confirmed
۵۴۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' آنها' به ' آنها') |
|||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
بررسی آیات فوق نشان میدهد که دو گونه صفات مختلف و متضاد برای این اشخاص ذکر شده است: در آیه اول و دوم، افرادی که بر اعراف قرار دارند چنین معرفی شدهاند که آرزو دارند وارد بهشت شوند، ولی موانعی از این امر جلوگیری کرده است به هنگامی که نگاه به بهشتیان میکنند بر آنها درود میفرستند و میخواهند با آنها باشند، اما هنوز نمیتوانند و هنگامی که نظر به دوزخیان میافکنند، از سرنوشت آنها وحشت کرده و به خدا پناه میبرند، ولی از آیه سوم و چهارم استفاده میشود که آنها افرادی با نفوذ و صاحب قدرت هستند که دوزخیان را مؤاخذه و سرزنش میکنند و به واماندگان در اعراف کمک مینمایند که از آن بگذرند و به سر منزل سعادت برسند. | بررسی آیات فوق نشان میدهد که دو گونه صفات مختلف و متضاد برای این اشخاص ذکر شده است: در آیه اول و دوم، افرادی که بر اعراف قرار دارند چنین معرفی شدهاند که آرزو دارند وارد بهشت شوند، ولی موانعی از این امر جلوگیری کرده است به هنگامی که نگاه به بهشتیان میکنند بر آنها درود میفرستند و میخواهند با آنها باشند، اما هنوز نمیتوانند و هنگامی که نظر به دوزخیان میافکنند، از سرنوشت آنها وحشت کرده و به خدا پناه میبرند، ولی از آیه سوم و چهارم استفاده میشود که آنها افرادی با نفوذ و صاحب قدرت هستند که دوزخیان را مؤاخذه و سرزنش میکنند و به واماندگان در اعراف کمک مینمایند که از آن بگذرند و به سر منزل سعادت برسند. | ||
و اما روایاتی که در زمینه اعراف و اصحاب اعراف نقل شده است نیز ترسیم کننده این دو گروه متضاد است. در بسیاری از روایات که از [[اهل بیت ( | و اما روایاتی که در زمینه اعراف و اصحاب اعراف نقل شده است نیز ترسیم کننده این دو گروه متضاد است. در بسیاری از روایات که از [[اهل بیت (علیهم السلام)|امامان اهل بیت (علیهم السلام)]] نقل شده است که آنان خود را به عنوان اصحاب اعراف معرفی و بیان کردهاند: نحن الاعراف؛ (مائیم اعراف) یا ([[آل محمد]] هم الاعراف):(خاندان [[پیامبر (ص)]]اعراف اند) و مانند این تعابیر. | ||
و در بعضی دیگر از روایات میخوانیم: هم اکرم الخلق علی الله تبارک و تعالی: (آنها گرامیترین مردم در پیشگاه خدا هستند) و یا هم الشهداء علی الناس و النبیون شهدائهم: (آنها گواهان بر مردماند و پیامبران گواهان آنها هستند) و روایات دیگر که حکایت دارد آنها پیامبران و امامان و صلحاء و بزرگاناند. با اینحال، دسته سومی از روایات نیز وجود دارد که میگوید: اصحابالاعراف واماندگانی هستند که بدیها و نیکیهایشان مساوی بوده است، یا گناهکارانی هستند که اعمال نیکی نیز داشتهاند. دراینباره حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: هم قوم استوت حسناتهم و سیئاتهم فان ادخلهم النار فبذنوبهم و ان ادخلهم الجنة فبرحمته: (آنها گروهی هستند که حسنات و سیئاتشان مساوی است. اگر خداوند آنها رابه دوزخ بفرستد، به دلیل گناهانشان است و اگر به بهشت بفرستد، به برکت رحمت اوست.) | و در بعضی دیگر از روایات میخوانیم: هم اکرم الخلق علی الله تبارک و تعالی: (آنها گرامیترین مردم در پیشگاه خدا هستند) و یا هم الشهداء علی الناس و النبیون شهدائهم: (آنها گواهان بر مردماند و پیامبران گواهان آنها هستند) و روایات دیگر که حکایت دارد آنها پیامبران و امامان و صلحاء و بزرگاناند. با اینحال، دسته سومی از روایات نیز وجود دارد که میگوید: اصحابالاعراف واماندگانی هستند که بدیها و نیکیهایشان مساوی بوده است، یا گناهکارانی هستند که اعمال نیکی نیز داشتهاند. دراینباره حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: هم قوم استوت حسناتهم و سیئاتهم فان ادخلهم النار فبذنوبهم و ان ادخلهم الجنة فبرحمته: (آنها گروهی هستند که حسنات و سیئاتشان مساوی است. اگر خداوند آنها رابه دوزخ بفرستد، به دلیل گناهانشان است و اگر به بهشت بفرستد، به برکت رحمت اوست.) | ||
<ref>شیخ کلینی الکافی تهران نشر دارالکتب الاسلامیه، سال 1407 قمری، چاپ چهارم، ج 2 ص 382</ref> همچنین در منابع تفسیری اهل سنت احادیث متعدد دیگری از حذیفة بن یمان و عبدالله بن عباس و سعید بن جبیر با همین مضمون نقل شده است. علاو در همان منابع، شواهدی مبنی بر اینکه اصحاب اعراف، صالحان، فرشتگان و یا علما هستند به چشم میخورد.<ref>سبحانی جعفر، منشور جاوید، ج۹، ص۵۲۹؛</ref> <ref>مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه، ج۶، ص۱۸۹</ref>. | <ref>شیخ کلینی الکافی تهران نشر دارالکتب الاسلامیه، سال 1407 قمری، چاپ چهارم، ج 2 ص 382</ref> همچنین در منابع تفسیری اهل سنت احادیث متعدد دیگری از حذیفة بن یمان و عبدالله بن عباس و سعید بن جبیر با همین مضمون نقل شده است. علاو در همان منابع، شواهدی مبنی بر اینکه اصحاب اعراف، صالحان، فرشتگان و یا علما هستند به چشم میخورد.<ref>سبحانی جعفر، منشور جاوید، ج۹، ص۵۲۹؛</ref> <ref>مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه، ج۶، ص۱۸۹</ref>. |