اقبال لاهوری: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - '[[پیامبر اسلام' به '[[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)') |
||
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| عنوان = اقبال لاهوری | |||
| تصویر = اقبال لاهوری.jpg | |||
| نام = محمد اقبال لاهوری | |||
| | | نامهای دیگر = | ||
| سال تولد = 1294 ق | |||
| تاریخ تولد = | |||
| محل تولد = سیالکوت، پنجاب، راج بریتانیا (پاکستان کنونی) | |||
| سال درگذشت = ۱۳۱۷ ش | |||
| تاریخ درگذشت = | |||
| محل درگذشت = | |||
| استادان = {{فهرست جعبه عمودی |محمد علی جناح}} | |||
|سال | | شاگردان = | ||
| | | دین = | ||
|محل تولد | | مذهب = | ||
| آثار = {{فهرست جعبه افقی | تجدید بنای اندیشه دینی در اسلام| اسرار خودی (منظوم، فارسی)| رموز بیخودی (منظوم، فارسی)}} | |||
| | | فعالیتها = | ||
|استادان | | وبگاه = | ||
| | }} | ||
| | '''محمد اقبال لاهوری''' یا '''علامه اقبال''' (۱۸ آبان ۱۲۵۶ سیالکوت تا ۱ اردیبهشت ۱۳۱۷ لاهور) شاعر [[وحدت اسلامی|وحدتگرا]]<nowiki/>ی جهان اسلام بود. وی همچنین، فیلسوف، سیاستمدار و متفکر مسلمان اهل پاکستان بود که از او اشعار زیادی به زبانهای فارسی و اردو به یادگار مانده است. او نخستین فردی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. وی «شاعر ملی» پاکستان نیز خوانده میشود. <ref>The Sayings of Rumi and Iqbal, p9</ref> | ||
| | |||
|تجدید بنای اندیشه دینی در اسلام | |||
اسرار خودی (منظوم، فارسی) | |||
رموز بیخودی (منظوم، فارسی) | |||
'''محمد اقبال لاهوری''' یا '''علامه اقبال''' (۱۸ آبان ۱۲۵۶ سیالکوت تا ۱ اردیبهشت ۱۳۱۷ لاهور) شاعر [[وحدت اسلامی| | |||
=زندگینامه= | == زندگینامه == | ||
اقبال لاهوری در سال 1294ق در شهر سیالکوت واقع در پاکستان غربی به دنیا آمد. در چهار سالگی، به محضر درس مولانا غلامحسن قدم گذاشت و در مسجد شروع به آموختن قرآن کریم نمود. پس از مدتی آموختن ادبیاتِ اردو، فارسی و عربی را آغاز نمود | اقبال لاهوری در سال 1294ق در شهر سیالکوت واقع در پاکستان غربی به دنیا آمد. در چهار سالگی، به محضر درس مولانا غلامحسن قدم گذاشت و در مسجد شروع به آموختن قرآن کریم نمود. پس از مدتی آموختن ادبیاتِ اردو، فارسی و عربی را آغاز نمود <ref>اقبال، 1372ش، ج1، ص82</ref>. این دوره با توجه به هوش و زیرکی اقبال سه سال طول کشید. پس از این آموزشها پدرش او را در مدرسه اسکاتلندی ثبتنام کرد. در سال 1895م اقبال موفق شد که به کالج دولتی لاهور راه یابد <ref>همان، ج1، ص115</ref>. علاوه بر اینکه دروس فلسفه و انگلیسی را در دانشگاه دولتی میآموخت، در کنار آن مضامینی همچون زبان و ادبیات عرب را در دانشکده شرقی که در آن زمان در ساختمان دانشگاه دولتی مستقر بود، آموزش میدید. در سال 1896م اقبال مدرک لیسانس را با مضامین عربی و انگلیسی با کسب درجه ممتاز به دست آورد و نظر به اینکه به فلسفه علاقمند بود، در مقطع فوق لیسانس در رشته فلسفه ثبتنام کرد <ref>همان، ج1، ص118</ref>. در سال 1904م لاهور را به مقصد انگلستان ترک کرد. اقبال پس از اتمام دکتری در رشته فلسفه در دانشگاه مونیخ و اخذ گواهی وکالت از دانشگاه لندن، در ژوئیه 1908م به کشور خود بازگشت. | ||
= | |||
وحدت میان مسلمانان جهان، از آرزوهای بزرگ اقبال است و این تفکر وحدت آفرین، جایگاه بسیار وسیعی در شعر اقبال دارد. از نظر او آنچه که عامل اتحاد مسلمانان میشود همانا اسلام و دو اصل مهم آن؛ یعنی [[وحدانیت خدا]] و رسالت [[ | == اندیشههای تقریبی و وحدتگرا == | ||
در جهان کیف و کم گردید عقل/ اهل حق را رمز توحید بر است | وحدت میان مسلمانان جهان، از آرزوهای بزرگ اقبال است و این تفکر وحدت آفرین، جایگاه بسیار وسیعی در شعر اقبال دارد. از نظر او آنچه که عامل اتحاد مسلمانان میشود همانا اسلام و دو اصل مهم آن؛ یعنی [[وحدانیت خدا]] و رسالت [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|حضرت ختمی مرتبت(ص)]] است و رمز و راز معنوی وحدت امت اسلام را در توحید میداند: | ||
ملت بیضا تن و جان لا اله/ لا اله سرمایه اسرار ما | در جهان کیف و کم گردید عقل/ اهل حق را رمز توحید بر است | ||
ساز ما را پرده گردان لا اله/ رشتهاش شیرازه افکار ما <ref>اقبال لاهوری، 1366ش، ص 63</ref> | ملت بیضا تن و جان لا اله/ لا اله سرمایه اسرار ما | ||
==پیامبر اسلام (ص) در شعر اقبال== | ساز ما را پرده گردان لا اله/ رشتهاش شیرازه افکار ما <ref>اقبال لاهوری، 1366ش، ص 63</ref> | ||
اقبال پیامبر اسلام(ص) را نماد عینی وحدت اسلامی میداند: | |||
عشق او سرمایه جمعیت است/ عشق در جان و نسب در پیکر است | == پیامبر اسلام (ص) در شعر اقبال == | ||
امت او مثل او نور حق است/ همچو خون اندر عروق ملت است | اقبال پیامبر اسلام(ص) را نماد عینی وحدت اسلامی میداند: | ||
و به بیان اقبال، پیوند مسلمانان از روی نسب نیست، بلکه رمز پیوستگی مسلمانان آن «محبوب حجازی» است: | عشق او سرمایه جمعیت است/ عشق در جان و نسب در پیکر است | ||
رشته ما یک تولایش بس است/ عشق ورزی از نسب باید گذشت | امت او مثل او نور حق است/ همچو خون اندر عروق ملت است <ref>همان، ص110</ref> | ||
نیست پابند نسب پیوند ما/ زین جهت با یکدیگر پیوستهایم | و به بیان اقبال، پیوند مسلمانان از روی نسب نیست، بلکه رمز پیوستگی مسلمانان آن «محبوب حجازی» است: نیست از روم و عرب پیوند ما/ دل به محبوب حجازی بستهایم. | ||
رشته ما یک تولایش بس است/ عشق ورزی از نسب باید گذشت | |||
نیست پابند نسب پیوند ما/ زین جهت با یکدیگر پیوستهایم | |||
چشم ما را کیف صهبایش بس است/ هم ز ایران و عرب باید گذشت <ref>(همان)</ref>. | چشم ما را کیف صهبایش بس است/ هم ز ایران و عرب باید گذشت <ref>(همان)</ref>. | ||
==تفرقه در شعر اقبال== | |||
از نظر اقبال | == تفرقه در شعر اقبال == | ||
امتی بودی امم گردیده ای/ هر که از بند خودی وارست مرد | از نظر اقبال آنچه قلب پیامبر اسلام را به درد میآورد، تفرقه امت اسلامی است: | ||
آنچه تو با خویش کردی، کس نکرد/ بزم خود را خود ز هم پاشیدهای | امتی بودی امم گردیده ای/ هر که از بند خودی وارست مرد | ||
هر که با بیگانگان پیوست مرد/ روح پاک مصطفی آمد به درد <ref>همان، ص480</ref> | آنچه تو با خویش کردی، کس نکرد/ بزم خود را خود ز هم پاشیدهای | ||
==اسلام عامل وحدت امت== | هر که با بیگانگان پیوست مرد/ روح پاک مصطفی آمد به درد <ref>همان، ص480</ref> | ||
از نظر اقبال اسلام وابستگی به سرزمین و کشور خاص ندارد و مؤمنان را که از نژادهای متعارض با یکدیگر هستند، گرد هم جمع میکند. <ref>اقبال لاهوری، 1346ش، ص191</ref> که این تفکر وحدتگرا، فارغ از مرز جغرافیایی، در جای جای دیوان اقبال مورد تأکید قرار گرفته است: | |||
تو ای کودک منش خود را ادب کن/ مسلمان زادهای ترک نسب کن | == اسلام عامل وحدت امت == | ||
به رنگ احمر و خـون و رگ و پوست/ عرب نازد اگر ترک عرب کن | از نظر اقبال اسلام وابستگی به سرزمین و کشور خاص ندارد و مؤمنان را که از نژادهای متعارض با یکدیگر هستند، گرد هم جمع میکند. <ref>اقبال لاهوری، 1346ش، ص191</ref> که این تفکر وحدتگرا، فارغ از مرز جغرافیایی، در جای جای دیوان اقبال مورد تأکید قرار گرفته است: | ||
نه افغانیم و نی ترک و تتاریم/ چمن زادیم و از یک شاخساریم <ref>اقبال لاهوری، 1366ش، ص203</ref> | تو ای کودک منش خود را ادب کن/ مسلمان زادهای ترک نسب کن | ||
پایه و اساس اندیشه اقبال این است که اسلام نهایت مکانی و حدود جغرافیایی ندارد: | به رنگ احمر و خـون و رگ و پوست/ عرب نازد اگر ترک عرب کن | ||
قلب ما از هند و شام و روم نیست/ مرز بوم او به جز اسلام نیست <ref>همان، ص76</ref> | نه افغانیم و نی ترک و تتاریم/ چمن زادیم و از یک شاخساریم <ref>اقبال لاهوری، 1366ش، ص203</ref> | ||
او در تشبیه مسلمانان به گل صد برگ، آنها را عضو یک جامعه میداند، اگرچه ظاهراً متفاوت هستند: | پایه و اساس اندیشه اقبال این است که اسلام نهایت مکانی و حدود جغرافیایی ندارد: | ||
چون گل صد برگ ما را بو یکی است/ وحدت او مستقیم از کثرت است <ref>همان، ص16</ref> | قلب ما از هند و شام و روم نیست/ مرز بوم او به جز اسلام نیست <ref>همان، ص76</ref> | ||
از طرفی دیدگاه سید جمال در تفسیر جدید از احادیث و سنت پیامبر(ص)، تأثیر فراوانی بر اندیشه اقبال لاهوری گذاشته است. او نقش [[سید | او در تشبیه مسلمانان به گل صد برگ، آنها را عضو یک جامعه میداند، اگرچه ظاهراً متفاوت هستند: | ||
==اقبال و عامل | چون گل صد برگ ما را بو یکی است/ وحدت او مستقیم از کثرت است <ref>همان، ص16</ref> | ||
در اندیشه اقبال لاهوری، ملیگرایی از جمله مفاهیمی است که غربیان و استعمارگران در میان ملل شرقی به خصوص مسلمانان رواج دادند | از طرفی دیدگاه سید جمال در تفسیر جدید از احادیث و سنت پیامبر(ص)، تأثیر فراوانی بر اندیشه اقبال لاهوری گذاشته است. او نقش [[سید جمالالدین اسدآبادی|سید جمال]] را در گسترش اندیشه اجتماعی مبتنی بر اسلام، بسیار بزرگ میشمرد و معتقد بود که اگر سید جمال نیروی خستگیناپذیر خود را متمرکز میساخت و دچار پراکندگی نمیشد و از طرفی زمینه همبستگی و وحدت واقعی میان ممالک اسلامی وجود میداشت، یقیناً وضعیت جوامع اسلامی به مراتب بهتر از امروز بود <ref>اقبال لاهوری، ۱۳۴۶ش، ص97</ref> | ||
تو اگر داری تمیز خوب و زشت/ دل نبندی با کلوخ و سنگ و خشت | |||
آن کف خاکی که نامیدی وطـن/ اینکه گویی مصر و ایران و یمن | == اقبال و عامل ملیگرایی به عنوان سبب تفرقه == | ||
با وطن اهل وطن را نسبتی است/ ز آنکه از خاکش طلوع ملتی است | در اندیشه اقبال لاهوری، ملیگرایی از جمله مفاهیمی است که غربیان و استعمارگران در میان ملل شرقی به خصوص مسلمانان رواج دادند <ref>اقبال، 1372ش، ج2، ص181</ref> پس عامل مهم و پررنگ تفرقه میان مسلمانان، وطنگرایی و ملیگرایی آنها است: | ||
گرچه از مشرق برآید آفتاب/ با | تو اگر داری تمیز خوب و زشت/ دل نبندی با کلوخ و سنگ و خشت | ||
چنانچه اقبال لاهوری معتقد است | آن کف خاکی که نامیدی وطـن/ اینکه گویی مصر و ایران و یمن | ||
رشته وحدت چو قوم از دست داد/ ما پریشان در جهان چون اختریم | با وطن اهل وطن را نسبتی است/ ز آنکه از خاکش طلوع ملتی است | ||
آنچه تو با خویش کردی، کس نکرد/ صد گره بر روی کار ما فتاد <ref>همان، ص408</ref> | گرچه از مشرق برآید آفتاب/ با تجلیهای شوخ و بیحجاب <ref>اقبال لاهوری، 1366ش، ص305</ref> | ||
=بیداری اسلامی در اندیشه اقبال لاهوری= | چنانچه اقبال لاهوری معتقد است گرفتاریهای جهان اسلام، با گسیخته شدن وحدت آغاز شد: | ||
اشعار اقبال لاهوری بیانگر تمایلات قلبی وی برای دستیابی به هدف بزرگ؛ یعنی رسیدن به بیداری اسلامی و آگاهی عظیم مسلمانان است. او از اینکه جوامع اسلامی دچار رخوت و سستی گشته و جوانانشان غربزدهاند با اشعار سوزناکش نالید و با فریاد آزادی خواهی اش تلاش کرد که امت اسلامی را با تمام اختلافات نژادی و زبانی نسبت به اوضاع زمانه حساس و آگاه سازد: | رشته وحدت چو قوم از دست داد/ ما پریشان در جهان چون اختریم | ||
ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز/ کاشانه ما رفت به تاراج غمان خیز | آنچه تو با خویش کردی، کس نکرد/ صد گره بر روی کار ما فتاد <ref>همان، ص408</ref> | ||
از ناله مرغ سحر از بانگ اذان خیز/ از گرمی هنگامه آتش نفسان خیز | |||
از خوابگران خوابگران خوابگران خیز | == بیداری اسلامی در اندیشه اقبال لاهوری == | ||
خاور همه مانند غبار سر راهی است/ یک ناله خاموش و اثر باخته آهی است | اشعار اقبال لاهوری بیانگر تمایلات قلبی وی برای دستیابی به هدف بزرگ؛ یعنی رسیدن به بیداری اسلامی و آگاهی عظیم مسلمانان است. او از اینکه جوامع اسلامی دچار رخوت و سستی گشته و جوانانشان غربزدهاند با اشعار سوزناکش نالید و با فریاد آزادی خواهی اش تلاش کرد که امت اسلامی را با تمام اختلافات نژادی و زبانی نسبت به اوضاع زمانه حساس و آگاه سازد: | ||
هر ذره این خاک گرهخورده نگاهیاست/ از هند و سمرقند و عراق و همدان خیز | ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز/ کاشانه ما رفت به تاراج غمان خیز | ||
از ناله مرغ سحر از بانگ اذان خیز/ از گرمی هنگامه آتش نفسان خیز | |||
از خوابگران خوابگران خوابگران خیز | |||
خاور همه مانند غبار سر راهی است/ یک ناله خاموش و اثر باخته آهی است | |||
هر ذره این خاک گرهخورده نگاهیاست/ از هند و سمرقند و عراق و همدان خیز | |||
از خوابگران خوابگران خوابگران خیز <ref>اقبال، 1372ش، ج2، ص140</ref> | از خوابگران خوابگران خوابگران خیز <ref>اقبال، 1372ش، ج2، ص140</ref> | ||
اقبال گام اول برای بیداری مسلمانان را تطهیر اندیشههای آنها از اندیشههای بیگانه میداند: | اقبال گام اول برای بیداری مسلمانان را تطهیر اندیشههای آنها از اندیشههای بیگانه میداند: | ||
تا به روز آرم شب افکار شرق/ فکر شرق آزاد گردد از فرنگ | تا به روز آرم شب افکار شرق/ فکر شرق آزاد گردد از فرنگ | ||
چون شود اندیشه قومی خراب/ میرد اندر سینهاش قلب سلیم | چون شود اندیشه قومی خراب/ میرد اندر سینهاش قلب سلیم | ||
موج از دریاش کم گردد بلند/ پس نخستین بایدش تطهیر فکر <ref>همان، ص390</ref> | موج از دریاش کم گردد بلند/ پس نخستین بایدش تطهیر فکر <ref>همان، ص390</ref> | ||
==استعمار عامل بدبختی مسلمانان== | == استعمار عامل بدبختی مسلمانان == | ||
او کشورهای غربی و استعمار را عامل بدبختی مسلمانان | او کشورهای غربی و استعمار را عامل بدبختی مسلمانان میداند و با تمام توان میکوشد جوامع مسلمان را بیدار و آگاه سازد: | ||
آدمیت خوار نالید از فرنگ/ گرگی اندر پوستین برهای | آدمیت خوار نالید از فرنگ/ گرگی اندر پوستین برهای | ||
مشکلات حضرت انسان از اوست/ شرع یورپ بینزاع قیل و قال | مشکلات حضرت انسان از اوست/ شرع یورپ بینزاع قیل و قال | ||
زندگی هنگامه برچید از فرنگ/ هر زمان اندر کمین برهای <ref>اقبال لاهوری، 1366ش، ص409</ref> | زندگی هنگامه برچید از فرنگ/ هر زمان اندر کمین برهای <ref>اقبال لاهوری، 1366ش، ص409</ref> | ||
==اهمیت | == اهمیت دشمنشناسی == | ||
آرزوی اقبال آن است که مسلمانان، دشمنان خود را نیک بشناسند: | آرزوی اقبال آن است که مسلمانان، دشمنان خود را نیک بشناسند: | ||
من فدای آنکه خود را دیده است/ غربیان را شیوههای ساحری است | من فدای آنکه خود را دیده است/ غربیان را شیوههای ساحری است | ||
عصر حاضر را نکو سنجیده است/ تکیه جز بر خویش کردن کافری است <ref>همان، ص370</ref> | عصر حاضر را نکو سنجیده است/ تکیه جز بر خویش کردن کافری است <ref>همان، ص370</ref> | ||
اقبال در دیباچه پیام مشرق مینویسد: «خاور زمین و به ویژه شرق مسلمان، پس از یک خوابآلودگی دیرپای چشمانش را باز کرده است» <ref>اقبال، 1372ش، ج2، ص260</ref> | اقبال در دیباچه پیام مشرق مینویسد: «خاور زمین و به ویژه شرق مسلمان، پس از یک خوابآلودگی دیرپای چشمانش را باز کرده است» <ref>اقبال، 1372ش، ج2، ص260</ref> او با اشاره به بیداری مسلمانان، راه دگرگونی و انقلاب را در جوامع اسلامی ترجیح میدهد. | ||
=بازگشت به قرآن راه نجات= | =بازگشت به قرآن راه نجات= | ||
او این دگرگونی را، راه و روش اسلام میدانست که لازمه آن قرار گرفتن قرآن کریم در متن حیات فردی و اجتماعی مسلمانان است: | او این دگرگونی را، راه و روش اسلام میدانست که لازمه آن قرار گرفتن قرآن کریم در متن حیات فردی و اجتماعی مسلمانان است: | ||
نقش قرآن تا در این عالم نشست/ فاش گویم آنچه در دل مضمر است | نقش قرآن تا در این عالم نشست/ فاش گویم آنچه در دل مضمر است | ||
چون به جان در رفت جان دیگر شود/ نقشهای کاهن و پاپا شکست | چون به جان در رفت جان دیگر شود/ نقشهای کاهن و پاپا شکست | ||
این کتابی نیست چیزی دیگر است/ جان چو دیگر شد جهان دیگر شود <ref>اقبال لاهوری، 1366ش، ص317</ref> | این کتابی نیست چیزی دیگر است/ جان چو دیگر شد جهان دیگر شود <ref>اقبال لاهوری، 1366ش، ص317</ref> | ||
== آثار == | |||
از علامه اقبال آثار فراوانی به یادگار مانده است از جمله: اسرار خودی، رموز بیخودی، پیام مشرق، جاویدنامه، زبور عجم (اشعار فارسی)، بانگ درا (به زبان اردو)، مسافر، بال جبرئیل، پس چه باید کرد ای اقوام شرق و... | |||
= | == وفات == | ||
= | |||
اقبال لاهوری در سپیدهدم 21 آوریل 1938م چشم از جهان فرو بست و در کنار مسجد شاهی لاهور به خاک سپرده شد. | اقبال لاهوری در سپیدهدم 21 آوریل 1938م چشم از جهان فرو بست و در کنار مسجد شاهی لاهور به خاک سپرده شد. | ||
=پانویس= | == پانویس == | ||
{{پانویس | {{پانویس}} | ||
=منابع= | |||
== منابع == | |||
1. قرآن کریم. | 1. قرآن کریم. | ||
2. ابوالفتوح رازی، تفسیر ابوالفتوح رازی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق. | |||
2. ابوالفتوح رازی، تفسیر ابوالفتوح رازی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق. | |||
3. اقبال لاهوری، محمد، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، کانون نشر و پژوهشهای اسلامی، ۱۳۴6ش. | 3. اقبال لاهوری، محمد، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، کانون نشر و پژوهشهای اسلامی، ۱۳۴6ش. | ||
4. همو، کلیات اشعار اقبال لاهوری، تهران، انتشارات سنایی، چاپ دوم، 1366ش. | |||
5. اقبال، جاوید، زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ترجمه شهیندخت کامرانمقدم، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1372ش.<br> | |||
[[رده:شخصیتها]] | |||
[[رده:شاعران]] | |||
[[رده:پاکستان]] | |||
نسخهٔ کنونی تا ۱ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۳۱
محمد اقبال لاهوری یا علامه اقبال (۱۸ آبان ۱۲۵۶ سیالکوت تا ۱ اردیبهشت ۱۳۱۷ لاهور) شاعر وحدتگرای جهان اسلام بود. وی همچنین، فیلسوف، سیاستمدار و متفکر مسلمان اهل پاکستان بود که از او اشعار زیادی به زبانهای فارسی و اردو به یادگار مانده است. او نخستین فردی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. وی «شاعر ملی» پاکستان نیز خوانده میشود. [۱]
زندگینامه
اقبال لاهوری در سال 1294ق در شهر سیالکوت واقع در پاکستان غربی به دنیا آمد. در چهار سالگی، به محضر درس مولانا غلامحسن قدم گذاشت و در مسجد شروع به آموختن قرآن کریم نمود. پس از مدتی آموختن ادبیاتِ اردو، فارسی و عربی را آغاز نمود [۲]. این دوره با توجه به هوش و زیرکی اقبال سه سال طول کشید. پس از این آموزشها پدرش او را در مدرسه اسکاتلندی ثبتنام کرد. در سال 1895م اقبال موفق شد که به کالج دولتی لاهور راه یابد [۳]. علاوه بر اینکه دروس فلسفه و انگلیسی را در دانشگاه دولتی میآموخت، در کنار آن مضامینی همچون زبان و ادبیات عرب را در دانشکده شرقی که در آن زمان در ساختمان دانشگاه دولتی مستقر بود، آموزش میدید. در سال 1896م اقبال مدرک لیسانس را با مضامین عربی و انگلیسی با کسب درجه ممتاز به دست آورد و نظر به اینکه به فلسفه علاقمند بود، در مقطع فوق لیسانس در رشته فلسفه ثبتنام کرد [۴]. در سال 1904م لاهور را به مقصد انگلستان ترک کرد. اقبال پس از اتمام دکتری در رشته فلسفه در دانشگاه مونیخ و اخذ گواهی وکالت از دانشگاه لندن، در ژوئیه 1908م به کشور خود بازگشت.
اندیشههای تقریبی و وحدتگرا
وحدت میان مسلمانان جهان، از آرزوهای بزرگ اقبال است و این تفکر وحدت آفرین، جایگاه بسیار وسیعی در شعر اقبال دارد. از نظر او آنچه که عامل اتحاد مسلمانان میشود همانا اسلام و دو اصل مهم آن؛ یعنی وحدانیت خدا و رسالت حضرت ختمی مرتبت(ص) است و رمز و راز معنوی وحدت امت اسلام را در توحید میداند: در جهان کیف و کم گردید عقل/ اهل حق را رمز توحید بر است ملت بیضا تن و جان لا اله/ لا اله سرمایه اسرار ما ساز ما را پرده گردان لا اله/ رشتهاش شیرازه افکار ما [۵]
پیامبر اسلام (ص) در شعر اقبال
اقبال پیامبر اسلام(ص) را نماد عینی وحدت اسلامی میداند: عشق او سرمایه جمعیت است/ عشق در جان و نسب در پیکر است امت او مثل او نور حق است/ همچو خون اندر عروق ملت است [۶] و به بیان اقبال، پیوند مسلمانان از روی نسب نیست، بلکه رمز پیوستگی مسلمانان آن «محبوب حجازی» است: نیست از روم و عرب پیوند ما/ دل به محبوب حجازی بستهایم. رشته ما یک تولایش بس است/ عشق ورزی از نسب باید گذشت نیست پابند نسب پیوند ما/ زین جهت با یکدیگر پیوستهایم چشم ما را کیف صهبایش بس است/ هم ز ایران و عرب باید گذشت [۷].
تفرقه در شعر اقبال
از نظر اقبال آنچه قلب پیامبر اسلام را به درد میآورد، تفرقه امت اسلامی است: امتی بودی امم گردیده ای/ هر که از بند خودی وارست مرد آنچه تو با خویش کردی، کس نکرد/ بزم خود را خود ز هم پاشیدهای هر که با بیگانگان پیوست مرد/ روح پاک مصطفی آمد به درد [۸]
اسلام عامل وحدت امت
از نظر اقبال اسلام وابستگی به سرزمین و کشور خاص ندارد و مؤمنان را که از نژادهای متعارض با یکدیگر هستند، گرد هم جمع میکند. [۹] که این تفکر وحدتگرا، فارغ از مرز جغرافیایی، در جای جای دیوان اقبال مورد تأکید قرار گرفته است: تو ای کودک منش خود را ادب کن/ مسلمان زادهای ترک نسب کن به رنگ احمر و خـون و رگ و پوست/ عرب نازد اگر ترک عرب کن نه افغانیم و نی ترک و تتاریم/ چمن زادیم و از یک شاخساریم [۱۰] پایه و اساس اندیشه اقبال این است که اسلام نهایت مکانی و حدود جغرافیایی ندارد: قلب ما از هند و شام و روم نیست/ مرز بوم او به جز اسلام نیست [۱۱] او در تشبیه مسلمانان به گل صد برگ، آنها را عضو یک جامعه میداند، اگرچه ظاهراً متفاوت هستند: چون گل صد برگ ما را بو یکی است/ وحدت او مستقیم از کثرت است [۱۲] از طرفی دیدگاه سید جمال در تفسیر جدید از احادیث و سنت پیامبر(ص)، تأثیر فراوانی بر اندیشه اقبال لاهوری گذاشته است. او نقش سید جمال را در گسترش اندیشه اجتماعی مبتنی بر اسلام، بسیار بزرگ میشمرد و معتقد بود که اگر سید جمال نیروی خستگیناپذیر خود را متمرکز میساخت و دچار پراکندگی نمیشد و از طرفی زمینه همبستگی و وحدت واقعی میان ممالک اسلامی وجود میداشت، یقیناً وضعیت جوامع اسلامی به مراتب بهتر از امروز بود [۱۳]
اقبال و عامل ملیگرایی به عنوان سبب تفرقه
در اندیشه اقبال لاهوری، ملیگرایی از جمله مفاهیمی است که غربیان و استعمارگران در میان ملل شرقی به خصوص مسلمانان رواج دادند [۱۴] پس عامل مهم و پررنگ تفرقه میان مسلمانان، وطنگرایی و ملیگرایی آنها است: تو اگر داری تمیز خوب و زشت/ دل نبندی با کلوخ و سنگ و خشت آن کف خاکی که نامیدی وطـن/ اینکه گویی مصر و ایران و یمن با وطن اهل وطن را نسبتی است/ ز آنکه از خاکش طلوع ملتی است گرچه از مشرق برآید آفتاب/ با تجلیهای شوخ و بیحجاب [۱۵] چنانچه اقبال لاهوری معتقد است گرفتاریهای جهان اسلام، با گسیخته شدن وحدت آغاز شد: رشته وحدت چو قوم از دست داد/ ما پریشان در جهان چون اختریم آنچه تو با خویش کردی، کس نکرد/ صد گره بر روی کار ما فتاد [۱۶]
بیداری اسلامی در اندیشه اقبال لاهوری
اشعار اقبال لاهوری بیانگر تمایلات قلبی وی برای دستیابی به هدف بزرگ؛ یعنی رسیدن به بیداری اسلامی و آگاهی عظیم مسلمانان است. او از اینکه جوامع اسلامی دچار رخوت و سستی گشته و جوانانشان غربزدهاند با اشعار سوزناکش نالید و با فریاد آزادی خواهی اش تلاش کرد که امت اسلامی را با تمام اختلافات نژادی و زبانی نسبت به اوضاع زمانه حساس و آگاه سازد: ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز/ کاشانه ما رفت به تاراج غمان خیز از ناله مرغ سحر از بانگ اذان خیز/ از گرمی هنگامه آتش نفسان خیز از خوابگران خوابگران خوابگران خیز خاور همه مانند غبار سر راهی است/ یک ناله خاموش و اثر باخته آهی است هر ذره این خاک گرهخورده نگاهیاست/ از هند و سمرقند و عراق و همدان خیز از خوابگران خوابگران خوابگران خیز [۱۷] اقبال گام اول برای بیداری مسلمانان را تطهیر اندیشههای آنها از اندیشههای بیگانه میداند: تا به روز آرم شب افکار شرق/ فکر شرق آزاد گردد از فرنگ چون شود اندیشه قومی خراب/ میرد اندر سینهاش قلب سلیم موج از دریاش کم گردد بلند/ پس نخستین بایدش تطهیر فکر [۱۸]
استعمار عامل بدبختی مسلمانان
او کشورهای غربی و استعمار را عامل بدبختی مسلمانان میداند و با تمام توان میکوشد جوامع مسلمان را بیدار و آگاه سازد: آدمیت خوار نالید از فرنگ/ گرگی اندر پوستین برهای مشکلات حضرت انسان از اوست/ شرع یورپ بینزاع قیل و قال زندگی هنگامه برچید از فرنگ/ هر زمان اندر کمین برهای [۱۹]
اهمیت دشمنشناسی
آرزوی اقبال آن است که مسلمانان، دشمنان خود را نیک بشناسند: من فدای آنکه خود را دیده است/ غربیان را شیوههای ساحری است عصر حاضر را نکو سنجیده است/ تکیه جز بر خویش کردن کافری است [۲۰] اقبال در دیباچه پیام مشرق مینویسد: «خاور زمین و به ویژه شرق مسلمان، پس از یک خوابآلودگی دیرپای چشمانش را باز کرده است» [۲۱] او با اشاره به بیداری مسلمانان، راه دگرگونی و انقلاب را در جوامع اسلامی ترجیح میدهد.
بازگشت به قرآن راه نجات
او این دگرگونی را، راه و روش اسلام میدانست که لازمه آن قرار گرفتن قرآن کریم در متن حیات فردی و اجتماعی مسلمانان است: نقش قرآن تا در این عالم نشست/ فاش گویم آنچه در دل مضمر است چون به جان در رفت جان دیگر شود/ نقشهای کاهن و پاپا شکست این کتابی نیست چیزی دیگر است/ جان چو دیگر شد جهان دیگر شود [۲۲]
آثار
از علامه اقبال آثار فراوانی به یادگار مانده است از جمله: اسرار خودی، رموز بیخودی، پیام مشرق، جاویدنامه، زبور عجم (اشعار فارسی)، بانگ درا (به زبان اردو)، مسافر، بال جبرئیل، پس چه باید کرد ای اقوام شرق و...
وفات
اقبال لاهوری در سپیدهدم 21 آوریل 1938م چشم از جهان فرو بست و در کنار مسجد شاهی لاهور به خاک سپرده شد.
پانویس
- ↑ The Sayings of Rumi and Iqbal, p9
- ↑ اقبال، 1372ش، ج1، ص82
- ↑ همان، ج1، ص115
- ↑ همان، ج1، ص118
- ↑ اقبال لاهوری، 1366ش، ص 63
- ↑ همان، ص110
- ↑ (همان)
- ↑ همان، ص480
- ↑ اقبال لاهوری، 1346ش، ص191
- ↑ اقبال لاهوری، 1366ش، ص203
- ↑ همان، ص76
- ↑ همان، ص16
- ↑ اقبال لاهوری، ۱۳۴۶ش، ص97
- ↑ اقبال، 1372ش، ج2، ص181
- ↑ اقبال لاهوری، 1366ش، ص305
- ↑ همان، ص408
- ↑ اقبال، 1372ش، ج2، ص140
- ↑ همان، ص390
- ↑ اقبال لاهوری، 1366ش، ص409
- ↑ همان، ص370
- ↑ اقبال، 1372ش، ج2، ص260
- ↑ اقبال لاهوری، 1366ش، ص317
منابع
1. قرآن کریم.
2. ابوالفتوح رازی، تفسیر ابوالفتوح رازی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق.
3. اقبال لاهوری، محمد، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، کانون نشر و پژوهشهای اسلامی، ۱۳۴6ش.
4. همو، کلیات اشعار اقبال لاهوری، تهران، انتشارات سنایی، چاپ دوم، 1366ش.
5. اقبال، جاوید، زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ترجمه شهیندخت کامرانمقدم، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1372ش.