۲۱٬۸۹۷
ویرایش
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
پدرم وقتی به مناطقی میرفت که فرزندان داعشیها بودند، با پیرمردها و بچههایشان صحبت میکرد، اعتقاد داشت که اینها ربطی به جنایات داعش ندارند، | پدرم وقتی به مناطقی میرفت که فرزندان داعشیها بودند، با پیرمردها و بچههایشان صحبت میکرد، اعتقاد داشت که اینها ربطی به جنایات داعش ندارند، | ||
وی درباره حضور و امدادرسانی شهید ابومهدی المهندس در سیل آققلا اظهار داشت:در زمان سیل آققلا پدرم در عراق بودند و در الحشد الشعبی نیز جنگ با داعش تجربههای زیادی بهدست آوردند، یک فرصتی به دست آمد تا خودشان را بهتر بسازند، مهندسی نظامی، بیمارستان صحراییسازی، مراکز درمانی و روانی تأسیس و همه اینها را سازماندهی میکردند؛ ایشان بهکمک ایران توانستند ایده، ساختار و مکانیزم بنا کنند، به همین دلیل در سیل آققلا گفتند شاید برای رساندن امکانات از پایتخت سخت باشد، به همین دلیل گفتند از بصره تا خوزستان فاصلهای نیست، وقتی کنار هم قرار میگرفت میگفتند شاید سخت باشد که از پایتخت ابزارآلات را منتقل کنند، بنابراین سیل آققلا مرکز وحدت بود، پدرم اعتقاد داشتند که در سیل آققلا میخواهند به ایران بگویند که "شما با وجود اینکه سیلزده هستید، اما تنها نیستید." | وی درباره حضور و امدادرسانی شهید ابومهدی المهندس در سیل آققلا اظهار داشت:در زمان سیل آققلا پدرم در عراق بودند و در الحشد الشعبی نیز جنگ با داعش تجربههای زیادی بهدست آوردند، یک فرصتی به دست آمد تا خودشان را بهتر بسازند، مهندسی نظامی، بیمارستان صحراییسازی، مراکز درمانی و روانی تأسیس و همه اینها را سازماندهی میکردند؛ ایشان بهکمک ایران توانستند ایده، ساختار و مکانیزم بنا کنند، به همین دلیل در سیل آققلا گفتند شاید برای رساندن امکانات از پایتخت سخت باشد، به همین دلیل گفتند از بصره تا خوزستان فاصلهای نیست، وقتی کنار هم قرار میگرفت میگفتند شاید سخت باشد که از پایتخت ابزارآلات را منتقل کنند، بنابراین سیل آققلا مرکز وحدت بود، پدرم اعتقاد داشتند که در سیل آققلا میخواهند به ایران بگویند که "شما با وجود اینکه سیلزده هستید، اما تنها نیستید." | ||
پدرم برای همراهی حاج قاسم به هیچ کسی اعتماد نداشت، حاج قاسم برادرش بود، ایشان عموی ما بود، تنها پدرمان شهید نشده است، بلکه عمویمان هم شهید شده است، من همیشه به پدرم و حاج قاسم نگاه میکردم و تصورم این بود که اول کدامیک از اینها شهید میشوند، همیشه تصورم این بود که اول پدرم شهید میشود، زیرا او بدون حاج قاسم نمیتوانست زندگی کند<ref>[https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/10/15/2175363/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B3-%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D9%85-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF خبرگزاری تسنیم]</ref>. | پدرم برای همراهی حاج قاسم به هیچ کسی اعتماد نداشت، حاج قاسم برادرش بود، ایشان عموی ما بود، تنها پدرمان شهید نشده است، بلکه عمویمان هم شهید شده است، من همیشه به پدرم و حاج قاسم نگاه میکردم و تصورم این بود که اول کدامیک از اینها شهید میشوند، همیشه تصورم این بود که اول پدرم شهید میشود، زیرا او بدون حاج قاسم نمیتوانست زندگی کند<ref>[https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/10/15/2175363/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B3-%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D9%85-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF خبرگزاری تسنیم].</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |