پیش‌نویس:تبلیغ: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱٬۸۰۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
(۱۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
==تبلیغ==
==تبلیغ==
===لغوی===  
===لغوی===  
واژه تبلیغ از ریشه بَلغ، بلوغ و بلاغ به معنای رسيدن بانتهاء مقصد اعمّ از آنكه مكان يا زمان يا امرى معيّن است.<ref>قاموس قرآن ج‏1 228</ref> بنابراین کلمه تبلیغ وقتی به باب تفعیل درآمده که اثر آن متعدی کردن فعل لازم است معنای واژه تبلیغ ،رساندن چیزی را به مقصد خواهد شد به عبارت دیگر چیزی را به مقصد و به انتها رساندن  معنای واژه تبلیغ خواهد بود.<ref>فرهنگ ابجدى الفبايى عربى فارسى: ترجمه كامل المنجد الابجدى</ref> یکی از ویژگیهایی که از لغت ماده تبلیغ برمیآید کفایت و بسندگی است به این معنا که دیگر نیاز به عمل اضافه در رساندن یا رسیدن نیست و این همان است که در بَلَّغْتُهُ‏ تَبْلِيغاً في الرسالة و نحوها و في كذا بَلَاغٌ‏ و تَبْلِيغٌ‏ أي كفاية آمده است.<ref>كتاب العين    ج‏4    421</ref>شاهد بر این مدعا را می توان در واژه «البُلاغی» به معنای مرد بليغ و فصيح كه با سخن خود حق مطلب را ادا می کند دید.<ref>فرهنگ ابجدى الفبايى عربى فارسى: ترجمه كامل المنجد الابجدى</ref>  
واژه تبلیغ از ریشه بَلغ، بلوغ و بلاغ به معنای رسيدن بانتهاء مقصد اعمّ از آنكه مكان يا زمان يا امرى معيّن باشد.<ref>قاموس قرآن ج‏1 228</ref> بنابراین وقتی ریشه بلغ به باب تفعیل که اثر آن متعدی کردن فعل لازم است می رود معنای واژه تبلیغ ،رساندن چیزی را به مقصد خواهد شد به عبارت دیگر چیزی را به مقصد و به انتها رساندن  معنای واژه تبلیغ خواهد بود.<ref>فرهنگ ابجدى الفبايى عربى فارسى: ترجمه كامل المنجد الابجدى</ref> یکی از ویژگیهایی که از لغت ماده تبلیغ برمیآید کفایت و بسندگی است به این معنا که دیگر نیاز به عمل اضافه در رساندن یا رسیدن نیست و این همان است که در بَلَّغْتُهُ‏ تَبْلِيغاً في الرسالة و نحوها و في كذا بَلَاغٌ‏ و تَبْلِيغٌ‏ أي كفاية آمده است.<ref>كتاب العين    ج‏4    421</ref>شاهد بر این مدعا را می توان در واژه «البُلاغی» به معنای مرد بليغ و فصيح كه با سخن خود حق مطلب را ادا می کند دید.<ref>فرهنگ ابجدى الفبايى عربى فارسى: ترجمه كامل المنجد الابجدى</ref>  
      
      
===اصطلاحی===
===اصطلاحی===
تبلیغ مجموعه  اقداماتی است که در راه انتقال و نشر اطلاعات، افکار و عقاید از سوی یک فرستنده برای یک گیرنده به منظور دگرگونی در افکار، رفتار و احساسات مخاطبان انجام میگیرد یا به عبارت دیگر همه اقداماتی که در راه تغییر بینش و عقاید دیگران صورت می گیرد  را تبلیغ گویند.<ref>سیره تبلیغی پیامبر اعظم،علیرضا عالمی، قم،انتشارات نجم الهدی، چاپ اول، تابستان 85،ص 26</ref>
تبلیغ مجموعه  اقداماتی است که در راه انتقال و نشر اطلاعات، افکار و عقاید از سوی یک فرستنده برای یک گیرنده به منظور دگرگونی در افکار، رفتار و احساسات مخاطبان انجام میگیرد یا به عبارت دیگر همه اقداماتی که در راه تغییر بینش و عقاید دیگران صورت می گیرد  را تبلیغ گویند.<ref>سیره تبلیغی پیامبر اعظم،علیرضا عالمی، قم،انتشارات نجم الهدی، چاپ اول، تابستان 85،ص 26</ref>
===اهمیت تبلیغ===
===اهمیت تبلیغ===
درک اهمیت تبلیغ کار بسار دشواری است چرا که تبلیغ یعنی حرکت دادن و هدایت مردم و این مسئله ای است که اهمیتش درک نشده است. حرکتی که بزرگی آن نه تنها استیفا حقوق شخصی از ظالم بلکه حرکتی است که انسان را از منزل نفس به سوی حق سوق دهد و لازمه چنین حرکتی این است که باید بشر را از درون خویش علیه خودش برانگیخت و این کار بسیار دشواری است.از سوی دیگر دشواری امر تبلیغ به این است که پیام باید از سطح حواس ظاهری فراتر رفته و به عمق جان مخاطب نفوذ کند و به عقل و قلب او بنشیند و از این طریق در او حرکت و تغییر ایجاد کند بنابراین پیام باید به گونه ای باشد که عقلی که دروازه اش را بسته است و جز با ابزار برهان و استدلال پیامی را پذیرا نیست بتواند به ان نفوذ کرده و قرار پیدا کند. این است که کار را دشوار می کند. <ref>تبلیغ، استاد مرتضی مطهری،نشر بینش مطهر، ص 21 و 22</ref>و همچنین یکی دیگر از دشواری های تبیلغ این است که عقل انسان تنها ورودی شناختی و مبدا افعال انسان  
درک اهمیت تبلیغ کار بسیار دشواری است چرا که تبلیغ یعنی حرکت دادن و هدایت مردم و این مسئله ای است که اهمیتش درک نشده است. حرکتی که بزرگی آن نه تنها استیفا حقوق شخصی از ظالم بلکه حرکتی است که انسان را از منزل نفس به سوی حق سوق دهد و لازمه چنین حرکتی این است که باید بشر را از درون خویش علیه خودش برانگیخت و این کار بسیار دشواری است.از سوی دیگر دشواری امر تبلیغ به این است که پیام باید از سطح حواس ظاهری فراتر رفته و به عمق جان مخاطب نفوذ کند و به عقل و قلب او بنشیند و از این طریق در او حرکت و تغییر ایجاد کند بنابراین پیام باید به گونه ای باشد که عقلی که دروازه اش را بسته است و جز با ابزار برهان و استدلال پیامی را پذیرا نیست بتواند به ان نفوذ کرده و قرار پیدا کند. این است که کار را دشوار می کند. <ref>تبلیغ، استاد مرتضی مطهری،نشر بینش مطهر، ص 21 و 22</ref>و همچنین یکی دیگر از دشواری های تبیلغ این است که عقل انسان تنها ورودی شناختی و مبدا افعال انسان  
نیست بلکه برخی افعال انسان مبدا قلبی و دلی دارند و به همین دلیل ابلاغ پیام به قلب و دل انسان به مراتب دشوار تر از نفوذ به عقل انسان است و از همین جهت است که مبلغ باید ابزار متناسب با قلب و دل انسان را بشناسد ودر موقعیت مناسب به کار گیرد که به نظر می رسد تبشیر و تنذیر ابزار متناسب با قلب انسان است.
نیست بلکه برخی افعال انسان مبدا قلبی و دلی دارند و به همین دلیل ابلاغ پیام به قلب و دل انسان به مراتب دشوار تر از نفوذ به عقل انسان است و از همین جهت است که مبلغ باید ابزار متناسب با قلب و دل انسان را بشناسد ودر موقعیت مناسب به کار گیرد که به نظر می رسد تبشیر و تنذیر ابزار متناسب با قلب انسان است.
===ارکان تبلیغ===
===ارکان تبلیغ===
خط ۱۶: خط ۱۶:
دومین شرط موفقیت یک تبلیغ داشتن  متد و سبک یا اسلوب پیام رساندن است. در همین راستا خصوصیاتی که یک پیام باید داشته باشد از قرار ذیل است:
دومین شرط موفقیت یک تبلیغ داشتن  متد و سبک یا اسلوب پیام رساندن است. در همین راستا خصوصیاتی که یک پیام باید داشته باشد از قرار ذیل است:


1. واضح و آشکار بودن: عبارت «بلاغ مبین» جمله ای است که در قرآن کریم ذکر شده است و بیان گر این است که پیام باید بی پیرایه باشد بگونه ای که مخاطب در کمال سهولت و سادگی آن را فهم و درک کند.<ref> حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج اول، نشر صدرا،ص 352</ref> و بگونه-ای نباشد که حاوی کلمات مغلق و پیچیده باشد و یا شامل اصطلاحات زیاد باشد.
1. واضح و آشکار بودن: عبارت «بلاغ مبین» جمله ای است که در قرآن کریم ذکر شده است و بیان گر این است که پیام باید بی پیرایه باشد بگونه ای که مخاطب در کمال سهولت و سادگی آن را فهم و درک کند.<ref> همان ص 352</ref> و بگونه ای نباشد که حاوی کلمات مغلق و پیچیده باشد و یا شامل اصطلاحات زیاد باشد.


2. متکلفانه نبودن: تکلف در تبلیغ می تواند دو معنا داشته باشد؛ اول اینکه در ابلاغ پیام از الفاظ قلمبه و سلمبه استفاده نشود و معنای دوم که از آیه «ما انا من المتکلفین» برداشت می شود این است که انبیا چیزی را که نمی دانند و بر خودشان ان طور که باید ثابت و محقق و روشن نیست نمی گویند.<ref> حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج اول،نشر صدرا، ص 354 </ref> .به عبارتی تکلف در معنای دوم به معنای تظاهر به دانستن است بگونه ای که انسان قصد وارد کردن مطلبی را در دل مردم دارد در حالی که خود به آن اعتقادی ندارد.<ref>تبلیغ، مرتضی مطهری، نشر بینش مطهر، ص 29</ref>
2. متکلفانه نبودن: تکلف در تبلیغ می تواند دو معنا داشته باشد؛ اول اینکه در ابلاغ پیام از الفاظ قلمبه و سلمبه استفاده نشود و معنای دوم که از آیه «ما انا من المتکلفین» برداشت می شود این است که انبیا چیزی را که نمی دانند و بر خودشان ان طور که باید ثابت و محقق و روشن نیست نمی گویند.<ref> حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج اول،نشر صدرا، ص 354 </ref> .به عبارتی تکلف در معنای دوم به معنای تظاهر به دانستن است بگونه ای که انسان قصد وارد کردن مطلبی را در دل مردم دارد در حالی که خود به آن اعتقادی ندارد.<ref>تبلیغ، مرتضی مطهری، نشر بینش مطهر، ص 29</ref>
خط ۳۵: خط ۳۵:
6. نرم خو بودن: مبلغ در ابلاغ پیام باید نرم خو باشد و از هر نوع خشونت اعم از کلامی و غیر کلامی پرهیز کند چرا که قصد مبلغ ایجاد علاقه و ایمان نسبت به پیام است که اگر اینگونه نباشد موجب تنفر مخاطب از مبلغ و پیام خواهد شد. در همین راستا وقتی که خداوند موسی و هارون را برای دعوت فردی مثل فرعون می فرستد به آن¬ها سفارش می کند که:«قولا لینا» با او به نحو نرم سخن بگویید باشد که متذکر شود و از خدای خودش بترسد.<ref>همان</ref>
6. نرم خو بودن: مبلغ در ابلاغ پیام باید نرم خو باشد و از هر نوع خشونت اعم از کلامی و غیر کلامی پرهیز کند چرا که قصد مبلغ ایجاد علاقه و ایمان نسبت به پیام است که اگر اینگونه نباشد موجب تنفر مخاطب از مبلغ و پیام خواهد شد. در همین راستا وقتی که خداوند موسی و هارون را برای دعوت فردی مثل فرعون می فرستد به آن¬ها سفارش می کند که:«قولا لینا» با او به نحو نرم سخن بگویید باشد که متذکر شود و از خدای خودش بترسد.<ref>همان</ref>


7. بشیر و نذیر بودن: تبشیر و تنذیر به معنای تشویق و تنبیه است که هر دوی انها برای انسان لازم و ضروری است. در تبلیغ پیام نیز لازم است که تشویق و تنبیه با هم همراه باشند و اگر مبلغ و تبیلغ تکیه اش بر یکی از انها باشد درست نیست.<ref> تبلیغ، مرتضی مطهری، نشر بینش مطهر، ص 33</ref> چرا که انسان های متوسط الحان بيشتر به منافع و مضار خود مى ‏انديشند.<ref>ترجمه تفسير الميزان    ج‏2      190</ref> البته قابل توجه است که در برخی از آیات قرآن کریم همانند  «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» تبلیغ دین با انذار و تخویف (ترساندن)شروع شده است و اين خود در فهم عامه مردم مؤثرتر از تطميع است، براى اينكه گر چه تطميع و اميدوار ساختن مردم نيز راهى است براى دعوت انبيا؛ و قرآن عزيز هم تا اندازه‏اى اين طريقه را به كار برده است، ليكن اصولا اميدوارى، آدمى را به طور الزام وادار به طلب نمى‏كند، و بيش از ايجاد شوق و رغبت در آدمى، اثر ندارد، به خلاف تخويف و تهديد كه به حكم عقلى وجوب دفع ضرر احتمالى، احتراز از آنچه تهديد به آن شده واجب و آدمى به دفع آن ملزم مى‏شود. علاوه بر اين، اگر مردم در گمراهى خود هيچ گونه تقصيرى نمى‏داشتند، مناسب بود كه دعوت الهى از راه تطميع آغاز گردد، ليكن مردم در گمراهى خود مقصر هستند، براى اينكه دعوت اسلام، دعوت به دين فطرت، يعنى به دينى است كه سرچشمه‏اش در نهاد خود بشر است، و اين خود او است كه با دست خويش و با ارتكاب شرك و گناه، فطرت خود را پشت سر افكنده و شقاوت را بر دل خود چيره نموده و در نتيجه دچار سخط الهى شده است، و چون چنين است حزم و حكمت اقتضا مى‏كند كه دعوت آنان از راه انذار و هشدار آغاز گردد، و براى همين جهت بوده كه در آيات بسيارى وظيفه آن جناب منحصر در انذار شده است، مانند آيه:" إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ"  و آيه:" وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ" . البته اين مطلب، كه گفته شد، در باره مردم عامى است، و اما خواص از مردم، يعنى آنان كه خداى را از روى محبتى كه به او دارند عبادت مى‏كنند، نه از جهت ترس از آتش و يا طمع در بهشت، البته از خوف و رجا و تهديد و تطميعى كه در دعوت دينى هست چيز ديگرى تلقى مى‏كنند، وقتى به تهديد از آتش برمى‏خورند از آن آتش، آتش فراق و دورى از پروردگار و سخط وى را مى ‏فهمند، و همچنين از شنيدن وصف بهشت به نعمت وصل و قرب ساحت او و خشنودى او منتقل شده و مشتاق آن مى‏ گردند.<ref> ترجمه تفسير الميزان   ج‏7    51 الی 52</ref>
7. بشیر و نذیر بودن: تبشیر و تنذیر به معنای تشویق و تنبیه است که هر دوی انها برای انسان لازم و ضروری است. در تبلیغ پیام نیز لازم است که تشویق و تنبیه با هم همراه باشند و اگر مبلغ و تبیلغ تکیه اش بر یکی از انها باشد درست نیست.<ref> تبلیغ، مرتضی مطهری، نشر بینش مطهر، ص 33</ref> چرا که انسان های متوسط الحان بيشتر به منافع و مضار خود مى ‏انديشند.<ref>ترجمه تفسير الميزان    ج‏2      190</ref> البته قابل توجه است که در برخی از آیات قرآن کریم همانند  «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» تبلیغ دین با انذار و تخویف (ترساندن)شروع شده است و اين خود در فهم عامه مردم مؤثرتر از تطميع است، براى اينكه گر چه تطميع و اميدوار ساختن مردم نيز راهى است براى دعوت انبيا؛ و قرآن عزيز هم تا اندازه‏اى اين طريقه را به كار برده است، ليكن اصولا اميدوارى، آدمى را به طور الزام وادار به طلب نمى‏كند، و بيش از ايجاد شوق و رغبت در آدمى، اثر ندارد، به خلاف تخويف و تهديد كه به حكم عقلى وجوب دفع ضرر احتمالى، احتراز از آنچه تهديد به آن شده واجب و آدمى به دفع آن ملزم مى‏شود. علاوه بر اين، اگر مردم در گمراهى خود هيچ گونه تقصيرى نمى‏داشتند، مناسب بود كه دعوت الهى از راه تطميع آغاز گردد، ليكن مردم در گمراهى خود مقصر هستند، براى اينكه دعوت اسلام، دعوت به دين فطرت، يعنى به دينى است كه سرچشمه‏اش در نهاد خود بشر است، و اين خود او است كه با دست خويش و با ارتكاب شرك و گناه، فطرت خود را پشت سر افكنده و شقاوت را بر دل خود چيره نموده و در نتيجه دچار سخط الهى شده است، و چون چنين است حزم و حكمت اقتضا مى‏كند كه دعوت آنان از راه انذار و هشدار آغاز گردد، و براى همين جهت بوده كه در آيات بسيارى وظيفه آن جناب منحصر در انذار شده است، مانند آيه:" إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ"  و آيه:" وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ" . البته اين مطلب، كه گفته شد، در باره مردم عامى است، و اما خواص از مردم، يعنى آنان كه خداى را از روى محبتى كه به او دارند عبادت مى‏كنند، نه از جهت ترس از آتش و يا طمع در بهشت، البته از خوف و رجا و تهديد و تطميعى كه در دعوت دينى هست چيز ديگرى تلقى مى‏كنند، وقتى به تهديد از آتش برمى‏خورند از آن آتش، آتش فراق و دورى از پروردگار و سخط وى را مى ‏فهمند، و همچنين از شنيدن وصف بهشت به نعمت وصل و قرب ساحت او و خشنودى او منتقل شده و مشتاق آن مى‏ گردند.<ref> همان   ج‏7    51 الی 52</ref>


8. پرهیز از ایجاد تنفر: تبلیغ نباید مایع نفرت و بیزای مخاطب شود.پیامبر اسلام در سفارشی به معاذ بن جبل می فرمایند یا معاذ بشر و لاتنفر اموری که مانع از تنفر می شوند از این قرار است:
8. پرهیز از ایجاد تنفر: تبلیغ نباید مایع نفرت و بیزای مخاطب شود.پیامبر اسلام در سفارشی به معاذ بن جبل می فرمایند یا معاذ بشر و لاتنفر اموری که مانع از تنفر می شوند از این قرار است:
خط ۴۳: خط ۴۳:
* زیبایی ظاهری: مبلغ دین نباید چهره یا اندام بدن و یا نحوه راه رفتن و سخن گفتن  او بگونه ای باشد که تنفر آمیز باشد. <ref>همان ص37</ref>  
* زیبایی ظاهری: مبلغ دین نباید چهره یا اندام بدن و یا نحوه راه رفتن و سخن گفتن  او بگونه ای باشد که تنفر آمیز باشد. <ref>همان ص37</ref>  
* پرهیز از خشونت و ملامت زیاد: برخی از انسان ها با ملامت تحریک می شوند اما مکان و زمان می توند در این واکنش موثر باشد ولی ملامت زیاد موجب تنفر می شود.
* پرهیز از خشونت و ملامت زیاد: برخی از انسان ها با ملامت تحریک می شوند اما مکان و زمان می توند در این واکنش موثر باشد ولی ملامت زیاد موجب تنفر می شود.
==پانویس==
== ==
[[پرونده:حروف مقطعه .jpg|جایگزین=حروف مقطعه|بندانگشتی|تعداد: 29 آیهسوره‌ها: ]]
{{جعبه اطلاعات
| عنوان=حروف مقطعه
|
}}
==حروف مقطعه==
'''حروف مقطعه''' اصطلاحی است که به اولین آیه در برخی از سوره‌های قرآن کریم اشاره دارد. دلیل مقطعه نامیده شدن  این حروف این است که آن‌ها به صورت قطعه قطعه تلفظ می‌شوند، به‌گونه‌ای که هر حرف مطابق با صدای خویش خوانده می‌شود مثلا حرف «م» «میم» تلفظ می‌شود. تعداد این حروف بیست و نه عدد است که در بیست و نه سوره قرار گرفته‌اند.
==معنای حروف مقطعه==
حروف مقطعه قرآن هميشه جزء كلمات اسرار آميز قرآن محسوب مى‏‌شده و مفسران براى آن تفسيرهاى متعددى ذكر كرده‌‏اند. <ref> تفسير نمونه    ج‏1 ص  61</ref>
مرحوم [[فضل بن حسن طبرسی|طبرسی]] صاحب [[مجمع البیان فی تفسیر القرآن|تفسیر مجمع البيان]] يازده قول از این نظریات را در معناى آن‌ها نقل كرده است <ref> ترجمه تفسير الميزان    ج‏18 ص  4</ref> که [[سید محمدحسین طباطبایی|علامه طباطبایی]] هیچ یک از این اقوال را قانع کننده نمی‌دانند <ref>همان ص  6</ref> از جمله تفاسیر معنای این حروف می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
#اظهار ناتوانی مدعیان ادبیات عرب توسط خداوند: خداوند از حروف الفبا و كلمات معمولى، مطالب و معانى بلند را در قالب الفاظ زيبا و كلمات موزون ريخته و اسلوب خاصى در آن بكار برده كه همه انگشت حيرت به دندان گرفته‏‌اند، آرى همين حروف در اختيار انسان‌ها نيز هست ولى توانايى ندارند كه تركيب‌ها و جمله‏‌بندي‌هايى بسان قرآن ابداع كنند. <ref> تفسير نمونه    ج‏1  ص 63</ref> همین ناتوانی نشان از این دارد که کتابت قرآن مولود آدمی نیست. <ref> همان ص 62</ref>
#اين حروف رموزى بين خداى تعالى و پيامبرش هستند  كه معناى آن‌ها از ما پنهان است و فهم عادى ما راهى به درك آن‌ها ندارد، مگر به همين مقدار كه حدس بزنيم بين اين حروف و مضامينى كه در سوره‌‏هاى هر يك آمده ارتباط خاصى هست. <ref> ترجمه تفسير الميزان    ج‏18 ص  ۸</ref>
== ==
=='''ملا حسینقلی همدانی'''==
'''ملا حسینقلی همدانی''' (۱۲۳۹ ـ ۱۳۱۱ ه.ق) از عرفا و فقهاء شیعه در قرن ۱۴ ه.ق و برجسته‌ترین شاگرد سلوکی  [https://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B4%D9%88%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DB%8C سید علی شوشتری] است که خود نیز شاگردان برجسته‌ای را تربیت کرده است‌، از جمله شاگردان او می‌توان به آیةالله العظمی [https://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB%8C سید احمد کربلایی] و آیةالله [https://fa.wikishia.net/view/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF_%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C_%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C میرزا جواد ملکی تبریزی] اشاره کرد.
==زندگی‌نامه==
'''ملا حسینقلی همدانی''' در سال ۱۲۹۳ هجری قمری در روستای [[شوند دَرگَزین]] از توابع استان [[همدان]]، به دنیا آمد. ایشان، در وصف حال خویش اینگونه بیان می‌کنند:
«پدر من رمضان‌علی بود، و به ایام طفولیت شبانی همی کردمی و بعد گاهی چند به [[تهران]] [[علوم معقول|معقول]] همی آموختمی. روزگاری نیز به [[نجف اشرف]] به درس [[مرتضی انصاری|شیخ انصاری]] می‌نشستم مگر گاهی دربافتم که شیخ علی‌الدوام ایام چهارشنبه را به منزل آقا [[سیدعلی شوشتری|سید علی شوشتری]] می‌شود از تلامیذ خویش و روزی بدانجای شدم و یافتم شیخ را نشسته به هیئت تلمیذ و سید را نشسته به هیئت استاد و سید چیزها می‌فرمود، مگر در دل گذراندم که من علی الدوام بدین حضرت شوم و چون برخاستم سید با من فرمود که اگر خواستی همی آی و از آن روز بدان حضرت باریافتم» <ref>منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفاء متاخرین صدرالمتألهین، انتشارات انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، ص 133</ref>
==تحصیلات==
ایشان دروس سطح را در حوزه علمیه تهران و در مدرسه مروی گذراند که از اساتید برجسته این دوره ایشان می‌توان به آیت الله [https://fa.wikishia.net/view/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C شیخ عبدالحسین طهرانی] معروف به [https://fa.wikishia.net/view/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C شیخ العراقین] اشاره کرد. <ref>https://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%D9%84%D8%A7_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%82%D9%84%DB%8C_%D9%87%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C</ref> پس از این دوران عشق و علاقه به حکمت، او را به شهر سبزوار کشاند و در مکتب فیلسوف بزرگ و پرآوازه ایرانی، [[ملا هادی سبزواری]] شرکت کرد. استاد [[مرتضی مطهری]] در این زمینه می‌گوید: «بزرگترین حسنه حکیم سبزواری، مرحوم حکیم ربانی، عارف کامل الهی، فقیه نامدار، آخوند ملا حسینقلی همدانی قدس سره است. این مرد بزرگ و بزرگوار که فرزند یک چوپان پاک سرشت بود، برای ادامه تحصیل از همدان به تهران آمد. جاذبه معنوی [[حکیم سبزواری]] او را به سبزوار کشانید. اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزواری به حضور وی در حوزه او افتخار می‌کنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردی مفتخر است». <ref>[[خدمات متقابل اسلام و ایران]]، ص ۶۰۴</ref> ایشان پس از این دوران به منظور ادامه تحصیلات به حوزه نجف عزیمت کرده و در درس شیخ [[مرتضی انصاری]] حاضر شد. ایشان علاوه‌بر دروس حوزوی به کسب کمالات معنوی نیز پرداخت و به همین منظور در درس [[سید علی شوشتری]] حاضر شد و از همان اوایل مورد لطف ایشان قرار گرفت. خود در این‌باره می‌فرماید: «در دل گذراندم که من علی الدوام بدین حضرت شوم و چون برخاستم سید با من فرمود که اگر خواستی همی آی و از آن روز بدان حضرت باریافتم»<ref>منوچهر صدوقی سها، ص 133</ref>
== ==
==جواد ملکی تبریزی==
'''جواد ملکی تبریزی''' معروف به [[میرزا جواد آقا ملکی]] تبریزی از جمله بزرگان در حوزه عرفان شیعی در قرن ۱۴ هجری قمری و شاگرد برجسته عارف بزرگ [[ملاحسینقلی همدانی]] است. [[رساله لقاء‌الله]] یکی از مشهورترین کتاب‌های ایشان است.
== زندگی نامه==
'''جواد ملکی تبریزی''' ملقب به میرزا جواد آقا ملکی تبریزی فرزند شفیع ملکی است. از تاریخ دقیق تولد ایشان اطلاع دقیقی در دسترس نیست اما در سال ۱۳۴۳ هجری قمری دار فانی را وداع گفته است و [[مقبره]] ایشان اکنون در [[قبرستان شیخان]] شهر [[قم]] قرار دارد. او از جمله بزرگان [[روحانیت]] در حوزه [[عرفان و تصوف اسلامی|عرفان]] شیعی در قرن ۱۴ هجری قمری است و عمده آثاری که تألیف کرده‌اند نیز در حوزه عرفان است.
== اساتید==
این عالم فرهیخته در فقه شاگرد شیخ [[آقا رضا همدانی]] صاحب کتاب [[مصباح الفقیه]] بود و در محضر ایشان نیز به درجه [[اجتهاد]] رسید؛ در [[حدیث]] و [[درایة الحدیث|درایه]]، [[میرزا حسین نوری]] صاحب [[مستدرک الوسائل]] استاد ایشان بوده است و در علم اصول نیز شاگردی [[آخوند خراسانی]] صاحب [[کفایة الأصول]] را کرده است. مرحوم  آخوند [[ملا حسینقلی همدانی]] نیز استاد برجسته ایشان در عرفان است که توفیق چهارده سال حضور در محضر آن مرد بزرگ را داشته است.
==آثار و تألیفات==
*[[أسرار الصلاة]]: کتابی که حاوی هزار نکته از اسرار نماز است و برخی از اسرار طهارت و تفکر را گوشزد می‌کند و به معانی وسوسه و الهام می‌پردازد. با بحث از گناهان کبیره اشاره‌ای به توبه نموده و حضور قلب و حالات ملکوتی آدمی را توضیح می‌دهد.
*[[المراقبات یا اعمال السَّنَه]]: در این اثر مقدّمه‌ای کوتاه دربارهٔ دعا و راز و نیاز آمده‌ است و اعمال ماه‌های مختلف، آثار و برکات روحی و معنوی آن‌ها توضیح داده شده‌ است. [[علامه طباطبایی]] صاحب [[تفسیر المیزان]]، تقریظی بر این کتاب نوشته‌است.
*[[رساله لقاءالله]]: کتابی است که در راستای راه تهذیب نوشته شده و معنای «لقاء الله» و آیات مربوط به آن را توضیح داده و راه موفقیت الهی را برای سالکین بیان می‌نماید. علامه طهرانی این کتاب را از نفیس‌ترین کتب تدوین شده در عرفان و سلوک برشمرده است.
*کتابی در فقه
*رساله در [[حج]]؛ گفته می شود این کتاب را به روش اخباريين نگاشته است‏.
*حاشیه فارسی بر [[غایة القصوی]] تالیف شیخ عباس قمی.


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}  
== منابع ==
*مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، قم.
* طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم.
*صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما عرفاء متاخرین صدرالمتألهین، تهران.
*https://wiki.ahlolbait.com/
[[رده: علوم قرآنی]]
[[رده: تفسیر]]
[[رده: عالمان]]
[[رده: عالمان شیعه]]
[[رده: عارفان]]
confirmed
۵۰

ویرایش