حیانیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
(صفحه‌ای تازه حاوی «حيّانيه‏ پيروان حيان سراج بودند و اعتقاد داشتند که محمد حنفیه بعد از امام عل...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
حيّانيه‏ پيروان حيان سراج بودند و اعتقاد داشتند که محمد حنفیه بعد از امام علی علیه السلام امام است.
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب
| عنوان =حیّانیّه
| تصویر =
| توضیح تصویر =
| نام = حیّانیّه
| نام رایج =
| تاریخ شکل گیری =1 ق
| قرن شکل گیری =
| مبدأ شکل گیری =
| موسس =حیّان سرّاج 
| عقیده = محمد بن حنفیه زنده و بعد از امام علی او امام است. 
}}
'''حیّانیه‏'''  پیروان شخصی به‌نام حیّان سرّاج بودند و اعتقاد داشتند که [[محمد بن حنفیه|محمد حنفیه]] بعد از [[علی بن ابی‌طالب|امام علی ‌(علیه‌السّلام]]) امام است.


==شرح حال موسس==
== شرح حال موسس ==
حيان سراج‏ کيساني مذهب <ref> علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص 105.</ref>
حیان‌سراج‏ کیسانی مذهب<ref> علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص 105.</ref> و معتقد به امامت محمد‌بن‌حنفیه بوده و می گفت که او زنده است.  
و معتقد به امامت محمد بن حنفيه بوده و او را زنده مي ‏دانسته.


==تاریخچه==
== تاریخچه ==
نوشته اند که وی با امام صادق علیه السلام احتجاجاتی داشته است که به چند مورد آن اشاره می شود
نوشته‌اند که وی با [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق (علیه‌السّلام)]] احتجاجاتی داشته است که به چند مورد از آن اشاره می‌شود:
کشي  از راوی نقل می کند که  بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدم حضرت فرمود اگر کمی زودتر رسیده بودی حیان سراج را می دیدی که در باره محمد حنیفه بحث می کرد او محمد را به گونه ای مدح می کرد که گویا زنده است به او گفتم ای حیان
آيا شما و ديگران نمي‏گوييد که همانند آن چه در بني‏اسرائيل اتفاق افتاد، بايد در اين امت اتفاق بیفتد؟ گفت: آري. گفتم: آيا ما و شما ديده و يا شنيده‏ايم که عالمي در برابر چشم مردم مرده باشد، و زنانش شوهر کرده باشند و اموالش تقسيم شده باشد و در عين حال زنده باشد؟ او چيزي نگفت، و از جا برخاست، و رفت.<ref>کشی،رجال،  ص 266.</ref>
شيخ صدوقي، در اکمال الدين، از حسين بن مختار نقل کرده که می گفت:  حيان بن سراج بر امام صادق (ع) وارد شد، حضرت فرمود: حيان! يارانت درباره محمد بن حنفيه چه مي‏گويند و چه اعتقادي دارند؟ حيان گفت آن ها معتقدند که او زنده است و روزي مي ‏خورد. حضرت فرمود: پدرم، براي من نقل فرمود که او جزء اشخاصي بوده که به عيادت محمد رفته و چانه‏اش را بسته و در خاک دفنش کرده و اموالش را تقسيم نمودند. حيان عرض کرد: مثال محمد، مثل عيسي بن مريم (ع) است که مردم گمان کردند به دار آويخته شده و مرده است حضرت فرمود: براي دوستانيا دشمنانش؟ عرض کرد: براي دشمنانش. فرمود: گمان مي‏کني که حضرت محمد بن علي دشمن محمد حنفيه است؟ گفت: نه. <ref>شیخ صدوق، کمال الدين، ج 1، ص 36.</ref>
عبدالرحمن بن حجاج نقل می کند که امام صادق (ع) به من فرمود: يکي از پسر عموهايم آمد و براي حيان سراج از من اجازه ملاقات خواست، اجازه دادم؛ حيان وارد شد و گفت: يا اباعبدالله مي‏خواهم از راجع به مطلبی پرسش کنم که خودم به آن آگاهم ليکن‏دوست دارم که آن را از شما بپرسم؛ به من خبر ده از عمويت، محمد بن علي (حنفيه)، آيا مرده است، يا نه؟ امام صادق (ع) فرمود: من در جواب گفتم که پدرم به من چنين خبر داد که در مزرعه خودم بودم که شخصي آمدو گفت: عمويت را درياب. من به منزل عمويم رفتم، ديدم حالت غش به او دست داده، ناگهان به هوش آمد و به من گفت: به محل زراعت برگرد. من پرهیز کردم. گفت که بايد برگردي! برگشتم. هنوز به مزرعه‏ام نرسيده بودم که باز آمدند و گفتند عمويت را درياب. برگشتم، ديدم زبانش بسته شده، اما مشغول به نوشتن وصيت‏نامه است. از جايم برنخاستم تا چشمش را بستند و غسلش دادند، و کفن بر او پوشاندند و نماز بر وي خوانديم و سپس دفنش کردیم. اگر اين موت و مرگ است به خدا که او مرده است. حيان گفت: خدا تو را بيامرزد، بر پدرت مطلب اشتباه شده گمان کرده که محمد حنفيه مرده است. <ref>کشی، رجال، ص 267 - 266.</ref>


==سر انجام==
[[محمد بن عمر کشی|کشّی]] از راوی نقل می‌کند که بر حضرت صادق ‌(علیه‌السّلام) وارد شدم، حضرت فرمود اگر کمی‌ زودتر رسیده بودی، حیّان سرّاج را می‌دیدی که درباره محمد حنیفه بحث می‌کرد. او محمد را به‌گونه‌ای مدح می‌کرد که گویا زنده است. به او گفتم ای حیّان! آیا شما و دیگران نمی‏‌گویید که همانند آن چه در [[بنی اسرائیل|بنی‌‏اسرائیل]] اتفاق افتاد، باید در این امت اتفاق بیفتد؟ گفت: آری، گفتم: آیا ما و شما دیده و یا شنیده‌‏ایم که عالمی‌ در برابر چشم مردم مرده باشد و زنانش شوهر کرده باشند و اموالش تقسیم شده باشد و در عین حال زنده باشد؟ او چیزی نگفت و از جا برخاست و رفت<ref>کشی محمد بن عمربن عبدالعزیز، رجال، ص 266.</ref>.
ظاهرا اين حيان همان كسى است كه پس از ابو مسلم در خراسان قيام كرد و معروف به حيان خراسانى است و از بزرگ ترين دشمنان عرب در خراسان به شمار مى‏رفت. وى خراسان را بر قتيبه بن مسلم باهلى سردار خونريز عرب بشورانيد و سرانجام به دست سعيد بن خذنيه فرمانرواى عرب در خراسان با زهر مسموم گشت. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم،  ص 172 با ویرایش</ref>
<ref>حبیبی عبد الحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، نشر دنیای کتاب، سال 1363 شمسی، ص 174- 176.</ref>
<ref>مامقانی، مقباس الهدایه، چاپ نجف، ص 82</ref>


==پانویس==
[[شیخ صدوق]] از حسین‌بن‌مختار نقل می‌کند می‌گفت: حیّان‌بن‌سرّاج بر امام صادق (علیه‌السّلام) وارد شد، حضرت فرمود: حیّان! یارانت درباره محمد‌بن‌حنفیه چه می‏‌گویند و چه اعتقادی دارند؟ حیّان گفت آنها معتقدند که او زنده است و روزی می‌‏خورد. حضرت فرمود: پدرم برای من نقل فرمود که او جزء اشخاصی بوده که به عیادت محمد رفته و چانه‌‏اش را بسته و در خاک دفنش کرده و اموالش تقسیم شده است. حیّان عرض کرد: مثال محمد مثل [[حضرت عیسی|عیسی‌بن‌مریم (علیه‌السّلام)]] است که مردم گمان کردند به دار آویخته شده و مرده است. حضرت فرمود: برای دوستان یا دشمنانش؟ عرض کرد: برای دشمنانش، فرمود: گمان می‌‏کنی که حضرت محمد‌بن‌علی دشمن محمد‌حنفیه است؟ گفت: نه<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج 1، ص 36.</ref>.


[[رده: کلام ]]
عبدالرحمن‌بن‌حجاج نقل می‌کند که امام صادق (علیه‌السّلام) به من فرمود: یکی از پسر‌عموهایم آمد و برای حیّان‌سرّاج از من اجازه ملاقات خواست، اجازه دادم؛ حیّان وارد شد و گفت: یا اباعبدالله می‏‌خواهم  از شما سوالی بپرسم که خودم به پاسخ آن آگاهم، اما ‏دوست دارم که جوابش را از شما هم بدانم! به من خبر ده از عمویت، محمد‌بن‌علی (حنفیه)، آیا مرده است یا نه؟ امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: من در جواب گفتم که پدرم به من چنین خبر داد که در مزرعه خودم بودم که شخصی آمد و گفت: عمویت را دریاب، من به منزل عمویم رفتم، دیدم حالت غش به او دست داده، ناگهان به هوش آمد و به من گفت: به محل زراعت برگرد. من پرهیز کردم، گفت که باید برگردی! برگشتم. هنوز به مزرعه‌‏ام نرسیده بودم که باز آمدند و گفتند عمویت را دریاب. برگشتم، دیدم زبانش بسته شده، اما مشغول به نوشتن وصیت‏‌نامه است. از جایم برنخاستم تا چشمش را بستند و غسلش دادند و کفن بر او پوشاندند و نماز بر وی خواندیم و سپس دفنش کردیم. اگر این موت و مرگ است به خدا که او مرده است. حیان گفت: خداوند تو را بیامرزد، بر پدرت مطلب اشتباه شده گمان کرده که محمد حنفیه مرده است<ref>کشی، رجال، ص 267 - 266.</ref>.
[[رده: مذاهب کلامی ]]
 
== سر انجام ==
ظاهرا این حیّان همان کسی است که پس از [[ابومسلم خراسانی|ابومسلم]] در [[خراسان]] قیام کرد و معروف به حیّان خراسانی است. وی از بزرگ‌ترین دشمنان عرب در خراسان به شمار می‌‏رفت و آن دیار را بر قتیبةبن‌مسلم باهلی، سردار خون‌ریز عرب بشورانید و سرانجام به‌دست سعید‌بن‌خذنیه فرمانروای عرب در خراسان با زهر مسموم شد<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 172 با ویرایش</ref><ref>حبیبی عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، نشر دنیای کتاب، سال 1363 شمسی، ص 174- 176.</ref><ref>مامقانی، مقباس الهدایه، چاپ نجف، ص 82</ref>.
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
{{فرق و مذاهب}}
 
[[رده:فرق و مذاهب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۰۴

حیّانیّه
نامحیّانیّه
تاریخ شکل گیری1 ق، ۱ ش‌، ۶۲۲ م
موسسحیّان سرّاج
عقیدهمحمد بن حنفیه زنده و بعد از امام علی او امام است.

حیّانیه‏ پیروان شخصی به‌نام حیّان سرّاج بودند و اعتقاد داشتند که محمد حنفیه بعد از امام علی ‌(علیه‌السّلام) امام است.

شرح حال موسس

حیان‌سراج‏ کیسانی مذهب[۱] و معتقد به امامت محمد‌بن‌حنفیه بوده و می گفت که او زنده است.

تاریخچه

نوشته‌اند که وی با امام صادق ‌(علیه‌السّلام) احتجاجاتی داشته است که به چند مورد از آن اشاره می‌شود:

کشّی از راوی نقل می‌کند که بر حضرت صادق ‌(علیه‌السّلام) وارد شدم، حضرت فرمود اگر کمی‌ زودتر رسیده بودی، حیّان سرّاج را می‌دیدی که درباره محمد حنیفه بحث می‌کرد. او محمد را به‌گونه‌ای مدح می‌کرد که گویا زنده است. به او گفتم ای حیّان! آیا شما و دیگران نمی‏‌گویید که همانند آن چه در بنی‌‏اسرائیل اتفاق افتاد، باید در این امت اتفاق بیفتد؟ گفت: آری، گفتم: آیا ما و شما دیده و یا شنیده‌‏ایم که عالمی‌ در برابر چشم مردم مرده باشد و زنانش شوهر کرده باشند و اموالش تقسیم شده باشد و در عین حال زنده باشد؟ او چیزی نگفت و از جا برخاست و رفت[۲].

شیخ صدوق از حسین‌بن‌مختار نقل می‌کند می‌گفت: حیّان‌بن‌سرّاج بر امام صادق (علیه‌السّلام) وارد شد، حضرت فرمود: حیّان! یارانت درباره محمد‌بن‌حنفیه چه می‏‌گویند و چه اعتقادی دارند؟ حیّان گفت آنها معتقدند که او زنده است و روزی می‌‏خورد. حضرت فرمود: پدرم برای من نقل فرمود که او جزء اشخاصی بوده که به عیادت محمد رفته و چانه‌‏اش را بسته و در خاک دفنش کرده و اموالش تقسیم شده است. حیّان عرض کرد: مثال محمد مثل عیسی‌بن‌مریم (علیه‌السّلام) است که مردم گمان کردند به دار آویخته شده و مرده است. حضرت فرمود: برای دوستان یا دشمنانش؟ عرض کرد: برای دشمنانش، فرمود: گمان می‌‏کنی که حضرت محمد‌بن‌علی دشمن محمد‌حنفیه است؟ گفت: نه[۳].

عبدالرحمن‌بن‌حجاج نقل می‌کند که امام صادق (علیه‌السّلام) به من فرمود: یکی از پسر‌عموهایم آمد و برای حیّان‌سرّاج از من اجازه ملاقات خواست، اجازه دادم؛ حیّان وارد شد و گفت: یا اباعبدالله می‏‌خواهم از شما سوالی بپرسم که خودم به پاسخ آن آگاهم، اما ‏دوست دارم که جوابش را از شما هم بدانم! به من خبر ده از عمویت، محمد‌بن‌علی (حنفیه)، آیا مرده است یا نه؟ امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: من در جواب گفتم که پدرم به من چنین خبر داد که در مزرعه خودم بودم که شخصی آمد و گفت: عمویت را دریاب، من به منزل عمویم رفتم، دیدم حالت غش به او دست داده، ناگهان به هوش آمد و به من گفت: به محل زراعت برگرد. من پرهیز کردم، گفت که باید برگردی! برگشتم. هنوز به مزرعه‌‏ام نرسیده بودم که باز آمدند و گفتند عمویت را دریاب. برگشتم، دیدم زبانش بسته شده، اما مشغول به نوشتن وصیت‏‌نامه است. از جایم برنخاستم تا چشمش را بستند و غسلش دادند و کفن بر او پوشاندند و نماز بر وی خواندیم و سپس دفنش کردیم. اگر این موت و مرگ است به خدا که او مرده است. حیان گفت: خداوند تو را بیامرزد، بر پدرت مطلب اشتباه شده گمان کرده که محمد حنفیه مرده است[۴].

سر انجام

ظاهرا این حیّان همان کسی است که پس از ابومسلم در خراسان قیام کرد و معروف به حیّان خراسانی است. وی از بزرگ‌ترین دشمنان عرب در خراسان به شمار می‌‏رفت و آن دیار را بر قتیبةبن‌مسلم باهلی، سردار خون‌ریز عرب بشورانید و سرانجام به‌دست سعید‌بن‌خذنیه فرمانروای عرب در خراسان با زهر مسموم شد[۵][۶][۷].

پانویس

  1. علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص 105.
  2. کشی محمد بن عمربن عبدالعزیز، رجال، ص 266.
  3. شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج 1، ص 36.
  4. کشی، رجال، ص 267 - 266.
  5. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 172 با ویرایش
  6. حبیبی عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، نشر دنیای کتاب، سال 1363 شمسی، ص 174- 176.
  7. مامقانی، مقباس الهدایه، چاپ نجف، ص 82