضیاتی است که درباره فهم کلام و جهت‌گیری عام آن دارد. به همین دلیل به دنبال تطبیق تئوری خود با کلام است. گفته نشود: مفسر هیچ فرضیه و تصدیقی نسبت به کلام ندارد. این حالت در مرحله نخست مراجعه به متن است. اما با اندکی توجه به احتمالات و معانی گوناگون، ارزش همه آنهابرای او یکسان نیست؛ بلکه در ذهن خود نسبت به آنهانوعی داوری دارد و برخی را بر برخی رجحان می‌دهد وگرنه کار او تفسیر تلقی نخواهدشد.
نکته‌ای که در این اشکال مورد توجه قرار نگرفته، این است که پرسشگر مفسر است. اگر مفسر از متنی طالب پاسخی نباشد، متن به او جواب نمی‌دهد و لازمه پرسشگری وجود تئوری‌ها، پیش فرض‌ها و باورها در ذهن مفسر است. ممکن است مفسر درباره موضوعی در آغاز تصوری نداشته و کم کم برایش پدید آمده باشد؛ اما پیدایش همین تصور بدون زمینه نیست. به این معنا که مفسر نسبت به هر یک از تصورات تابع گرایش‌هاو فرضیاتی است که درباره فهم کلام و جهت‌گیری عام آن دارد. به همین دلیل به دنبال تطبیق تئوری خود با کلام است. گفته نشود: مفسر هیچ فرضیه و تصدیقی نسبت به کلام ندارد. این حالت در مرحله نخست مراجعه به متن است. اما با اندکی توجه به احتمالات و معانی گوناگون، ارزش همه آنهابرای او یکسان نیست؛ بلکه در ذهن خود نسبت به آنهانوعی داوری دارد و برخی را بر برخی رجحان می‌دهد وگرنه کار او تفسیر تلقی نخواهدشد.


به عنوان نمونه یکی ازمسائل بسیار اختلافی در تفسیر و کلام مساله امامت است. این مساله در اهل سنت ازمنظری مورد بحث قرار گرفته و در شیعه از منظر دیگری و از این رهگذر ابعاد مختلفی یافته است. یکی از ابعاد این مساله این است که آیا امامت از اصول است یا فروع و نصب آن از جانب مردم است یا از سوی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)؟ برای مفسرین ومتکلمین اهل سنت چون در خصوص خلافت مسائل حکومت و سیاست و اداره جامعه و تأمین معاش مردم و نظایر آنها مطرح است، طبعا آن را از فروع احکام قرار داده و برهمین اساس بسیاری از آیات را تفسیر کرده‌اند؛ اما شیعه چون از این تئوری که امامت و ولایت معصوم ادامه راه انبیا و برای تبیین و تفسیر وحی است، جانبداری می‌کند، لذاهمانطور که نبوت را منصب الهی و از اصول می‌داند، امامت را هم منصب الهی و ازاصول می‌شمارد؛ نه از فروع.<ref>سبحانی، جعفر، الهیات فی الکتاب و السنة، ج۲، ص ۵۱۵.</ref> بر همین اساس تفاسیر شیعه بر این تئوری مبتنی است و آیات مربوط را بر اساس آن تفسیر کرده‌اند. قرطبی که از مفسران اهل سنت است، آیه «یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض؛<ref>ص/سوره۳۸، آیه۲۶. </ref>ای داود ما تو را در زمین جانشین قرار دادیم»، یا آیه «انی جاعل فی الارض خلیفة؛<ref>بقره/سوره۲، آیه۳۰. </ref>من در زمین جانشین قرار می‌دهم»، را بر اساس همان تئوری اهل سنت تفسیر می‌کند<ref>قرطبی، شمس‌الدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۴. </ref> <ref>طبرسی، فضل‌بن‌حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۲. </ref>، و طبرسی که از مفسران شیعه است بر پایه تئوری شیعه (در باب عصمت در ذیل آیه ۱۲۴ بقره، در تفاسیر شیعه و سنی و در مساله نصب ذیل همین آیه و آیه تطهیر (احزاب) و آیه اکمال.<ref>مائده/سوره۵، آیه۶. </ref>)
به عنوان نمونه یکی ازمسائل بسیار اختلافی در تفسیر و کلام مساله امامت است. این مساله در اهل سنت ازمنظری مورد بحث قرار گرفته و در شیعه از منظر دیگری و از این رهگذر ابعاد مختلفی یافته است. یکی از ابعاد این مساله این است که آیا امامت از اصول است یا فروع و نصب آن از جانب مردم است یا از سوی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)؟ برای مفسرین ومتکلمین اهل سنت چون در خصوص خلافت مسائل حکومت و سیاست و اداره جامعه و تأمین معاش مردم و نظایر آنها مطرح است، طبعا آن را از فروع احکام قرار داده و برهمین اساس بسیاری از آیات را تفسیر کرده‌اند؛ اما شیعه چون از این تئوری که امامت و ولایت معصوم ادامه راه انبیا و برای تبیین و تفسیر وحی است، جانب‌داری می‌کند، لذاهمانطور که نبوت را منصب الهی و از اصول می‌داند، امامت را هم منصب الهی و ازاصول می‌شمارد؛ نه از فروع.<ref>سبحانی، جعفر، الهیات فی الکتاب و السنة، ج۲، ص ۵۱۵.</ref> بر همین اساس تفاسیر شیعه بر این تئوری مبتنی است و آیات مربوط را بر اساس آن تفسیر کرده‌اند. قرطبی که از مفسران اهل سنت است، آیه «یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض؛<ref>ص/سوره۳۸، آیه۲۶. </ref>ای داود ما تو را در زمین جانشین قرار دادیم»، یا آیه «انی جاعل فی الارض خلیفة؛<ref>بقره/سوره۲، آیه۳۰. </ref>من در زمین جانشین قرار می‌دهم»، را بر اساس همان تئوری اهل سنت تفسیر می‌کند<ref>قرطبی، شمس‌الدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۴. </ref> <ref>طبرسی، فضل‌بن‌حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۲. </ref>، و طبرسی که از مفسران شیعه است بر پایه تئوری شیعه (در باب عصمت در ذیل آیه ۱۲۴ بقره، در تفاسیر شیعه و سنی و در مساله نصب ذیل همین آیه و آیه تطهیر (احزاب) و آیه اکمال.<ref>مائده/سوره۵، آیه۶. </ref>)
این امر در مورد عصمت و تنصیص امام نیز کاملا مطرح است<ref>طبرسی، فضل‌بن‌حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۴. </ref>و نقش داشتن تئوری‌های پیشین را در تفسیر به روشنی نشان می‌دهد، در همین زمینه بر این سخن که ما پیش از تفسیر باید نسبت به پاسخ هر سؤالی حتماچیزی درباره آن بدانیم، اشکال گرفته و گفته‌اند: این سخن درست نیست؛ چون لازم نیست قبل از سؤال چیزی درباره آن بدانیم. پیش دانسته برای پاسخ سؤال ضروری است؛ نه طرح سؤال، مادام که ما درباره سؤال به هیچ تصدیقی بدیهی یا نظری دست نیافته‌ایم، نمی‌توانیم هیچگونه پاسخی به آن بدهیم.
این امر در مورد عصمت و تنصیص امام نیز کاملا مطرح است<ref>طبرسی، فضل‌بن‌حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۴. </ref>و نقش داشتن تئوری‌های پیشین را در تفسیر به روشنی نشان می‌دهد، در همین زمینه بر این سخن که ما پیش از تفسیر باید نسبت به پاسخ هر سؤالی حتماچیزی درباره آن بدانیم، اشکال گرفته و گفته‌اند: این سخن درست نیست؛ چون لازم نیست قبل از سؤال چیزی درباره آن بدانیم. پیش دانسته برای پاسخ سؤال ضروری است؛ نه طرح سؤال، مادام که ما درباره سؤال به هیچ تصدیقی بدیهی یا نظری دست نیافته‌ایم، نمی‌توانیم هیچگونه پاسخی به آن بدهیم.


خط ۳۶: خط ۳۶:
اما اشکال گیرنده باید بداند که سؤال ممکن است دو گونه باشد؛ بسیط و مرکب. گاهی نسبت به موضوعی هیچ نمی‌دانیم و می‌خواهیم درباره آن چیزی بدانیم؛ در این صورت سؤال مربوط به آن بسیط خوانده می‌شود و صرف انگیزه دانستن علت طرح سؤال است و در آنجا بحث تفسیر و کشف مطرح نیست. اما گاهی درباره موضوع آگاهی‌هایی داریم؛ ولی نمی‌دانیم کدامیک درست است. در این صورت سؤال مربوط مرکب نامیده می‌شود.
اما اشکال گیرنده باید بداند که سؤال ممکن است دو گونه باشد؛ بسیط و مرکب. گاهی نسبت به موضوعی هیچ نمی‌دانیم و می‌خواهیم درباره آن چیزی بدانیم؛ در این صورت سؤال مربوط به آن بسیط خوانده می‌شود و صرف انگیزه دانستن علت طرح سؤال است و در آنجا بحث تفسیر و کشف مطرح نیست. اما گاهی درباره موضوع آگاهی‌هایی داریم؛ ولی نمی‌دانیم کدامیک درست است. در این صورت سؤال مربوط مرکب نامیده می‌شود.


در سؤال مرکب جواب‌های مختلف آن را می‌دانیم و حتی ممکن است یک جواب را به دلایل عقلی و دانسته‌های بیرونی ترجیح دهیم. بنابراین در سؤال مرکب در حقیقت از وجود چیزی آگاه هستیم؛ اما خصوصیات و ترکیبات آن رانمی دانیم؛ مثلا یکبار می‌پرسیم: آیا خدا وجود دارد و بار دیگر می‌پرسیم: آیا خدا قادراست و آیا این صفتش ذاتی اوست یا نه؟ در دو سؤال اخیر اصل وجود خدا را می‌دانیم;اما قدرت داشتن و ذاتی بودن آن را آگاه نیستیم. به همین دلیل هم طرح سؤال و هم پاسخ ناشی از نوعی علاقه و انتظار و داشتن تئوری و پیش فرض است. در اینجا اجتهاد مفسر به کار می‌افتد؛ زیرا می‌خواهد از متن باتوجه به فرضیه‌های مختلف پاسخ را استنباط کند.
در سؤال مرکب جواب‌های مختلف آن را می‌دانیم و حتی ممکن است یک جواب را به دلایل عقلی و دانسته‌های بیرونی ترجیح دهیم. بنابراین در سؤال مرکب در حقیقت از وجود چیزی آگاه هستیم؛ اما خصوصیات و ترکیبات آن رانمی‌دانیم؛ مثلا یکبار می‌پرسیم: آیا خدا وجود دارد و بار دیگر می‌پرسیم: آیا خدا قادراست و آیا این صفتش ذاتی اوست یا نه؟ در دو سؤال اخیر اصل وجود خدا را می‌دانیم;اما قدرت داشتن و ذاتی بودن آن را آگاه نیستیم. به همین دلیل هم طرح سؤال و هم پاسخ ناشی از نوعی علاقه و انتظار و داشتن تئوری و پیش فرض است. در اینجا اجتهاد مفسر به کار می‌افتد؛ زیرا می‌خواهد از متن باتوجه به فرضیه‌های مختلف پاسخ را استنباط کند.


=== پراکندگی و انحراف در تفسیر ===
=== پراکندگی و انحراف در تفسیر ===
خط ۴۲: خط ۴۲:


==== جواب اول اشکال ====
==== جواب اول اشکال ====
این اشکال هم درست نیست، زیرا اولا برخلاف تصور اشکال کننده، تفسیر همواره مبتنی بر این امور است و نمی‌توان مفسری را پیدا کرد که تفسیرهای او برهنه از باورها، دانسته‌ها و پیش داوری‌های او باشد. ممکن است ذهن مفسر محدود باشد و میدان‌های فراخ علوم را در نوردیده باشد یا مرزهایی میان تطبیق و تفسیر پیدا کرده باشد و سعی کند با آگاهی از لغزشهای تفسیری به سراغ دریافت کنه پیام متن رفته باشد، اما به هر حال تفسیر حسب اختلاف درجات آگاهی مفسر خواهی نخواهی مشحون از این واقعیت هاست. کافی است که به گوناگونی تفسیرها توجه شود و ریشه‌های آن موردبررسی قرار گیرد؛ آنگاه روشن خواهد شد که اجتهاد و کوشش برای پرده برداری وکشف مراد متن مبتنی بر همین واقعیتهاست و تفسیر هر مفسری در آینه دانش‌ها، علایق و انتظارات خودآگاه و ناخودآگاه او چهره می‌نمایاند.
این اشکال هم درست نیست، زیرا اولا برخلاف تصور اشکال کننده، تفسیر همواره مبتنی بر این امور است و نمی‌توان مفسری را پیدا کرد که تفسیرهای او برهنه از باورها، دانسته‌ها و پیش داوری‌های او باشد. ممکن است ذهن مفسر محدود باشد و میدان‌های فراخ علوم را در نوردیده باشد یا مرزهایی میان تطبیق و تفسیر پیدا کرده باشد و سعی کند با آگاهی از لغزشهای تفسیری به سراغ دریافت کنه پیام متن رفته باشد، اما به هر حال تفسیر حسب اختلاف درجات آگاهی مفسر خواهی نخواهی مشحون از این واقعیت‌هاست. کافی است که به گوناگونی تفسیرها توجه شود و ریشه‌های آن موردبررسی قرار گیرد؛ آنگاه روشن خواهد شد که اجتهاد و کوشش برای پرده برداری وکشف مراد متن مبتنی بر همین واقعیت‌هاست و تفسیر هر مفسری در آینه دانش‌ها، علایق و انتظارات خودآگاه و ناخودآگاه او چهره می‌نمایاند.


==== جواب دوم اشکال ====
==== جواب دوم اشکال ====
ثانیا در پاسخ اینکه گفته‌اند: اگر دانش‌ها و علایق مفسر در تفسیر او مؤثر باشد بایداین امر پیدایش انبوهی از آرای متناقض و پراکنده را به همراه داشته باشد، می‌گوییم اتفاقا چنین است و اگر دیده می‌شود که در مسائلی اشتراک و وحدت نظر و همدلی درمیان جمعی از مفسران وجود دارد، به دلیل آن است که علائق، انتظارات و دانش‌های آنان مشترک است. آری در کلیات و اصول عامه اختلافی وجود ندارد؛ اما در تفصیل همین اصول مثل صفات ذاتی و فعلی، ثبوتی و سلبی، پدیده وحی، کیفیت وحی، معادجسمانی و روحانی و مسائل برزخ و قیامت و دهها مساله فرعی آن تفسیرهای مختلفی ارائه شده است. بنابراین، نمی‌توان انبوه آرای متناقض و پراکنده در تفسیر و فقه را نادیده گرفت.
ثانیا در پاسخ اینکه گفته‌اند: اگر دانش‌ها و علایق مفسر در تفسیر او مؤثر باشد بایداین امر پیدایش انبوهی از آرای متناقض و پراکنده را به همراه داشته باشد، می‌گوییم اتفاقا چنین است و اگر دیده می‌شود که در مسائلی اشتراک و وحدت نظر و همدلی درمیان جمعی از مفسران وجود دارد، به دلیل آن است که علائق، انتظارات و دانش‌های آنان مشترک است. آری در کلیات و اصول عامه اختلافی وجود ندارد؛ اما در تفصیل همین اصول مثل صفات ذاتی و فعلی، ثبوتی و سلبی، پدیده وحی، کیفیت وحی، معادجسمانی و روحانی و مسائل برزخ و قیامت و دهها مساله فرعی آن تفسیرهای مختلفی ارائه شده است. بنابراین، نمی‌توان انبوه آرای متناقض و پراکنده در تفسیر و فقه را نادیده گرفت.


اما اینکه گفته‌اند: لازمه این دیدگاه نتیجه‌ای جز ضلالت ندارد، این در صورتی است که آرا گمراه کننده باشد؛ اما اولا مگر اختلاف در علوم غیر دینی که در مسائل معاش وامور محسوس و مورد ابتلای بشر است موجب گمراهی است تا در علوم دینی مانند فلسفه، عرفان، حدیث، رجال، فقه و تفسیر که اختصاص به اهل نظر و عده‌ای خاص دارد، اختلافشان گمراه کننده باشد؟ اختلاف امت رحمت است.<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱، ص ۲۲۷. </ref> <ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۶. </ref> این اختلاف‌ها وبرداشتهای متفاوت نه تنها گمراه کننده نیست، بلکه در کل مایه تکامل و رشد فکر بشری و رونق و خلاقیت معارف دینی خواهد بود. برای مثال مفسرین درباره این آیه «اذ قال الله یا عیسی انی متوفیک ورافعک الی؛ <ref>آل عمران/سوره۳، آیه۵۵. </ref> (به یاد آر) زمانی را که خدا فرمود: ای عیسی تو را می‌گیرم و به سوی خود بالا می‌برم»، اختلاف نظر پیدا کرده و تفسیرهای مختلفی ارائه داده‌اند. <ref>رشیدرضا، محمد، تفسیرالمنار، ج۳، ص۲۶۰. </ref>
اما اینکه گفته‌اند: لازمه این دیدگاه نتیجه‌ای جز ضلالت ندارد، این در صورتی است که آرا گمراه کننده باشد؛ اما اولا مگر اختلاف در علوم غیر دینی که در مسائل معاش وامور محسوس و مورد ابتلای بشر است موجب گمراهی است تا در علوم دینی مانند فلسفه، عرفان، حدیث، رجال، فقه و تفسیر که اختصاص به اهل نظر و عده‌ای خاص دارد، اختلافشان گمراه کننده باشد؟ اختلاف امت رحمت است.<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱، ص ۲۲۷. </ref> <ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۶. </ref> این اختلاف‌ها وبرداشت‌های متفاوت نه تنها گمراه کننده نیست، بلکه در کل مایه تکامل و رشد فکر بشری و رونق و خلاقیت معارف دینی خواهد بود. برای مثال مفسرین درباره این آیه «اذ قال الله یا عیسی انی متوفیک ورافعک الی؛ <ref>آل عمران/سوره۳، آیه۵۵. </ref> (به یاد آر) زمانی را که خدا فرمود: ای عیسی تو را می‌گیرم و به سوی خود بالا می‌برم»، اختلاف نظر پیدا کرده و تفسیرهای مختلفی ارائه داده‌اند. <ref>رشیدرضا، محمد، تفسیرالمنار، ج۳، ص۲۶۰. </ref>


عده‌ای گفته‌اند: این آیه دلیل بر این است که حضرت عیسی پس از به اشتباه افتادن مأمورین قیصر وعوضی گرفتن دیگری به جای او فوت کرد و خداوند روح او را به آسمانها برد؛ همانطورکه قرآن در جای دیگر می‌فرماید: «قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم؛ <ref>سجده/سوره۳۲، آیه۱۱. </ref> بگو! فرشته مرگ که بر شما گماشته شده است، شما را می‌گیرد»، و گروهی دیگر معتقدند که عیسی هرگز فوت نکرد و توفی در این کلام به معنای فوت نیست؛ بلکه به معنای گرفتن و اخذ کردن است؛ همانطور که در آیه «الله یتوفی الانفس حین موتها؛<ref>زمر/سوره۳۹، آیه۴۲. </ref> خدا جان ها را هنگام مرگشان می‌گیرد»، به همین معنا آمده است. حتی بعضی از مفسرین کلمه «متوفیک» رابه معنای «منومک» (خوابانده توام) گرفته‌اند و در همین زمینه گفته‌اند: خداوند روح وجسم عیسی (علیه‌السّلام) را نجات داده به آسمانها برد و آخرالزمان از آسمانها فرود می‌آید.<ref>رشیدرضا، محمد، تفسیرالمنار، ج۳، ص۲۶۰. </ref> اگرچه هر یک از این تفسیرها براساس پیش فرض‌ها و دیدگاه‌های بیرونی است، اما اقوال مختلفی که ارائه شده، در تفسیر مشکلی ایجاد نمی‌کند و مایه گمراهی نخواهد شد. البته رعایت قواعد تفسیر و دوری از هواهای نفسانی در جای خود مورد تأکید است. توجه به شخصیت مفسر یکی از راههای جلوگیری از گمراهی هاست.
عده‌ای گفته‌اند: این آیه دلیل بر این است که حضرت عیسی پس از به اشتباه افتادن مأمورین قیصر وعوضی گرفتن دیگری به جای او فوت کرد و خداوند روح او را به آسمان‌ها برد؛ همانطورکه قرآن در جای دیگر می‌فرماید: «قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم؛ <ref>سجده/سوره۳۲، آیه۱۱. </ref> بگو! فرشته مرگ که بر شما گماشته شده است، شما را می‌گیرد»، و گروهی دیگر معتقدند که عیسی هرگز فوت نکرد و توفی در این کلام به معنای فوت نیست؛ بلکه به معنای گرفتن و اخذ کردن است؛ همانطور که در آیه «الله یتوفی الانفس حین موتها؛<ref>زمر/سوره۳۹، آیه۴۲. </ref> خدا جان‌ها را هنگام مرگشان می‌گیرد»، به همین معنا آمده است. حتی بعضی از مفسرین کلمه «متوفیک» رابه معنای «منومک» (خوابانده توام) گرفته‌اند و در همین زمینه گفته‌اند: خداوند روح وجسم عیسی (علیه‌السّلام) را نجات داده به آسمان‌ها برد و آخرالزمان از آسمان‌ها فرود می‌آید.<ref>رشیدرضا، محمد، تفسیرالمنار، ج۳، ص۲۶۰. </ref> اگرچه هر یک از این تفسیرها براساس پیش فرض‌ها و دیدگاه‌های بیرونی است، اما اقوال مختلفی که ارائه شده، در تفسیر مشکلی ایجاد نمی‌کند و مایه گمراهی نخواهد شد. البته رعایت قواعد تفسیر و دوری از هواهای نفسانی در جای خود مورد تأکید است. توجه به شخصیت مفسر یکی از راه‌های جلوگیری از گمراهی هاست.


==== جواب سوم اشکال ====
==== جواب سوم اشکال ====
ثالثا، تفسیرهای مختلف که به قصد پرده برداری از کلام انجام می‌گیرد و بر علائق وانتظارات مفسر مبتنی است، اگر جزو وجوه و بطون معانی نباشد، حداکثر ممکن است غلط باشد؛ نه اینکه تفسیر نباشد. تفسیر با مبانی غلط هم می‌تواند تفسیر باشد. به علاوه غلط بودن باید از رهگذر عدم انطباق با قواعد و قوانین عقلی مشخص شود؛ نه از طریق مخالفت با دیدگاه شخصی. چه بسا در این باب آنچه نزد مستشکل غلط است، نزددیگری درست باشد. در خصوص نقد تفسیرها نیز همین تئوری‌ها و پیش‌داوری‌ها نقش تعیین کننده دارند.
ثالثا، تفسیرهای مختلف که به قصد پرده برداری از کلام انجام می‌گیرد و بر علائق وانتظارات مفسر مبتنی است، اگر جزو وجوه و بطون معانی نباشد، حداکثر ممکن است غلط باشد؛ نه اینکه تفسیر نباشد. تفسیر با مبانی غلط هم می‌تواند تفسیر باشد. به علاوه غلط بودن باید از رهگذر عدم انطباق با قواعد و قوانین عقلی مشخص شود؛ نه از طریق مخالفت با دیدگاه شخصی. چه بسا در این باب آنچه نزد مستشکل غلط است، نزددیگری درست باشد. در خصوص نقد تفسیرها نیز همین تئوری‌ها و پیش‌داوری‌ها نقش تعیین‌کننده دارند.


=== انتظارات مفسر ===
=== انتظارات مفسر ===
خط ۵۸: خط ۵۸:


==== توضیح اشکال ====
==== توضیح اشکال ====
قبل از پاسخ دادن به این اشکال لازم است توضیح دهیم، منظور از انتظارات مفسرچیست؟ باید دانست که دین برای انسان است؛ نه انسان برای دین، و لذا پیش از رجوع به دین باید دید که انسان چه انتظاری از دین دارد و چه نیازی او را به سوی دین می‌کشاند، و دین در برآوردن کدام نیاز بی بدیل و بی رقیب است. درباره متن آسمانی این معنا مورد توجه قرار می‌گیرد که آن، دستور و هدایتی برای انسان است و مناسب ومطابق با فاهمه انسان نازل شده است و اگر بر موجودات دیگری چون جن و ملائکه نازل شده بود، ممکن بود مطالب و بیان آن متفاوت بشود و از آنجا که خداوند حکیم و رحیم است، توجه داشته است که سخنی معقول بگوید تا مقبول طبع آدمیان واقع شود. ناگزیرمفسر انتظاراتی را که سراغ می‌گیرد و از متن طلب می‌کند، به دور از خواسته‌های گوینده متن نیست. مخاطب قرآن، انسان عاری از عقل و علم و عاطفه و نیاز و انتظار و احساس نیست؛ به همین جهت طبیعی است که مفسر با این ویژگی به سراغ متن می‌رود وانتظارات مفسر در واقع از خواسته‌های صاحب متن پرده برمی‌دارد و آنها را در آینه گرایش‌های خود شناسایی می‌نماید و چنین نیست که رابطه‌ای میان انتظارات گوینده متن و تفسیر کننده متن برقرار نباشد.
قبل از پاسخ دادن به این اشکال لازم است توضیح دهیم، منظور از انتظارات مفسرچیست؟ باید دانست که دین برای انسان است؛ نه انسان برای دین، و لذا پیش از رجوع به دین باید دید که انسان چه انتظاری از دین دارد و چه نیازی او را به سوی دین می‌کشاند، و دین در برآوردن کدام نیاز بی‌بدیل و بی رقیب است. درباره متن آسمانی این معنا مورد توجه قرار می‌گیرد که آن، دستور و هدایتی برای انسان است و مناسب ومطابق با فاهمه انسان نازل شده است و اگر بر موجودات دیگری چون جن و ملائکه نازل شده بود، ممکن بود مطالب و بیان آن متفاوت بشود و از آنجا که خداوند حکیم و رحیم است، توجه داشته است که سخنی معقول بگوید تا مقبول طبع آدمیان واقع شود. ناگزیرمفسر انتظاراتی را که سراغ می‌گیرد و از متن طلب می‌کند، به دور از خواسته‌های گوینده متن نیست. مخاطب قرآن، انسان عاری از عقل و علم و عاطفه و نیاز و انتظار و احساس نیست؛ به همین جهت طبیعی است که مفسر با این ویژگی به سراغ متن می‌رود وانتظارات مفسر در واقع از خواسته‌های صاحب متن پرده برمی‌دارد و آنها را در آینه گرایش‌های خود شناسایی می‌نماید و چنین نیست که رابطه‌ای میان انتظارات گوینده متن و تفسیر کننده متن برقرار نباشد.


==== جواب اشکال ====
==== جواب اشکال ====
حال به پاسخ اشکال می‌پردازیم. در اینکه ما به دنبال کشف پیام و مقصود گوینده وصاحب وحی هستیم، تردیدی نیست و نیز در اینکه متن یکی از راههای کشف مقصوداست، بحثی نیست؛ اما آنچه مورد بحث است، این است که مفسری که در جستجوی مقصود صاحب پیام است، با چه انتظاری به سراغ متن می‌رود و چه نیازی او را به سوی مقوله‌های متن می‌کشاند. اگر مفسر در تفسیر متن به طور ناخودآگاه به انگیزه‌ها وانتظارات مخاطبان خود توجه کند و بخواهد از رهگذر استنباط احکام به رفع نیازهای معنوی آنان پردازد، در حقیقت نوعی از انتظارات را در تفسیر دخالت می‌دهد. نیز اگرمفسر با این دیدگاه که قرآن عرضه کننده ایدئولوژی جامع است یا به مسائل علمی جهان آفرینش در شکل گسترده و عام آن پرداخته و یا افزون بر تبیین ارزشها، روشها وراهکارهای کلی و جزیی را تبیین می‌کند و نظام حکومتی برای جامعه معین می‌سازد، نوعی از انتظار از دین را پذیرفته است. مفسر به دنبال چنین استنباطی به سراغ متن می‌رود و به ترسیم نظام حکومت دینی برای جامعه می‌پردازد و یا تفسیرهای علمی ازجهان آفرینش عرضه می‌کند. همچنین آن کسی که برای احکام ثابت و متغیر، و برای موضوعات حقیقی و خارجی قایل است، این تقسیم‌بندی را در قرآن نیز اعمال می‌کند وقصه‌های انبیا یا پاره‌ای از وقایع عصر پیامبر را خارج از مدار استنباط قرار می‌دهد و آنهارا جزو وقایع احکام خارجیه می‌شمارد؛ نه قضایای حقیقیه. چنین برخورد و انتظاری درتفسیرهای اجتماعی و علمی مفسران کاملا مشهود است. ابن مسعود صحابی پیامبر (ت ۳۲ ق.) که می‌گفت: «کسی که علم اولین و آخرین را می‌خواهد، باید قرآن رابکاود» <ref>ابن کثیر، اسماعیل، تفسیرالقرآن العظیم، ج۲، ص ۵۰۳.</ref>، انتظار خاصی را در دل داشت. اگر سیوطی در کتاب علوم قرآنی خودش می‌گفت: «کتاب خدای عزیز هر چیزی را در بردارد. در هیچ باب و مساله‌ای از علومی نیست، مگر آنکه آیه‌ای در قرآن بر آن دلالت می‌کند»،<ref>سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۴، ص۳۸.</ref><ref>خسروپناه، عبدالحسین، کتاب نقد، شماره ۵ و ۶، ص ۱۰۲.</ref> مناسب با این انتظار قرآن راتفسیر می‌کرد و لذا می‌خواست همه علوم را از قرآن کشف کند.
حال به پاسخ اشکال می‌پردازیم. در اینکه ما به دنبال کشف پیام و مقصود گوینده وصاحب وحی هستیم، تردیدی نیست و نیز در اینکه متن یکی از راه‌های کشف مقصوداست، بحثی نیست؛ اما آنچه مورد بحث است، این است که مفسری که در جستجوی مقصود صاحب پیام است، با چه انتظاری به سراغ متن می‌رود و چه نیازی او را به سوی مقوله‌های متن می‌کشاند. اگر مفسر در تفسیر متن به طور ناخودآگاه به انگیزه‌ها وانتظارات مخاطبان خود توجه کند و بخواهد از رهگذر استنباط احکام به رفع نیازهای معنوی آنان پردازد، در حقیقت نوعی از انتظارات را در تفسیر دخالت می‌دهد. نیز اگرمفسر با این دیدگاه که قرآن عرضه کننده ایدئولوژی جامع است یا به مسائل علمی جهان آفرینش در شکل گسترده و عام آن پرداخته و یا افزون بر تبیین ارزش‌ها، روش‌ها وراهکارهای کلی و جزیی را تبیین می‌کند و نظام حکومتی برای جامعه معین می‌سازد، نوعی از انتظار از دین را پذیرفته است. مفسر به دنبال چنین استنباطی به سراغ متن می‌رود و به ترسیم نظام حکومت دینی برای جامعه می‌پردازد و یا تفسیرهای علمی ازجهان آفرینش عرضه می‌کند. همچنین آن کسی که برای احکام ثابت و متغیر، و برای موضوعات حقیقی و خارجی قایل است، این تقسیم‌بندی را در قرآن نیز اعمال می‌کند وقصه‌های انبیا یا پاره‌ای از وقایع عصر پیامبر را خارج از مدار استنباط قرار می‌دهد و آنهارا جزو وقایع احکام خارجیه می‌شمارد؛ نه قضایای حقیقیه. چنین برخورد و انتظاری درتفسیرهای اجتماعی و علمی مفسران کاملا مشهود است. ابن مسعود صحابی پیامبر (ت ۳۲ ق.) که می‌گفت: «کسی که علم اولین و آخرین را می‌خواهد، باید قرآن رابکاود» <ref>ابن کثیر، اسماعیل، تفسیرالقرآن العظیم، ج۲، ص ۵۰۳.</ref>، انتظار خاصی را در دل داشت. اگر سیوطی در کتاب علوم قرآنی خودش می‌گفت: «کتاب خدای عزیز هر چیزی را در بردارد. در هیچ باب و مساله‌ای از علومی نیست، مگر آنکه آیه‌ای در قرآن بر آن دلالت می‌کند»،<ref>سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۴، ص۳۸.</ref><ref>خسروپناه، عبدالحسین، کتاب نقد، شماره ۵ و ۶، ص ۱۰۲.</ref> مناسب با این انتظار قرآن راتفسیر می‌کرد و لذا می‌خواست همه علوم را از قرآن کشف کند.


==== مفسرین پیشین ====
==== مفسرین پیشین ====
خط ۸۱: خط ۸۱:


==== جواب اشکال ====
==== جواب اشکال ====
۱- معنای توجه به شخصیت مفسر بی توجهی به قواعد زبانی نیست. برای صیانت ازغلط فهمی باید نکات بسیاری را مورد توجه قرار داد که قواعد دلالت و زبان یکی ازآنهاست. توجه به باورها و پیش فرض‌های مفسر یکی دیگر از آنهاست. اگر مفسر مبانی خود را منقح نکند، متوجه نخواهد شد که تفسیری براساس پیش فرض‌های خود ارائه می‌دهد و ما که از بیرون به گفته‌های مفسران توجه می‌کنیم، به خوبی درخواهیم یافت که منشا آن گفته‌ها اصول موضوعه و پیش فرض‌های مفسر است. به این ترتیب منقح کردن تئوری‌ها و پیش فرض‌های مفسر برای قاعده مند کردن نقش شخصیت مفسر است.
۱- معنای توجه به شخصیت مفسر بی توجهی به قواعد زبانی نیست. برای صیانت ازغلط فهمی باید نکات بسیاری را مورد توجه قرار داد که قواعد دلالت و زبان یکی ازآنهاست. توجه به باورها و پیش فرض‌های مفسر یکی دیگر از آنهاست. اگر مفسر مبانی خود را منقح نکند، متوجه نخواهد شد که تفسیری براساس پیش فرض‌های خود ارائه می‌دهد و ما که از بیرون به گفته‌های مفسران توجه می‌کنیم، به خوبی درخواهیم یافت که منشا آن گفته‌ها اصول موضوعه و پیش فرض‌های مفسر است. به این ترتیب منقح کردن تئوری‌ها و پیش فرض‌های مفسر برای قاعده‌مند کردن نقش شخصیت مفسر است.


۲- همانطور که رعایت قواعد دلالت ما را به فهم صحیح پیام متن نزدیک می‌کند، کشف و منقح کردن پیش فرض‌ها، انتظارات و علایق مفسر ما را به شناخت بهتر متن نزدیک می‌کند.
۲- همانطور که رعایت قواعد دلالت ما را به فهم صحیح پیام متن نزدیک می‌کند، کشف و منقح کردن پیش فرض‌ها، انتظارات و علایق مفسر ما را به شناخت بهتر متن نزدیک می‌کند.
۳- نظریه اثرگذاری شخصیت مفسر در تفسیر برای بیان معیار و ملاک عینی تفسیرنیست؛ بلکه برای تفطن به این نکته است که مفسر بر پایه انبوهی از دانسته‌ها، باورها وعلایق به تفسیر می‌پردازد که اگر آنها نوعی دیگر بود، تفسیر متفاوتی عرضه می‌کرد. به همین دلیل آگاهی مفسر از این واقعیت او را نسبت به گزینشی عمل کردن او در باب مدلولات کلام حساس می‌کند و ما هم که از بیرون به تفسیر او نگاه می‌کنیم، این معرفت برای ما حاصل می‌شود؛ لذا هر آنچه را می‌گوید، کلام آخر و برداشت وحیانی نمی‌دانیم، بلکه برداشتی بشری و خطاپذیر و ناقص می‌شماریم.
۳- نظریه اثرگذاری شخصیت مفسر در تفسیر برای بیان معیار و ملاک عینی تفسیرنیست؛ بلکه برای تفطن به این نکته است که مفسر بر پایه انبوهی از دانسته‌ها، باورها وعلایق به تفسیر می‌پردازد که اگر آنها نوعی دیگر بود، تفسیر متفاوتی عرضه می‌کرد. به همین دلیل آگاهی مفسر از این واقعیت او را نسبت به گزینشی عمل کردن او در باب مدلولات کلام حساس می‌کند و ما هم که از بیرون به تفسیر او نگاه می‌کنیم، این معرفت برای ما حاصل می‌شود؛ لذا هر آنچه را می‌گوید، کلام آخر و برداشت وحیانی نمی‌دانیم، بلکه برداشتی بشری و خطاپذیر و ناقص می‌شماریم.


مثلا می‌دانیم فرقه‌های گوناگون مثل معتزله و اشاعره، هر کدام به چه جهت درباره اراده و اختیار و خلقت افعال به آیاتی خاص استدلال می‌کردند که نظریه خود را اثبات ونظریه مقابل را نفی کند. اشاعره که به جبر معتقد بود، آیاتی مانند «یضل من یشاء ویهدی من یشاء؛<ref>فاطر/سوره۳۵، آیه۸. </ref>هرکه را خواهد، گمراه کند و هرکه را خواهد، راهنمایی کند»، را به میان می‌کشید و با آنها بر جبری بودن هدایت و ضلالت انسان استدلال می‌کرد و معتزله که به تفویض معتقد بود، به آیاتی نظیر «کل امرئ بما کسب رهین؛<ref>طور/سوره۵۲، آیه۲۱. </ref>هرکسی در گرو چیزی است که کسب کرده است»، استدلال می‌نمود و در حقیقت هر دو گروه در تفسیر به طور گزینشی عمل می‌کرد و بر برخی از آیات تأکید می‌ورزید و آیات دیگر را مورد تغافل قرار می‌داد. توجه به اثرگذاری تجربه‌های پیشین و شخصیت خود، به مفسر این رهنمود را می‌دهدکه به قرآن نگاهی همه جانبه بیاندازد و از گزینشی عمل کردن بپرهیزد؛ به همین روعلمای اصول و قرآن پژوهان در مورد جامع نگری نداشتن و عدم رعایت عام و خاص، ناسخ و منسوخ و همچنین برخورد ظاهرگرایی با متون هشدار داده‌اند، اما ناگفته نماند که برخی از تاثیرپذیری‌های مفسر ناخودآگاهانه است و با تحلیلهای بیرونی نسبت به شخصیت مفسر و انگیزه‌های او کشف می‌شود.
مثلا می‌دانیم فرقه‌های گوناگون مثل معتزله و اشاعره، هر کدام به چه جهت درباره اراده و اختیار و خلقت افعال به آیاتی خاص استدلال می‌کردند که نظریه خود را اثبات ونظریه مقابل را نفی کند. اشاعره که به جبر معتقد بود، آیاتی مانند «یضل من یشاء ویهدی من یشاء؛<ref>فاطر/سوره۳۵، آیه۸. </ref>هرکه را خواهد، گمراه کند و هرکه را خواهد، راهنمایی کند»، را به میان می‌کشید و با آنها بر جبری بودن هدایت و ضلالت انسان استدلال می‌کرد و معتزله که به تفویض معتقد بود، به آیاتی نظیر «کل امرئ بما کسب رهین؛<ref>طور/سوره۵۲، آیه۲۱. </ref>هرکسی در گرو چیزی است که کسب کرده است»، استدلال می‌نمود و در حقیقت هر دو گروه در تفسیر به طور گزینشی عمل می‌کرد و بر برخی از آیات تأکید می‌ورزید و آیات دیگر را مورد تغافل قرار می‌داد. توجه به اثرگذاری تجربه‌های پیشین و شخصیت خود، به مفسر این رهنمود را می‌دهدکه به قرآن نگاهی همه‌جانبه بیاندازد و از گزینشی عمل کردن بپرهیزد؛ به همین روعلمای اصول و قرآن پژوهان در مورد جامع نگری نداشتن و عدم رعایت عام و خاص، ناسخ و منسوخ و همچنین برخورد ظاهرگرایی با متون هشدار داده‌اند، اما ناگفته نماند که برخی از تاثیرپذیری‌های مفسر ناخودآگاهانه است و با تحلیلهای بیرونی نسبت به شخصیت مفسر و انگیزه‌های او کشف می‌شود.


== خاتمه ==
== خاتمه ==
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
=== یادآوری ===
=== یادآوری ===
اینها نمونه‌هایی بود از مبناهایی که مفسر با برگزیدن یا برنگزیدن آنها تفسیرهای متفاوتی را عرضه می‌کند. با همه اینها یادآوری‌هایی در پایان این بحث ضروری است.
اینها نمونه‌هایی بود از مبناهایی که مفسر با برگزیدن یا برنگزیدن آنها تفسیرهای متفاوتی را عرضه می‌کند. با همه اینها یادآوری‌هایی در پایان این بحث ضروری است.
اولا مطالعه آنچه در باب فرآیند فهم و تفسیر متون دخالت آگاهانه و ناآگاهانه دارد، مثل پیش فهم‌ها، علایق، دانسته‌های قبلی مفسر، در حقیقت نوعی پیشگیری از انحراف در تفسیر و قاعده مند شدن آن است و مفسر را از علایق مضر و باورهای تعصب‌آمیز و ازدانسته‌های خارج از انتظار برحذر می‌دارد. به عبارت دیگر هدف از این مباحث تشخیص سره‌ها از ناسره‌ها در برداشت مفسر است.
اولا مطالعه آنچه در باب فرآیند فهم و تفسیر متون دخالت آگاهانه و ناآگاهانه دارد، مثل پیش فهم‌ها، علایق، دانسته‌های قبلی مفسر، در حقیقت نوعی پیشگیری از انحراف در تفسیر و قاعده‌مند شدن آن است و مفسر را از علایق مضر و باورهای تعصب‌آمیز و ازدانسته‌های خارج از انتظار برحذر می‌دارد. به عبارت دیگر هدف از این مباحث تشخیص سره‌ها از ناسره‌ها در برداشت مفسر است.


ثانیا توجه به این مباحث به معنای نفی مقدمات دیگر فهم قرآن مانند لغت، ادبیات، اصول فقه و منطق و آراستگی به فضائل نیست. هر کدام از اینها در جای خود ضروری ودر خور توجه است.
ثانیا توجه به این مباحث به معنای نفی مقدمات دیگر فهم قرآن مانند لغت، ادبیات، اصول فقه و منطق و آراستگی به فضائل نیست. هر کدام از اینها در جای خود ضروری ودر خور توجه است.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۵۶۷

ویرایش