اصول و مبانی تصوف (مقاله): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
رده: تصوف | [[رده: تصوف]] |
نسخهٔ ۵ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۰۷
اصول و مبانی تصوف تأثیرات بسیاری را در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی جوامع اسلامی داشته است. هدف اصلی تصوف وصول به حق است که ریشه در اصول و مبانی آن دارد.
تأثیرات تصوف بر جوامع اسلامی
تصوف ــ و به معنی کلـیترِ آن، عرفان ــ مهمترین تبلورِ ساحتِ درونیِ وحیِ اسلامی است که طی ۱۴ سدۀ گذشته در سراسر جهان اسلامی، از اقیانوس اطلس تا اقیانوس کبیر، و از آسیای میانه تا افریقای جنوبی تجلیات بسیار مهمی داشته، و از سدۀ ۲ق/۸م به بعد تأثیرِ آشکاری بر ساختار جوامع اسلامی گذاشته است که بیشتر در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی مشهود است. این حقیقتِ درونیِ وحیِ اسلامی همچنین مهمترین تأثیر را در اندیشه و هنر اسلامی، از فلسفه و شعر و ادب تا موسیقی و معماری داشته است. برجستهترین نوشتههای ادبیِ عربی، فارسی، ترکی و دیگر زبانهای اسلامی، مخصوصاً در قلمروِ شعر نتیجۀ اثر تصوف است؛ و بسیاری از مهمترین آثار فلسفی اسلامی، از نوشتههای فلاسفۀ اندلس تا آثار سهروردی، ابن ترکه، ملاصدرا، آقا محمدرضا قمشهای، آقا علی مدرس و ملا هادی سبزواری و بسیاری دیگر از فلاسفۀ برجستۀ ایران نشان از نفوذ آراء صوفیه دارد. تاریخِ هیچیک از ممالک اسلامی را ــ به ویژه در زمینههای فرهنگی و فکری ــ بدون توجه به اهمیتِ سهم تصوف در دیار مورد نظر نمیتوان نوشت.
هدف نهایی
اهمیتِ این حقیقتِ معنوی و هدفِ اصلیِ آن، امورِ اجتماعی و فرهنگی نیست، بلکه وصول به حق است. تصوف در دامنِ وحی اسلامی و بر اساس شریعتِ محمدی، برای بندگانی که در همین دنیا طالبِ رسیدن به معشوق الاهی و کسب معرفت حق بودهاند، راهی ایجاد کرده است که آن را «طریقت» نامیدهاند. این راه که از شریعت آغاز، و به حقیقت منتهی میشود، راهی است برای به تأیید رسانیدنِ آن جوابِ «بَلی» که ذریتِ آدم در لحظۀ الست به پرسش «... اَلَسْتُ بِرَبِّکُم...» خداوند [۱] دادند و کوششی است برای بازگشت به فطرتِ آدمی که همیشه در ذکر مبدأ است و هنوز در درون انسانها وجود دارد، حتی بعد از هبوطِ آدم که منجر به غفلت از خودِ واقعی و خداییِ آدمی شد.
منشأ تصوف
منشأ تصوفْ ساحتِ درونیِ قرآن کریم و حقیقت باطنیِ پیامبر اکرم (ص) و به ویژه نیروی ولایت است که از جانب حق به او القا شده است.
سرسلسلهها
پیامبر اسلام (ص) هم نبی بود و هم ولی؛ و هر چند با درگذشتِ او دایرۀ نبوت به پایان رسید، دایرۀ ولایت استمرار یافت و این نیروی معنوی به برخی از یاران او، به ویژه علی (ع) منتقل گردید که بعد از آن حضرت مهمترین شخصیت در عالم تصوف در میان صوفیان سنی و شیعی است. این حقیقتِ درونی که از پیامبر (ص) به علی (ع) انتقال یافته بود، به گروهی معدود از نسل بعدی مانند حسن بصری و نیز البته امامان شیعه ــ که از دیدگاهِ تصوف به صورت اقطابِ صوفیه دیده میشوند ــ رسید و از میان آنان به ویژه امام جعفر صادق و امام رضا (ع) سهم بزرگی در تحولات بعدیِ تصوف داشتند. حسن بصری خود ساکن عراق بود و پس از او، به تدریج سرزمین عراق و یا بینالنهرینِ آن زمان به یکی از مراکز مهم تصوف تبدیل شد و مشاهیری مانند رابعۀ عدویه و ابوهاشم صوفی کوفی و بالأخره جنید، شیخ مشایخ صوفیه و رئیس مکتب بغداد، در آنجا ظهور کردند. برخی از این صوفیانْ عرب، و بسیاری دیگر، مانند خود جنید، ابوالحسین نوری و معروفترین شاگرد جنید، حسین بن منصور حلاج، از ایرانیان بودند.
مکتب خراسان
همزمان با استقرارِ مکتب بغداد، دومین مکتب مهم تصوف در خراسان شکل گرفت و در آن دیار برخی از بزرگترین شخصیتهای دوران اول تاریخ تصوف مانند شقیق بلخی، ابراهیم ادهم (ه م) و بزرگترینِ آنان، بایزید بسطامی (ه م) به ظهور رسیدند. این مکتب، برخلاف مکتب بغداد که صحو را بر سکر ترجیح میداد، بیشتر به سکر گرایش داشت و از طریق شخصیتهایی چون ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، احمد غزالی و عینالقضاة تأثیر عمیقی نه تنها بر تاریخ تصوف، بلکه همچنین بر زبان فارسی و حتی بر گسترش اسلام در نواحی شرقی و مرکزی آسیا گذاشت. در این دیار بود که زبان صوفیانۀ فارسی پرداخته شد و با سنایی، عطار و مولانا جلالالدین به اوج خود رسید. نظرپردازانِ تصوف در سدههای نخستین نیز بیشتر از دیار خراسان بودند.
نگارش آثار عرفانی
با گسترش روزافزونِ تصوف در سدههای ۳-۴ق/۹-۱۰م، بزرگانِ این مکتب لزومِ نگارش کتابهای مفصلتری را نسبت به آنچه گذشتگان دربارۀ تصوف نوشته بودند، دریافتند و در این زمان بود که آثاری مانند اللمع ابونصر سرّاج، قوت القلوب ابوطالب مکی و رسالۀ قشیریۀ ابوالقاسم قشیری که هنوز خوانندگان فراوان دارند، نوشته شد. این نوع نوشتهها مکمل کتابهایی چون طبقات الصوفیۀ سلمی و حلیة الاولیاء ابونعیم اصفهانی بودند که در حدود همان زمان یا اندکی بعد به منظور آشناییِ خواننده با احوال و اقوالِ صوفیه به تألیف درآمدند.
نقش زبان فارسی در آثار عرفانی
در همین دوران، زبان فارسی نیز به تدریج برای بیان آثار تعلیمیِ تصوف به کار گرفته شد و آثاری همچون کشف المحجوب هجویری، ترجمۀ رسالۀ قشیریه و چند اثر خواجه عبدالله انصاری پدید آمد. کاربردِ نثر فارسی برای بیان اصول تصوف، با کتاب سوانح احمد غزالی به مرحلۀ جدیدی گام گذاشت و از آن پس، گرچه زبان عربی همچون گذشته زبان اول برای بیان اصول تصوف نظری و اخلاق صوفیانه بود و خود ایرانیان در بسیاری از موارد به آن زبان مینوشتند، اما در سرزمینهای شرقی اسلام از هند و آسیای مرکزی تا آسیای صغیر و البته خود ایران، زبان فارسی در کنار عربی به زبان اصلی برای بیان حقایق تصوف تبدیل گردید.
آشتی تصوف و شریعت
در سدۀ ۵ق/۱۱م ضرورتِ جای دادن تصوف در ساختارِ علمی و آموزشیِ جهان اسلام رخ نمود و با توجه به این نیاز بود که یکی دیگر از عارفان و عالمان دینی برجستۀ خراسان، ابوحامد محمد غزالی به ایجاد آشتیِ کامل میان شریعت و طریقت در عالم تسنن پرداخت و به مدد تصوف روح جدیدی در اخلاق اسلامی دمید و در این کار موفقیت شگرفی بهدست آورد، چندان که کتاب احیاء علومالدین او هنوز مهمترین کتاب اخلاق و ادب عرفانی در جهان اسلام است و خلاصۀ فارسی آن، که به دست خود غزالی نوشته شد و کیمیای سعادت نام دارد، از شاهکارهای نثر فارسی به شمار میرود و هنوز خوانندگان بسیار دارد.