واقدی: تفاوت میان نسخه‌ها

(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۲: خط ۳۲:


== واقدی در مدینه ==
== واقدی در مدینه ==
واقدی دوران دانش اندوزى و حتی تدریس را در مدینه گذراند، اما در سال 180 به [[بغداد]] که شهر بزرگی شده و مرکزیتی برای دانشمندان برجسته شده بود رفت و تا پایان عمر در سال 207 همانجا ماند، هرچند برای کسب علم به [[شام]] و رقه و نقاط دیگر سفر کرد<ref> تاریخ بغداد، ج 3، ص 213</ref>. وی خاطراتی از زمان حضورش در مدینه نقل کرده که از آن جمله این است که او عبدالله بن حسن [پدر نفس زکیه] و اهل‌بیت او را دیده که در غل و زنجیر از دار مروان [دارالاماره مدینه] خارج می‌شدند<ref>طبقات الکبری، ج 5، ص 388، تاریخ الطبری، ج 7، ص 550</ref>. این باید مربوط به حوالی سال 146 باشد که او شانزده ساله بوده است. علم، مختصری در خاندانش ادامه یافته به طوری که فرزند وی محمد بن محمد بن عمر، راوی کتاب تاریخ پدرش بوده است<ref>الانساب سمعانی، ج 13، ص 272</ref>. در تاریخ بغداد، از محمد بن محمد بن محمد بن عمر واقدی در میان اسناد برخی نقلها یاد شده است<ref> تاریخ بغداد، ج 12، ص 340</ref>.
واقدی دوران دانش اندوزى و حتی تدریس را در [[مدینه]] گذراند، اما در سال 180 به [[بغداد]] که شهر بزرگی شده و مرکزیتی برای دانشمندان برجسته شده بود رفت و تا پایان عمر در سال 207 همانجا ماند، هرچند برای کسب علم به [[شام (شامات)|شام]] و رقه و نقاط دیگر سفر کرد<ref> تاریخ بغداد، ج 3، ص 213</ref>. وی خاطراتی از زمان حضورش در مدینه نقل کرده که از آن جمله این است که او عبدالله بن حسن [پدر [[نفس زکیه]]] و [[اهل‌بیت]] او را دیده که در غل و زنجیر از دار مروان [دارالاماره مدینه] خارج می‌شدند<ref>طبقات الکبری، ج 5، ص 388، تاریخ الطبری، ج 7، ص 550</ref>. این باید مربوط به حوالی سال 146 باشد که او شانزده ساله بوده است. علم، مختصری در خاندانش ادامه یافته به طوری که فرزند وی محمد بن محمد بن عمر، راوی کتاب تاریخ پدرش بوده است<ref>الانساب سمعانی، ج 13، ص 272</ref>. در تاریخ بغداد، از محمد بن محمد بن محمد بن عمر واقدی در میان اسناد برخی نقل‌ها یاد شده است<ref> تاریخ بغداد، ج 12، ص 340</ref>.


واقدی از مورخان دهه‌هاى پایانى قرن دوم و برآمده از مکتب تاریخ نگاری و حدیثی مدینه است که تخصص ویژه اش در مغازى و فتوحات و اخبار تاریخی است و بدون شک، و در کنار ده‌ها نفر از سیره نگارانی که پیش و همزمان با او بودند، وی مهم‌ترین مغازی نگار و پایه گذار این دانش قرن دوم هجری به شمار می‌آید. اهمیت جایگاه وی در تاریخ به ویژه دانش مغازی، او را از مدینه به بغداد کشاند. بنابر‌این مرکزیت بغداد، عامل اصلی در کشاندن این قبیل چهره‌هاى به نام از هرجا، به سوى خود بود. ابن سعد نوشته است: او از مردمان مدینه بود و در سال 180 برای بدهی که داشت، به بغداد آمد<ref>طبقات الکبری، ج 7، ص 334</ref>. پس از آن به شام و رقّه رفت و بار دیگر به بغداد بازگشت.
واقدی از مورخان دهه‌هاى پایانى قرن دوم و برآمده از مکتب تاریخ نگاری و حدیثی مدینه است‌که تخصص ویژه اش در مغازى و فتوحات و اخبار تاریخی است و بدون شک، و در کنار ده‌ها نفر از سیره نگارانی که پیش و همزمان با او بودند، وی مهم‌ترین مغازی نگار و پایه گذار این دانش قرن دوم هجری به شمار می‌آید. اهمیت جایگاه وی در تاریخ به ویژه دانش مغازی، او را از مدینه به بغداد کشاند. بنابر‌این مرکزیت بغداد، عامل اصلی در کشاندن این قبیل چهره‌هاى به نام از هرجا، به سوى خود بود. ابن سعد نوشته است: او از مردمان مدینه بود و در سال 180 برای بدهی که داشت، به بغداد آمد<ref>طبقات الکبری، ج 7، ص 334</ref>. پس از آن به شام و رقّه رفت و بار دیگر به [[بغداد]] بازگشت.


== اقامت واقدی در بغداد در سال 180 ==
== اقامت واقدی در بغداد در سال 180 ==
روایت آمدن وی به بغداد باید با داستان دیگری شرح داده شود. واقدی از زمانی که در مدینه بود، به خاطر اتفاق خاصی با‌ ها[[هارون|رون]] و [[یحی بن خالدبرمکی|یحیی بن خالد برمکی]] آشنا شد. عبدالله بن عبیدالله گوید: واقدی به من گفت: هارون به [[حج]] آمد، وارد مدینه شد و به یحیی بن خالد گفت: کسی را که با مدینه و مشاهد آن آشنا باشد برای من پیدا کن. این که [[جبرئیل]] کجا بر [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیغمبر(صلی الله علیه)]] فرود آمد، و نیز قبور شهداء کجاست. یحیی برمکی دراین‌باره پرس و جو کرده و همه او را به من راهنمائیش کرده بودند. دنبالم فرستادند، و من رفتم. این بعد از [نماز] عصر بود. یحیی به من گفت: یا شیخ! امیر المومنین می‌خواهد [[نماز عشاء]] را در [[مسجد]] بخواند، و سپس به دیدن مشاهد برویم وآنجا توقف کنیم، همین طور در موضعی که جبرئیل فرود آمده است. تو همین نزدیک باش. بعد از نماز عشای دوم، من با شمع بیرون آمدم. ، آنها دو نفر با الاغ بودند! یحیی پرسید: مرد کجاست؟ گفتم: من هستم. با هم به مسجد رفتیم و من گفتم: این موضعی است که جبرئیل بر پیامبر(صلی الله علیه) فرود می‌آمد.  
روایت آمدن وی به بغداد باید با داستان دیگری شرح داده شود. واقدی از زمانی که در مدینه بود، به خاطر اتفاق خاصی با‌ [[هارون الرشید|هارون]] و [[یحی بن خالدبرمکی|یحیی بن خالد برمکی]] آشنا شد. عبدالله بن عبیدالله گوید: واقدی به من گفت: هارون به [[حج]] آمد، وارد مدینه شد و به یحیی بن خالد گفت: کسی را که با مدینه و مشاهد آن آشنا باشد برای من پیدا کن. این که [[جبرئیل]] کجا بر [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیغمبر(صلی الله علیه)]] فرود آمد، و نیز قبور شهداء کجاست. یحیی برمکی دراین‌باره پرس و جو کرده و همه او را به من راهنمائیش کرده بودند. دنبالم فرستادند، و من رفتم. این بعد از [نماز] عصر بود. یحیی به من گفت: یا شیخ! امیر المومنین می‌خواهد [[نماز عشاء]] را در [[مسجد]] بخواند، و سپس به دیدن مشاهد برویم وآنجا توقف کنیم، همین طور در موضعی که جبرئیل فرود آمده است. تو همین نزدیک باش. بعد از نماز عشای دوم، من با شمع بیرون آمدم. ، آنها دو نفر با الاغ بودند! یحیی پرسید: مرد کجاست؟ گفتم: من هستم. با هم به مسجد رفتیم و من گفتم: این موضعی است که جبرئیل بر پیامبر(صلی الله علیه) فرود می‌آمد.  


آنها از الاغ پایین آمده، دو رکعت نماز خواندند و ساعتی [[دعا]] کردند. سپس سوار شدند و من هم میان آنها حرکت می‌کردم. هر موضع و مشهدی [در مدینه] بود به آنجا رفتیم. آنها [[نماز]] می‌خواندند و دعا می‌خواندند. همین طور بود تا آنکه به مسجد برگشتیم که فجر طلوع کرد و مؤذن [[اذان]] گفت. وقتی به قصر رفت، یحیی بن من گفت: ای شیخ! بمان. من [[نماز صبح]] را در مسجد خواندم. آنها هم آماده رفتن به مکه بودند. صبح یحیی بن خالد به من اجازه ورود دارد. [وقتی رفتم] مرا کنار خود نشاند و گفت: امیرالمؤمنین همچنان مشغول گریه است و از آنچه تو او را بدان راهنمایی کردی، شگفت زده. دستور داده تا ده هزار درهم به تو بدهم. بعدهم درآورد و داد. سپس به من گفت: یا شیخ! اینها را بگیر که برای تو مبارک باشد. ما امروز عازم سفر هستیم. هارون رفت، و من به منزل آمدم، در حالی که این پول را همراه داشتم. با آن، بدهی که داشتم پرداخت کردم. برخی از فرزندانم را تزویج کردم و زندگی ما وسعت یافت<ref>طبقات الکبری، ج 5 ص 493ـ 494</ref>. وی سپس از سفرش به بغداد و رفتن به رقه برای تماس گرفتن با یحیی برمکی یاد کرده و این که ابتدا موفق نشده تا آن که در بازگشت یک زبیری دوباره او را راهی و همراهی می‌کند و می‌تواند با یحیی تماس بگیرد. بدین ترتیب بود که واقدی در بغداد ‌ماند و 27 سال پایان عمرش را در آنجا سپری کرد.
آنها از الاغ پایین آمده، دو رکعت نماز خواندند و ساعتی [[دعا]] کردند. سپس سوار شدند و من هم میان آنها حرکت می‌کردم. هر موضع و مشهدی [در مدینه] بود به آنجا رفتیم. آنها [[نماز]] می‌خواندند و دعا می‌خواندند. همین طور بود تا آنکه به مسجد برگشتیم که فجر طلوع کرد و مؤذن [[اذان]] گفت. وقتی به قصر رفت، یحیی بن من گفت: ای شیخ! بمان. من [[نماز صبح]] را در مسجد خواندم. آنها هم آماده رفتن به مکه بودند. صبح یحیی بن خالد به من اجازه ورود دارد. [وقتی رفتم] مرا کنار خود نشاند و گفت: امیرالمؤمنین همچنان مشغول گریه است و از آنچه تو او را بدان راهنمایی کردی، شگفت زده. دستور داده تا ده هزار درهم به تو بدهم. بعدهم درآورد و داد. سپس به من گفت: یا شیخ! اینها را بگیر که برای تو مبارک باشد. ما امروز عازم سفر هستیم. هارون رفت، و من به منزل آمدم، در حالی که این پول را همراه داشتم. با آن، بدهی که داشتم پرداخت کردم. برخی از فرزندانم را تزویج کردم و زندگی ما وسعت یافت<ref>طبقات الکبری، ج 5 ص 493ـ 494</ref>. وی سپس از سفرش به بغداد و رفتن به رقه برای تماس گرفتن با یحیی برمکی یاد کرده و این که ابتدا موفق نشده تا آن که در بازگشت یک زبیری دوباره او را راهی و همراهی می‌کند و می‌تواند با یحیی تماس بگیرد. بدین ترتیب بود که واقدی در بغداد ‌ماند و 27 سال پایان عمرش را در آنجا سپری کرد.


بعدها وقتی [[مأمون عباسی|مأمون]] از [[خراسان]] به بغداد آمد، منصب قاضى عسکر را به واقدی سپرد. او هم‌چنان قاضى بود تا در شب سه شنبه یازدهم [[ذی الحجه|ذى حجة]] سال 207 درگذشت<ref>طبقات الکبرى، ج 7، ص 335</ref>. قضاوت وی در بغداد چهار سال بوده و ابن سعد دراین‌باره نوشته است: واقدی چهار سال از طرف مأمون قاضی بغداد بود: و کان عالما بالمغازی و السیرة و الفتوح و الاحکام و اخلاق الناس و قد فسّر ذلک فی کتب استخرجها و وضعها و حدث بها<ref>تاریخ الاسلام، ج 14، ص 363</ref>. ظاهرا وقتی مرده، همچنان قاضی بوده، بنابرین قاضی شدن وی همان سال ورود مأمون به بغداد یعنی 203 بوده است.
بعدها وقتی [[مأمون عباسی|مأمون]] از [[خراسان]] به بغداد آمد، منصب قاضى عسکر را به واقدی سپرد. او هم‌چنان قاضى بود تا در شب سه شنبه یازدهم [[ذی الحجه|ذى حجة]] سال 207 درگذشت<ref>طبقات الکبرى، ج 7، ص 335</ref>. قضاوت وی در بغداد چهار سال بوده و ابن سعد دراین‌باره نوشته است: واقدی چهار سال از طرف مأمون قاضی بغداد بود: و کان عالما بالمغازی و السیرة و الفتوح و الاحکام و اخلاق الناس و قد فسّر ذلک فی کتب استخرجها و وضعها و حدث بها<ref>تاریخ الاسلام، ج 14، ص 363</ref>. ظاهرا وقتی مرده، هم‌چنان قاضی بوده، بنابرین قاضی شدن وی همان سال ورود مأمون به بغداد یعنی 203 بوده است.


== واقدی بین تأیید و رد توسط رجال شناسان ==
== واقدی بین تأیید و رد توسط رجال شناسان ==
confirmed، مدیران
۳۴٬۰۱۰

ویرایش