ارزشهای انسانی مشترک و نقش آنها در تحکیم همبستگی ملتها (مقاله): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
|- | |- | ||
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" |ارزشهای انسانی مشترک و نقش آن ها در | !عنوان مقاله!! data-type="authorName" |ارزشهای انسانی مشترک و نقش آن ها در تحكیم همبستگی ملت ها | ||
|- | |- | ||
|زبان مقاله | |زبان مقاله | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
'''ارزشهای انسانی مشترک و نقش آن ها در | '''ارزشهای انسانی مشترک و نقش آن ها در تحكیم همبستگی ملت ها''' عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که [[محمد علی تسخیری|آیه الله محمد علی تسخیری]] در رابطه با ارزش های مشترک میان انسان هاو تبیین چگونگی تاثیر گذاری این ارزش ها بر همبستگی ملت ها و تحکیم این همبستگی به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به مواردی چون: ارزشهای مشترك مطلق و نسبی، صلح جهانی، ابعاد گستردة گفتگوی ادیان، گفتگوی تمدنها و نقش ارزشها در آن و ... می پردازد که تامل در این معانی خود به نوعی زمینه تعمیق و نهادینه سازی فرهنگ گفت و گو و تعامل میان پیوان مذاهب اسلامی را در فضایی صمیمانه تر و در راستای [[وحدت امت اسلامی|وحدت و اتحاد امت اسلامی]] فراهم می آورد. | ||
= | =پیشدرآمد= | ||
هر | هر تعریفی كه از ”تمدن“ داشته باشیم باید بپذیریم كه در تعریف «انسانیت» مفهوم گرایش عمومی به سمت خدمت به انسان و تكامل تواناییها و امكانات ذاتی و عرضی او، از جمله مهمترین بنیادها به شمار میرود. | ||
هیچ مذهب، مكتب یا حتی رفتاری، جز با داشتن جنبة انسانی نمیتواند بعد تمدنی به خود گیرد. لازمة این بعد انسانی ـ بنابر ادراكات وجدان و بدون نیاز به استدلال ـ باور به مجموعة ارزشهای مطلق و مشترك است، چه نمیتوان در هر چیز، هم قایل به نسبیّت بود و هم وجود ویژگیهای انسانی را مسلّم تلقی كرد. زیرا این امر متضمّن نوعی تناقض و باصطلاح پارادوكس است بدین معنا كه لازمهاش از یك سو پذیرش هویت متفرّد و جزیی اگر نه كلی انسان و از سوی دیگر، نفی هرگونه وجه تمایز انسانی یا ارزش ثابت در آن است. | |||
اینك پرسش این است كه این ویژگی و ارزش ثابت، كدام است؟ | |||
پاسخ | پاسخ وجدانی این پرسش (با تأكید بر وجدانی بودن این پاسخ به دلیل بینیازی از استدلال)، همانا فطرت انسانی است. | ||
مراد از فطرت | مراد از فطرت نیز آن است كه انسان آفریدهای است كه بنا بر حكمت و مشیّت الهی، در وجود و سرشت اصلی او، مجموعه دادههای بدیهی و تواناییهای عقلی و امیال و غرایزی به ودیعه گذارده شده كه حركت طبیعی به سمت برنامة تكاملی در نظر گرفته شده برای او را تضمین میكند. | ||
همة تمدنها، | همة تمدنها، ادیان و مذاهب، به تعبیر مولای متقیان علی (علیهالسلام) آمدهاند تا ارزشهای والای خرد را بنمایانند و فضای مناسبی برای بروز تواناییهای نهفته در انسان را به منصة ظهور رسانند و او را به راه و سمت و سویی رهنمون شوند كه با رفتار حیوانات زبان بستهای كه فاقد تواناییها و امكانات او هستند، تفاوت زمین تا آسمانی داشته باشد. | ||
==قضایای بدیهی و امیال فطری== | ==قضایای بدیهی و امیال فطری== | ||
قضایای بدیهی به او (یعنی انسان) توان شناخت میبخشند: شناخت خود، شناخت هستی و واقعیّت، فلسفة وجود و پیوندهای موجود میان اشیا. این قضایا مواردی چون: ایمان به اصل علیّت، ایمان به عدم امكان اجتماع و ارتفاع نقیضین و برخی قضایای دیگر را شامل می شوند. | |||
پذیرش این نوع قضایا، نیازی به استدلال ندارد و در باورها و وجدان انسانی، كاملاً پذیرفته شده و مسلّم تلقی میشوند چرا كه در غیر اینصورت با بنبست روبرو میشویم زیرا استدلالها خود به این قضایای بدیهی متكی هستند و به كمك آنها قابلیت اثبات مییابند. | |||
تواناییهای عقلی نیز همان قدرت درونی انسانی بر اندیشه، تأمل، مجرّدسازی مسایل از حشو و زوائد، ارتقا از مرحلة جزئیات به مرحلة كلیّات، مقایسة اشیا با یكدیگر برای نیل به چشماندازهای تازه و برنامهریزیهای ذهنی برای مراحلی است كه هنوز مصداق واقعی و عملی به خود ندیدهاند. این توانایی ذهنی، از جمله ویژگیهای انسان و در واقع راز و رمز حركت، روند تكاملی، خلاقیّت، رشد و نموّ اوست، حال آنكه امیال غریزی، نیروی محركة وی به سمت كمال و سوق دهنده ی او در راستای بهرهگیری از پتانسیلهای نهفته وی در این زمینه است. | |||
از جمله | از جمله این امیال و غرایز میتوان به موارد زیر اشاره كرد: میل به كمال، حركت به سمت كمال مطلق، كوشش در رفع كاستیهای خویش، اذعان به این قدرت، مطلق ادای حق و سپاس نعمتهای ارزانی شده، تلاش در جهت اطاعت از او و ... است؛ این گرایشها و امیال و غرایز به رغم گوناگونی تجلیّات و تعدد روشها و عملكردهای آنها، در سرشت انسانی ریشه دوانیده اند هرچند ممكن است به دلیل شبهات یا سوء تفاهمهایی، سركوب یا پنهان شده باشند. از جمله این غرایز همچنین میتوان از غریزة حب به ذات و كوشش در جهت تحقق خواستها و آرزوهای خویش نام برد كه به نوبة خود از جمله غرایز اصلی در انسان به شمار میرود كه نمیتوان آن را نادیده گرفت و سركوب كرد یا همچون ماركسیسم آن را پدیدهای روبنایی تلقی كرد و تصور كرد كه میتوان از طریق الغای مالكیت خصوصی، آن را از وجود انسان حذف نمود. ذوق هنری و شیفتگی نسبت به عنصر زیبایی كه جهان هستی، سرشار از آن است نیز در این زمره قرار دارد. | ||
بدین ترتیب آنچه كاملاً روشن به نظر میرسد این است كه: مسئله باور به نظریة فطرت انسانی، عرصه را برای سخن از مجموعه مفاهیمی چون ”حقوق“، ”تكالیف“، ”عدالت“، ”انسانیّت“، ”اخلاق“، ”ذوق هنری“، ”ارزشهای مشترك“، ”تمدن“، ”گفتگو“، ”دین“، ”شناخت“، ”تصدیق“، ”منطق“، و حتی ”برهان و استدلال“ و ”علم“ باز میكند زیرا این دو مفهوم ]علم و استدلال[ نیز مبتنی بر عنصر ثابتی هستند كه بدون آن مرزها و نشانههایشان، قابل تبیین نیست. | |||
بدون باور به | بدون باور به این نظریه انسان، زندانی خویش خواهد ماند و به تعبیر جرج باركلی، جز با تصاویر ذهنی خود، ارتباطی پیدا نمیكند، و حتی میتوان گفت او با كنار گذاردن این نظریه، نمیتواند به خودش نیز ایمان داشته باشد و این اوج پوچی و هیچانگاری است. | ||
بدون | بدون این نظریه [نظریة فطرت] به اعتقاد ما هر آنچه گفته شد، فاقد معنا میگردد. و این حقیقت بزرگی است كه گرایشهای مادی به شدت با آن مواجه میشوند؛ هم از اینروست كه متون اسلامی بر ”فطرت“ و اینكه دین در حقیقت همسو و هماهنگ با ”فطرت“ است تأكید دارد چرا كه فطرت واقعیتی اصیل و دین نیز برنامهای واقعی برای اصلاح انسان و بهبود شرایط زندگی اوست. خداوند متعال میفرماید: فاقم وجهك للدین حنیفاً فطرت الله التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلك الدین القیم <ref>روم /30.</ref> | ||
بنابراین با درستی آیین، روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی كه خداوند مردم را بر آن آفریده است، هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند. | |||
این آیة كریمه همچنانكه آیها... شهید محمدباقر صدر (قدسسره) در كتاب خود اقتصادنا یادآور شده بر موارد زیر انگشت میگذارد: | |||
یكم: دین (با تمامی حقوق و تكالیف و هدفهای عدالت جویانهای كه دربردارد) خود از موارد فطری است كه خداوندگار جهان، تمامی مردمان را بدان سرشته و در این آفریده به لحاظ چنین سرشتی، تغییری پدید نخواهد آمد. | |||
دوم: | دوم: این دین كه فطرت انسانی بدان سرشته شده همان دین راست و خالص و ناب است؛ حال آنكه ادیان شركآمیز و خدایان و همی و نسبی، توان حل مشكلات بشری را ندارند. | ||
حضرت | حضرت یوسف (علیهالسلام)به همبندان خود در زندان میگوید: ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤكم ما انزل بها من سلطان <ref>يوسف/ 40.</ref> | ||
شما به | شما به جای او، جز نامهایی كه خود و پدرانتان آنها را نامیدهاید، نمیپرستید؛ كه خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است. | ||
و سوم: | و سوم: این دین حنیفی كه فطرت انسانی بر آن سرشته شده زندگی را سامان میبخشد و قادر به كنترل و شكلدهی به آن در چارچوب كلی انسانیت است. چرا كه مسئلة اجتماعی مهم در تاریخ بشری، همانا تضاد برآمده میان ”منافع فردی“ (كه منجر بدان میگردد كه انسان برای خود حقوقی قایل باشد كه به اقتضای حب به ذات ، خواهان تحقق آنها میشود) و ”منافع اجتماعی“ یعنی آن منافعی است كه نظام اجتماعی، مطرح میسازد و وظایفی را به نام ”عدالت“ بر وی تكلیف میكند. علم نمیتواند این تناقض یا تضاد میان منافع فردی و اجتماعی را حل كند چرا كه علم انسان در برابر منافع شخصی اش، هرگز مقاومتی نشان نمیدهد. | ||
ماتریالیسم تاریخی از طریق قوانین تاریخی خود نمیتواند راهحلی در این باره ارایه دهد، بنابراین راهحل نهایی این تعارض و تضاد و تحقق عدالت، تنها در اختیار دین قرار می گیرد كه از راه پیوند میان منافع فردی و عمل صالح موضوع را فیصله میبخشد؛ قرآن كریم می فرماید: من عمل صالحاً من ذكر و انثی و هو مؤمن فأولئك یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب.<ref>غافر/40 .</ref> | |||
كسانی كه كاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند ـ چه مرد و چه زن ـ به بهشت درمیآیند و در آن بیحساب و شمار روزی داده میشوند. | |||
و | و نیز میفرماید: من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها. <ref>فصلت /46.</ref> | ||
هر كس كار | هر كس كار نیك انجام دهد به سود خویش و هر كه بد كند به زیان خویش كرده است. | ||
بدینگونه است كه منافع فردی و اجتماعی و حقوق و تكالیف پیوستگی پرشكوهی با یكدیگر پیدا میكنند و تضاد آنها با یكدیگر، حل میشود. | |||
مرحوم | مرحوم شهید محمدباقر صدر (قدسسره) نیز در تأیید و تأكید این مطلب میگوید: | ||
«فطرت | «فطرت انسانی دارای دو جنبه است: از یك سو به وی انگیزههای فردی زایندة مشكلات بزرگ اجتماعی در زندگی انسان را میبخشد (مشكل تضاد میان آن انگیزهها و منافع حقیقی جامعة بشری) و از سوی دیگر امكان حل این مشكل از طریق گرایش طبیعی به تدیّن را فراروی انسان قرار میدهد» <ref>اقتصادنا، چاپ مشهد، صفحات 310 تا 312.</ref> | ||
این را نیز اضافه كنیم كه انسان بنا به فطرت خویش، میل به دگرگونی و تغییر به مفهوم ایجاد تنوع در شرایط عینی زندگی خود در راستای بهتر شدن مداوم دارد؛ این یك گرایش فطری و درونی است كه ممكن است گاهی به خاموشی گراید ولی از میان رفتنی نیست. انسان با چنین سرشتی، دارای امكانات چیرگی بر واقعیت، رهایی از فشارهای آن، تصوّر اجمالی یا حتّی تفصیلی شرایط بهتر و از آنجا كوشش در راه تغییر وضعیت به سمت تصویر مورد نظر است؛ این وضع را هیچ آفریدة دیگری (حیوانات دیگر) ندارد؛ از اینجاست كه روند تغییر و شكلگیری تمدنی زندگی تنها برای انسانها ـ و نه دیگران ـ مطرح میگردد. | |||
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت كه روند شكلگیری تمدنها، در همة مراحل زیر نیازمند باور به ارزشهای ثابتی است: | |||
یك: در مرحله ایمان انسان به خویشتن. | |||
دو: در مرحلة عبور از | دو: در مرحلة عبور از خویشتن. | ||
سه: در مرحلة | سه: در مرحلة شكلدهی به اندیشه و ارایة تصویری از حال و آینده برای دستیابی به وضع برتر. | ||
چهار: در مرحلة انتقال | چهار: در مرحلة انتقال ایدهها و اندیشهها به دیگران و دریافت اندیشه و دیدگاههای آنان. | ||
پنج: در مرحلة | پنج: در مرحلة ارزیابی، تأمل، بحث، بررسی و كنكاش. | ||
شش: در مرحلة | شش: در مرحلة نتیجهگیری و پذیرش دیدگاهها. | ||
هفت: در مرحلة | هفت: در مرحلة برنامهریزی برای دگرگونی. | ||
و سرانجام: در مرحلة | و سرانجام: در مرحلة اجرای دگرگونی و تحقق آن. | ||
و خلاصه | و خلاصه اینكه میان روند تمدن دگرگونساز بشری از یك سو و روند گفتگو و ایمان به ارزشهای مشترك و مطلق، پیوندی تام و كامل وجود دارد. | ||
=ارزشهای مشترک مطلق و نسبی= | =ارزشهای مشترک مطلق و نسبی= | ||
ما با | ما با تحلیل روانی ـ وجدانی كه در این مبحث در پیش گرفتیم متوجه وجود دو مجموعه ارزش شدهایم كه یكی دارای تأثیری مطلق و بدون اثرپذیری از شرایط زمانی یا مكانی است و دیگری ارزشهای عادی (یا ارزشهای بنیادی) است كه در صورت قرار گرفتن در شرایطی متغیر تبدیل به عكس خود میشوند یا تأثیر مطلوب خود را از دست میدهند. | ||
مثال مجموعه نخست: | مثال مجموعه نخست: | ||
ارزش ”عدالت“ در همه | ارزش ”عدالت“ در همه شرایط، زمان ها و مكان ها، مطلوب است. | ||
همچنین شكرگزاری و سپاس از كسی كه نعمتی را به ما ارزانی داشته است. | |||
و مثال مجموعة دوم ارزشها: | و مثال مجموعة دوم ارزشها: ”صیانت نفس“، ”حفظ كرامت انسانی“، همكاری و همیاری، دفاع از مستضعفان، صلح و امنیّت، بهبود شرایط زندگی، مهر و محبت، ایثار و فداكاری، امانت داری و... است. | ||
ممكن است گاه | ممكن است گاه راستی و صداقت به دلیل پیامدهایش ستمگری باشد نه عدالت. همچنانكه صلح نیز گاهی چه بسا منجر به جرأت متجاوزان در دستاندازی به حرمتهای انسانی گردد؛ اگر عدالت یك ارزش مطلق و همیشگی است، صلح ارزشی نسبی است كه تنها زمانی در راه تحقق آن گام برمیداریم كه به مثابة یكی از ابعاد عدالت، جلوه كند و آنگاه كه به ستم بینجامد آن را رد میكنیم. ولی به هرحال پرسش اصلی این است: معیارهای عدالت كدامند؟ و چگونه میتوان نسبت به تحقق آنها، مطمئن گشت؟ | ||
=دو معیار در ادیان آسمانی= | =دو معیار در ادیان آسمانی= | ||
ادیان آسمانی همگی بر دو معیار، تكیه و تأكید دارند: | |||
معیار نخست: معیاری تعبّدی است كه برای رسیدن به آن از علم عالم مطلق یعنی خداوند متعال بهره میگیریم یعنی همان آموزههای ثابت دین كه مطمئن هستیم از سوی خداوند متعال، صادر شدهاند. زیرا پیش از آن در جریان علم كامل و شامل خداوند و لطف و رحمت و مهر او نسبت به آفریدة خود، انسان و عدالت و بهرهمندی او از همة صفات كمال، قرار گرفتهایم؛ او ـ یعنی خداوند متعال ـ جز خیر و نیكی برای انسان نمیخواهد و نه تنها در پی فریب انسان نیست كه همة درهای واقعیت را به روی او میگشاید و جز خیر و صلاحش را نمیخواهد. | |||
معیار دوم: معیاری وجدانی است كه تنها با درنگ و تأمل در باورهای درونی و به عبارت دیگر تنها با مراجعه به فطرت انسانی، قابل دستیابی است. | |||
آنچه ما را در كشف عمق | آنچه ما را در كشف عمق فطری بودن این معیار یاری میرساند آن است كه این باور ـ هر باوری كه باشد ـ از جمله لازمههای طبیعت انسانی است و به همین دلیل نزد همة افراد بشر در هر شرایطی باشند و از هر موقعیّت فردی و اجتماعی كه برخوردار باشند و در هر زمان و مكانی زندگی كنند، یافت میشود. | ||
برای اطمینان از این امر نیز میتوان این پرسش را در برابر هر كسی قرار داد: آیا فلان رفتار را رفتاری انسانی قلمداد میكنی یا حیوانی؟ و به عنوان مثال میتوان روی كشتار یتیمان سالخوردگان و مستضعفان با انگیزة سرگرمی و تفنن، انگشت گذاشت؛ مسلماً و بدون هیچ تردیدی، چنین رفتاری از سوی هر كسی كه صورت گیرد، رفتاری وحشیانه است. قرآن كریم نیز وقتی می فرماید: «احل لكم الطیبات» <ref>مائده : 5.</ref>(چیزهای پاكیزه بر شما حلال است) بدنبال سوق دادن انسان به تأملات وجدانی و باورهای فطری خویش است و تعیین مصداق طیبات (چیزهای پاكیزه) را به خودش وامیگذارد و نیز وقتی می فرماید: «انما حرّم ربی الفواحش»<ref>اعراف:33 .</ref> پروردگارم زشتكاریهای ناروا را حرام كرده است) یا آنجا كه خروج از حالت انسانی را فسق و انحراف از طبیعت، تلقی میكند و میگوید: «نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون» <ref>حشر:19.</ref> (خداوند را فراموش كردند پس خداوند نیز آنان را از یاد خودشان برد آنان نافرمانند.) | |||
و | و بدین ترتیب به این حقیقت میرسیم كه ادیان، به فطرت انسانی ایمان دارند این فطرت خود مقرر میدارد كه عدالت، بطور مطلق، ارزش مطلوبی است و صلح، در صورتی خواستنی و مطلوب است كه از مصداقهای عدالت و تجلی آن باشد؛ تأكید بر ”صلح عادلانه“ نیز تأكیدی انسانی و درست است. | ||
==صلحی جهانی== | ==صلحی جهانی== | ||
گفتیم كه بدون تردید امنیت، خواسته ای فطری و انسانی است كه ریشه در مهمترین غریزه نهفته در فطرت انسان یعنی غریزة ”حب به ذات“ دارد. این غریزه همراه با دیگر غرایز كاركرد هماهنگ و همسویی به منظور تحقق حركت متعادل انسانی به سمت اهداف تكاملی و عالی دارد. وجود انگیزههای غریزه ی برای تأمین حركت متعادل، كافی نیست، باید فضایی طبیعی برای خویشتن فردی و نوعی فراهم باشد تا آن انگیزهها به سوی هدفهای مورد نظر، سوق داده شوند. | |||
و بنابر | و بنابر تاكیدی كه خود فطرت بر ایجاد فضای امن دارد میبینیم كه عنایت الهی بذر بدیهیات عقلی، گرایش به عدالت و نفرت از ستم و تجاوز را در سرشت انسان كاشته و از آن همه مهمتر توان تعیین بسیاری از مصداقهای عدالت و ستم را نیز به وی عطا كرده و راه او را برای ارتباط با آفریدگار بزرگ و عرض ارادت به درگاه او، هموار ساخته است؛ در اینجا است كه چشماندازهای وحی بر وی گشوده میشود و رهنمودهای مهرآمیز الهی كه بیانگر برنامههای جامع حركت انسان و تضمینبخش نیل به اهداف والای اوست، بر وی عیان میگردد. | ||
بنابراین امنیت، نیازی انسانی و همیشگی (مطلق) است كه با تغییر شرایط، دگرگونپذیر نیست؛ امنیّت پدیدهای گذرا نیست كه گفته شود معلول وضع اجتماعی معیّنی است كه در صورت تغییر این وضع، نیاز به آن نیز، منتفی یا دگرگون شود به همین دلیل است كه میتوان نیاز به نظامی جامع كه ضامن حمایت از امنیت فردی و اجتماعی در مسیر طولانی بشریت باشد را در نظر گرفت. | |||
ما با توجه به | ما با توجه به اینكه فطرت معیار اجمالی تمامی حقوق انسانی است و حمایت از امنیت او را در جهت تحقق اهداف بزرگش، دیكته میكند، جز در چارچوب خود مسئلة تكامل بشری، نمیتوانیم حد و مرزی برای حمایت از صلح و امنیت، در نظر گیریم. و در این صورت نیز امنیّت جز به هنگامی كه از وظیفه حیاتی خود خارج شود و تبدیل به عنصری ضد امنیّت گردد محدودیتی نمیشناسد. وگرنه چگونه میتوان فطرتی را به تصور آورد كه ضمن اعلام نیاز به امنیّت، به كسی اجازه دهد كه به امنیّت خود یا دیگران و بالاتر از آن امنیّت حركت بشری، بیهیچ رادع و مانعی تجاوز كند؟ | ||
=ابعاد و گستره گفتگوی | =ابعاد و گستره گفتگوی ادیان= | ||
با توجه به آنچه گفته شد | با توجه به آنچه گفته شد میتوان آشكارا امكان گفتگوی ادیان در ابعاد گسترده را به دلایل زیر در نظر گرفت: | ||
1- | 1- تمامی ادیان به نظریة فطرت انسانی و نتایج آن ایمان دارند. | ||
2- همة | 2- همة ادیان به ارزشهای مشترك فراوانی باور دارند بطوری كه مطابقت كاملی در اصول و بنیادهای آنها مشاهده می شود. در همین راستاست كه برخی علمای اسلامی گذشته، ضمن برشماری كلیات آموزههای حضرت مسیح (علیهالسلام)، آنها را آموزههایی اسلامی، برشمردهاند. <ref>به عنوان مثال توجه شود به آنچه كه ”شيخ ابن شعبة حراني“ (از علماي قرن چهارم هجري) در كتاب مشهور خود ”تحفالعقول“ يادآور شده و بسياري از پندها و حكمتهاي زندگي را از قول حضرت عيسي مسيح (عليهالسلام) نقل كرده است. | ||
</ref> | </ref> | ||
دو محقّق برجستة | دو محقّق برجستة مسیحی نیز، پژوهش بسیار جالبی دربارة ارزشها و قواعد مشترك احكام حقوقی بعمل آورده و به نتایج خیلی خوبی هم رسیدهاند. | ||
آنها در | آنها در این باره میگویند: «كافی است در جهت ایجاد پلهایی میان سؤال های زنان و مردانی كه میخواهند به اقتضای ایمان خود زندگی كنند، تلاش كنیم «مشیت خداوند چیست؟ و من چه باید بكنم؟» به نظر خواهد رسید كه ادیان ابراهیمی سه گانه [یهودیت، مسیحیّت و اسلام] در پاسخ به این پرسش ها، گرایش یگانهای دارند». <ref>استاد ”عادل خوري“ و استاد ”فانوني“. آنچنانكه در گزارش سيمينار مشترك ايراني ـ اتريشي منعقد شده در وين (1999 ميلادي، صفحه 260) آمده است.</ref> | ||
- | - ادیان، جملگی به گفتگوی منطقی فرامیخوانند و از آنجا كه ادیان روح تمدنها را تشكیل میدهند، گفتگوی آنها با یكدیگر، زمینه را برای گفتگوی اصیل تمدنها در عرصههای مختلف زندگی، هموار میسازد و آن را به سمت هرچه انسانیتر شدن سوق می دهد. | ||
=گفتگوی تمدن ها و نقش ارزشها در آن= | =گفتگوی تمدن ها و نقش ارزشها در آن= | ||
با توجه به آنچه گفته شد | با توجه به آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت مسیر طبیعی حركت بشریت مستلزم آن است كه منطق گفتگوی تمدنها بر آن سایهافكن شود زیرا تمدنها چه به لحاظ فلسفی فطرت را بپذیرند یا نپذیرند، <ref>در توضيح اين مطلب ديده ميشود كه فلسفههاي مبتني بر شكاكيت در حقايق مطلق انديشه ي و رفتار از جمله ماركسيسم، فرويديسم، دوركيسم، كانتيسم و فلسفه باركلي و جز آنها همگي مسلماً نوعي جزم و قطع [و مطلقيّت] را در خود دارند وگرنه نسبت به خودشان نيز شك ميكردند كه البته چنين نكردهاند.</ref>ـ نشانه های فطرت را به طور آشكار در خود دارند و در نتیجه از جنبههای مشتركی برخوردارند كه خود لاجرم عرصة گفتگو را باز میكند. | ||
همچنانكه | همچنانكه پیش از این نیز گفتیم ادیان، جوهر و روح تمدنها را ـ حتی اگر خود تمدنها منكر آن باشند ـ تشكیل میدهند و از آنجا، تأثیرهای دینی جنبة كاملاً آشكاری خواهند داشت و سرانجام در می یابیم كه عرصههای مشترك میان ادیان، راه گ فتگوهای مشترك میان تمدنها را بیش از بیش، هموار میسازد. | ||
این حقیقت را كه همواره با بشریّت جاری است و مرتباً جایگاه راسختری نیز مییابد یعنی همپیوندی سودمند آبادانی زمین و ساكنان آن در همة سطوح را نیز باید افزود. این هم پیوندی بیانگر آرزوها و اهداف ادیان جهانی و فاتحان بزرگ تاریخ از دورترین زمانها تاكنون است. تا آنجا كه جهان را به دهكدة كوچكی تشبیه میكنیم. در حالیكه جهان در واقع كوچك نشده ولی هم پیوندیهای آن و همجوشی میان اجزای گوناگونش چنان تشدید یافته كه ما را به چنان نتیجهای رهنمون شده است. | |||
اینك هیچ كشور یا دولتی نمیتواند به تنهایی و بر كنار از آنچه كه در جهان اتفاق میافتد برای محیط زیست، انرژی، قوانین دریایی و هوایی، حمل و نقل، مخابرات و حتی آموزش و پرورش، فرهنگ، اقتصاد، نهضت و دفاع خود، برنامهریزی كند. | |||
از | از اینجاست كه سمتگیری به سوی جهانی شدن را سمتگیریی طبیعی میدانیم كه مقاومت در برابر آن، معنایی ندارد بلكه چنین جهانی شدنی را باید تشویق و حمایت هم كرد. وقتی در برابر جهانیسازی موضع میگیریم و آنرا چالش خطرناكی تلقی میكنیم به این دلیل است كه آن را تفسیر یا برداشت ویژهای از این جریان میدانیم كه تنها تأمین كننده منافع یك ابرقدرت و به عبارت دیگر به مفهوم بسط سلطه و كنترل این حركت و جهتدهی آن به سود یك ملت به هر بهایی و آمریكایی كردن روابط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و غیره با استفاده از وسایل مختلف و راههای گوناگون سركوب است، لذاست كه به جهانی سازی وحشیانه و دیوانه وار توصیف شده و شعار آن نیز (یا بخور یا خورده میشوی) و امثال آن است. | ||
به هرحال، «گفتگو» | به هرحال، «گفتگو» اقتضای همپیوندی و وحدت سرنوشت بشریت، است و مسلماً گریزی از آن نیست؛ و راه دیگری جز درگیری و برخورد ـ كه حكایت از قانون جنگل می كند و نه قانون انسان ـ در برابر آن وجود ندارد. بنابراین میتوان با ترسیخ ارزشهای انسانی در آن بر انسانیت گفتگو و تعمیق آن انگشت گذارد. ذیلاً تنها به عنوان نمونه به برخی از این ارزشها میپردازیم با یادآوری این نكته كه بحث جامع دربارة آنها، مسلماً مستلزم فرصت بسیار گستردهتری است. | ||
=نمونههایی از ارزشهای مشتركی كه | =نمونههایی از ارزشهای مشتركی كه باید حكمفرما شوند= | ||
==فضای منطقی== | ==فضای منطقی== | ||
كه خود، | كه خود، ارزشهای انسانی ثابتی هستند كه با دگرگونی شرایط، دچار تغییر نمیشوند. گفتگو باید براساس فرضیههای مورد توافق طرفین صورت گیرد در غیر این صورت، ثمربخش نخواهد بود. در گفتگوها، طرفین باید با انگیزه و روحیة حقیقتطلبی وارد شوند؛ همتراز و همسنگ با موضوع مورد بحث باشند، محور گفتگوها نیز كاملاً روشن و آشكار باشد و جنبة عملی ـ نه خیالپردازانه ـ داشته باشد. در جریان گفتگو، آنچه باید حاكم باشد و فضای آن را تشكیل دهد، احترام به طرف مقابل و رهایی از پیشداوریهای گذشته است. | ||
گفتگوها | گفتگوها باید در جوی بدور از فشار، خشونت، هرج و مرج، غوغا سالاری و شانتاژ صورت پذیرد. گفتگوی سالم و صحیح، شرایط و اقتضاآت دیگری نیز دارد. اینجانب با اطمینان كامل میگویم كه در قرآن كریم به تمامی این ارزشها اشاره شده است. | ||
==عدالت، | ==عدالت، معیارها و گستره اش== | ||
به رغم اختلافنظرها و تنوع | به رغم اختلافنظرها و تنوع دیدگاهها و مكتبها، گسترههایی وجود دارد كه همگان در مورد آنها، اتفاق نظر دارند. آیا در خصوص ضرورت اعطای حق به حقدار، ستمگرانه بودن تجاوز به حقوق ملتها، سلب حق آنها در تعیین سرنوشت خود، یا اینكه رشد و توسعه و بهرهبرداری درست از منابع كار نیكویی است و ... كسی تردیدی دارد؟ | ||
بنابراین باید این گسترهها را كشف كرد و در جهت تعمیم و پایبندی نسبت به آنها، كوشش نمود. | |||
3ـ توافق بر سر حقوق انسان و تلاش در راه گسترش | 3ـ توافق بر سر حقوق انسان و تلاش در راه گسترش حیطة این توافق، تا حقوق جزیی دیگر را نیز دربرگیرد؛ تحقق این امر، چندان دشوار نیست مشروط بر اینكه حسن نیّت باشد زیرا موضوع، مربوط به عمق وجدان انسان و متعلق به ارزشهایی است كه با فطرت پاك، كاملاً قابل درك هستند. | ||
4 ـ توافق بر سر حدود | 4 ـ توافق بر سر حدود آزادیهای انسانی و كوشش در راستای عملیاتی ساختن آنها. | ||
5 ـ حركت از خاستگاه | 5 ـ حركت از خاستگاه ارزشهای انسانی برای معرفی ایدئولوژیهای ویرانگری چون: تروریسم، نژادپرستی، استبداد، تبعیض نژادی، استعمار و جز آن. | ||
6 ـ در نظر داشتن اصول سلامت | 6 ـ در نظر داشتن اصول سلامت محیط و تعمیم آن. | ||
7ـ توافق بر | 7ـ توافق بر ارزشهای والای هنر متعالی در خدمت به انسان و شكوفا ساختن توانمندی های نهانی او. | ||
8 ـ توافق بر سر | 8 ـ توافق بر سر ارزشهای اجتماعی و بنیاد جامعة سالم و عاری از انحراف و بی بندوباری. | ||
9 ـ توافق بر نوع | 9 ـ توافق بر نوع برنامهریزی برای مقابله با چالشهای پیشرو از جمله: بیماری، فقر، جهل و بیسوادی و نیز برنامهریزی برای كاستن از پیامدها و آثار حوادث طبیعی همچون زلزله، سیل، آتشسوزی و ... . | ||
10ـ | 10ـ تدوین حقوق بینالملل مشترك در عرصههای كشتیرانی، حملونقل، اطلاعات و .... | ||
11 ـ | 11 ـ تأسیس نهادهای بینالمللی كه با معیارهای واحد و بدور از هرگونه دوگانگی و تبعیض فعالیت كنند. | ||
12 ـ | 12 ـ نیل به راهكارهای عملی مشخص به منظور تحكیم همبستگی و تعمیم مسؤولیتهای انسانی نسبت به روند صلح و گسترش عدالت. | ||
==تلاش برای | ==تلاش برای تعمیم منطق گفتگو== | ||
در | در پایان این بحث فشرده و با توجه به باور عمیق به اینكه گفتگو، اقتضای حكمت، فطرت و عقل سلیم در رویارویی با احساسات لجام گسیخته و تعصبهای نفرتانگیز و زندانی شدن در چارچوبهای گذشته است، همگان را جداً به درپیش گرفتن و تعمیم منطق گفتگو، فرامیخوانیم و در این راستا تشكیل مجموعهای از اندیشمندان دستاندركار در عرصههای واقعی زندگی از هر گروه را پیشنهاد میكنیم تا برای فراهم آوردن شرایط چنین كاری و تعمیم این امر مهم، عمل كرده برنامهریزیهای لازم را انجام دهند. بنظر من میتوان این مجموعه را ـ با توجه به آنچه كه ما نمونه آن در جامعه اسلامی را ”اعتدال اسلامی“ یاد میكنیم ـ ”اعتدال جهانی“ نامگذاری كرد. ”اعتدال اسلامی“ برخاسته از باور به مفهوم عام و فراگیر «توازن» در كل هستی و موضع متوازن انسان نسبت به آن از یك سو و تصوری است كه ما از تاریخ و عوامل مؤثر در آن داریم و علاوه بر آن چنین تعبیری گویای طبیعت اسلام و دیدگاههای ما نسبت به آن است. | ||
=نتیجه= | =نتیجه= | ||
از | از این خاستگاه ”اعتدالی“، برآنیم كه برنامة جهانی میتواند فراخوانهای زیر را ملاك عمل خود قرار دهد: | ||
1ـ فراخوان به | 1ـ فراخوان به جداسازی میان دوگانههایی كه به حكم عقل قطعی، متناقض یا متضادند از جمله ”دوگانه وجود و عدم“، ”توحید و شرك “، ”مطلق و نسبی“ و غیره و دوگانههای غیرقطعی و خودساختهای چون: ”من حق هستم و دیگری باطل“، ”من خیر هستم و دیگری شر“، ”یا با تروریسم میجنگید یا همراه آن هستید“ یا ”باید ماركسیست باشی یا هیچ چیز از ماركسیسم نمیدانی“، ”من توحیدم و دیگران شرك“ ”من متمدنم و دیگران وحشی“ ”اصول من كاملاً تاریخی و درست و اصول دیگران محكوم به فنا است“ و از این قبیل. | ||
نوع دوّم دوگانهها درواقع همچون | نوع دوّم دوگانهها درواقع همچون بتهای فكری هستند كه طی روندی ذهنی، روانی، تاریخی یا تعصبآمیز، شكل میگیرند و از حالت نسبی فراتر رفته و جنبة مطلق پیدا میكنند و در نتیجه همة كاركردهای اندیشه را تحت تأثیر قرار داده مانع از هر گونه احتمال پیشرفتی میگردند. ما میگوئیم باید به ارزشهای مشترك انسانی ـ كه بدانها اشاره كردیم و وجدان نیز رهنمون به آنهاست ـ اذعان كرد و آنها را پذیرفت. | ||
2ـ كوشش در جهت گسترش سعة صدر آگاهانه نسبت به حال و | 2ـ كوشش در جهت گسترش سعة صدر آگاهانه نسبت به حال و پرهیز از باقی ماندن كوركورانه در گذشته یا پایبندی جزماندیشانه به نظریات پذیرفته شدهای كه احتمال وجود نارساییها یا اشكالاتی نیز در آنها میرود. | ||
3 ـ كوشش در راه | 3 ـ كوشش در راه تعمیم آنچه درخصوص تمدنها بدان اشاره كردیم: «تمدنها بسیاری از ارزشها و بنیادهای خود را از فطرت آدمی گرفته یا لااقل احتمال چنین برداشتی همواره وارد است». این امر خود عرصة گفتگو ـ میان تمدنها ـ را در برابر ما گشوده نگاه میدارد. | ||
4ـ | 4ـ سمتگیری در جهت ژرفا بخشیدن به مفهوم پیشرفت فكری و خلاقیت جدید و عدم تأثیرپذیری از مفهوم ”بهتر از این امكان ندارد“ و زنده و پویا نگاهداشتن روح خلاقیّت و كشف حقیقت. | ||
5 ـ كوشش در راه | 5 ـ كوشش در راه تعمیم احساس مشترك انسانی نسبت به خطراتی كه تمامی بشریت را تهدید میكند واختصاص به تمدن، ملت و منطقه ای ندارد. مثل: بیماری، جهل، افت معنویات، آلودگی محیط زیست، ازهمپاشیدگی خانوادهها، حاكمیت منطق زور مداری، تجاوز و جز اینها. | ||
6ـ | 6ـ فراخوانی به چیرگی عقل بر افراطگرایی كه صرف نظر از ایدئولوژیها، دیده ها را كور میسازد و مانع از اندیشه آرام و تأمل منطقی میگردد. | ||
7ـ كوشش در جهت | 7ـ كوشش در جهت نیل به راهحل متعادلی میان سمتگیری جهانی از یك سو و حفظ ویژگیهای فرهنگی و غیرفرهنگی ملتها از سوی دیگر. این خط میانه، همانی است كه پیروزی سمتگیری جهانی را از این جهت كه با موانع جدی روبرو نگردد، تضمین میكند و در عین حال از ثروتهای متنوع ملتها و خلقها در سطوح مختلف پاسداری میكند. بدین ترتیب اصل فلسفی ”كثرت در عین وحدت“ را در روند ”جهانگرایی“، تحقق خواهیم بخشید. | ||
8 ـ ضرورت | 8 ـ ضرورت اعطای این آگاهی و بسط این فرهنگ به همگان كه: «منافع ملتها، بخشی از آن چیزی است كه ارزشهای آنها بر آن انگشت میگذارند.» در این صورت دیگر تناقضی میان ارزشها و منافع وجود نخواهد داشت و فرصت گستردهای برای گفتگو، فراهم میگردد. | ||
9 ـ ژرفا | 9 ـ ژرفا بخشیدن به منطقپذیری انسانی به منظور از میان بردن برتریجوییهای نژادی و نیز عدم تأكید بر ارزشهای یك تمدن خاص و تلقی آن به مثابة اوج دستاوردهای بشری و عقب مانده جلوه دادن ارزشهای سایر تمدنها. و به عبارت دیگر ایمان آوردن به ارزشهای مشترك انسانی. | ||
پیش از پایان بخشیدن به این بحث، یادآور میشویم كه نشانههای امید نسبت به آیندة روشن از نظر ما فراوانند از جمله: | |||
پذیرش جهانی گفتگوی تمدنها در صحنة سازمان ملل متحد، نشستها و گردهماییهای پیاپی از دهه سوم قرن گذشته تاكنون در سطوح مختلف، استقبال و پذیرش گسترده از اصل گفتگو از سوی نهادهای مرجع در میان ادیان و تمدنهای مختلف، گرایش وسیع به ارزشهای معنوی، انقلاب اطلاعات و پیشرفتهای رسانهای كه حقایق را در برابر دیدگان همگان قرار میدهند، همه و همه به رغم چالشهایی كه جهانی سازی منفعت طلبانه، نظریات برتریجویانه، و ستم آشكار علیه ملتها، اشغال، ترور فردی و رسمی، برخوردهای دوگانه و ... فرارویمان قرار داده، نویدبخش آیندة روشن و ایدهآلی است. چرا كه باور داریم و شاهد آنیم كه سرانجام و بنابر سنّتهای الهی زندگی، نیروهای خیر، بر نیروهای شر، پیروز خواهند شد. | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس|2}} | {{پانویس|2}} | ||
[[رده: مقاله]] | [[رده: مقاله]] |
نسخهٔ ۷ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۰۶
عنوان مقاله | ارزشهای انسانی مشترک و نقش آن ها در تحكیم همبستگی ملت ها |
---|---|
زبان مقاله | فارسی |
اطلاعات نشر | ایران |
نویسنده | آیت الله محمد علی تسخیری |
ارزشهای انسانی مشترک و نقش آن ها در تحكیم همبستگی ملت ها عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که آیه الله محمد علی تسخیری در رابطه با ارزش های مشترک میان انسان هاو تبیین چگونگی تاثیر گذاری این ارزش ها بر همبستگی ملت ها و تحکیم این همبستگی به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به مواردی چون: ارزشهای مشترك مطلق و نسبی، صلح جهانی، ابعاد گستردة گفتگوی ادیان، گفتگوی تمدنها و نقش ارزشها در آن و ... می پردازد که تامل در این معانی خود به نوعی زمینه تعمیق و نهادینه سازی فرهنگ گفت و گو و تعامل میان پیوان مذاهب اسلامی را در فضایی صمیمانه تر و در راستای وحدت و اتحاد امت اسلامی فراهم می آورد.
پیشدرآمد
هر تعریفی كه از ”تمدن“ داشته باشیم باید بپذیریم كه در تعریف «انسانیت» مفهوم گرایش عمومی به سمت خدمت به انسان و تكامل تواناییها و امكانات ذاتی و عرضی او، از جمله مهمترین بنیادها به شمار میرود.
هیچ مذهب، مكتب یا حتی رفتاری، جز با داشتن جنبة انسانی نمیتواند بعد تمدنی به خود گیرد. لازمة این بعد انسانی ـ بنابر ادراكات وجدان و بدون نیاز به استدلال ـ باور به مجموعة ارزشهای مطلق و مشترك است، چه نمیتوان در هر چیز، هم قایل به نسبیّت بود و هم وجود ویژگیهای انسانی را مسلّم تلقی كرد. زیرا این امر متضمّن نوعی تناقض و باصطلاح پارادوكس است بدین معنا كه لازمهاش از یك سو پذیرش هویت متفرّد و جزیی اگر نه كلی انسان و از سوی دیگر، نفی هرگونه وجه تمایز انسانی یا ارزش ثابت در آن است.
اینك پرسش این است كه این ویژگی و ارزش ثابت، كدام است؟
پاسخ وجدانی این پرسش (با تأكید بر وجدانی بودن این پاسخ به دلیل بینیازی از استدلال)، همانا فطرت انسانی است.
مراد از فطرت نیز آن است كه انسان آفریدهای است كه بنا بر حكمت و مشیّت الهی، در وجود و سرشت اصلی او، مجموعه دادههای بدیهی و تواناییهای عقلی و امیال و غرایزی به ودیعه گذارده شده كه حركت طبیعی به سمت برنامة تكاملی در نظر گرفته شده برای او را تضمین میكند.
همة تمدنها، ادیان و مذاهب، به تعبیر مولای متقیان علی (علیهالسلام) آمدهاند تا ارزشهای والای خرد را بنمایانند و فضای مناسبی برای بروز تواناییهای نهفته در انسان را به منصة ظهور رسانند و او را به راه و سمت و سویی رهنمون شوند كه با رفتار حیوانات زبان بستهای كه فاقد تواناییها و امكانات او هستند، تفاوت زمین تا آسمانی داشته باشد.
قضایای بدیهی و امیال فطری
قضایای بدیهی به او (یعنی انسان) توان شناخت میبخشند: شناخت خود، شناخت هستی و واقعیّت، فلسفة وجود و پیوندهای موجود میان اشیا. این قضایا مواردی چون: ایمان به اصل علیّت، ایمان به عدم امكان اجتماع و ارتفاع نقیضین و برخی قضایای دیگر را شامل می شوند. پذیرش این نوع قضایا، نیازی به استدلال ندارد و در باورها و وجدان انسانی، كاملاً پذیرفته شده و مسلّم تلقی میشوند چرا كه در غیر اینصورت با بنبست روبرو میشویم زیرا استدلالها خود به این قضایای بدیهی متكی هستند و به كمك آنها قابلیت اثبات مییابند.
تواناییهای عقلی نیز همان قدرت درونی انسانی بر اندیشه، تأمل، مجرّدسازی مسایل از حشو و زوائد، ارتقا از مرحلة جزئیات به مرحلة كلیّات، مقایسة اشیا با یكدیگر برای نیل به چشماندازهای تازه و برنامهریزیهای ذهنی برای مراحلی است كه هنوز مصداق واقعی و عملی به خود ندیدهاند. این توانایی ذهنی، از جمله ویژگیهای انسان و در واقع راز و رمز حركت، روند تكاملی، خلاقیّت، رشد و نموّ اوست، حال آنكه امیال غریزی، نیروی محركة وی به سمت كمال و سوق دهنده ی او در راستای بهرهگیری از پتانسیلهای نهفته وی در این زمینه است.
از جمله این امیال و غرایز میتوان به موارد زیر اشاره كرد: میل به كمال، حركت به سمت كمال مطلق، كوشش در رفع كاستیهای خویش، اذعان به این قدرت، مطلق ادای حق و سپاس نعمتهای ارزانی شده، تلاش در جهت اطاعت از او و ... است؛ این گرایشها و امیال و غرایز به رغم گوناگونی تجلیّات و تعدد روشها و عملكردهای آنها، در سرشت انسانی ریشه دوانیده اند هرچند ممكن است به دلیل شبهات یا سوء تفاهمهایی، سركوب یا پنهان شده باشند. از جمله این غرایز همچنین میتوان از غریزة حب به ذات و كوشش در جهت تحقق خواستها و آرزوهای خویش نام برد كه به نوبة خود از جمله غرایز اصلی در انسان به شمار میرود كه نمیتوان آن را نادیده گرفت و سركوب كرد یا همچون ماركسیسم آن را پدیدهای روبنایی تلقی كرد و تصور كرد كه میتوان از طریق الغای مالكیت خصوصی، آن را از وجود انسان حذف نمود. ذوق هنری و شیفتگی نسبت به عنصر زیبایی كه جهان هستی، سرشار از آن است نیز در این زمره قرار دارد.
بدین ترتیب آنچه كاملاً روشن به نظر میرسد این است كه: مسئله باور به نظریة فطرت انسانی، عرصه را برای سخن از مجموعه مفاهیمی چون ”حقوق“، ”تكالیف“، ”عدالت“، ”انسانیّت“، ”اخلاق“، ”ذوق هنری“، ”ارزشهای مشترك“، ”تمدن“، ”گفتگو“، ”دین“، ”شناخت“، ”تصدیق“، ”منطق“، و حتی ”برهان و استدلال“ و ”علم“ باز میكند زیرا این دو مفهوم ]علم و استدلال[ نیز مبتنی بر عنصر ثابتی هستند كه بدون آن مرزها و نشانههایشان، قابل تبیین نیست.
بدون باور به این نظریه انسان، زندانی خویش خواهد ماند و به تعبیر جرج باركلی، جز با تصاویر ذهنی خود، ارتباطی پیدا نمیكند، و حتی میتوان گفت او با كنار گذاردن این نظریه، نمیتواند به خودش نیز ایمان داشته باشد و این اوج پوچی و هیچانگاری است.
بدون این نظریه [نظریة فطرت] به اعتقاد ما هر آنچه گفته شد، فاقد معنا میگردد. و این حقیقت بزرگی است كه گرایشهای مادی به شدت با آن مواجه میشوند؛ هم از اینروست كه متون اسلامی بر ”فطرت“ و اینكه دین در حقیقت همسو و هماهنگ با ”فطرت“ است تأكید دارد چرا كه فطرت واقعیتی اصیل و دین نیز برنامهای واقعی برای اصلاح انسان و بهبود شرایط زندگی اوست. خداوند متعال میفرماید: فاقم وجهك للدین حنیفاً فطرت الله التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلك الدین القیم [۱]
بنابراین با درستی آیین، روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی كه خداوند مردم را بر آن آفریده است، هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند.
این آیة كریمه همچنانكه آیها... شهید محمدباقر صدر (قدسسره) در كتاب خود اقتصادنا یادآور شده بر موارد زیر انگشت میگذارد:
یكم: دین (با تمامی حقوق و تكالیف و هدفهای عدالت جویانهای كه دربردارد) خود از موارد فطری است كه خداوندگار جهان، تمامی مردمان را بدان سرشته و در این آفریده به لحاظ چنین سرشتی، تغییری پدید نخواهد آمد.
دوم: این دین كه فطرت انسانی بدان سرشته شده همان دین راست و خالص و ناب است؛ حال آنكه ادیان شركآمیز و خدایان و همی و نسبی، توان حل مشكلات بشری را ندارند.
حضرت یوسف (علیهالسلام)به همبندان خود در زندان میگوید: ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤكم ما انزل بها من سلطان [۲]
شما به جای او، جز نامهایی كه خود و پدرانتان آنها را نامیدهاید، نمیپرستید؛ كه خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است.
و سوم: این دین حنیفی كه فطرت انسانی بر آن سرشته شده زندگی را سامان میبخشد و قادر به كنترل و شكلدهی به آن در چارچوب كلی انسانیت است. چرا كه مسئلة اجتماعی مهم در تاریخ بشری، همانا تضاد برآمده میان ”منافع فردی“ (كه منجر بدان میگردد كه انسان برای خود حقوقی قایل باشد كه به اقتضای حب به ذات ، خواهان تحقق آنها میشود) و ”منافع اجتماعی“ یعنی آن منافعی است كه نظام اجتماعی، مطرح میسازد و وظایفی را به نام ”عدالت“ بر وی تكلیف میكند. علم نمیتواند این تناقض یا تضاد میان منافع فردی و اجتماعی را حل كند چرا كه علم انسان در برابر منافع شخصی اش، هرگز مقاومتی نشان نمیدهد.
ماتریالیسم تاریخی از طریق قوانین تاریخی خود نمیتواند راهحلی در این باره ارایه دهد، بنابراین راهحل نهایی این تعارض و تضاد و تحقق عدالت، تنها در اختیار دین قرار می گیرد كه از راه پیوند میان منافع فردی و عمل صالح موضوع را فیصله میبخشد؛ قرآن كریم می فرماید: من عمل صالحاً من ذكر و انثی و هو مؤمن فأولئك یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب.[۳]
كسانی كه كاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند ـ چه مرد و چه زن ـ به بهشت درمیآیند و در آن بیحساب و شمار روزی داده میشوند.
و نیز میفرماید: من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها. [۴]
هر كس كار نیك انجام دهد به سود خویش و هر كه بد كند به زیان خویش كرده است.
بدینگونه است كه منافع فردی و اجتماعی و حقوق و تكالیف پیوستگی پرشكوهی با یكدیگر پیدا میكنند و تضاد آنها با یكدیگر، حل میشود.
مرحوم شهید محمدباقر صدر (قدسسره) نیز در تأیید و تأكید این مطلب میگوید:
«فطرت انسانی دارای دو جنبه است: از یك سو به وی انگیزههای فردی زایندة مشكلات بزرگ اجتماعی در زندگی انسان را میبخشد (مشكل تضاد میان آن انگیزهها و منافع حقیقی جامعة بشری) و از سوی دیگر امكان حل این مشكل از طریق گرایش طبیعی به تدیّن را فراروی انسان قرار میدهد» [۵]
این را نیز اضافه كنیم كه انسان بنا به فطرت خویش، میل به دگرگونی و تغییر به مفهوم ایجاد تنوع در شرایط عینی زندگی خود در راستای بهتر شدن مداوم دارد؛ این یك گرایش فطری و درونی است كه ممكن است گاهی به خاموشی گراید ولی از میان رفتنی نیست. انسان با چنین سرشتی، دارای امكانات چیرگی بر واقعیت، رهایی از فشارهای آن، تصوّر اجمالی یا حتّی تفصیلی شرایط بهتر و از آنجا كوشش در راه تغییر وضعیت به سمت تصویر مورد نظر است؛ این وضع را هیچ آفریدة دیگری (حیوانات دیگر) ندارد؛ از اینجاست كه روند تغییر و شكلگیری تمدنی زندگی تنها برای انسانها ـ و نه دیگران ـ مطرح میگردد. بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت كه روند شكلگیری تمدنها، در همة مراحل زیر نیازمند باور به ارزشهای ثابتی است: یك: در مرحله ایمان انسان به خویشتن.
دو: در مرحلة عبور از خویشتن.
سه: در مرحلة شكلدهی به اندیشه و ارایة تصویری از حال و آینده برای دستیابی به وضع برتر.
چهار: در مرحلة انتقال ایدهها و اندیشهها به دیگران و دریافت اندیشه و دیدگاههای آنان.
پنج: در مرحلة ارزیابی، تأمل، بحث، بررسی و كنكاش.
شش: در مرحلة نتیجهگیری و پذیرش دیدگاهها.
هفت: در مرحلة برنامهریزی برای دگرگونی.
و سرانجام: در مرحلة اجرای دگرگونی و تحقق آن.
و خلاصه اینكه میان روند تمدن دگرگونساز بشری از یك سو و روند گفتگو و ایمان به ارزشهای مشترك و مطلق، پیوندی تام و كامل وجود دارد.
ارزشهای مشترک مطلق و نسبی
ما با تحلیل روانی ـ وجدانی كه در این مبحث در پیش گرفتیم متوجه وجود دو مجموعه ارزش شدهایم كه یكی دارای تأثیری مطلق و بدون اثرپذیری از شرایط زمانی یا مكانی است و دیگری ارزشهای عادی (یا ارزشهای بنیادی) است كه در صورت قرار گرفتن در شرایطی متغیر تبدیل به عكس خود میشوند یا تأثیر مطلوب خود را از دست میدهند.
مثال مجموعه نخست:
ارزش ”عدالت“ در همه شرایط، زمان ها و مكان ها، مطلوب است.
همچنین شكرگزاری و سپاس از كسی كه نعمتی را به ما ارزانی داشته است.
و مثال مجموعة دوم ارزشها: ”صیانت نفس“، ”حفظ كرامت انسانی“، همكاری و همیاری، دفاع از مستضعفان، صلح و امنیّت، بهبود شرایط زندگی، مهر و محبت، ایثار و فداكاری، امانت داری و... است.
ممكن است گاه راستی و صداقت به دلیل پیامدهایش ستمگری باشد نه عدالت. همچنانكه صلح نیز گاهی چه بسا منجر به جرأت متجاوزان در دستاندازی به حرمتهای انسانی گردد؛ اگر عدالت یك ارزش مطلق و همیشگی است، صلح ارزشی نسبی است كه تنها زمانی در راه تحقق آن گام برمیداریم كه به مثابة یكی از ابعاد عدالت، جلوه كند و آنگاه كه به ستم بینجامد آن را رد میكنیم. ولی به هرحال پرسش اصلی این است: معیارهای عدالت كدامند؟ و چگونه میتوان نسبت به تحقق آنها، مطمئن گشت؟
دو معیار در ادیان آسمانی
ادیان آسمانی همگی بر دو معیار، تكیه و تأكید دارند: معیار نخست: معیاری تعبّدی است كه برای رسیدن به آن از علم عالم مطلق یعنی خداوند متعال بهره میگیریم یعنی همان آموزههای ثابت دین كه مطمئن هستیم از سوی خداوند متعال، صادر شدهاند. زیرا پیش از آن در جریان علم كامل و شامل خداوند و لطف و رحمت و مهر او نسبت به آفریدة خود، انسان و عدالت و بهرهمندی او از همة صفات كمال، قرار گرفتهایم؛ او ـ یعنی خداوند متعال ـ جز خیر و نیكی برای انسان نمیخواهد و نه تنها در پی فریب انسان نیست كه همة درهای واقعیت را به روی او میگشاید و جز خیر و صلاحش را نمیخواهد.
معیار دوم: معیاری وجدانی است كه تنها با درنگ و تأمل در باورهای درونی و به عبارت دیگر تنها با مراجعه به فطرت انسانی، قابل دستیابی است.
آنچه ما را در كشف عمق فطری بودن این معیار یاری میرساند آن است كه این باور ـ هر باوری كه باشد ـ از جمله لازمههای طبیعت انسانی است و به همین دلیل نزد همة افراد بشر در هر شرایطی باشند و از هر موقعیّت فردی و اجتماعی كه برخوردار باشند و در هر زمان و مكانی زندگی كنند، یافت میشود.
برای اطمینان از این امر نیز میتوان این پرسش را در برابر هر كسی قرار داد: آیا فلان رفتار را رفتاری انسانی قلمداد میكنی یا حیوانی؟ و به عنوان مثال میتوان روی كشتار یتیمان سالخوردگان و مستضعفان با انگیزة سرگرمی و تفنن، انگشت گذاشت؛ مسلماً و بدون هیچ تردیدی، چنین رفتاری از سوی هر كسی كه صورت گیرد، رفتاری وحشیانه است. قرآن كریم نیز وقتی می فرماید: «احل لكم الطیبات» [۶](چیزهای پاكیزه بر شما حلال است) بدنبال سوق دادن انسان به تأملات وجدانی و باورهای فطری خویش است و تعیین مصداق طیبات (چیزهای پاكیزه) را به خودش وامیگذارد و نیز وقتی می فرماید: «انما حرّم ربی الفواحش»[۷] پروردگارم زشتكاریهای ناروا را حرام كرده است) یا آنجا كه خروج از حالت انسانی را فسق و انحراف از طبیعت، تلقی میكند و میگوید: «نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون» [۸] (خداوند را فراموش كردند پس خداوند نیز آنان را از یاد خودشان برد آنان نافرمانند.)
و بدین ترتیب به این حقیقت میرسیم كه ادیان، به فطرت انسانی ایمان دارند این فطرت خود مقرر میدارد كه عدالت، بطور مطلق، ارزش مطلوبی است و صلح، در صورتی خواستنی و مطلوب است كه از مصداقهای عدالت و تجلی آن باشد؛ تأكید بر ”صلح عادلانه“ نیز تأكیدی انسانی و درست است.
صلحی جهانی
گفتیم كه بدون تردید امنیت، خواسته ای فطری و انسانی است كه ریشه در مهمترین غریزه نهفته در فطرت انسان یعنی غریزة ”حب به ذات“ دارد. این غریزه همراه با دیگر غرایز كاركرد هماهنگ و همسویی به منظور تحقق حركت متعادل انسانی به سمت اهداف تكاملی و عالی دارد. وجود انگیزههای غریزه ی برای تأمین حركت متعادل، كافی نیست، باید فضایی طبیعی برای خویشتن فردی و نوعی فراهم باشد تا آن انگیزهها به سوی هدفهای مورد نظر، سوق داده شوند.
و بنابر تاكیدی كه خود فطرت بر ایجاد فضای امن دارد میبینیم كه عنایت الهی بذر بدیهیات عقلی، گرایش به عدالت و نفرت از ستم و تجاوز را در سرشت انسان كاشته و از آن همه مهمتر توان تعیین بسیاری از مصداقهای عدالت و ستم را نیز به وی عطا كرده و راه او را برای ارتباط با آفریدگار بزرگ و عرض ارادت به درگاه او، هموار ساخته است؛ در اینجا است كه چشماندازهای وحی بر وی گشوده میشود و رهنمودهای مهرآمیز الهی كه بیانگر برنامههای جامع حركت انسان و تضمینبخش نیل به اهداف والای اوست، بر وی عیان میگردد.
بنابراین امنیت، نیازی انسانی و همیشگی (مطلق) است كه با تغییر شرایط، دگرگونپذیر نیست؛ امنیّت پدیدهای گذرا نیست كه گفته شود معلول وضع اجتماعی معیّنی است كه در صورت تغییر این وضع، نیاز به آن نیز، منتفی یا دگرگون شود به همین دلیل است كه میتوان نیاز به نظامی جامع كه ضامن حمایت از امنیت فردی و اجتماعی در مسیر طولانی بشریت باشد را در نظر گرفت.
ما با توجه به اینكه فطرت معیار اجمالی تمامی حقوق انسانی است و حمایت از امنیت او را در جهت تحقق اهداف بزرگش، دیكته میكند، جز در چارچوب خود مسئلة تكامل بشری، نمیتوانیم حد و مرزی برای حمایت از صلح و امنیت، در نظر گیریم. و در این صورت نیز امنیّت جز به هنگامی كه از وظیفه حیاتی خود خارج شود و تبدیل به عنصری ضد امنیّت گردد محدودیتی نمیشناسد. وگرنه چگونه میتوان فطرتی را به تصور آورد كه ضمن اعلام نیاز به امنیّت، به كسی اجازه دهد كه به امنیّت خود یا دیگران و بالاتر از آن امنیّت حركت بشری، بیهیچ رادع و مانعی تجاوز كند؟
ابعاد و گستره گفتگوی ادیان
با توجه به آنچه گفته شد میتوان آشكارا امكان گفتگوی ادیان در ابعاد گسترده را به دلایل زیر در نظر گرفت:
1- تمامی ادیان به نظریة فطرت انسانی و نتایج آن ایمان دارند.
2- همة ادیان به ارزشهای مشترك فراوانی باور دارند بطوری كه مطابقت كاملی در اصول و بنیادهای آنها مشاهده می شود. در همین راستاست كه برخی علمای اسلامی گذشته، ضمن برشماری كلیات آموزههای حضرت مسیح (علیهالسلام)، آنها را آموزههایی اسلامی، برشمردهاند. [۹]
دو محقّق برجستة مسیحی نیز، پژوهش بسیار جالبی دربارة ارزشها و قواعد مشترك احكام حقوقی بعمل آورده و به نتایج خیلی خوبی هم رسیدهاند.
آنها در این باره میگویند: «كافی است در جهت ایجاد پلهایی میان سؤال های زنان و مردانی كه میخواهند به اقتضای ایمان خود زندگی كنند، تلاش كنیم «مشیت خداوند چیست؟ و من چه باید بكنم؟» به نظر خواهد رسید كه ادیان ابراهیمی سه گانه [یهودیت، مسیحیّت و اسلام] در پاسخ به این پرسش ها، گرایش یگانهای دارند». [۱۰]
- ادیان، جملگی به گفتگوی منطقی فرامیخوانند و از آنجا كه ادیان روح تمدنها را تشكیل میدهند، گفتگوی آنها با یكدیگر، زمینه را برای گفتگوی اصیل تمدنها در عرصههای مختلف زندگی، هموار میسازد و آن را به سمت هرچه انسانیتر شدن سوق می دهد.
گفتگوی تمدن ها و نقش ارزشها در آن
با توجه به آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت مسیر طبیعی حركت بشریت مستلزم آن است كه منطق گفتگوی تمدنها بر آن سایهافكن شود زیرا تمدنها چه به لحاظ فلسفی فطرت را بپذیرند یا نپذیرند، [۱۱]ـ نشانه های فطرت را به طور آشكار در خود دارند و در نتیجه از جنبههای مشتركی برخوردارند كه خود لاجرم عرصة گفتگو را باز میكند.
همچنانكه پیش از این نیز گفتیم ادیان، جوهر و روح تمدنها را ـ حتی اگر خود تمدنها منكر آن باشند ـ تشكیل میدهند و از آنجا، تأثیرهای دینی جنبة كاملاً آشكاری خواهند داشت و سرانجام در می یابیم كه عرصههای مشترك میان ادیان، راه گ فتگوهای مشترك میان تمدنها را بیش از بیش، هموار میسازد.
این حقیقت را كه همواره با بشریّت جاری است و مرتباً جایگاه راسختری نیز مییابد یعنی همپیوندی سودمند آبادانی زمین و ساكنان آن در همة سطوح را نیز باید افزود. این هم پیوندی بیانگر آرزوها و اهداف ادیان جهانی و فاتحان بزرگ تاریخ از دورترین زمانها تاكنون است. تا آنجا كه جهان را به دهكدة كوچكی تشبیه میكنیم. در حالیكه جهان در واقع كوچك نشده ولی هم پیوندیهای آن و همجوشی میان اجزای گوناگونش چنان تشدید یافته كه ما را به چنان نتیجهای رهنمون شده است.
اینك هیچ كشور یا دولتی نمیتواند به تنهایی و بر كنار از آنچه كه در جهان اتفاق میافتد برای محیط زیست، انرژی، قوانین دریایی و هوایی، حمل و نقل، مخابرات و حتی آموزش و پرورش، فرهنگ، اقتصاد، نهضت و دفاع خود، برنامهریزی كند.
از اینجاست كه سمتگیری به سوی جهانی شدن را سمتگیریی طبیعی میدانیم كه مقاومت در برابر آن، معنایی ندارد بلكه چنین جهانی شدنی را باید تشویق و حمایت هم كرد. وقتی در برابر جهانیسازی موضع میگیریم و آنرا چالش خطرناكی تلقی میكنیم به این دلیل است كه آن را تفسیر یا برداشت ویژهای از این جریان میدانیم كه تنها تأمین كننده منافع یك ابرقدرت و به عبارت دیگر به مفهوم بسط سلطه و كنترل این حركت و جهتدهی آن به سود یك ملت به هر بهایی و آمریكایی كردن روابط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و غیره با استفاده از وسایل مختلف و راههای گوناگون سركوب است، لذاست كه به جهانی سازی وحشیانه و دیوانه وار توصیف شده و شعار آن نیز (یا بخور یا خورده میشوی) و امثال آن است.
به هرحال، «گفتگو» اقتضای همپیوندی و وحدت سرنوشت بشریت، است و مسلماً گریزی از آن نیست؛ و راه دیگری جز درگیری و برخورد ـ كه حكایت از قانون جنگل می كند و نه قانون انسان ـ در برابر آن وجود ندارد. بنابراین میتوان با ترسیخ ارزشهای انسانی در آن بر انسانیت گفتگو و تعمیق آن انگشت گذارد. ذیلاً تنها به عنوان نمونه به برخی از این ارزشها میپردازیم با یادآوری این نكته كه بحث جامع دربارة آنها، مسلماً مستلزم فرصت بسیار گستردهتری است.
نمونههایی از ارزشهای مشتركی كه باید حكمفرما شوند
فضای منطقی
كه خود، ارزشهای انسانی ثابتی هستند كه با دگرگونی شرایط، دچار تغییر نمیشوند. گفتگو باید براساس فرضیههای مورد توافق طرفین صورت گیرد در غیر این صورت، ثمربخش نخواهد بود. در گفتگوها، طرفین باید با انگیزه و روحیة حقیقتطلبی وارد شوند؛ همتراز و همسنگ با موضوع مورد بحث باشند، محور گفتگوها نیز كاملاً روشن و آشكار باشد و جنبة عملی ـ نه خیالپردازانه ـ داشته باشد. در جریان گفتگو، آنچه باید حاكم باشد و فضای آن را تشكیل دهد، احترام به طرف مقابل و رهایی از پیشداوریهای گذشته است.
گفتگوها باید در جوی بدور از فشار، خشونت، هرج و مرج، غوغا سالاری و شانتاژ صورت پذیرد. گفتگوی سالم و صحیح، شرایط و اقتضاآت دیگری نیز دارد. اینجانب با اطمینان كامل میگویم كه در قرآن كریم به تمامی این ارزشها اشاره شده است.
عدالت، معیارها و گستره اش
به رغم اختلافنظرها و تنوع دیدگاهها و مكتبها، گسترههایی وجود دارد كه همگان در مورد آنها، اتفاق نظر دارند. آیا در خصوص ضرورت اعطای حق به حقدار، ستمگرانه بودن تجاوز به حقوق ملتها، سلب حق آنها در تعیین سرنوشت خود، یا اینكه رشد و توسعه و بهرهبرداری درست از منابع كار نیكویی است و ... كسی تردیدی دارد؟ بنابراین باید این گسترهها را كشف كرد و در جهت تعمیم و پایبندی نسبت به آنها، كوشش نمود.
3ـ توافق بر سر حقوق انسان و تلاش در راه گسترش حیطة این توافق، تا حقوق جزیی دیگر را نیز دربرگیرد؛ تحقق این امر، چندان دشوار نیست مشروط بر اینكه حسن نیّت باشد زیرا موضوع، مربوط به عمق وجدان انسان و متعلق به ارزشهایی است كه با فطرت پاك، كاملاً قابل درك هستند.
4 ـ توافق بر سر حدود آزادیهای انسانی و كوشش در راستای عملیاتی ساختن آنها.
5 ـ حركت از خاستگاه ارزشهای انسانی برای معرفی ایدئولوژیهای ویرانگری چون: تروریسم، نژادپرستی، استبداد، تبعیض نژادی، استعمار و جز آن.
6 ـ در نظر داشتن اصول سلامت محیط و تعمیم آن.
7ـ توافق بر ارزشهای والای هنر متعالی در خدمت به انسان و شكوفا ساختن توانمندی های نهانی او.
8 ـ توافق بر سر ارزشهای اجتماعی و بنیاد جامعة سالم و عاری از انحراف و بی بندوباری.
9 ـ توافق بر نوع برنامهریزی برای مقابله با چالشهای پیشرو از جمله: بیماری، فقر، جهل و بیسوادی و نیز برنامهریزی برای كاستن از پیامدها و آثار حوادث طبیعی همچون زلزله، سیل، آتشسوزی و ... .
10ـ تدوین حقوق بینالملل مشترك در عرصههای كشتیرانی، حملونقل، اطلاعات و ....
11 ـ تأسیس نهادهای بینالمللی كه با معیارهای واحد و بدور از هرگونه دوگانگی و تبعیض فعالیت كنند.
12 ـ نیل به راهكارهای عملی مشخص به منظور تحكیم همبستگی و تعمیم مسؤولیتهای انسانی نسبت به روند صلح و گسترش عدالت.
تلاش برای تعمیم منطق گفتگو
در پایان این بحث فشرده و با توجه به باور عمیق به اینكه گفتگو، اقتضای حكمت، فطرت و عقل سلیم در رویارویی با احساسات لجام گسیخته و تعصبهای نفرتانگیز و زندانی شدن در چارچوبهای گذشته است، همگان را جداً به درپیش گرفتن و تعمیم منطق گفتگو، فرامیخوانیم و در این راستا تشكیل مجموعهای از اندیشمندان دستاندركار در عرصههای واقعی زندگی از هر گروه را پیشنهاد میكنیم تا برای فراهم آوردن شرایط چنین كاری و تعمیم این امر مهم، عمل كرده برنامهریزیهای لازم را انجام دهند. بنظر من میتوان این مجموعه را ـ با توجه به آنچه كه ما نمونه آن در جامعه اسلامی را ”اعتدال اسلامی“ یاد میكنیم ـ ”اعتدال جهانی“ نامگذاری كرد. ”اعتدال اسلامی“ برخاسته از باور به مفهوم عام و فراگیر «توازن» در كل هستی و موضع متوازن انسان نسبت به آن از یك سو و تصوری است كه ما از تاریخ و عوامل مؤثر در آن داریم و علاوه بر آن چنین تعبیری گویای طبیعت اسلام و دیدگاههای ما نسبت به آن است.
نتیجه
از این خاستگاه ”اعتدالی“، برآنیم كه برنامة جهانی میتواند فراخوانهای زیر را ملاك عمل خود قرار دهد:
1ـ فراخوان به جداسازی میان دوگانههایی كه به حكم عقل قطعی، متناقض یا متضادند از جمله ”دوگانه وجود و عدم“، ”توحید و شرك “، ”مطلق و نسبی“ و غیره و دوگانههای غیرقطعی و خودساختهای چون: ”من حق هستم و دیگری باطل“، ”من خیر هستم و دیگری شر“، ”یا با تروریسم میجنگید یا همراه آن هستید“ یا ”باید ماركسیست باشی یا هیچ چیز از ماركسیسم نمیدانی“، ”من توحیدم و دیگران شرك“ ”من متمدنم و دیگران وحشی“ ”اصول من كاملاً تاریخی و درست و اصول دیگران محكوم به فنا است“ و از این قبیل.
نوع دوّم دوگانهها درواقع همچون بتهای فكری هستند كه طی روندی ذهنی، روانی، تاریخی یا تعصبآمیز، شكل میگیرند و از حالت نسبی فراتر رفته و جنبة مطلق پیدا میكنند و در نتیجه همة كاركردهای اندیشه را تحت تأثیر قرار داده مانع از هر گونه احتمال پیشرفتی میگردند. ما میگوئیم باید به ارزشهای مشترك انسانی ـ كه بدانها اشاره كردیم و وجدان نیز رهنمون به آنهاست ـ اذعان كرد و آنها را پذیرفت.
2ـ كوشش در جهت گسترش سعة صدر آگاهانه نسبت به حال و پرهیز از باقی ماندن كوركورانه در گذشته یا پایبندی جزماندیشانه به نظریات پذیرفته شدهای كه احتمال وجود نارساییها یا اشكالاتی نیز در آنها میرود.
3 ـ كوشش در راه تعمیم آنچه درخصوص تمدنها بدان اشاره كردیم: «تمدنها بسیاری از ارزشها و بنیادهای خود را از فطرت آدمی گرفته یا لااقل احتمال چنین برداشتی همواره وارد است». این امر خود عرصة گفتگو ـ میان تمدنها ـ را در برابر ما گشوده نگاه میدارد.
4ـ سمتگیری در جهت ژرفا بخشیدن به مفهوم پیشرفت فكری و خلاقیت جدید و عدم تأثیرپذیری از مفهوم ”بهتر از این امكان ندارد“ و زنده و پویا نگاهداشتن روح خلاقیّت و كشف حقیقت.
5 ـ كوشش در راه تعمیم احساس مشترك انسانی نسبت به خطراتی كه تمامی بشریت را تهدید میكند واختصاص به تمدن، ملت و منطقه ای ندارد. مثل: بیماری، جهل، افت معنویات، آلودگی محیط زیست، ازهمپاشیدگی خانوادهها، حاكمیت منطق زور مداری، تجاوز و جز اینها.
6ـ فراخوانی به چیرگی عقل بر افراطگرایی كه صرف نظر از ایدئولوژیها، دیده ها را كور میسازد و مانع از اندیشه آرام و تأمل منطقی میگردد.
7ـ كوشش در جهت نیل به راهحل متعادلی میان سمتگیری جهانی از یك سو و حفظ ویژگیهای فرهنگی و غیرفرهنگی ملتها از سوی دیگر. این خط میانه، همانی است كه پیروزی سمتگیری جهانی را از این جهت كه با موانع جدی روبرو نگردد، تضمین میكند و در عین حال از ثروتهای متنوع ملتها و خلقها در سطوح مختلف پاسداری میكند. بدین ترتیب اصل فلسفی ”كثرت در عین وحدت“ را در روند ”جهانگرایی“، تحقق خواهیم بخشید.
8 ـ ضرورت اعطای این آگاهی و بسط این فرهنگ به همگان كه: «منافع ملتها، بخشی از آن چیزی است كه ارزشهای آنها بر آن انگشت میگذارند.» در این صورت دیگر تناقضی میان ارزشها و منافع وجود نخواهد داشت و فرصت گستردهای برای گفتگو، فراهم میگردد.
9 ـ ژرفا بخشیدن به منطقپذیری انسانی به منظور از میان بردن برتریجوییهای نژادی و نیز عدم تأكید بر ارزشهای یك تمدن خاص و تلقی آن به مثابة اوج دستاوردهای بشری و عقب مانده جلوه دادن ارزشهای سایر تمدنها. و به عبارت دیگر ایمان آوردن به ارزشهای مشترك انسانی.
پیش از پایان بخشیدن به این بحث، یادآور میشویم كه نشانههای امید نسبت به آیندة روشن از نظر ما فراوانند از جمله:
پذیرش جهانی گفتگوی تمدنها در صحنة سازمان ملل متحد، نشستها و گردهماییهای پیاپی از دهه سوم قرن گذشته تاكنون در سطوح مختلف، استقبال و پذیرش گسترده از اصل گفتگو از سوی نهادهای مرجع در میان ادیان و تمدنهای مختلف، گرایش وسیع به ارزشهای معنوی، انقلاب اطلاعات و پیشرفتهای رسانهای كه حقایق را در برابر دیدگان همگان قرار میدهند، همه و همه به رغم چالشهایی كه جهانی سازی منفعت طلبانه، نظریات برتریجویانه، و ستم آشكار علیه ملتها، اشغال، ترور فردی و رسمی، برخوردهای دوگانه و ... فرارویمان قرار داده، نویدبخش آیندة روشن و ایدهآلی است. چرا كه باور داریم و شاهد آنیم كه سرانجام و بنابر سنّتهای الهی زندگی، نیروهای خیر، بر نیروهای شر، پیروز خواهند شد.
پانویس
- ↑ روم /30.
- ↑ يوسف/ 40.
- ↑ غافر/40 .
- ↑ فصلت /46.
- ↑ اقتصادنا، چاپ مشهد، صفحات 310 تا 312.
- ↑ مائده : 5.
- ↑ اعراف:33 .
- ↑ حشر:19.
- ↑ به عنوان مثال توجه شود به آنچه كه ”شيخ ابن شعبة حراني“ (از علماي قرن چهارم هجري) در كتاب مشهور خود ”تحفالعقول“ يادآور شده و بسياري از پندها و حكمتهاي زندگي را از قول حضرت عيسي مسيح (عليهالسلام) نقل كرده است.
- ↑ استاد ”عادل خوري“ و استاد ”فانوني“. آنچنانكه در گزارش سيمينار مشترك ايراني ـ اتريشي منعقد شده در وين (1999 ميلادي، صفحه 260) آمده است.
- ↑ در توضيح اين مطلب ديده ميشود كه فلسفههاي مبتني بر شكاكيت در حقايق مطلق انديشه ي و رفتار از جمله ماركسيسم، فرويديسم، دوركيسم، كانتيسم و فلسفه باركلي و جز آنها همگي مسلماً نوعي جزم و قطع [و مطلقيّت] را در خود دارند وگرنه نسبت به خودشان نيز شك ميكردند كه البته چنين نكردهاند.