۸۹٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[پیامبر اسلام' به '[[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)') |
جز (جایگزینی متن - 'صلی الله علیه و آله و سلم' به 'صلّیالله علیه وآله') |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
| مذهب = [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] | | مذهب = [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] | ||
| آثار = | | آثار = | ||
| فعالیتها = {{فهرست جعبه عمودی |جلوگیری از سب [[علی بن ابی طالب|علی( | | فعالیتها = {{فهرست جعبه عمودی |جلوگیری از سب [[علی بن ابی طالب|علی(علیهالسّلام)]] |بازگرداندن [[فدک]] |برداشتن ممنوعیت کتابت حدیث }} | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
عمر مدت شش سال استاندار مدینه بود. سال 93 هجری ولید بنا به در خواست [[حجاج بن یوسف]] او را از استانداری مدینه عزل کرد<ref>طبری، پیشین، ج 9، ص 3868</ref>. حجاج در نامهای که به ولید نوشت متذکر شد که «بیدینان و اختلاف جویان و شورشیان عراقی از [[عراق]] به مدینه و [[مکه]] پناه میبرند (و در پناه و امنیت عمر بن عبدالعزیز به سر میبرند.) و این امر مایه وهن است.» به همین علت ولید او را از استانداری این منطقه عزل کرد<ref>طبری، پیشین، ج 9، ص 3867 و ابن خلدون، عبدالرحمن؛ تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش، ج 2، ص 102</ref>. | عمر مدت شش سال استاندار مدینه بود. سال 93 هجری ولید بنا به در خواست [[حجاج بن یوسف]] او را از استانداری مدینه عزل کرد<ref>طبری، پیشین، ج 9، ص 3868</ref>. حجاج در نامهای که به ولید نوشت متذکر شد که «بیدینان و اختلاف جویان و شورشیان عراقی از [[عراق]] به مدینه و [[مکه]] پناه میبرند (و در پناه و امنیت عمر بن عبدالعزیز به سر میبرند.) و این امر مایه وهن است.» به همین علت ولید او را از استانداری این منطقه عزل کرد<ref>طبری، پیشین، ج 9، ص 3867 و ابن خلدون، عبدالرحمن؛ تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش، ج 2، ص 102</ref>. | ||
یکی از اقدامات او در زمان حکمرانی در مدینه تخریب و بازسازی و توسعه [[مسجد النبى (ص)|مسجدالنبی ( | یکی از اقدامات او در زمان حکمرانی در مدینه تخریب و بازسازی و توسعه [[مسجد النبى (ص)|مسجدالنبی (صلّیالله علیه وآله)]] بود. <ref>مقدسى، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، 1374، چاپ اول، ج 2، ص 608</ref> در سال 88 پیکی از طرف ولید بن عبدالملک به مدینه آمد و عمر بن عبدالعزیز را مامور ساخت که مسجدالنبی را توسعه دهد به گونهای که حجرههای همسران [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه)]] در [[مسجد]] قرار گیرند. و پشت مسجد و اطراف آن را بخرد تا مساحت مسجد 200 ذراع در 200 ذراع شود<ref>طبری، ج 9، ص 3816 و ابن خلدون، پیشین، ج 2، ص 102</ref>. | ||
پس از مرگ ولید بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز بر جنازه او [[نماز]] خواند<ref>یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 247 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3881 و ابن خلدون، پیشین، ص 114</ref>. در دوره سلیمان بن عبدالملک(96 تا 99 هجری) عمر حکم مشاور او را داشت و پس از مرگ سلیمان باز این عمر بود که بر جنازه او [[نماز]] خواند<ref> ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 28 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3943</ref>. همه این امور نشاندهنده نفوذ او در این دوره میباشد. | پس از مرگ ولید بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز بر جنازه او [[نماز]] خواند<ref>یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 247 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3881 و ابن خلدون، پیشین، ص 114</ref>. در دوره سلیمان بن عبدالملک(96 تا 99 هجری) عمر حکم مشاور او را داشت و پس از مرگ سلیمان باز این عمر بود که بر جنازه او [[نماز]] خواند<ref> ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 28 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3943</ref>. همه این امور نشاندهنده نفوذ او در این دوره میباشد. | ||
== آغاز خلافت عمر بن عبدالعزیز == | == آغاز خلافت عمر بن عبدالعزیز == | ||
[[سلیمان بن عبدالملک]] بنا به گفته خودش برای جلوگیری از فتنه، عمر بن عبدالعزیز را جانشین خود قرار داد. هر چند دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز بیش از دو سال نبوده است؛ اما در همین دوره کوتاه اقدامات بسیار شایسته و نیکویی توسط این خلیفه اموی صورت گرفت. به نظر میرسد، وی پس از این که به خلافت رسید، احساس کرد که مسئولیت سنگین و وظیفهای دشوار بر عهده او گذاشته شده است<ref>طبری مینویسد: او پس از رسیدن به خلافت کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان جاری کرد. طبری، پیشین، ج 9، ص 3951</ref>. احتمالا با توجه به این که بخش عمدهای از دوره زندگی عمر بن عبدالعزیز در مدینه سپری شده است و با عنایت به این که علاوه بر خاندان پیامبر( | [[سلیمان بن عبدالملک]] بنا به گفته خودش برای جلوگیری از فتنه، عمر بن عبدالعزیز را جانشین خود قرار داد. هر چند دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز بیش از دو سال نبوده است؛ اما در همین دوره کوتاه اقدامات بسیار شایسته و نیکویی توسط این خلیفه اموی صورت گرفت. به نظر میرسد، وی پس از این که به خلافت رسید، احساس کرد که مسئولیت سنگین و وظیفهای دشوار بر عهده او گذاشته شده است<ref>طبری مینویسد: او پس از رسیدن به خلافت کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان جاری کرد. طبری، پیشین، ج 9، ص 3951</ref>. احتمالا با توجه به این که بخش عمدهای از دوره زندگی عمر بن عبدالعزیز در مدینه سپری شده است و با عنایت به این که علاوه بر خاندان پیامبر(صلّیالله علیه وآله)، عالمان و فقهای بزرگی در مدینه حضور داشتهاند<ref> دینوری، ابو حنیفه؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی، 1371، چاپ چهارم، ص 368 و طبری، پیشین، ج 9،ص 3708</ref>، به نظر میرسد، وی تحت تاثیر نظام تعلیمی مدینه از تربیت خاصی برخوردار شده است که با سایر حاکمان اموی متفاوت بوده است. | ||
== اقدامات شایسته عمربن عبدالعزیز == | == اقدامات شایسته عمربن عبدالعزیز == | ||
عمر بن عبدالعزیز از همان ابتدا روش حکومتی خویش را اعلام کرد. او در سخنرانی خود در آغاز خلافتش اعلام کرد: ای مردم بعد از [[قرآن]] هیچ کتابی و بعد از [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|محمد ( | عمر بن عبدالعزیز از همان ابتدا روش حکومتی خویش را اعلام کرد. او در سخنرانی خود در آغاز خلافتش اعلام کرد: ای مردم بعد از [[قرآن]] هیچ کتابی و بعد از [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|محمد (صلّیالله علیه وآله)]] هیچ پیامبری نیست. من قاضی نیستم، بلکه مجری هستم. بدعتگذار نیستم، بلکه تابع هستم<ref> ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 30 و 60</ref>. | ||
از [[مزاحم بن زفر]] نقل شده است، همراه نمایندگان [[کوفه]] پیش عمر بن عبدالعزیز رفتم. او درباره امور شهر ما و امیر ما و قاضى ما پرسید. آنگاه گفت: پنج خصلت است که اگر یکى از آنها را قاضى رعایت نکند، مایه ننگ و عار اوست. قاضى باید فهیم و سخت بردبار و سخت پارسا و استوار و چنان عالم باشد که از هر چه نمىدانند از او بپرسند، یا چنان باشد که در عین عالم بودن از هر چه نمىداند بپرسد<ref>ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 62</ref>. | از [[مزاحم بن زفر]] نقل شده است، همراه نمایندگان [[کوفه]] پیش عمر بن عبدالعزیز رفتم. او درباره امور شهر ما و امیر ما و قاضى ما پرسید. آنگاه گفت: پنج خصلت است که اگر یکى از آنها را قاضى رعایت نکند، مایه ننگ و عار اوست. قاضى باید فهیم و سخت بردبار و سخت پارسا و استوار و چنان عالم باشد که از هر چه نمىدانند از او بپرسند، یا چنان باشد که در عین عالم بودن از هر چه نمىداند بپرسد<ref>ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 62</ref>. | ||
== برخورد شایسته عمربن عبدالعزیز با علویان == | == برخورد شایسته عمربن عبدالعزیز با علویان == | ||
عمر بن عبدالعزیز که تلاش میکرد با همه گروهها و دستهبندیها برخورد شایستهای داشته باشد، سعی کرد علویان و [[شیعیان]] را نیز از خود راضی نگه دارد. او به این منظور دستور داد کسی حق ندارد [[علی بن ابی طالب|حضرت علی ( | عمر بن عبدالعزیز که تلاش میکرد با همه گروهها و دستهبندیها برخورد شایستهای داشته باشد، سعی کرد علویان و [[شیعیان]] را نیز از خود راضی نگه دارد. او به این منظور دستور داد کسی حق ندارد [[علی بن ابی طالب|حضرت علی (علیهالسّلام)]] را لعن کند. <ref> یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 268 و ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج 13، ص 242</ref> پیش از این حضرت علی (علیهالسّلام) بر روی منابر لعن میشد و این رسم ناپسند و نفرتانگیزی بود که معاویه آن را باب کرده بود<ref>امینی، سید عبدالحسین؛ الغدیر، ترجمه جمعی از مترجمان، تهران، بنیاد بعثت، بی تا، ج 3، ص 180</ref>. | ||
عمر بن عبدالعزیز علت محبت خود را به على ( | عمر بن عبدالعزیز علت محبت خود را به على (علیهالسّلام) این گونه نقل میکند: من در مدینه مشغول تحصیل علم بودم. همیشه ملازم عبیدالله بن عبدالله بن عتبة بن مسعود بودم. او چیزى درباره من (و لعن على) شنیده بود. روزى من نزد او رفتم او را در حال نماز دیدم. او نماز خود را طول داد و من به انتظار نشستم که او از نماز فراغت یابد. چون نماز او پایان یافت رو به من کرد و گفت: | ||
تو کى و از کجا دانستى که خداوند بر اهل [[بدر]] و بر یارانى که با پیغمبر [[بیعت رضوان]] کرده بودند، غضب کرده (و آنها را مستوجب لعن دانسته که تو لعن مىکنى؟). خداوند از آنها راضى بوده است. من (عمر بن عبدالعزیز) گفتم: چیزى نشنیدهام (درباره غضب خدا نسبت به آنها). گفت: آنچه از تو درباره على ( | تو کى و از کجا دانستى که خداوند بر اهل [[بدر]] و بر یارانى که با پیغمبر [[بیعت رضوان]] کرده بودند، غضب کرده (و آنها را مستوجب لعن دانسته که تو لعن مىکنى؟). خداوند از آنها راضى بوده است. من (عمر بن عبدالعزیز) گفتم: چیزى نشنیدهام (درباره غضب خدا نسبت به آنها). گفت: آنچه از تو درباره على (علیهالسّلام) شنیده شده چه بوده است؟ گفتم: از خدا و از تو معذرت میخواهم. من هم از آن روز لعن علی (علیهالسّلام) را ترک کردم. پدرم هم خطبه میخواند، چون خواست نام على را به زشتى برد، دچار خبط و خلط گردید. همین که فرود آمد از او پرسیدم علت آن تزلزل و پریشانگویى در خطبه چه بود؟ من متوجه شده بودم که چون تو به نام على (علیهالسّلام) مىرسیدى، سخن تو پریشان میگردید. گفت: آیا تو متوجه آن پریشانى و اختلال شدى؟ گفتم: آرى. گفت: اى فرزند، آنانى که گرد ما تجمع کردهاند اگر آنچه را که ما از (فضایل) على (علیهالسّلام) مىدانستیم خود بدانند، از گرد ما پراکنده شده به اولاد على (علیهالسّلام) میگرویدند<ref>ابن اثیر، پیشین، ج 13، ص 242</ref>. | ||
علاوه بر این عمر بن عبدالعزیز [[خمس]] که به [[بنیهاشم]] تعلق داشت را به آنها داد و [[فدک]] را که [[معاویه]] تیول مروان ساخته بود و او هم آن را به پسرش عبدالعزیز بخشیده بود و عمر آن را [[ارث]] برده بود، به فرزندان [[ | علاوه بر این عمر بن عبدالعزیز [[خمس]] که به [[بنیهاشم]] تعلق داشت را به آنها داد و [[فدک]] را که [[معاویه]] تیول مروان ساخته بود و او هم آن را به پسرش عبدالعزیز بخشیده بود و عمر آن را [[ارث]] برده بود، به فرزندان [[فاطمه بنت محمد (زهرا)|فاطمه (سلام الله علیها)]] باز گرداند<ref> یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 269</ref>. | ||
== در گذشت عمربن عبدالعزیز == | == در گذشت عمربن عبدالعزیز == |