۸۵٬۹۶۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - '[[علی بن موسی (رضا) علیهالسلام' به '[[علی بن موسی (رضا)') |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
==آیات دسته سوم: تاکید بر همزیستى با ادیان دیگر== | ==آیات دسته سوم: تاکید بر همزیستى با ادیان دیگر== | ||
آیات دیگرى در قرآن کریم در مورد بحث و مناظره با اهل کتاب (یهودیها، مسیحیها و زرتشتیها) وارد شده است. این آیات اساس بحث با اینان را بر تعقل و روش منطقى بنیان مىنهند. اقناع وجدانى و درونى آنان را هدف مىداند آن هم در بهترین و موثرترین راهها بدون این که از تندى و خشونت ناشى از تعصبات دینى چیزى در آن باشد. قرآن مىفرماید: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ <ref>عنکبوت(29): 46.</ref>؛ با اهل کتاب جز با بهترین و موثرترین روشها بحث و مناظره نکنید».<br> | آیات دیگرى در قرآن کریم در مورد بحث و مناظره با اهل کتاب (یهودیها، مسیحیها و زرتشتیها) وارد شده است. این آیات اساس بحث با اینان را بر تعقل و روش منطقى بنیان مىنهند. اقناع وجدانى و درونى آنان را هدف مىداند آن هم در بهترین و موثرترین راهها بدون این که از تندى و خشونت ناشى از تعصبات دینى چیزى در آن باشد. قرآن مىفرماید: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ <ref>عنکبوت(29): 46.</ref>؛ با اهل کتاب جز با بهترین و موثرترین روشها بحث و مناظره نکنید».<br> | ||
دعوتى که از روشنایى و جذابیت منطقى دور، و با ارعاب و تهدید همراه باشد، اغلب نتیجهاى جز شکاف و اختلاف بیشترى نمىدهد؛ به همین دلیل اسلام این راه را براى همیشه ترک گفته، و نیز در سنت و روش زندگى پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) رفتار صلح جویانه و برخورد انسانى با غیر مسلمانان کاملا مشهود است. عهدنامهاى که پیغمبر اسلام(صلىاللهعلیهوآله) با نصاراى نجران بسته است، آزادى مذهبى آنان را چنین تضمین مىکند «هیچ کشیش یا زاهدى از کلیسا یا حومه اش اخراج نخواهد شد. هیچ گونه تحمیل یا تحقیرى بر آنها نخواهد شد و همچنین اراضى آنها به وسیله لشکریان ما اشغال نخواهد شد. آنهایى که درخواست عدالت کنند، به آنها اعطا خواهد شد. نقل شده است هنگامى که نصاراى نجران پیش او آمدند، عبایش را براى آنان فرش کرد و از آنان خواست که روى عبایش بنشینند جابربن عبدالله مىگوید: جنازهاى را از کنار ما عبور مىدادند. پیامبر اسلام براى احترام برخاست ما نیز بر خاستیم؛ آنگاه به حضرت عرض کردیم یا رسول الله مگر این جنازه یک مرد یهودى نبود؟ حضرت فرمود: چرا مگر یهودى انسان نیست. من براى احترام به انسانیت برخاستم.<ref>اسلام و صلح جهانى، ص 250.</ref | دعوتى که از روشنایى و جذابیت منطقى دور، و با ارعاب و تهدید همراه باشد، اغلب نتیجهاى جز شکاف و اختلاف بیشترى نمىدهد؛ به همین دلیل اسلام این راه را براى همیشه ترک گفته، و نیز در سنت و روش زندگى پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) رفتار صلح جویانه و برخورد انسانى با غیر مسلمانان کاملا مشهود است. عهدنامهاى که پیغمبر اسلام(صلىاللهعلیهوآله) با نصاراى نجران بسته است، آزادى مذهبى آنان را چنین تضمین مىکند «هیچ کشیش یا زاهدى از کلیسا یا حومه اش اخراج نخواهد شد. هیچ گونه تحمیل یا تحقیرى بر آنها نخواهد شد و همچنین اراضى آنها به وسیله لشکریان ما اشغال نخواهد شد. آنهایى که درخواست عدالت کنند، به آنها اعطا خواهد شد. نقل شده است هنگامى که نصاراى نجران پیش او آمدند، عبایش را براى آنان فرش کرد و از آنان خواست که روى عبایش بنشینند جابربن عبدالله مىگوید: جنازهاى را از کنار ما عبور مىدادند. پیامبر اسلام براى احترام برخاست ما نیز بر خاستیم؛ آنگاه به حضرت عرض کردیم یا رسول الله مگر این جنازه یک مرد یهودى نبود؟ حضرت فرمود: چرا مگر یهودى انسان نیست. من براى احترام به انسانیت برخاستم.<ref>اسلام و صلح جهانى، ص 250.</ref> | ||
==همزیستی مذهبی در سیره خلفاى راشدین== | ==همزیستی مذهبی در سیره خلفاى راشدین== | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
نمونه دیگر، از آزادى عمل پیمانى است که خلیفه دوم با مردم مسیحى ایلیا «بیت المقدس» بسته است. این پیمان به اصل همزیستى مذهبى این طور تصریح مىکند: «بسماللهالرحمنالرحیم. این امان نامهاى است که بنده خدا عمر، زمامدار مسلمانها به مردم ایلیا داده است. او ایشان را بر جان و مال کنیسهها و صلیبهاشان به بیماران و تندرستانشان و به سایر ملتهاشان امان داده است و به موجب این پیمان کنیسههاشان اشغال نخواهد شد و چیزى از آن کنائس و اطراف آن و از صلیبها و اموال مردم گرفته نخواهد شد و احدى از یهود با مردم «ایلیا» هم مسکن نخواهد شد و در برابر این پیمان مردم ایلیا مانند افراد دیگر شهرها باید جزیه بپردازند و رومیان و دزدان را از آنجا بیرون کنند؛ پس هر یک از ایشان که از شهر بیرون روند، بر جان و مال خود ایمن خواهند بود تا به مأمن خود برسند و هر کس از مردم ایلیا که بخواهد با رومیان برود و مال و صلیب خود را ببرد و بر جان و مال و صلیب خود ایمن خواهد بود تا به مأمن خود برسد».<ref>طبرى، ج 5، ص 246.</ref><br> | نمونه دیگر، از آزادى عمل پیمانى است که خلیفه دوم با مردم مسیحى ایلیا «بیت المقدس» بسته است. این پیمان به اصل همزیستى مذهبى این طور تصریح مىکند: «بسماللهالرحمنالرحیم. این امان نامهاى است که بنده خدا عمر، زمامدار مسلمانها به مردم ایلیا داده است. او ایشان را بر جان و مال کنیسهها و صلیبهاشان به بیماران و تندرستانشان و به سایر ملتهاشان امان داده است و به موجب این پیمان کنیسههاشان اشغال نخواهد شد و چیزى از آن کنائس و اطراف آن و از صلیبها و اموال مردم گرفته نخواهد شد و احدى از یهود با مردم «ایلیا» هم مسکن نخواهد شد و در برابر این پیمان مردم ایلیا مانند افراد دیگر شهرها باید جزیه بپردازند و رومیان و دزدان را از آنجا بیرون کنند؛ پس هر یک از ایشان که از شهر بیرون روند، بر جان و مال خود ایمن خواهند بود تا به مأمن خود برسند و هر کس از مردم ایلیا که بخواهد با رومیان برود و مال و صلیب خود را ببرد و بر جان و مال و صلیب خود ایمن خواهد بود تا به مأمن خود برسد».<ref>طبرى، ج 5، ص 246.</ref><br> | ||
در دیگر عهدنامههایى که پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) با زمامداران زمان خود بسته، آزادى عقیده و آزادى مراسم مذهبى و داشتن معابد و ترمیم و تعمیر آن تصریح شده است. عهدنامهاى که پیامبر اسلام در سال دوم هجرت براى مسیحیان سرزمین سینا به خط على ابن ابیطالب(علیهالسلام) نوشته است و همزیستى در آن به شکل روشنى به چشم مىخورد: «من عهد مىکنم کشیش و راهب آنان را تغیر ندهم و اشخاص تارک دنیا را از صومعه نرانم و مسافر را از سفر باز ندارم و چیزى از کلیساهاى آنان براى ساختمان و مسجدها نیاورند».<ref>ابن عبدربه، ج 1، ص80.</ref><br> | در دیگر عهدنامههایى که پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) با زمامداران زمان خود بسته، آزادى عقیده و آزادى مراسم مذهبى و داشتن معابد و ترمیم و تعمیر آن تصریح شده است. عهدنامهاى که پیامبر اسلام در سال دوم هجرت براى مسیحیان سرزمین سینا به خط على ابن ابیطالب(علیهالسلام) نوشته است و همزیستى در آن به شکل روشنى به چشم مىخورد: «من عهد مىکنم کشیش و راهب آنان را تغیر ندهم و اشخاص تارک دنیا را از صومعه نرانم و مسافر را از سفر باز ندارم و چیزى از کلیساهاى آنان براى ساختمان و مسجدها نیاورند».<ref>ابن عبدربه، ج 1، ص80.</ref><br> | ||
[[سید قطب]] متفکر بزرگ اسلامى در مورد رفتار و برخورد [[عمر بن خطاب]]، خلیفه دوم درباره مرد یهودى چنین مىگوید: «خلیفه دوم، پیرمرد پریشانحالى را دید که گدایى مىکند و دست تکدى به مردم دراز مىنماید. معلوم شد که او یهودى است. خلیفه دوم به او گفت: چه چیز تو را به این کار وادار کرده است؟ او گفت: جزیه دادن و نیازمندى و پیرى. خلیفه دوم دست او را گرفت و به منزل خود برد و مقادیرى که نیاز خود را رفع کند به او بخشید؛ آنگاه او را پیش خازن بیتالمال فرستاد و به او دستور داد مراعات حال این مرد و امثال او را بنما. قسم به خدا اگر در جوانى از آنها سود ببریم و در هنگام پیرى آنها را رها کنیم، رعایت انصاف و عدالت نکرده ایم».<ref>تاریخ تمدن اسلام، ج4 ص 174، کریمینیا، مجله تبیان، ص 28 و 29 و 30 و 31ـ33.</ref>؛ بنابراین، دین اسلام دین رحمت و شفقت و دین استدلال و منطق است، نه دین شمشیر و زور، مگر زمانى که دیگر منطق و تعقل کار ساز نیست و چارهاى جز مبارزه نبوده است؛ پس باید گفت: دین اسلام که درخشانترین و پیشرفتهترین دین آسمانى است، در برخورد با دشمنان حقیقت و معاندان حق، دو راه پیشنهاد مىکند: یکى راه مبارزه با شمشیر و دیگرى راه بحث و گفتوگو و مبادله فکرى. راه اول در زمانهاى قدیم و در جهان سنتى که فرهنگ و تمدن و روابط علمى و انسانى وجود نداشت عملىترین راه بود. مبارزه نوع اول، در پیدایى نتیجه «صلح فراگیر و نشر حق» به صورت مقطعى و سطحى کارایى داشت. عقایدى که از طریق چکاچک شمشیرها و نیزههاى برّان به مردمى دیگر تحمیل شده، هیچ گاه در بیدارى ملت و شعور اجتماعى و تربیت آنان تاثیرى نداشته و استعداد و نبوغ را نیافریده است؛ بلکه مردم را در حد تعبد تقلیدى نگاه داشته است. بىگمان امامان و دانشمندان اسلامى مشعل داران بزرگ دانش و روشنگرى درطول تاریخ اسلام بوده و در مسیر تابناک نبوى راهگشاییها و تفسیرهاى آموزنده از آیات الاهى و مفاهیم دشوار دینى داشتهاند. در این میان مىتوان از مناظره علمى ادیان گوناگون با حضرت امام رضا نام برد که بهترین نمونه در این زمینه مباحثه «عمران صابى» متکلم بزرگ آن روزگار با [[ | [[سید قطب]] متفکر بزرگ اسلامى در مورد رفتار و برخورد [[عمر بن خطاب]]، خلیفه دوم درباره مرد یهودى چنین مىگوید: «خلیفه دوم، پیرمرد پریشانحالى را دید که گدایى مىکند و دست تکدى به مردم دراز مىنماید. معلوم شد که او یهودى است. خلیفه دوم به او گفت: چه چیز تو را به این کار وادار کرده است؟ او گفت: جزیه دادن و نیازمندى و پیرى. خلیفه دوم دست او را گرفت و به منزل خود برد و مقادیرى که نیاز خود را رفع کند به او بخشید؛ آنگاه او را پیش خازن بیتالمال فرستاد و به او دستور داد مراعات حال این مرد و امثال او را بنما. قسم به خدا اگر در جوانى از آنها سود ببریم و در هنگام پیرى آنها را رها کنیم، رعایت انصاف و عدالت نکرده ایم».<ref>تاریخ تمدن اسلام، ج4 ص 174، کریمینیا، مجله تبیان، ص 28 و 29 و 30 و 31ـ33.</ref>؛ بنابراین، دین اسلام دین رحمت و شفقت و دین استدلال و منطق است، نه دین شمشیر و زور، مگر زمانى که دیگر منطق و تعقل کار ساز نیست و چارهاى جز مبارزه نبوده است؛ پس باید گفت: دین اسلام که درخشانترین و پیشرفتهترین دین آسمانى است، در برخورد با دشمنان حقیقت و معاندان حق، دو راه پیشنهاد مىکند: یکى راه مبارزه با شمشیر و دیگرى راه بحث و گفتوگو و مبادله فکرى. راه اول در زمانهاى قدیم و در جهان سنتى که فرهنگ و تمدن و روابط علمى و انسانى وجود نداشت عملىترین راه بود. مبارزه نوع اول، در پیدایى نتیجه «صلح فراگیر و نشر حق» به صورت مقطعى و سطحى کارایى داشت. عقایدى که از طریق چکاچک شمشیرها و نیزههاى برّان به مردمى دیگر تحمیل شده، هیچ گاه در بیدارى ملت و شعور اجتماعى و تربیت آنان تاثیرى نداشته و استعداد و نبوغ را نیافریده است؛ بلکه مردم را در حد تعبد تقلیدى نگاه داشته است. بىگمان امامان و دانشمندان اسلامى مشعل داران بزرگ دانش و روشنگرى درطول تاریخ اسلام بوده و در مسیر تابناک نبوى راهگشاییها و تفسیرهاى آموزنده از آیات الاهى و مفاهیم دشوار دینى داشتهاند. در این میان مىتوان از مناظره علمى ادیان گوناگون با حضرت امام رضا نام برد که بهترین نمونه در این زمینه مباحثه «عمران صابى» متکلم بزرگ آن روزگار با [[علی بن موسی (رضا)|امام رضا(علیهالسلام)]] است که پس از بحثهاى فراوان، سرانجام به یگانگى خداوند و حقانیت اسلام ایمان آورد. جامعه امروز ما آکنده از پرسشهایى است که بخش عمدهاى از آن به مسائل فکرى و اعتقادى مربوط مىشود و ذهن ما نیز همچون شاهراهى است که هر روزه سیل نگرشها و تردیدهاى جدید و سؤالهاى نو و کهنه از آن عبور مىکند و گاهى نیز گوشهاى از ذهن را به خود مشغول مىدارد. به نظر مىرسد یگانه راه ممکن براى پاسخ به پرسشها و تردیدهاى موجود، همانا دفاع علمى و مستدل بر پایه منطق محکم قرآن و علوم اسلامى باشد. از طریق بحث و گفتوگو مىتوان هر تشنه حقیقت را سیراب و هر عطشى را فرو نشاند؛ اما مبارزه نوع دوم در پروراندن مردم و بر انگیختن نبوغ و امید به حیات و زایش هنر و تکوین تمدن موثر بوده و تاریخ بر این ادعا شاهدى صادق است و در عصر کنونى که عصر روابط و فن آورى است و از دهکده جهانى بحث مىشود، باید با منطق گفتوگو و از سر صلح و مبادله فکرى با معاندان برخورد کرد. عارفان از جمله کسانى بودهاند که مبارزه نوع دوم میان آنها تجلى یافته است. | ||
==همزیستی مذهبی در آثار شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلالالدین رومى== | ==همزیستی مذهبی در آثار شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلالالدین رومى== | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
(افلاکى، ص 465)<br> | (افلاکى، ص 465)<br> | ||
شیخ ابو سعید نیز از عارفانى است که اهل تسامح و گذشت است. درباره او در اسرار التوحید آمده است که: «هم در آن وقت که شیخ ما به نیشابور بود، روزى به گورستان حیره مىشد. آنجا که در زکیه است بر سر تربت مشایخ رسید. جمعى را دید که در آن موضع خمر مىخوردند و چیزى مىزدند. صوفیان در اضطراب آمدند و خواستند که احتساب کنند و ایشان را برنجانند و بزنند. شیخ اجازت نداد. چون شیخ فرا نزدیک ایشان رسید گفت: «خدا همچنین که درین جهان خوش دلتان مىدارد، در آن جهان خوش دلتان دارد». آن جمله جماعت برخاستند و در پاى اسب شیخ افتادند و خمرها بریختند و سازها بشکستند و توبه کردند و از نیک مردان گشتند، به برکت نظر مبارک شیخ ما قدس الله روحه العزیز».<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمدرضا شفیع کدکنى، ج 1، ص 237.</ref> ابوسعید با این دیدگاه تسامحى توانسته بود بسیارى از اهل مذاهب دیگر را به اسلام دعوت کند؛ آن هم کسانى که با هیچ قیمتى اهل تغییر مذهب نبودند. «چنان که در داستان ابو محمد جوینى و وکیل یهودى او مىخوانیم که سالها از وى مىخواست که مسلمان شود و حاضر شده بود که نیمى از اموال خویش را به این یهودى بدهد و او مىگفت: «من دین خویشتن را به خاطر دنیا از دست نخواهم داد».<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمدرضا شفیع کدکنى، ص83و84.</ref>، و سر انجام با دیدن بوسعید و گفتار او بر دست وى اسلام آورد. در نظر بوسعید اسلام آوردن امرى بود وراى تشریفات ظاهرى و تبلیغاتى شایع که علماى عصر بدان افتخار مىکردند و همواره آرزوى آن را داشتند که یک نفر غیر مسلمان بر دست ایشان مسلمان شود. اسلام از نظر بوسعید آن تشریفات ظاهرى «لا اله الاالله» گفتن نبود؛ بلکه مفهومى بسیار عمیق و اجتماعى داشت. اسلام از نظر او اخلاص و گذشت از همه دلبستگیها است؛ به ویژه دلبستگیهایى مادى که گذشت از آنها براى مردم دشوار است و هنگامى که مرد یهودى نزد وى آمد، خواست مسلمان شود، بو سعید او را از این کار منع کرد و گفت لازم نیست مسلمان شوید. عوام مردم بر آشفتند که شیخ از مسلمان شدن مردى یهودى ممانعت مىکند وقتى اصرار آن مرد و دیگران را دید از او پرسید: «آیا از مال و جان خویش برى و بیزار شدهاى؟» گفت: «آرى». گفت: «اسلام از دیدگاه من همین است و بس، حالا او را نزد ابو حامد «اسفراینى» ببرید تا «لالاى منافقین» را به وى در آموزد و منظورش از لالاى منافقین همان لا اله الا الله گفتن است.<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمد رضا شفیع کدکنى، ص 219.</ref> <br> | شیخ ابو سعید نیز از عارفانى است که اهل تسامح و گذشت است. درباره او در اسرار التوحید آمده است که: «هم در آن وقت که شیخ ما به نیشابور بود، روزى به گورستان حیره مىشد. آنجا که در زکیه است بر سر تربت مشایخ رسید. جمعى را دید که در آن موضع خمر مىخوردند و چیزى مىزدند. صوفیان در اضطراب آمدند و خواستند که احتساب کنند و ایشان را برنجانند و بزنند. شیخ اجازت نداد. چون شیخ فرا نزدیک ایشان رسید گفت: «خدا همچنین که درین جهان خوش دلتان مىدارد، در آن جهان خوش دلتان دارد». آن جمله جماعت برخاستند و در پاى اسب شیخ افتادند و خمرها بریختند و سازها بشکستند و توبه کردند و از نیک مردان گشتند، به برکت نظر مبارک شیخ ما قدس الله روحه العزیز».<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمدرضا شفیع کدکنى، ج 1، ص 237.</ref> ابوسعید با این دیدگاه تسامحى توانسته بود بسیارى از اهل مذاهب دیگر را به اسلام دعوت کند؛ آن هم کسانى که با هیچ قیمتى اهل تغییر مذهب نبودند. «چنان که در داستان ابو محمد جوینى و وکیل یهودى او مىخوانیم که سالها از وى مىخواست که مسلمان شود و حاضر شده بود که نیمى از اموال خویش را به این یهودى بدهد و او مىگفت: «من دین خویشتن را به خاطر دنیا از دست نخواهم داد».<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمدرضا شفیع کدکنى، ص83و84.</ref>، و سر انجام با دیدن بوسعید و گفتار او بر دست وى اسلام آورد. در نظر بوسعید اسلام آوردن امرى بود وراى تشریفات ظاهرى و تبلیغاتى شایع که علماى عصر بدان افتخار مىکردند و همواره آرزوى آن را داشتند که یک نفر غیر مسلمان بر دست ایشان مسلمان شود. اسلام از نظر بوسعید آن تشریفات ظاهرى «لا اله الاالله» گفتن نبود؛ بلکه مفهومى بسیار عمیق و اجتماعى داشت. اسلام از نظر او اخلاص و گذشت از همه دلبستگیها است؛ به ویژه دلبستگیهایى مادى که گذشت از آنها براى مردم دشوار است و هنگامى که مرد یهودى نزد وى آمد، خواست مسلمان شود، بو سعید او را از این کار منع کرد و گفت لازم نیست مسلمان شوید. عوام مردم بر آشفتند که شیخ از مسلمان شدن مردى یهودى ممانعت مىکند وقتى اصرار آن مرد و دیگران را دید از او پرسید: «آیا از مال و جان خویش برى و بیزار شدهاى؟» گفت: «آرى». گفت: «اسلام از دیدگاه من همین است و بس، حالا او را نزد ابو حامد «اسفراینى» ببرید تا «لالاى منافقین» را به وى در آموزد و منظورش از لالاى منافقین همان لا اله الا الله گفتن است.<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمد رضا شفیع کدکنى، ص 219.</ref> <br> | ||
سخن در مورد اندیشههاى مولانا و ابو سعید فراوان است. ما به صورت بسیار مختصر به آن اشارههایى داشتیم. امید داریم در اینده بتوانیم با غور و تحقیق بیشتر مطالب فراوانترى را از دریاى معنوى این دو پرچمدار عرفان در اختیار خوانندگان عزیز قرار بدهیم. | سخن در مورد اندیشههاى مولانا و ابو سعید فراوان است. ما به صورت بسیار مختصر به آن اشارههایى داشتیم. امید داریم در اینده بتوانیم با غور و تحقیق بیشتر مطالب فراوانترى را از دریاى معنوى این دو پرچمدار عرفان در اختیار خوانندگان عزیز قرار بدهیم. | ||
== پانویس == | == پانویس == |