ارزش‌ها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فرهنگ ساز' به 'فرهنگ‌ساز')
(۶۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:


<div class="wikiInfo">
'''ارزش‌ها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان''' عنوان مقاله‌ای است به زبان فارسی که توسط [[محمد علی تسخیری|آیت‌الله محمد علی تسخیری]] در رابطه با رویکرد توسعه‌ای فرهنگ اتحاد به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به دنبال تبیین دیدگاه‌های مرتبط با داشتن رابطه با مسیحیت و یا نداشتن آن و نیز کیفیت آن میان [[مسلمانان]] و مسیحیان است. خواننده از رهگذر مطالعه این مقاله به این نکته رهنمون می‌گردد که اگر ایجاد همزیستی مسالمت‌آمیز بر پایه ارزش‌ها و منافع میان مسلمانان و مسیحیان و نیز دولت‌های اسلامی و مسیحی ممکن باشد پس به نحو اولویت داری، ایجاد [[اتحاد]] و رابطه میان [[فرق و مذاهب اسلامی]] باید ممکن باشد و نیز باید درجهت فرهنگ‌سازی و نهادینه کردن آن تلاش کرد.
[[پرونده:آیه الله تسخیری و مسیحیت.jpg|جایگزین=شهریاری، حمید|بندانگشتی|آیت الله تسخیری]]
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" |ایجاد ارزش ها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان
|-
|زبان مقاله
| data-type="authorfatherName" |فارسی
|-
|اطلاعات نشر
| data-type="authorbirthDate" |ایران
|-
|نویسنده
| data-type="authorBirthPlace" |[[محمد علی تسخیری|آیت الله محمد علی تسخیری]]
|-
|}
</div>
 
'''ارزش ها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان''' عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که توسط [[محمد علی تسخیری|آیه الله محمد علی تسخیری]] در رابطه با رویکرد توسعه ای فرهنگ اتحاد به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به دنبال تبیین دیدگاه های مرتبط با داشتن رابطه با مسیحیت و یا نداشتن آن و نیز کیفیت آن میان [[مسلمانان]] و مسیحیان است. خواننده از رهگذر مطالعه این مقاله به این نکته رهنمون می گردد که اگر ایجاد همزیستی مسالمت آمیز بر پایه ارزش ها و منافع میان مسلمانان و مسیحیان و نیز دولت های اسلامی و مسیحی ممکن باشد پس به نحو اولویت داری، ایجاد [[اتحاد]] و رابطه میان [[فرق و مذاهب اسلامی]] باید ممکن باشد و نیز باید درجهت فرهنگ سازی و نهادینه کردن آن تلاش کرد.
=مقدمه=
=مقدمه=
تردیدى نیست كه در جهان اسلام خیزش اسلامى تمام عیارى وجود دارد كه به ویژه در نیمه قرن گذشته، تجلى روشن ترى پیدا كرد كه برخى نمودهاى آنرا كه در عین حال مى تواند به عنوان عامل گسترش و ریشه دوانى آن هم تلقى شود، شاهد بودیم نمودهایى چون: تأسیس نهادهاى فراگیرى مانند «رابطة العالم الاسلامى» و «سازمان كنفرانس اسلامى» در اواخر دهه شصت (قرن بیستم)، پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، شكست اتحاد شوروى در افغانستان، فراگیر شدن خواست پیاده كردن اسلام در سرتاسر جهان اسلام، بالا گرفتن بدبینى ها نسبت به مقاصد غرب در برابر جهان اسلام، گسترش پدیده ها و ظواهر اسلامى به ویژه در میان جوانان و ...
تردیدی نیست که در جهان اسلام خیزش اسلامی تمام عیاری وجود دارد که به ویژه در نیمه قرن گذشته، تجلی روشن تری پیدا کرد که برخی نمودهای آنرا که در عین حال می‌تواند به عنوان عامل گسترش و ریشه دوانی آن هم تلقی شود، شاهد بودیم نمودهایی چون: تأسیس نهادهای فراگیری مانند «رابطة العالم الاسلامی» و «سازمان کنفرانس اسلامی» در اواخر دهه شصت (قرن بیستم)، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شکست اتحاد شوروی در افغانستان، فراگیر شدن خواست پیاده کردن اسلام در سرتاسر جهان اسلام، بالا گرفتن بدبینی‌ها نسبت به مقاصد غرب در برابر جهان اسلام، گسترش پدیده‌ها و ظواهر اسلامی به ویژه در میان جوانان و...


این تحول بزرگ ابرقدرت‌هایی چون آمریکا را به تغییر استراتژی خود و برخی اندیشمندان را به تجدیدنظر در تحلیل‌های تمدنی و شیوه‌های ارتباط متقابل تمدن‌های خود، واداشت همچنانکه برخی نظریه پردازان افراطی را به بازگشت به تقسیم جهان به متمدن و وحشی و از آنجا اعمال قانون جنگل در مورد وحشیان و بی‌معنایی برخورد طبق اصول انسانی با آنها، سوق داد. در این راستا، کارهای تحقیقی ارزشمندی نیز صورت گرفت.


این تحول بزرگ ابرقدرت هایى چون آمریكا را به تغییر استراتژى خود و برخى اندیشمندان را به تجدیدنظر در تحلیل هاى تمدنى و شیوه هاى ارتباط متقابل تمدن هاى خود، واداشت همچنانكه برخى نظریه پردازان افراطى را به بازگشت به تقسیم جهان به متمدن و وحشى و از آنجا اعمال قانون جنگل در مورد وحشیان و بى معنایى برخورد طبق اصول انسانى با آنها، سوق داد. در این راستا، كارهاى تحقیقى ارزشمندى نیز صورت گرفت. 
از جمله آثار نوشتاری بسیاری از نویسندگان اسلامی مانند:


از جمله آثار نوشتارى بسیارى از نویسندگان اسلامى مانند:  
أ- محمد محمدحسین، عباس محمودالعقاد، محمد حسنین هیکل، شهید مطهری، شهید صدر، ابوالحسن ندوی و نیز نویسندگان غربی چون: جان اسپیزتیو و...


أ- محمد محمدحسین، عباس محمودالعقاد، محمد حسنین هیكل، شهید مطهرى، شهید صدر، ابوالحسن ندوى و نیز نویسندگان غربى چون: جان اسپیزتیو  و...
ب - پیسکاتوری، فرانسوا بورگا، گیل کیبیل، ر دیکمیجیان، شیرین‌ هانتر، براهام برایان و دیگران کوشش‌های به عمل آمده برای تبیین این پدیده، بیشتر روی سه عنصر، انگشت گذارده‌اند که عبارتند از:


ب - پیسكاتورى، فرانسوا بورگا، گیل كیبیل، ر دیكمیجیان، شیرین هانتر، براهام برایان و دیگران كوشش هاى به عمل آمده براى تبیین این پدیده، بیشتر روى سه عنصر، انگشت گذارده اند كه عبارتند از:
1- مسئله تقسیم جوامع اسلامی به جریان‌های فرهنگی، انقلابی و ارتجاعی و درگیری این جریانات با یکدیگر.


2- مسئله تلاش غرب یا دولت‌های طرفدار آن در به حاشیه راندن اسلام و هر گونه نمود اسلامی.


1- مسئله تقسیم جوامع اسلامى به جریانهاى فرهنگى، انقلابى و ارتجاعى و درگیرى این جریانات با یكدیگر.
3- کار اندیشمندان اسلامی در استفاده بهینه از شرایط مساعد انسانی و حقوق بشر به قصد برانگیختن احساسات در جهان اسلام.
=عرصه روابطی میان اسلام و غرب=
== مخالفان مصالحه میان اسلام و غرب ==
کسانی هستند که معتقدند زمینه مصالحه میان اسلام و غرب کاملا تیره و تاریک است زیرا اسلام خود و به لحاظ ارزشی، غرب را نفی می‌کند و مطلقاً جایی برای همزیستی یا به اصطلاح هماهنگی با مدرنیسم یا غرب‌گرایی، نمی‌بیند; خانم شیرین هانتر این دسته را «خاورشناسان جدید» می‌نامد. <ref>شیرین هانتر: «آینده اسلام و غرب: برخورد و تمدن‌ها یا همزیستی مسالمت‌آمیز»، ص 96.</ref> ولی ما آنانرا فیلسوفان «یأس تمدنی» می‌نامیم.
از جمله اینان «مارتین کرامر» است که تساهل و تسامح مخالفانش در موضوع را مورد نکوهش قرار می‌دهد و آنانرا، «پوزش خواهان» می‌نامد و معتقد است که روند احیای اسلامی در پایان قرن، موجب نابودی خود خواهد شد، همچنانکه «آموس برلموتر» در زمینه رابطه اسلام و دموکراسی معتقد است: «موضوع، دموکراسی نیست بلکه طبیعت اصلی اسلام است». <ref>واشنگتن پست، 19 ژانویه 1992.</ref> در جهان اسلام نیز کسانی هستند که رابطه اسلام و غرب را، رابطه ای که به اندازه اسلام و جاهلیت از هم فاصله دارند، می‌پندارند.
== موافقان مصالحه میان اسلام و غرب ==
بر‌آن‌اند که امکان همزیستی (اسلام و غرب)، برخاسته از پویایی اسلام و توان همگامیو هماهنگی آن با تغییرات و دگرگونی‌هاست همچنانکه معتقد است که ریشه خیزش اسلامی نه در قدرت ذاتی اسلام بلکه در محرومیت‌های اقتصادی، ستمهای اجتماعی و نابسامانی‌های سیاسی است; از جمله مدعیان این دیدگاه فرانسوا بورگات است که ضمن توجه به بعد فرهنگی این حرکت به مثابه کوششی برای استقلال فرهنگی، می‌گوید:


2- مسئله تلاش غرب یا دولتهاى طرفدار آن در به حاشیه راندن اسلام و هر گونه نمود اسلامى.
«اینک ما شاهد سومین مرحله از زدودن آثار استعمار هستیم. مرحله نخست جنبه سیاسی داشت و به صورت جنبش‌های استقلال‌طلبانه بود، مرحله دوم، اقتصادی بود (ملی کردن کانال سوئز در مصر و ملی کردن نفت در الجزائر) و سرانجام مرحله سوم که جنبه فرهنگی دارد. <ref>Paris: Editions La Decouverte. 1995), P 107.</ref> این گروه طرفدار سیاست برخورد سازنده هستند و خانم شیرین هانتر، آنان را "جهان سومی" <ref>شیرین هانتر، همان منبع، ص 98، (برگردان عربی)</ref> می‌خواند و من نام "اندیشمندان توافق" بر آنان می‌نهم; بسیاری از اندیشمندان اسلامی، در این گروه قرار می‌گیرند.


اگرچه گروه نخست را به خاطر فاصله ای که از فهم طبیعت انعطاف پذیر اسلام و نیز فهم حقیقت نبرد طولانی جهانی اسلام با جهان غرب ـ با همه کم و کاستی‌ها و جزر و مدهای آن ـ دارند، مورد سرزنش می‌دانم، طرز فکر طرفداران توافق یعنی گروه دوم را نیز آنجا که ارزش‌های تمدن غرب را اصل می‌دانند و توان اسلام در هماهنگ شدن با این ارزش‌ها را معیاری برای پویایی اسلام قلمداد می‌کنند، نمی‌توانم بپذیرم.


3- كار اندیشمندان اسلامى در استفاده بهینه از شرایط مساعد انسانى و حقوق بشر به قصد برانگیختن احساسات در جهان اسلام.
به عنوان مثال، "براهام برایان" را می‌بینیم که با سلسله مقالاتی در‌این‌باره در اکونومیست لندن (در سال 1994 م)، به نظر می‌رسد در شمار "اندیشمندان توافق" است و تا حدودی گرایش به معنویات دارد و جهان اسلام را به روی آوردن به همه ارزش‌های غرب فرامی خواند و بر آنست که امروزه جهان اسلام، قرن پانزدهم هجری خود را در همان شرایط و وضعی می‌گذراند که غرب، قرن پانزدهم میلادی خود را سپری می‌کرد و همانگونه که اسلام عامل خارجی پیدایش رنسانس در غرب بود امروزه نیز غرب باید نقش عامل خارجی مؤثر در نهضت و خیزش جهان اسلام را ایفا کند. و نیز خانم شیرین‌ هانتر که غرب را به اندکی دینداری و گرایش به تدیّن و جهان اسلام را به لائیسم فرامی خواند تا مشکل حل گردد. همان منبع.
=عرصه روابطى میان اسلام و غرب=
به نظر می‌رسد گویا ما تنها با دو حالت مواجه هستیم: یا باید اسلام از ارزش‌های خود عدول کند تا هر دو گروه (هم مأیوسان و هم توافقی‌ها) راضی شوند یا به عنوان دشمن همیشگی تمدن غرب بشمار خواهد رفت. می‌توان این سیاه و سفیدی را به شکل دیگری نیز به تصور درآورد: یا باید ملاک درگیری ارزش‌ها باشد که در اینصورت جای هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد و یا ملاک را مصلحت و منافع در نظر‌گیریم که چشم‌انداز خوبی از همزیستی و همکاری، پیدا خواهد شد.
==مخالفان مصالحه میان اسلام و غرب==
كسانى هستند كه معتقدند زمینه مصالحه میان اسلام و غرب كاملا تیره و تاریك است زیرا اسلام خود و به لحاظ ارزشى، غرب را نفى مى كند و مطلقاً جایى براى همزیستى یا به اصطلاح هماهنگى با مدرنیسم یا غرب گرایى، نمى بیند; خانم شیرین هانتر این دسته را «خاورشناسان جدید» مى نامد. <ref>شيرين هانتر: «آينده اسلام و غرب: برخورد و تمدنها يا همزيستى مسالمت آميز»، ص 96.</ref>  ولى ما آنانرا فیلسوفان «یأس تمدنى» مى نامیم.
از جمله اینان «مارتین كرامر» است كه تساهل و تسامح مخالفانش در موضوع را مورد نكوهش قرار مى دهد و آنانرا، «پوزش خواهان» مى نامد و معتقد است كه روند احیاى اسلامى در پایان قرن، موجب نابودى خود خواهد شد، همچنانكه «آموس برلموتر» در زمینه رابطه اسلام و دموكراسى معتقد است: «موضوع، دموكراسى نیست بلكه طبیعت اصلى اسلام است».    <ref>واشنگتن پست، 19 ژانويه 1992.</ref> در جهان اسلام نیز كسانى هستند كه رابطه اسلام و غرب را، رابطه اى كه به اندازه اسلام و جاهلیت از هم فاصله دارند، مى پندارند.
==موافقان مصالحه میان اسلام و غرب==
بر آن اند که امكان همزیستى (اسلام و غرب)، برخاسته از پویایى اسلام و توان همگامىو هماهنگى آن با تغییرات و دگرگونى هاست همچنانكه معتقد است كه ریشه خیزش اسلامى نه در قدرت ذاتى اسلام بلكه در محرومیت هاى اقتصادى، ستمهاى اجتماعى و نابسامانى هاى سیاسى است; از جمله مدعیان این دیدگاه فرانسوا بورگات است كه ضمن توجه به بعد فرهنگى این حركت به مثابه كوششى براى استقلال فرهنگى، مى گوید:
 
«اینك ما شاهد سومین مرحله از زدودن آثار استعمار هستیم. مرحله نخست جنبه سیاسى داشت و به صورت جنبش هاى استقلال طلبانه بود، مرحله دوم، اقتصادى بود (ملى كردن كانال سوئز در مصر و ملى كردن نفت در الجزائر) و سرانجام مرحله سوم كه جنبه فرهنگى دارد. <ref>Paris: Editions La Decouverte. 1995), P 107.</ref>  این گروه طرفدار سیاست برخورد سازنده هستند و خانم شیرین هانتر، آنان را "جهان سومى" <ref>شيرين هانتر، همان منبع، ص 98، (برگردان عربى)</ref> مى خواند و من نام "اندیشمندان توافق" بر آنان مى نهم; بسیارى از اندیشمندان اسلامى، در این گروه قرار مى گیرند.
 
 
اگرچه گروه نخست را به خاطر فاصله اى كه از فهم طبیعت انعطاف پذیر اسلام و نیز فهم حقیقت نبرد طولانى جهانى اسلام با جهان غرب ـ با همه كم و كاستى ها و جزر و مدهاى آن ـ دارند، مورد سرزنش مى دانم، طرز فكر طرفداران توافق یعنى گروه دوم را نیز آنجا كه ارزش هاى تمدن غرب را اصل مى دانند و توان اسلام در هماهنگ شدن با این ارزشها را معیارى براى پویایى اسلام قلمداد مى كنند، نمى توانم بپذیرم.
 
به عنوان مثال، "براهام برایان" را مى بینیم كه با سلسله مقالاتى در این باره در اكونومیست لندن (در سال 1994 م)، به نظر مى رسد در شمار "اندیشمندان توافق" است و تا حدودى گرایش به معنویات دارد و جهان اسلام را به روى آوردن به همه ارزش هاى غرب فرامى خواند و بر آنست كه امروزه جهان اسلام، قرن پانزدهم هجرى خود را در همان شرایط و وضعى مى گذراند كه غرب، قرن پانزدهم میلادى خود را سپرى مى كرد و همانگونه كه اسلام عامل خارجى پیدایش رنسانس در غرب بود امروزه نیز غرب باید نقش عامل خارجى مؤثر در نهضت و خیزش جهان اسلام را ایفا كند. و نیز خانم شیرین هانتر كه غرب را به اندكى دیندارى و گرایش به تدیّن و جهان اسلام را به لائیسم فرامى خواند تا مشكل حل گردد. همان منبع.
به نظر مى رسد گویا ما تنها با دو حالت مواجه هستیم: یا باید اسلام از ارزش هاى خود عدول كند تا هر دو گروه (هم مأیوسان و هم توافقى ها) راضى شوند یا به عنوان دشمن همیشگى تمدن غرب بشمار خواهد رفت. مى توان این سیاه و سفیدى را به شكل دیگرى نیز به تصور درآورد: یا باید ملاك درگیرى ارزش ها باشد كه در اینصورت جاى هیچ وجه اشتراكى وجود ندارد و یا ملاك را مصلحت و منافع در نظر گیریم كه چشم انداز خوبى از همزیستى و همكارى، پیدا خواهد شد.
=رابطه اسلام با غرب (رابطه اسلام با مسیحیت)=
=رابطه اسلام با غرب (رابطه اسلام با مسیحیت)=
براى اینكه بحث را از رابطه "اسلام با غرب" به "اسلام با مسیحیت" بكشانیم كه هم واقعیت امروزى است و هم كسانى هستند كه جهان مسیحیت را معادل جهان غرب مى دانند، به دو نكته مهم، اشاره مى كنیم.
برای اینکه بحث را از رابطه "اسلام با غرب" به "اسلام با مسیحیت" بکشانیم که هم واقعیت امروزی است و هم کسانی هستند که جهان مسیحیت را معادل جهان غرب می‌دانند، به دو نکته مهم، اشاره می‌کنیم.
==اشاره به دو نکته مقدماتی==
== اشاره به دو نکته مقدماتی ==
===خلط میان اسلام به عنوان منظومه اى از ارزش ها و مسلمانان به مثابه امتى كه اسلام آورده اند===
=== خلط میان اسلام به عنوان منظومه ای از ارزش‌ها و مسلمانان به مثابه امتی که اسلام آورده‌اند ===
گاهى آشكارا میان اسلام به عنوان منظومه اى از ارزش ها و مسلمانان به مثابه امتى كه اسلام آورده است، خلط مبحث مى شود. واقعیت تطبیقى اسلام و مسیر حركت امت در اغلب موارد در عمل نشانگر حقیقت ارزش هاى اسلامى نیست. به عنوان مثال، ما نمى توانیم اقدامات دولتمرد معیّنى را لزوماً برخاسته از فرهنگ اسلامى، تلقى كنیم به ویژه آنكه دولت اسلامى، درگیر دوره هاى استبداد و دورى از ارزش هایى شد كه خود مسلمانان نیز از آن دوران، تبرّى مى جویند، همچنانكه ارزش هاى غربى و رفتارهاى غربى و غربیان، ضرورتاً تأیید مسیحیّت را در پى ندارد حتى تلاش هایى (از سوى غرب) صورت مى گیرد كه از خود مسیحیت نیز، فاصله گیرند و رها شوند.
گاهی آشکارا میان اسلام به عنوان منظومه ای از ارزش‌ها و مسلمانان به مثابه امتی که اسلام آورده است، خلط مبحث می‌شود. واقعیت تطبیقی اسلام و مسیر حرکت امت در اغلب موارد در عمل نشانگر حقیقت ارزش‌های اسلامی نیست. به عنوان مثال، ما نمی‌توانیم اقدامات دولتمرد معیّنی را لزوماً برخاسته از فرهنگ اسلامی، تلقی کنیم به ویژه آنکه دولت اسلامی، درگیر دوره‌های استبداد و دوری از ارزش‌هایی شد که خود مسلمانان نیز از آن دوران، تبرّی می‌جویند، همچنانکه ارزش‌های غربی و رفتارهای غربی و غربیان، ضرورتاً تأیید مسیحیّت را در پی ندارد حتی تلاش‌هایی (از سوی غرب) صورت می‌گیرد که از خود مسیحیت نیز، فاصله گیرند و رها شوند.
 
 
ولى اگر بگوییم كه روح ارزش هاى اسلامى، نیروى محركه جریان كلى در جهان اسلام ـ حتى اگر این جریان لائیك هم فرض شود ـ است، چندان از حقیقت دور نشده ایم، همچنانكه روح مسیحیت نیز بر كل زندگى غربى تأثیر ریشه اى خود را بجاى گذارده و انگ و رنگ خود را بر آن زده است. ولى این هر دو دین (اسلام و مسیحیت) همچنان بدور از هرگونه انحرافى در جهان (اسلام و غرب) باقى مى مانند و چیزى از ارزش هاى آنها كاسته نخواهد شد، از اینجاست كه تفاوت در عرصه دیدگاه ها یا همزیستى این دو آیین در غرب یا جهان اسلام، كاملا آشكار مى گردد بطوریكه چندان تفاوتى میان یك مسلمان و یك ارمنى ایرانى یا یك قبطى یا مسلمان مصرى، مشاهده نمى شود به همین دلیل است كه معتقدیم گفتگوى اسلام و مسیحیّت، تأثیر بسزایى در پیوندهاى میان دو تمدن اسلام و غرب، بجاى مى گذارد.
===عدم وجود فقط دو انتخاب رد مطلق و یا قبول مطلق===
ما خود را در یك زاویه تنگ، آنچنان زندانى نمى بینیم كه طى آن یا باید عرصه را به رویارویى ارزش هاى متناقض (اسلام  غرب) و از آن جا نبرد تمدنها، واگذار كنیم و یا مصلحت اندیشى كنیم و همه ارزش ها را زیر پا نهیم تا همزیستى، صورت گرفته باشد. و البته كوتاه آمدن نسبت به ارزش ها نیز به معناى از خودبیگانگى است. این معادله، در مورد روابط اسلام و غرب، باطل است و در مورد روابط اسلام و مسیحیّت، از بطلان بیشترى برخوردار است. زیرا چه بسیار نقاط مشتركى كه میان اسلام و غرب وجود دارد كه مى توان بدون كوتاه آمدن از ارزش ها، در مورد آنها، به توافق و تفاهم رسید ارزش هاى مشتركى چون: حقوق بشر، دموكراسى، صلح، جنگ علیه تروریسم، مقاومت در برابر نژادپرستى، نازیسم، فاشیسم و ...; منافع و مصالح مشتركى نیز وجود دارد كه این رابطه را نیروى بیشترى مى بخشند.
=عرصه هاى مشترك میان اسلام و مسیحیّت=
میراث ارزشى مشتركى وجود دارد كه نمى توان براى آن بهایى در نظر گرفت; در متون اسلامى، مى توان به میزان قابل توجهى كه درباره حضرت عیسی (ع) و مادر گرامى اش در راستاى پاكى و صفاى زندگى آنان، سخن رفته اشاره كرد. به عنوان مثال مى توان به شیخ كلینى (ره) (متوفى اوایل قرن دهم میلادى) در كتاب مشهور خود (كافى) اشاره كرد كه به متن مناجات حضرت عیسی مسیح (ع) با خداوند عزوجل مى پردازد كه به گفته پرفسور محمود ایوب، با بیانى بسیار زیبا، صورت گرفته است: «بنده اى فروتن در برابر خدا و در عین حال از اولیاى مقرّب درگاه الهى» و در توضیح آن مى گوید: «طى این مفهوم تجلى الهى، دو تصویر اسلامى و مسیحى حضرت مسیح (ع) در نقاط متعددى، در هم مى آمیزند:
 
اسلام تأكید مى كند كه انسان مى تواند و حتى وظیفه دارد كه به خداوند متعال نزدیك شود و نزدیكى به خداوند نیز در معراج پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) ـ كه مستقیماً در برابر خدا قرار گرفت ـ و عروج حضرت عیسی و نشستن او در سمت راست خدا، تجلّى آشكارى یافته است»; البته به رغم وجود بحث هایى درباره این روایت، مى توان گفت بیانگر درآمیختگى هاى این دو میراث الهى، با یكدیگر است.
 
 
در این میان مى توان موارد مشترك فراوانى را یافت از جمله:


{{ستون-شروع|2}}
ولی اگر بگوییم که روح ارزش‌های اسلامی، نیروی محرکه جریان کلی در جهان اسلام ـ حتی اگر این جریان لائیک هم فرض شود ـ است، چندان از حقیقت دور نشده ایم، همچنانکه روح مسیحیت نیز بر کل زندگی غربی تأثیر ریشه‌ای خود را بجای گذارده و انگ و رنگ خود را بر آن زده است. ولی این هر دو دین (اسلام و مسیحیت) همچنان بدور از هرگونه انحرافی در جهان (اسلام و غرب) باقی می‌مانند و چیزی از ارزش‌های آنها کاسته نخواهد شد، از اینجاست که تفاوت در عرصه دیدگاه‌ها یا همزیستی این دو آیین در غرب یا جهان اسلام، کاملا آشکار می‌گردد بطوریکه چندان تفاوتی میان یک مسلمان و یک ارمنی ایرانی یا یک قبطی یا مسلمان مصری، مشاهده نمی‌شود به همین دلیل است که معتقدیم گفتگوی اسلام و مسیحیّت، تأثیر بسزایی در پیوندهای میان دو تمدن اسلام و غرب، بجای می‌گذارد.
ـ تأكيد بر پرستش خدا و نبرد با ستم و ستمگرى.
=== عدم وجود فقط دو انتخاب رد مطلق و یا قبول مطلق ===
ما خود را در یک زاویه تنگ، آنچنان زندانی نمی‌بینیم که طی آن یا باید عرصه را به رویارویی ارزش‌های متناقض (اسلام غرب) و از آن جا نبرد تمدن‌ها، واگذار کنیم و یا مصلحت اندیشی کنیم و همه ارزش‌ها را زیر پا نهیم تا همزیستی، صورت گرفته باشد. و البته کوتاه آمدن نسبت به ارزش‌ها نیز به معنای از خودبیگانگی است. این معادله، در مورد روابط اسلام و غرب، باطل است و در مورد روابط اسلام و مسیحیّت، از بطلان بیشتری برخوردار است. زیرا چه بسیار نقاط مشترکی که میان اسلام و غرب وجود دارد که می‌توان بدون کوتاه آمدن از ارزش‌ها، در مورد آنها، به توافق و تفاهم رسید ارزش‌های مشترکی چون: حقوق بشر، دموکراسی، صلح، جنگ علیه تروریسم، مقاومت در برابر نژادپرستی، نازیسم، فاشیسم و... ; منافع و مصالح مشترکی نیز وجود دارد که این رابطه را نیروی بیشتری می‌بخشند.
=عرصه‌های مشترک میان اسلام و مسیحیّت=
میراث ارزشی مشترکی وجود دارد که نمی‌توان برای آن بهایی در نظر گرفت; در متون اسلامی، می‌توان به میزان قابل توجهی که درباره حضرت عیسی (ع) و مادر گرامی‌اش در راستای پاکی و صفای زندگی آنان، سخن رفته اشاره کرد. به عنوان مثال می‌توان به شیخ کلینی (ره) (متوفی اوایل قرن دهم میلادی) در کتاب مشهور خود (کافی) اشاره کرد که به متن مناجات حضرت عیسی مسیح (ع) با خداوند عزوجل می‌پردازد که به گفته پرفسور محمود ایوب، با بیانی بسیار زیبا، صورت گرفته است: «بنده‌ای فروتن در برابر خدا و در عین حال از اولیای مقرّب درگاه الهی» و در توضیح آن می‌گوید: «طی این مفهوم تجلی الهی، دو تصویر اسلامی و مسیحی حضرت مسیح (ع) در نقاط متعددی، در هم می‌آمیزند:


اسلام تأکید می‌کند که انسان می‌تواند و حتی وظیفه دارد که به خداوند متعال نزدیک شود و نزدیکی به خداوند نیز در معراج پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) ـ که مستقیماً در برابر خدا قرار گرفت ـ و عروج حضرت عیسی و نشستن او در سمت راست خدا، تجلّی آشکاری یافته است» ; البته به رغم وجود بحث‌هایی درباره این روایت، می‌توان گفت بیانگر درآمیختگی‌های این دو میراث الهی، با یکدیگر است.


ـ ايمان به فطرت خلّاق انسان.
در این میان می‌توان موارد مشترک فراوانی را یافت از جمله:


{{فهرست ستونی|2}}
ـ تأکید بر پرستش خدا و نبرد با ستم و ستمگری.


ـ ايمان به منظومه تقريباً يكسانى از اخلاقيات.
ـ ایمان به فطرت خلّاق انسان.


ـ ایمان به منظومه تقریباً یکسانی از اخلاقیات.


ـ باور به حقوق بشر.
ـ باور به حقوق بشر.


ـ باور به ارزش کانون خانواده.


ـ باور به ارزش كانون خانواده.
ـ ایمان به ضرورت همبستگی اجتماعی.


ـ ایمان به ضرورت احیای یادواره‌های سرنوشتی.


ـ ايمان به ضرورت همبستگى اجتماعى.
ـ باور به ارزش عفت و پاکدامنی اجتماعی.


ـ ایمان به حضور الهی در مسجد یا کلیسا.


ـ ايمان به ضرورت احياى يادواره هاى سرنوشتى.
ـ ایمان به ضرورت خدمت به تمدن بشری.


 
ـ باور به مجموعه‌ای از عبادات و نمازهایی که جان را صفا می‌بخشند.
ـ باور به ارزش عفت و پاكدامنى اجتماعى.
 
 
ـ ايمان به حضور الهى در مسجد يا كليسا.
 
 
ـ ايمان به ضرورت خدمت به تمدن بشرى.
 
 
ـ باور به مجموعه اى از عبادات و نمازهايى كه جان را صفا مى بخشند.


- و...
- و...


{{پایان}}
{{پایان}}
=نتیجه=
=نتیجه=
و چه اشتراكات تمدنى كه این دو آیین، از سر گذرانده اند; گواینكه خود مصلحت نیز یك ارزش دینى است كه چنین همزیستى و همكارى با یكدیگر را، ایجاب مى كند.همكارى در مبارزه با فقر و بیمارى و جهل، كوشش در جهت نفى تعصّب و فروپاشى اخلاقى و برآوردن نیازهاى معنوى و ایستادگى در برابر توطئه هاى شیطانى براى در هم شكستن كیان خانواده و ایجاد تردید در ارزش هاى دینى، و مقاومت در برابر هرگونه تروریسم از جمله ترورسیم رسمى و نفى مدعیان دینى كه بنا به منافع شخصى، گروهى، حزبى و فرقه اى خود، جنگ آفرینى مى كنند و در پوششى از دین پنهان مى شوند و ...، همه و همه منافع و مصلحت هایى است كه طرفین را به همكارى سازنده فرا مى خواند.
و چه اشتراکات تمدنی که این دو آیین، از سر گذرانده اند; گواینکه خود مصلحت نیز یک ارزش دینی است که چنین همزیستی و همکاری با یکدیگر را، ایجاب می‌کند. همکاری در مبارزه با فقر و بیماری و جهل، کوشش در جهت نفی تعصّب و فروپاشی اخلاقی و برآوردن نیازهای معنوی و ایستادگی در برابر توطئه‌های شیطانی برای در هم شکستن کیان خانواده و ایجاد تردید در ارزش‌های دینی، و مقاومت در برابر هرگونه تروریسم از جمله ترورسیم رسمی و نفی مدعیان دینی که بنا به منافع شخصی، گروهی، حزبی و فرقه‌ای خود، جنگ آفرینی می‌کنند و در پوششی از دین پنهان می‌شوند و... ، همه و همه منافع و مصلحت‌هایی است که طرفین را به همکاری سازنده فرا می‌خواند.
=پانویس=
== پانویس ==
{{پانویس|2}}
{{پانویس}}


[[رده: مقالات]]
[[رده:مقاله‌ها]]

نسخهٔ ‏۱۴ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۵۶

ارزش‌ها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان عنوان مقاله‌ای است به زبان فارسی که توسط آیت‌الله محمد علی تسخیری در رابطه با رویکرد توسعه‌ای فرهنگ اتحاد به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به دنبال تبیین دیدگاه‌های مرتبط با داشتن رابطه با مسیحیت و یا نداشتن آن و نیز کیفیت آن میان مسلمانان و مسیحیان است. خواننده از رهگذر مطالعه این مقاله به این نکته رهنمون می‌گردد که اگر ایجاد همزیستی مسالمت‌آمیز بر پایه ارزش‌ها و منافع میان مسلمانان و مسیحیان و نیز دولت‌های اسلامی و مسیحی ممکن باشد پس به نحو اولویت داری، ایجاد اتحاد و رابطه میان فرق و مذاهب اسلامی باید ممکن باشد و نیز باید درجهت فرهنگ‌سازی و نهادینه کردن آن تلاش کرد.

مقدمه

تردیدی نیست که در جهان اسلام خیزش اسلامی تمام عیاری وجود دارد که به ویژه در نیمه قرن گذشته، تجلی روشن تری پیدا کرد که برخی نمودهای آنرا که در عین حال می‌تواند به عنوان عامل گسترش و ریشه دوانی آن هم تلقی شود، شاهد بودیم نمودهایی چون: تأسیس نهادهای فراگیری مانند «رابطة العالم الاسلامی» و «سازمان کنفرانس اسلامی» در اواخر دهه شصت (قرن بیستم)، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شکست اتحاد شوروی در افغانستان، فراگیر شدن خواست پیاده کردن اسلام در سرتاسر جهان اسلام، بالا گرفتن بدبینی‌ها نسبت به مقاصد غرب در برابر جهان اسلام، گسترش پدیده‌ها و ظواهر اسلامی به ویژه در میان جوانان و...

این تحول بزرگ ابرقدرت‌هایی چون آمریکا را به تغییر استراتژی خود و برخی اندیشمندان را به تجدیدنظر در تحلیل‌های تمدنی و شیوه‌های ارتباط متقابل تمدن‌های خود، واداشت همچنانکه برخی نظریه پردازان افراطی را به بازگشت به تقسیم جهان به متمدن و وحشی و از آنجا اعمال قانون جنگل در مورد وحشیان و بی‌معنایی برخورد طبق اصول انسانی با آنها، سوق داد. در این راستا، کارهای تحقیقی ارزشمندی نیز صورت گرفت.

از جمله آثار نوشتاری بسیاری از نویسندگان اسلامی مانند:

أ- محمد محمدحسین، عباس محمودالعقاد، محمد حسنین هیکل، شهید مطهری، شهید صدر، ابوالحسن ندوی و نیز نویسندگان غربی چون: جان اسپیزتیو و...

ب - پیسکاتوری، فرانسوا بورگا، گیل کیبیل، ر دیکمیجیان، شیرین‌ هانتر، براهام برایان و دیگران کوشش‌های به عمل آمده برای تبیین این پدیده، بیشتر روی سه عنصر، انگشت گذارده‌اند که عبارتند از:

1- مسئله تقسیم جوامع اسلامی به جریان‌های فرهنگی، انقلابی و ارتجاعی و درگیری این جریانات با یکدیگر.

2- مسئله تلاش غرب یا دولت‌های طرفدار آن در به حاشیه راندن اسلام و هر گونه نمود اسلامی.

3- کار اندیشمندان اسلامی در استفاده بهینه از شرایط مساعد انسانی و حقوق بشر به قصد برانگیختن احساسات در جهان اسلام.

عرصه روابطی میان اسلام و غرب

مخالفان مصالحه میان اسلام و غرب

کسانی هستند که معتقدند زمینه مصالحه میان اسلام و غرب کاملا تیره و تاریک است زیرا اسلام خود و به لحاظ ارزشی، غرب را نفی می‌کند و مطلقاً جایی برای همزیستی یا به اصطلاح هماهنگی با مدرنیسم یا غرب‌گرایی، نمی‌بیند; خانم شیرین هانتر این دسته را «خاورشناسان جدید» می‌نامد. [۱] ولی ما آنانرا فیلسوفان «یأس تمدنی» می‌نامیم. از جمله اینان «مارتین کرامر» است که تساهل و تسامح مخالفانش در موضوع را مورد نکوهش قرار می‌دهد و آنانرا، «پوزش خواهان» می‌نامد و معتقد است که روند احیای اسلامی در پایان قرن، موجب نابودی خود خواهد شد، همچنانکه «آموس برلموتر» در زمینه رابطه اسلام و دموکراسی معتقد است: «موضوع، دموکراسی نیست بلکه طبیعت اصلی اسلام است». [۲] در جهان اسلام نیز کسانی هستند که رابطه اسلام و غرب را، رابطه ای که به اندازه اسلام و جاهلیت از هم فاصله دارند، می‌پندارند.

موافقان مصالحه میان اسلام و غرب

بر‌آن‌اند که امکان همزیستی (اسلام و غرب)، برخاسته از پویایی اسلام و توان همگامیو هماهنگی آن با تغییرات و دگرگونی‌هاست همچنانکه معتقد است که ریشه خیزش اسلامی نه در قدرت ذاتی اسلام بلکه در محرومیت‌های اقتصادی، ستمهای اجتماعی و نابسامانی‌های سیاسی است; از جمله مدعیان این دیدگاه فرانسوا بورگات است که ضمن توجه به بعد فرهنگی این حرکت به مثابه کوششی برای استقلال فرهنگی، می‌گوید:

«اینک ما شاهد سومین مرحله از زدودن آثار استعمار هستیم. مرحله نخست جنبه سیاسی داشت و به صورت جنبش‌های استقلال‌طلبانه بود، مرحله دوم، اقتصادی بود (ملی کردن کانال سوئز در مصر و ملی کردن نفت در الجزائر) و سرانجام مرحله سوم که جنبه فرهنگی دارد. [۳] این گروه طرفدار سیاست برخورد سازنده هستند و خانم شیرین هانتر، آنان را "جهان سومی" [۴] می‌خواند و من نام "اندیشمندان توافق" بر آنان می‌نهم; بسیاری از اندیشمندان اسلامی، در این گروه قرار می‌گیرند.

اگرچه گروه نخست را به خاطر فاصله ای که از فهم طبیعت انعطاف پذیر اسلام و نیز فهم حقیقت نبرد طولانی جهانی اسلام با جهان غرب ـ با همه کم و کاستی‌ها و جزر و مدهای آن ـ دارند، مورد سرزنش می‌دانم، طرز فکر طرفداران توافق یعنی گروه دوم را نیز آنجا که ارزش‌های تمدن غرب را اصل می‌دانند و توان اسلام در هماهنگ شدن با این ارزش‌ها را معیاری برای پویایی اسلام قلمداد می‌کنند، نمی‌توانم بپذیرم.

به عنوان مثال، "براهام برایان" را می‌بینیم که با سلسله مقالاتی در‌این‌باره در اکونومیست لندن (در سال 1994 م)، به نظر می‌رسد در شمار "اندیشمندان توافق" است و تا حدودی گرایش به معنویات دارد و جهان اسلام را به روی آوردن به همه ارزش‌های غرب فرامی خواند و بر آنست که امروزه جهان اسلام، قرن پانزدهم هجری خود را در همان شرایط و وضعی می‌گذراند که غرب، قرن پانزدهم میلادی خود را سپری می‌کرد و همانگونه که اسلام عامل خارجی پیدایش رنسانس در غرب بود امروزه نیز غرب باید نقش عامل خارجی مؤثر در نهضت و خیزش جهان اسلام را ایفا کند. و نیز خانم شیرین‌ هانتر که غرب را به اندکی دینداری و گرایش به تدیّن و جهان اسلام را به لائیسم فرامی خواند تا مشکل حل گردد. همان منبع. به نظر می‌رسد گویا ما تنها با دو حالت مواجه هستیم: یا باید اسلام از ارزش‌های خود عدول کند تا هر دو گروه (هم مأیوسان و هم توافقی‌ها) راضی شوند یا به عنوان دشمن همیشگی تمدن غرب بشمار خواهد رفت. می‌توان این سیاه و سفیدی را به شکل دیگری نیز به تصور درآورد: یا باید ملاک درگیری ارزش‌ها باشد که در اینصورت جای هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد و یا ملاک را مصلحت و منافع در نظر‌گیریم که چشم‌انداز خوبی از همزیستی و همکاری، پیدا خواهد شد.

رابطه اسلام با غرب (رابطه اسلام با مسیحیت)

برای اینکه بحث را از رابطه "اسلام با غرب" به "اسلام با مسیحیت" بکشانیم که هم واقعیت امروزی است و هم کسانی هستند که جهان مسیحیت را معادل جهان غرب می‌دانند، به دو نکته مهم، اشاره می‌کنیم.

اشاره به دو نکته مقدماتی

خلط میان اسلام به عنوان منظومه ای از ارزش‌ها و مسلمانان به مثابه امتی که اسلام آورده‌اند

گاهی آشکارا میان اسلام به عنوان منظومه ای از ارزش‌ها و مسلمانان به مثابه امتی که اسلام آورده است، خلط مبحث می‌شود. واقعیت تطبیقی اسلام و مسیر حرکت امت در اغلب موارد در عمل نشانگر حقیقت ارزش‌های اسلامی نیست. به عنوان مثال، ما نمی‌توانیم اقدامات دولتمرد معیّنی را لزوماً برخاسته از فرهنگ اسلامی، تلقی کنیم به ویژه آنکه دولت اسلامی، درگیر دوره‌های استبداد و دوری از ارزش‌هایی شد که خود مسلمانان نیز از آن دوران، تبرّی می‌جویند، همچنانکه ارزش‌های غربی و رفتارهای غربی و غربیان، ضرورتاً تأیید مسیحیّت را در پی ندارد حتی تلاش‌هایی (از سوی غرب) صورت می‌گیرد که از خود مسیحیت نیز، فاصله گیرند و رها شوند.

ولی اگر بگوییم که روح ارزش‌های اسلامی، نیروی محرکه جریان کلی در جهان اسلام ـ حتی اگر این جریان لائیک هم فرض شود ـ است، چندان از حقیقت دور نشده ایم، همچنانکه روح مسیحیت نیز بر کل زندگی غربی تأثیر ریشه‌ای خود را بجای گذارده و انگ و رنگ خود را بر آن زده است. ولی این هر دو دین (اسلام و مسیحیت) همچنان بدور از هرگونه انحرافی در جهان (اسلام و غرب) باقی می‌مانند و چیزی از ارزش‌های آنها کاسته نخواهد شد، از اینجاست که تفاوت در عرصه دیدگاه‌ها یا همزیستی این دو آیین در غرب یا جهان اسلام، کاملا آشکار می‌گردد بطوریکه چندان تفاوتی میان یک مسلمان و یک ارمنی ایرانی یا یک قبطی یا مسلمان مصری، مشاهده نمی‌شود به همین دلیل است که معتقدیم گفتگوی اسلام و مسیحیّت، تأثیر بسزایی در پیوندهای میان دو تمدن اسلام و غرب، بجای می‌گذارد.

عدم وجود فقط دو انتخاب رد مطلق و یا قبول مطلق

ما خود را در یک زاویه تنگ، آنچنان زندانی نمی‌بینیم که طی آن یا باید عرصه را به رویارویی ارزش‌های متناقض (اسلام غرب) و از آن جا نبرد تمدن‌ها، واگذار کنیم و یا مصلحت اندیشی کنیم و همه ارزش‌ها را زیر پا نهیم تا همزیستی، صورت گرفته باشد. و البته کوتاه آمدن نسبت به ارزش‌ها نیز به معنای از خودبیگانگی است. این معادله، در مورد روابط اسلام و غرب، باطل است و در مورد روابط اسلام و مسیحیّت، از بطلان بیشتری برخوردار است. زیرا چه بسیار نقاط مشترکی که میان اسلام و غرب وجود دارد که می‌توان بدون کوتاه آمدن از ارزش‌ها، در مورد آنها، به توافق و تفاهم رسید ارزش‌های مشترکی چون: حقوق بشر، دموکراسی، صلح، جنگ علیه تروریسم، مقاومت در برابر نژادپرستی، نازیسم، فاشیسم و... ; منافع و مصالح مشترکی نیز وجود دارد که این رابطه را نیروی بیشتری می‌بخشند.

عرصه‌های مشترک میان اسلام و مسیحیّت

میراث ارزشی مشترکی وجود دارد که نمی‌توان برای آن بهایی در نظر گرفت; در متون اسلامی، می‌توان به میزان قابل توجهی که درباره حضرت عیسی (ع) و مادر گرامی‌اش در راستای پاکی و صفای زندگی آنان، سخن رفته اشاره کرد. به عنوان مثال می‌توان به شیخ کلینی (ره) (متوفی اوایل قرن دهم میلادی) در کتاب مشهور خود (کافی) اشاره کرد که به متن مناجات حضرت عیسی مسیح (ع) با خداوند عزوجل می‌پردازد که به گفته پرفسور محمود ایوب، با بیانی بسیار زیبا، صورت گرفته است: «بنده‌ای فروتن در برابر خدا و در عین حال از اولیای مقرّب درگاه الهی» و در توضیح آن می‌گوید: «طی این مفهوم تجلی الهی، دو تصویر اسلامی و مسیحی حضرت مسیح (ع) در نقاط متعددی، در هم می‌آمیزند:

اسلام تأکید می‌کند که انسان می‌تواند و حتی وظیفه دارد که به خداوند متعال نزدیک شود و نزدیکی به خداوند نیز در معراج پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) ـ که مستقیماً در برابر خدا قرار گرفت ـ و عروج حضرت عیسی و نشستن او در سمت راست خدا، تجلّی آشکاری یافته است» ; البته به رغم وجود بحث‌هایی درباره این روایت، می‌توان گفت بیانگر درآمیختگی‌های این دو میراث الهی، با یکدیگر است.

در این میان می‌توان موارد مشترک فراوانی را یافت از جمله:

ـ تأکید بر پرستش خدا و نبرد با ستم و ستمگری.

ـ ایمان به فطرت خلّاق انسان.

ـ ایمان به منظومه تقریباً یکسانی از اخلاقیات.

ـ باور به حقوق بشر.

ـ باور به ارزش کانون خانواده.

ـ ایمان به ضرورت همبستگی اجتماعی.

ـ ایمان به ضرورت احیای یادواره‌های سرنوشتی.

ـ باور به ارزش عفت و پاکدامنی اجتماعی.

ـ ایمان به حضور الهی در مسجد یا کلیسا.

ـ ایمان به ضرورت خدمت به تمدن بشری.

ـ باور به مجموعه‌ای از عبادات و نمازهایی که جان را صفا می‌بخشند.

- و...

نتیجه

و چه اشتراکات تمدنی که این دو آیین، از سر گذرانده اند; گواینکه خود مصلحت نیز یک ارزش دینی است که چنین همزیستی و همکاری با یکدیگر را، ایجاب می‌کند. همکاری در مبارزه با فقر و بیماری و جهل، کوشش در جهت نفی تعصّب و فروپاشی اخلاقی و برآوردن نیازهای معنوی و ایستادگی در برابر توطئه‌های شیطانی برای در هم شکستن کیان خانواده و ایجاد تردید در ارزش‌های دینی، و مقاومت در برابر هرگونه تروریسم از جمله ترورسیم رسمی و نفی مدعیان دینی که بنا به منافع شخصی، گروهی، حزبی و فرقه‌ای خود، جنگ آفرینی می‌کنند و در پوششی از دین پنهان می‌شوند و... ، همه و همه منافع و مصلحت‌هایی است که طرفین را به همکاری سازنده فرا می‌خواند.

پانویس

  1. شیرین هانتر: «آینده اسلام و غرب: برخورد و تمدن‌ها یا همزیستی مسالمت‌آمیز»، ص 96.
  2. واشنگتن پست، 19 ژانویه 1992.
  3. Paris: Editions La Decouverte. 1995), P 107.
  4. شیرین هانتر، همان منبع، ص 98، (برگردان عربی)