۸۵٬۹۴۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - '[[فاطمه بنت محمد (زهرا)(س)' به '[[فاطمه بنت محمد (زهرا) ') |
||
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
==زادگاه و دوران کودکی== | ==زادگاه و دوران کودکی== | ||
وی در قریه «طیردبا» از توابع فرمانداری صور<ref>صور شهری است در ساحل مدیترانه و یکی از شهرهای فینیقیه قدیم که به سبب تجارت خود مشهور بود. این شهر در حمله اسکندر در سال 333ق مقاومتی سخت از خود نشان داد و امروز جزء کشور لبنان است.</ref><ref>فرهنگ فارسی معین:1039.</ref> لبنان در سال 1324 ق / 1904 م به دنیا آمد. پدرش نام مبارک «محمدجواد» را برای او برگزید.<ref>شیعه و زمامداران خودسر: 17.</ref> محمدجواد در سن چهارسالگی مادر مهربانش را که از سلاله [[فاطمه زهرا | وی در قریه «طیردبا» از توابع فرمانداری صور<ref>صور شهری است در ساحل مدیترانه و یکی از شهرهای فینیقیه قدیم که به سبب تجارت خود مشهور بود. این شهر در حمله اسکندر در سال 333ق مقاومتی سخت از خود نشان داد و امروز جزء کشور لبنان است.</ref><ref>فرهنگ فارسی معین:1039.</ref> لبنان در سال 1324 ق / 1904 م به دنیا آمد. پدرش نام مبارک «محمدجواد» را برای او برگزید.<ref>شیعه و زمامداران خودسر: 17.</ref> محمدجواد در سن چهارسالگی مادر مهربانش را که از سلاله [[فاطمه بنت محمد (زهرا) | ||
]] بود از دست داد. وی که چهارساله بود پس از مرگ مادر همراه پدر به نجف رفت و در آن جا خط و حساب و زبان فارسی را آموخت. اما بعدها به خاطر استفاده نکردن از زبان فارسی آن را به فراموشی سپرد. پدر محمدجواد پس از چهار سال اقامت در نجف به دعوت مردم منطقه عباسیه به لبنان بازگشت. <ref>الاسلام مع الحیاة: ص279.</ref> <br> | |||
پدر محمدجواد با آن که از عالمان آن دیار بود از لحاظ مالی وضعیت خوبی نداشت. او شروع به ساختن منزلی برای خود کرد و با کمک اهالی عباسیه آن را تا پای سقف تمام نمود اما برای تکمیل منزلش چارهای ندید جز این که مبلغی را از زرگری به نام اسماعیل صائغ قرض کند و در قبال آن منزلش را گرو بگذارد. پس از تکمیل، هنوز یک سال از اقامت او در آن خانه نگذشته بود که در سال 1344 دعوت حق را لبیک گفت و قبل از پرداخت اقساط خانه از دنیا رفت. غم هجران پدر محمدجواد دوازده ساله را بسیار غمناک نمود. پس از مدتی زرگر خانه را به جای قرضش تصاحب کرد و باقیمانده اموال نیز بین برادر بزرگتر و عموهایش تقسیم گردید و محمدجواد تحت تکفل برادر بزرگ تر خود درآمد و با برادر کوچکتر خود به نام احمد به منزل برادر به طیردبا رفتند <ref>همان.</ref><br> | پدر محمدجواد با آن که از عالمان آن دیار بود از لحاظ مالی وضعیت خوبی نداشت. او شروع به ساختن منزلی برای خود کرد و با کمک اهالی عباسیه آن را تا پای سقف تمام نمود اما برای تکمیل منزلش چارهای ندید جز این که مبلغی را از زرگری به نام اسماعیل صائغ قرض کند و در قبال آن منزلش را گرو بگذارد. پس از تکمیل، هنوز یک سال از اقامت او در آن خانه نگذشته بود که در سال 1344 دعوت حق را لبیک گفت و قبل از پرداخت اقساط خانه از دنیا رفت. غم هجران پدر محمدجواد دوازده ساله را بسیار غمناک نمود. پس از مدتی زرگر خانه را به جای قرضش تصاحب کرد و باقیمانده اموال نیز بین برادر بزرگتر و عموهایش تقسیم گردید و محمدجواد تحت تکفل برادر بزرگ تر خود درآمد و با برادر کوچکتر خود به نام احمد به منزل برادر به طیردبا رفتند <ref>همان.</ref><br> | ||
تغییر مکان و از دست دادن والدین و شرایط پس از مرگ پدر، محمدجواد را سخت آزار میداد. به تدریج شرایط دشوار زندگی به گونهای شد که گاه سه روز چیزی برای خوردن پیدا نمیکرد. از این رو مجبور شد سراغ شغلی برود و بساط حلوا فروشی را به راه انداخت.<ref>گلشن ابرار: 3 به نقل از: تجارب محمدجواد مغنیه: 25.</ref> معلوم نیست وی در این شغل تا چه اندازه موفق بوده، اما قراین نشان میدهد که وضعیت مادی او بهتر نشد. محمدجواد از ثروت دنیا یک دست رختخواب داشت ولی هنگامی که به منزل برادر آمد و از آنجا جملگی به نجف کوچیدند، آن را هم از دست داد <ref>الاسلام مع الحیاة: 279</ref> از این پس، محمدجواد بر روی زمین میخوابید و سرمای زمهریر زمستان پرستار صمیمی وی بود. وی در اثر سرمای زمستان، به مرض روماتیسم مبتلا شد و این عارضه حدود 28سال به طول انجامید. <ref>شیعه و زمامداران خودسر: 18.</ref> | تغییر مکان و از دست دادن والدین و شرایط پس از مرگ پدر، محمدجواد را سخت آزار میداد. به تدریج شرایط دشوار زندگی به گونهای شد که گاه سه روز چیزی برای خوردن پیدا نمیکرد. از این رو مجبور شد سراغ شغلی برود و بساط حلوا فروشی را به راه انداخت.<ref>گلشن ابرار: 3 به نقل از: تجارب محمدجواد مغنیه: 25.</ref> معلوم نیست وی در این شغل تا چه اندازه موفق بوده، اما قراین نشان میدهد که وضعیت مادی او بهتر نشد. محمدجواد از ثروت دنیا یک دست رختخواب داشت ولی هنگامی که به منزل برادر آمد و از آنجا جملگی به نجف کوچیدند، آن را هم از دست داد <ref>الاسلام مع الحیاة: 279</ref> از این پس، محمدجواد بر روی زمین میخوابید و سرمای زمهریر زمستان پرستار صمیمی وی بود. وی در اثر سرمای زمستان، به مرض روماتیسم مبتلا شد و این عارضه حدود 28سال به طول انجامید. <ref>شیعه و زمامداران خودسر: 18.</ref> | ||
==دوران تحصیل استادان== | ==دوران تحصیل استادان== | ||
محمدجواد با آن همه مشکلات، اراده آهنین خود را از دست نداد و مراحل ابتدایی تحصیل خود را در همان لبنان آغاز کرد و کتاب «اجرومیه»<ref>کتابی کوچک در علم نحو است که محمدبن محمدبن آجروم(متوفای 723ق) آن را تألیف کرده و تا کنون شرحهای متعددی بر آن نگاشته شده است. این کتاب بیشتر در مدارس علمیه اهل سنت تدریس میشود.</ref> و مقداری از کتاب «قطرالندی»<ref>کتابی معتبر درباره علم نحو است که عبدالله بن یوسف بن هشام(متوفای 761ق) آن را تألیف کرده و جزء دروس مقدماتی حوزههای علمیه به شمار میآید.</ref> را خواند و تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به نجف اشرف ره سپار گردد و از معدن علم علوی بهره گیرد. اما این تصمیم مشکلاتی داشت: اول آن که بودجه مسافرت را از کجا تأمین کند. دوم مالیاتهای عقب افتاده زمینهای پدرش که از وی مطالبه میکردند او را از سفر رسمی محروم میساخت. با وجود این، محمد با اراده قوی و توسل به [[اهل بیت | محمدجواد با آن همه مشکلات، اراده آهنین خود را از دست نداد و مراحل ابتدایی تحصیل خود را در همان لبنان آغاز کرد و کتاب «اجرومیه»<ref>کتابی کوچک در علم نحو است که محمدبن محمدبن آجروم(متوفای 723ق) آن را تألیف کرده و تا کنون شرحهای متعددی بر آن نگاشته شده است. این کتاب بیشتر در مدارس علمیه اهل سنت تدریس میشود.</ref> و مقداری از کتاب «قطرالندی»<ref>کتابی معتبر درباره علم نحو است که عبدالله بن یوسف بن هشام(متوفای 761ق) آن را تألیف کرده و جزء دروس مقدماتی حوزههای علمیه به شمار میآید.</ref> را خواند و تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به نجف اشرف ره سپار گردد و از معدن علم علوی بهره گیرد. اما این تصمیم مشکلاتی داشت: اول آن که بودجه مسافرت را از کجا تأمین کند. دوم مالیاتهای عقب افتاده زمینهای پدرش که از وی مطالبه میکردند او را از سفر رسمی محروم میساخت. با وجود این، محمد با اراده قوی و توسل به [[اهل بیت|اهل بیت(علیهمالسلام)]] بر مشکلات چیره شد. او به رانندهای برخورد کرد که حاضر شد وی را بدون گذر نامه وارد عراق نماید. این راننده نیکوکار از ارمنیهای اسکندریه بود که در [[لبنان]] اقامت داشت. سالها بعد وقتی که مغنیه خاطرات زندگی خود را مینگاشت، درباره او مینویسد: «از آن زمان حدود 33سال میگذرد و من هنوز سپاسگزار او هستم و هیچ گاه او را فراموش نخواهم کرد، چون احساس میکنم او نخستین انسانی بود که برادر انسانی خود را دوست داشت» <ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br> | ||
محمدجواد پس از ورود به [[عراق]]، راهی نجف اشرف شد و در آن جا استقرار یافت. وی در [[حوزه علمیه نجف]] علوم مقدماتی را فرا گرفت و پس از تکمیل دروس مقدماتی از درس آیات عظام محمدحسین کربلایی، سیدحسین حمامی و آیتاللهالعظمی خوئی استفادههای فراوان برد <ref>شیعه و زمامداران خودسر: 19.</ref> محمدجواد با همه سختیها توانست یازده سال در نجف اشرف به تحصیل خود ادامه دهد تا این که در یکی از روزها خبر مرگ برادر بزرگش را برای وی آوردند. به همین خاطر مجبور شد نجف را به قصد موطن خود ترک کند. پس از مراسم تشییع و تدفین برادر، اهالی آن جا از شیخ محمدجواد که اکنون بهرهای از علم و تقوا داشت، خواستند که به جای برادر خود امامت آن جا را قبول کند. محمدجواد نیز پاسخ مثبت به آنان داد و در کنار اقامه جماعت، به تدریس قرآن و معارف عمومی مبادرت ورزید. <br> | محمدجواد پس از ورود به [[عراق]]، راهی نجف اشرف شد و در آن جا استقرار یافت. وی در [[حوزه علمیه نجف]] علوم مقدماتی را فرا گرفت و پس از تکمیل دروس مقدماتی از درس آیات عظام محمدحسین کربلایی، سیدحسین حمامی و آیتاللهالعظمی خوئی استفادههای فراوان برد <ref>شیعه و زمامداران خودسر: 19.</ref> محمدجواد با همه سختیها توانست یازده سال در نجف اشرف به تحصیل خود ادامه دهد تا این که در یکی از روزها خبر مرگ برادر بزرگش را برای وی آوردند. به همین خاطر مجبور شد نجف را به قصد موطن خود ترک کند. پس از مراسم تشییع و تدفین برادر، اهالی آن جا از شیخ محمدجواد که اکنون بهرهای از علم و تقوا داشت، خواستند که به جای برادر خود امامت آن جا را قبول کند. محمدجواد نیز پاسخ مثبت به آنان داد و در کنار اقامه جماعت، به تدریس قرآن و معارف عمومی مبادرت ورزید. <br> | ||
محیط زندگی آن جا به دلیل پایین بودن فرهنگ مردم، برای محمدجواد دردآور بود و از این موضوع نیز که هزینه اش توسط مردم تأمین میشود، رنج میکشید. از این رو پس از دو سال و نیم اقامت در آن جا، از مردم خداحافظی کرد و در سال 1358 ق به روستای «طیرحرفا» رفت و در منطقه «وادی السروه» در جنوب روستا اسکان گرفت. آن جا بیشه زاری بود که از راه سنگلاخی میگذشت و تپهای در آنجا به ارتفاع صد متر قرار داشت که پر از درختان سر سبز بود و صدایی جز نوای دلنشین پرندگان به گوش نمیرسید. محمدجواد آن جا را بهترین مکان برای مطالعه و تحقیق دانست و قلم، کاغذ، کتاب و قوری چای تنها همراهان وی بودند. وی در آن جا توانست کتابهای دانشمندان و فیلسوفانی چون نیچه، شوپنهاور، ولز، تولستوی، محمود عقاد، طه حسین و توفیق حکیم را مطالعه کند و کم کم به نوشتن روآورد. برخی از آثاری که در این مکان نوشت عبارتاند از: «کمیت و دعبل»، «الوضع الحاضر فی جبل عامل» و «تضحیه». شیخ محمدجواد حدود ده سال از عمر خود را در این منطقه به سر برد و در سال 1367 ق به بیروت عزیمت نمود.<ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br> | محیط زندگی آن جا به دلیل پایین بودن فرهنگ مردم، برای محمدجواد دردآور بود و از این موضوع نیز که هزینه اش توسط مردم تأمین میشود، رنج میکشید. از این رو پس از دو سال و نیم اقامت در آن جا، از مردم خداحافظی کرد و در سال 1358 ق به روستای «طیرحرفا» رفت و در منطقه «وادی السروه» در جنوب روستا اسکان گرفت. آن جا بیشه زاری بود که از راه سنگلاخی میگذشت و تپهای در آنجا به ارتفاع صد متر قرار داشت که پر از درختان سر سبز بود و صدایی جز نوای دلنشین پرندگان به گوش نمیرسید. محمدجواد آن جا را بهترین مکان برای مطالعه و تحقیق دانست و قلم، کاغذ، کتاب و قوری چای تنها همراهان وی بودند. وی در آن جا توانست کتابهای دانشمندان و فیلسوفانی چون نیچه، شوپنهاور، ولز، تولستوی، محمود عقاد، طه حسین و توفیق حکیم را مطالعه کند و کم کم به نوشتن روآورد. برخی از آثاری که در این مکان نوشت عبارتاند از: «کمیت و دعبل»، «الوضع الحاضر فی جبل عامل» و «تضحیه». شیخ محمدجواد حدود ده سال از عمر خود را در این منطقه به سر برد و در سال 1367 ق به بیروت عزیمت نمود.<ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br> | ||
محمدجواد در مدت حیات علمی خود در بیروت و نجف اشرف، درس استادان متعددی را درک کرده است که از جمله میتوان به کسانی چون: «شیخ عبدالکریم مغنیه»(متوفای 1354 ق، برادر بزرگترش)، «[[سیدمحمد سعید فضل الله]]»، «آیتالله [[ | محمدجواد در مدت حیات علمی خود در بیروت و نجف اشرف، درس استادان متعددی را درک کرده است که از جمله میتوان به کسانی چون: «شیخ عبدالکریم مغنیه»(متوفای 1354 ق، برادر بزرگترش)، «[[سیدمحمد سعید فضل الله]]»، «آیتالله [[سید ابوالقاسم خوئی|سیدابوالقاسم خویی]]» (1371 ـ 1413 ق)، «شیخ محمدحسین کربلایی» و «سیدحسین حمامی»(متوفای 1379ق) اشاره کرد. | ||
==مسئولیت دولتی== | ==مسئولیت دولتی== | ||
خط ۵۴: | خط ۵۵: | ||
==نقش شیخ محمدجواد مغنیه در تقریب مذاهب اسلامی== | ==نقش شیخ محمدجواد مغنیه در تقریب مذاهب اسلامی== | ||
مهمترین نگرانی شیخ محمدجواد در بحران کنونی، وحدت ملی و وحدت اسلامی بود. وی تلاش گستردهای برای وحدت اسلامی انجام داد و در هر فرصتی با عالمان دینی اهل سنت مذاکره میکرد و راههای وحدت را بررسی مینمود. در سال 1960م با شیخ [[محمد ابوزهره]] در '''دمشق''' دیدار نمود و در سال 1970م نیز دکتر مصطفی محمود به دیدار وی آمد (الوردانی، 1376: 144). وی هم چنین با «شیخ نمام» از شیوخ راحل الازهر و «شیخ شرباصی» دیدار نمود، و یک بار نیز در شهر قم میزبان «شیخ حصری» بود <ref>همان: 150.</ref> شیخ محمدجواد با هدف تقریب بین مذاهب اسلامی، در سال 1382ق به مصر مسافرت و با امام مسجد الازهر گفت وگو کرد و از او خواست تا عکس و تصویر دانشگاه الازهر را در اختیار وی نهد. امام مسجد گفت: کعبه یکی است و الازهر نیز یکی است. مغنیه گفت: و خدا نیز یگانه است بنابراین ما سه اصل داریم، خدا، کعبه، الازهر، هم چنان که مسیحیان میگویند. سپس استاد مغنیه به او گفت: آیا چیزی از شیعه میدانی؟ وی گفت: آنان گمراه اند. مغنیه گفت: از کجا دانستی که آنان گمراهاند؟ وی گفت: این طور میگویند. مغنیه به او گفت: من میگویم تو گمراهی آیا میتوانی کلام مرا رد کنی؟ در این هنگام امام مسجد گفت پس باید فاتحه یک دیگر را بخوانیم.<ref>همان: 144.</ref> <br> | مهمترین نگرانی شیخ محمدجواد در بحران کنونی، وحدت ملی و وحدت اسلامی بود. وی تلاش گستردهای برای وحدت اسلامی انجام داد و در هر فرصتی با عالمان دینی اهل سنت مذاکره میکرد و راههای وحدت را بررسی مینمود. در سال 1960م با شیخ [[محمد ابوزهره]] در '''دمشق''' دیدار نمود و در سال 1970م نیز دکتر مصطفی محمود به دیدار وی آمد (الوردانی، 1376: 144). وی هم چنین با «شیخ نمام» از شیوخ راحل الازهر و «شیخ شرباصی» دیدار نمود، و یک بار نیز در شهر قم میزبان «شیخ حصری» بود <ref>همان: 150.</ref> شیخ محمدجواد با هدف تقریب بین مذاهب اسلامی، در سال 1382ق به مصر مسافرت و با امام مسجد الازهر گفت وگو کرد و از او خواست تا عکس و تصویر دانشگاه الازهر را در اختیار وی نهد. امام مسجد گفت: کعبه یکی است و الازهر نیز یکی است. مغنیه گفت: و خدا نیز یگانه است بنابراین ما سه اصل داریم، خدا، کعبه، الازهر، هم چنان که مسیحیان میگویند. سپس استاد مغنیه به او گفت: آیا چیزی از شیعه میدانی؟ وی گفت: آنان گمراه اند. مغنیه گفت: از کجا دانستی که آنان گمراهاند؟ وی گفت: این طور میگویند. مغنیه به او گفت: من میگویم تو گمراهی آیا میتوانی کلام مرا رد کنی؟ در این هنگام امام مسجد گفت پس باید فاتحه یک دیگر را بخوانیم.<ref>همان: 144.</ref> <br> | ||
شیخ محمدجواد در سال 1382ق با [[شیخ محمود شلتوت]](متوفای 1384ق) نیز دیداری داشت و گفت وگوهایی میان آنان در مورد وحدت اسلامی و راههای آن انجام گرفت. شیخ محمود شلتوت از بانیان دارالتقریب بین المذاهب و از منادیان وحدت اسلامی به شمار میرود. محبوبیت او در بین علمای شیعه به خاطر فتوای او مبنی بر جواز عمل به فقه شیعه است. روابط شیخ محمدجواد با شیخ محمود شلتوت به سال 1368ق برمیگردد که از آن زمان نامههای زیادی بین آن دو رد و بدل شد و این موضوع میتواند نشانه نزدیکی افکار آنان در رابطه با وحدت اسلامی بوده باشد. اما دیدار حضوری وی با شیخ شلتوت در سال 1382ق وقتی که مغنیه به مصر رفت اتفاق افتاد. او در اینباره چنین مینویسد: «به خانه شلتوت رفتم. از من استقبال کرد و خوش آمد گفت. وقتی سخن از شیعه به میان آمد، او گفت شیعیان الازهر را تأسیس کردند و مدت کوتاهی علوم و مذهب تشیع در الازهر تدریس میشد، تا این که بپادارندگان این مذهب از آن اعراض کردند و الازهر را از نور خیره کننده و فواید آن محروم کردند. من به او گفتم: علمای شیعه شما را محترم میشمارند چون از خدمات شما نسبت به دین آگاهاند و جرئت شما را در بیان حق و عدل که از ملامت هیچ کس نمیهراسید، میستایند و به او گفتم: شیعیان خلافت بعد از پیغمبر را حق [[ | شیخ محمدجواد در سال 1382ق با [[شیخ محمود شلتوت]](متوفای 1384ق) نیز دیداری داشت و گفت وگوهایی میان آنان در مورد وحدت اسلامی و راههای آن انجام گرفت. شیخ محمود شلتوت از بانیان دارالتقریب بین المذاهب و از منادیان وحدت اسلامی به شمار میرود. محبوبیت او در بین علمای شیعه به خاطر فتوای او مبنی بر جواز عمل به فقه شیعه است. روابط شیخ محمدجواد با شیخ محمود شلتوت به سال 1368ق برمیگردد که از آن زمان نامههای زیادی بین آن دو رد و بدل شد و این موضوع میتواند نشانه نزدیکی افکار آنان در رابطه با وحدت اسلامی بوده باشد. اما دیدار حضوری وی با شیخ شلتوت در سال 1382ق وقتی که مغنیه به مصر رفت اتفاق افتاد. او در اینباره چنین مینویسد: «به خانه شلتوت رفتم. از من استقبال کرد و خوش آمد گفت. وقتی سخن از شیعه به میان آمد، او گفت شیعیان الازهر را تأسیس کردند و مدت کوتاهی علوم و مذهب تشیع در الازهر تدریس میشد، تا این که بپادارندگان این مذهب از آن اعراض کردند و الازهر را از نور خیره کننده و فواید آن محروم کردند. من به او گفتم: علمای شیعه شما را محترم میشمارند چون از خدمات شما نسبت به دین آگاهاند و جرئت شما را در بیان حق و عدل که از ملامت هیچ کس نمیهراسید، میستایند و به او گفتم: شیعیان خلافت بعد از پیغمبر را حق [[علی بن ابی طالب|امام علی(علیهالسلام)]] میدانند، ولی عقیده دارند که نباید به اختلافی دامن زد که موجب تفرقه و به ضرر اسلام باشد، همان طور که امام علی(علیهالسلام) این کار را کرد. او به حاضران در جلسه گفت: سنیان این حقیقت را نمیدانند». <ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br> | ||
شیخ محمدجواد در راه استحکام تقریب مذاهب، نقش آگاهی عالمان دینی از مذاهب یک دیگر را نیز نادیده نمیگرفت و در این راه گام مؤثری برداشت. وی معتقد بود بسیاری از عالمان اهل سنت از حقیقت تشیع خبری ندارند و فقط از روی تعصبات و شایعاتی که میشنوند با شیعه دشمنی میورزند در حالی که هدف همه مذاهب یکی است و آن رسیدن به کمال و تقرب به سوی خداوند است. یکی از عادات شیخ محمدجواد این بود که از حریم شیعه در برابر این گونه اتهامات دفاع میکرد و با این کار پایههای تقریب مذاهب را مستحکم مینمود. وقتی وی ردی بر کتابی مینگاشت معلوم میشد که حقیقت چیز دیگری است و شیعه به آن شبهات و خرافات اعتقادی ندارد. وی نخستین کسی بود که «رد کتاب «الخطوط العریضة»(تألیف محب الدین الخطیب) مطالبی نوشت. <br>الخطوط العریضة نخستین کتابی بود که بر ضد شیعه در کشور مصر به چاپ رسید و شیخ محمدجواد به سبب نوشتن این ردیه، نامههای تهدیدآمیز فراوانی دریافت کرد. <ref>الوردانی، 1376: 145.</ref> | شیخ محمدجواد در راه استحکام تقریب مذاهب، نقش آگاهی عالمان دینی از مذاهب یک دیگر را نیز نادیده نمیگرفت و در این راه گام مؤثری برداشت. وی معتقد بود بسیاری از عالمان اهل سنت از حقیقت تشیع خبری ندارند و فقط از روی تعصبات و شایعاتی که میشنوند با شیعه دشمنی میورزند در حالی که هدف همه مذاهب یکی است و آن رسیدن به کمال و تقرب به سوی خداوند است. یکی از عادات شیخ محمدجواد این بود که از حریم شیعه در برابر این گونه اتهامات دفاع میکرد و با این کار پایههای تقریب مذاهب را مستحکم مینمود. وقتی وی ردی بر کتابی مینگاشت معلوم میشد که حقیقت چیز دیگری است و شیعه به آن شبهات و خرافات اعتقادی ندارد. وی نخستین کسی بود که «رد کتاب «الخطوط العریضة»(تألیف محب الدین الخطیب) مطالبی نوشت. <br>الخطوط العریضة نخستین کتابی بود که بر ضد شیعه در کشور مصر به چاپ رسید و شیخ محمدجواد به سبب نوشتن این ردیه، نامههای تهدیدآمیز فراوانی دریافت کرد. <ref>الوردانی، 1376: 145.</ref> | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۲: | ||
# ـــــــــــــــ، الاسلام بنظریة عصریة. | # ـــــــــــــــ، الاسلام بنظریة عصریة. | ||
# ـــــــــــــــ، الاسلام مع الحیاة. | # ـــــــــــــــ، الاسلام مع الحیاة. | ||
[[رده:مقالهها]] | [[رده:مقالهها]] | ||
[[رده:فصلنامه اندیشه تقریب]] | [[رده:فصلنامه اندیشه تقریب]] | ||
[[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] | [[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] |