جنگ ایران و عراق: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۹: خط ۲۹:


=== برتری‌طلبی صدام ===
=== برتری‌طلبی صدام ===
یکی از اهداف مهم صدام کسب جایگاه برتر در خلیج ‌فارس و جوامع عربی بود که سال‌های متمادی آن را دنبال می‌کرد<ref>Richard W. Cottam argues that this was the primary cause of the war. See “Revolutionary Iran and the War with Iraq,” Current History 80 (January 1981)41.</ref>. عراق از ابعاد گوناگون جمعیتی، اقتصادی و نظامی توان بالقوه لازم را برای تبدیل شدن به قدرت برتر در منطقه و جانشینی [[مصر]]- که یک کشور عربی پیشرو به شمار می‌رفت – برخوردار بود. جمعیت حدود 14 میلیونی عراق در آن زمان به جز مصر از همه کشورهای عربی صادر کننده نفت بیش‌تر بود و بیش‌تر جمعیت آن را افراد باسواد و طبقه متوسط تحصیل ‌کرده و فن‌سالار تشکیل می‌داد. عراق قبل از آغاز جنگ با صادرات 5/3 میلیون بشکه نفت در روز، دومین تولید کننده مهم [[اوپک]] بود و سالانه 23 میلیارد دلار از این طریق کسب می‌کرد. همچنین، با وجود محدودیت اکتشافات نفتی در عراق، این کشور از نظر ذخایر نفتی پس از [[عربستان سعودی]]، دومین جایگاه را در منطقه داشت نیروی نظامی عراق نیز از همه کشورهای عربی منطقه بیش‌تر بود و کمابیش با ایران برابری می‌کرد.
یکی از اهداف مهم صدام کسب جایگاه برتر در [[خلیج فارس|خلیج ‌فارس]] و جوامع عربی بود که سال‌های متمادی آن را دنبال می‌کرد<ref>Richard W. Cottam argues that this was the primary cause of the war. See “Revolutionary Iran and the War with Iraq,” Current History 80 (January 1981)41.</ref>. عراق از ابعاد گوناگون جمعیتی، اقتصادی و نظامی توان بالقوه لازم را برای تبدیل شدن به قدرت برتر در منطقه و جانشینی [[مصر]]- که یک کشور عربی پیشرو به شمار می‌رفت – برخوردار بود. جمعیت حدود 14 میلیونی عراق در آن زمان به جز مصر از همه کشورهای عربی صادر کننده نفت بیش‌تر بود و بیش‌تر جمعیت آن را افراد باسواد و طبقه متوسط تحصیل ‌کرده و فن‌سالار تشکیل می‌داد. عراق قبل از آغاز جنگ با صادرات 5/3 میلیون بشکه نفت در روز، دومین تولید کننده مهم [[اوپک]] بود و سالانه 23 میلیارد دلار از این طریق کسب می‌کرد. همچنین، با وجود محدودیت اکتشافات نفتی در عراق، این کشور از نظر ذخایر نفتی پس از [[عربستان سعودی]]، دومین جایگاه را در منطقه داشت نیروی نظامی عراق نیز از همه کشورهای عربی منطقه بیش‌تر بود و کمابیش با ایران برابری می‌کرد.


از سوی دیگر، صدام جایگاه خود را در کشور تثبیت کرده بود، کنترل شدیدی بر ارتش داشت و سیاست‌های داخلی حکومت سوسیالیست بعثی نیز در جهت حفظ قدرت او اجرا می‌شد. باوجود افزایش عمده درآمدهای عراق، نرخ تورم روی 12درصد ثابت مانده بود. برخلاف دیگر کشورهای عربی صادر کننده نفت در منطقه، سیاست‌های توزیع در عراق مانع شکل‌گیری طبقه فرادست ثروتمند شده بود. توسعه اقتصادی نیز سبب تسریع اجرای طرح‌های ساخت و ساز، نوسازی کشاورزی و ایجاد صنایع پتروشیمی و فولاد گردیده بود. صدام همچنین درصدد بود با تأسیس یک نهاد پارلمانی یعنی مجلس ملی، بر نفوذ سیاسی خود بیفزاید. این ملاحظات روی‌ هم‌ رفته، او و حامیانش را به این نتیجه رساند که قدرت عراق به شدت افزایش یافته است. بر این اساس، کلودیا رایت در سال 1979 عراق را یک “قدرت جدید” در منطقه خواند و ویلیام کوآندت در اوایل سال 1980 چنین نتیجه گرفت که «عراق در دهه 1980 قطعاً قدرت برتر منطقه خلیج‌[فارس] خواهد بود<ref>Claudia Wright, “Iraq: New Power in the Middle East,” Foreign Affairs 58 (Winter 1979-80):257-77; William B. Quandt, Setting National Priorities: Agenda for the I 980s (Washington, D.C. : Brookings, 1980), p. 319.</ref>.»
از سوی دیگر، صدام جایگاه خود را در کشور تثبیت کرده بود، کنترل شدیدی بر ارتش داشت و سیاست‌های داخلی حکومت [[سوسیالیسم|سوسیالیست]] بعثی نیز در جهت حفظ قدرت او اجرا می‌شد. باوجود افزایش عمده درآمدهای عراق، نرخ تورم روی 12درصد ثابت مانده بود. برخلاف دیگر کشورهای عربی صادر کننده نفت در منطقه، سیاست‌های توزیع در عراق مانع شکل‌گیری طبقه فرادست ثروتمند شده بود. توسعه اقتصادی نیز سبب تسریع اجرای طرح‌های ساخت و ساز، نوسازی کشاورزی و ایجاد صنایع پتروشیمی و فولاد گردیده بود. صدام همچنین درصدد بود با تأسیس یک نهاد پارلمانی یعنی مجلس ملی، بر نفوذ سیاسی خود بیفزاید. این ملاحظات روی‌ هم‌ رفته، او و حامیانش را به این نتیجه رساند که قدرت عراق به شدت افزایش یافته است. بر این اساس، کلودیا رایت در سال 1979 عراق را یک “قدرت جدید” در منطقه خواند و ویلیام کوآندت در اوایل سال 1980 چنین نتیجه گرفت که «عراق در دهه 1980 قطعاً قدرت برتر منطقه خلیج‌[فارس] خواهد بود<ref>Claudia Wright, “Iraq: New Power in the Middle East,” Foreign Affairs 58 (Winter 1979-80):257-77; William B. Quandt, Setting National Priorities: Agenda for the I 980s (Washington, D.C. : Brookings, 1980), p. 319.</ref>.»


صدام آشکارا سیاست‌های ارتقای جایگاه عراق در خاور میانه و تقویت قدرت نظامی این کشور، از جمله تدوین یک برنامه هستهی را دنبال می‌کرد تا عراق را به تنها دولت عربی دارای توان هستهی برای مقابله با حکومت اشغال‌گر قدس تبدیل کند. او با برگزاری دو کنفرانس پان‌عربیستی، اعراب را علیه پیمان کمپ دیوید بسیج کرد. نشست بغداد در نوامبر 1978 مانع خروج کشورهای میانه‌رو عرب از صف مقاومت متحد عربی شد و همین امر وجهه سیاسی عراق را تقویت کرد. صدام با حمایت از سازمان آزادی‌بخش فلسطین و جبهه آزادی‌بخش عرب و نیز با حمله به کیبوتز میسگاوام در شمال فلسطین اشغالی در آوریل 1980 کوشید در منازعه اعراب و اسرائیل نقش مهمی ایفا کند. مهم‌تر از آن، صدام موضع افراطی حکومت سوسیالیستی بعث در جهان عرب را تعدیل و جنگ لفظی انقلابی خود علیه سلاطین عرب را متوقف کرد. البته صدام که با اتخاذ این موضع جدید به دنبال دست‌یابی به جایگاه رهبری اعراب نیز بود، در فوریه 1980 منشور ملی عربی را اعلام کرد. این منشور از همه اعراب می‌خواست برای حل‌ و‌ فصل منازعات خود از اِعمال زور اجتناب کنند و همین امر ‌خود به ‌خود تغییر عمده لحن شدید پیشین بغداد را در پی داشت. دوری عراق از اتحاد جماهیر شوروی، فاصله گرفتن از دوستان تروریست سابق و مشارکت در اعطای کمک‌های خارجی به ویژه به اردن، بغداد را از حالت انزوا میان اعراب میانه‌رو بیرون آورد. سیاست میانه‌روی صدام به حوزه اقتصادی و به اموری نظیر میزان تولید و بهای نفت نیز کشیده شد و عراق خود را هرچه بیش‌تر با سیاست‌های عربستان سعودی هماهنگ کرد. صدام همچنین کوشید به مثابه یک پل ایدئولوژیک میان اعراب میانه‌رو و تندرو قرار گیرد و نقش رهبری آنها را در بین کشورهای غیر متعهد ایفا کند ولی در این امر موفق نشد.
صدام آشکارا سیاست‌های ارتقای جایگاه عراق در [[خاورمیانه|خاور میانه]] و تقویت قدرت نظامی این کشور، از جمله تدوین یک برنامه هسته‌ای را دنبال می‌کرد تا عراق را به تنها دولت عربی دارای توان هستهی برای مقابله با حکومت اشغال‌گر قدس تبدیل کند. او با برگزاری دو کنفرانس پان‌عربیستی، اعراب را علیه پیمان کمپ دیوید بسیج کرد. نشست بغداد در نوامبر 1978 مانع خروج کشورهای میانه‌رو عرب از صف مقاومت متحد عربی شد و همین امر وجهه سیاسی عراق را تقویت کرد. صدام با حمایت از سازمان آزادی‌بخش فلسطین و جبهه آزادی‌بخش عرب و نیز با حمله به کیبوتز میسگاوام در شمال فلسطین اشغالی در آوریل 1980 کوشید در منازعه اعراب و اسرائیل نقش مهمی ایفا کند. مهم‌تر از آن، صدام موضع افراطی حکومت سوسیالیستی بعث در جهان عرب را تعدیل و جنگ لفظی انقلابی خود علیه سلاطین عرب را متوقف کرد. البته صدام که با اتخاذ این موضع جدید به دنبال دست‌یابی به جایگاه رهبری اعراب نیز بود، در فوریه 1980 منشور ملی عربی را اعلام کرد. این منشور از همه اعراب می‌خواست برای حل‌ و‌ فصل منازعات خود از اِعمال زور اجتناب کنند و همین امر ‌خود به ‌خود تغییر عمده لحن شدید پیشین بغداد را در پی داشت. دوری عراق از اتحاد جماهیر شوروی، فاصله گرفتن از دوستان تروریست سابق و مشارکت در اعطای کمک‌های خارجی به ویژه به اردن، بغداد را از حالت انزوا میان اعراب میانه‌رو بیرون آورد. سیاست میانه‌روی صدام به حوزه اقتصادی و به اموری نظیر میزان تولید و بهای نفت نیز کشیده شد و عراق خود را هرچه بیش‌تر با سیاست‌های عربستان سعودی هماهنگ کرد. صدام همچنین کوشید به مثابه یک پل ایدئولوژیک میان اعراب میانه‌رو و تندرو قرار گیرد و نقش رهبری آنها را در بین کشورهای غیر متعهد ایفا کند ولی در این امر موفق نشد.


نفوذ در ایران، بخشی از دغدغه صدام برای کسب وجهه در میان اعراب و مهم‌ترین عامل در تبدیل عراق به قدرت نظامی برتر خلیج ‌فارس به شمار می‌آمد. در واقع، جنگ لفظی بغداد در خصوص مسائل ارضی مندرج در قرارداد الجزایر، ابتدا شماری از ناظران را بر آن داشت که اصلاح مفاد ارضی این قرارداد را انگیزه اصلی عراق برای آغاز جنگ بدانند. الزام عراق به چشم‌پوشی از کنترل کامل بر آب‌راه شط‌العرب [اروندرود] در قرارداد الجزایر، تحقیر بزرگی برای حکومت بغداد و دیگر کشورهای عربی محسوب می‌شد<ref>This point is also made by Stephen R. Grummon, The Iran-Iraq War. The Washington Papers 92 (New York: Praeger, 1982), p. 10.</ref>. و نماد تسلیم اعراب در برابر یک همسایه قوی‌تر یعنی ایران بود. علاوه بر این، شکست‌های پیاپی اعراب از حکومت اشغال‌گر قدس، هرچه بیش‌تر به این احساس حقارت دامن می‌زد. تجلیل اعراب از موفقیت‌های اولیه عراق در جنگ با ایران که بزرگ‌ترین پیروزی نظامی بر ایرانی‌ها پس از نبرد قادسیه در سال 637 میلادی به شمار می‌رفت نیز نشان‌دهنده اهمیت غرور عربی به مثابه یکی از نیروهای محرک این منازعه بود.
نفوذ در ایران، بخشی از دغدغه صدام برای کسب وجهه در میان اعراب و مهم‌ترین عامل در تبدیل عراق به قدرت نظامی برتر خلیج ‌فارس به شمار می‌آمد. در واقع، جنگ لفظی بغداد در خصوص مسائل ارضی مندرج در قرارداد الجزایر، ابتدا شماری از ناظران را بر آن داشت که اصلاح مفاد ارضی این قرارداد را انگیزه اصلی عراق برای آغاز جنگ بدانند. الزام عراق به چشم‌پوشی از کنترل کامل بر آب‌راه شط‌العرب [اروندرود] در قرارداد الجزایر، تحقیر بزرگی برای حکومت بغداد و دیگر کشورهای عربی محسوب می‌شد<ref>This point is also made by Stephen R. Grummon, The Iran-Iraq War. The Washington Papers 92 (New York: Praeger, 1982), p. 10.</ref>. و نماد تسلیم اعراب در برابر یک همسایه قوی‌تر یعنی ایران بود. علاوه بر این، شکست‌های پیاپی اعراب از حکومت اشغال‌گر قدس، هرچه بیش‌تر به این احساس حقارت دامن می‌زد. تجلیل اعراب از موفقیت‌های اولیه عراق در جنگ با ایران که بزرگ‌ترین پیروزی نظامی بر ایرانی‌ها پس از نبرد قادسیه در سال 637 میلادی به شمار می‌رفت نیز نشان‌دهنده اهمیت غرور عربی به مثابه یکی از نیروهای محرک این منازعه بود.
confirmed، مدیران
۳۷٬۵۱۸

ویرایش