confirmed، مدیران
۳۶٬۱۹۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۱۱ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
برای شناخت علمی انسان، باید دقیقاً روشن شود که آیا از طریق حسّ و تجربه، میتوان به این معرفت دست یافت یا فراتر از آن باید به منطق و ریاضیات روی آورد یا مرتبه سوم، یعنی [[حکمت]]، [[کلام]] و [[فلسفه]] را برگزید، یا این هر سه را پشت سر انداخت و از مسیر عرفان راهی شد یا این هر چهار را چونان نردبان زیر پا گذاشت و بالا آمد و از ملکه علوم و سلطان معارف، یعنی [[وحی]] بهره جست؟ | برای شناخت علمی انسان، باید دقیقاً روشن شود که آیا از طریق حسّ و تجربه، میتوان به این معرفت دست یافت یا فراتر از آن باید به منطق و ریاضیات روی آورد یا مرتبه سوم، یعنی [[حکمت]]، [[کلام]] و [[فلسفه]] را برگزید، یا این هر سه را پشت سر انداخت و از مسیر عرفان راهی شد یا این هر چهار را چونان نردبان زیر پا گذاشت و بالا آمد و از ملکه علوم و سلطان معارف، یعنی [[وحی]] بهره جست؟ | ||
انسان مخلوق پیچیده و جامعی است که برای شناختش، حتی گاه لازم است که همه علوم و راههای شناخت را کنار هم گذاشت، تا بتوان به درک درستی از تعریف او رسید. شناخت انسان و درک حقیقت او، امری است به غایت ظرافت و نهایت ظریف، از این رو بسیاری در این وادی حیران و ناتوان بوده و هستند. وقتی فرشتگان الهی، از آفرینش انسان آگاهی یافتند، عرض کردند:{{متن قرآن |اتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ... |سوره = بقره |آیه = 30 }}؛ یعنی در حالی که ما فرشتگان به تسبیح، حمد و تقدیس تو مشغول هستیم، آیا موجودی میآفرینی که در زمین فساد کند و به خونریزی بپردازد؟ | انسان مخلوق پیچیده و جامعی است که برای شناختش، حتی گاه لازم است که همه علوم و راههای شناخت را کنار هم گذاشت، تا بتوان به درک درستی از تعریف او رسید. شناخت انسان و درک حقیقت او، امری است به غایت ظرافت و نهایت ظریف، از این رو بسیاری در این وادی حیران و ناتوان بوده و هستند. وقتی فرشتگان الهی، از آفرینش انسان آگاهی یافتند، عرض کردند:{{متن قرآن |اتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ... |سوره = بقره |آیه = 30 }}؛ یعنی در حالی که ما [[ملائکه|فرشتگان]] به تسبیح، حمد و تقدیس تو مشغول هستیم، آیا موجودی میآفرینی که در زمین فساد کند و به خونریزی بپردازد؟ | ||
خدای سبحان در پاسخ به ناتوانی آنها از علم به حقیقت انسان اشاره کرده، با توجه دادن آنان به گستره مطلقِ علم خویش میفرماید: {{متن قرآن |إنی أعلم ما لا تعلمون |آیه = 30 |سوره = بقره }}؛ یعنی در میان انسانها، افراد کاملی چون [[آدم ابوالبشر]] هستند که معلم شمایند. اما شما تنها ظاهر افراد و تبهکاری برخی آنها را میبینید و از حقیقت انسان، ناآگاه اید. انسان برای خلافت و جانشینی من سزاوار است و شما نمیدانید و خود را شایسته خلافت تلقی میکنید. | خدای سبحان در پاسخ به ناتوانی آنها از علم به حقیقت انسان اشاره کرده، با توجه دادن آنان به گستره مطلقِ علم خویش میفرماید: {{متن قرآن |إنی أعلم ما لا تعلمون |آیه = 30 |سوره = بقره }}؛ یعنی در میان انسانها، افراد کاملی چون [[حضرت آدم|آدم ابوالبشر]] هستند که معلم شمایند. اما شما تنها ظاهر افراد و تبهکاری برخی آنها را میبینید و از حقیقت انسان، ناآگاه اید. انسان برای خلافت و جانشینی من سزاوار است و شما نمیدانید و خود را شایسته خلافت تلقی میکنید. | ||
جنّیان، به ویژه [[شیطان]] با سابقه شش هزار سال [[عبادت]]، از شناخت انسان ناتوان ماند و با خبط در قیاسی ناروا، هزاران سال عبادت خود را حبط و باطل کرد و در پی فرمان سجود بر [[آدم]]، او را گِلین و خود را برتر از او و آتشین خواند و این تفاوت مادی را معیار فضیلت واقعی پنداشت: {{متن قرآن |... أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ |سوره = اعراف |آیه = 12 | جنّیان، به ویژه [[شیطان]] با سابقه شش هزار سال [[عبادت]]، از شناخت انسان ناتوان ماند و با خبط در قیاسی ناروا، هزاران سال عبادت خود را حبط و باطل کرد و در پی فرمان سجود بر [[آدم]]، او را گِلین و خود را برتر از او و آتشین خواند و این تفاوت مادی را معیار فضیلت واقعی پنداشت: {{متن قرآن |... أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ |سوره = اعراف |آیه = 12 }} | ||
دسته دیگر انسانها هستند که جز گروهی اندک از آنان، بقیه از شناخت حقیقت انسان کاملاً عاجزند. اگر قرآن کریم از «خود فراموش کردهها» و «دچار خسارت نفسانی شدهها» زیاد سخن میگوید، به همین مشکل عدم شناخت نفس اشاره دارد؛ یعنی حتی خود انسانها هم گاهی از شناخت خود ناتوانند. | دسته دیگر انسانها هستند که جز گروهی اندک از آنان، بقیه از شناخت حقیقت انسان کاملاً عاجزند. اگر [[قرآن|قرآن کریم]] از «خود فراموش کردهها» و «دچار خسارت نفسانی شدهها» زیاد سخن میگوید، به همین مشکل عدم شناخت نفس اشاره دارد؛ یعنی حتی خود انسانها هم گاهی از شناخت خود ناتوانند. | ||
یکی از راههای شناخت و معرفت انسان، میتواند این باشد که ما ابتدا جایگاه انسان را شناسایی کنیم و از آن طریق، به شناخت خود او دست یابیم. تعیین جایگاه هر موجودی از تبیین ماهیت و هویت او جداست. اگر از ماهیت و هویت آدمی از یک سو و جایگاه او در هستی از سوی دیگر سؤال کنیم، به دو پرسش پرداخته ایم که در طول یک دیگر قرار دارد، زیرا سخن از جایگاه انسان، همواره از بحث پیرامون هویت و ماهیت او متأخر است؛ به دیگر سخن، اگر انسان را موجودی طبیعی دانستیم و ماهیتش را به طبیعت منحصر ساختیم، وی را باید طبیعی بدانیم و جایگاه او را نیز در طبیعت جست و جو کنیم و اگر آدمی را تنها فراطبیعی تلقی کردیم، وی را باید فراطبیعی بدانیم و جایگاهش را نیز در ملکوت ببینیم و چنانچه او را جامع میان ملک و ملکوت انگاشتیم، چنان که دستی بر طبیعت دارد و دستی بر فراطبیعت، وی را کون جامع، و جایگاه او را در نظام هستی نیز جامع بینِ طبیعت و فراطبیعت و در دو قلمرو مُلک و ملکوت تعیین میشود، زیرا پدیدههای هستی از این سه دسته بیرون نیستند: یا صرفاً مادی و طبیعیاند، همچون زمین، آسمان و دریا یا یکسره فراطبیعیاند، مانند عرش، لوح و کرسی، یا کون جامع بوده، از یک سو با طبیعت دمسازند و از سوی دیگر، به اوج فراطبیعت راه یافته و پیوستهاند. | یکی از راههای شناخت و معرفت انسان، میتواند این باشد که ما ابتدا جایگاه انسان را شناسایی کنیم و از آن طریق، به شناخت خود او دست یابیم. تعیین جایگاه هر موجودی از تبیین ماهیت و هویت او جداست. اگر از ماهیت و هویت آدمی از یک سو و جایگاه او در هستی از سوی دیگر سؤال کنیم، به دو پرسش پرداخته ایم که در طول یک دیگر قرار دارد، زیرا سخن از جایگاه انسان، همواره از بحث پیرامون هویت و ماهیت او متأخر است؛ به دیگر سخن، اگر انسان را موجودی طبیعی دانستیم و ماهیتش را به طبیعت منحصر ساختیم، وی را باید طبیعی بدانیم و جایگاه او را نیز در طبیعت جست و جو کنیم و اگر آدمی را تنها فراطبیعی تلقی کردیم، وی را باید فراطبیعی بدانیم و جایگاهش را نیز در ملکوت ببینیم و چنانچه او را جامع میان ملک و ملکوت انگاشتیم، چنان که دستی بر طبیعت دارد و دستی بر فراطبیعت، وی را کون جامع، و جایگاه او را در نظام هستی نیز جامع بینِ طبیعت و فراطبیعت و در دو قلمرو مُلک و ملکوت تعیین میشود، زیرا پدیدههای هستی از این سه دسته بیرون نیستند: یا صرفاً مادی و طبیعیاند، همچون زمین، آسمان و دریا یا یکسره فراطبیعیاند، مانند عرش، لوح و کرسی، یا کون جامع بوده، از یک سو با طبیعت دمسازند و از سوی دیگر، به اوج فراطبیعت راه یافته و پیوستهاند. | ||
جامعیت انسان بین طبیعت و فراطبیعت، گاه به گونه ی جمع مکسّر است و گاه به شکل جمع سالم، چنان که در ادبیات جمع گاهی با شکستن بنای مفرد ساخته میشود که بدان جمع مکسّر میگویند و گاهی با حفظ ساختار مفرد ارائه میگردد که آن را جمع سالم مینامند. آدمی نیز اگر جامع میان ملک و ملکوت است، گاه با جمع سالم میان دو طرف فاصلهای طولانی دارد و این در صورتی است که بیشتر عمر خود را در طبیعت گذرانده و گاهی به فراطبیعت گذاری داشته است؛ گاه به جمع سالم نزدیکتر و بیشتر در قلمرو فراطبیعت بوده و تنها در برخی حالات به طبیعت سری زده است؛ امّا گاهی حی متألّه و انسان کاملی است که میان ملک و ملکوت جمع کرده، حیات طبیعی و فراطبیعی را در نهایت سلامت، در درون خویش گرد آورده است. چنین انسانی که قادر به جمع میان حضرات خمس<ref>نظریه ابن عربی: نشئه انسانیت، طبیعت، ملکوت، جبروت و لاهوت؛ بنابراین انسان کامل با این که متعلق به نشئه نخستین است، چهار نشئه دیگر را نیز درون خود جمع کرده است | جامعیت انسان بین طبیعت و فراطبیعت، گاه به گونه ی جمع مکسّر است و گاه به شکل جمع سالم، چنان که در ادبیات جمع گاهی با شکستن بنای مفرد ساخته میشود که بدان جمع مکسّر میگویند و گاهی با حفظ ساختار مفرد ارائه میگردد که آن را جمع سالم مینامند. آدمی نیز اگر جامع میان ملک و ملکوت است، گاه با جمع سالم میان دو طرف فاصلهای طولانی دارد و این در صورتی است که بیشتر عمر خود را در طبیعت گذرانده و گاهی به فراطبیعت گذاری داشته است؛ گاه به جمع سالم نزدیکتر و بیشتر در قلمرو فراطبیعت بوده و تنها در برخی حالات به طبیعت سری زده است؛ امّا گاهی حی متألّه و انسان کاملی است که میان ملک و ملکوت جمع کرده، حیات طبیعی و فراطبیعی را در نهایت سلامت، در درون خویش گرد آورده است. چنین انسانی که قادر به جمع میان حضرات خمس<ref>نظریه ابن عربی: نشئه انسانیت، طبیعت، ملکوت، جبروت و لاهوت؛ بنابراین انسان کامل با این که متعلق به نشئه نخستین است، چهار نشئه دیگر را نیز درون خود جمع کرده است</ref> و تنها در رتبه انبیا و اولیای الهی است، «کون جامع به جمع سالم<ref>». مرتبه انسانیت در حضرات خمس و به انسان کاملی اشاره دارد که هر دو عالم را در خود جمع کرده است. صاحب دنیا و آخرت.</ref>. خواهد بود. | ||
== منطق و تعریف انسان == | == منطق و تعریف انسان == | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
# نفس انسان، حقیقتی قدیم است و پیش از بدن موجود بوده. این احتمال را [[افلاطون]] و اتباعش قبول کردهاند. | # نفس انسان، حقیقتی قدیم است و پیش از بدن موجود بوده. این احتمال را [[افلاطون]] و اتباعش قبول کردهاند. | ||
# نفس انسان در عین مجرد بودن، همزمان با بدن پدید آمده و به آن تعلق میگیرد. این رأی را [[ارسطو]] و اتباع او پذیرفتهاند و بسیاری حکمای مشا، مانند [[بوعلی سینا]] از آن تبعیت میکنند. | # نفس انسان در عین مجرد بودن، همزمان با بدن پدید آمده و به آن تعلق میگیرد. این رأی را [[ارسطو]] و اتباع او پذیرفتهاند و بسیاری حکمای مشا، مانند [[ابوعلی سینا|بوعلی سینا]] از آن تبعیت میکنند. | ||
# نظریه [[ملاصدرا|ملا صدرای شیرازی]] است که دگرگونی عمیقی را موجب شده و بر فراز دو تفکر اشراقی و مشایی، طرحی نو در انداخته است. بر اساس این نظریه، انسان جسمانی به وجود آمده است و در مرتبه بقا، به تجردِ روحانی بار مییابد و به اصطلاح، حقیقتی است جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا؛ یعنی آدمی در طلیعه آفرینش خود، صورت جسمانی است و وقتی بر اساس حرکت جوهری تحوّل یافت و به مرتبه نباتی رسید، مقدّمات پدیداری نفس حیوانی فراهم میشود و با پیدا شدن احساس، به قلمرو حیات حیوانی وارد شده، نفسانیتش کمال افزون تری مییابد و در ادامه حرکتِ جوهری، حیات حیوانی را نیز چون نردبان زیر پا مینهد و به حریم تجرد انسانی واصل میشود. | # نظریه [[ملاصدرا|ملا صدرای شیرازی]] است که دگرگونی عمیقی را موجب شده و بر فراز دو تفکر اشراقی و مشایی، طرحی نو در انداخته است. بر اساس این نظریه، انسان جسمانی به وجود آمده است و در مرتبه بقا، به تجردِ روحانی بار مییابد و به اصطلاح، حقیقتی است جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا؛ یعنی آدمی در طلیعه آفرینش خود، صورت جسمانی است و وقتی بر اساس حرکت جوهری تحوّل یافت و به مرتبه نباتی رسید، مقدّمات پدیداری نفس حیوانی فراهم میشود و با پیدا شدن احساس، به قلمرو حیات حیوانی وارد شده، نفسانیتش کمال افزون تری مییابد و در ادامه حرکتِ جوهری، حیات حیوانی را نیز چون نردبان زیر پا مینهد و به حریم تجرد انسانی واصل میشود. | ||
=== سنجش نظریه ملاصدرا با دلایل نقلی === | |||
بنابراین هویت انسانی از حدوث مادی و جسمانی آغاز و به بقای مجردانه روحانی منتهی میگردد. پیش از این نیز دراینباره به تفصیل سخن رفت؛ اما در این جا باید نظریه سوم را با ظواهر ادلّه ی نقلی بسنجیم و ببینیم که آیا به دلیلهای نقلی سازگاری دارد یا خیر؟ | بنابراین هویت انسانی از حدوث مادی و جسمانی آغاز و به بقای مجردانه روحانی منتهی میگردد. پیش از این نیز دراینباره به تفصیل سخن رفت؛ اما در این جا باید نظریه سوم را با ظواهر ادلّه ی نقلی بسنجیم و ببینیم که آیا به دلیلهای نقلی سازگاری دارد یا خیر؟ | ||
مرحوم [[ملاصدرا|صدر المتألّهین]]، این مسئله را از دشوارترین مسائل فلسفی میداند. ایشان ادلّه نقلی این باب را به دو دسته تقسیم کرده است: ظاهر نخست دسته آن است که هویت و انسانیت انسان، در همین مرتبه طبیعت شکل میگیرد؛ برای مثال در [[سوره مؤمنون]]، پس از ذکر تطورّات نطفه انسان که به علقه، مضغه، عظام و... تحوّل مییابد، چنین میفرماید: {{متن قرآن |ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ |سوره = مؤمنون |آیه = 14 }} آنچه پیش تر داشت، بخشیدیم و انسانش ساختیم. | مرحوم [[ملاصدرا|صدر المتألّهین]]، این مسئله را از دشوارترین مسائل فلسفی میداند. ایشان ادلّه نقلی این باب را به دو دسته تقسیم کرده است: ظاهر نخست دسته آن است که هویت و انسانیت انسان، در همین مرتبه طبیعت شکل میگیرد؛ برای مثال در [[سوره مؤمنون]]، پس از ذکر تطورّات نطفه انسان که به علقه، مضغه، عظام و... تحوّل مییابد، چنین میفرماید: {{متن قرآن |ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ |سوره = مؤمنون |آیه = 14 }} آنچه پیش تر داشت، بخشیدیم و انسانش ساختیم. | ||
پس در حقیقت، سخن از موجود دوم نیست که آن را مجرد و متعلق به موجودِ مادی اوّل بپنداریم، بلکه از آیه چنین بر میآید که خدا همان بدن را به مرتبه دیگری که حیات روحانی و مجرد است، واصل فرموده است؛ یعنی حقیقتی که در مرحله حدوث، مادی بوده و از این مادّیت که ضعیفترین مراتب وجود است، به مرتبه ضعیف و از ضعیف به شدید و از شدید به اشدّ مراتبِ ممکن، یعنی تجرد انسانی، تحوّل یافته و «این همه راه آمده است». | پس در حقیقت، سخن از موجود دوم نیست که آن را مجرد و متعلق به موجودِ مادی اوّل بپنداریم، بلکه از آیه چنین بر میآید که خدا همان بدن را به مرتبه دیگری که حیات روحانی و مجرد است، واصل فرموده است؛ یعنی حقیقتی که در مرحله حدوث، مادی بوده و از این مادّیت که ضعیفترین مراتب وجود است، به مرتبه ضعیف و از ضعیف به شدید و از شدید به اشدّ مراتبِ ممکن، یعنی تجرد انسانی، تحوّل یافته و «این همه راه آمده است». | ||
ظاهر دسته دوم ادلّه نقلی نیز به گونهای است که با خلقت نفس پیش از آفرینش بدن سازگاری دارد؛ بدین صورت که خدا با پدید آوردن بدن انسان، نفس پیش ساختهای را بدان ملحق میسازد؛ آیات نفخ روح را میتوان از شمار این دسته دانست. خدای سبحان در این آیات به فرشتگان میفرماید: هر گاه انسان را پرداختم و تسویه کردم و از روح خویش در او دمیدم، برای او به [[سجده]] درآیید<ref>(فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُومی فَقَعُوالَهُ سَاجِدِینَ). (سوره حجر، آیه 29 و سوره ص، آیه 72).</ref>. برخی روایات نیز روح انسانی را به فاصله دو هزار سال پیش از آفرینش بدن موجود میداند: «خلق الله الأرواح قبل الأجساد بألفی | ظاهر دسته دوم ادلّه نقلی نیز به گونهای است که با خلقت نفس پیش از آفرینش بدن سازگاری دارد؛ بدین صورت که خدا با پدید آوردن بدن انسان، نفس پیش ساختهای را بدان ملحق میسازد؛ آیات نفخ روح را میتوان از شمار این دسته دانست. خدای سبحان در این آیات به فرشتگان میفرماید: هر گاه انسان را پرداختم و تسویه کردم و از روح خویش در او دمیدم، برای او به [[سجده]] درآیید<ref>(فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُومی فَقَعُوالَهُ سَاجِدِینَ). (سوره حجر، آیه 29 و سوره ص، آیه 72).</ref>. برخی روایات نیز روح انسانی را به فاصله دو هزار سال پیش از آفرینش بدن موجود میداند: «خلق الله الأرواح قبل الأجساد بألفی عام<ref>بحار الانوار، ج 61، ص 132.</ref>». | ||
ظاهر این [[آیات]] و [[روایات]]، با قول حکیمان معتقد به | ظاهر این [[آیه|آیات]] و [[حدیث|روایات]]، با قول حکیمان معتقد به تقدم وجود [[روح]] بر بدن هماهنگ است که روح را پیش از بدن موجود دانسته، معتقدند که از عالم بالا بر پیکر انسان [[هبوط]] میکند و شاید دلیل نقلی دیگری باشد که تجرّد ابتدایی [[روح]] را بفهماند و نسبت به تقدّم روح بر بدن یا همزمانی این دو در آفرینش، نظر خاصی نداشته باشد که اطلاق آن در این حال، با مبنای حکیمان مشایی و بوعلی سینا موافق خواهد بود. | ||
مرحوم صدر المتألّهین، میان این دو دسته جمع کرده، با تقسیم وجودِ روح به مرتبه عقلی و نفسی، مشکل را چنین حل میکند که «وجود عقلی نفس»، سابق بر تن است و هیچ ارتباطی با تدبیر بدن، اشراف بر بدن و... ندارد و اساساً این نحوه وجودِ عقلی، به بدن تعلق نمیگیرد؛ از این رو، سبقت وجودی آن بر بدن تصور پذیر است؛ امّا «وجود نفسی نفس»، همان است که با ایجاد بدن و بر اساس حرکت جوهری، همراه با تحولات جسمانی حاصل میشود. | مرحوم صدر المتألّهین، میان این دو دسته جمع کرده، با تقسیم وجودِ روح به مرتبه عقلی و نفسی، مشکل را چنین حل میکند که «وجود عقلی نفس»، سابق بر تن است و هیچ ارتباطی با تدبیر بدن، اشراف بر بدن و... ندارد و اساساً این نحوه وجودِ عقلی، به بدن تعلق نمیگیرد؛ از این رو، سبقت وجودی آن بر بدن تصور پذیر است؛ امّا «وجود نفسی نفس»، همان است که با ایجاد بدن و بر اساس حرکت جوهری، همراه با تحولات جسمانی حاصل میشود. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۲: | ||
خدای سبحان، حقیقت انسان را به وسیله انبیا و اولیا و فرشتگان شرح کرده، با بیان این که آدمی از کجا آمده، به کجا میرود و در چه راهی گام بر میدارد، او را هم با خود آشنا میکند، هم با آفریدگارش و هم با گذشته، حال و آینده اش. | خدای سبحان، حقیقت انسان را به وسیله انبیا و اولیا و فرشتگان شرح کرده، با بیان این که آدمی از کجا آمده، به کجا میرود و در چه راهی گام بر میدارد، او را هم با خود آشنا میکند، هم با آفریدگارش و هم با گذشته، حال و آینده اش. | ||
اگر انسان، حقیقت خود را برای شرح به خدا نسپارد، دیگران او را شرح کرده، انسانشناسی مینگارند؛ اما بسان کتب آسمانی پیشین، دست به تحریف و تفسیر به رأی میزنند؛ هم بعضی اسرار نهانی را کتمان میکنند، هم اموری بیگانه را به عنوان خواستههای انسان بر او تحمیل میکنند و هم خواستههای حقیقی او را جابه جا میسازند که این سه نقص بزرگ و عیب مهّم در شرحِ حقیقت انسان است. | اگر انسان، حقیقت خود را برای شرح به خدا نسپارد، دیگران او را شرح کرده، انسانشناسی مینگارند؛ اما بسان کتب آسمانی پیشین، دست به تحریف و تفسیر به رأی میزنند؛ هم بعضی اسرار نهانی را کتمان میکنند، هم اموری بیگانه را به عنوان خواستههای انسان بر او تحمیل میکنند و هم خواستههای حقیقی او را جابه جا میسازند که این سه نقص بزرگ و عیب مهّم در شرحِ حقیقت انسان است. | ||
از این رو است که ما از [[خداوند]]، شرح خویش را میخواهیم و چنین عرضه میداریم: {{متن قرآن |قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی |سوره = طه |آیه = 25 }}؛ یعنی پروردگارا! حقیقت مرا که متنی است نیازمند شرح، چنان بازکن که خود را بشناسم. | از این رو است که ما از [[خدا|خداوند]]، شرح خویش را میخواهیم و چنین عرضه میداریم: {{متن قرآن |قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی |سوره = طه |آیه = 25 }}؛ یعنی پروردگارا! حقیقت مرا که متنی است نیازمند شرح، چنان بازکن که خود را بشناسم. | ||
سرّ آن که شرح و بسط گوهر انسان، همراه با تفسیر و تحلیل حقیقت اوست، آن است که اصل معرفت در نهان او نهفته است و با گسترش حقیقت و شرح صدر انسان، جریان معرفت او نیز باز و شفاف میشود و همین معرفتِ مشروح و شناخت مبسوط، نسبت به انسانشناسی کارآمد خواهد بود. در واقع شناخت کنهِ انسان، بلکه هر موجودی، جز برای ذات اقدس الهی محال است، چون کنه اشیا فیض خاص خداست. البته هر موجودی چون مستفیض از ذات الهی است به اندازه خود از فیض برخوردار میشود؛ اما باز هم پی بردن به کنه اشیا برایش امکانپذیر نیست؛ مگر کسی که خود «وجیه نزد خدا» و «وجه | سرّ آن که شرح و بسط گوهر انسان، همراه با تفسیر و تحلیل حقیقت اوست، آن است که اصل معرفت در نهان او نهفته است و با گسترش حقیقت و شرح صدر انسان، جریان معرفت او نیز باز و شفاف میشود و همین معرفتِ مشروح و شناخت مبسوط، نسبت به انسانشناسی کارآمد خواهد بود. در واقع شناخت کنهِ انسان، بلکه هر موجودی، جز برای ذات اقدس الهی محال است، چون کنه اشیا فیض خاص خداست. البته هر موجودی چون مستفیض از ذات الهی است به اندازه خود از فیض برخوردار میشود؛ اما باز هم پی بردن به کنه اشیا برایش امکانپذیر نیست؛ مگر کسی که خود «وجیه نزد خدا» و «وجه الله<ref>«نحن وجه الله»؛ بحار الانوار، ج4، ص 7 و 5.</ref>» باشد. | ||
هدف | هدف [[پیامبران|انبیا]]، اولیا و [[ملائکه|فرشتگان]] که مأمور شرح انساناند، از شرح آسمان، زمین و جهان هستی، در واقع، آگاهی یافتن و شناخت آدمی نسبت به خویشتن خویش است. خدا نیز مقصود از آفرینش آسمانها و زمین را عالِم شدن انسان اعلام میکند و با تعریفی کوتاه و گویا از ذات اقدس خویش، چنین میفرماید: {{متن قرآن |اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا |سوره = طلاق |آیه = 12 }}؛ یعنی خدا، مجموعه نظام آسمانها و زمین را به این دلیل آفرید که شما عالم شوید و با علم و عمل، [[امت اسلامی]] را هدایت و انسان را شرح کنید تا دست بیگانگان از تحریف کتاب انسانیت کوتاه شود. | ||
== گونه گونی تعریف انسان در قرآن == | == گونه گونی تعریف انسان در قرآن == | ||
خط ۶۳: | خط ۶۲: | ||
== انسان، فقر و نیاز محض == | == انسان، فقر و نیاز محض == | ||
[[قرآن کریم]] و نیز سخنان [[اهل بیت|اهلبیت]]، انسان را، همانند هر موجود دیگر، فقیر محض معرفی میکند. انسان نظیر حباب است؛ نه عُباب (سیل). حباب بر خلاف عُباب، اَجوَف و میان تهی است. شیء تهی را «اَجوَف» و موجود پر را «صمد» میگویند، پس آب صَمَد است و کف روی آن اجوف و انسان نیز چنین است؛ اما فرق حباب با بشر این است که درون بشر پُر است؛ بر خلاف حباب که درونش خالی است؛ لیکن آن موجود والا که انسان را پُر کرده و همه شئون انسان را در بر | [[قرآن|قرآن کریم]] و نیز سخنان [[اهل بیت|اهلبیت]]، انسان را، همانند هر موجود دیگر، فقیر محض معرفی میکند. انسان نظیر حباب است؛ نه عُباب (سیل). حباب بر خلاف عُباب، اَجوَف و میان تهی است. شیء تهی را «اَجوَف» و موجود پر را «صمد» میگویند، پس آب صَمَد است و کف روی آن اجوف و انسان نیز چنین است؛ اما فرق حباب با بشر این است که درون بشر پُر است؛ بر خلاف حباب که درونش خالی است؛ لیکن آن موجود والا که انسان را پُر کرده و همه شئون انسان را در بر | ||
گرفته، امانت الهی است و اگر انسان بفمد که حباب است و آنچه درون او را پُر کرده، چیزی دیگر و امانتی در دست اوست، خواهد دانست که باید این امانت را به صاحبش بسپارد: | گرفته، امانت الهی است و اگر انسان بفمد که حباب است و آنچه درون او را پُر کرده، چیزی دیگر و امانتی در دست اوست، خواهد دانست که باید این امانت را به صاحبش بسپارد: | ||
خدای سبحان آن امانت را به این حباب داد و نوری را به این کف بخشید و از او خواست این امانت را سالم به مقصد برساند. هر که بپندارد، این امانت از آن اوست، خائن میشود و اگر آن را از آنِ خدا داند، امینانه حفظش میکند و صادقانه با او رفتار میکند و به آن ستم نمیکند، پس جان انسان و هستی وی امانت الهی است؛ نه از آنِ خود انسان، چنان که در برابر خداوند، مالک مال خود هم نیست، بلکه تنها امین و وکیل خداست و نفوذ او، به محدوده وکالت او وابسته است. | خدای سبحان آن امانت را به این حباب داد و نوری را به این کف بخشید و از او خواست این امانت را سالم به مقصد برساند. هر که بپندارد، این امانت از آن اوست، خائن میشود و اگر آن را از آنِ خدا داند، امینانه حفظش میکند و صادقانه با او رفتار میکند و به آن ستم نمیکند، پس جان انسان و هستی وی امانت الهی است؛ نه از آنِ خود انسان، چنان که در برابر خداوند، مالک مال خود هم نیست، بلکه تنها امین و وکیل خداست و نفوذ او، به محدوده وکالت او وابسته است. | ||
خط ۷۱: | خط ۷۰: | ||
خدا این موصوف (انسان) را سراپا فقر معرفی میکند و میفرماید: {{متن قرآن |یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ |سوره = فاطر |آیه = 15 }} پس هستی انسان به آفرینش حق وابسته است و معرفت او نیز با معرّفی حق حاصل خواهد شد، ممکن نیست که انسان در اصل هستی، به خدا نیازمند باشد؛ ولی در معرفت نفس از او بینیاز. از این رو خداوند همان گونه که انسان را آفریده است، او را نیز به خودش معرفی میکند. | خدا این موصوف (انسان) را سراپا فقر معرفی میکند و میفرماید: {{متن قرآن |یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ |سوره = فاطر |آیه = 15 }} پس هستی انسان به آفرینش حق وابسته است و معرفت او نیز با معرّفی حق حاصل خواهد شد، ممکن نیست که انسان در اصل هستی، به خدا نیازمند باشد؛ ولی در معرفت نفس از او بینیاز. از این رو خداوند همان گونه که انسان را آفریده است، او را نیز به خودش معرفی میکند. | ||
اگر چه در حدیثی نورانی، شناخت پروردگار، به شناخت نفس انسان متوقف شده است: «من عرف نفسه فقد عرف | اگر چه در حدیثی نورانی، شناخت پروردگار، به شناخت نفس انسان متوقف شده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه<ref>بحار الانوار، ج 2، ص 32.</ref>»، اما بهترین راه حصول همین انسانشناسی (که مقدمه خداشناسی است) رجوع به قرآن کریم است، تا انسان نخست خود را آن گونه که خدا تعریف میکند، بشناسد. با اینکه برای شناخت خود، راههای فراوانی فراسوی آدمی است؛ اما انسان با مراجعه به قرآن، هم خود را به خوبی میشناسد و هم در نتیجه، خدای خویش و آغاز و انجامش را. آنگاه مییابد که کجاست و به کجا میرود و این راه را چگونه باید بپیماید. | ||
چون هستی انسان، عین فقر، ربط و نیاز اسـت، وصف او نیز آن گونه که پیش تر اشاره شد، چنین خواهد بود. پس «شناخت انسان» که وصف او به شمار میرود، عین فقر است و نیازمند شرح. اگر هستیِ آدمی به آفرینش خدا وابسته است، تعریف او نیز به معرّفی خدا نیاز دارد. از این رو در شناخت مبدأ داخلی و ساختار درونی انسان، هم باید به قرآن کریم که شرح کتاب انسانیت است، روی آورد تا روشن شود که انسان، جسم محض است یا روح صرف، یا آمیزهای از این دو و نیز این که روح، چگونه موجودی است، مجرّد یا مادی و بنابر اوّل، تجرّد آن برزخی است یا فراتر از آن، و همه انسانها دارای حقیقتی یکساناند یا حقیقتهای گوناگون دارند و....<ref>برای توضیحات بیشتر ر. ک: تفسیر انسان به انسان، بخش دوم، فصل دوم از کتاب منبع این مقاله.</ref>؟ | چون هستی انسان، عین فقر، ربط و نیاز اسـت، وصف او نیز آن گونه که پیش تر اشاره شد، چنین خواهد بود. پس «شناخت انسان» که وصف او به شمار میرود، عین فقر است و نیازمند شرح. اگر هستیِ آدمی به آفرینش خدا وابسته است، تعریف او نیز به معرّفی خدا نیاز دارد. از این رو در شناخت مبدأ داخلی و ساختار درونی انسان، هم باید به قرآن کریم که شرح کتاب انسانیت است، روی آورد تا روشن شود که انسان، جسم محض است یا روح صرف، یا آمیزهای از این دو و نیز این که روح، چگونه موجودی است، مجرّد یا مادی و بنابر اوّل، تجرّد آن برزخی است یا فراتر از آن، و همه انسانها دارای حقیقتی یکساناند یا حقیقتهای گوناگون دارند و....<ref>برای توضیحات بیشتر ر. ک: تفسیر انسان به انسان، بخش دوم، فصل دوم از کتاب منبع این مقاله.</ref>؟ | ||
خط ۱۰۰: | خط ۹۹: | ||
ممکن است بر تمامیّت تعریف قرآنی از انسان، اشکال شود که «حی متألّه» گرچه مشتمل بر «جامعیّت افراد» است، اما از رکن دوم تعریف یعنی «مانعیت اغیار»، بی بهره است؛ زیرا فرشتگان نیز به لحاظ تعریف حقیقی خود، حی و متألّهاند؛ پس این حیات متألّهانه که به عنوان تعریف نهایی انسان ارائه شد، غیر انسان را نیز شامل میشود و تعریف مزبور به اصطلاح، مانع اغیار نیست. | ممکن است بر تمامیّت تعریف قرآنی از انسان، اشکال شود که «حی متألّه» گرچه مشتمل بر «جامعیّت افراد» است، اما از رکن دوم تعریف یعنی «مانعیت اغیار»، بی بهره است؛ زیرا فرشتگان نیز به لحاظ تعریف حقیقی خود، حی و متألّهاند؛ پس این حیات متألّهانه که به عنوان تعریف نهایی انسان ارائه شد، غیر انسان را نیز شامل میشود و تعریف مزبور به اصطلاح، مانع اغیار نیست. | ||
پاسخ آن است که مردن و از دنیا رخت بربستن، درباره انسان حقیقتی است بینیاز از بیان و با توجه به این حقیقت که در حدوث زمانی انسان ریشه دارد، مجموعه تعریف آدمی به صورت «حی متألّهِ مائت»<ref>مائت: میرنده؛ لغت نامه دهخدا</ref>، یعنی زنده خداجوی خداخواهِ خداشناسی ظهور میکند که با مرگ از نشئه دنیایی به مرحله برزخی و سپس فرا برزخی منتقل میشود و این حیثیت انتقال در فرشتگان نیست، زیرا آنان گرچه ذاتاً حادثاند؛ اما به لحاظ زمانی مصون از حدوث و مبرّای از رفت و آمدِ زمانی و حیات و مرگ طبیعیاند. | پاسخ آن است که مردن و از دنیا رخت بربستن، درباره انسان حقیقتی است بینیاز از بیان و با توجه به این حقیقت که در حدوث زمانی انسان ریشه دارد، مجموعه تعریف آدمی به صورت «حی متألّهِ مائت»<ref>مائت: میرنده؛ لغت نامه دهخدا</ref>، یعنی زنده خداجوی خداخواهِ خداشناسی ظهور میکند که با مرگ از نشئه دنیایی به مرحله برزخی و سپس فرا برزخی منتقل میشود و این حیثیت انتقال در فرشتگان نیست، زیرا آنان گرچه ذاتاً حادثاند؛ اما به لحاظ زمانی مصون از حدوث و مبرّای از رفت و آمدِ زمانی و حیات و مرگ طبیعیاند. | ||
البته مرگ طبیعی که ظاهراً نقصی در حیات آدمی به شمار میرود، زمینهساز کمال برتری است که جز در هستی گسترده انسان نمیگنجد، پس فرشتگان هم از آن نقص انتقال دورند و هم از این کمال برتر محروم، زیرا ملائکه محکوم اصلِ حاکِم {{متن قرآن |وَ مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ |سوره = صافات |آیه = 164 }} هستند. با این حال مرگ عمومی در حشر اکبر شامل ملائکه نیز میشود و نه تنها پیک مرگ [[حضرت عزرائیل (علیه السلام)]] بلکه خود مرگ نیز محکوم به مرگ خواهد بود؛ امّا با مرگ عمومی، دارای معنای خاصی است که با مطلب کنونی ارتباطی ندارد. | البته مرگ طبیعی که ظاهراً نقصی در حیات آدمی به شمار میرود، زمینهساز کمال برتری است که جز در هستی گسترده انسان نمیگنجد، پس [[ملائکه|فرشتگان]] هم از آن نقص انتقال دورند و هم از این کمال برتر محروم، زیرا ملائکه محکوم اصلِ حاکِم {{متن قرآن |وَ مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ |سوره = صافات |آیه = 164 }} هستند. با این حال مرگ عمومی در حشر اکبر شامل ملائکه نیز میشود و نه تنها پیک مرگ [[حضرت عزرائیل (علیه السلام)]] بلکه خود مرگ نیز محکوم به مرگ خواهد بود؛ امّا با [[مرگ]] عمومی، دارای معنای خاصی است که با مطلب کنونی ارتباطی ندارد. | ||
== جستارهای وابسته == | |||
* [[حکمت]] | |||
* [[شیطان]] | |||
* [[سوره مؤمنون]] | |||
* [[سجده]] | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس | {{پانویس}} | ||
== منابع == | == منابع == | ||
* [https://rasekhoon.net/article/show/672034/%D8%AA%D8%B9%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86 برگرفته از سایت تعریف انسان - راسخون] | |||
* [https://wiki.ahlolbait.com/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86 به نقل از مقاله انسان در دانشنامه اسلامی] | |||
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]] | [[رده:مفاهیم و اصطلاحات]] | ||
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات دینی]] |