مثنوی های تعلیمی صوفیه: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''مثنویهای تعلیمی صوفیه''' از جمله آثاری است که در ادبیات فارسی جایگاه ویژه...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''مثنویهای تعلیمی صوفیه''' از جمله آثاری است که در ادبیات فارسی جایگاه ویژه و بارزی دارند. پیشتر دیدیم که | '''مثنویهای تعلیمی صوفیه''' از جمله آثاری است که در ادبیات فارسی جایگاه ویژه و بارزی دارند. پیشتر دیدیم که [[صوفیه]] هم در عشقنامهها و هم در داستانهای تمثیلی از مثنوی نیز استفاده کردهاند. | ||
استفاده از مثنوی، یعنی شعری که دو مصرع هر یک از ابیات آن با یکدیگر همقافیه است، در تاریخ ادبیات فارسی سابقهای دراز دارد و پیش از اینکه سخنوران صوفی از این نوع شعر برای بیان تعالیم و نظریات خود استفاده کنند، مثنویهای دیگری در فارسی سروده شده بود که نمونۀ بارز آن شاهنامۀ فردوسی است. | استفاده از مثنوی، یعنی شعری که دو مصرع هر یک از ابیات آن با یکدیگر همقافیه است، در تاریخ ادبیات فارسی سابقهای دراز دارد و پیش از اینکه سخنوران صوفی از این نوع شعر برای بیان تعالیم و نظریات خود استفاده کنند، مثنویهای دیگری در فارسی سروده شده بود که نمونۀ بارز آن شاهنامۀ فردوسی است. | ||
نسخهٔ ۲۱ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۳۱
مثنویهای تعلیمی صوفیه از جمله آثاری است که در ادبیات فارسی جایگاه ویژه و بارزی دارند. پیشتر دیدیم که صوفیه هم در عشقنامهها و هم در داستانهای تمثیلی از مثنوی نیز استفاده کردهاند. استفاده از مثنوی، یعنی شعری که دو مصرع هر یک از ابیات آن با یکدیگر همقافیه است، در تاریخ ادبیات فارسی سابقهای دراز دارد و پیش از اینکه سخنوران صوفی از این نوع شعر برای بیان تعالیم و نظریات خود استفاده کنند، مثنویهای دیگری در فارسی سروده شده بود که نمونۀ بارز آن شاهنامۀ فردوسی است.
نسایی
در ادبیات دینی هم منظومۀ یوسف و زلیخا که به غلط به فردوسی نسبت داده شده، به صورت مثنوی است. اما نخستین شاعری که برای بیان تعالیم صوفیانۀ خود از مثنوی استفاده کرد، سنایی بود. چنانکه در بخش داستانهای تمثیلی مشاهده کردیم، سنایی نخستین شاعری بود که سفر عقلانی نفس را به عوالم بالا در سیر العباد به صورت مثنوی بیان کرد. همین شاعر مثنوی دیگری برای تعالیم صوفیانۀ خود سرود که به حدیقة الحقیقة معروف است. مثنوی حدیقة الحقیقة کتابی است که در آن نظریات عرفانی سنایی، با صبغۀ نوافلاطونی، همراه با اندرزهای اخلاقی و با استناد و استشهاد به آیات و احادیث، و با استفاده از حکایات مختلف بیان شده است. سنایی در این کتاب هر چند که از محبت و عشق هم سخن گفته، ولی مباحث نظری، از جمله صفت عقل، فضیلت علم، و افلاک و بروج را نیز مطرح کرده است. تصوف سنایی در این کتاب نیز جنبۀ پارسایانه و اخلاقی دارد و سعی او در این مثنوی، ترغیب خواننده به پشت کردن به دنیا، روی آوردن به تقوا و پارسایی، و رفتن به راه باطن است. حدیقه الگویی بود که شاعران مثنویگوی دیگر در تصوف کموبیش از آن پیروی کردند.
عطار نیشابوری
مثنویهای عطار از قبیل الاهینامه و اسرارنامه مشتمل بر عقاید نظری تصوف و نیز دستورات اخلاقی است. وی در عین حال که از اسرار آفرینش و حالات و مقامات باطنی سخن میگوید، در نهایت قصد دارد که خواننده را ترغیب کند که از دنیاطلبی و نفسپرستی دست بردارد و با اجرای دستورات شرعی و سلوک راه باطن به طرف خداوند حرکت کند. این تعالیم را عطار در ضمن مثنویهایی هم که دارای یک داستان اصلی است، مانند منطق الطیر و الاهینامه، بیان کرده است. از جملۀ خصوصیات روحی عطار که در مثنویهای او احساس میشود، اشتغال فکری او نسبت به مرگ است. عطار در همۀ مثنویهایش سعی دارد که خواننده را از ناپایداری عمر و نزدیک بودن مرگ آگاه کند. البته، این احساس در حدیقۀ سنایی هم دیده میشود، ولی عطار بیش از سنایی به موضوع مرگ توجه کرده است. مرگ آگاهی بهخصوص در کتاب اسرارنامۀ او احساس میشود. و اما یکی از مهمترین وجوه امتیاز مثنویهای عطار از حدیقۀ سنایی، غلبۀ تصوف عاشقانۀ غرب خراسان در تفکر اوست. عشق موضوعی است که بر سراسر تفکر صوفیانۀ عطار سایه افکنده است. در واقع تصوف عطار که در مثنویهای او بیان شده، تصوف عاشقانه است، تصوفی که نسبت میان انسان و خدا را عمدتاً از راه عشق بیان میکند. این معنی البته در دیوان عطار، در قصاید و غزلیات او، و همچنین در رباعیات او که در کتاب مستقلی با عنوان مختارنامه آمده، نیز به خوبی پیداست. عشق به عنوان مفهومی که نسبت انسان را با خداوند بیان میکند، در مثنوی معنوی مولانا جلالالدین رومی مفهومی کلیدی و محوری است.
مولانا
تصوف مولانا نیز تصوف عاشقانۀ خراسان است، تصوفی که در آثار احمد غزالی و عطار دیده میشود. مثنوی، به خلاف حدیقۀ سنایی و مثنویهای عطار که با تقدیس و تمجید خداوند و نعت پیامبر (ص) و اصحاب و آل او آغاز میشود، با بحث عشق و جدا شدن نی از نیستان و دوری و فراق او در این جهان و عشق او به معشوق الاهی آغاز میشود و این درست مانند بحث ورود روح به عالم وجود و همسفر شدن او با عشق در ابتدای سوانح است. بیان تعالیم نظری و دستورهای اخلاقی و آوردن حکایتهای متعدد نیز ــ که البته در حدیقـه و مثنویهـای عطار هم دیـده مـیشـود ــ شبـاهت مثنوی مولانا را به سوانح بیشتر میکند. اما با این حال، مثنوی مولوی یک عشقنامه نیست، بلکه کتاب جامعی است که بیشتر مطالب صوفیه، یعنی آنچه میتوان حکمت نظری و عملی تصوف نامید، از راه کنایات و امثال و حکایات متعدد در آن مطرح شده است. مثنوی داستان اصلی ندارد. مولوی در این اثر خود نیز مانند مجالس و فیه مافیه به همان شیوهای سخن گفته است که مجلسگویان صوفی سخن میگفتند. بهطور کلی، شیوۀ سخن گفتن مجلسگویان در مثنویهای دیگر هم تأثیر گذاشته، ولی در مثنوی مولانا این تأثیر شدیدتر است. در واقع، توسل جستن به حکایات مشایخ و حتی داستانهای مردم عادی و امثال، برای توضیح و تبیین مطالب دقیق و عمیق کلامی و عرفانی، این کتاب را موفقترین مثنوی صوفیانۀ عالم اسلام ساخته، و سنت تعالیم شفاهی مردان دین و صوفیان و عارفان ایرانی را که از سدههای ۲ و ۳ق آغاز شده و به تدریج تکامل یافته بود، به صورتی مکتوب و به زبان شعر برای نسلهای آینده حفظ کرده است.