حر بن یزید ریاحی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '[[حسین بن علی' به '[[حسین بن علی (سید الشهدا) '
جز (جایگزینی متن - '[[حضرت فاطمه زهرا' به '[[فاطمه بنت محمد (زهرا)')
جز (جایگزینی متن - '[[حسین بن علی' به '[[حسین بن علی (سید الشهدا) ')
خط ۱۷: خط ۱۷:
| وبگاه =  
| وبگاه =  
}}  
}}  
'''حر بن یزید ریاحی''' از فرماندهان نظامی [[کوفه]] که پیش از [[واقعه عاشورا]] مأموریت یافت با سپاه هزار نفری مانع حرکت [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین(علیه‌السلام)]] به سوی کوفه و همچنین مانع بازگشت ایشان شود.
'''حر بن یزید ریاحی''' از فرماندهان نظامی [[کوفه]] که پیش از [[واقعه عاشورا]] مأموریت یافت با سپاه هزار نفری مانع حرکت [[حسین بن علی (سید الشهدا)
(سید الشهدا)|امام حسین(علیه‌السلام)]] به سوی کوفه و همچنین مانع بازگشت ایشان شود.


در [[روز عاشورا]] حر پس از آن که مشاهده کرد کوفیان بر کشتن امام حسین (علیه‌السلام) اصرار دارند به امام پیوست و در دفاع از ایشان جنگید و به [[شهادت]] رسید. حر به سبب پشیمانی از اقدام خود و پیوستن به امام حسین(علیه‌السلام) نزد [[شیعیان]] حرمتی خاص دارد. [[مذهب شیعه|شیعیان]] حر را نماد امید به قبولی [[توبه]] و رستگاری بعد از آن می‌دانند.
در [[روز عاشورا]] حر پس از آن که مشاهده کرد کوفیان بر کشتن امام حسین (علیه‌السلام) اصرار دارند به امام پیوست و در دفاع از ایشان جنگید و به [[شهادت]] رسید. حر به سبب پشیمانی از اقدام خود و پیوستن به امام حسین(علیه‌السلام) نزد [[شیعیان]] حرمتی خاص دارد. [[مذهب شیعه|شیعیان]] حر را نماد امید به قبولی [[توبه]] و رستگاری بعد از آن می‌دانند.
خط ۳۴: خط ۳۵:


== ندایی که حر شنید ==
== ندایی که حر شنید ==
از حر روایت کرده‌اند که هنگامی که از [[قصر ابن زیاد]] در کوفه خارج شدم تا به سمت [[حسین بن علی|حسین بن علی(علیه‌السلام)]] حرکت کنم، سه بار ندایی را پشت سرم شنیدم که می‌گفت: «ای حرّ! تو را به [[بهشت]] بشارت باد». او می‌گوید که به پشت سر نگریستم و کسی را ندیدم؛ با خود گفتم: «‌به خدا قسم، این بشارت نیست؛ چگونه بشارت باشد در حالی که من راهی جنگ با حسین بن علی(علیه‌السلام) هستم.»
از حر روایت کرده‌اند که هنگامی که از [[قصر ابن زیاد]] در کوفه خارج شدم تا به سمت [[حسین بن علی (سید الشهدا)
|حسین بن علی(علیه‌السلام)]] حرکت کنم، سه بار ندایی را پشت سرم شنیدم که می‌گفت: «ای حرّ! تو را به [[بهشت]] بشارت باد». او می‌گوید که به پشت سر نگریستم و کسی را ندیدم؛ با خود گفتم: «‌به خدا قسم، این بشارت نیست؛ چگونه بشارت باشد در حالی که من راهی جنگ با حسین بن علی(علیه‌السلام) هستم.»


او این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت حسین بن علی(علیه‌السلام) رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام(علیه‌السلام) به او فرمودند:
او این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت حسین بن علی(علیه‌السلام) رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام(علیه‌السلام) به او فرمودند:
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۸۶

ویرایش