۸۹٬۲۵۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[حسین بن علی' به '[[حسین بن علی (سید الشهدا) ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
برای اینکه مادرش در رختخواب راحت استراحت کند، پیش از مادر دست بر رختخواب میکشید و گاهی خود بر آن میخوابید تا مبادا چیزی بدن مادر را آزار دهد<ref> تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212.</ref>. روزی خانواده ای نزد زیاد آمدند و از فردی شکایت کردند که یکی از ما را کشته است، اولیاء قاتل گفتند: البته مقتول نبطی است و قاتل عربی و هیچ عربی به خاطر نبطی [[قصاص]] نمیشود!! زیاد گفت: البته دیهاش را بپردازند. بستگان مقتول گفتند: ما نیازی به [[دیه]] نداریم فکر میکردیم همه مردم مساوی هستند! حجر بن عدی برخواست وگفت: با این حکم و سخن کتاب خدا و سنت پیامبرش را تعطیل کردید. تا زمانی که جان دارم شمشیر میزنم تا اینکه بمیرم و اسلام عزیز گردد. به خدا سوگند آرام نمیگیرم تا اینکه چاقو زیر گلوی قاتل قرار گیرد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212.</ref>. | برای اینکه مادرش در رختخواب راحت استراحت کند، پیش از مادر دست بر رختخواب میکشید و گاهی خود بر آن میخوابید تا مبادا چیزی بدن مادر را آزار دهد<ref> تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212.</ref>. روزی خانواده ای نزد زیاد آمدند و از فردی شکایت کردند که یکی از ما را کشته است، اولیاء قاتل گفتند: البته مقتول نبطی است و قاتل عربی و هیچ عربی به خاطر نبطی [[قصاص]] نمیشود!! زیاد گفت: البته دیهاش را بپردازند. بستگان مقتول گفتند: ما نیازی به [[دیه]] نداریم فکر میکردیم همه مردم مساوی هستند! حجر بن عدی برخواست وگفت: با این حکم و سخن کتاب خدا و سنت پیامبرش را تعطیل کردید. تا زمانی که جان دارم شمشیر میزنم تا اینکه بمیرم و اسلام عزیز گردد. به خدا سوگند آرام نمیگیرم تا اینکه چاقو زیر گلوی قاتل قرار گیرد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212.</ref>. | ||
امام حسین (علیهالسلام) طی نامه توبیخآمیزی به معاویه مینویسد: | |||
«ألست قاتل حجر بن عدی اخی کنده و اصحابه الصالحین المطیعین العابدین، کانوا ینکرون الظلم و یستعظمون المنکر و البدع و یؤثرون حکم الکتاب و لا یخافون فی الله لومه لاثم و قتلتهم ظلماً و عدواناً. ...» | «ألست قاتل حجر بن عدی اخی کنده و اصحابه الصالحین المطیعین العابدین، کانوا ینکرون الظلم و یستعظمون المنکر و البدع و یؤثرون حکم الکتاب و لا یخافون فی الله لومه لاثم و قتلتهم ظلماً و عدواناً. ...» | ||
خط ۴۸: | خط ۴۷: | ||
== حجر بن عدی در محضر پیامبر == | == حجر بن عدی در محضر پیامبر == | ||
حجر بن عدی به همراه برادرش هانی بن عدی شرفیاب محضر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شدند و به دست آن حضرت به اسلام گرویدند، ولی از فعالیتهای او در دوران [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)]] اطلاعاتی در دست نیست. برخی از منابع نوشته اند: وی در [[جنگ یرموک]] شرکت داشته است و میدانیم که مقدمات این جنگ در روزهای آخر عمر با برکت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تهیه شد و پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سپاهی را به فرماندهی [[اسامة بن زید]] در بیرون [[مدینه]] آماده | حجر بن عدی به همراه برادرش هانی بن عدی شرفیاب محضر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شدند و به دست آن حضرت به اسلام گرویدند، ولی از فعالیتهای او در دوران [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)]] اطلاعاتی در دست نیست. برخی از منابع نوشته اند: وی در [[جنگ یرموک]] شرکت داشته است و میدانیم که مقدمات این جنگ در روزهای آخر عمر با برکت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تهیه شد و پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سپاهی را به فرماندهی [[اسامة بن زید]] در بیرون [[مدینه]] آماده حرکت به سوی مرز [[روم]] نمود ولی با کارشکنی و بهانههای واهی عدهای از صحابه سرشناس حرکت این سپاه به تاخیر افتاد و پس از رحلت جانگداز پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، به دستور [[ابوبکر]] سپاه مذکور برای اجرای مأموریت خود حرکت نمود. پس تنها مطلبی که نسبت به حجر بن عدی در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از منابع به دست میآید حضور او در سپاه اسامه میباشد. البته روایتی که حاکم نیشابوری از حجر نقل کرده دلالت دارد که حجر در سفر حجی به همراه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بوده است<ref> المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 68 ـ 465.</ref>. | ||
== تاریخ شهادت == | == تاریخ شهادت == | ||
خط ۵۵: | خط ۵۴: | ||
== بازتاب شهادت حجر بن عدی == | == بازتاب شهادت حجر بن عدی == | ||
کشته شدن حجر در میان [[مسلمانان]] ایجاد ناراحتی عجیبی نمود، و نه تنها دوستان و [[شیعیان]] ناراحت شدند بلکه همانهایی که با علی علیهالسلام مخالف بودند از کشته شدن حجر اظهار تنفر و بیزاری نمودند؛ از جمله [[حسن بصری]] هنگامی که شنید حجر را کشتهاند پرسید: آیا بر او نماز خواندند و [[کفن]] نموده، دفنش کردند و به جانب [[قبله]] خوابانیدند؟ گفته شد آری همه این دستورها را انجام دادند، گفت: به خدای [[کعبه]] خود را محکوم ساختند<ref>تاریخ الطبری، طبری 4: 207؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر 8: 27 و اسد الغابة، ابن اثیر 1: 462.</ref>. | کشته شدن حجر در میان [[مسلمانان]] ایجاد ناراحتی عجیبی نمود، و نه تنها دوستان و [[شیعیان]] ناراحت شدند بلکه همانهایی که با علی علیهالسلام مخالف بودند از کشته شدن حجر اظهار تنفر و بیزاری نمودند؛ از جمله [[حسن بصری]] هنگامی که شنید حجر را کشتهاند پرسید: آیا بر او نماز خواندند و [[کفن]] نموده، دفنش کردند و به جانب [[قبله]] خوابانیدند؟ گفته شد آری همه این دستورها را انجام دادند، گفت: به خدای [[کعبه]] خود را محکوم ساختند<ref>تاریخ الطبری، طبری 4: 207؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر 8: 27 و اسد الغابة، ابن اثیر 1: 462.</ref>. | ||
در همان سالی که حجر کشته شد معاویه به [[حج]] رفت، | در همان سالی که حجر کشته شد معاویه به [[حج]] رفت، سید الشهدا علیه السلام را ملاقات کرد و گفت: میدانی با حجر و یارانش و دوستان پدر چه کردم؟ امام علیهالسلام فرمود: چه کردی؟ گفت: آنان را کشتیم، [[غسل]] داده، نماز خواندیم و دفن نمودیم. امام علیهالسلام فرمود: ایشان را خصم خود گردانیدی، ولی معاویه اگر من کسی از یاران تو را بکشم نه غسل میدهم و نه نماز برایش میخوانم و نه کفنش میکنم و نه دفنش میکنم (یعنی آنها [[کافران|کافرند]] و تو اینها را مسلمان دانستی و کشتی)<ref> الاحتجاج، طبرسی 2: 20 ـ 19 و الحدائق الناضرة، محقق بحرانی 3: 412.</ref>. | ||
[[عایشه]] که ماجرای حجر را شنید عبدالرحمان بن حارث را پیش معاویه فرستاد تا از کشتن حجر جلوگیری کند، ولی موقعی عبدالرحمان رسید که حجر کشته شده بود. عبدالرحمان به معاویه گفت: پس حلم و بردباری [[ابوسفیان]] چه شد؟ معاویه گفت: از وقتی که افراد حلیم و بردباری مانند تو از طرف من پراکنده شدند، حلم را از دست دادم و این کار را هم زیاد بر من تحمیل کرد و من پذیرفتم<ref> الغدیر، علامه امینی 11: 58 و الکامل، ابن اثیر 3: 487.</ref>. | [[عایشه]] که ماجرای حجر را شنید عبدالرحمان بن حارث را پیش معاویه فرستاد تا از کشتن حجر جلوگیری کند، ولی موقعی عبدالرحمان رسید که حجر کشته شده بود. عبدالرحمان به معاویه گفت: پس حلم و بردباری [[ابوسفیان]] چه شد؟ معاویه گفت: از وقتی که افراد حلیم و بردباری مانند تو از طرف من پراکنده شدند، حلم را از دست دادم و این کار را هم زیاد بر من تحمیل کرد و من پذیرفتم<ref> الغدیر، علامه امینی 11: 58 و الکامل، ابن اثیر 3: 487.</ref>. |