confirmed، مدیران
۳۷٬۳۵۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
در زمان کنونی ما، هر دو نوع قانون، در سرزمینهای مختلف مورد عمل و اجرا است: قوانین الهی و قوانین بشری. امّا کدام برتر است؟ شاید وضع اصل قانون، کار چندان مشکلی نباشد، امّا وضع قانونی که با تمامی ابعاد و جلوههای گوناگون حیات انسان کاملاً سازگار باشد بسیار دشوار است. بشر میتواند برای خود قانون وضع کند ولی هیچگاه نمیتواند ادعا کند که سازگارترین و شایستهترین قانونِ مورد نیاز این موجود را وضع کرده است. دلیل آن بسیار روشن است، زیرا اطلاع بشر از زیر و بَم ابعاد وجودیاش و از ریزهکاریهای مکانیزمهای حاکم بر روح و جسم، فرد و جمع، بسیار محدود و اندک است. و در مقابل، نقطهای و نکتهای از وجود انسان و حیات و مرگ، برزخ و قیامتِ او بر کسی که او را خلق کرده است، یعنی پروردگار، پوشیده نیست. بدین ترتیب آیا نمیتوان ادعا کرد که انسان برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرتش باید توجه خود را به سوی خداوند معطوف کند و ریسمان بندگی الهی را بر گردن نهد و تابع قوانین موضوعi او باشد؟ (اندیشمندان اسلامی بر این باورند که تنها وحی میتواند منشا و مرجع قوانین فردی و اجتماعی باشد و تمامی قوانینی که به وحی بازگشت نکنند، از ارزش و اعتبار تهی هستند.)<ref>فارابی، ابونصر، سیاست مدنیّه، ترجمه سید جعفر سجادی، تهران: انجمن فلسفه و حکمت، ۱۳۵۸ ش، ص۱۵۵</ref> | در زمان کنونی ما، هر دو نوع قانون، در سرزمینهای مختلف مورد عمل و اجرا است: قوانین الهی و قوانین بشری. امّا کدام برتر است؟ شاید وضع اصل قانون، کار چندان مشکلی نباشد، امّا وضع قانونی که با تمامی ابعاد و جلوههای گوناگون حیات انسان کاملاً سازگار باشد بسیار دشوار است. بشر میتواند برای خود قانون وضع کند ولی هیچگاه نمیتواند ادعا کند که سازگارترین و شایستهترین قانونِ مورد نیاز این موجود را وضع کرده است. دلیل آن بسیار روشن است، زیرا اطلاع بشر از زیر و بَم ابعاد وجودیاش و از ریزهکاریهای مکانیزمهای حاکم بر روح و جسم، فرد و جمع، بسیار محدود و اندک است. و در مقابل، نقطهای و نکتهای از وجود انسان و حیات و مرگ، برزخ و قیامتِ او بر کسی که او را خلق کرده است، یعنی پروردگار، پوشیده نیست. بدین ترتیب آیا نمیتوان ادعا کرد که انسان برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرتش باید توجه خود را به سوی خداوند معطوف کند و ریسمان بندگی الهی را بر گردن نهد و تابع قوانین موضوعi او باشد؟ (اندیشمندان اسلامی بر این باورند که تنها وحی میتواند منشا و مرجع قوانین فردی و اجتماعی باشد و تمامی قوانینی که به وحی بازگشت نکنند، از ارزش و اعتبار تهی هستند.)<ref>فارابی، ابونصر، سیاست مدنیّه، ترجمه سید جعفر سجادی، تهران: انجمن فلسفه و حکمت، ۱۳۵۸ ش، ص۱۵۵</ref> | ||
اسلام کاملترین و آخرین دینی است که توسط پیامبر برگزیده خدا، محمد (ص) برای بشر تا روز قیامت به ارمغان آورده شده است.<refخمینی، روحالله، صحیفه نور، چ اول، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹ ش، ج۲۱، ص۹۸</ref> | [[اسلام]] کاملترین و آخرین دینی است که توسط پیامبر برگزیده خدا، محمد (ص) برای بشر تا روز قیامت به ارمغان آورده شده است.<refخمینی، روحالله، صحیفه نور، چ اول، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹ ش، ج۲۱، ص۹۸</ref> | ||
=معرفی علم فقه= | =معرفی علم فقه= | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
منشا این گستردگی را در این میتوان یافت که قوانین اسلامی به نژاد یا قبیله خاص و به زمان یا مکان محدودی اختصاص ندارد، بلکه با توجه به نیازهای بشر و برای همه زمانها و مکانها و با توجه به مصلحتهایی که برای سعادت هر دو جهان وجود دارد، وضع گشته است.<ref> گروه مطالعات اسلامی دائره المعارف انسان شناسی، فرهنگ اصطلاحات فقهی، چ اول، تهران: انجمن قلم ایران، ۱۳۷۷ ش</ref> | منشا این گستردگی را در این میتوان یافت که قوانین اسلامی به نژاد یا قبیله خاص و به زمان یا مکان محدودی اختصاص ندارد، بلکه با توجه به نیازهای بشر و برای همه زمانها و مکانها و با توجه به مصلحتهایی که برای سعادت هر دو جهان وجود دارد، وضع گشته است.<ref> گروه مطالعات اسلامی دائره المعارف انسان شناسی، فرهنگ اصطلاحات فقهی، چ اول، تهران: انجمن قلم ایران، ۱۳۷۷ ش</ref> | ||
=فقه در لغت و اصطلاح= | |||
در نگاه بدوی و مراجعه ابتدایی به کلمات و تعبیرات کثیری از اهل لغت، به نظر میرسد که <big>فقه</big> به معنای مطلق فهم باشد. از تعبیراتی نظیر گفتههای ذیل چنین استفادهای میشود: | |||
«الفقه، الفهم. قال اعرابی لعیسی بن عمر: شهدت علیک بالفقه...».<ref>صحاح اللغة، ج ۶، ص ۲۲۴</ref> | |||
«الفقه، بالکسر العلم بالشی، والفهم له والفطنة له».<ref> قاموس اللغة، ج ۴، ص ۲۸۹</ref> | |||
«الفقه، فهم الشیء».<ref>مصباح المنیر، ص ۴۷۹</ref> | |||
لیکن با تأمل و نگاهی مجدد، خصوصاً به عبارات لغویانی که در مقام تعیین تفاوتهای ظریف بین واژگان متشابه برآمدهاند و فروق اللغه را تدوین کردهاند، به این نتیجه میرسیم که <big>فقه</big> در لغت مطلق فهم نیست، بلکه موشکافی و ریزبینی و فهم دقیق را فقه گویند. | |||
=کلمه فقه در قرآن و حدیث= | |||
در قرآن کریم آمده است: «...فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ»؛<ref>سوره توبه، آیه ۱۲۲</ref> چرا از هر گروهى یک دسته کوچ نمى کنند تا در امر دین بصیرت کامل پیدا کنند و پس از بازگشتن، مردم خود را اعلام خطر نمایند، باشد که از ناشایستها حذر نمایند. | |||
در حدیث است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من حفظ على امتى اربعین حدیثا بعثه الله فقیها عالما؛ <ref>خصال، صفحه ۵۴۱؛ ثواب الاعمال، صفحه ۱۶۲</ref>هر کس چهل حدیث بر امت من حفظ کند، خداوند او را فقیه و عالم محشور کند». | |||
درست نمى دانیم که علما و فضلاء صحابه به عنوان «فقهاء» خوانده مى شده اند یا نه. ولى مسلم است که از زمان تابعین (شاگردان [[صحابه]]، کسانى که پیغمبر را درک نکرده ولى صحابه را درک کرده اند) این عنوان بر عده اى اطلاق مى شده است. | |||
هفت نفر از تابعین به نام '''فقهاء سبعه''' خوانده مى شده اند. سال ۹۴ هجرى که سال شهادت حضرت على بن الحسین (ع) است و در آن سال سعید بن مسیب و عروة بن زبیر از فقهاء سبعه و سعید بن جبیر و برخى دیگر از فقهاء مدینه درگذشتند به نام <big>سنة الفقهاء</big> نامیده شد. از آن پس دوره به دوره به علماء عارف به اسلام - خصوصا احکام اسلام - <big>فقهاء</big> اطلاق مى شد. | |||
ائمه اطهار مکرر این کلمه را بکار برده اند و بعضى از اصحاب خود را امر به تفقه کرده اند و یا آنها را فقیه خوانده اند. شاگردان مبرز ائمه اطهار در همان عصرها به عنوان <sub>فقهاء شیعه</sub> شناخته مى شده اند.<ref>مطهری، آشنایى با علوم اسلامى، ج۳، ص۶۸و۶۹</ref> | |||
پانویس= | پانویس= |