confirmed
۵٬۹۲۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب | |||
| عنوان =مخمّسه (پیروان ابوالخطاب) | |||
| تصویر = | |||
| توضیح تصویر = | |||
| نام = | |||
| نام رایج =مخمّسه (پیروان ابوالخطاب) | |||
| تاریخ شکلگیری = | |||
| قرن شکلگیری = ق 2 | |||
| مبدأ شکلگیری = | |||
| موسس = محمدبنمقلاص اسدی کوفی معروف به ابوزینب اسدی(ابوالخطاب) | |||
| عقیده = 1.خداوند بهصورت پنج نفر ظاهر گردیده و آنان عبارتند از: محمدـ (صلّیالله علیه و آله و سلّم) علی، فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السلام. 2. معتقد بهتناسخ بودند.3.بهشت همین نعمتهای دنیا و جهنم سختیهای آن بوده و دنیا فناناپذیر است. براین اساس، تمام محرمات مباح است و نیازی با انجام فرائض نیست. | |||
}} | |||
'''مخمّسه''' پیروان «ابوالخطاب» بودند. | '''مخمّسه''' پیروان «ابوالخطاب» بودند. | ||
==وجه تسمیه== | == تاریخچه == | ||
نام اصلی ابوالخطاب، محمدبنمقلاص اسدی کوفی معروف بهابوزینب اسدی است. وی در ابتدا از اصحاب امام صادق ـ علیهالسلام ـ و شیعه بوده و سپس غالی گردیده است.<ref>حلّی، حسینبنیوسف، منتهیالمطلب، مشهد، مجمع البحوثالاسلامیة، چاپ اول، 1415ق، ج4، ص71.</ref> زمانی که امام صادق(علیه السلام) از اعتقاد غلوآمیز او آگاهی یافت، از وی تبرئه جسته و او را لعن کرد. ابوالخطاب پس از آن، مردم را بهسوی خود دعوت نمود و گمان میکرد پیامبران تفویض نمودهاند که مردم از او اطاعت کنند. او معتقد بود که تمام امامان نبی هستند حتی پا را فراتر نهاده به الوهیت ائمه باور داشته است و بر این گمان بود که حسن و حسین (علیهم السلام) پسران خدا هستند. بعد از قتل ابوالخطاب، پیروان او معتقد بودند که شخصی بهنام «معمر» جانشین او، وی را عبادت میکرده است.<ref>جزائری، سید نعمتالله، نورالبراهین، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1417ق، ج2، ص310</ref> | |||
== وجه تسمیه == | |||
بهاین فرقه از آن جهت «مخمّسه» میگفتند که گمان میکردند خدای عزّ و جلّ همان [[محمدبنعبدالله (خاتم الانبیا)|محمد]] است که در پنج صورت: محمد، [[علیبنابی طالب|علی]]، [[حسنبنعلی (مجتبی)|حسن]]، [[حسين (ع)|حسین]] و [[فاطمه بنت محمد (زهرا)|فاطمه]] ظاهر میشود و بهاین افراد، پنجتن میگویند. | |||
== عقاید == | |||
پیروان این فرقه معتقد بودند که خداوند بهصورت پنج نفر ظاهر گردیده و آنان عبارتند از: محمدـ (صلی الله علیه و آله و سلم) علی، فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السلام.<ref>نوری طبرسی، حسین، خاتمةالمستدرک، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1415ق، ج1، ص</ref>163.همچنین معتقد بودند که [[نماز]]، [[روزه]]، [[حج]] و دیگر عبادات بندهایی بیش نیستند و معنای [[زنا]]، [[خمر]]، [[ربا]]، سرقت و همه کبائر که حرام شدهاند مردان و زنانی هستند که خداوند آنان را از دوستی با ایشان منع کرده است. علاوه، این طایفه به [[تناسخ]] اعتقاد داشتند و از [[غلاة (فرقه)|غلاة]] بهشمار میرفتند.<ref>مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 400 با ویرایش و اصلاح جملات</ref><ref>اشعری قمی، سعدبنعبدالله، المقالات و الفرق، تحقيق محمد جواد مشكور، تهران، سال 1963 میلادی، صفحات، 56، 59، 60، 63، 192. | |||
</ref> یکی از اعتقادات دیگر این فرقه آن بود که بهشت همین نعمتهای دنیا و جهنم سختیهای آن است و دنیا فناناپذیر است و روی این جهت تمام محرمات را مباح دانسته و فرائض را ترک نمودند.<ref>جزائری، سید نعمت الله، نور البراهین، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1417ق، ج2، ص310</ref> | |||
=== حقیقت وجودی حضرت محمد === | |||
مخمسه معتقد بودند که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) حقیقت وجودی بقیه پنج تن است، زیرا او نخستین کسی بود که خداوند در جسمش ظاهر شد. او ناطق است و بههر صورتی که بخواهد در میآید. همچنین میگفتند که محمد همان [[آدم]]، [[نوح]]، [[ابراهیم]]، [[موسى|موسی]] و [[عیسی|عیسی]] بود که پیوسته در عرب و حتی در شمایل پادشاهان ایران نیز ظاهر میشد و در هر چرخشی بهصورتی در میآمد. | |||
=== مقام امامان پس از پیامبر === | |||
امامان پس از محمد همان مقام محمد را دارند و حضرت فاطمه همان محمد است و معنای باب در [[قرآن]]، [[سلمان]] میباشد و معنای یتیم، [[مقداد]] و یتیم دیگر [[ابوذر]] است. <ref>مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 400 با ویرایش و اصلاح جملات</ref> | |||
== | == سرانجام == | ||
بنابر نقل سعدبنعبدالله اشعرى قمى، وى و همراهانش که حدود 70 نفر بودند در مسجد کوفه گرد آمده اظهار زهد و تنسک مى کردند و در هنگام نماز مردم را بهمسلک خود فرا مى خواندند. چون خبر به عیسىبنموسى، والى کوفه رسید، عده اى را براى دستگیرى آنان اعزام کرد، ولى خطّابیان تسلیم نشده، جنگ میان آنان درگرفت و ابوالخطاب دستگیر شد. او را نزد والى کوفه بردند و در کنار رود فرات وی و یارانش را گردن زدند و سرش را براى منصور عباسى فرستادند. بنابر شواهد موجود، مرگ ابوالخطاب باید حدود سال 138 هجری قمری اتفاق افتاده باشد. <ref>اشعری قمی، سعد بن عبداللّه ابى خلف، المقالات و الفرق، ص 81 - 82</ref> <ref>کشّى، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشى، ص 292 - 297 و 324.</ref> | |||
== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | |||
{{فرق و مذاهب}} | |||
[[رده: فرق و مذاهب]] | [[رده:فرق و مذاهب]] | ||