صلح حدیبیه: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' سالها' به ' سالها') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class="wikiInfo">[[پرونده:صلح حدیبیه.jpg |جایگزین=صلح حدیبیه|صلح حدیبیه]] | <div class="wikiInfo">[[پرونده:صلح حدیبیه.jpg |جایگزین=صلح حدیبیه|صلح حدیبیه]]</div> | ||
'''صلح حُدَیبیه''' پیمان صلحی است که در منطقه حدیبیه در سال ششم هجری بین [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|حضرت محمد(صلی الله علیه)]] و [[مشرکان]] [[مکه]] امضا شد و در [[سوره فتح]] از آن به عنوان <big>فتحالمبین</big> یاد شده است. این پیمان در سال ۶۲۸ پس از میلاد برابر با [[ذی القعده|ذیالقعده]] ۶ هجری بسته شد. [[مسلمانان]] که برای به جا آوردن [[مناسک حج]] رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین [[قریش]] مواجه شدند، پیامبر(صلیالله علیه) تصمیم گرفت شخصی را به سوی قریش بفرستد تا مذاکره کند، ابتدا [[عمر بن خطاب]] را برگزید. ولی وی از رفتن ابا کرده و [[عثمان]] را پیشنهاد کرد، پس از عزیمت عثمان و شایعه خبر قتل وی، پیامبر(صلیالله علیه) مسلمانان را به پیمانی معروف به [[بیعت رضوان]] فراخواند. پس از مذاکراتی بین طرفین، سرانجام پیمان صلح حدیبیه بسته شد که بر اساس آن صلحی ده ساله بین طرفین برقرار شد و مسلمانان آن سال به [[مدینه]] بازگشتند تا سال بعد برای انجام [[عمره]] وارد مکه شوند. | |||
|سوره فتح | |||
|[[بیعت رضوان]] | |||
== مکان و زمان صلح حدیبیه == | |||
به نوشته [[یاقوت حموی]]، حدیبیه ـ که اهل [[حجاز]] آن را به تشدید (حدیبیّه) و عراقیان به تخفیف یاء میخوانند ـ نام قریهای در یک منزلی [[مکه]] و نُه منزلی مدینه است<ref>یاقوت حموی، ذیل ماده</ref>. به گفته وی، قسمتی از آن داخل حرم و قسمت دیگر خارج از حرم قرار دارد و نام آن برگرفته از اسم چاه حدیبیه یا درختی به نام حَدْباء است که در آن ناحیه قرار داشتند<ref>یاقوت حموی، ذیل ماده</ref>. | |||
</ | به روایت [[ابن اسحاق]]: رسول خدا(صلیالله علیه) پس از غزوه بنیمصطلق، [[ماه رمضان]] و [[شوال]] را در [[مدینه]] بود و در ماه ذیقعده به قصد عمره بی آن که جنگی در نظر داشته باشد آهنگ مکه کرد. واقدی تاریخ حرکت رسول خدا(صلیالله علیه) را رمضان سال ششم میداند<ref> المغازی، ج ۲، ص ۵۷۲</ref>. | ||
به | == حرکت به سوی حدیبیه == | ||
رسول خدا (صلیالله علیه) در خواب دیدند که وارد خانه کعبه شد و سر خود را تراشید و کلید خانه را گرفت و همراه کسان دیگری که به [[عرفات]] میرفتند به عرفات رفت و وقوف فرمود. پیامبر (صلیالله علیه) [[اصحاب]] را برای انجام عمره دعوت فرمود و ایشان هم شتابان آماده خروج شدند<ref> المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۳۳</ref>. | |||
آن حضرت دستور داد که تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کرده و از برداشتن هر نوع سلاح دیگر خودداری کنند. این بدان دلیل بود که بر همه اعراب و نیز قریش ثابت شود رسول خدا(صلیالله علیه) تنها قصد انجام عمره داشته و به هیچ روی سر جنگ ندارد. [[سعد بن عباده]] و عمر بن خطّاب از آن حضرت خواستند تا احتیاطاً سلاح بردارند تا اگر دشمن دست به اقدامی زد آماده باشند. عمر به پیامبر (صلیالله علیه) عرض کرد: در حالی که از [[ابوسفیان]] میترسیم، آیا صحیح است که آلات و ابزار جنگی با خود برنداریم؟ پیامبر (صلیالله علیه) فرمودند: مهم نیست و به هر حال من دوست نمیدارم که در حال تشرف برای عمره، با خود اسلحه حمل کنم<ref>المغازی، ج ۲، ص ۵۷۳؛ إمتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۷۵</ref>. | |||
پیامبر (صلیالله علیه)، ابن امّ مکتوم (یا نمیلة بن عبداللّه لیثی) را در مدینه جانشین خود فرمود و روز دوشنبه اول [[ذی القعده|ماه ذیقعده]] از مدینه بیرون آمدند. آن حضرت در خانه خود [[غسل]] فرمود، از در خانه بر قصواء ناقه خود سوار شدند و مسلمانان هم بیرون آمدند. هنگام ظهر در ذیالحلیفه [[نماز]] گزاردند، و دستور فرمودند تا شترها و گاوهای قربانی را آوردند و بر آنها جل انداختند و سپس شخصا شانه برخی از آنها را خراش مختصری دادند که مشخص باشد. | |||
== صلح حدیبیه در چه سالی بود == | |||
غزوه حدیبیه از حوادث مهم تاریخ اسلام است که در سال ششم هجرت<ref>محمد بن موسی بن عقبة، المغازی النبویة، تحقیق حسین مرادی نسب، ص320</ref>. اتفاق افتاده و به انعقاد صلحنامهای میان مسلمانان و [[مشرکان]] مکه انجامید. رسول خدا (صلیالله علیه) در ذیالقعده آن سال تصمیم به انجام عمره گرفت و همه [[مسلمانان]] و حتی غیر مسلمانان را بر انجام عمره تشویق میکرد. پیامبر(صلیالله علیه) خود به خانه رفت، غسل کرد، دو لباس پوشید و بر ناقه خود، با نام «قصواء» سوار شد و بیرون آمد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص463</ref> اول ماه ذیقعده بود. <ref>الطبقات الکبری، ج2، ص73</ref>. | |||
=صلح حدیبیه در چه سالی بود= | |||
غزوه حدیبیه از حوادث مهم | |||
== دلایل قریش برای صلح با مسلمانان == | |||
از جلمه دلایل این صلح میتوان به موارد زیر اشاره کرد: | از جلمه دلایل این صلح میتوان به موارد زیر اشاره کرد: | ||
== خستگی قریش == | === خستگی قریش === | ||
قریش در طول این سالها توان جنگی خود را از دست داده بود و بسیاری از سران و مردان آن کشته شده بودند، در حالی که روز به روز به تعداد مسلمانان افزوده میشد و توان آنها بالا میرفت. | |||
قریش در طول این سالها توان جنگی خود را از دست داده بود و بسیاری از سران و مردان آن کشته شده بودند، در حالی که روز به روز به تعداد مسلمانان افزوده | |||
== | === متمدنتر بودن قریش نسبت به سایر قبایل === | ||
قریش همانند بدویان بیابانی نبود که تنها در اندیشه جنگ باشد، بلکه میتوانست به صلح نیز بیندیشد. | |||
قریش همانند بدویان | |||
== در خطر بودن اقتصاد قریش == | === در خطر بودن اقتصاد قریش === | ||
اگر قرار باشد جنگی بیحاصل برپا شود، آن هم با همه تبعات سخت آن، یکی از این تبعات، قطع راه تجارتی قریش است، چه بهتر که درباره صلح نیز فکری شود. | |||
اگر قرار باشد | |||
به هر | به هر روی سران قریش تا این اندازه پختگی سیاسی داشتند که بفهمند جنگ با مسلمانان آن هم با هدف براندازی، دیگر از توان آنان خارج شده است. | ||
زمانی که بُدَیل بن ورقاء به حدیبیه آمد، پیامبر (صلیالله علیه) فرمودند: قریش قومی هستند که از جنگ ضرر و زیان دیده و جنگ آنان را به ستوه آورده است<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۰۹؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، صص ۷۱- ۶۱؛ المغازی، ج ۲، ص ۵۹۲[و قریشٌ قومٌ قد اضرّتْ بهم الحرب ونَهَکتْهم] </ref>. اعتقاد رسول خدا (صلیالله علیه) چنین بود که قریش با توجه به شکستی که در [[احزاب]] متحمل شده و به علاوه همه تجربههای گذشته، در طی قریب بیست سال از آغاز [[بعثت]]، فکر حمله به [[اسلام]] را از سر بیرون کرده. | |||
سهیل بن عمرو نیز در مذاکرات خود گفت که جنگ خواسته فرومایگان ماست و | سهیل بن عمرو نیز در مذاکرات خود گفت که جنگ خواسته فرومایگان ماست و علاقهای بدان نداریم<ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۰۴</ref>. | ||
=بیعت رضوان= | == بیعت رضوان == | ||
در این بین ماجراهایی پیش آمد که باعث شد خداوند دستور تجدید پیمان با پیامبر ص را صادر نماید. | در این بین ماجراهایی پیش آمد که باعث شد خداوند دستور تجدید پیمان با پیامبر ص را صادر نماید. | ||
به گفته [[واقدی]] مسلمانان در دو نوبت از مشرکان اسیر گرفتند: | به گفته [[واقدی]] مسلمانان در دو نوبت از مشرکان اسیر گرفتند: | ||
قریش شبی پنجاه پیاده را به | قریش شبی پنجاه پیاده را به سرپرستی مکرز بن حفص فرستاده بودند که در اطراف لشکرگاه رسول خدا بگردند، به امید اینکه بتوانند کسی را بگیرند یا شبیخون بزنند. اصحاب رسول خدا(صلیالله علیه) آنها را گرفتند، و به حضور پیامبر (صلیالله علیه) آوردند. | ||
جمعی از قریش حرکت کردند و نزدیک سپاه پیامبر (صلیالله علیه) آمدند و شروع به تیراندازی و پرتاب سنگ کردند. مسلمانان در آنجا هم گروهی دیگر از مشرکان را اسیر گرفتند<ref>المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۵۸</ref>. | |||
به درازا کشیدن | به درازا کشیدن ماجرای عثمان، همراه با رسیدن برخی اخبار نگرانکننده درباره مهاجرانی که به داخل شهر رفته بودند و اصرار قریش در جلوگیری از ورود مسلمانان، ضرورت یک [[بیعت]] همگانی را فراهم کرد. این بیعت را [[بیعت رضوان]] و نیز <big>بیعت شجره</big> نامیدهاند. زیرا رسول خدا (صلیالله علیه) زیر درختی با مردم بیعت کردند، درختی که تا سالها حاجیان در کنار آن نماز میگزاردند<ref>طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانی که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبدالله در دورهای که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم میدید بهطور دقیق محل درخت را به شما نشان می دادم، سبل الهدی، ج ۵، ص ۱۲۲</ref>. | ||
عنوان رضوان از | عنوان رضوان از آیهای که دراینباره [[نزول قرآن|نازل]] شد، گرفته شده است. این بیعت در ارتباط با شرایط خاصی بود که در آن لحظه پیش آمده و بنابراین موضوع آن امر جهاد بود. مسلمانان بایستی بر اصل پایداری و مقاومت و [[جهاد]] با رسول خدا(صلی الله علیه) بیعت میکردند. درباره مضمون آنچه بر سر آن بیعت شد، اختلافی در نقلها به چشم میخورد. عمدتاً دو چیز نقل شده: | ||
مسلمانان بیعت کردند که در صورت جنگ از صحنه نبرد نگریزند: «بایعْناه | مسلمانان بیعت کردند که در صورت جنگ از صحنه نبرد نگریزند: «بایعْناه علی ان لا نَفِرّ». | ||
تا سرحد مرگ بایستند و بجنگند: «بایعَهُم | تا سرحد مرگ بایستند و بجنگند: «بایعَهُم عَلَی الْمُوْت». | ||
پس از بیعت که | پس از بیعت که رودرروی شماری از مشرکان نیز صورت گرفت و آنان را به صلح تشویق کرد، حویطب بن عبدالعزّی، و سهیل بن عمرو، و مکرز بن حفص پیش قریش برگشتند و به آنها خبر دادند که چگونه شاهد سرعت یاران پیامبر برای بیعت با آن حضرت بودهاند و اینکه چگونه تسلیم نظر رسول خدا بودند. خردمندان قریش گفتند، هیچ چیزی بهتر از آن نیست که با محمد مصالحه کنیم که امسال را برگردد و سال آینده مراجعت کند و سه روز اقامت کند و قربانیهایش را بکشد و باز گردد و در سرزمین ما اقامت کند، بدون اینکه به شهر درآید. همگی بر این کار اتفاق کردند<ref>طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانی که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبدالله در دورهای که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم میدید بهطور دقیق محل درخت را به شما نشان می دادم، سبل الهدی، ج ۵، ص ۱۲۲</ref>. | ||
=مفاد | == مفاد صلحنامه == | ||
پس از بحثهای فراوان قرار شد تا عهدنامه نوشته شود. [[علی بن ابی طالب|امام علی(علیهالسلام)]] مأمور نوشتن صلحنامه شد<ref>معمر میگوید: از زهری درباره کاتب معاهده حدیبیه سؤال کردم، خندید و گفت: علی بن ابیطالب علیهما السلام؛ اما اگر از اینان(یعنی بنیامیه) سؤال کنی، خواهند گفت: عثمان؛ المصنف، عبدالرزاق، ج ۵، ص ۳۴۳؛ چشم زهری روشن که ببیند برخی کاتب را محمد بن مسلمه معرفی کردند؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳</ref>. رسول خدا(صلیالله علیه) در ابتدا فرمود تا چنین بنویسد: بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما سهیل اعتراض کرد و گفت: ما «رحمن» را نمیشناسیم. پیش از آن در [[مکه]] نیز مشرکان نسبت به کلمه «رحمان» حساسیت داشته و اظهار میکردند که او را نمیشناسند. پس از اصرار سهیل قرار شد تا به نوشتن «باسمک اللهم» که مورد توافق دو طرف بود اکتفا شود. | |||
جمله بعد این بود: این آن چیزی است که رسولالله و ... بر آن توافق کرده؛ سهیل به نوشتن «رسولالله» اعتراض کرد و گفت: تنها باید نام خود و پدرت باشد، چون ما تو را رسول خدا نمیدانیم. صدای اعتراض مسلمانان برخاست. اعتراض سهیل در قالب یک قرارداد مورد توافق دو طرف وارد بود و لذا رسول خدا (صلیالله علیه) مسلمانان را ساکت کرد و قرار شد تا «محمد بن عبدالله» نوشته شود. رسول خدا (صلیالله علیه) به امام فرمود تا عنوان «رسولالله» را از معاهده محو کند. امیرالمؤمنین عرض کردند دست او نمیتواند این عنوان را محو کند. حضرت فرمودند: محل آن را به من نشان دهد تا پاک کنم و امام چنین کرد<ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۱۰؛ بعدها در جنگ صفین، امیرمؤمنان علی علیهالسلام به استناد همین واقعه، اعتراض پیروان خویش را دایر بر چرایی حذف کلمه «امیرالمؤمنین» از پیمان صلح یکساله با معاویه، پاسخ دادند. نک: مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۳۸۳؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳</ref>. | |||
جمله بعد این بود: این آن | |||
در نهایت آنچه که بر آن توافق شد عبارت از این چند اصل بود: | در نهایت آنچه که بر آن توافق شد عبارت از این چند اصل بود: | ||
# ده سال جنگ متوقف شده، مردم در امنیت باشند و هیچگونه سرقت پنهانی و یا خیانت صورت نگیرد. | |||
# ده سال جنگ متوقف شده، مردم در امنیت باشند و | # هر طایفه و قبیلهای مایل باشند میتوانند با محمد(صلیالله علیه) یا با قریش همپیمان باشند. | ||
# اگر کسی از [[صحابه|اصحاب]] محمد به سوی قریش باز گردد، به سوی محمد بازگردانده نمیشود، اما اگر کسی بدون اجازه ولی خود نزد محمد رفت، باید به مکه بازگردانده شود. | |||
# هر طایفه و | # محمد (صلیالله علیه) و اصحابش آن سال را به [[مدینه]] بازگردند و سال آینده میتوانند برای سه روز در مکه بمانند و جز سلاح مسافر، سلاح دیگری همراه نخواهند داشت و آن شمشیر غلاف شده است<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۰؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۷؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ اعلام الوری، ص ۵۱، مکاتیب الرسول، ج ۱، ص ۲۷۵</ref>. | ||
در نقلی دیگر آمده که ضمن معاهده، بدین نکته تصریح شده بود که هر کدام از اصحاب محمد که برای [[حج]] یا عمره به مکه میآیند، امنیت خواهند داشت، چنانکه هر فرد قریشی که برای رفتن به [[شام]] یا [[مصر]]، از [[مدینه]] عبور کند، جان و مالش در امان خواهد بود<ref> المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۳۸۵؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۱</ref>. | |||
# اگر | چون عهدنامه نوشته شد، سهیل بن عمرو گفت: باید پیش من باشد و رسول خدا (صلیالله علیه) فرمود: نه، پیش من باقی میماند و نسخه دیگری نوشتند که پیامبر (صلیالله علیه)، نسخه اول و سهیل بن عمرو نسخه دوم را گرفتند و نسخه دوم در دست سهیل بود. در این هنگام [[قبیله خزاعه]] بپا خاستند و گفتند: ما به آیین و پیمان محمد (صلیالله علیه) میپیوندیم و ما با خویشاوندان خود هم عقیدهایم. قبیله بنیبکر هم گفتند: ما همعقیده قریش هستیم و در این مورد از طرف افراد دیگر قبیله هم نمایندگی داریم<ref>المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۶۶</ref>. | ||
# محمد ( | |||
در | |||
چون عهدنامه نوشته شد، سهیل بن عمرو گفت: باید پیش من باشد | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:تاریخ]] | |||
[[رده:تاریخ اسلام]] | [[رده:تاریخ اسلام]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۰۶
صلح حُدَیبیه پیمان صلحی است که در منطقه حدیبیه در سال ششم هجری بین حضرت محمد(صلی الله علیه) و مشرکان مکه امضا شد و در سوره فتح از آن به عنوان فتحالمبین یاد شده است. این پیمان در سال ۶۲۸ پس از میلاد برابر با ذیالقعده ۶ هجری بسته شد. مسلمانان که برای به جا آوردن مناسک حج رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند، پیامبر(صلیالله علیه) تصمیم گرفت شخصی را به سوی قریش بفرستد تا مذاکره کند، ابتدا عمر بن خطاب را برگزید. ولی وی از رفتن ابا کرده و عثمان را پیشنهاد کرد، پس از عزیمت عثمان و شایعه خبر قتل وی، پیامبر(صلیالله علیه) مسلمانان را به پیمانی معروف به بیعت رضوان فراخواند. پس از مذاکراتی بین طرفین، سرانجام پیمان صلح حدیبیه بسته شد که بر اساس آن صلحی ده ساله بین طرفین برقرار شد و مسلمانان آن سال به مدینه بازگشتند تا سال بعد برای انجام عمره وارد مکه شوند.
مکان و زمان صلح حدیبیه
به نوشته یاقوت حموی، حدیبیه ـ که اهل حجاز آن را به تشدید (حدیبیّه) و عراقیان به تخفیف یاء میخوانند ـ نام قریهای در یک منزلی مکه و نُه منزلی مدینه است[۱]. به گفته وی، قسمتی از آن داخل حرم و قسمت دیگر خارج از حرم قرار دارد و نام آن برگرفته از اسم چاه حدیبیه یا درختی به نام حَدْباء است که در آن ناحیه قرار داشتند[۲].
به روایت ابن اسحاق: رسول خدا(صلیالله علیه) پس از غزوه بنیمصطلق، ماه رمضان و شوال را در مدینه بود و در ماه ذیقعده به قصد عمره بی آن که جنگی در نظر داشته باشد آهنگ مکه کرد. واقدی تاریخ حرکت رسول خدا(صلیالله علیه) را رمضان سال ششم میداند[۳].
حرکت به سوی حدیبیه
رسول خدا (صلیالله علیه) در خواب دیدند که وارد خانه کعبه شد و سر خود را تراشید و کلید خانه را گرفت و همراه کسان دیگری که به عرفات میرفتند به عرفات رفت و وقوف فرمود. پیامبر (صلیالله علیه) اصحاب را برای انجام عمره دعوت فرمود و ایشان هم شتابان آماده خروج شدند[۴].
آن حضرت دستور داد که تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کرده و از برداشتن هر نوع سلاح دیگر خودداری کنند. این بدان دلیل بود که بر همه اعراب و نیز قریش ثابت شود رسول خدا(صلیالله علیه) تنها قصد انجام عمره داشته و به هیچ روی سر جنگ ندارد. سعد بن عباده و عمر بن خطّاب از آن حضرت خواستند تا احتیاطاً سلاح بردارند تا اگر دشمن دست به اقدامی زد آماده باشند. عمر به پیامبر (صلیالله علیه) عرض کرد: در حالی که از ابوسفیان میترسیم، آیا صحیح است که آلات و ابزار جنگی با خود برنداریم؟ پیامبر (صلیالله علیه) فرمودند: مهم نیست و به هر حال من دوست نمیدارم که در حال تشرف برای عمره، با خود اسلحه حمل کنم[۵].
پیامبر (صلیالله علیه)، ابن امّ مکتوم (یا نمیلة بن عبداللّه لیثی) را در مدینه جانشین خود فرمود و روز دوشنبه اول ماه ذیقعده از مدینه بیرون آمدند. آن حضرت در خانه خود غسل فرمود، از در خانه بر قصواء ناقه خود سوار شدند و مسلمانان هم بیرون آمدند. هنگام ظهر در ذیالحلیفه نماز گزاردند، و دستور فرمودند تا شترها و گاوهای قربانی را آوردند و بر آنها جل انداختند و سپس شخصا شانه برخی از آنها را خراش مختصری دادند که مشخص باشد.
صلح حدیبیه در چه سالی بود
غزوه حدیبیه از حوادث مهم تاریخ اسلام است که در سال ششم هجرت[۶]. اتفاق افتاده و به انعقاد صلحنامهای میان مسلمانان و مشرکان مکه انجامید. رسول خدا (صلیالله علیه) در ذیالقعده آن سال تصمیم به انجام عمره گرفت و همه مسلمانان و حتی غیر مسلمانان را بر انجام عمره تشویق میکرد. پیامبر(صلیالله علیه) خود به خانه رفت، غسل کرد، دو لباس پوشید و بر ناقه خود، با نام «قصواء» سوار شد و بیرون آمد[۷] اول ماه ذیقعده بود. [۸].
دلایل قریش برای صلح با مسلمانان
از جلمه دلایل این صلح میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
خستگی قریش
قریش در طول این سالها توان جنگی خود را از دست داده بود و بسیاری از سران و مردان آن کشته شده بودند، در حالی که روز به روز به تعداد مسلمانان افزوده میشد و توان آنها بالا میرفت.
متمدنتر بودن قریش نسبت به سایر قبایل
قریش همانند بدویان بیابانی نبود که تنها در اندیشه جنگ باشد، بلکه میتوانست به صلح نیز بیندیشد.
در خطر بودن اقتصاد قریش
اگر قرار باشد جنگی بیحاصل برپا شود، آن هم با همه تبعات سخت آن، یکی از این تبعات، قطع راه تجارتی قریش است، چه بهتر که درباره صلح نیز فکری شود.
به هر روی سران قریش تا این اندازه پختگی سیاسی داشتند که بفهمند جنگ با مسلمانان آن هم با هدف براندازی، دیگر از توان آنان خارج شده است.
زمانی که بُدَیل بن ورقاء به حدیبیه آمد، پیامبر (صلیالله علیه) فرمودند: قریش قومی هستند که از جنگ ضرر و زیان دیده و جنگ آنان را به ستوه آورده است[۹]. اعتقاد رسول خدا (صلیالله علیه) چنین بود که قریش با توجه به شکستی که در احزاب متحمل شده و به علاوه همه تجربههای گذشته، در طی قریب بیست سال از آغاز بعثت، فکر حمله به اسلام را از سر بیرون کرده.
سهیل بن عمرو نیز در مذاکرات خود گفت که جنگ خواسته فرومایگان ماست و علاقهای بدان نداریم[۱۰].
بیعت رضوان
در این بین ماجراهایی پیش آمد که باعث شد خداوند دستور تجدید پیمان با پیامبر ص را صادر نماید. به گفته واقدی مسلمانان در دو نوبت از مشرکان اسیر گرفتند:
قریش شبی پنجاه پیاده را به سرپرستی مکرز بن حفص فرستاده بودند که در اطراف لشکرگاه رسول خدا بگردند، به امید اینکه بتوانند کسی را بگیرند یا شبیخون بزنند. اصحاب رسول خدا(صلیالله علیه) آنها را گرفتند، و به حضور پیامبر (صلیالله علیه) آوردند.
جمعی از قریش حرکت کردند و نزدیک سپاه پیامبر (صلیالله علیه) آمدند و شروع به تیراندازی و پرتاب سنگ کردند. مسلمانان در آنجا هم گروهی دیگر از مشرکان را اسیر گرفتند[۱۱].
به درازا کشیدن ماجرای عثمان، همراه با رسیدن برخی اخبار نگرانکننده درباره مهاجرانی که به داخل شهر رفته بودند و اصرار قریش در جلوگیری از ورود مسلمانان، ضرورت یک بیعت همگانی را فراهم کرد. این بیعت را بیعت رضوان و نیز بیعت شجره نامیدهاند. زیرا رسول خدا (صلیالله علیه) زیر درختی با مردم بیعت کردند، درختی که تا سالها حاجیان در کنار آن نماز میگزاردند[۱۲].
عنوان رضوان از آیهای که دراینباره نازل شد، گرفته شده است. این بیعت در ارتباط با شرایط خاصی بود که در آن لحظه پیش آمده و بنابراین موضوع آن امر جهاد بود. مسلمانان بایستی بر اصل پایداری و مقاومت و جهاد با رسول خدا(صلی الله علیه) بیعت میکردند. درباره مضمون آنچه بر سر آن بیعت شد، اختلافی در نقلها به چشم میخورد. عمدتاً دو چیز نقل شده:
مسلمانان بیعت کردند که در صورت جنگ از صحنه نبرد نگریزند: «بایعْناه علی ان لا نَفِرّ». تا سرحد مرگ بایستند و بجنگند: «بایعَهُم عَلَی الْمُوْت».
پس از بیعت که رودرروی شماری از مشرکان نیز صورت گرفت و آنان را به صلح تشویق کرد، حویطب بن عبدالعزّی، و سهیل بن عمرو، و مکرز بن حفص پیش قریش برگشتند و به آنها خبر دادند که چگونه شاهد سرعت یاران پیامبر برای بیعت با آن حضرت بودهاند و اینکه چگونه تسلیم نظر رسول خدا بودند. خردمندان قریش گفتند، هیچ چیزی بهتر از آن نیست که با محمد مصالحه کنیم که امسال را برگردد و سال آینده مراجعت کند و سه روز اقامت کند و قربانیهایش را بکشد و باز گردد و در سرزمین ما اقامت کند، بدون اینکه به شهر درآید. همگی بر این کار اتفاق کردند[۱۳].
مفاد صلحنامه
پس از بحثهای فراوان قرار شد تا عهدنامه نوشته شود. امام علی(علیهالسلام) مأمور نوشتن صلحنامه شد[۱۴]. رسول خدا(صلیالله علیه) در ابتدا فرمود تا چنین بنویسد: بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما سهیل اعتراض کرد و گفت: ما «رحمن» را نمیشناسیم. پیش از آن در مکه نیز مشرکان نسبت به کلمه «رحمان» حساسیت داشته و اظهار میکردند که او را نمیشناسند. پس از اصرار سهیل قرار شد تا به نوشتن «باسمک اللهم» که مورد توافق دو طرف بود اکتفا شود.
جمله بعد این بود: این آن چیزی است که رسولالله و ... بر آن توافق کرده؛ سهیل به نوشتن «رسولالله» اعتراض کرد و گفت: تنها باید نام خود و پدرت باشد، چون ما تو را رسول خدا نمیدانیم. صدای اعتراض مسلمانان برخاست. اعتراض سهیل در قالب یک قرارداد مورد توافق دو طرف وارد بود و لذا رسول خدا (صلیالله علیه) مسلمانان را ساکت کرد و قرار شد تا «محمد بن عبدالله» نوشته شود. رسول خدا (صلیالله علیه) به امام فرمود تا عنوان «رسولالله» را از معاهده محو کند. امیرالمؤمنین عرض کردند دست او نمیتواند این عنوان را محو کند. حضرت فرمودند: محل آن را به من نشان دهد تا پاک کنم و امام چنین کرد[۱۵].
در نهایت آنچه که بر آن توافق شد عبارت از این چند اصل بود:
- ده سال جنگ متوقف شده، مردم در امنیت باشند و هیچگونه سرقت پنهانی و یا خیانت صورت نگیرد.
- هر طایفه و قبیلهای مایل باشند میتوانند با محمد(صلیالله علیه) یا با قریش همپیمان باشند.
- اگر کسی از اصحاب محمد به سوی قریش باز گردد، به سوی محمد بازگردانده نمیشود، اما اگر کسی بدون اجازه ولی خود نزد محمد رفت، باید به مکه بازگردانده شود.
- محمد (صلیالله علیه) و اصحابش آن سال را به مدینه بازگردند و سال آینده میتوانند برای سه روز در مکه بمانند و جز سلاح مسافر، سلاح دیگری همراه نخواهند داشت و آن شمشیر غلاف شده است[۱۶].
در نقلی دیگر آمده که ضمن معاهده، بدین نکته تصریح شده بود که هر کدام از اصحاب محمد که برای حج یا عمره به مکه میآیند، امنیت خواهند داشت، چنانکه هر فرد قریشی که برای رفتن به شام یا مصر، از مدینه عبور کند، جان و مالش در امان خواهد بود[۱۷]. چون عهدنامه نوشته شد، سهیل بن عمرو گفت: باید پیش من باشد و رسول خدا (صلیالله علیه) فرمود: نه، پیش من باقی میماند و نسخه دیگری نوشتند که پیامبر (صلیالله علیه)، نسخه اول و سهیل بن عمرو نسخه دوم را گرفتند و نسخه دوم در دست سهیل بود. در این هنگام قبیله خزاعه بپا خاستند و گفتند: ما به آیین و پیمان محمد (صلیالله علیه) میپیوندیم و ما با خویشاوندان خود هم عقیدهایم. قبیله بنیبکر هم گفتند: ما همعقیده قریش هستیم و در این مورد از طرف افراد دیگر قبیله هم نمایندگی داریم[۱۸].
پانویس
- ↑ یاقوت حموی، ذیل ماده
- ↑ یاقوت حموی، ذیل ماده
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۵۷۲
- ↑ المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۳۳
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۵۷۳؛ إمتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۷۵
- ↑ محمد بن موسی بن عقبة، المغازی النبویة، تحقیق حسین مرادی نسب، ص320
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص463
- ↑ الطبقات الکبری، ج2، ص73
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۰۹؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، صص ۷۱- ۶۱؛ المغازی، ج ۲، ص ۵۹۲[و قریشٌ قومٌ قد اضرّتْ بهم الحرب ونَهَکتْهم]
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۶۰۴
- ↑ المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۵۸
- ↑ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانی که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبدالله در دورهای که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم میدید بهطور دقیق محل درخت را به شما نشان می دادم، سبل الهدی، ج ۵، ص ۱۲۲
- ↑ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانی که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبدالله در دورهای که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم میدید بهطور دقیق محل درخت را به شما نشان می دادم، سبل الهدی، ج ۵، ص ۱۲۲
- ↑ معمر میگوید: از زهری درباره کاتب معاهده حدیبیه سؤال کردم، خندید و گفت: علی بن ابیطالب علیهما السلام؛ اما اگر از اینان(یعنی بنیامیه) سؤال کنی، خواهند گفت: عثمان؛ المصنف، عبدالرزاق، ج ۵، ص ۳۴۳؛ چشم زهری روشن که ببیند برخی کاتب را محمد بن مسلمه معرفی کردند؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۶۱۰؛ بعدها در جنگ صفین، امیرمؤمنان علی علیهالسلام به استناد همین واقعه، اعتراض پیروان خویش را دایر بر چرایی حذف کلمه «امیرالمؤمنین» از پیمان صلح یکساله با معاویه، پاسخ دادند. نک: مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۳۸۳؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۰؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۷؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ اعلام الوری، ص ۵۱، مکاتیب الرسول، ج ۱، ص ۲۷۵
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۳۸۵؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۱
- ↑ المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۶۶