شیخ محمد عبده پرچم دار اصلاح (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[علی بن ابی طالب (ع)' به '[[علی بن ابی طالب')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۷: خط ۴۷:


==محمد عبده در دانشگاه الازهر==
==محمد عبده در دانشگاه الازهر==
تاریخ و قدمت این دانشگاه به سال‌های 350ـ360 ق بر می‌گردد که در پی فتح مصر توسط چهارمین خلیفه فاطمی (المعی لدین الله / حکومت از 341ـ365ق) و تأسیس شهر قاهره، به دستور او نخستین مسجد این شهر ساخته شد و چون خلفای فاطمی شیعه بودند آن مسجد را به افتخار نام مبارک حضرت زهرا(علزها السلام)«الازهر» نامزدند. این مسجد تا پایان دوره فاطمیان، مرکز علوم مذهبی شیعیان اسماعیلی بود. از صد سال گذشته تا امروز دانشگاه الازهر، یکی از مراکز مهم آموزشی به شمار می‌آید و در سال 1329 ق برترین نهاد آموزشی مصر اعلام شد و مدارس طنطا، دسوق، دمیاط و اسکندریه به تابعیت این دانشگاه درآمدند.<ref>علی جواهر کلام، تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، ص 197؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص63.</ref> محمد در دانشگاه الازهر علوم تفسیر، فقه، اصول، ادبیات و تاریخ اسلام را فرا گرفت، و چون علوم عقلی در این دانشگاه تدریس نمی‌شد، برای فراگیری منطق و فلسفه به محضر «شیخ حسن الطویل» راه یافت و بخشی از فلسفه ابن سینا و منطق ارسطو را نزد او آموخت.<ref>الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 37.</ref> سپس در سال 1287 ق با آمدن «سیدجمال الدزن اسدآبادی» به قاهره، محمد نزد وی آمد و در مجلس درس او حاضر شد.
تاریخ و قدمت این دانشگاه به سال‌های 350ـ360 ق بر می‌گردد که در پی فتح مصر توسط چهارمین خلیفه فاطمی (المعی لدین الله / حکومت از 341ـ365ق) و تأسیس شهر قاهره، به دستور او نخستین مسجد این شهر ساخته شد و چون خلفای فاطمی شیعه بودند آن مسجد را به افتخار نام مبارک حضرت زهرا(علزها السلام)«الازهر» نامزدند. این مسجد تا پایان دوره فاطمیان، مرکز علوم مذهبی شیعیان اسماعیلی بود. از صد سال گذشته تا امروز دانشگاه الازهر، یکی از مراکز مهم آموزشی به شمار می‌آید و در سال 1329 ق برترین نهاد آموزشی مصر اعلام شد و مدارس طنطا، دسوق، دمیاط و اسکندریه به تابعیت این دانشگاه درآمدند.<ref>علی جواهر کلام، تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، ص 197؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص63.</ref> محمد در دانشگاه الازهر علوم تفسیر، فقه، اصول، ادبیات و تاریخ اسلام را فرا گرفت، و چون علوم عقلی در این دانشگاه تدریس نمی‌شد، برای فراگیری منطق و فلسفه به محضر «شیخ حسن الطویل» راه یافت و بخشی از فلسفه ابن سینا و منطق ارسطو را نزد او آموخت.<ref>الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 37.</ref> سپس در سال 1287 ق با آمدن «سیدجمال الدین اسدآبادی» به قاهره، محمد نزد وی آمد و در مجلس درس او حاضر شد.
سیدجمال در قاهره و خارج از دانشگاه الازهر، به تدریس علوم عقلی مشغول شد و محمد عبده نخستین شاگردی بود که به وی پیوست. در واقع تأثیرگذارترین فرد بر محمد عبده، این استاد والامقام بود که سال‌های زیادی را با هم بودند و شیخ محمد عبده نزدیک‌ترین شاگرد سیدجمال بود. محمد به این استاد خود عشق می‌ورزید و خود را در مقابل او بسیار کوچک می‌شمرد. وی در آغاز نامه ای که از بیروت برای سیدجمال در پاریس ارسال کرد با تعبیر «مولای اعظم» از او یاد نمود. محمد ضمن این که خود در کلاس‌های سید شرکت می‌کرد، دیگران را نیز تشویق می‌کرد تا در کلاس‌های ریاضیات، فلسفه و کلام سید شرکت کنند.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 40.</ref> استادان الازهر و بیشتر طلاب ازهری، شروع به تهمت زدن به شاگردان سید و شخص محمد عبده کردند و این چنین تصور می‌کردند که این علوم باعث سستی عقاید می‌شود. <ref>تاریخ مصر و خاندان محمدعلی بزرگ، ص 187.</ref>
سیدجمال در قاهره و خارج از دانشگاه الازهر، به تدریس علوم عقلی مشغول شد و محمد عبده نخستین شاگردی بود که به وی پیوست. در واقع تأثیرگذارترین فرد بر محمد عبده، این استاد والامقام بود که سال‌های زیادی را با هم بودند و شیخ محمد عبده نزدیک‌ترین شاگرد سیدجمال بود. محمد به این استاد خود عشق می‌ورزید و خود را در مقابل او بسیار کوچک می‌شمرد. وی در آغاز نامه ای که از بیروت برای سیدجمال در پاریس ارسال کرد با تعبیر «مولای اعظم» از او یاد نمود. محمد ضمن این که خود در کلاس‌های سید شرکت می‌کرد، دیگران را نیز تشویق می‌کرد تا در کلاس‌های ریاضیات، فلسفه و کلام سید شرکت کنند.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 40.</ref> استادان الازهر و بیشتر طلاب ازهری، شروع به تهمت زدن به شاگردان سید و شخص محمد عبده کردند و این چنین تصور می‌کردند که این علوم باعث سستی عقاید می‌شود. <ref>تاریخ مصر و خاندان محمدعلی بزرگ، ص 187.</ref>


به هر حال محمد عبده بیشترین دانش خود را از وقتی که وارد این دانشگاه شد فرا گرفت تا این که به حد کمال رسید. سپس خود به تربیت شاگرد مشغول شد. از مهم‌ترین شاگردان او «[[رشید رضا|محمد رشید رضا]]» است که در درس‌های تفسیر محمد عبده شرکت می‌کرد و آموخته‌هایش را در ضمن کتابی به نام تفسیر المنار به رشته تحریر در آورد. از شاگردان دیگر عبده می‌توان به کسانی چون «[[سعد زغلول]]» (متوفای 1346ق)، «[[طه حسین]]»(متوفای 1393ق)، «[[شیخ عبدالقادر مغربی]]»، «[[شیخ مصطفی عبدالرزاق]]» و «[[شیخ محمد مصطفی مراغی]]» اشاره کرد. با این که برخی از شاگردان او مانند محمدرشید رضا، روش ناهمسازگری با تشیع داشته‌اند.<br>
به هر حال محمد عبده بیشترین دانش خود را از وقتی که وارد این دانشگاه شد فرا گرفت تا این که به حد کمال رسید. سپس خود به تربیت شاگرد مشغول شد. از مهم‌ترین شاگردان او «[[رشید رضا|محمد رشید رضا]]» است که در درس‌های تفسیر محمد عبده شرکت می‌کرد و آموخته‌هایش را در ضمن کتابی به نام تفسیر المنار به رشته تحریر در آورد. از شاگردان دیگر عبده می‌توان به کسانی چون «[[سعد زغلول]]» (متوفای 1346ق)، «[[طه حسین]]»(متوفای 1393ق)، «[[شیخ عبدالقادر مغربی]]»، «[[شیخ مصطفی عبدالرزاق]]» و «[[مصطفی مراغی|شیخ محمد مصطفی مراغی]]» اشاره کرد. با این که برخی از شاگردان او مانند محمدرشید رضا، روش ناهمسازگری با تشیع داشته‌اند.<br>
<ref>نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 45.</ref>، بعضی دیگر از شاگردان او نظیر محمدمصطفی مراغی از بارزترین مردان مکتب فکری محمد عبده به شمار آمده و تأثیر زیادی از استاد گرفتند.<ref>الامام محمد عبده و منهجه في التفسیر، صص 332ـ337.</ref>
<ref>نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 45.</ref>، بعضی دیگر از شاگردان او نظیر محمدمصطفی مراغی از بارزترین مردان مکتب فکری محمد عبده به شمار آمده و تأثیر زیادی از استاد گرفتند.<ref>الامام محمد عبده و منهجه في التفسیر، صص 332ـ337.</ref>


خط ۶۳: خط ۶۳:
وی در جلسه‌هایی که برای برنامه‌های مفید این حزب در جامعه تشکیل می‌شد هفده ماده مهم را تصویب کرد که باعث انقلابی در مصر شد. پس از فعالیت یک ماهه این حزب، «لرد کرومر» مستشار مالی انگلیس در مصر، متوجه شد به یک باره 45% از نفوذ دولت انگلیس در مصر کاسته شده و تجارت انگلستان 35% تنزل یافته است. در آماری که تقدیم کرومر شد، فعالیت‌های 35ساله مبلغین مسیحی در مصر نسبت به عملیات یکماهه حزب وطنی مصر، یک به شانزده گزارش شده است. کرومر که از این نتایج وحشت کرده بود در یکی از گزارش‌های خود می‌نویسد: «بدین وسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر می‌کنم که اگر یکسال دیگر حزب وطنی تحت رهبری سیدجمال‌الدین اسدآبادی ادامه پیدا کند نه تنها سیاست و تجارت دولت انگلیس در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهای اروپایی یک باره در سراسر جهان به خطر افتد».<ref>سید عبدالکریم هاشمی نژاد، مناظره دکتر وپیر، ص 404ـ410.</ref>
وی در جلسه‌هایی که برای برنامه‌های مفید این حزب در جامعه تشکیل می‌شد هفده ماده مهم را تصویب کرد که باعث انقلابی در مصر شد. پس از فعالیت یک ماهه این حزب، «لرد کرومر» مستشار مالی انگلیس در مصر، متوجه شد به یک باره 45% از نفوذ دولت انگلیس در مصر کاسته شده و تجارت انگلستان 35% تنزل یافته است. در آماری که تقدیم کرومر شد، فعالیت‌های 35ساله مبلغین مسیحی در مصر نسبت به عملیات یکماهه حزب وطنی مصر، یک به شانزده گزارش شده است. کرومر که از این نتایج وحشت کرده بود در یکی از گزارش‌های خود می‌نویسد: «بدین وسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر می‌کنم که اگر یکسال دیگر حزب وطنی تحت رهبری سیدجمال‌الدین اسدآبادی ادامه پیدا کند نه تنها سیاست و تجارت دولت انگلیس در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهای اروپایی یک باره در سراسر جهان به خطر افتد».<ref>سید عبدالکریم هاشمی نژاد، مناظره دکتر وپیر، ص 404ـ410.</ref>


این اعتراف‌ها نشان می‌دهد که شیخ محمد عبده به درستی تشخیص داده بود که باید به اسلام راستین بازگشت. خدیو مصر (توفیق پاشا) که از ادامه فعالیت این حزب نگران شده بود از سید جمال دعوت کرد تا اگر بتواند او را از ادامه کار بازدارد. اما در سخنانی که بین سید و خدیو مصر انجام شد، سید اعتنایی به سخنان خدیو نکرد و سرانجام در اثر فشار سفیر بریتانیا، سید جمال محکوم به اخراج از مصر گردید.<ref>عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 36.</ref> در پی آن شیخ محمد عبده از مقام استادی در مدرسه دارالعلوم و مدرسه الالسن، برکنار شد و در اواسط رمضان سال 1296 محکوم شد به دهکده خود بازگردد.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 51ـ52.</ref> هنگامی که [[سید جمال‌الدین اسدآبادی|سید جمال]] از مصر بیرون می‌رفت این جمله را بر زبان آورد: «إنی ترکت الشیخ محمد عبده و کفاه لمصر عالماً» «من شیخ محمد عبده را در [[مصر]] گذاشتم و برای کشور مصر دانشمندی چون او کافی است».<ref>محمد رشیدرضا، تاریخ الاستاذ الامام، ج 3، ص 2.</ref>
این اعتراف‌ها نشان می‌دهد که شیخ محمد عبده به درستی تشخیص داده بود که باید به اسلام راستین بازگشت. خدیو مصر (توفیق پاشا) که از ادامه فعالیت این حزب نگران شده بود از سید جمال دعوت کرد تا اگر بتواند او را از ادامه کار بازدارد. اما در سخنانی که بین سید و خدیو مصر انجام شد، سید اعتنایی به سخنان خدیو نکرد و سرانجام در اثر فشار سفیر بریتانیا، سید جمال محکوم به اخراج از مصر گردید.<ref>عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 36.</ref> در پی آن شیخ محمد عبده از مقام استادی در مدرسه دارالعلوم و مدرسه الالسن، برکنار شد و در اواسط رمضان سال 1296 محکوم شد به دهکده خود بازگردد.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 51ـ52.</ref> هنگامی که سید جمال از مصر بیرون می‌رفت این جمله را بر زبان آورد: «إنی ترکت الشیخ محمد عبده و کفاه لمصر عالماً» «من شیخ محمد عبده را در [[مصر]] گذاشتم و برای کشور مصر دانشمندی چون او کافی است».<ref>محمد رشیدرضا، تاریخ الاستاذ الامام، ج 3، ص 2.</ref>


==مبارزه از طریق مطبوعات==
==مبارزه از طریق مطبوعات==
خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:
محمد عبده همان دردهایی را که سیدجمال تشخیص داده بود احساس می‌کرد. چیزی که وی را از سیدجمال متمایز می‌سازد توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان است که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگی درستی برای مقابله با این بحران نداشتند. آن چه اندیشه او را پس از جدایی از سیدجمال آزار می‌داد، جست وجوی راه معتدلی بود که بین جمود فکری و قشری مآبی برخی علمای دینی و افراط کاری‌های روشنفکران ناپخته وجود داشت. عبده بر خلاف سید جمال، آن نوع مسئولیتی را احساس می‌کرد که یک عالم دینی احساس می‌کند، از این رو عبده مسائلی را طرح کرد که سیدجمال مطرح نکرده بود; از قبیل فقه مقارن مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانی فلسفه حقوقی در اجتهاد و ایجاد نظام حقوقی جدید در فقه که پاسخ گوی مسائل روز باشد. وی که مانند سیدجمال در پی وحدت دنیای اسلام بود و با تعصب‌های فرقه‌ای میانه خوشی نداشت، وقتی که به قول خودش نهج‌البلاغه را کشف کرد، در شرح آن حتی وقتی به خطبه‌هایی رسید که علیه خلفای صدر اسلام بود درنگ نکرد و در ستایش از سخنان بلیغ و بی مانند [[علی بن ابی طالب|علی(علیه‌السلام)]] خودداری ننمود.<ref>مرتضی مطهری، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 36.</ref>
محمد عبده همان دردهایی را که سیدجمال تشخیص داده بود احساس می‌کرد. چیزی که وی را از سیدجمال متمایز می‌سازد توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان است که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگی درستی برای مقابله با این بحران نداشتند. آن چه اندیشه او را پس از جدایی از سیدجمال آزار می‌داد، جست وجوی راه معتدلی بود که بین جمود فکری و قشری مآبی برخی علمای دینی و افراط کاری‌های روشنفکران ناپخته وجود داشت. عبده بر خلاف سید جمال، آن نوع مسئولیتی را احساس می‌کرد که یک عالم دینی احساس می‌کند، از این رو عبده مسائلی را طرح کرد که سیدجمال مطرح نکرده بود; از قبیل فقه مقارن مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانی فلسفه حقوقی در اجتهاد و ایجاد نظام حقوقی جدید در فقه که پاسخ گوی مسائل روز باشد. وی که مانند سیدجمال در پی وحدت دنیای اسلام بود و با تعصب‌های فرقه‌ای میانه خوشی نداشت، وقتی که به قول خودش نهج‌البلاغه را کشف کرد، در شرح آن حتی وقتی به خطبه‌هایی رسید که علیه خلفای صدر اسلام بود درنگ نکرد و در ستایش از سخنان بلیغ و بی مانند [[علی بن ابی طالب|علی(علیه‌السلام)]] خودداری ننمود.<ref>مرتضی مطهری، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 36.</ref>


شیخ محمد عبده در رویایی با غرب عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت و اگر چنین شود تمام مشکلات جامعه اسلامی حل خواهد شد. وی دراین‌باره با «تولستوی» (از ادیبان روسی که کتاب معروف جنگ و صلح او به زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده است) اشتراک عقیده داشت. تولستوی که هم عصر عبده بود می‌گفت باید به مسیحیت اصیل بازگشت و تنها راه درمان جامعه مسیحیت را همین می‌دانست. در واقع اندیشه وحدت بین مذاهب اسلامی و حتی فراتر از آن ادیان الهی، جزء آرزوهای شیخ محمد عبده بود. این موضوع با توجه به این که وی در دوران میان سالی، آن هنگام که در بیروت به سر می‌برد و کانونی به نام «جمعیه التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد، کاملاً هویدا است. عده ی زیادی از علما و ادبا در این کانون شرکت می‌کردند و مسیحیان نیز به این مجالس می‌آمدند. وی در این کانون درباره وحدت ادیان الهی سخن می‌گفت و عقیده داشت که پیروان سه دین مهم الهی (اسلام، مسیحیت و یهود) باید با هم برادر باشند. این مجالس تأثیر خود را گذاشت تا آن جا که «اسحاق تیلور» کشیش کلیسای انگلیس به این جمعیت پیوست و در لندن نیز مقالاتی درباره اسلام و تجلیل از آن نگاشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 206ـ207; عثمان امین، همان، ص 77.</ref>
شیخ محمد عبده در رویایی با غرب عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت و اگر چنین شود تمام مشکلات جامعه اسلامی حل خواهد شد. وی دراین‌باره با «تولستوی» (از ادیبان روسی که کتاب معروف جنگ و صلح او به زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده است) اشتراک عقیده داشت. تولستوی که هم عصر عبده بود می‌گفت باید به مسیحیت اصیل بازگشت و تنها راه درمان جامعه مسیحیت را همین می‌دانست. در واقع اندیشه وحدت بین مذاهب اسلامی و حتی فراتر از آن ادیان الهی، جزء آرزوهای شیخ محمد عبده بود. این موضوع با توجه به این که وی در دوران میان سالی، آن هنگام که در بیروت به سر می‌برد و کانونی به نام «جمعیه التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد، کاملاً هویدا است. عدهٔ زیادی از علما و ادبا در این کانون شرکت می‌کردند و مسیحیان نیز به این مجالس می‌آمدند. وی در این کانون درباره وحدت ادیان الهی سخن می‌گفت و عقیده داشت که پیروان سه دین مهم الهی (اسلام، مسیحیت و یهود) باید با هم برادر باشند. این مجالس تأثیر خود را گذاشت تا آن جا که «اسحاق تیلور» کشیش کلیسای انگلیس به این جمعیت پیوست و در لندن نیز مقالاتی درباره اسلام و تجلیل از آن نگاشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 206ـ207; عثمان امین، همان، ص 77.</ref>


محمد عبده تا زمانی که سیدجمال در مصر می‌زیست چونان سازه‌ای افکار او را پی می‌گرفت اما در شیوه‌ها و نوع برخورد، با سیدجمال همگون نبود. در دوره حیات فکری، عبده خط سیری معتدل و اصلاح‌طلبانه را تعقیب می‌کرد، گرچه هرگاه درکنار سید قرار می‌گرفت، اسلوب و شیوه آتشین سید در او آثاری می‌آفرید و به بیان و قلمش، جان و حرارت تازه ای می‌بخشید. با این حال، نمی‌توان محمد عبده را در فعالیت‌های سیاسی که مد نظر سیدجمال بود، فردی محافظه‌کار دانست، زیرا وی اصلاح درونی و حرکت گام به گام را توصیه می‌نمود.
محمد عبده تا زمانی که سیدجمال در مصر می‌زیست چونان سازه‌ای افکار او را پی می‌گرفت اما در شیوه‌ها و نوع برخورد، با سیدجمال همگون نبود. در دوره حیات فکری، عبده خط سیری معتدل و اصلاح‌طلبانه را تعقیب می‌کرد، گرچه هرگاه درکنار سید قرار می‌گرفت، اسلوب و شیوه آتشین سید در او آثاری می‌آفرید و به بیان و قلمش، جان و حرارت تازه ای می‌بخشید. با این حال، نمی‌توان محمد عبده را در فعالیت‌های سیاسی که مد نظر سیدجمال بود، فردی محافظه‌کار دانست، زیرا وی اصلاح درونی و حرکت گام به گام را توصیه می‌نمود.
خط ۱۱۷: خط ۱۱۷:
سرانجام پس از یک عمر تلاش علمی و سیاسی، شیخ محمد عبده در ربیع الثانی 1323، در بستر بیماری قرار گرفت و مریضی او که از ناحیه معده و کبد بود، شدت یافت. وی با نظر پزشکان از بیمارستان قاهره به منطقه خوش آب و هوای [[اسکندریه]] انتقال یافت و در منزل برادرش اسقرار یافت. پس از انتشار خبر بیماری محمد عبده، عده زیادی از بزرگان به عیادتش آمدند و برخی نیز پزشکان متخصصی را برای معالجه او فرستادند. اما مریضی شیخ شدت گرفت و در ساعت پنج بعد از ظهر روز هشتم جمادی الاولی 1323 در سن 56 سالگی به دیار ابدیت شتافت.<ref>مدرس تبریزی، ریحانة الادب، صص 96ـ98.</ref>
سرانجام پس از یک عمر تلاش علمی و سیاسی، شیخ محمد عبده در ربیع الثانی 1323، در بستر بیماری قرار گرفت و مریضی او که از ناحیه معده و کبد بود، شدت یافت. وی با نظر پزشکان از بیمارستان قاهره به منطقه خوش آب و هوای [[اسکندریه]] انتقال یافت و در منزل برادرش اسقرار یافت. پس از انتشار خبر بیماری محمد عبده، عده زیادی از بزرگان به عیادتش آمدند و برخی نیز پزشکان متخصصی را برای معالجه او فرستادند. اما مریضی شیخ شدت گرفت و در ساعت پنج بعد از ظهر روز هشتم جمادی الاولی 1323 در سن 56 سالگی به دیار ابدیت شتافت.<ref>مدرس تبریزی، ریحانة الادب، صص 96ـ98.</ref>


در مراسم تشییع جنازه او که در اسکندریه برگزار شد، استادان، شاگردان، مقامات کشوری و لشکری مصر، شیوخ الازهر، اعضای مجلس دیوان قوانین، اعضای دیوان اوقاف و اقشار مختلف مردم حضور داشتند و پس از این مراسم، پیکر او را به [[دانشگاه الازهر]] انتقال دادند و بانگ اذان از مناره‌های شهر قاهره طنین افکن شد. از علما و اساتید الازهر صدای گریه به گوش نمی‌رسید اما سکوتی غم افزا همه جا را فرا گرفته بود. پس از اقامه نماز میت، جنازه‌اش را بار دیگر به اسکندریه انتقال دادند و در مقبره «العفیفی» به خاک سپردند. هم‌اکنون بر روی قبر این مصلح بزرگ جمله «هو الحی الباقی» حک شده است.<ref>الشیخ محمد عبده، صص 376ـ382.</ref>
در مراسم تشییع جنازه او که در اسکندریه برگزار شد، استادان، شاگردان، مقامات کشوری و لشکری مصر، شیوخ الازهر، اعضای مجلس دیوان قوانین، اعضای دیوان اوقاف و اقشار مختلف مردم حضور داشتند و پس از این مراسم، پیکر او را به [[الأزهر|دانشگاه الازهر]] انتقال دادند و بانگ اذان از مناره‌های شهر قاهره طنین افکن شد. از علما و اساتید الازهر صدای گریه به گوش نمی‌رسید اما سکوتی غم افزا همه جا را فرا گرفته بود. پس از اقامه نماز میت، جنازه‌اش را بار دیگر به اسکندریه انتقال دادند و در مقبره «العفیفی» به خاک سپردند. هم‌اکنون بر روی قبر این مصلح بزرگ جمله «هو الحی الباقی» حک شده است.<ref>الشیخ محمد عبده، صص 376ـ382.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۸۶

ویرایش