۸۶٬۰۹۳
ویرایش
جز (تمیزکاری) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
=معرفی اجمالی= | =معرفی اجمالی= | ||
درباره نام او و پدرش اختلاف است. او را دُلَف بن جَحْدَر، دلف بن جعفر و جعفر بن یونس خواندهاند، بیشتر منابع دُلَف بن جَحدَر گفتهاند<ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص۱۱۶</ref>ولی بر سنگ قبرش جعفر بن یونس نوشته شده است و از حسین بن یحیی شافعی نقل شده است که نام جعفر بن یونس را روی قبر وی دیده بود<ref>ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۷۳</ref>. کنیهاش را | درباره نام او و پدرش اختلاف است. او را دُلَف بن جَحْدَر، دلف بن جعفر و جعفر بن یونس خواندهاند، بیشتر منابع دُلَف بن جَحدَر گفتهاند<ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص۱۱۶</ref>ولی بر سنگ قبرش جعفر بن یونس نوشته شده است و از حسین بن یحیی شافعی نقل شده است که نام جعفر بن یونس را روی قبر وی دیده بود<ref>ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۷۳</ref>. کنیهاش را ابوبکر گفتهاند. وی اصالتا خراسانی و از مردمان روستای شبلیه در اُسروشَنه/ اُشروسنه (منطقهای در ماوراءالنهر، بین سیحون و سمرقند) بود <ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸</ref>.ازاینرو او را شبلی خواندهاند<ref>ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷</ref>.اما به نوشته سمعانی<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۸، ص۵۳</ref>.شبلی برگرفته از ندای شَبَّ لی (در من بسوز) است. | ||
=تاریخ ولادت= | =تاریخ ولادت= | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
=مذهب= | =مذهب= | ||
برخی<ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶</ref> <ref>ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۳</ref>.شبلی را [[سنّی]] [[مالکی]] دانستهاند<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۳، ص۳۹۶</ref><ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۸</ref><ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸</ref>.اما برخی<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref><ref>موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج۲، ص۲۳۱</ref><ref>مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج۳، ص۱۸۱۱۸۲</ref>. به دلیل اینکه در روز [[غدیر]] به [[شیعیان]] تبریک گفته است، وی را [[شیعه]] | برخی<ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶</ref> <ref>ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۳</ref>.شبلی را [[سنّی]] [[مالکی]] دانستهاند<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۳، ص۳۹۶</ref><ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۸</ref><ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸</ref>.اما برخی<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref><ref>موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج۲، ص۲۳۱</ref><ref>مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج۳، ص۱۸۱۱۸۲</ref>. به دلیل اینکه در روز [[غدیر]] به [[شیعیان]] تبریک گفته است، وی را [[شیعه]] امامیدانستهاند<ref>ابوبکر شبلی، دیوان ابوبکر شبلی، ج۱، ص۵۸</ref>. | ||
== دیدگاه قاضی نورالله == | == دیدگاه قاضی نورالله == | ||
[[قاضی نورالله شوشتری]] شبلی را همچون بسیاری از بزرگان [[تصوف]] از شخصیتهای شیعه برشمرده و تلاش کرده است شواهدی برای اثبات نظریه خویش ارائه دهد<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref>.از جمله این شواهد حکایتی است که [[ابوالفتوح رازی]] در تفسیر خود درباره شبلی نقل کرده است. براساس این حکایت شبلی در دست گرفتن | [[قاضی نورالله شوشتری]] شبلی را همچون بسیاری از بزرگان [[تصوف]] از شخصیتهای شیعه برشمرده و تلاش کرده است شواهدی برای اثبات نظریه خویش ارائه دهد<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref>.از جمله این شواهد حکایتی است که [[ابوالفتوح رازی]] در تفسیر خود درباره شبلی نقل کرده است. براساس این حکایت شبلی در دست گرفتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستان [[علی بن ابیطالب|امام علی]] (علیهالسّلام) را در روز غدیر با داستان زلیخا و [[حضرت یوسف]] مقایسه کرده است که تفصیل آن به شرح زیر است:<ref>ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۷، صص۶۶ - ۶۷</ref>. | ||
شبلی در روز غدیر، نزدیک یکی از معروفان شد از [[علویان]] و او را تهنیت گفت آنگه گفت: «یا سید تو دانی تا اشارت در آن چه بود که جدت دست پدرت گرفت و برداشت و سخن نگفت؟» گفت: ندانم گفت: اشارت بود به آن زنانی که از جمال یوسف، بیخبر بودند و زبان ملامت در زلیخا دراز کردند و گفتند: «امْرَاَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا اِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۰</ref>. او خواست تا طرفی از جمال یوسف به ایشان نماید، مهمانی بساخت و آن زنان را بخواند و در خانه به دو در، بنشاند و یوسف را جامههای سفید پوشانید و گفت: «برای دل من ازین درِ خانه در رو و به آن در، برون شو» و ایشان را گفت: من میخواهم تا این دوست خود را یک بار بر شما عرض کنم، برای دل من، هرکسی با او مبرّتی کنید.» گفتند: چه کنیم؟ هر یکی را کاردی و ترنجی به دست داد، گفت: چون آید، هرکسی پاره ترنج ببرد و به او دهد. گفتند: چنین کنیم، چون از در خانه درآمد و چشم ایشان بر جمال او افتاد، خواستند که ترنج برند، دستها ببریدند و از دهش و حیرت، چون او برفت، گفتند: «حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱</ref>.گفت: این آن است که شما زبان ملامت دراز کردهاید به سبب این: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ»<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲</ref>.رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم این اشاره کرد و گفت: این، آن مرد است که اگر وقتی در حق او سخن گفتم، شما را خوش نیامد و زبان ملامت دراز کردید، امروز بنگرید تا خدای تعالی در حق او چه فرمود، او را چه پایه نهاد و چه منزلت داد. | شبلی در روز غدیر، نزدیک یکی از معروفان شد از [[علویان]] و او را تهنیت گفت آنگه گفت: «یا سید تو دانی تا اشارت در آن چه بود که جدت دست پدرت گرفت و برداشت و سخن نگفت؟» گفت: ندانم گفت: اشارت بود به آن زنانی که از جمال یوسف، بیخبر بودند و زبان ملامت در زلیخا دراز کردند و گفتند: «امْرَاَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا اِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۰</ref>. او خواست تا طرفی از جمال یوسف به ایشان نماید، مهمانی بساخت و آن زنان را بخواند و در خانه به دو در، بنشاند و یوسف را جامههای سفید پوشانید و گفت: «برای دل من ازین درِ خانه در رو و به آن در، برون شو» و ایشان را گفت: من میخواهم تا این دوست خود را یک بار بر شما عرض کنم، برای دل من، هرکسی با او مبرّتی کنید.» گفتند: چه کنیم؟ هر یکی را کاردی و ترنجی به دست داد، گفت: چون آید، هرکسی پاره ترنج ببرد و به او دهد. گفتند: چنین کنیم، چون از در خانه درآمد و چشم ایشان بر جمال او افتاد، خواستند که ترنج برند، دستها ببریدند و از دهش و حیرت، چون او برفت، گفتند: «حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱</ref>.گفت: این آن است که شما زبان ملامت دراز کردهاید به سبب این: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ»<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲</ref>.رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم این اشاره کرد و گفت: این، آن مرد است که اگر وقتی در حق او سخن گفتم، شما را خوش نیامد و زبان ملامت دراز کردید، امروز بنگرید تا خدای تعالی در حق او چه فرمود، او را چه پایه نهاد و چه منزلت داد. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
=اساتید= | =اساتید= | ||
شبلی در مجلس یکی از [[صوفیان]] به نام | شبلی در مجلس یکی از [[صوفیان]] به نام خیر نَسّاج (متوفی ۳۲۲) توبه کرد، سپس نسّاج وی را نزد [[جنید بغدادی]] (متوفی ۲۹۷) برد تا به وی دست ارادت بدهد<ref>فخرالدین واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عینالحیاه، ج۲، ص۴۵۰</ref>.شبلی بیش از شش سال شاگرد جنید بود<ref>مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴</ref>.جنید در آغاز شبلی را به کسب و پس از مدتی به گدایی، حلالیتطلبی از مردمان دماوند و به خدمت مریدان توصیه کرد. شبلی پس از مدتها شاگردی نزد جنید به مقامیرسید که جنید او را تاج صوفیان نامید<ref>عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، ج۱، ص۱۱۵</ref>.[[روزبهان بقلی]]<ref>روزبهان بقلی، ابومحمد بن ابینصر، شرح شطحیات، ج۱، ص۴۰</ref>. [[ابوالحسین نوری|ابوالحسین نوری]] را نیز دیگر استاد او دانسته است. شوشتری<ref>قاضی نوراللّه شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref>. او را شاگرد حلاج نیز دانسته و به نوشته زرینکوب <ref>زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۱ـ۱۵۲</ref>. شبلی با شطحیات خود بخشی از سخنان و آموزههای حلاج را نشر داده است. افزون بر آن شبلی خود به وحدت عقیده خویش با حلاج اشاره کرده و جنون خویش را مایه نجات خود و عقل حلاج را سبب هلاک او تلقی کرده است<ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۸۱</ref>.اما بنابر گزارشی دیگر<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۵۹۲</ref> شبلی حلاج را انکار کرد و او را مستوجب زجر خواند و گویا همین انکار بعدها به شوریدگی شبلی افزود. | ||
=شاگردان= | =شاگردان= | ||
شبلی شاگردان بسیاری تربیت کرد اما برخی | شبلی شاگردان بسیاری تربیت کرد اما برخی ابوالحسن علی بن ابراهیم حُصری را تنها شاگرد واقعی شبلی دانستهاند، شاید به این دلیل که شبلی وی را همانند خود دیوانه مینامید و بر آن بود که میان او و حصری الفت ازلی وجود داشته است<ref>جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۲۳۶ـ۲۳۷</ref>.ابوالقاسم نصرآبادی و ابوالحسین بندار بن حسین بن محمد شیرازی از دیگر شاگردان شبلی به شمار میروند<ref>ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، صفه الصفوه، ج۲، ص۴۵۹</ref>.شیوه سلوکی شبلی چنین بود که شاگردان را پس از توبه، به رفتن به [[حج]] بدون توشه سفارش میکرد<ref>مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۱۶۱ـ۱۶۲</ref>. | ||
=آثار= | =آثار= | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
=مقبره= | =مقبره= | ||
زیارتگاه ابوبکر | زیارتگاه ابوبکر شبلی، داخل مسجدی به همین نام، نزدیک مسجد و قبر [[ابوحنیفه]] در محله اعظمیه، در سمت شرقی بغداد، واقع است. | ||
گفتنی است محمد سعید راوی، با بیان اینکه شبلی در قبرستان «باب حرب» در غرب دجله دفن شده، انتساب این زیارتگاه را به شبلی، نپذیرفته است<ref>راوی، سیدمحمد سعید، خیر الزاد، ص۳۸</ref>. اما به یقین ادعای وی، درست نیست، زیرا در منابع تاریخی، به دفن شدن یا وجود قبر وی در قبرستان خیزران که منطبق با قبرستان اعظمیه کنونی است، اشاره شده است<ref>هروی، علی بن ابیبکر، الاشارات الی معرفة الزیارات، ص۶۶</ref>. | گفتنی است محمد سعید راوی، با بیان اینکه شبلی در قبرستان «باب حرب» در غرب دجله دفن شده، انتساب این زیارتگاه را به شبلی، نپذیرفته است<ref>راوی، سیدمحمد سعید، خیر الزاد، ص۳۸</ref>. اما به یقین ادعای وی، درست نیست، زیرا در منابع تاریخی، به دفن شدن یا وجود قبر وی در قبرستان خیزران که منطبق با قبرستان اعظمیه کنونی است، اشاره شده است<ref>هروی، علی بن ابیبکر، الاشارات الی معرفة الزیارات، ص۶۶</ref>. | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
[[رده:تصوف]] | [[رده:تصوف]] | ||
[[رده:صوفیه]] |